سفارش تبلیغ
صبا ویژن

غرب، سینما و آخرالزمان بخش دوم

بخش اول را در این آدرس ببینید: http://naghdefilm.parsiblog.com/1114349.htm

 

- سینماى مورد بحث چه تصویر و تصورى از جهان و آینده به‏طور کلى ارائه مى‏دهد؟

اصولاً انواع آخرالزمان را ما در فیلمهاى هالیوودى شاهد هستیم. فرض بفرمائید: آخرالزمان تکنولوژیک،12 آخرالزمان طبیعى،13 آخرالزمان متافیزیک14 یا فرا ماده آخرالزمان دینى،15 آخرالزمان از جنس ساینس فیکشن16 که با نوع تکنولوژیک یک مقدار تفاوت دارد، آخرالزمان اسطوره‏اى17 و... اینها برخى از انواع آخرالزمان است که شما در فیلمهاى هالیوودى مى‏توانید ملاظحه کنید. فرض بفرمایید در آخرالزمان دینى همان پیشگوییهاى دینى - که عمدتاً توراتى است - به صورت مستقیم یا غیر مستقیم به عنوان وقایع آخرالزمانى به بیننده عرضه مى‏شود. در آخرالزمان ساینس فیکشن یا حالا بگوئیم علمى - تخیلى، معمولاً جدالى بین انسان و همزادهاى فرازمینى او درمى‏گیرد.

طبعاً تنشها و چالشهایى در این جدال نهایى یا فاینال کانفلیکت18 وجود دارد که بحث نهایى در این خصوص را اگر مجالى بود مجدداً عرض خواهم کرد. پس این تقابل انسان با همزادهاى فرازمینى او است که چنین فرجامى را موجب مى‏شود و آخرالزمان ساینس فیکشن یا علمى تخیلى بروز مى‏کند. آخرالزمان تکنولوژیک حدیث چالش میان انسان و فرزند ناخلف او تکنولوژى است. تکنولوژى از جنس بشر نیست، از سنخ او هم نیست. بشر یک وقت فرزند خود را که از جنس و از سنخ خود اوست مى‏بیند که بر وى پیشى گرفته؛ لذت هم مى‏برد؛ چون فرزند تداوم منطقى و طبیعى و فطرى وجود ماست. اما تکنولوژى فاقد این صفت است. بنابراین اگر روزى محصول بشر بر او سبقت بگیرد؛ فقط موجب وحشت، احساس پوچى و از خود بیگانگى او مى‏شود. انسان اگر از ماشین کم بیاورد در واقع اینگونه تعبیر نمى‏کند که فرزندش بر او سبقت گرفته، بلکه حس مى‏کند مصنوعش بر او برترى یافته و محصول این نوع نگاه فقط وحشت است. در آخرالزمان تکنولوژیک، ما مى‏بینیم که مصنوعى صانع خود را نابود مى‏کند؛ یعنى آنچه که بشر خود آفریده بر بشر غلبه مى‏کند و بشر را به فرجام خودش در این دنیا مى‏برد. حالا گاهى وقتها این مصنوع یک سوپر کامپیوتر فوق هوشمند است، گاهى وقتها یک سلاح اتمى غیر قابل کنترل و در واقع هوشمند و گاهى اوقات نیز انواع دیگرى از تکنولوژى است. ولى هر چه هست وحشت و تنهایى انسان را در مقابله با این مخلوق خود نشان مى‏دهد. همان کاراکتر معروف دکتر فرانکنشتاین،19 مصنوعى که صانع خود را نابود مى‏کند، دقیقاً همین است. فرانکنشتاین هیولایى بود که در آزمایشگاه توسط یک دکتر بیولوژیست تولید شد. (براساس رمان معروف خانم شلى20) در واقع ما همین قصه را مى‏بینیم و بعد فیلمهاى سینمایى متعددى براساس آن ساخته شد نهایتاً این هیولاى آزمایشگاهى صانع خود را تعقیب کرده و مى‏کشد. این نسبت بین صانع و مصنوع را ما با نام پدیده فرانکنشتاین مى‏شناسیم و این یک نوع آخرالزمان است. آخرالزمان اسطوره‏اى، آخرالزمانى است که در آن موجوداتى، مفاهیمى از اعماق افسانه و از آن سوى تاریخ، از دنیاى افسانه‏ها و اساطیر ملل سر بر مى‏آورند و در شرایط کنونى خطرساز مى‏شوند و تقابل آنهاست که وقایع آخرالزمانى را ایجاد مى‏کند. مثلاً تیتان‏ها21 و ژئانهایى22 که از قعر دوزخ، تارتاروس23 و از دل زمین برمى‏خیزند و دنیا را بر مى‏آشوبند در اسطوره‏هاى یونان باستان یا در اساطیر سایر ملل داریم که اینها از آن سوى مرز اسطوره مى‏آیند و به شدت واقعى و امروزى و حقیقى مى‏شوند و شرایط آخرالزمانى را براى بشر ایجاد مى‏کنند. گاهى وقتها آخرالزمان از جنس آخرالزمان طبیعى است. در این‏گونه، طبیعت به عنوان قربانى بشر، دیگر تجاوز و تعدى او را برنمى‏تابد و بر علیه انسان اعلام جنگ مى‏کند. زلزله‏هاى عجیب و غریب، آتشفشانها، برخورد شهاب سنگهاى عظیم به کره زمین و وقایع این‏گونه پایان عمر دنیا را رقم مى‏زنند و یک آخرالزمان طبیعى یا فاجعه طبیعى پدید مى‏آورند. آخرالزمانها انواع دیگرى هم دارند. مثلاً گاهى وقتها خود انسان به دست خویش این آخرالزمان را ایجاد مى‏کند. اینها رویکردهاى متعدد و الگوهاى آخرالزمانى متفاوتى هستند که در واقع سینماى هالیوود اتخاذ کرده است. در نگره دینى - عمدتاً که با رویکرد توراتى دنبال مى‏شود - ما مى‏بینیم که شیطان در آغاز و هزاره یا در برخى تواریخ خاص از زندان دوزخى خود رها مى‏شود و کمر به قتل آدمى مى‏بندد و در راه سر برداشتن آنتى‏کرایست24 یا ضد مسیح (و در واقع دجال آخرالزمان به قرائت آنها) قدم مى‏گذارد. مى‏دانید که یهودیان هم به نوعى به مسیحا قائلند؛ گرچه آنها مسیحى را که در سرزمین فلسطین ظهور کرد مسیح کذاب مى‏دانند و مسیح حقیقى را پیامبر دیگرى مى‏دانند که در آخرالزمان مى‏آید. به هر حال این نوع نگاه در فیلمهاى هالیوود (با این فرض که دینى باشند) بیشترین فراوانى را دارند. یورش شیطان و عکس‏العمل سپاه حق و پیروان حق و نبرد نهایى که در بین آنها در مى‏گیرد همان مفهوم فاینال کانفلیکت است که پیش از این به آن اشاره کردم و چون در منطقه »هادّمجدّون« است حالا به »آرماگدون« معروف مى‏شود و در آن نبرد است که تکلیف حق و باطل مشخص مى‏شود و در خونبارترین جنگ تاریخ حق بر باطل پیروز مى‏شود و اینها انواع رویکرد به مقوله آخرالزمان است که هالیوود تاکنون به تصویر کشیده است.


- در چه مباحث و مضامینى این تصویرسازى در تقابل با اسلام، جهان اسلام، تشیع و انقلاب ایران قرار مى‏گیرد؟

اصولاً همه‏اش مى‏تواند در تعارض و تباین باشد؛ چون هیچ‏کدام بر مبناى قرائت ما نیستند. اما اکثر آنها مستقیماً ما را دلیل وقوع آخرالزمان نمى‏دانند. ولى در برخى موارد مستقیماً انگشت اتهام را بسوى ما مى‏گیرند. گاهى وقتها به صورت کاملاً استعارى، نمادین و در لفافه بیان مى‏شوند، و گاهى اوقات نیز به صورت هم صریح و مشخص. مثلاً از میان موارد غیر مصرّح، فیلم معروف »بیگانه«25 را داریم که قسمت اول آن را رایدلى‏اسکات26 ساخت و بعد جیمز کامرون27 و دیوید فینچر28 و ژان پیرژانت در واقع قسمتهاى بعدى این مجموعه را تا »بیگانه 4« کارگردانى کردند. در این نگاه ما مى‏بینیم که اسلام به صورت یک خطر ما قبل تاریخى، یک خطر قدیم و یک خطر باستانى از میان تخمهاى هیولاهاى باستانى در یک فضاى مرموز و مدهوش متولد مى‏شود. آزاد مى‏شود و به صورت یک موجود مهاجم بیگانه درمى‏آید که ابتدا در سر آدمى رخنه مى‏کند، از راه مغز وارد مى‏شود، در دل لانه مى‏کند و مى‏بالد و رشد مى‏کند و از دل آن میزبان بیرون مى‏زند و طى زایمانى دردناک میزبان را مى‏کشد و از میزبانى به میزبان دیگر مى‏رود و مدام خود را تکثیر و تولید مى‏کند و نهایتاً نسل بشر را نابود مى‏سازد. شرایط آپوکالیپتیکال29 یا آخرالزمانى را ما در این فیلم شاهدیم و همه چیز کاملاً نمادین روایت شده است. این موجود بیگانه حتى خونش هم خطرناک است و اگر خونش را بریزى با نیروى مخرب نهفته در خون خود همه چیز را نابود مى‏کند. خوب این ما را یاد چه مى‏اندازد؟ در اسلام حتى خون هم مى‏تواند بر شمشیر غلبه کند و به گونه‏اى بر رقیب لطمه بزند. فرهنگ شهادت و استشهاد همیشه کابوس دنیاى غرب بوده است. بعد هم ملاحظه مى‏کنید که در پایان (در قسمت چهارم) فقط به یک صورت مى‏توانند بر بیگانه غلبه کنند به این نحو که یک موجود التقاطى بین انسان غربى و بیگانه بیافرینند که خون بیگانه در رگش جارى است و فقط این موجود بینابینى مى‏تواند بر بیگانه غلبه کند چون خون او را در رگ دارد ولى مغز انسان آمریکایى را در سر، و حالا این هیولا - انسان است که مى‏تواند بیگانه را براى همیشه نابود کند. این خیلى بحث پیچیده‏اى است. همچنین در مورد گربه ایرانى که در قسمت اول این مجموعه نشان داده شد بحثها صورت گرفت ولى کسى نپرسید چرا اینقدر روى این گربه ایرانى تأکید شد و چرا این موجود بیگانه فقط به دو نفر نتوانست لطمه بزند. یک افسر زن از ارتش آمریکا که از ابتدا خطر بیگانه را گوشزد کرده و نسبت به خطرات او آگاه بود، یکى هم همین گربه ایرانى که گویى از ابتدا همدست بیگانه بود در آن سفینه! به هر حال خیلى آن فیلم معنى‏دار بود. شرایط آخرالزمان را یک جورى داشت گوشزد مى‏کرد که در حال آغاز شدن است. منتهى چون آن موقع رقیب عمده آمریکا (شوروى سابق) هنوز از دور رقابت خارج نشده بود و بلوک کمونیستى هنوز برقرار بودند و هنوز دیوار برلین پابرجا بود، طبیعتاً غرب نمى‏توانست رقیب جدیدى براى خود بتراشد. از اینرو کاملاً تلویحى خطر اسلام را گوشزد مى‏کرد. اما وقتى که آن مانع برطرف شد و صراحتاً جناب هانتینگتون صحبت از تقابل فرهنگ مدرن امروز غرب با تلفیقى از فرهنگ اسلامى و تمدن کنفوسیوسى کرد - (که البته اسلام را باز در جبین این رقابت مى‏دید) - دیگر این رودربایستى هم به کنار رفت، صراحت لهجه حاصل شد و امروزه، در بسیارى از فیلمها تقابل مسلمانان را با فرهنگ غرب مى‏بینیم. مسلمانها به عنوان مظهر سنت و غرب به‏عنوان مظهر مدرنیته و نمایش چالش سنت و تجدّد و همواره شاهدیم که سنت در این فیلمها محکوم مى‏شود. فیلمهاى متعددى را ما شاهدیم که مسلمانان شرایط آخرالزمانى براى دنیا ایجاد مى‏کنند و به نوعى آنها مسبب این خطا هستند. مثلاً فیلم »تصمیم عملى«30 که مسلمانان بمب اتمى را (با هواپیما) به آسمان واشنگتن مى‏برند و مى‏خواهند آمریکا را نابود کنند. مثل فیلم »دلتافورس 31 3 که باز یک تروریست مسلمان مى‏خواهد بمب اتمى را در آمریکا منفجر کند و انفجار بمب اتمى در دنیاى امروز (آن هم در آمریکا) مى‏تواند شرایط آخرالزمان ایجاد کند و خیلى طبیعى است که از نظر بیننده این فیلمها به هر حال مسلمانان عامل این فاجعه آخرالزمانى تلقى شوند. گاهى وقتها هم البته ما مسلمانان را درگیر فعالیتهاى تروریستى کوچکتر و اقدامات فعالیتهاى تبهکارانه دیگرى مى‏بینیم که این تصویر تروریست‏هاى مسلمان را در ذهن مخاطب غربى پررنگتر مى‏کند. مسلمان بنیادگرا، تروریست است چون به مفاهیم جهاد و شهادت ایمان دارد و کسى که چنین باورى دارد مضّر به حال جامعه است، بیمار روانى است، او را باید یک جایى برد و حبس کرد، او مخل آسایش و امنیت دیگران است، این نوع نگاه مغرب زمین است به فرهنگ ما، اگر هم شرایط آخرالزمانى را به تصویر بکشند در سناریوى آن نقش ضد مسیح یا دجال یا جناح مخالف حق را قرار است ما ایفا کنیم.

 

- آیا خط سیر اینگونه فیلمسازى را از نظر شروع و ادامه پروژه طى دهه‏هاى اخیر مى‏توان ترسیم کرد؟

خط سیر عمدتاً از دیریابى و پیچیده‏گویى به سمت صراحت است. البته همان موقع هم فیلمهایى بود که تصریحاً چیزهایى مى‏گفت ولى داستانى نبودند، آنها مستند بودند مثل همین فیلم معروف tomorrow The man who saw مردى که فردا را دید که بازیگر معروف سینما »اورسن‏ولز« تک‏گویى و پلاتوهاى آن فیلم را اجرا کرده و بر مبناى پیشگوییهاى نوسترآداموس32 خطر آخرالزمانى مسلمانان را گوشزد مى‏کند و به نوعى شخصیت آخرالزمانى منجى مسلمانان را بعنوان دجال غرب نشان مى‏دهد و اینکه این همان آنتى‏کرایست معروف است که مى‏آید و دنیا را با خطر مواجه مى‏کند. بله آن موقع هم فیلمهاى صریح بودند ولى در حوزه مستند و در میان تولیدات داستانى ما این صراحت را کمتر مى‏دیدیم. ولى به تدریج از دهه نود به این سو فیلمها صراحت لهجه پیشه کردند و مصرحاً مسلمین را جناح باطل آخرالزمان و رهبر آنان را آنتى‏کرایست نشان دادند و این در خیلى از کارهایشان قابل رصد و پى‏گیرى است.


- به نظر شما اینگونه فیلمها را چگونه و با چه پیش فرضى باید دید؟

مى‏ترسم که اگر پاسخ سؤال شما را بدهم بسیارى از دوستان و همکاران در حوزه فیلم و سینما را از خود برنجانم! نمى‏دانم، شاید آنها دوست نداشته باشند اینجور فیلم ببینند و معتقدند که هنوز بهترین راه فیلم دیدن، فیلم دیدن بر مبناى منطق ضمیر ناخودآگاه و حس هیپنوتیزم شدن و خود را به فیلم سپردن و با امواج فیلم جلو رفتن باشد. براى اینکه حالا حتى این دوستان را هم راضى کرده باشم مى‏گویم که لااقل سعى کنید در نوبت دومى که فیلم را مى‏بینید از داستان فیلم فارغ شوید و نگذارید فیلم بر دوش شما سوار باشد، شما برگرده فیلم سوار شوید شما در واقع فیلم را تحلیل کنید، نگذارید فیلم شما را به تحلیل ببرد و به استحاله دچار کند. شما فیلم را تحلیل کنید. شما مؤلفه‏هاى تصویرى فیلم را، چینش موضوعى آن را و اینکه چگونه روایتى را در پیش گرفته و در وراى این روایت چیست و نمادها و استعارات و نشانه‏هایش را ببینید و تفسیر کنید و واقعاً فیلم را اینگونه دیدن، ارزش دارد. ما یک فیلم را طى دو یا سه ساعت مى‏نشینیم و تماشا مى‏کنیم شاید یک سال، دو سال یا حتى چند سال براى تولید آن فیلم کار شده باشد. یعنى آنچه که دیگران طى سه سال اندیشیده‏اند من مى‏خواهم طى یک ساعت ببینم. پس هر چقدر فکر کنیم جا دارد. چون حاصل فکر سه ساله یک جمع را قرار است ببینیم. از مرحله آغاز و نگارش یک فیلمنامه تا مرحله پایان تولید و تدوین نهایى کار. پس لازم است که ما به همین یکى دو ساعتى که فیلم را مى‏بینیم بسنده نکنیم و ساعتها وقت بگذاریم. اگر فکر مى‏کنیم این فیلم حرفى دارد براى گفتن (صرف‏نظر از اینکه این حرف بإ؛ججا اهداف و آمال ما و ارزشهاى ما سازگار باشد یا نباشد) جا دارد که فیلم را عمیق ببینیم. پس عمیق دیدن فیلم به این دلیل موضوعیت دارد و اگر پذیرفته‏ایم که منطقاً دیوانسالاران غربى، سیاستمداران آمریکایى و سرمایه‏داران صهیونیست نباید از پتانسیل قوى سینما فارغ باشند، طبیعتاً این به ما انگیزه مضاعف مى‏دهد که فیلم را لااقل از نوبت دوم به بعد محتوایى ببینیم. روى مؤلفه‏هاى تصویرى فکر کنیم، بر روى شخصیت‏پردازى تأمل کنیم، در وراى ظاهر آن بواطنى را جست‏وجو کنیم که مى‏تواند حاصل زحمتهاى چند ساله کادر سازنده فیلم باشد و جا دارد این وقت را ما براى یک فیلم بگذاریم. این به نظر من پیشنهاد مشخصى است براى دیدن یک فیلم. البته براى دیدن فیلم مقدماتى لازم است. مقدمات تئوریک و مقدمات هنرى. مقدمات تئوریک این است که آن کسى که فیلم را تحلیل مى‏کند نسبت به موضوع و محتواى آن اشراف نسبى داشته باشد. براى رسیدن به این مقصود مطالعه کافى در حوزه تاریخ، فلسفه غرب، هنر غرب، هنر سینما و بسیارى از مسائل اسطوره‏شناسى و زیباشناسى تصویر از ضروریات است و در واقع تحلیلگر باید بر کلیه این موارد اشراف داشته باشد و همچنین باید واجد برخى صفات دیگر باشد تا بتوانیم بگوئیم فیلم را از این منظر مى‏تواند ببیند. البته کلیه این موارد قابل تحصیل‏اند و اگر این توانایى‏ها را در خود جمع کنیم کشف لایه‏هاى پنهان فیلم کار چندان دشوارى نخواهد بود.


- در این میانه ما از چه نقش، چه جایگاه، چه رویکرد و تصمیم‏سازى برخورداریم؟

جایى که فعلاً هستیم کشف توطئه است، هنوز کارى نکرده‏ایم، راهى نرفته‏ایم، راه رفته دیگران را به نقد کشیده‏ایم. اولاً باید این را بفهمیم که این موج آخرالزمانى براى چه در دنیا ایجاد شده است. ما از یک منظر اگر بخواهیم خوشبینانه این موج را نگاه کنیم مى‏توانیم بگوئیم که الحمدللَّه ضمیر انسان غربى و فطرت خفته او بیدار شده و دارد دلالت مى‏کند به حقیقتى که فرجام ناگزیر بشریت است. حالا او هم مثل ما منتظر منجى است، او هم مثل ما نگران ظهور دجّال است، صرفاً ما در تعریفمان از این منجى و این دجال مشکل داریم. این نگاه خوشبینانه ما مى‏تواند باشد به ماجرا. راه دیگر هم مى‏تواند این باشد که غرب در واقع دارد مى‏کوشد از این طریق مدیریت سیاسى کند دنیاى امروز را، اگر دیوانسالاران غرب، اگر سیاستمداران و سیاستگذاران هالیوود بتوانند در شرایط امروز یک باور آخرالزمانى را در ذهن سکولار مردم مغرب زمین بکارند؛ کمترین دستاوردش براى آنها این است که مى‏توانند نوعى رضایت عمل هاى‏ریسک33 از دنیاى امروز بگیرند که شرایط، شرایط آخرالزمانى است، شرایط بحرانى است، شرایط عادى نیست، پس ما اجازه داشته باشیم که با اختیارات ویژه شرایط بحرانى دنیا را مدیریت بکنیم. با این اختیارات ویژه اگر کمى هم خونریزى کردیم عیب ندارد! اگر یک مقدار حقوق بشرى را که مدام زیر عَلَمش سینه مى‏زنیم زیر پا گذاشتیم کسى بر ما خرده نگیرد؛ چون نبرد نهایى حق و باطل است و تکلیف کار دنیا باید معلوم شود. در زیر تیغ تیز، اگر تعدادى بیگناه هم کشته شدند باز مسئله‏اى نیست! افکار عمومى غرب نباید بر ما خرده گیرد. براساس این پیش فرض سیاستمداران غربى مى‏توانند از همه اصول ارزشى و اخلاقى خودشان عدول کنند و آن طبع بهیمى و حیوانى مستتر در بعضى از زیر لایه‏هاى نفس امّاره خود را بروز دهند و به این طریق در واقع یکجور اختیار ویژه بگیرند براى بازى آخرالزمانى که در صدد انجام آن برآمده‏اند؛ به گونه‏اى که افکار عمومى غرب از ایشان بازخواست نکند و اصولاً اگر سینما یکى از مهمترین ابزار مدیریت افکار عمومى پابلیک دیپلماسى34 تلقى مى‏شود، پس منطقى است که از این پتانسیل نهایت استفاده صورت گیرد. لذا رد پاى این شیوه را در تحلیل وقایع بعد از یازدهم سپتامبر 2001 و حمله وحشیانه آمریکا به افغانستان و عراق به وضوح مى‏توان دید. یک قرائت دیگر هم هست که غرب دارد موج سوارى مى‏کند. از یکسو بر مبناى ولایت تکوینى و مدیریت الهى مردم جهان بوى آخرالزمان استشمام کرده‏اند و به مسیر صحیحى مى‏روند که در آن مسیر، تمام دنیا احساس تشنگى کنند براى منجى موعود اما گروهى فرصت‏طلب، مزّورانه بر این موج‏سوار شده و تعریف خاص خود را از منجى آخرالزمان و دجال آخرالزمان به دیگران عرضه کرده‏اند. یعنى با سوء استفاده از یک نیاز فطرى و کاملاً طبیعى موج‏سوارى مى‏کنند بر این احساس و فطرت درونى تا قرائت خاص خود را عرضه دارند. این هم تفسیر دیگرى است بر این موضوع. به هر حال هر کدام از اینها که باشد اگر ما بر این باوریم که قرائت آخرالزمانى شیعه کامل‏ترین، نابترین، روشنگرانه‏ترین و فاقد خرافه‏ترین قرائت آخرالزمانى است باید سعى کنیم کاملاً هوشمندانه، خیلى زیبا و به دور از اغراق و خرافه آن را عرضه بداریم و از آن دفاع بکنیم. وقتى دیگران از خرافه‏هاى خودشان اینگونه دفاع مى‏کنند ما چرا از حقیقت خودمان دفاع نکنیم و این هم یک چالش است بین مؤمن و کافر که هر کدام دارند شرایط آخرالزمانى را با دیدگاه خودشان تعریف و تفسیر مى‏کنند. از اینکه در این گفت‏وگو شرکت کردید از شما سپاسگزاریم.

 

پى‏نوشتها

1 . Holywood
2 . Dream works
3 . Steven Spilberg
4 . George Lucas
5 . Paramont
6 . Metro Goldwyn Meyer
7 . Apocalypse end of days
8 . Arcetype
9 . Mytology
10. Religious Apocalypse
11. Prediction
12. Technological Apocalypse
13. Natural Apocalypse
14. Metaphysical Apocalypse
15. Religious Apocalypse
16. Sciencefictional Apocalypse
17. Mytological Apocalypse
18. Final Conflict
19. Frankenstein
20. Shelley .Mary W
21. Titans
22. Giants
23. Tartarus
24. Antichrist
25. Alien
26. Rideley Scott
27. James Cameron
28. David Fincher
29. Apocalyptical
30. Executive Decision
31. Delta force III
32. Nostradamus
33. High Risk
34. Public Diplomacy

همچنین ببینید: مجموعه نشست های دکتر شاه حسینی در فرهنگسرای رسانه درباره سینما وصهیونیسم: استادشاه حسینی و نشست مدیریت آخرالزمان در حوزه سینما  /  نشست اول و دوم سینماوآخرالزمان با حضور استادشاه حسینی  / نشست سوم سینما وآخرالزمان با حضور استادشاه حسینی   /   نشست چهارم سینما وآخرالزمان با حضور استاد شاه حسینی  /   نشست پنجم و ششم سینما و آخرالزمان با حضور استاد شاه حسینی   /  نشست هفتم سینما و آخرالزمان با حضور استاد شاه حسینی و نشست هشتم در این آدرس: نشست هشتم سینما وآخرالزمان با حضور استاد شاه حسینی


نوشته شده در  سه شنبه 88/5/20ساعت  1:34 صبح  توسط عضو گروه شهیداوینی 
  نظرات دیگران()

غرب، سینما و آخرالزمان بخش اول

بخش دوم را در این آدرس ببینید: http://naghdefilm.parsiblog.com/1114350.htm

بسم الله الرحمن الرحیم

اشاره: مجید شاه حسینى، 36 سال سن دارد و رشته تحصیلى‏اش پزشکى است. تقریباً بیست سال است که او به حوزه هنر و سینما رو آورده و در همین زمینه در دانشکده‏هاى مختلف به تدریس پرداخته است. وى در حال حاضر مدیر گروه معارف اسلامى شبکه اول سیماى جمهورى اسلامى است.در این سالها او در زمینه فیلمنامه‏نویسى، تحلیل محتواى فیلم، تاریخ سینما و نگاه معنایى به حوزه فیلم و سینما تلاشهاى ارزشمندى انجام داده است. از او مقالات مختلفى در نشریه‏هاى سوره، نیستان، نگارستان و ... به چاپ رسیده و کتابهایى نیز در زمینه‏هاى یاد شده از او منتشر شده است.آنچه در پى خواهد آمد حاصل گفت‏وگوى مفصل ما با مجید شاه حسینى در زمینه سینما و آخرالزمان است که امید است مورد توجه شما خوانندگان عزیز واقع شود.

 

- لطفاً قبل از هر چیز تصویرى از سینماى غرب (بویژه هالیوود) و جهت‏گیرى عمده آن بفرمایید.

هالیوود1 در واقع یک نام استعارى و نمادین است که براى مدیریت امپراتورى تصویرى غرب انتخاب شده، والاّ در زمانى که من و شما هستیم بیشتر یک شهرک توریستى است در حومه شهر لوس‏آنجلس آمریکا و طبیعتاً نمى‏خواهیم در مورد هالیوود فیزیکى صحبت کنیم؛ چون الآن یکى دو دهه‏اى است که اصلاً عمر کمپانیهاى عظیم به یک معنا به سر آمده است؛ اگر چه کمپانیها وجود دارند، ولى در واقع نظام تصویرى آمریکا دیگر کمپانى محور نیست و کمپانیهاى کوچک‏تر و فرعى‏ترى سر برداشته‏اند که به مراتب مؤثرتر و موذیانه‏تر از کمپانیهاى بزرگ عمل مى‏کنند و کمپانیهاى اقمارى، خرده تراستها، و شرکتهاى کوچکى در گوشه و کنار کار خودشان را پیش مى‏برند و اتفاقاً در حوزه بحث ما - یعنى آخرالزمان و آنچه که با بضاعت من تقدیمتان مى‏شود - خیلى‏هایش به حوزه کار همین خرده تراستها و کمپانیهاى کوچک برمى‏گردد و فقط یک دفتر جمع و جور فنى، تکنولوژى، تصویرى، با امکانات البته فوق‏العاده بالا که الان دارند در سطح جهانى موج‏سازى مى‏کنند. مثلاً امروز نقش دریم ورکس2 و کارهایى که آقاى اسپیلبرگ3 در آن انجام مى‏دهد یا شرکت معروف جرج لوکاس4 و کارى که او دارد انجام مى‏دهد شاید به مراتب تأثیر گذارتر از کارهایى است که پارامونت5 یا متروگولدن مایر6 و دیگران تولید مى‏کنند. البته سخنان من به این معنى نیست که کمپانیهاى بزرگ امروز نابود شده‏اند یا نیستند یا مثلاً از قبل بهتر شده‏اند یا از خباثت آنها کاسته شده؛ بلکه به این معناست که سیستم تصویرى آمریکا دیگر به آن صورت کمپانى محور نیست که همه چیز زیر سقف چند کمپانى اتفاق بیفتد و این پدیده، تحلیل ما را آسان کند. یعنى اگر ما این کمپانیها و محصولاتشان را بشناسیم و در واقع به ماهیت هالیوود پى برده باشیم؛ آن نگاه کلاسیک را به هالیوود فیزیکى نخواهیم داشت. منظور ما از هالیوود نظام مدیریتى حاکم بر پروژه‏هاى تصویرى آمریکا به نحو اخص و مغرب زمین به نحو اعمّ و آن اتاق فکرى است که تعیین مى‏کند کدام سوژه‏ها و کدام مفاهیم دستمایه کار تصویرى قرار بگیرد. هالیوود فیزیکى تاریخچه خودش را دارد که خیلى به بحث ما مربوط نمى‏شود؛ چه شد که ایجاد شد؟ رقیبان اروپایى‏اش، چه کمپانیهایى و چه مراکز و شهرک‏هاى سینمایى بودند؟ چه شد که هالیوود آنها را تقریباً از دور رقابت خارج کرد و تمام نیروهاى کیفى و فنى و هنرى سایر شهرک‏هاى سینمایى کشورهاى اروپایى را جذب خود نموده و چگونه هالیوود از آغاز در ترویج سیاستهاى دولت ظاهرى آمریکا و همچنین دولت پنهان آمریکا (سیاستمداران صهیونیست) این همه سال عمل کرده است؟ اینها قابل بحث است ولى مشخصاً به موضوع بحث ما مربوط نمى‏شود. در همین حد مى‏خواهیم هالیوود مورد بحث خودمان را تعریف کنیم.


- رویکرد سینماى غرب به مضامینى چون »آخرالزمان، دجال، ظهور مسیح، جنگ نهایى و امثالهم« را چگونه ارزیابى مى‏کنید؟

رویکرد هالیوود به بحث آخرالزمان7 مثل دیگر رویکردهایش ناظر به فکر، برنامه‏ریزى و اندیشه قبلى است. هالیوود صرفاً از این جهت که آخرالزمان سوژه ناب، بدیع، جذاب و تماشاگرپسندى است سراغ آخرالزمان نرفته است گیریم که جذابیت در همه مؤلفه‏هاى تصویرى هالیوود به عنوان یک اصل رعایت مى‏شود ولى اقبال هالیوود به آخرالزمان صرف جذاب بودن این سوژه نبوده و مقاصد کاملاً جدى و نهفته‏اى در این رویکرد وجود داشته است. اصولاً آخرالزمان و پایان دنیا و باور این پدیده، مبنى بر یک کهن‏الگوى8 مشترک بشرى است که در ضمیر ناخودآگاه ابناى بشر نهادینه شده است. چگونه مى‏توانیم بپذیریم که این دنیا همینطور پیش برود و به پایان نرسد و اصولاً ضمیر ناخودگاه ما و منطق میتولوژیک9 ما این را نمى‏پذیرد که دنیا بدون پایان باشد. به همین دلیل براى این پایان دوست داریم که تصویر ارائه کنیم. قرائتهاى مختلفى را در حوزه هنر، ادبیات و کتب دینى نسبت به آخرالزمان براى ما ترسیم کرده‏اند و در اساطیر ملل متعدد هم نقاط مشترکى که مى‏توانیم بیابیم چند تا بیشتر نیست. یکى از آن چند تا، آغاز آفرینش و پایان عمر دنیاست. قصه‏اى که تقریباً در اکثر قریب به اتفاق اساطیر ملل یافت مى‏شود و همین نشان مى‏دهد که ما ناگزیریم به آخرالزمان به عنوان یک سوژه مستتر در ضمیر ناخودآگاه، جمعى بشر بپردازیم. خصوصاً که اگر براى مخاطب بار محتوایى و معنایى و سیاسى هم داشته باشد و هالیوود در واقع با این رویکرد به سراغ آخرالزمان رفته است. چون اولاً پدیده‏اى جذاب است. آنچه که نیامده و پیشگویى مى‏شود همیشه براى انسان جذاب است. دیگر اینکه روایتهاى متعدد و متفاوتى نسبت به این پدیده مى‏توانست اتخاذ کند و این تعدد روایتها باعث مى‏شد آن افکارى که اتاق فکر هالیوود تولید کرده بود خیلى راحت و از طرق متفاوت به مخاطب منتقل شود. به نوعى موضوع آخرالزمان این پتانسیل را داشت که دستمایه اتاق فکر هالیوود قرار بگیرد و در جهت ترویج غیر مستقیم مفاهیمى که به گونه‏اى صهیونیزم بین‏الملل پى‏جوى آن بود به کار رود. از همان آغاز، یهودیان به دلیل نفوذى که در هالیوود داشتند توانستند بسیارى از آموزه‏هاى توراتى را به فیلمهاى هالیوودى تسرّى دهند. اصولاً نگاه آخرالزمانى در هالیوود انواعى دارد که در نگره دینى عمدتاً توراتى است؛ بنابراین ما انواع آخرالزمان را در محصولات تصویرى هالیوود داریم. در »آخرالزمان دینى«10 ما در واقع نگره توراتى را مى‏بینیم و کاملاً نشان مى‏دهد که لااقل در آنجایى که شیوه روایت نگاه مستقیم به گونه دینى باشد ما آخرالزمان را با قرائت تورات خواهیم داشت.


- این رویکرد متأثر از چه آموزه‏هایى است، یهودى، مسیحى، صهیونیستى الحادى و یا...؟

در کتاب مقدس مسیحیان هم پیشگوییهاى آخرالزمانى دیده مى‏شوند. آنها هم پیشگوییهاى مفصلى دارند؛ مثلاً در فراز آخر کتاب مقدس انجیل، (فصل مکاشفات یوحنّا) پیشگوییهاى آخرالزّمانى را مى‏بینیم که به زبان نماد و استعاره بیان شده‏اند ولى در آثار هالیوود عامدانه رویکرد توراتى‏نسبت به آخرالزمان به‏کار مى‏رود. اگر چه شباهتهایى هم بین آخرالزمان تورات و انجیل هست ولى به هر حال انگار قرار بوده است قرائت یهودى در نگره دینى هالیوود رعایت شود. همچنین نگاه به شیطان، نگاه به فرشته‏ها، نگاه به بهشت و دوزخ در سینماى هالیوود باز به گونه‏اى توراتى است. حاصل آن که اصولاً وقتى هالیوود به سمت قرائت و روایت دینى مى‏رود عمدتاً از تورات تأثیر مى‏پذیرد.


- غرب با طرح این مباحث چه اهدافى را دنبال مى‏کند؟

قطعاً این کار بى‏هدف انجام نمى‏شود و این خام‏طبعى و خام‏اندیشى است که تصور کنیم هالیوود صرفاً به دلیل جذابیت این سوژه به موضوع آخرالزمان پرداخته است. ببینید من این را در فضاهاى دانشگاهى و خدمت دوستان دانشجو به کرّات گفته‏ام، نسبتى که بشر با سینما برقرار مى‏کند (در حین تماشاى یک فیلم) نسبت بسیار پیچیده‏اى است. انسان عاقلِ بالغِ اندیشه‏ورز، دقایقى از عمرش را تصمیم مى‏گیرد که فکر نکند و به خود دروغ بگوید و زمانى در حدود دو ساعت را در مقابل یک پرده عریض بنشیند و فکر خود را از هر آنچه در دنیاى بیرون است جدا کند و به پرده روبرو چشم بدوزد و به خود بباوراند که این ترکیب نور و سایه و رنگ که در مقابل چشمهاى اوست عین واقعیت است و به خود بباوراند انسانها و بازیگرانى که در فیلم ایفاى نقش مى‏کنند، اگر چه آنها را مى‏شناسد و اسم حقیقى و حتى زندگى‏نامه و شجره‏نامه‏شان را مى‏داند، همان اشخاص اعتبارى هستند که در فیلم ادعا مى‏شود و همین نسبتهایى را که فیلم ادعا مى‏کند بین آنها برقرار است و تا پایان فیلم به ضمیر خودآگاه خودش بگوید تو خاموش باش، حرفى نزن، دخالتى نکن و همین‏طور بر مبناى منطق ضمیر ناخودآگاه بنشیند و فیلمى را ببیند و در عالم مجازى آن غوطه‏ور شود و گاهى اوقات براساس جنس و حس و حالت، مخاطب موردنظر به چنان حالتى از همزاد پندارى برسد که پاى فیلم گریه کند یا به شدت متأثر شود و از فیلم تأثیر بپذیرد. این نسبت ویژه میان فیلم و مخاطب بسیار عجیب است. شما وقتى کتاب مى‏خوانید اینگونه ارتباط برقرار نمى‏کنید؛ یعنى در هر سطر کتاب مى‏توانید از خود بپرسید که من با عقاید نویسنده موافق یا مخالفم. اما نسبتى که سینما با بیننده برقرار مى‏کند، نسبتى یک سویه و دیکتاتوروار است. سینما مخاطب خود را هیپنوتیزم مى‏کند و ما خود خواسته هیپنوتیزم مى‏شویم.

وقتى که چنین نسبت ویژه‏اى بین فیلم و بیننده برقرار مى‏شود آیا خلاف عقل نیست که سیاستمداران مغرب زمینى از چنین پتانسیل عظیمى استفاده نکنند. اگر نکنند در عقل آنها باید شک کرد! زمانى ما بحثى با دوستان دانشجو داشتیم به نام »سینما و دموکراسى« و پیش‏درآمد آن این‏که نسبت سینما با مخاطب اصلاً دموکراتیک نیست. کاملاً یک جهته، یک سویه و غیر دموکراتیک است. سینما آنچه اراده کند القا مى‏کند و بیننده هم این تأثیر را مى‏پذیرد و قبول مى‏کند، مگر بینندگان خیلى خاص که موضوع بحث ما نیستند. بنابراین ما باید بدانیم که این پتانسیل را نمى‏توان نادیده گرفت. خیلى طبیعى است هر فیلمسازى که فکرى، اندیشه‏اى، قصدى، غرضى یا حتى توطئه‏اى در ذهن دارد منطقاً باید از این پتانسیل استفاده کند و اگر نکند باید در فهم او شک کرد. بدیهى است که از این ظرفیت استفاده مى‏کند خصوصاً در شرایطى که تمام لوازم این صنعت را در اختیار داشته باشد. پس طبیعى است که آنها از این ظرفیت استفاده مى‏کنند و این اصلاً چیز غریبى نیست.


- اهداف هالیوود از توجه ویژه به بحث آخرالزمان چیست؟

عرض شود که مقدمه را گفتیم که کاملاً سینما از آن روزى که ایجاد شد سیاسى بود و باید مى‏بود و این پتانسیل چیزى نبود که بتوان آن را ندیده گرفت. این را اگر بپذیریم چون بعضى‏ها اصلاً اصل این قضیه را نمى‏پذیرند، الف را نمى‏گویند که تا »یا« را نگویند! و اینکه سینما صرفاً هنر است و حدیث نفس شخص هنرمند است. اصلاً این حرفها نیست. اصلاً سینما را اینجور نباید دید و کلاً این نوع نگاه را تکفیر مى‏کنند. من این مقدمه را گفتم که این نگاه را به رسمیت بشناسیم و اینکه سیاسى ندیدن سینما خلاف عقل است. حالا چه اهدافى را دنبال مى‏کنند؟ طبیعتاً اهدافى که نظام استکبارى غرب دنبال مى‏کند در سینماى او نیز منعکس مى‏شود؛ یعنى در آن نظام دیوان سالارى که ما مى‏شناسیم و نظامى که همه چیز حتى دین را در خدمت مطامع و منافع کلى آن نظام تعریف و تفسیر مى‏کند، طبیعتاً سینما هم خالى از این معنى و خارج از این قاعده نخواهد بود. لذا موظف است همان اهداف را دنبال کند. فرهنگ غرب در ذات خود کاملاً مهاجم و سلطه‏گر است و سینما هم در همین راستا تعریف مى‏شود. فرهنگ غرب در عین اینکه بیش از همه بر طینت لیبرال - دموکراسى مى‏تند و به آن مى‏بالد، به شدت در ذات خود مهاجم است. فرهنگ غرب رقیب را برنمى‏تابد و اصولاً فلسفه‏اى که بعد از رنسانس در مغرب زمین شکل گرفت و (به زعم خودشان) به عصر روشنگرى معروف شد و فلاسفه آن یکى در پى دیگرى آمدند و اصولى را عرضه داشتند؛ در واقع حاصل یک جهان‏بینى و فرهنگ یک‏سویه و ذاتاً مهاجمى بود که رقیب را تحمل نمى‏کرد. هیچ از خود پرسیده‏ایم: چرا اصول و قواعد متعارف مغرب زمین این همه تمامیت گراست؟ نظام جهانى حقوق بشر، اعلامیه‏هاى جهانى...؟ قواعد جهانى، قوانین جهانى، جامعه جهانى، دهکده جهانى، چون این نظام نمى‏تواند رقیب یا تالى‏تلو دیگرى را تحمل کند. طبیعتاً در همه امور نگاهى یکسویه و تمامیت خواهانه دارد و سینما نیز باید مطابق این قواعد و داخل این ارکستر بنوازد. پس طبیعتاً همان اهداف را دنبال مى‏کند و در ذات خود مهاجم است، ذاتاً تمامیت گراست، و تمامى ارزشها و ضد ارزشهاى اعتبارى و جعلى خود را در خدمت مطامع و منافع غرب سالاران تعریف مى‏کند. سینما تمام مقولات: فکرى، حسى، عاطفى و تاریخى و... را در این راستا مى‏نگرد. از نگاهى دیگر، سینما ضمن اینکه تجارت بسیار سودمندى است هر زمانى ممکن است فیلمهایى ساخته شوند که تجارى نیستند و فروش اندکى دارند ولى اندیشه و هدفمندى مستتر در آن باعث شده آن فیلم تولید بشود. بنابراین به نظر مى‏رسد که اهداف هالیوود چندان از غایات نظام غرب دور نیستند، هدف همان است: کندن بشر از آسمان و وابسته کردن او به زمین، زمینى کردن بشر به نوعى، تصویرى کردن بشر و او را از باطن امور به ظاهر امور درآوردن، انسان درونگرا را به برونگرا تبدیل کردن، انسان معطوف به فطرت را به عقل جزوى و جزئى مشغول داشتن، انسان ارزشگرا را به انسان مادیگرا تبدیل کردن، انسان معنوى را به موجودى مادى تبدیل کردن، تفسیر مادى ارائه دادن از حوزه‏هاى ارزشى و همه این پروسه »زمینى شدن انسان« را به نوعى مدیریت کردن. اگر، همه آنچه گفتیم در فرهنگ و فلسفه مغرب زمین ریشه دارد، طبیعتاً در سینماى آن سامان هم لحاظ شده است؛ یعنى مشغول کردن انسان به اصول بسیار ساده و پیش پا افتاده اصالت منفعت و اصالت لذت و تربیت آوردن مخاطب بر این اساس و اینکه این لذت گاهى از طریق خشم، زمانى از طریق شهوت، وقتى از طریق وهم و گاهى هم از طریق ترس قابل تأمین است. پس فرهنگ اصالت لذت اقتضا مى‏کند که سینما به همه این حوزه‏ها بپردازد و سینما هم در همان راستا طبیعتاً اهداف فرهنگ مهاجم سکولار زمینى انسان غربى را دنبال مى‏کند.


- موضوع پیشگوییها درباره حوادث آینده، جایگاه ویژه‏اى در این سینما و فیلمسازى دارد آیا تعریف، حد و مرز، هدف ویژه و یا استراتژى معینى را از این امر مى‏توان سراغ گرفت؟

براى انسان امروز پردیکشن11 یا پیشگویى از حوزه‏هاى بسیار جذاب و جالب توجه است. انسان امروز آنچنان مادى، فلکزده و زمینى است که به‏گونه‏اى براى موضوعات فرازمینى دلش تنگ شده است و بیش از همیشه مى‏خواهد بداند فرجام این دنیا چیست. مثلاً انسانى که از فرط بى‏هویتى به نهیلیسم روى آورده و یک جور پوچ‏گرایى پیشه کرده کاملاً در مورد آغاز و فرجام امور مى‏تواند دچار شک و تردید شود. چنین انسانى طبعاً باید نوعى قرائت فلسفى ویژه خود را ارائه کند و طبیعتاً آخرالزمان از آن حوزه‏هایى است که قویاً مى‏تواند قرائت هدفمندى از زندگى عرضه دارد و اینکه دنیا فرجامى دارد و آن فرجام قواعد و اصول خاص خود را مى‏طلبد و این یعنى یکجور معنى بخشیدن به زندگى بى‏هویت انسان امروز. این نشان مى‏دهد که توجه به مقوله آخرالزمان (غیر از کهن الگو بودن آن در ضمیر ناخودآگاه انسان) دلایل دیگرى هم مى‏تواند داشته باشد و اینکه اصولاً جذابیت مستتر در این سوژه هم مؤید این مطلب است که راویان هالیوود در کنار مجموعه‏اى از مباحث به بحث آخرالزمان نیز بپردازند و طبعاً انسان دوست دارد بداند این دنیا نهایتاً به کجا مى‏رسد و نقطه پایان این دنیا کجاست. البته از این حسّ کنجکاوى مى‏توان سوء استفاده نیز کرد و انواع قرائتهاى عجیب و غریب را در خصوص آخرالزمان به خورد انسان امروز داد.

...ادامه را در پست بعدی ببینید:http://naghdefilm.parsiblog.com/1114350.htm

همچنین ببینید: مجموعه نشست های دکتر شاه حسینی در فرهنگسرای رسانه درباره سینما وصهیونیسم: استادشاه حسینی و نشست مدیریت آخرالزمان در حوزه سینما  /  نشست اول و دوم سینماوآخرالزمان با حضور استادشاه حسینی  / نشست سوم سینما وآخرالزمان با حضور استادشاه حسینی   /   نشست چهارم سینما وآخرالزمان با حضور استاد شاه حسینی  /   نشست پنجم و ششم سینما و آخرالزمان با حضور استاد شاه حسینی   /  نشست هفتم سینما و آخرالزمان با حضور استاد شاه حسینی و نشست هشتم در این آدرس: نشست هشتم سینما وآخرالزمان با حضور استاد شاه حسینی


نوشته شده در  سه شنبه 88/5/20ساعت  1:34 صبح  توسط عضو گروه شهیداوینی 
  نظرات دیگران()

قسمت دوم مقاله پروژه آخرالزمان سازی هالیوود

قسمت اول را در اینجا ببینید: http://naghdefilm.parsiblog.com/1114332.htm

 

مبانی و پیش زمینه های آثار آخرالزمان سینمای غرب

پرداختن به این بحث در سیاست های استعماری غرب نوین ، قبل از اختراع سینما هم سابقه دیرینه ای داشته است. برخی مبانی و پیش زمینه های این قبیل آثار آخرالزمانی بدین قرار هستند:
1- کابالیسم (تصوف یهودی): کابالا تلفظ انگلیسی کلمه ی « کباله » عبری است. این کلمه به معنی قدیمی و کهن است و اصطلاحا به معنای تصوف یهودی به کار می رود. پیروان آن، این مکتب را دانش سری و پنهان خاخام های یهودی می خوانند و برای آن پیشینه ای تا حدود قرن دوم میلادی قائلند؛ اما محققان (19) شروع آن را به قرن سیزدهم میلادی می رسانند که با « شیطان شناسی » و « پیام مسیحایی» قوی خود در جنوب فرانسه ، توسط اسحاق کور ( 1160 - 1235 ) پایه گذاری شد . این دوران مصادف با سبطنت جمیز اول ( 1213 - 1276 )، شاه آراگون ( واقع در شمال اسپانیا ) است. جیمز از سال 627 هجری (1229 م. ) به دولت های اسلامی اندلس هجوم برد و موجی از جنگ های صلیبی را علیه اسپانیای اسلامی راه انداخت. همچنین همین ایام بود که جنگ صلیبی پنجم در شرق اروپا با جهان اسلام انجام می شد و سلطنت عباسی بغداد به وسیله ی بودائیان هم پیمان هلاکوخان مغول ( 656 ق / 1285 م. ) در هم شکست و دولت مقتدر ممالیک ترک در مصر ایجاد شد و به اصلی ترین رقیب زر سالاران یهودی و صلیبیون مسیحی اروپا تبدیل شد.(20 )زر سالاران یهودی در این ایام احساس کردند که به یک حرکت و شور مسیحایی قوی نیاز دارند تا توده های مسیحی و خواص یهودی را با خود همراه کنند . ایجاد کابالیسم در همین ایام، برای انداختن شور آخر الزمانی گسترده ای بین عوام اروپا برای مقابله با مسلمانان بود و از طرفی با اتحاد راهبردی لودائیان و یهودیان و صلیبیون اروپا، فشار بر دولت ممالیک مصر و عباسیانی که مرکز خود را به قاهره منتقل کرده بودند، بیشتر شد و برای زرسالاران جنگ طلب اروپا نیاز بود که شیطان و یاران او را در میان مسلمانان جستجو کنند تا مردم اروپا علیه مسلمانان بسیج شوند و در جنگ های صلیبی باقی مانده، از جنگ طلبان حمایت کنند.(21 )در کابالیسم، همان اسطوره سیاسی یهودی « پادشاهی خاندان داوودی » در آخر الزمان جنبه ای ملکوتی و راز آمیز عرفانی می گیرد و در قالبی جدید چنین طرح می شود که نخستین تجلی نور در کوه طور بر موسی (ع) بود و سپس داوود (ع) نماد نور الهی و عامل آن در دنیای زمینی بدل می شود و « شخینا »، تجلی روحانی داوود (ع) به حامل آن نور الهی در دنیای ماوراء زمینی مبدل می گردد. این نور در بین یهودیان می ماند تا در زمان آخر در سرزمین موعود بر مسیح از نسل داوود (ع)، نازل شود و حکومت جهانی یهود تشکیل گردد. (22) این مفاحیم که در بین مسیحیان هم به دلیل آشنایی با نبی داوود مرسوم بود، به زودی جا افتاد و با چاپ متعدد رساله های کابالی ، تا چند قرن، شور مسیحایی و شعف آخر الزمانی را در بین مسیحیان اروپا هم راه انداخت و باعث انسجام و اتحاد سربازان الیگارشی زرسالار یهودی - مسیحی اروپا شد . تا این که در نیمه اول قرن 17 م. آمستردام به کانون فرهنگی فعال الیگارشی یهودی بدل شد و همپای آن، ترویج آرمان های مسیحایی به عنوان ایدئولوژی استعمار زمانه آغاز گشت و همین آرمان های آخر الزمانی بهانه ی غاصبان آمریکا برای رفتن به « سرزمین جدید » و قتل عام سرخپوشان شد. (23) تکاپوی تبلیغاتی و انتشاراتی زرسالاری یهودی هلند در آمستردام، تأثیرات جدی در تکوین اندیشه ی استعماری انگلیس نیز بر جای نهاد . (24) مناسک جنسی و جادوگری و سحر و کهانت، بعد ها در کلوپ های کابالیتی مرسوم شد و حتی اتهام آشامیدن خون توسط یهودیان و پیوند آنها با شیاطین و جادوگران در سده نوزدهم ( خصوصا در روسیه و شرق اروپا ) به وفور بین مردم شایع شد .(25) این آیین منحرف، بعد ها در تکوین اندیشه فراماسونری هم نقش بسزایی بازی کرد که انجمن های سری ماسونی را در اختیار استعمارگران انگلیسی و آمریکایی قرار داد. (26)
اکنون نیز در هالیوود در سال های دهه 1990 و 2000 م . کابالیسم جان تازه ای گرفته است و برخی قوانین سنتی کابالیسم رازیر پا گذاشته و با عضویت زنان در این فرقه موافقت شده است تا از طریق بسط آرمان های مسیحایی و آخر الزمانی و شیطان شناسی صهیونیستی بتواند انسجام بیشتری در مواجهه با روند روبه رشد اسلام انقلابی داشته باشد.
به نوشته روزنامه دیلی میل، اکنون رهبر یهودی 75 ساله این فرقه « فیوال گروبر گر ( فلیپ برگ )»، از قدرتمندان پشت پرده هالیوود است و با کمک همسر دومش « کارن » به طور علنی « مرکز آموزش کابالا » را تأسیس نموده و بسیاری از هنرپیشه های معروف و عوامل سینمای هالیوود را به خود جذب کرده است و از طریق این مزدبگیران اهداف خود را تعقیب می کنند . افرادی چون «مادونا» ( که نام خود را به استر - ملکه یهودی دربار خشایارشا - تغییر داده است )، « الیزابت تیلور » ، « باربرا استرایسند » ،« دیان کیتن »،« دمی مور » ، « برتینی اسپیرز » ، « وینونا رایدر »، « میک جاگر» و حتی فوتبالیست ها « دیوید بکام » (27) و همسرش « ویکتوریا » و... فساد و هرزگی و متأسفانه شهرت بالای برخی از افراد شهره ی عام و خاص است . مثلا برتینی اسپیرز در یک مورد یک ازدواج سه ساعته با یک خواننده دیگر داشت و پس از جدایی طی 24 ساعت طلاق گرفت ! و البته همینان الگوی بسیاری از جوانان مورد استحمار زرسالاران کابالیست هستند .
فرقه ی فیلیپ برگ به ادعای خودشان، حدود سه میلیون عضو دارد و ثروت فراوانی دارد . در سال 2002 حدود 23 میلیون دلار داشت، ولی در سال 2003 فقط در لس آنجلس 26 میلیون دلار ثروت داشت ! اینان روش های ظالمانه ای برای ثروت افزایی دارند ؛ مثلا آب معمولی را به نام «آب کابالا » هر بطری 8 دلار می فروشند! یا کتاب اصلی کابالیسم یعنی « ظهر » را که زیر یکصد دلار است ، به قیمت 430 دلار می فروشند . این اعمال و پیوستن فرد فاسدی چون « مادونا » به این فرقه ، باعث موضع گیری شدید علمای سنت گرای یهودی چون « ربی یاکوب ایمانوئل » و « خاخام باری مارکوز » و « ربی اسحاق کدوری » خاخام سرشناس بیت المقدس علیه فرقه ی او شده است؛ اما شواهد و دلایل فراوانی بر حمایت همه جانبه ی شبکه مقتدر زرسالاران یهودی - صهیونیست هالیوود ، از ترویج کابالا و مناسک جنسی و جادوگری و رمزوارگی و آرمان های مسیحایی و شیطان شناسی مدرن آن در دست می باشد. (28)
طیف مروج کابالیسم و فرقه های تابع کابالیسم چون « فرانکیسم » و « دونمه » بسیار وسیع است و شامل ترویج رقص های جنسی لمبادا (رقص بره ) که از مناسک جنسی دونمه های ترکیه گرفته شده است و توسط مایکل جکسون و سایر مفسدین هالیوود، رواج داده می شود تا فیلم هایی که به ارزش جادویی اعداد و حروف مربوط می شود ( خصوصا حروف عبری در دایره هایی که نماد های سنتی کابالیسم می باشند). فیلم هایی مانند «پی » و اسرار حروف » به ترویج اهمیت حروف و اعداد عبری می پردازند و مقدمه سازی می کنند تا مخاطب به کابالیسم نزدیک شود و در فیلم پر هزینه و پر مخاطبی چون « هری پاتر»
(در قسمت های متعددش) به مباحث شیطان شناسی و آخر الزمانی و جادوگرایی و سحر وکهانت و سمبل های پادشاهی داوودی ( شیر غران ایستاده ) (29)که نماد سبط یهودا می باشد، پرداخته می شود ؛ سبطی که بر اسباط 12 گانه مسلط شد و یهودیت ماده گرا را به وجود آورد . در این فیلم، همچنین با اشاره به شجاعت و استعداد و برگزیدکی پیشین هری، مطالب مزبور را کاملا جهت دار به اسم یک فیلم فانتزی یا داستان تخیلی به خورد کودکان معصوم می دهند؛ (30) البته جدای از این بحث ها ، آثاری که در هالیوود، تبلیغ زیادی روی آن ها می شود، به وضوح در ارتباط با اهداف اربابان صهیونیست یهودی و مسیحی هالیوود می باشد و به گفته مصطفی عقاد کارگردان فیلم معروف «الرساله » : « در هالیوود همه کاره تهیه کنندگان و پشتیبانان، صهیونیست هستند ... همه چیز حتی سوژه ها کنترل می شوند ...» (31)


2- عهد عتیق و تاریخ و عقاید و احکام و اسطوره ها و سمبل های یهودی، یکی از مهمترین منابع ومبانی فیلم های آخر الزمان محسوب می شود . در عهد عتیق کتاب « دانیال نبی » و « اشعیا » و پیشگویی های انبیای اسرائیل، در این باره بسیار اهمیت دارد. انتخاب نماد مار با اژدهای بالدار به عنوان شیطان در برخی فیلم های آخر الزمانی از این قبیل است و همچنین رسیدن بهشت زمینی و ایجاد پادشاهی مسیح بن داوود از مهمترین آموزه های روزگار پایان در عهد عتیق محسوب می شود . در فیلم های یهودی سمبلیک آخر الزمانی، نماد شیر یا تاج یا قلعه همان « پادشاهی داوودی » می باشد که باید در سرزمین شیر و عسل ( همان اسرائیل بزرگ از نیل تا فرات ) تشکیل شود و سپس تسلط بر همه ی جهان را برای اعقاب یعقوب، پدید آورد . توجه به حفظ میراث خانوادگی و سمبل های نگهدارنده ی آباء و اجداد ؛ علی الخصوص سمبل «سپر محافظ دودمانی» (32)(Coat of Arms / Heraldry) و نمادهای جانبی اش چون تک شاخ و اسب و گوزن و مهر گیاه و تاج و قلعه و شمعدان هفت شاخه و گرگ و رنگ های آبی آسمانی و فیروزه ای و قرمز و طلایی که هر کدام نماد یکی از قبایل 12 گانه بنی اسرائیل بود، ( 33) در این قبیل آثار به وفور دیده شده است .
نژاد پرستی و تأکید بر اصالت خون و عالی ترین نسب و دودمان نجیب و درجه اول نیز از مشخصات اصلی برخی آثار سینمایی محسوب می شود . تأکید بیش از حد روی کلمه ی « مادر » و « میراث اجدادی » نیز از دیگر نشانه های یهودی بودن منشاء اثر می باشد چرا که نسل و دودمان و الیگارشی دودمانی یهودی که در خانواده هایی چون روچیلد در طی 200 سال متجلی شده است، در بین یهودیان بسیار اهمیت دارد و در یهودیت است که یکی از اصلی ترین ملاک های یهودی بودن، یهودیت مادر فرد است تا آنجا که بسیاری از مفسرین قانون در رژیم غاصب فلسطین، یهودی بودن مادر را دلیل اصلی یهودیت فرد اسرائیلی می دانند . اسطوره هایی چون : مظلومیت و تنهایی و آوارگی یهودیان و دوری از سرزمین مادری و سپس بروز استعداد ها با تکیه بر « یاد خانواده » و تداوم « ثروت دودمانی » و « شرافت خانوادگی » برای « شکست شیاطین جن و انس » رسیدن به سروری دیگران و تشکیل « سلطنت آخر الزمانی » در سرزمین وعده داده شده و مقدس؛ در آثار فراوانی از هالیوود مطرح شده اند که « هری پاتر » و « ارباب حلقه ها » و « ماتریکس » و « فرار جوجه ای » از آن نمونه اند که همگی این آثار از مهم ترین فیلم های آخر الزمانی هم محسوب می شوند . بحث معاد مادی ورستاخیز مردگان خاص ( یهودیان ) و زندگی آزاد مردگان در بین زندگان و کمک به زنده ها برای ایجاد بهشت زمینی نیز از مهمترین عناصر یهودیزه هالیوود هستند که در بسیاری از فاخرترین فیلم ها شاهد آن بوده ایم. (34 )
به علت ابتنای بسیاری از آینده نگری های آخر الزمانی هالیوود بر به اصطلاح پیشگویی های انبیا و مقدسین بنی اسرائیل و انتزاعی و مبهم بودن اکثر آن پیشگویی ها و در نتیجه، آزاد بودن راه برای تعدد تفاسیر و تأویلات آخر الزمانی، فیلم های گوناگون آخر الزمانی با عناصر تصویری مختلفی ساخته شده اند و « اژده های هفت سر » و « وحش » و مار یا اژدهای قدیم و عناصر شیطانی دیگر به انحنای مختلفی تصویر شده اند .

3- مسیحیت صهیونیستی و یهودیزه و عهد جدید و تفاسیر صهیونیستی - توراتی از آن، نیز از مهمترین منابع و مبانی فیلم های آخر الزمانی می باشد. آنچه به شدت در این قسم خود نمایی می کند، کتاب مکاشفات یوحنا، آخرین سفر عهد جدید است . اکثر مسیحیان عهد عتیق راهم معتبر می دانند ، خصوصا مسیحیانی ، که به آراء و اندیشه های یهودی - توراتی نزدیکترند ؛ مانند پروتستان ها و کالوینیست ها و پیورتیانها و مسیحیان صهیونیست. به همین دلیل، امروزه تفاسیر توراتی از انجیل و مکاشفات یوحنا مبنای بسیاری قضاوت های آخر الزمانی و هنر وسینمای پایان دوران شده است . شاید برخی از عناصر خاص مسیحیت صهیونیستی که در عهد قدیم ( تورات ) نیامده است را بتوان به عنوان شاخصه های اصلی فیلم های صهیونیست مسیحی بدانیم ؛ گرچه یهودیان هم برای جذب مسیحیان و قلوب دینی آنان، از این عناصر استفاده می کنند. برخی از مهمترین این عناصر را در ادامه می آوریم. بر اساس آموزه ی نجات در مسیحیت و یهودیت و از نظر مسیحیان صهیونیست، در آخر الزمان یهودیانی هم که پس از نبرد آرماگدون باقی می مانند ، مسیحی می شوند و یاور عیسی (ع) خواهند شد ؛ ولی از منظر یهودیان، نژاد برتر عبرانیان هستند که پس از پیروزی مسیح بن داوود بر شیاطین و شروران، بر تمام انسان های دیگر که درجه دوم و سوم و حتی در برخی موتون 35 پست تر از حیوانات شمرده اند ، حکومت خواهند کرد .
صهیونیسم مسیحی در باره مشکلاتی که در بابل ( عراق و سوریه و اردن امروز ) پیش می آید و حکومت دولت یهودی در فلسطین وظهور مسیحا در زمانه ی واپسین و بلایای آخر الزمانی و ظهور شیطان قدرتمند در آخر الزمان و برخی موارد دیگر با صهیونیسم یهودی اشتراکاتی دارد و اصولا همین اشتراکات بوده است که باعث شده مسیحیان، تحت سلطه ی تفکرات اسطوره ای صهیونیسم قرار بگیرند و فرقه ی مسیحیت صهیونیستی به وجود بیاید . فیلم امگاکد 2 ( میگیدو ) نمونه کاملی از یک صهیونیست مسیحی است که شبکه T.B.N که در تملک صهیونیست های مسیحی آمریکا است ،آن را ساخته است. در این فیلم سپاهیان شر به رهبری آنتی کرایس ( دجال یا ضد مسیح ) و با حضور اعراب و مسلمانان و ایرانیان و چینی ها ( آسیایی ها ) در صحرایی در شمال بیت المقدس و جنوب شرق حیفا در کنار تپه ی شریفان ( حر مجدون یا آرماگدون ) با سپاهیان خدا به رهبری رئیس جمهور آمریکا درگیر می شوند و شیطان از پوسته ی انسانی خود که همان آنتی کرایس است بیرون می آید و مانند اژدهایی بالدار نیروهای سیاهی تاریخ را به یاری می طلبد و سپس موفقیتی نسبی پیدا می کند، ولی با توسل مسیحیان معتقد آمریکایی، مسیح دومین قیام خود را انجام می دهد و معجزه وار، شیطان را به زندان ابد می فرستد و یارانش را ( با محوریت مسلمین ) نابود می کند . فیلم « بشمار تا آرما گدون » (36) هم از نمونه های صهیونیست مسیحی سینمای هالیوود می باشد که در آن بر عروج عده ای مسیحیان تحت فشار به آسمان و نزول آنان با مسیح و پیروزی آنان بر مصائب و بلایای عظیم آخر الزمان و تشکیل حکومت جهانی مسیحی تأکید می شود . بسیار مناسب است که در پایان این قسمت به هفت مرحله یا هفت مشیت که مسیحیان صهیونیست به آن قائل هستند، اشاره ای کنیم :
مرحله ی اول : بازگشت یهودیان به سرزمین های میانه ( سرزمین موعود وفلسطین یا اسرائیل ) پس از ایام پراکندگی در جهان .
مرحله دوم : ایجاد دولت یهودی درسرزمین فلسطین(مسیحیان صهیونیست گاهی داغ تر از یهودیان از حکومت جنایتکار اسرائیل حمایت می کنند.)
مرحله سوم : رساندن بشارت ها و تنذیر های انجیل به جهانیان و بنی اسرائیل ( البته با قرائت های یهودیزه شده و تفسیر اسکوفیلدی از انجیل ).
مرحله چهارم : حصول مرحله سرخوشی مؤمنان مسیحی (Rapture) و عروج مسیحیان معتقد به بهشت در کنار مسیح (ع).
مرحله پنجم : دوران فلاکت و رنج و بلایای عظیم هفت ساله (Tribulation) و ظهور دجال و مبارزه سایر مأمنان با دجال .
مرحله ششم : وقوع جنگ آرماگدون در انتهای دوران رنج هفت ساله در شمال غرب بیت المقدس (اورشلیم ) با تأکید تبلیغاتی بر نبرد هسته ای عظیم و کشته شدن تعداد بسیار زیادی از مردم زمین که در برخی منابع مسیحیت صهیونیستی گفته شده تا چهار پنجم یا دو سوم مردم زمین کشته خواهند شد و صحنه ی نبرد، خون تا زیر زین اسب ها را خواهد گرفت ( برخی به غلط این روایت را اسلامی دانسته اند! ) .
مرحله ی هفتم : ظهور دوم مسیح و مؤمنان واقعی و شکست لشکریان دجال و استقرار بهشت زمینی در جهان خصوصا سرزمین های میانه به پایتختی اورشلیم ( یهودیان بنا به اختلافات یا مسیحی می شوند یا هم پیمان مسیح خواهند شد ) .

4- شیطان گرایی و سیطنیسم (37 ) نیز یکی از پس زمینه های آخر الزمان های سینمایی است . گرایش به قدرت برتر و اهریمنی شیطان در طول زمان های دور از مصر باستان تا یونان باستان و غرب جدید ادامه داشته است و در دوران اخیر نوع جدیدی از پرستش شیطان که به همراه جادوگری و مناسک جنسی است، شایع شده است و « کتاب شیطان گرایان » (38 )توسط پیغمبر شیطانی آنان « آنتوان لوی » نوشته شده و کلیسای شیطان ( satan church) در آمریکا توسط این یهودی لاوی (39 ) پایه گذاری شده است. علاوه بر این که پایه گذار و مدون شیطان پرستی یهودی و صهیونیست است، مروجین و مبلغین آن هم غالبا سینمای هالیوود و شبکه اینترنت می باشد. فیلم هایی چون ماتریکس و هری پاتر و جن گیر و کنستانتین با ترویج جبر گرایی و قدرت فوق العاده شیطان، از مبلغین غیر رسمی این مکتب محسوب می شوند .

5- اسلام هراسی و کاشتن بذر تنفر از مسلمانان، از اصلی ترین مایه های آثار آخر الزمانی هالیوود است. غرب سال هاست که فهمیده ذات اومانیستی تمدنش با خدا گرایی و حق محوری اسلامی تنافی دارد. از طرفی با پیروزی انقلاب اسلامی به رهبری امام راحل به عنوان یکی از مراجع بزرگ شیعه، غرب صهیون زده به قدرت نظریه ی ولایت فقیه اقتدار حسینی ، امید مهدوی ، سلحشوری علوی و عقلانیت و علم گرایی شیعی پی برد و آن را بزرگترین دشمن خود در نبرد سایبرنتیک ( نبرد علمی رسانهای و سخت افزاری ) یافت. در رأس اقتدار آنگلوزایان آمریکا بزرگترین رغیب خود را ایران اسلامی دید و به همین دلیل شروع به حمله رسانه ای سینمایی ( برنده ترین سلاح فرهنگی غرب ) به مسلمانان کرد . در بسیاری از آثاری که حدود سه دهه پیش ساخته اند، به شدت این جو ضد اسلامی رواج داده شده و کار را به آنجا رسانده اند که حتی در فیلم ( مردی که فردا را دید ) (پیشگویی نوستر آداموس )، اما زمان شیعه را «The King of Terror» یعنی سلطان تروریسم و وحشت و شرارت و شیطان خطاب کرداند ؟ ! این فیلم دقیقا دو سال پس از پیروز یانقلاب اسلامی در سال 1981 م ساخته شد و باز هم برای جو سازی علیه پرونده ی هستی ایران در سال 2001 م با حرکت جدیدی به کارگردانی « اورسن ولز » یهودی، نسخه ی جدیدی با کیفیت بالای اولیه در دنیا پخش کردند . در این فیلم ترس فراوان آمریکاییان و صهیونیست ها از قدرت تجمع و انسجام مسلمانان در نماز جمعه و قدرت اقتصادی نفت و قدرت علمی و توان هسته ای و همکاری مسلمانان با همسایه قدرتمند شمالی خود روسیه و ولایت پذیری آنان از «رهبر جوان ورشید خود» هویداست.
سینمای فریبنده ی هالیوود به این قبیل آثار آخر الزمانی که مسلمانان با بمب اتمی به تمام جهان متمدن! حمله می کنند، اکتفا نکرده و فیلم های نمادین و پیچیده ای چون ماتریکس و هری پاتر و ارباب حلقه ها و پسر جهنمی رادر فضای آخر الزمان سازی مورد نظر خود به بازار جهانی ارائه کرد که با موفقیت زیادی هم همراه شد . شاید در ماتریکس با کامپیوتری روبروباشیم که با مغز هوشمند خود بر ابنای بشر مسلط شده است و فقط اهالی شهر زایان (صهیون ) هستند که درست می فهمند و اسیر بردگی تکنولوژی نشده اند ، اما دریکی از انیمیشن های نه گانه ماتریکس ( معروف به انیماتریکس ) کارگردانان فیلم ( برادران واچفسکی ) حرف خود را به طور عریانی می زنند : آنجا که با زوم کردن روی نقشه خاورمیانه ، عربستان را نشانه می گیرند و با زوم کردن روی مرکز بیابانی شبه جزیره شهری را ( شهر صفر - یک ) به عنوان محل استقرار شیاطین روبوتیک ( یاران کامپیوتر شیطانی ماتریکس ) نشان می دهد که عقل هر عاقلی آن را مهمترین شهر مسلمانان می داند . در ادامه ی این انیمیشن ، خرمگسی شوم و جغد مانند روی شبه جزیره عربستان فرود می آید و به سمت بصره و سپس بغداد حرکت می کند . ( نهایت جسارت و بی شرمی نسبت به مقدسات اسلامی! ). این نقشه درون سازمان ملل نصب شده است که به دست قدرت یک کارگر نظافتچی سازمان ملل متحد (!؟) این خرمگس کشته می شود و با خونش هلال شیعی را از منتهاالیه عراق (لبنان ) تا وسط ایران ترسیم می کند ! در این انیمیشن هم جامعه ی ملل ( بخوانیدصهیونیست های حاکم بر آمریکا و فرانسه و آلمان و کانادا ) از قدرت علمی و پیشرفت اقتصادی این روبات های شیطانی در هراسند و آن ها را منکوب و سرکوب می کنند! در فیلم پسر جهنمی (Hell Boy ) نیز آمریکایی ها در مبارزه با اتحاد نازی های هیتلری و ایرانیان موفق می شوند که شیطان را محدود کرده و نگذارند راه تسلط او به این دنیا باز شود .
در صحنه ای موجود شریری که با پسر جهنمی (پسر آتشین ) مبارزه می کند، از درون یک مجسمه ی کاملا ایرانی به وجود می آید . در فیلم آخر الزمانی دیگری به نام « ارباب آرزوها » (Wish Master) نیز شاهدیم که شیطان از درون یک مجسمه ی خدای ایرانی به آمریکا منتقل می شود و بلایای عظیم را به آمریکا می برد و در آنجا با هوشمندی فرزندان ایالات متحده، شیطان شرقی تار و مار می شود. در این زمینه فیلم های بی شماری وجود دارد که به همین مقدار اکتفا می کنیم .
مهمترین هدف صهیونیسم بین الملل از تصویر آخر الزمان به گونه های متنوع در سینما ، انداختن نوعی هراس در دل مخاطب و تحریک عواطف مخاطب برای تحسین قهرمانان هالیوودی و منجیان آخر الزمانی سینمایی توسط مخاطب است .
اسلام انقلابی مهمترین خطر استراتژیک برای تمدن اومانیستی - صهیونیستی معاصر است و در نبرد سایبرنتیک موجود در عرصه ی فرهنگ ، این اندیشه اسلامی - شیعی ( حسینی ، مهدوی و ولایی ) است که در مقابل سیل اطلاعات یک جانبه سد ایجاد کرده و کم کم دارد از آب های پشت سد به نفع ترویج ایده های اندیشمندانه عقل ورزانه خود استفاده می کند .
 
پی نوشتها و منابع:
1- اشاره به آیه 82 سوره ی مبارکه مائده ، لتجدن اشد الناس عدواه للذین آمنوا الیهود و الذین اشرکوا .
2- اشاره به آیه 96 سوره مبارکه بقره : ولتجدنهم احرص الناس علی حیاه ی
3- برای مطالعه بیشتر ر.ک : پروتستانتیسم ، پیوریتانیسم و مسیحیت صهیونیستی ، نصیر صاحب حق ، نشر هلال ، چاپ سوم ، تهران 1384 ، و همچنین : تاریخ نا گفته و پنهان آمریکا ( هارون یحیی ) ترجمه نصیر صاحب حق، نشر هلال ، چاپ اول، تهران ، 1384.
4- اشاره به نظریه پایان تاریخ فوکویاما ( از استراتژیست های کاخ سفید ) که لیبرال دموکراسی را پایان تاریخ می داند .
5- The man who saw tomarrow به کارگردانی اورسن ولز کارگردان فرانسوی یهودی ، سال 1981 .
6- اشاره به فیلمی به همین نام yonngary که دایناسوری حامی غربی ها بود و دایناسور مزاحم را از سر راه برداشت .
7- در فیلم معروف « بیگانه » هیولایی که در بدن دیگران رشد می کند و از منابع حیاتی آنان تغذیه می کند، به انسان غربی حمله می کند و آنچنان خطرناک است که حتی اگر خون او را بریزی، خونش هم مخرب
است . منتقدان فراوانی مقصود از این بیگانه را مسلمین می دانند که با شهادت طلبی و سرخی خونشان در ذهن بسته ی مادی غربی ها نفوذ کرده اند و منافع مادی آن ها را به خطر انداخته اند .
8- هزاره گرایی در میان یهودیان و مسیحیان و حتی مسلمانان و بودائیان طرفدارانی دارد . هزاره گرایان معتقدند در ابتدای هر هزاره اتفاقات مهمی می افتد. جو شدید آخر الزمان گرایی که صهیونیسم مسیحی در آمریکا و غرب ایجاد کرده بود، در ابتدای هزاره سوم میلادی، هیاهوی فراوانی درباره ی پایان جهان به راه انداخت .
9- از جمله سوپرمن و بت من بعد از چند دهه باز سازی شدند مرد عنکبوتی و ماتریکس هر کدام در سه قسمت در اوایل هزاره جدید ساخته شدند .
10- دکتر حسن بلخاری، از بررسی حدود 100 فیلم پر فروش و تأثیر گذار این نتیجه را گرفته اند . www.zhortv.ir
11- این مطلب از مصاحبه دکتر مجید شاه حسینی با سایت موعود اقتباس شده است . www.mouood.org
12- (Omega Code2 )Megiddo) به کارگردانی Brian trenchard -smith و نوشته مشترک Stephen Blinnو John Fasano و به تهیه کنندگی Matthew Crouch و محصول شبکه T.B.N است
13- Hell Boy داستان آمدن یک پسر سرخ رنگ آتشین از جهنم به این دنیاست که مأموریت ذاتی اش زمینه سازی برای ظهور شیطان اصلی و حضور او در این عالم است . این پسرک سرخ رنگ را آلمان ها با هدف تسلط بر دنیا یه این جهان آورده اند ، ولی او بر اثر زندگی با آمریکایی ها به عواطف انسانی رسید و دراثر عشق به زن ( که نقش او را سلمابلیر یهودی بازی می کند ) حاضر نمی شود شیطان را به این جهان بیاورد و با فداکاری، شیطان را در آخرین لحظه ی پایان جهان نابود می کند .
14- Matrix در سه قسمت به سال های 199 و 2001 و 2003 بر پرده ی اکران رفت. شرکت یهودی صهیونیست برادران وارنر آن را به کارگردانی برادران واچفسکی و تهیه کنندگی جوئل سیلور یهودی ساخت و به یکی ازآثار مطرح و جریان ساز ( از جهت جلوه های ویژه و تفکر شک گرایانه ماتریکسو لوژی اش ) تبدیل شد .
15 - Htarry potter بر اساس نوشته جی . کی . رولینگ انگلیسی در هفت قسمت قرار است تولید شود. اکنون قسمت پپنجم آن بر پرده ی اکران است این اثر را شرکت یهودی برادران وارنر تهیه کرده و محصول مشترک آمریکا و انگلیسی است .
16- 4) The Awaking : Omen ) به کارگردانی Gorge Montesy and Dominique Othenin Girard - .
17- ر.ک: طالع نحس ، فیلمی که شیطان را به جهان سیاست راه داد ؛ نرم افزار نمایه مطبوعات ، نشر هیئت امنا ی کتابخانه های کشور .
18 - ر.ک: نگاهی به لابی صهیونیستی در آمریکا ، مارک وبر مدیر مؤسسه بازنگری تاریخی، روزنامه رسالت، شماره 5302، خرداد 1383، ص 8 به نقل از سایت www.IHR.org و همچنین: متن فیلم مستند «سینما، یرزمین موعود صهیونیسم» دکتر مجید شاه حسینی، نشر کانون فرهنگی بشری و همچنین: هالیوود و فرهنگ سازان شیطانی، رامین شریف زاده ، فصلنامه کتاب نقد، شماره 32، پائیز 1383، ویژه نامه صهیونیسم.
19-زرسالان یهودی و پارسی، استعمار بریتانیا و ایران، عبدالله شهبازی، ج دوم، مؤسسه مطالعات و پژوهش های سیاسی، چاپ اول، 1377، تهران، ص 245 فصل «دسیسه های سیاسی و فرقه های رازآمیز».
20-همان.
21-همان، ص 247.
22-همان، ص 245.
23-تعداد کشته های سرخپوستان را تا صد میلوین نفر در طول سه قرن 16و 17 و 18 گفته اند. به دلیل دستبرهای فاتحان و غاصبان آمریکا در تاریخ، آمار بسیاری از غربی های در این زمینه خیلی مورد اعتماد نیست. برای مطالعه بیشتر ر.ک: تاریخ ناگفته و پنهان آمریکا ، پیشین. همچنین زرسالاران یهودی و پارسی، استعمار بریتانیا و ایران، جلد اول، ص 220.
24-زرسالاران یهودی و پارسی، استعمار بریتانیا و ایران، ص 307، ج دوم.
25-همان، ص 357.
26-همان، ص 358.
27-دیوید بکام، کاپیتان تیم فوتبال انگلیس که اخیرا ملکه انگلیس وی را به «شوالیه» ملقب کرد.
28-در نوشتن این قسمت از سایت استاد عبدالله شهبازی استفاده شد است: www.shahbazi.org.
29-دایره المعارف جوداییکا، ذیل کلمه Heraldry coat of arms».
30-برای مطالعه بیشتر ر.ک: مقاله ای از خاخام جک آبرامویچ تحت عنوان: is harry potter jewish در آدرس www.naghdefilm.parsiblog.com می توان منبع اصلی آن را بیابید.
31-مصاحبه مجله سوره، شماره سوم با مصطفی عقاد.(دوره شهید آوینی). در این سایت می توانید این مصاحبه را ببینید: www.iricap.com
32-دایره المعارف جوداییکا، ذیل همین کلمه متن مهمی در تبیین سمبل های مختلف اسباط 12گانه دارد.
33-استنادات توراتی این سمبل ها و رنگهای مقدس را در این منبع بیابید: مبانی فراماسونری (فراماسونری و یهود)، گروه تحقیقات علمی به سرپرستی هارون یحیی، ترجمه سعید میری، مرکز نشر اسناد انقلاب اسلامی، چاپ سوم، 1385، فصل دوم.
34-برخی فرقه های یهودی (صدوقیان) اساسا زنده بودن روح پس از مرگ را انکار می کنند و عده ای (فریسیان) قبول دارند که روح پس از مرگ نمی میرد، ولی معادشان در همین دنیاست و روح مردگان آزادی عمل دارد و جهان آختری چون مسلمانان را قبول ندارد.
35-مثلا در کتاب تلمود که از معتبرترین منابع یهودیان است، می خوانیم: «فقط به یهودیان می شود به چشم انسان نگاه کرد. خارج از یهود، همگی حیوان هستند.» ر.ک: تلمود سلطان آروح، صفحه 111. برای دیدن نمونه های بیشتر ر.ک: مبانی فراماسونری، پیشین، ص 15-17.
36-count down to armagedon.
37-satanism.
38-satanic bible.
39-لاویان گروهی از یهودیان بودند که مراسم عبادی را در دست داشتند و از کاهنان مصر باستان شدیدا تأثیر می پذیرفتند.
40-(1)the exorstist محصول 1973 م به کارگردانی william friedkin.
منبع:برگرفته از ماهنامه فرهنگ پویا شماره(5)، ویژه نامه آخرالزمان. نویسنده: محمد حسین فرح نژاد، نشر دفتر پژوهش های فرهنگی قم.

نوشته شده در  سه شنبه 88/5/20ساعت  1:13 صبح  توسط عضو گروه شهیداوینی 
  نظرات دیگران()

پروژه آخر الزمان سازی هالیوود 

اصول کلی حاکم بر فیلم های آخر الزمانی هالیوود
متن کامل این مقاله را می توانید در این آدرس هم ببینید: http://www.rasekhoon.net/Article/Show-28519.aspx

این روزها تبلیغات مسلط در این « جنگل جهانی» - که به اشتباه « دهکده » نامیده اند - در ید صهیونیان می باشد که در لباس مسیحیت در خدمت یهودند. یهود ماده گرایی که خالق عالم، آنان را شدیدترین دشمنان مؤمنین (1) و حریص ترین مردم به زندگی مادی (2) نامید . مسیحیت صهیونیستی، اکنون بهترین پوشش برای پنهان شدن زرسالاران یهودی و مسیحی دنیا شده تا بتوانند در پوشش دفاع از آینده دین خدا و زمینه سازی ظهور مسیح اهداف مادی و شهوانی خود را تعقیب کنند. مسیحیانی که انجیل را فقط به قرائت توراتی و تلمودی می فهمند و به خاطر ظهور مسیح (ع)، به رژیم غاصب اسرائیل یاری می رسانند تا دولت الهی اسرائیل (!) را در سیزمین شیر و عسل حفظ کند و برتری در جنگ آرماگدون را برای ظهور مسیح (ع) سبب شوند .
 

اشارتی تاریخی

روزگاری، یهودیان از نظر کلیسای مسیحی، قاتلان عیسی (ع) شمرده می شدند و مثلث شیطانی « یهود ، یهودا و شیطان » مورد لعن مسیحیان بود، اما با نفوذ مزورانه و برنامه ریزی مدبرانه یهودیان دنیا طلب، در طی قرون 14- 16، پروتستانیسم یهود گرا در مسیحیت سر بر آورد (3) و در مقابل کلیسای رم قد علم کرد و با همیاری ثروتمندان منتقد یهودی و خوانین و پادشاهان محلی مسیحی قدرت طلب، علیه کلیسا قیام کرد و سپس از دل پروتستانیسم، پیوریتانیسم یهودیزه متولد شد و با توسعه ی فرهنگ آنگلوساکسون در انگلستان و سپس آمریکا، تمدن اومانیستی معاصر توسط « مسیحیت یهود دیزه » رشد و توسعه یافت و نهایتا لیبرال دموکراسی در قله ی آمال خود قرار داد. (4) در دهه دوم قرن بیستم که قدرت تصویر سینمایی، خود را نمایاند، شش استودیوی یهودی « برادران وارنر »، « متروگلدن مایر »، « یونیور سال »، « پارامونت »،« کلمیبا » و « فوکس قرن بیستم »، هالیوود را در حومه ی شهر لس آنجلس شکل دادند از آن تاریخ تا کنون، سینمای هالیوود، به ابزاری قوی و جهان شمول تبدیل شد که با هدایت تهیه کنندگان و برنامه ریزان یهودی، سوژه های موردن نظر خود را انتخاب می کرد و آگاهانه آن ها را بارور کرده و به فیلم تبدیل می کرد و تأثیرات خود را می گذاشت .
در ایام جنگ جهانی این مثلث عوض شد و « نازیسم ، فاشیسم و شیطان »اظلاع سه گانه آن را ساختند و پرو پاگاندای سینمایی علیه حکومت رایش سوم شکل گرفت .
در سال های جنگ سرد، مثلث شیطانی باز تعریف شد و « چین ، شوروی و شیطان » سه ظلع آن را ساختند و یهود و یهودا از گناه تاریخی خود تبرئه شدند؛ تا این که روح خدا در کالبد ملت ایران دمید و به رهبری امام و پشتوانه ی حماسه عاشورا ، انقلاب علوی شکل گرفت که عملا ایرانیان را چون مردانی آهنین، به صف منتظران موعود، وارد کرد. ناگهان دیکتا توری سرمایه که با به راه انداختن جنگ تصنعی بین آمریکا و شوروی سود های کلانی به جیب زده بود و در سینما « جنگ ستارگان » را به راه انداخته بود تا « مجتمع های صنعتی - نظامی » صهیونیستی حداکثر سود را داشته باشند، از خواب خود خواسته پرید و دوباره تعریفی جدید از مثلث شیطانی ارائه داد ؛« روسیه ، مسلمانان و شیطان ». در سینما هم آثاری چون « مردی که فردا رادید » (5) پدید آمد که بر اساس پیشگویی های نوستر آداموس توسط یهودیانی چون « اورسون ولز » دو سال پس از پیروز ی انقلاب اسلامی (1981) ساخته شد که در آن به همکاری هسته ای مسلمانان و روس ها و ظهور دجال در بین مسلمین پرداخته بود. با فروپاشی بلوک شرق، خطر کمونیسم در سینما کمتر مورد اشاره قرار می گرفت و این بار حتی مثلث تبدیل به دو ضلعی (؟!) شده بود و یک خط شیطانی در طول تاریخ رسم می شد که در لباس جدیدی، تمدن غرب را نشانه گرفته است؛ شیطان باستانی در قالب اسلام، خود را ظاهر کرده بود و با فریب مسلمانان، زمینه ی سقوط بشریت (بخوانید غرب ) را فراهم کرده بود . در سناریوی جدید، مسلمین ، یاران شیطان بودن که از زیر خاکستر قرون بر آمده بودند و همچون « گودزیلا » حیات انسانی را تهدید می کردند و فقط دایناسورهایی بزرگتر از خود شان چون « یونگاری » (6) حریف آن ها می شدند و چون «بیگانه» ای بودند که اگر خونش را هم می ریختی، سرخی خونش هم اثرات مخرب خود را برای تمدن اومانیستی غرب با محوریت آمریکا داشت (7) و باعث ویرانی و فساد می شد؛ لذا ظهور «بیگانه» ها و«وحشی» ها را همسان پایان یافتن زمانه ی انسان به تصویر کشیدند. دیگر این « جنگ دنیا ها » آنچنان وسیع شده بود که دامنه ی گسترده اش، آن را به خطری برای همه ی بشر تبدیل می کرد و پایان دوران را در صورت تسلط شیاطین مخرب، برای بشر به ارمغان می آورد؛ پس هالیوود در دشمن سازی اش، نیاز داشت اوضاع را آخر الزمانی به تصویر بکشد و عطش نیاز به منجی را چند برابر کند و منجیان و ابر قهرمانان خود را به رخ عالمیان کشد این چنین بود که آخر الزمان و موعود و منجی برای اربابان سینما، موضوعیتی دو چندان یافت . با نزدیک شدن سال 1999 و 2000 و عطش هزاره گرایی (8) در بین فرقه های مختلف مسیحی و یهودی، منجی گرایی نیز رشد یافت و با سیلی از ظهور قهرمانان قدیمی و جدید در هالیوود روبرو بودیم. (9) از طرفی با افول کمونیسم، کارخانه داران تسلیحات - که غالبا صهیونیست هستند - به فکر افتادند که بازار یابی سینمایی خودرا باز هم تداوم بخشند و در دورانی که غربیان به شدت از مدرنیسم و ماشینیسم و مکاتب بشر ساخته خسته شده اند، دشمنی قوی اسلام را با غرب هرچه افزون تر به تصویر کشند و با نزدیک نمایی دورانی که شیاطین مسلمان (!) بر جهان مسلط شده اند، آخر الزمان خاص خود را خلق کنند، آخر الزمانی که اگر تجهیزات مدرن و تسلیحات فوق پیشرفته آمریکایی نباشد، شیطان بر اوضاع مسلط می شود. همه ی این عوامل در کنار پیشرفت های ایران شیعی و نفوذ تفکرات ناب اسلامی در جهان، باعث شد که بحث آخرالزمان و مسیحی و حکومت پایان روزگار در سینمای غرب و سر آمد آن یعنی هالیوود، اصالت پیدا کند و در فاصله ده ساله 1995 تا 2005 از 22 فیلم پر فروش جهان، 19 مورد به نحوی به این موضوع بپردازد . (10)آثار شاخص و تأثیر گذاری چون : ماتریکس ، هری پاتر ، ارباب حلقه ها ، پسر جهنمی ، ترمیناتور ، امگا کد ،2 (مگیدو ) و...
اکنون که پروژه ی جهانی سازی تفکرات صهیونیستی یا همان اسطوره های صهیون مآب در دستور کار سازمان های فرهنگی ، تبلیغی ، سیاسی غرب خصوصا آمریکا قرار گرفته است .

 

انواع آخر الزمان در سینما

از جهات مختلفی می توان انواعی برای پایان دوران در سینمای مرسوم غرب متصور شد . در یک تقسیم بندی می توان به این اقسام تصویر کردن آخر الزمان در سینما برسیم: (11)
1- آخر الزمان دینی که در آن پیش گویی های کتاب مقدس ( با محوریت تورات ) به تصویر در می آیند . حتی انجیل هم با نگاه به تورات تصویر می شود .
2- آخر الزمان تکنولوژیک که حدیث چالش وسیع انسان و مصنوعات اوست که بر او برتری یافته اند؛ چه از نوع ماشین های قوی یا موجودات زنده ای که با مهندسی ژنتیک تغییر کرده اند .
3- آخر الزمان علمی - تخیلی که در آن جدال گسترده ای بین انسان و موجودات فرا زمینی یا بیگانه به تصویر در می آید .
4- آخر الزمان اسطوره ای که موجودات و مفاهیمی از اعماق افسانه ها و اساطیر به امروز می آیند و شرایط سخت آخر الزمان را برای بشر ایجاد می کنند.
5- آخر الزمان طبیعی که بشر با انواع و اقسام بلایا و مصیبت های طبیعی مثل سیل ها و زلزله های شدید ، امراض فراگیر ، آتش فشان های بی رحم ، شهاب سنگ های بزرگ و حشرات و حیوانات عجیب و غریب علیه سلطه ی افراطی بشر می شورند و بشر در نبرد با این بلایا به شرایط صعبی می رسد که اگر تلاش نکند و در مقابل این ها مقاومت نکند، آخرین نفس های حیات خود را می زند و به پایان جهان می رسد .
6- آخر الزمان متافیزیکی- جادویی که ساحران و جادوگران و رمالان امروزی یا دیروزی، برای به دست آوردن قدرت ، عرصه را بر آدمی تنگ کرده و اوضاع را به سمت وحشت و هراس واپسین روزهای حیات بشری پیش می برند .
در هر کدام از این انواع، فیلم های زیادی ساخته شده است که در تمام آن ها ، نژاد بخش کره ی زمین باید از نژاد یهودی یا آنگلو ساکسون باشد واگر منجی یا منجیان غربی نباشند، همه ی افراد بشر در خطر نابودی یا بردگی همیشگی شیطان هستند.

در یک تقسیم بندی دیگر، می توان دو نوع کلی ازآخر الزمان را در آثار سینمایی برشمرد:
1- آخر الزمان دینی : که در آن عناصری چون مسیح یا مشیا (ماشیحا ) خدا ، فرشتگان و سایر عناصر مسیح - یهودی ، یاریگر انسان در برابر هیولا یا وحش یا مار یا شیطان یا اژدها هستند و بحث هزاره گرایی و دریاچه ی آتش و زندان هزار ساله و تخت پادشاهی و حق و باطل و ایمان و کفر مطرح است . البته به دلیل نفوذ بسیار بالای یهودیان و صهیونیست ها در هالیوود، طبیعتا محور این قبیل آثار پیش گویی های تورات خصوصا کتاب های دانیال نبی و اشعیا و حزقیال می باشد و در مواردی که طبق پیش گویی های انجیل در کتاب مکاشفات یوحنا، مواردی مطرح شده با قرائت های مسیحیت صهیونیستی و با تفلسیر یهودیزه از مسیحیت طرف هستیم. در چنین آثاری، بشر در آخرین لحظه های غربت و تنهایی جبری و تقدیری اش دربرابر سپاهیان شرارت و شیطان مورد حمایت یک نیروی معنوی قدرتمند مسیحیایی قرار می گیرد . بهترین نمونه از این دست آثار، قیلم امگا کد 2 ( میگیدو ) (12)است که ساخته شبکه TBN و صهیونیست های مسیحی است .

2- آخر الزمان غیر دینی : در این نوع تصویر آخر الزمان ، کمتر نامی از خدا و مسیح و ( ماشیحا ) برده می شود و بشر به تنهایی با اراده ی قوی خود جبر تقدیر را می شکند و به تنهایی با تکیه بر تکنولوژی و عقل خود بر دشمن شریرش فائق آمده و برتری انسان بر همه چیز و اومانیسم افراطی را به وضوح به تصویر می کشد . در این قبیل آثار به جای قدرت الهی، در برخی موارد قدرت عشق مطرح می شود که قهرمان داستان با عشق خالصانه و صد در صد زمینی به ستاره مؤنث فیلم، جهان را از شر شیاطین می رهاند ؛ مانند فیلم « پسر جهنمی » (13 )و « ماتریکس » (14)و در برخی موارد نوع دوستی و یا ملی گرایی یا قوم گرایی یا میراث اجدادی یا خانواده یا سرزمین، بت هایی می شوند که قهرمان به خاطر آن ها در مقابل ضد قهرمان ایستادگی و مقاومت می کند ؛ مانند فیلم « هری پاتر » (15)که خانواده و حفظ میراث اجدادی و سرزمین هاگوارتز در آن اصالت دارد .
نکته ی مهم این است که اساطیر صهیونیستی هم در نوع دینی و هم در نوع غیر دینی به شدت یافت می شوند .
انواعی از آخر الزمان غیر دینی آنچنان انحرافی و عجیب هستند که بعضا ضد دینی می شوند ؛ مانند قسمت چهارم « طالع نحس » (16) که در آن شیطان تمام موانع پیش روی خدا را بر می دارد و دخترک مورد حمایت خود و برادر کوچک ترش « الکساندر » را محافظت می کند تا بتوانند حلقه ی شیطان پرستان را تشکیل و گسترش دهند . دخترکی که به شدت از علائم مسیحی و کلیسا و کشیش و هر نوع متافیزیکی متنفر است . قابل ذکر است که پس از ساخته شدن قسمت اول طالع نحس، اسرائیل نقش مهمی در تولید قسمت های بعدی این فیلم ایفا کرد .(17)
برخی منتقدین مسیحی ، « هری پاتر » را هم در این راستا ارزیابی کردند و شیوع خرافه و جادو و کارهای خلافی چون دزدی، پنهان کاری، جادوگری و قانون شکنی توسط قهرمانان داستان را علیه مسیحیت ارزیابی کردند. نکته قابل توجه این است که در هالیوود ضد دینی، فیلم همیشه ضد مسیحی است و فیلم ضد یهودی واقعی در هالیوود هرگز ساخته نمی شود. (18) 
 ...ادامه مطلب را در پست بعدی بخوانید... http://naghdefilm.parsiblog.com/1114334.htm

نوشته شده در  سه شنبه 88/5/20ساعت  1:12 صبح  توسط عضو گروه شهیداوینی 
  نظرات دیگران()

نمادهای قوم یهود

درتحلیل نمادهادقت کنیدکه محل  و جایگاه سمبل درتحلیلش بسیارمهم است.ممکن است عوض شود.

در کل جهان 13 میلیون یهودی وجود دارد و یهودیان با توجه به اندیشه های نژاد پرستانه خود و برای غلبه بر جهان به تضعیف دیگران و قوی کردن خود پرداختند ؛ یک راه برای رسیدن به این هدف استفاده از نمادها ی و سمبل ها در کلمات ، حرکات ، پوشش و بعضی جریانها بود ، نشانه هایی که خود بفهمند و دیگران نتوانند از آن درکی داشته باشند که ماحصل آن همبستگی بیشترشان ، جدا ساختن آنها از غیر یهودیان و خلوص فرهنگی بود از جمله آن نماد ها عبارت بوده اند از :

کلمه اتحاد ، متحد و متحده
در راستای این نماد در اواخر قرن 19 قبل از کنگره بال مدارسی ویژه دانش آموزان یهودی در همه کشور با همین نام شکل گرفت ، که ابتدا در فرانسه مدارس آلیانس ( به معنای اتحاد ) برای اولین بار تاسیس و سپس در سایر کشورها نیز به سرعت منتشر شد در ایران نیز مدارسی با نام اتحاد شکل گرفت که محل تشکیل آن در خیابان اورت و خیابان کُهِن در منطقه یهودی نشین در ابتدای خیابان دماوند بود و مدرسه ای دیگری به نام اتفاق در خیابان قدس انقلاب که در آن استفاده از تسلیحات نظامی را نیز آموزش می دادند و بعد از انقلاب این مدارس تعطیل شد . در میدان شکر شکن اصفهان هم مدرسه ای با نام اتحاد تاسیس شد .
سازمان ملل متحد نیز در همین راستا این نام را به خود گرفت ؛ آرم سازمان ملل که عبارت است از کره زمین – شاخه زیتون 13 برگی (عدد سعد یهودیان ) – رنگ آبی و سفید ( دو رنگ مورد اقبال یهودیان که در پر چمشان هم مورد استفاده واقع شده است ) برگرفته از نمادهای یهودیان است که به آنها خواهیم پرداخت اما مسئله قابل توجه در این مورد اهدای زمین جهت ساخت ساختمان سازمان ملل توسط راکفلر یهودی و سرمایه دار آمریکایی در نیویورک صورت گرفت . ایالات متحده آمریکا نیز از این قاعده استثنا نیست . ساختمان کاخ سفید توسط همین فرد پروتستان یهودی الاصل بنا شد که معماری آن بر اساس **** یهودیان و بر اساس لژهای فراماسونری ( ساختمانهای تشکیل جلسلات فراماسونرها) طرح ریزی و ساخته شد ، این کشور به عدد سحر یهودیان دارای 13 ایالات است و از همه جالبتر آرم رسمی کشور امریکاست که متشکل از یک عقاب با بالهای باز و پنجه های باز است . که در یکی از از پنجه هایش 13 پیکان و در پنجه دیگرش یک شاخه زیتون 13 برگی است و 13 ستاره بالای سر عقاب وجود دارد که در کنار هم یک ستاره داوود می سازند و روی سینه عقاب یک شعمدان هفت شاخه با 6 نوار و 7 جای سفید (مانند پرچم امریکا) قرار دارد .

شمعدان
شمعدان نیز از دیگر نمادهای یهودیان است . شعمدانهای 3 شاخه و 7 شاخه و 9 شاخه و 1 شاخه و 13 شاخه که شمعدان 7 شاخه نشان اسرائیل کنونی است و حاکمیت اسرائیل و یهود و شمعدان 13 شاخه نماد سیطره کامل یهود بر همه دنیا است که سعدش در سیطره آن است .
( پ آ ، لاپه آ، و لباس)
در دین یهود؛ این قوم به پوشش مناسب و حجاب امر شده اند که در مورد خانمها سادگی و پوشیدگی مطرح است و در مورد آقایان بلند کردن موی شقیقه ها که آن را "پ آ" می گویند و یهودی ارتدوکس هیچوقت نباید آن را کوتاه کند. و موی لاپه آ خط ریش بلند از روی شقیقه تا روی صورت را می گویند و کلاه شاپو و کت بلند و بند چرمی که مچ بند و سربند است و در سن 13 سالگی( سن بلوغ یهودیان) طی مراسمی تورات را به وسیله این بند چرمی به مچ و پیشانی می بندند به معنای اینکه تورات هرگز از من جدا نخواهد شد.
که این پوشش برای یهودیان معتقد است ولی یهودیان لائیک فرهنگ برهنگی را دنبال و ترویج می کنند
ستاره شش پر ( Magin David ) سپر داوود
Y
در قرن 11 م دیوید روی ( داوود الروی) یهودی ( اهل بغداد) بود که ادعا کرد که موعود است وی که بسیار خوش رو و خوش صحبت بود مردم را تحت تاثیر خود قرار داد وی سپری در دست داشت که روی سپر وی ستاره شش پر وجود داشت که به عنوان آرم یهود معروف شد. این نماد بنا به تعبیر تورات نماد حرکت از اورشلیم(بیت المقدی) به شش طرف برای تسخیر تمام جهان است.
و در تعبیر ماسونی-کابالایی ستاره شش پر که از ترکیب 2 مثلث پدید می آید و مثلثی که قاعده آن بر زمین است
r معرّف و نشانه مذکر، خورشید ، استقرار ، استحکام می باشد و مثلثی که رأس آن بر زمین قرار دارد Yظرافت، زنانگی، توازن و ماه می باشد و ترکیب آن دو sبه تکامل رسیده و بیانگر انسان کامل است . (این تعابیر می تواند انحرافی باشد) البته قبل از یهودیان این نماد در معماری اسلامی به کار رفته است. مراجعه کنید به سقف مسجد جامع کبیر یزد. ستاره در بسیاری از ادیان و ملل سمبل نور و روشنایی است ولی امروزه  ستاره شش پنج پر وشش پر نماد یهود وصهیونیسم است. و مثلا ستاره هشت پر نماد اسلام است.
ستون های لژهای فراماسونری
دو ستون گفته شده در توارت یکی از سمبلهای مهم ماسونها به شمار می رود در تورات این دو ستون با نامهای یاکین و بوغز آمده است . تاسیس با قدرت در صورتیکه حروف بی صدای کلمات مزبور مدّنظر قرار گیرد به دو علامت تبدیل می شود که به معنی رحم و عضو باردار شونده و زاینده موجودات عالم است و بعضی ذکر یعنی عضو نر و باردارکننده ، بدین صورت دو ستون سمبل زاد و ولد، تکثیر و ازدیاد نسل در جهان است . اگر بر روی ستونها به شاخه های آویزان انار دقت شود مفهوم آن بیشتر روشن می گردد .
محل نصب دو ستون و در محل ورودی لژها نیز برابر مفاد آیات تورات است . در تورات یک ستون در سمت راست و ستون دیگر در سمت چپ واقع است . این ترتیب با سمبولیزم جهان و طبیعت مطابقت دارد.
ستونها در نمودار متقابل با شاخه های ظفر و شرف است که این دو با شاخه اساس ؛ تشکیل یک گروه می دهند و این گروه مظهر قدرت لایزال و برکت دهنده خداوند است . رنگهای ستون هم بر اساس تورات تنظیم می گردد. ظفر برنگ سفید، شاخه های ذکاء قدرت و شرف به رنگ سرخ، و اساس به رنگ آبی، نشان داده می شود . به شکلی که در سمت راست رنگهای سفید و در سمت چپ قرمز و در وسط آبی قرار گرفته است. علت سفید بودن ستون سمت راست تطابق آن با سمبل خورشید است . رنگ آبی شاخه وسط از رنگ معابد و گنبد پر ستاره آسمان نیلگون الهام گرفته شده است که این دو رنگ جایگاه ویژه ای در میان یهودیان دارد .
3 ستون دیگر بعد از ورود به معبد دیده می شوند که بر اساس سه شاحه عقل و حکمت ، زیبایی و قدرت درست شده اند بر پایه روش اسکاتلندی، این سه ستون به شکل گونیا در سه گوشه مربع مستطیل فرضی باید قرار گیرد یکی در زاویه جنوب شرقی، دیگری در شمال غربی و سومی در زاویه جنوب غربی این سه ستون یادآور شاگرد ، کمک استاد و استاد است .
گونیا و پرگار
گونیایی که نود درجه باز شده و پرگاری که روی درجه صفر بسته شده، سمبل سکون و بی حرکتی است که جزء نمادهای ماسونی به شمار می روند. /منبع:http://solteh.parsiblog.com/Archive50412.htm


نوشته شده در  سه شنبه 88/5/20ساعت  12:43 صبح  توسط عضو گروه شهیداوینی 
  نظرات دیگران()

پیشنهاد می کنم این مقاله درباره نقد وبررسی جدی محتوایی مجمعه داستان ها و فیلم های هری پاتر را به قلم دکتر سیا ساتر یهودی که متخصص ادیان و یوگا و کابالیسم(تصوف/عرفان یهودی) است را حتما ببینید:

ارتباط هری پاتر ویهودیت و کابالا و جادو/به قلم دکترسیا ساتر 

http://zionism.blogfa.com/post-317.aspx

منبع اصلی این مقاله:

http://www.harrypotterforseekers.com/articles/jewishaffinity.php?PHPSESSID=2ea1cd6747157143dfc7b410dc96ccbb


نوشته شده در  سه شنبه 88/5/20ساعت  12:41 صبح  توسط عضو گروه شهیداوینی 
  نظرات دیگران()

مراقب ارتباط مالی بزرگترین شرکت سیگارسازی(فیلیپ موریس)وصهیونیسم باشیم! 
شرکت فیلیپ موریس

توضیحی اجمالی درباره آرم شرکت موریس فیلیپ: آرم شرکت فیلیپ موریس که در آن از نمادها و سمبل های خانواده های یهودی-صهیونی استفاده فراوانی شده است: نمادهایی چون:  شیر غران(lion rampant) و تاج و  اسب ایستاده در کنار صفحه نمادهای نجابت خانوادگی (coat of arms) و (escutch eon) که بنا به اعتراف دایره المعارف جودائیکا (که برای یهودیان دنیا نیز معتبر است) از اصلی ترین نمادهای فامیل ها و اقوام ثروتند یهودی دنیا می باشد. همچنین رنگ های قرمز و زرد نیز که در آرم های شرکت هایی چون زرسالاران روچیلد صهیونیست دیده می شود، در آرم این شرکت هم دیده می شود. آرم خاندان روچیلد(که از بزرگترین فامیل های سهودی صهیونیست جهان می باشد) شیر غران در حال حمله ای است که قرمز رنگ می باشد و در زمینه ای زرد یا سفید قرار دارد. (این توضیح فقط شواهدی دال بر صهیونیستی بودن این شرکت ارائه می دهد و دلیل کافی نیست و برای اثبات صهیونیستی بودن آن باید ادله دیگر را هم دید.)

*******************************************

می خواهید باور کنید، می خواهید باور نکنید! اما:

1- کل جمعیت دنیا حدود 7میلیارد نفر است،
2- رقم کل مسلمانان دنیا هم حدود 2میلیارد است،
3- و رقم سیگاری های دنیا، 15/1 میلیارد!
4- رقم کل مسلمانان سیگاری دنیا هم 400 میلیون است،
5- و بزرگترین تولید کننده سیگار دنیا «فیلیپ موریس» آمریکایی است،
6- و «فیلیپ موریس» 12درصد سودش را به جیب اسرائیل می ریزد!
7- و کل پولی که مسلمانان به صندوق های «موریس» سرازیر می کنند، روزانه 8میلیارد دلار است!
8- که میانگین سود آن می شود حدود 10درصد،
9- میانگین سود «فیلیپ موریس» هم روزانه 80 میلیون دلار است،
10- پس، روزانه - بله، «روزانه!»- 6/9 میلیون دلار از پول مسلمانان یکراست وارد جیب های گشاد اسرائیل می شود!پس، بیاییم این پیام را به مسلمانان برسانیم که ما نمی توانیم و نباید صندوق های اسرائیل را پر کنیم که برادرانمان را بکشد!  منبع: روزنامه کیهان 3/10/1387

نوشته شده در  سه شنبه 88/5/20ساعت  12:10 صبح  توسط عضو گروه شهیداوینی 
  نظرات دیگران()

نقش فیس بوک و توییتر در جنگ روانی(سایبرنتیک) علیه ایران

شبکه‌های خبری مانند سی‌ان‌ان با اجرای سیاست "اسب تروا "، مطالب جعلی خود را در پوشش افراد حقیقی بر روی سایت‌های ارتباطات اجتماعی از جمله توییتر منتشر و به ارتباط‌گیری با مخاطبان قبلی اقدام می‌کنند. به گزارش فارس، در هفته‌های منتهی به انتخابات و جریان‌های بعدی، ایران شاهد هجمه تبلیغی و جنگ روانی بود که توسط سایت‌های ارتباطات اجتماعی مانند فیس بوک و تویتر صورت گرفت.

این در حالی است که عقبه طراحی کننده این اقدامات که در حوزه جنگ روانی سایبرنتیک قرار دارد، همچنان در حال پیگیری اهداف از پیش تعیین شده خود است. سایت های ارتباطات اجتماعی در ظاهر به منظور ایجاد فضایی برای حضور الکترونیکی افراد در جامعه چند صدایی غربی و بیان دیدگاه‌ها، پیدا کردن دوست، ارتباط با دوستان و فرستادن پیام‌های گروهی عمل می کنند اما در باطن اغلب این وبگاه‌ها در خدمت بنگاه های خبری و اطلاعاتی قرار داشته و با جمع آوری اطلاعات شخصی از افراد اقدام به پرونده سازی و بعضاً عضوگیری برای سازمان‌های جاسوسی و تروریستی غربی می‌نمایند. هرچند عضویت در این سایت‌ها مجانی است ولی هیچ چیزی واقعاً مجانی نیست و در ازای استفاده مجانی از سرویس‌های الکترونیکی این وبگاه‌ها، افراد بخش عمده اسرار زندگی خود را به راحتی در اختیار آنها قرار می دهند. کارکرد دیگر این وبگاه‌ها، خبر رسانی از نوع شایعه است.

از آنجا که خبر رسانی از نوع شایعه و غوغا سالارانه اگر ابتدا از یک بنگاه خبری بزرگ صورت بگیرد، پس از معلوم شدن عدم صحت سبب تخریب شدید وجهه آن خبرگزاری می شود، استفاده از شخصیت‌های حقیقی ساختگی بر روی اینگونه سایت‌ها تا حدود زیادی از هزینه شایعه پراکنی برای بنگاه‌های پروپاگاندا می کاهد. همچنین بسیاری از شبکه‌های خبری همچون بی‌بی‌سی، سی‌ان‌ان، فاکس نیوز و العربیه با اجرای سیاست "اسب تروا " و دوباره بسته بندی کردن ( Repackaging ) مطالب جعلی‌شان در پوشش افراد حقیقی بر روی سایت‌های ارتباطات اجتماعی اقدام به ارتباط گیری با مخاطبان قبلی خود می کنند.

در هفته های اخیر، به خصوص هفته بعد از انتخابات ریاست جمهوری، سایت فیس بوک نقش اساسی در آموزش حملات مخرب به خصوص حملات اینترنتی داس ( DOS - Denial Of Service ) به سایت‌های ایرانی به خصوص سایت‌های مخالف آمریکا را داشت. در همین زمان بنگاه‌های دروغ پراکنی غربی به طور دائم این ادعا را مطرح می‌کردند که دولت ایران اقدام به کند کردن و قطع اینترنت در داخل کشور نموده و اینگونه وانمود می‌کردند که حکومت جمهوری اسلامی در سدد ایجاد اختناق است. همچنین صفحات زیادی به اعلامیه‌های عناصر گروهک‌های اوپوزیسیون اختصاص یافته و تلاش شده بود که مردگان سیاسی را هر گونه که هست زنده کرده و به ایشان شخصیت ببخشند.این عمل سایت فیس بوک با سوت و کف کشورهای غربی همراه بود، این حرکت ها در حالی است که چند ماه قبل در جریان حملات ناجوانمردانه رژیم اشغالگر قدس به مردم مظلوم غزه همین سایت اقدام به خاموش کردن معدود صداهایی نمود که تلاش در خبر رسانی در مورد مظلومیت مردم فلسطین می‌نمودند.

*توییتر در کنار فیس بوک

سایت دیگری که در کنار فیس بوک در خدمت امپراطوری خبری دشمن فعالیت جدی را دنبال می‌نماید تویتر است. عملکرد تویتر به صورت یک وبلاگ خلاصه و شبیه به پیامک‌های اس‌ام‌اس بوده و در طول هفته‌های اخیر به صورت جدی در اختیار سازمان‌های خارجی برای تهییج و هماهنگی با اعضا و هوادارانشان در داخل کشور برای تجمع و اغتشاش قرار گرفت. بدین ترتیب تویتر نقش بی‌سیم و شبکه ارتباطی نیروهای اپوزیسیون را بازی می‌کند بطوریکه در کنار حرکت‌ این سایت‌ها شاهد فشار دستگاه حکومتی آمریکا بر تویتر بودیم که حتی تعمیرات ماهیانه خود را انجام ندهد تا اینکه ارتباط آشوبگران لحظه‌ای قطع نشود.

این علمیات با همکاری و سرمایه گذاری کشورهای غربی همراه بوده و با ایجاد و ارسال نرم افزارهای فیلترشکن مانند Psiphon که محصول دانشگاه تورانتو کانادا است، دیش‌های ارسال و دریافت ماهواره‌ای، دوربین‌های قلمی و مواردی دیگر حمایت شد. برای آگاهی بیشتر از نحوه عمل و دلایل پشت صحنه این ماجرا لازم است اندکی به قبل بازگردیم و نگاهی به گردانندگان این سایت‌ها، ارتباط ایشان با کابینه اوباما و سابقه خدماتشان به تشکیلات حاکم بر غرب بیاندازیم.

*سایت فیس بوک و گردانندگان آن (یهودی دزدی که ادعای ایجاد این شبکه را دارد!)

مارک زوکربرگ ( Mark Zuckerberg )، متولد 1984 میلادی در شهر نیویورک آمریکا مؤسس و گرداننده رسمی شرکت فیس بوک است. بنا بر سایت ویکی پدیا، این یهودی‌زاده که به گفته خود ملحد ( Atheist ) می باشد، نسخه نرم‌افزاری فیس بوک را درسال 2004 میلادی، در زمان تحصیل در دانشگاه هاروارد به نام خود ثبت نمود اما این سایت در پایین توضیح می‌دهد که سه همکلاسی زوکربرگ از او شکایت کردند که اودر واقع نرم‌افزار( ConnectU ) را از آنها ربوده و در نهایت پس ازسه سال تلاش در سال 2008 میلادی با قرار دادگاه زوکربرگ مجبور به پرداخت غرامتی معادل 65 میلیون دلار به آنها شد.

فیس بوک در طول عمر نه چندان بلند خود شاهد چندین رسوایی بزرگ بوده که شامل جریانات مربوط به مزاحمت‌های الکترونیکی ناشی از سرویس خوراک خبری ( News Feed ) در سال 2006 میلادی و حفره‌های امنیتی ناشی از نرم‌افزار برج مراقبت فیس بوک ( Facebook Beacon ) در سال 2007 می باشد.
در کنار این رسوایی ها، معرفی سکوی فیس بوک ( Facebook Platform ) در سال 2007 میلادی به عنوان پایه‌ای برای ساخت نرم‌افزارهای جانبی سبب جذب تعداد زیادی برنامه نویس شد وتا به امروز بیش از چهارصد هزار برنامه نویس در دنیا حداقل یکبار برای سکوی فیس بوک اقدام به تولید برنامه جانبی نموده اند.

هر چند اینگونه به نظر می‌رسد که این موفقیت بی ارتباط با کمک 240 میلیون دلاری مایکروسافت در سال 2007 به ازای دریافت سهم ناچیز 1.6 درصد از سهام شرکت فیس بوک نباشد. مایکروسافت همچنین متعهد شد که به فروش تبلیغات برای فیس بوک دست بزند.  فیس بوک از سال 2007 به بعد شاهد تغییرات جدی شد و در سال 2008 به همراه سی‌ان‌ان و تویتر به عنوان بنگاه سخن پراکنی نقش عمده‌ای در انتخابات ریاست جمهوری آمریکا بازی کرد.
گزارش‌های نیویورک تایمز، ام‌اس ان‌بی‌سی، استارتریبون و بسیاری از بنگاه‌های اطلاع رسانی غربی حاکی از استفاده جدی اوباما و همراهانش از این سایت‌های اینترنتی برای جذب و هدایت آراء مردم آمریکا بود و به طور جدی از طریق بانک اطلاعاتی تویتر برای ارتباط گیری با افراد بهره برداری شد.

*سایت توییتر و گردانندگان آن (به اسامی دقت کنید...!)

جک دورسی ( Jack Dorsey )، اسحاق استون (Isaac Stone) و اون ویلیامز (Evan Williams) در سال 2006 میلادی اقدام به راه اندازی شبکه تویتر نمودند.این سرویس با سه هدف اصلی شروع به کارکرد:
1-ایجاد روش ارزان تر و آسان تری برای فرستادن پیامک به تعداد زیادی از افراد به منظور استفاده در تبلیغات، ارتباطات اجتماعی و در کنار آن تشویق به استفاده بیشتر از سرویس پیامک و در نتیجه درآمدزایی برای شرکت‌های ارتباطات.
2- استفاده از فرهنگ دنبال کردن دیوانه وار افراد معروف (Celebrity Obession) که در کشورهای غربی به صورت هدفمند تبلیغ می‌شود به منظور جلب توجه تبلیغات چی‌های هالیودی.

3 - در راستای فرهنگ عریانگری غربی که در چند سال اخیر موج جدید آن در ساختمان سازی های با پنجره‌های بلند و بدون پرده و مدهای لباس جدید غربی روز به روز افزون می‌شود، به منظور عادت دادن مردم به اینکه کارهای خود را لحظه به لحظه گزارش داده و چیزهایی که توسط سایر سایت‌های ارتباطات اجتماعی غیر قابل اکتشاف بود بدین وسیله از مردم استخراج نموده و در اختیار سازمان‌های اطلاعاتی غربی قرار دهند.این مطلب را تا حدودی خود دورسی در یک وِب کَست در30 سپتامبر 2007 در سایت یوتیوب اعتراف نمود و اذعان داشت: " برتری سایت ما بر دیگر سایت‌های ارتباط اجتماعی در این است که مردم تشویق می‌شوند کارهای معمولی خود را به هم اطلاع دهند، کاری که به دلیل ساختار سایر سایت‌ها، صورت نمی‌گیرد. به این ترتیب شما می‌توانید لحظه به لحظه از یکدیگر مطلع باشید. "

در سال 2008 میلادی تویتر به عنوان یک بخش مهم از تبلیغات انتخاباتی اوباما در کنار سی‌ان‌ان و فیس بوک قرار گرفت و نقش اساسی در استفاده از رأی خاموش در به قدرت رساندن اوباما داشت.  در ژانویه سال 2009 میلادی تویتر به عنوان سریع ترین روش اطلاع رسانی عرض اندام نمود و در حادثه سرنگونی یک فروند هواپیمای US Airways در رود هادسون نیویورک سرویس تویتر به عنوان منبع اصلی اطلاع رسانی توسط رسانه‌های آمریکایی مورد استفاده قرار گرفت. منبع: رجانیوز،اواسط مرداد88

اما خود آمریکایی ها حواسشان جمع است، این خبر را بخوانید:

 آمریکا: استفاده از فیس‌بوک و توییتر ممنوع است!؟

به گزارش فارس به نقل از خبرگزاری آمریکایی "آسوشیتدپرس "، نظامیان نیروی دریایی آمریکا که در حال فعالیت در خارج از این کشور هستند با استفاده از شبکه‌های اجتماعی نظیر "فیس بوک " و "تویتر " با خانواده و دوستان خود ارتباط برقرار می‌کنند اما طی دستور جدیدی که صادر شده استفاده از سایت‌های شبکه اجتماعی نظیر فیس‌بوک و تویتر ممنوع اعلام شده است.

 

این دستور جدید اعلام کرده که طبیعت شبکه‌های اجتماعی باعث ایجاد حملات وسیع و سو‌ء استفاده‌هایی می‌شود که اطلاعات را برای دشمنان آشکار می‌سازد و مسیری ساده برای خروج اطلاعات ایجاد می‌کند. بر اساس این دستور نظامیان نیروی دریایی آمریکا تنها مجاز به متصل شدن به شبکه مرکزی نیروی دریایی آمریکا هستند.

تصمیم اخیر آمریکا در ممنوعیت استفاده از شبکه‌های اجتماعی انتقادهایی را نیز در پی داشته است. "اندی سرنوویتز " یکی از اساتید مدرسه روزنامه‌نگاری "مدیل " آمریکا طی گزارشی در پایگاه خبری آمریکایی "هافینگتون پست "نوشت: ممنوعیت استفاده از شبکه‌های اجتماعی باعث آسیب رساندن به روحیه نظامیان آمریکایی می‌شود.
روزنامه آمریکایی "کریستین ساینس مانیتور " نیز در گزارشی درباره این قانون جدید نوشت: این قانون زیاد کاربردی نخواهد داشت چون هر کسی با 99 دلار می‌تواند "آی‌فون "[iPhone] داشته باشد و به این ترتیب می‌تواند به اینترنت دسترسی پیدا کند.
این روزنامه آمریکایی در ادامه گزارش خود اضافه کرد: شبکه‌های اجتماعی ریسک امنیتی جدیدی محسوب نمی‌شوند.کسی که قصد داشته باشد اطلاعات حساس را از طریق شبکه‌های اجتماعی منتشر کند می‌تواند این اقدام را از طریق تلفن یا ایمیل انجام دهد. وزارت خارجه آمریکا با عنوان دیپلماسی عمومی فعالیت گسترده‌ای برای ترویج استفاده از وب‌سایت‌های اجتماعی نظیر توییتر و فیس‌بوک در کشورهای مخالف آمریکا آغاز کرده است.
منبع: رسانه از فارس18/5/88


نوشته شده در  سه شنبه 88/5/20ساعت  12:7 صبح  توسط عضو گروه شهیداوینی 
  نظرات دیگران()

اسطوره های صهیونیستی در سینما (اسطوره های صهیونیستی سینما) منتشر شد

قبل از این، شاهد انتشار مجموعه مقالات «اسطوره های صهیونیستی» در نشریه «رواق هنر و اندیشه» وابسته به «خانه هنر و اندیشه مرکز پژوهش های اسلامی صدا و سیما» در شماره های تابستان 1386 تا بهار1387 بودیم. آن مقالات به همراه تحلیل های زیادتری از نویسنده کتاب، اکنون به صورت کتاب «اسطوره های صهیونیستی در سینما» چاپ و منتشر شده است. اولین چاپ این کتاب را انتشارات هلال (وابسته به موسسه موعود عصر) در بهار 1388 در تیراژ پنج هزار جلد منتشر کرده است.

در این کتاب کوشیده شده برخی از اساسی ترین اسطوره ها وافسانه هایی که سینمای صهیونیستی سعی در ترویج ان را دارد، آورده شود. این کتاب در نوع خود نظیری حداقل در زبان فارسی ندارد. به نظر می رسد که مطالب دیگری هم درباره اسطوره های صهیونیستی سینما وجود دارد که امیدواریم همان گونه که  نویسنده در پیشگفتار بیان داشته است، ان شاء الله در آینده آنها را نیز قلمی کند. البته مشخص است که برخی قسمت هایی که در مقالات چاپ شده در نشریه رواق هنر واندیشه، در کتاب نیامده اند. امیدواریم که در ویرایش بعدی آن قسمت ها نیز به کتاب افزوده شوند، چرا که به نظر می رسد توضیحات مفصلی که نویسنده درباره نقد هولوکاست و پیوریتنیسم و پروتستانتیسم در مقالات اورده بود، اگر در کتاب هم آورده شوند، باعث غنای بیشتر کتاب خواهند شد. منابع و فیلم های مرور شده در کتاب نیز قابل توجه هستند.

با خواندن این کتاب رمزگشایی قابل توجه و نسبتا جدید و کاملی از آثار شاخصی چون ماتریکس و هری پاتر و ارباب حلقه ها و پسر جهنمی و مصائب مسیح و طالع نحس و جن گیر و کنستانتین و ژاندارک خواهد شد و همچنین، سینمای بودیستی هالیوود و برخی انواع ورزش های رزمی و معناگرایی های شرقی و غربی و هولوکاست و شیطان گرایی در سینمای غرب و نفوذ اندیشه ها و اسطوره های قدیمی و جدید صهیونیسم یهودی ومسیحی بر سینمای غرب خصوصا هالیوود با تعمق بیشتری فهم خواهد شد.

همچنین این کتاب تلاش کرده که تعریف جدیدی از روند تاریخ جهان و تاریخ اساطیر در طول تاریخ بدهد که این تلاش قابل توجه است، حتی اگر نقدهایی از منظر برخی داشته باشد، چرا که قدمی است در تولید علم بومی بر مبنای فرهنگ اسلامی برای نظریه پردازی در علوم انسانی که به شدت غربگرا و غربی هستند.خواندن این کتاب که رتبه اول جشنواره دوسالانه مرکز پژوهش های اسلامی صدا وسیمارا آورده است را به شما توصیه می کنیم.

برای خرید این کتاب با تلفن موسسه موعود عصر www.mouood.org (نشر هلال) 02166956168 و  02166956167 و برای خرید اینترنتی آن با سایت پاتوق کتاب می توانید تماس بگیرید:  www.ketabroom.ir    آدرس دقیق خرید اینترنتی این کتاب در سایت پاتوق کتاب: سفارش خرید

http://www.ketabroom.ir/part,showEntity/id,3910/lang,fa/  و

 http://www.ketabroom.ir/part,showEntity/id,3910/lang,fa/fullView,true/

 

 آدرس تصویر جلد بزرگ: http://mouood.org/images/Mouoodbooks/ostoreha.jpg 

و همچنین در سایت پاتوق کتاب: http://www.ketabroom.ir/part,showAttachment/id,2782/

قبلا در خبرگزاری هنرنیوز و خبرگزاری فارس برخی قسمت های مقالاتی که در نشریه رواق هنر واندیشه از این کتاب به چاپ رسیده بود را شاهد بودیم: مقاله «اسطوره مادر،قبیله گرایی متعصبانه» و «اسطوره قوم برگزیده، نژاد برتر» و «اسطوره ملت واحد یهود» و «اسطوره دولت الهی اسرائیل» و «اسطوره عزیمت داوطلبانه فلسطینی ها از سرزمینشان» در آدرس:

   http://honarnews.net/index.aspx?siteid=1&pageid=141&newsview=2611 

و مقاله «حمله هالیوود به عصمت پیامبران و حجیت وحی» از «اسطوره پیامبران قومی، پادشاهان نژادپرست، رهبران قدرت طلب، پیشگویان قبیلگی» در ادرس: 

  http://www.farsnews.net/newstext.php?nn=8707020263 

و همچنین:  http://www.military.ir/modules.php?name=News&file=article&sid=218 

و همچنین این وبلاگ(http://hajala.blogfa.com) نیز مقاله اخیر  را در سه قسمت اورده است:

  http://hajala.blogfa.com/post-6.aspx و  http://hajala.blogfa.com/post-7.aspx و http://hajala.blogfa.com/post-10.aspx

همچنین ببینید: مصاحبه مسئول غرفه موعود در نمایشگاه کتاب با خبرگزاری جمهوری اسلامی را:

http://www.irna.ir/View/FullStory/?NewsId=474949

سایت مستور در معرفی این کتاب آورده است:

بی شک یکی از تفریح ها وسرگرمی های همه ی ما تماشای سریال، کارتون،فیلم های تلویزیونی وسینمایی است و ساعات زیدی از شبانه  روزمان را صرف دیدن این برنامه ها کرده و ازدیدن آن ها لذت ی بریم. اما شاید هیچ گاه به این موضوع فکر نکرده ایم برنامه ای که ما با کمال میل تماشا می کنیم و ازآن لذت می بریم هدف و رسالتی صهیونیستی را با خود دارد! و دشمن از ساخت این برنامه ها اهداف شومی را دنبال می کند.

برای روشن شدن این موضوع باید بدانیم که فیلم ها و کارتون هایی مثل یانگوم، ارمیا، ماتریکس و... از برنامه های ساخته شده توسط کمپانی یهودی هالیوود است که با برنامه و هدف خاص خود به خوصوص مبارزه با اسلام و مقابله با آخرالزمان، برتری یهود و ساخت سرزمین موعود ساخته شده اند. برای آگاهی از این اهداف مطالعه کتاب اسطوره های صهیونیستی سینما را به شما پیشنهاد می کنیم. کتابی که با نگاهی موشکافانه تمامی اهداف این کمپانی ها را برای شما بررسی کرده است.

اسطوره های صهیونیستی در سینما نلم اثری است سعی در شناسایی همه ی نشانه ها و نمادهایی دارد که سینمای غرب با وام گرفتن از معتقدات، باورها، تعصب ها، اهداف و خط مشی یهود و صهیونیسم آن ها را در آثار سینمایی و تلویزیونی به تصویر کشیده است.

بی گمان فیلم های یاد شده در این کتاب در برگیرنده ی تمامی آثار ارائه شده در یکصد سال فعالیت سینمایی نیست، بلکه بیان مصادیق و نمونه هایی است که امکان بررسی و تحلیل دقیق تر و دگرگون را برای علاقه مندان به مطالعات فرهنگی فراهم می کند. این کتاب توسط آقای محمدحسین فرج نژاد نوشته شده و انتشارات هلال آن را منتشر کرده است. قیمت این کتاب 3500تومان است.

ادرس مطلب در سایت مستور: http://mastoor.ir/index.php?option=com_content&task=view&id=1064&Itemid=7

 روزنامه کیهان21/4/88 نیز همراه با معرفی کتاب بخش هایی از آن را آورده است: http://www.kayhannews.ir/880421/9.htm خبرگزاری رسانیوز http://www.rasanews.ir/Nsite/FullStory/?Id=8232 و سایت راسخون http://www.rasekhoon.net/News/Show-39031.aspx نیز این کتاب را معرفی کرده اند.


نوشته شده در  دوشنبه 88/4/15ساعت  2:12 صبح  توسط عضو گروه شهیداوینی 
  نظرات دیگران()

سینما در هفتمین نما
بررسی حضور متافیزیک در سینما
نویسنده: یوسف شیخی

منبع: نشریه الکترونیکی فیروزه
درآمد: قبل از ورود به بحث برای این‌که دامنه‌ی موضوع مشخص شود ناگزیریم برخی واژگان کلیدی را تبیین کنیم و با ارائه‌ی توضیح مختصری پیرامون «متافیزیک» و «سینما» مسیر پیش روی‌مان را روشن‌تر کنیم. ابتدا از متافیزیک آغاز می‌کنیم؛ دکارت که اکنون او را به عنوان پدر فلسفه‌ی جدید غرب می‌شناسیم در نامه‌ی خود به پیکر – مترجم اصول فلسفه به فرانسوی – چنین می‌نویسد:
«بدین سان کل فلسفه به مانند درختی است که ریشه‌ی آن متافیزیک، ساقه‌ی آن فیزیک و شاخه‌هایی که از ساقه درمی‌آیند چون دیگر علوم‌اند»(1) این تمثیل دکارت از اهمیت و جایگاه متافیزیک در فلسفه حکایت می-کند؛ اما به راستی متافیزیک چیست؟ امانوئل کانت - یکی از پنج ابر فیلسوف تاریخ اندیشه‌ی غربی‌– سال‌ها بعد از دکارت در مقدمه‌ی شاهکار فلسفی‌اش نقد عقل محض با اشاره به این تمثیل دکارت خبر از مرگ متافیزیک و افتادن آن در بستر احتضار می‌دهد. از متافیزیک دو معنی را می‌توان اراده کرد: 1) متافیزیک به عنوان تمایلی طبیعی برای مطرح کردن مسائلی مانند خدا، خلود نفس و آزادی اراده – که از مسائل عمده‌‌ی مابعد الطبیعه هستند – و کانت مخالفتی با این تلقی از متافیزیک ندارد 2) متافیزیک به عنوان علم یعنی معرفت علمی به حقایق فوق حسی‌. کانت معتقد است این تلقی از متافیزیک هرگز تحقق نیافته است. به عبارتی دیگر کانت در متافیزیک به معنای خاص که شامل معرفت علمی به حقایق فوق حسی می‌شود تردید می‌کند وگرنه تفلسف کانت راجع به متافیزیک و تردید در آن در تلقی عام از متافیزیک خود متافیزیک بمعنی الاعم است.
قبل از کانت فلاسفه معرفت را مطابقت ذهن با متعلقات آن می‌دانستند اما کانت معرفت را مطابقت متعلقات با ذهن ما تعریف کرد. انقلاب کپرنیکی کانت در واقع زمینه‌ساز نگاه سوبژکتیو انسان مدرن به جهان شد. نگاهی که نتیجه‌ی منطقی‌اش دو پارگی جهان ذهن و عین است. در چنین جهان دو پاره‌ای بود که سینما متولد شد. سینما مدرن‌ترین و تأثیر‌گذارترین هنر دوران ماست. امروز سینما را در کنار نقاشی، موسیقی، معماری، ادبیات، تئاتر، تندیس‌گری هنر هفتم می‌نامیم. در نگاهی اجمالی شاید بتوانیم سینما را این‌گونه تعریف کنیم «پدیده‌ای است ارتباطی، القاگر، متشکل از بیست و چهار بار بینش (کادر تصویر «Iamge») در ثانیه از حضور، حرکت و تحول واقعیت»(2) پرسشی که شیرازه‌ی این نوشته را تشکیل می‌دهد در تلاقی مفاهیم متافیزیکی با پدیده‌ی مدرنی به نام سینما پیش می‌آید. به این صورت که آیا مفاهیم متافیزیکی و فرا‌حسی اساساً قابلیت سینمایی شدن دارند یا نه؟ و اگر قائل باشیم چنین قابلیتی در قاب تصویر هست مکانیزم آن چگونه است؟ پاسخ به این سوال خود جرقه‌ی سؤالات دیگری خواهد شد؛ از جمله این‌که کدام ژانر سینمایی با چنین محتوایی سازگارتر است؟ و آیا این نوع از تلاقی سینما با محتوا می‌تواند نماینده‌ی سبک خاصی از سینما باشد؟ در این میان تکلیف عناوینی چون سینمای دینی، سینمای اشراقی، سینمای معناگرا چیست و آیا می‌توان نسبتی میان حضور متافیزیکی در سینما و این عناوین برقرار کرد؟ مسلماً در این نوشتار نمی‌توان به تمام این پرسش‌ها پاسخ گفت اما تلاش نگارنده در وهله‌ی اول طرح مسئله به نحوی روشن برای درک اهمیت موضوع است و در وهله‌ی بعدی تأمل در اندیشه‌های دیگران و نمونه‌های سینمایی موجود در جهت جستجوی راهی برای برون رفت از مسئله است.

سینما و محتوا:
هر چند اگر نگاهی به تاریخ سینما بیندازیم بی‌شک اذعان خواهیم کرد که سینما بیشتر به عنوان وسیله‌ای جهت سرگرمی و پر کردن اوقات فراغت تماشاگران به کار رفته اما در این نکته نیز نباید تردید داشت که سینما ذاتاً رسانه‌ای به شدت تأثیرگذار است. تصدیق این نکته با اندکی تأمل در فرآیند طولانی و مشقت‌بار تهیه‌ی فیلم و حجم بالای هزینه مادی و انسانی به کار رفته در تهیه‌ی یک فیلم به آسانی ممکن است. در این بخش با دو دیدگاه عمده روبه‌رو هستیم: 1) دیدگاهی که سینما را صرفاً یک ابزار بیانی می‌داند که می‌توان هر محتوایی را به آن تزریق کرد و دیدگاه حاکم بر فیلم همان دیدگاه سازنده‌ی آن فیلم است. 2) دیدگاهی که معتقد است سینما ذاتاً مولود هنر اومانیستی غرب است‌. با این شرح که «قالب‌های هنر غربی هر نوع پیام یا محتوایی را نمی‌پذیرند و کسی که می‌خواهد در سینما و تلویزیون عوالم غیبی و حال و هوای معنوی انسان‌ها را به تصویر بکشد، باید بر تکنیک بسیار پیچیده‌ی این وسایل غلبه پیدا کند و بداند که گستره‌ی کار این رسانه-ها تا کجاست»(3) طبق تلقی نخست، فیلم‌ساز مختار است هر محتوایی که در نظر دارد از طریق این رسانه به تماشاگر القا کند؛ اما طبق تلقی دوم، فیلم‌ساز از این آزادی بی حد و حصر برخوردار نیست. در حقیقت کسانی که نماینده‌ی تلقی دوم هستند از نوعی تقدیر سخن می‌گویند که از آن به «تقدیر غربی» یا «حوالت تاریخی انسان» تعبیر می‌شود. قائلان این دیدگاه هرگاه از متافیزیک سخن می‌گویند مرادشان متافیزیک به طور کلی است. معنایی فراگیر از متافیزیک که عرفان را نیز شامل می‌شود و هر معرفتی که فوق حسی است. تجربه‌های موفق سینمایی موجود در این عرصه حاکی از قابلیت قاب جادوئی برای به تصویر کشیدن مفاهیم متافیزیکی است؛ اما بسته به این‌که تلقی ما از متافیزیک حداقلی یا حداکثری باشد و خاستگاه فرهنگی رسانه تأثیر‌گذار باشد یا نه؟ این نتیجه متغیر است. اساساً قضاوت راجع به محتوای رسانه ناظر بر تأثیر رسانه بر مخاطبان است‌؛ چرا که سینما در وهله‌ی اول یک رسانه‌ی ارتباطی است و باید دریافت‌کننده‌ای باشد که ارتباط شکل گیرد. قائلان به دیدگاه نخست هیچ محدودیت ژانری را نمی‌پذیرند اما دیدگاه دوم که دغدغه‌ی واقعیت دارد بیشتر همخوان با سینمای غیر داستانی و مستند است. می‌توان به جرأت گفت هر دو دیدگاه تا حدی ساده‌انگارانه هستند. هر چند دیدگاه دوم نسبتاً پخته‌تر می‌نماید ولی به جهت غلبه‌ی نگاه جبرگرایانه به تکنولوژی از آن انسجام و واقع‌بینی مورد انتظار خبری نیست. نکته‌ی قابل تأمل در این دیدگاه توجه به ماهیت سوبژکتیو هنر مدرن است؛ که ریشه‌هایش را باید در اندیشه‌های معمار عالم مدرن یعنی کانت جستجو کرد‌. نظریه مک لوهان در بعد تأثیر‌گذاری رسانه به این مضمون که رسانه‌ی همان پیام است به دیدگاه دوم بسیار نزدیک است. نظریه‌ی بدبینانه و جنجالی که سینما و تلویزیون را افسون‌گر انسان امروز معرفی می‌کند. در واقع از این منظر «تاریخ سینما، تاریخ سوء استفاده از ضعف‌های بشری است»(4)
در بخش بعد به واقع خواهیم دید سینما در برهه‌ای به مسائل اساسی زندگی انسان از جمله دین – در نگاه حداکثری به آن – و مفاهیم متافیزیکی پرداخته است و اتفاقاً در سال‌های اخیر روند تولید فیلم‌هایی با مضامین معنوی سرعت چشم‌گیری یافته است و به طور جدی در حال گسترش است.

سینما و گونه علمی-تخیلی:
هم‌زمان با رشد سینما بشر در حوزه‌ی علم و فناوری به پیشرفت‌های تازه‌ای نائل آمد. ورود رایانه به عرصه‌ی ساخت فیلم و پرداخت تصاویر از طرفی و یافته‌های جدید در حیطه‌ی فیزیک کوانتوم و نظریاتی مانند نسبیت زمان و مکان انیشتن از سویی دیگر اثرات خود را اندک اندک با به هم ریخته شدن نظم روایی از جهت زمان و مکان، طرح عالم‌هایی ذهنی با دست‌مایه قرار دادن موضوعاتی چون بازگشت به گذشته یا پیش‌گویی و زندگی در آینده در ژانری تخیلی‌ – فانتزی نمایان ساخت. امروزه فیزیک کوانتوم عملاً می‌تواند ثابت کند اشیای فیزیکی که دور و برمان هستند و روزانه با آن‌ها برخورد داریم عملاً ترکیب‌های بسیار سرگردان و آزادی از اتم‌ها هستند که به نوعی واقعی در برابر فشارها و محدودیت‌های فضایی مقاومت نشان می‌دهند و این ذهن ماست که به عنوان فاعل شناسا می‌گوید این ترکیب‌ها جامد هستند. به عنوان مثال در فیلم «جایی در زمان» ریچارد کولیه‌(کریستوفر ریو) عاشق زن جوانی به نام الیسا مک کنا می‌شود که او را در یک هتل قدیمی ملاقات کرده است. به زودی ریچارد متوجه می‌شود این زن همانی است که سال‌ها پیش یک ساعت به او هدیه داده و از او خواسته که نزدش برگردد. نکته‌ی اسرار‌آمیز آن است که همان شبی که الیسا آن ساعت را به او داده از دنیا رفته است. ریچارد با هیپنوتیزم به سال 1912 برمی‌گردد و با کمال تعجب درمی‌یابد که الیسن منتظر او بوده است، ریچارد به سال 1979 بازمی‌گردد در حالی‌که پیر شده. او می‌میرد و پس از مرگ الیسا به او می‌پیوندد. نمونه‌ی عالی‌تری از این نوع فیلم‌ها که محتوایی متافیزیکی دارد فیلم «2001: یک ادیسه‌ی فضایی» است.
در ابتدای فیلم میمون‌ها را می‌بینیم که در جستجوی غذا هستند و با حیوانات وحشی دیگر در آرامش زندگی می‌کند. روز دیگر در محل زندگی میمون‌ها شیء هندسی غول پیکری ظاهر می‌شود که انگار از جهانی دیگر آمده است. کوبریک صحنه‌ای که میمون‌ها آن شیء مرموز را لمس می‌کند «طلوع انسان» می‌نامد، در این‌جا فیلم فلش فور وارد می‌کند از میمون‌های ماقبل تاریخ به سال 2001 و این تکنیک با دیزالواز استخوانی ماقبل تاریخی که در هوا می‌چرخد به ماهواره‌ای که دور زمین می‌گردد اتفاق می‌افتد. 2001: یک ادیسه‌ی فضایی در سال 1968 اکران شد. زمانی که رایانه تازه وارد زندگی بشر شده بود. با این حال کوبریک در این فیلم رابطه‌ی میان خالق و مخلوق و به عبارتی ماشین و انسان را می‌کاود. آن‌جا که سفینه‌ی فضایی حامل فضانوردان توسط رایانه‌ی سفینه (هَل 9000) اشغال می‌شود و تنها دیوبرمَن خلبان سفینه از میان سرنشینان آن زنده می‌ماند. در نهایت همو به حیات هَل 9000 پایان می‌دهد و او را که به خالقش عاصی شده از کار می‌اندازد. کوبریک در این فیلم عجیب و حیرت‌آور از موسیقی «چنین گفت زرتشت» ریچارد اشتراوس بهره گرفته؛ موسیقی‌ای که از فلسفه‌ی نیچه الهام گرفته شده و این خود بر غنای فیلم بسیار افزوده است؛ چرا که مرگ خدای نیچه را تذکر می‌دهد. «طبقه‌ی سیزدهم» فیلم دیگری است که در آن تشتت زمانی و پیچیدگی‌های مفهومی از اهمیت بالایی برخوردار است؛ طوری که فیلم به ورطه‌ی سینمای پیشرو [آوانگارد] فرو می‌غلطد. این فیلم از نظر مفهومی بسیار شبیه به ماتریکس است اما به خاطر افراط در غموض معنایی موفقیت ماتریکس را در اکران به دست نیاورد. طراح و سرمایه‌گذار یک برنامه رایانه‌ای به قتل می‌رسد. مظنون به قتل که از آشنایان مقتول است در جهت کشف حقیقت وارد برنامه می‌شود. برنامه مدل سه بعدی لس آنجلس دهه‌ی 1930 است. شخصیت اصلی فیلم بعد از سفر رایانه‌ای‌اش کشف می‌کند دنیایی که در آن زندگی می‌کند دنیای واقعی نیست. او بعدها طی کنجکاوی‌اش درمی‌یابد هزاران جهان بدلی از این نوع وجود دارد.

سینما و فلسفه:
در این بخش می‌توان این سوال را مطرح کرد که به راستی امر واقعی چیست؟ پرسشی که شالوده‌ی فکری فیلم سه‌گانه‌ی ماتریکس است. واقعیت در سینما خود موضوعی جدا از امر واقعی است. یعنی می‌توان به طور جداگانه به این سوال پرداخت که واقعیتی در سینما وجود دارد یا نه؟ و به عبارتی اساساً آیا تصویر امر واقعی در سینما ممکن است؟ در پاسخ به این سؤال باید سؤال پیشین را راجع به امر واقعی مورد مداقه قرار داد. طرفداران سینمای اشراقی با همین پرسش به سراغ نقد دیدگاه ابزار انگارانه به سینما می‌پردازند. یکی از مهم‌ترین ممیزات سینمای اشراقی از دیگر گونه‌های سینمایی «کوشش برای تطبیق با واقعیت» عنوان شده است.(5) البته واقعیتی که مورد نظر ایشان است همان واقعیت فی نفسه است؛ تجلی اشیاء همان‌گونه که هستند. شک‌گرایی هیوم تا جایی است که واقعیت فی‌نفسه را انکار می‌کند در حالی‌که کانت واقعیت فی‌نفسه را می‌پذیرد و وجود آن را تصدیق می‌کند اما قائل است انسان همواره با واقعیت لنفسه روبه‌روست یعنی پدیدارها نه خود پدیده. بنابراین از منظر کانت عالم فی نفسه یا همان Noumenon را نمی‌توان شناخت اما این عالم وجود دارد.
"حقیقت" در منظر فیلم‌ساز اشراقی «یعنی انکشاف و رفع حجاب از سوی حق به واسطه‌ی قدسیان(6)». این حجاب همان حجاب عالم لنفسه یا فاهمه‌ی انسان است که کانت بدان اشاره دارد. تفاسیر متفاوتی از ماتریکس شده است اما به راستی کسی نمی‌داند مراد از ماتریکس چیست؟ آیا می‌توان خروج نئو از ماتریکس را رهایی زندانی از غار تمثیلی افلاطون دانست؟ در فیلم ماتریکس، مورفیس برای بیان کلمه‌ی "واقعیت" از کلمه‌ی "بیابان یا برهوت" استفاده می‌کند. برهوتی که همه‌ی بشریت در آن سرگردان است. می‌توان این‌گونه مسأله را تبیین کرد که ماتریکس یک برنامه‌ی مجازی بسیار هوشمند است که توسط تعدادی ماشین هوشمند طراحی شده؛ به طوری‌که مورفیس به نئو می‌گوید: «مرگ در ماتریکس به معنای مرگ در جهان واقعی است(7)» این جمله ناشی از شک‌اندیشی مفرطی به جهان و یادآور عقائد سوفسطائیان است که حیات انسان را به ذهن او نسبت می‌دادند. در هر صورت پرسش از امر واقعی امری علی حده از چیستی واقعیت سینمایی است و همین نکته موجب پیچیده شدن جهان ماتریکسی می‌شود؛ فیلم ماتریکس بی‌شک یکی از عالی‌ترین موارد ظهور سینمایی شک متافیزیکی در قاب تصویر است.

سینما و الهیات فلسفی:
سوالی که در این بخش مطرح است امکان حضور خداوند بر پرده‌ی سینماست. به تبع آن می‌توان از امکان حضور فرشته، اجنه و شیاطین در قاب سینما سخن گفت و در این‌باره پرسش‌گری کرد. در فیلم باشکوه «ده فرمان» (1956) و فیلم «مونتی پاتین و جام مقدس» (1975) و فیلم‌های «دو آدم لنگه هم» (1983) و «صدای بعدی که می‌شنوی» (1950) خداوند حضور جسمی ندارد اما کسی به جای او سخن می‌گوید. در چند فیلم هم خداوند رسماً بر پرده‌ی سینما ظاهر شده و بازیگری نقش او را ایفا کرده است؛ از جمله فیلم‌های «دشت سبز» (1936)، «به خدا اتکا کنیم» ‌(1980)، «فرشته» ‌(1990)، «دُگم» ‌(1999). اما معروف‌ترین حضور خداوند در قاب جادوئی سینما در فیلم کمدی «آه خدایا!»‌ (1997) اثر کارل راینر اتفاق افتاده است. رابرت جانستن که خود کشیش و استاد الهیات در دانشگاه‌های غرب است رویکرد یزدان‌شناختی کلیسا به مقوله‌ی تماشای فیلم را در الگویی پنج مرحله‌ای ترسیم کرده است.
در این الگو نخستین پاسخ‌های کلیسا به پرسش مؤمنین درباره‌ی تماشای فیلم دلالت دارد بر پرهیز از دیدن فیلم. این پرهیز بعدها به احتیاط، گفت‌و‌گو، مصادره به مطلوب و سپس رویارویی الوهی می‌انجامد. ابتدا کلیسا موضعی سختگیرانه نسبت به تماشای فیلم داشته است به طوری که در سال 1933 هیئت نمایندگی مذهبی واتیکان در ایالات متحده‌ طی فراخوانی، از کاتولیک‌ها برای مبارزه بی‌امان در راه پالودن سینما دعوت می‌کند. هر چند این دیدگاه در سال‌های اخیر تلطیف شده اما به طور کلی رویکرد یزدان‌شناختی به سینما محذوراتی را برای تصویر امر قدسی و خداوند بر روی پرده به فیلم‌ساز تحمیل می‌کند. از سوی دیگر مهم‌ترین اعتراض این دیدگاه به سینما که موجب می‌شود پرهیز از سینما را تجویز کنند حضور تقریباً پیوسته‌ی خشونت و سکس در سینماست. الهیات فلسفی یا یزدان‌شناختی از شعبه‌های مابعد‌الطبیعه نظری است. مابعد‌الطبیعه نظری خود بر سه شعبه است: 1) روانشناسی عقلی (نفس) 2) جهان‌شناسی نظری (عالم) 3) الهیات فلسفی (خدا). رابرت جانستن یزدان‌شناسی را به دو معنی تفسیر می‌کند: به فهم ما از خدا اطلاق می‌شود و یا به فهم ما درباره‌ی خدا. در واقع سینمایی که محتوایی الهیاتی دارد‌، به فهم ما درباره‌ی خدا کمک می‌کند. به عنوان نمونه فیلم «جاهایی در قلب»‌(1984) آندرو گریلی در این فیلم به عنوان کارگردان معتقد است تجربه‌ای الوهی را پشت سر گذاشته. گریلی بر این اعتقاد است که «فیلم‌ها برای خلق تجلی‌ها کاملاً مناسب‌اند، چون واجد قدرتی درونی برای تأثیر نهادن بر تخیل هستند؟» منابع فیلم‌های یزدان‌شناختی را می‌توان در الگویی سه محوری یا چهار محوری گنجاند. الگوی نخست بر محور سنت، جهان و کتاب مقدس است. الگوی چهار لایه‌ای عبارت است از: سنت، کتاب مقدس، خرد و تجربه‌ی شخصی. فیلم‌ساز مختار است از هر الگویی که خواست برای ساخت فیلمش بهره ببرد؛ هرچند الگوی دوم به نظر می‌رسد نسبت به اولی کامل‌تر بوده و متناسب با نگاه سوبژکتیو هنرمند به عالم است.

نتیجه و پیشنهاد:
این جمله را شاید بارها شنیده‌ایم که اثری که یک عکس یا تصویر در نهاد انسان می‌گذارد با صدها جلد کتاب و مقاله هم ایجاد نمی‌شود؛ این یک واقعیت است. سنیما به عنوان عالمی شبیه‌سازی شده و جهانی مجازی به واسطه‌ی تأثیر‌گذاری شدیدش ذاتاً رسانه‌ای تبلیغی – آموزشی است. نمونه‌های اندکی که ذکر شد نشانگر این است که می‌توان مفاهیم متافیزیکی را مصور کرد به شرط این‌که مجرای فیلم را بشناسیم و در اثر افسون سینما دچار «خلسه‌ی نارسیسی(8)» نشویم‌. هایدگر معتقد است بشر غربی از پرسش مهم و اساسی «متافیزیک چیست؟» غفلت کرده است. اگر ما همانند هایدگر متافیزیک را اندیشیدن در باب هستی بما هو هستی بدانیم می‌شود از سینما به عنوان یک نحوه‌ی نگرش به هستی بهره جست. با جرح و تعدیل دیدگاه ابزاری به سینما و در مقابل آن نگرش تقدیری می‌توان فارغ از هرگونه مطلق‌انگاری به نگرشی واقع بینانه‌تر از سینما رسید. اگر هم معنای حداکثری را از متافیزیک لحاظ کنیم در حوزه‌ی معارف دینی (1. فقه 2. اخلاق 3. حکمت و کلام 4. عرفان) عرفان نزدیک‌ترین نوع معرفت دینی به هنر است. از میان متفکران مسلمان سهروردی با طرح عالم مثال در حد وسط محسوسات و معقولات، شکاف متافیزیکی موجود در فلسفه غرب را پر می‌کند؛ چرا که از افلاطون تا کانت فلاسفه‌ی غربی عالم را به دو بخش محسوسات و معقولات تقسیم کرده‌اند. سهروردی تخیل را حد وسط میان عقل و وهم می‌داند. از این رو تخیل آن‌گاه که تحت راهبری عقل است صورت فرشته می‌گیرد و آن‌گاه که غلبه با وهم است به صورت ابلیس ظاهر می‌شود. الگوی سهروردی در تصویر عالم خیال، هم شکاف معرفتی موجود در تفکر غربی را پر می‌کند و هم جایگزین مناسبی از لحاظ محتوا و بینش هنری در عالم نفسانی سینماست تا شکلی بومی پیدا کند. هر چند دغدغه‌ی نگارنده از این تذکار نه بومی کردن هنر مدرن سینما بلکه کشف پتانسیل معنوی موجود در الهیات فلسفی اسلام است؛ برای نمایاندن متافیزیک بر پرده‌ی سینما.

پاورقی‌ها:
1- مارتین هایدگر، متافیزیک چیست؟ ترجمه سیاوش جمادی (تهران: ققنوس، 1383) ص 131.
2- بزرگمهر رفیعا، ماهیت سینما؛ ج (1) (تهران: امیر کبیر، چاپ دوم، 1384)، ص 33.
3- سید مرتضی آوینی؛ آئینه جادو، ج (1)، (تهران: نشر ساقی، چاپ سوم؛ 1399)، ص 116.
4- همان، ص 11.
5- محمد مددپور، سینمای اشراقی (تهران: سوره مهر، 1384)، ص 61.
6- همان، ص 84.
7- ولیام اروین، ماتریکس و فلسفه؛ ترجمه نیما ملک محمدی و شهریار وقفی پور‌(تهران، فارابی، 1385) ص‌68.
8- تعبیری از مارشال مک لوهان.

منابع:
1-استون، برایان پ، مفاهیم مذهبی و کلامی در سینما، ترجمه امید نیک فرجام، تهران: فارابی، 1383، 185
2-سایمون، استفون، الهامات معنوی در سینما، ترجمه شاپور عظیمی. تهران: فارابی، 1383، 190 ص.
3-اروین، ویلیام، ماتریکس و فلسفه، ترجمه نیما ملک محمدی و شهریار وقفی پور. تهران: فارابی، 1385، 195 ص.
4-اسفندیاری، عبدالله، سینما در حوزه معارف دینی. تهران: سوره مهر، 1384، 24 ص.
5-مک کوایل، دنیس، درآمدی بر نظریه ارتباطات جمعی، ترجمه پرویز اجلالی، تهران: وزارت ارشاد، 382 ص.
6-آوینی، مرتضی، آئینه جادو، ج1. تهران: نشر ساقی، چاپ سوم، 1377.
7-مددپور، محمد، سینمای اشراقی. تهران: سوره مهر، 1384.
8-جانستن، رابرت، معنویت در فیلم، ترجمه فتاح محمدی. تهران: فارابی، 1383.
کورز، اشتفان، فلسفه کانت، ترجمه عزت الله فولادوند. تهران: خوارزمی، 1380

نوشته شده در  دوشنبه 88/4/15ساعت  1:55 صبح  توسط عضو گروه شهیداوینی 
  نظرات دیگران()

<   <<   26   27   28   29   30   >>   >

لیست کل یادداشت های این وبلاگ
سواد رسانه ای درحوزه:تحلیل و برررسی شبکه های اجتماعی و موبایل
معرفی تفصیلی کتاب «اسطوره های صهیونیستی در سینما»
نقد وبررسی چند فیلم ایرانی جدید توسط سعید مستغاثی
نقد وبررسی ابعادشخصیت مرد درسینمای ایران/بررسی\تسویه حساب\
نقد و بررسی انیمیشن ظهور نگهبانان/ rise of guardian
مروری بر فیلم های بازگوکننده جنایات صهیونیسم غاصب درفلسطین اشغال
حقیقتاچرارسانه های آمریکایی نسبت به ایران،اینقدر کینه جو هستند؟!
هالیوودوبازنمایی محرف تاریخ واندیشمندان ایرانی-نقدفیلم پزشک
بررسی سینمای اسراییل[غاصب]:شرق،غرب وسیاست بازنمایی
آشنایی با الکس جونز اندیشمند و منتقد ومستندساز آمریکایی...
[عناوین آرشیوشده]