پس از گذشت یک هفته از زلزله مهیب هائیتی در حالیکه همه کشورها و سازمان ملل سعی در ارسال کمکهای امدادی به این کشور زلزله زده می باشند ، می بینیم که آمریکا با ارسال بیش از 14 هزار سرباز و ادوات جنگی پا به خاک هائیتی گذاشته و با به دست گرفتن کنترل فرودگاه این کشور مانع رسیدن کمکهای امدادی سایر کشورها می گردد. این در حالی است که کشورهای برزیل و فرانسه ، ونزوئلا و حتی وزیر دفاع سابق هائیتی به این رفتار مشکوک آمریکا در اشغال هائیتی اعتراض کرده اند و نلسون جابیم وزیر دفاع برزیل که دارای 7 هزار نیروی حافظ صلح برزیلی در هائیتی است هشدار داده که عملیات امدادی در هائیتی در حال تبدیل شدن به یک عملیات یک جانبه آمریکایی است.
در خبری دیگر آمده است که به دلیل ممانعت نیروها آمریکایی مستقر در فرودگاه هائیتی 8 هواپیمای حامل کمکهای جهانی برای مردم زلزلهزده هائیتی مجبور به ترک حریم هوایی این کشور شدند و در فرودگاه مکزیک فرود آمدند.
و خبر دیگر می گوید فرماندهی نیروهای سازمان ملل متحد در هائیتی به سرپرستی برزیل از مداخله و تسلطخواهی نیروهای آمریکایی شکایت کرد.
در حالی که برزیل فرماندهی نیروهای سازمان ملل در هائیتی را بر عهده دارد، با مشکلاتی از سوی نیروهای آمریکایی در فرودگاه پایتخت هائیتی مواجه است.
گزارشها حاکی است که نیروی نظامی آمریکا کنترل فرودگاه "پورتو پرنس " هائیتی را در اختیار خود گرفته است و در زمینه پرواز هواپیماهای حامل کمکهای امدادی اعمالنظر میکند.
به نوشته آسوشیتدپرس یک هواپیمای تجاری قطری که حامل تیمهای پزشکی و امدادی و کمک بوده است هنگام تخلیه محمولههای خود با مشکل روبهرو شد که از نیروهای آمریکایی حاضر در فرودگاه درخواست کمک کرد اما آنها امتناع کرده و بیان کرده بودند که درگیر کارهای دیگر هستند.
چنانچه هدف آمریکا کمک به زلزله زدگان باشد چرا این کار را همانند سایر کشورها در سایه سازمان ملل انجام نمی دهد و چرا سعی دارد تا کنترل تنها فرودگاه این منطقه زلزله زده را بدست بگیرد؟
بیش از چهارده هزار نیروی نظامی با سلاح چه کمکی به زلزله زدگان خواهند کرد و چرا از فرود هواپیماهای امداد رسانی و مواد غذایی و پزشکی جلوگیری می گردد؟ آمریکا چه هدفی را در هائیتی دنبال می کند؟
چرا آمریکا از برزیل و کانادا درخواست نموده تا ائتلاف سه جانبه و بدون دخالت کشورهای دیگر برای کمک رسانی به زلزله زدگان تشکیل دهند به نحوی که موجب نگرانی و اعتراض شدید فرانسه شده است؟
آمریکا در یک کشور فقیر زلزله زده که آمار کشته شدگان آن بیش از یکصد هزار نفر اعلام شده ، به دنبال چه منافعی می باشد؟
چرا فرانسه که متحد استراتژیک آمریکا در خاور میانه است بر سر رقابت در امداد به زلزله زدگان با آمریکا دچار مشکل شده است؟ آیا این دو کشور در جهت اهداف انسان دوستانه و کمک به مردم فاجعه زده از هم سبقت می گیرند؟؟!
اگر دقت کنیم و کمی به تاریخ سیاه این کشور در برده داری نظری بیفکنیم می توان دریافت که این حضور نظامی آمریکا جز برای تامین منافع آمریکا در زیر نقاب کمک به زلزله زدگان نیست.
چندی پیش پس از افشای خبرنگار سوئدی در اخبار آمده بود که یک باند صهیونیستی سرقت اعضای انسان ، که در آمریکا مستقر است با همدستی سایر عوامل خود در فلسطین اشغالی اقدام به دزدیدن اعضای بدن مجاهدان فلسطینی نموده و اجساد آنها را بدون اطلاع خانواده هایشان در مکانهایی دفن می کند. در گزارشهای بعدی مشخص شد که چند نفر از اعضای کنیست و با همکاری بیمارستانهای نظامی رژیم صهیونیستی اقدام به این اعمال شنیع نموده و پس از فشار افکار عمومی جهان به این کار اعتراف نمودند. گفته می شود که این باندها اعضای دزدیده شده را برای استفاده نظامیان مجروح رژیم صهیونیستی و نیز ثروتمندان غربی به بهای کلانی به فروش می رسانده اند.
بدون شک وضعیت آشوب زده و هرج و مرج ناشی از زلزله در هائیتی و وجود قربانیان فراوان و تعداد بی سابقه مجروحانی که توان دفاع از خود را ندارند ، و کودکان یتیم و بدون هویت ، بستر مناسبی برای فعالیت مجدد باندهای قاچاق انسان و قاچاق اعضای بشری آمریکایی و صهیونیستی می باشد.
حدودا دو سال قبل هم مورد مشابهی در چاد به وقع پیوسته بود و یک باند قاچاق کودکان با تابعیت فرانسوی در قالب جمعیت خیریه اقدام به دزدیدن بیش از سیصد کودک چادی و سودانی و انتقال آنها از طریق هوایی به فرانسه را داشت که با هشیاری دولت ، هواپیمای فوق متوقف شده و اعضای باند قاچاق دستگیر شدند. و مشخص شد که این باند تحت عنوان اعطای این کودکان به خانواده های بدون فرزند ، در حقیقت با انتقال آنها به فرانسه از فروش اعضای بدن این کودکان منافع مالی زیادی کسب نمایند و حتی این قضیه پای مسئولین دولت فرانسه و سارکوزی را نیز وسط کشید.
در گزارشهای رسمی آمریکا آمده است که سالانه بیش از یکصد هزار نفر به ایالتهای مختلف این کشور قاچاق می شوند و نیمی از این تعداد را زنان و دختران جوان تشکیل میدهند که در تجارت سکس و برده داری جنسی مورد بهره برداری قرار می گیرند و عده ای دیگر نیز به کارهای سخت در کارخانه ها و رستورانها و مزارع مشغولند و عده ای دیگر نیز بطور مخفیانه به عنوان موش آزمایشگاهی در آزمایشگاههای تسلیحاتی و پزشکی تحت آزمایشهای مختلف انواع سلاحهای بیولوژیک و غیر متعارف قرار گرفته و یا از آنها به عنوان قطعات یدکی سربازان ارتش استفاده می شود.
آمریکا ، فرانسه و رژیم صهیونیستی، در دزدیدن اعضای بدن و قاچاق کودکان و زنان پرونده سیاه و قطوری دارند و بدون شک آمار کشته شدگان و مجروحان بالای زلزله هائیتی می تواند سرمایه خوبی برای این کشورها باشد. صرفنظر ار قاچاق کودکان و زنان که درآمد خوبی برای این کشورها محسوب می شود، جدا سازی اعضای داخلی بدن مجروحان تحت عنوان اعمال جراحی میدانی در حالی که اکثریت قریب به اتفاق این مجروحان خانواده های خود را در زلزله از دست داده اند و کسی نگران سلامتی و جان آنها نیست و خود نیز تا مدتها نخواهند فهمید که کدام یک از اعضای بدنشان به سرقت رفته، دزدیدن اعضای اجساد مردگان از جمله قرنیه و پوست و استخوان های آنان که برای تولید استخوان مصنوعی در بازارهای جهانی به قیمت گزافی به فروش می رسد ، از حداقل فوایدی است که آمریکا و فرانسه و رژیم صهیونیستی از آن بهره می برند. بطور مثال در این هرج و مرج کسی نخواهد پرسید که چند نفر ا زمجروحان و به چه دلیلی جان خود را از دست داده و مقابر دسته جمعی مردگان هم امکان بررسی اجساد را نمی دهد و لذا زمان و موقعیت خوبی برای این خون آشامان در عملی کردن اهدافشان می باشد.
با توجه به جنگهای اخیر آمریکا و رژیم صهیونستی در منطقه و نیاز روز افزون این کشورها به اعضای بدن پیوندی برای حفظ جان نظامیان ، به نظر می رسد که هدف خبیثی پشت سر حضور نظامی آمریکا در هائیتی و بدست گرفتن کنترل این کشور و نظارت بر امداد رسانی وجود دارد که روزها و ماههای آتی ، اهداف و نیتهای آمریکا را در این زمینه آشکار خواهد ساخت.
و بالاخره در خبرهای امروز آمده بود که فرانسه بیمارستان صحرایی خود را با ظرفیت پنجاه تخت و و اتاق های عمل متعدد در هائیتی برپا کرده است! امیدواریم این ماجرا همانند ماجرای جمعیت خیریه کمک به کودکان یتیم چاد و سودان نباشد!
نقد و بررسی اجمالی سریال سال های مشروطه اثر محمدرضا ورزی
باز هم شاهد تلاش زیبا و قابل تقدیر کارگردان متعهد کشورمان، محمد رضا ورزی هستیم. سریال سال های مشروطه، با خط روایی مناسب و جذاب و فیلم برداری و گریم و طراحی لباس و دکور خوب و داستان روان و حساب شده اش و تیتراژ قوی آغازین و مبتنی بر تحقیقات خوب تاریخی، تلاش کرده است تا سال هایی از سلطنت قاجاریه که منجر به مشروطه شد، را به تصویر بکشد. موسیقی تاثیر گذار این سریال نیز به غنای آن افزوده است. انصافا این سریال، قوی تر از کارهای قبلی این کارگردان درآمده است و هر شب منتظرم که ساعت هشت و چهل و پنج دقیقه آن را در شبکه سوم سیما ببینم.
واقعا این سریال بار دیگر مرحوم امیرکبیر را در قلبم زنده کرد. گرچه اگر برخی جزئیات توجه بیشتری می شد، بهتر بود و احیانا بهانه از دست برخی منتقدان که بی توجه به برجستگی های کار، فقط آن را تضعیف می کنند، گرفته می شد. البته در هر صورت باید قدر همه نقدها را دانست و تجربه اندوخت. بنده هم قبول دارکم که برخی جزئیات می توانست بهتر درآید ولی کار، در مجموع بسیار جذاب و روان و متقن در آمده است. اعتراض بی منطق و غیر علمی بهائیان و فراماسونرها به این سریال در برخی سایت هایشان، نشان از نفوذ جدی این سریال در میان هموطنان مسلمانمان دارد که باید آن را قدر دانست. البته برخی منتقدین منصف هم نقدهای خوبی به این اثر وارد کرده اند که در مسیر افزایش دانش و مهارت سینمایی ما باید به کار آید.
از تلاش های خوب شبکه سوم و گروه فیلم و سریال و تلاش های خوب آقای ضرغامی در ساخت آثار ارزشمند تاریخی و مستندهای خوبی درباره امام عزیز و انقلاب اسلامی، نیز باید تشکر کرد که رسم ادب و انصاف، چنین است. از طرف دیگر، از حیث تحلیل محتوا، نیز این سریال، بسیار قوی تر از سریال هایی چون روزگار قریب درآمده است که تاریخ کشورمان را مخدوش و غربگرا روایت کرده بودند. (قبلا در همین وبلاگ چند نقد خوب برای فیلم روزگار قریب کارشده بود. ر.ک:http://naghdefilm.parsiblog.com/Archive107597.htm)
سال های مشروطه، که با وجود روایت 130 شخصیت تاریخی، باز هم توانسته ارتباط خوبی با مخاطب برقرار کند، یکی از بهترین فیلم های تاریخی است که تا کنون دیده ام و انصافا به دور از خط تاریخ نگاری غربگرا و فراماسونر زده و طاغوتی مرسوم، سعی کرده تاریخی دقیق را روایت کند و نقش حسودان دربار و خوش گذرانی های پادشاهان ظالم و فراماسونرها و سفارت انگلیس را در تاریخ ایران روایت کند. ازهمین جابه این کارگردان وسایر عوامل این فیلم خسته نباشیدمی گوییم وامیدواریم که در آینده نیز شاهد فیلم هایی قوی ترازایشان باشیم. این دو نقد را ببینید: http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=8811260460 و http://www.magiran.com/npview.asp?ID=2013684
اطلاعات بیشتری درباره این سریال: سالهای مشروطه» از ابتدای سلطنت ناصرالدین شاه و زمان صدارت میرزا خان(امیرکبیر) تا انقلاب مشروطه را به تصویر میکشد. این سریال آخرین بخش از تریلوژی تاریخ معاصر است که فازهای دوم و سوم آن به نامهای «پدرخوانده» و «عمارت فرنگی» در سالهای گذشته ساخته شد.در «سالهای مشروطه» وقایع تاریخی از زمان صدارت میرزا تقی خان تا بهمن 57 بررسی میشود.از مهمترین فصلهایی که در این سریال بررسی میشود، میتوان به انقلاب مشروطه، علمای آن دوران، روشنفکری غربی، مشروطه مشروعه و به انحراف کشیده شدن مشروطیت و مشروطه خواهان اشاره کرد. در این سریال، زندگی 5 پادشاه ایران در مدت 70 سال روایت میشود و در آن 130 شخصیت مختلف حضور دارند. پیش تولید این سریال از خردادماه شروع و مردادماه هم کار تصویربرداری در لوکیشنهای مختلفی چون کاخ گلستان، کاخ سعدآباد، کاخ نیاوران، شهرک سینمایی غزالی، شهرک سینمایی دفاع مقدس، بازار سعدالسلطنه، باغ فین کاشان، دهکده کن و باغ ملک و... آغاز شده است. تصویربرداری این سریال دی ماه امسال به پایان رسید.
عوامل این سریال به این شرح هستند: نویسنده و کارگردان: محمدرضا ورزی، مدیر برنامه ریزی و دستیار اول کارگردان : مسعود عجمی ، مدیر تصویربرداری: فرشاد خالقی، مدیر تولید: تینا پاکروان، طراح دکور، لباس و صحنه: رویا ابراهیمی، موسیقی: ستار اورکی، صدابردار: علیرضا غفاری و طراح چهرهپردازی: شهرام خلج.
بازیگران این سریال که برخیها در دو نقش جلوی دوربین ظاهر خواهند شد، عبارتند از: اکبر عبدی (مظفرالدین شاه)، محمد صادقی (امیرکبیر)، آزیتا حاجیان(مهد علیا) ، ایرج راد (ناصرالدین شاه میانسال)، محمد مطیع (اتابک)، رضا رویگری (میرزای آشتیانی، کریم دواتگر) ، زهیر یاری (اصلان)، داریوش کاردان (میرزا آقاخان نوری)، شهرام عبدلی (محمدعلی شاه)، فرخ نعمتی (میرزای شیرازی)، قاسم زارع (میرزارضا کرمانی)، تینا پاکروان (امینه)، یوسف صیادی (آقا جوهر)،جمشید جهانزاده (شاپشال)، فریبا خادمی (مادام حاجیعباس)، چنگیز وثوقی (کامران میرزا)، ولیالله مومنی (پهلوان علی اکبر)، علی رامز (کلنل فرانت) ، خسرو فرخزادی (حاج امین الضرب)، شهروز ابراهیمی (تالبوت)، آناهیتا دری(انیسالدوله)، سعید شیخزاده (ناصرالدین شاه جوان)، ناصر خاوری ، حسن کاخی، شیرین ایزدی، علیرضا حقشناس، خسرو بامداد، مهری ودادیان، کیمیا موسوی، اسدالله یکتا، شهره نیکنام، اصغر ضرابی، میثم نیکنام، رضا حقیقی و با حضور جمشید مشایخی (کمالالملک و دو نقش دیگر). عکس ها و مطالب بیشتر درباره این سریال: http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=8811260431
احمد الهیاری عضو سابق کانون نویسندگان ایران در بخش تازه منتشر شده از خاطراتش در پاورقی کیهان، برای اولین بار پشت پرده حمایت گسترده فرح از فیلم «قیصر» مسعود کیمیایی و فیلم سینمایی «آرامش در حضور دیگران» تقوایی را روشن ساخته است.
الهیاری اینگونه روایت می کند که: «از فیلم هایی که با کمک مالی و بودجه عریض و طویل دفتر فرح مطرح شد، می توان به فیلم قیصر اشاره کرد. البته مسعود کیمیایی از اولین فیلم خود یعنی «بیگانه بیا» مورد حمایت این دفتر بود. او از دوستان احمدرضا احمدی و فیروز شیروانلو و اسماعیل نوری علا بود... این تنها در مورد قیصر اتفاق نیفتاد. وقتی قرار شد فیلم آرامش در حضور دیگران ساخته ناصر تقوایی اکران شود، همین کار انجام شد.»
این در حالیست که قیصر با ژست مخالف خوانی به حکومت پهلوی پرفروش شد و فیلم تقوایی نیز از جمله آثار
مشروح روایت تاریخی الهیاری از این ماجرا در ذیل می آید: «لازم به ذکر است که همین واحد فرهنگی دفتر فرح «فستیوال فیلم تهران» را سازماندهی کرده و اداره می نمود. در حالی که قاعدتاً این کار باید جزو وظایف وزارت فرهنگ و هنر باشد.
به خاطر دارم که فیروز شیروانلو روزی در جمع خبرنگاران صحبت از برگزاری فستیوال فیلم تهران کرد و گفت برای اینکه کار از نظر تبلیغاتی خوب هدایت شود مسئولان این فستیوال را از میان خود شما انتخاب خواهیم کرد. او چند روز بعد فریدون معزی مقدم را به عنوان دبیر فستیوال فیلم تهران معرفی نمود. فریدون معزی مقدم از دوستان نزدیک احمدرضا احمدی و اسماعیل نوری علا بود و به عنوان شاعر موج نو آثارش را در جزوه شعر و مجله فردوسی چاپ می کرد.
من با قاطعیت اعلام می کنم که تمام فیلم های پرفروش و نامدار دوران پهلوی با حمایت دفتر فرهنگی فرح پهلوی مطرح شدند. البته آنها اعتقاد داشتند که باید سینمای ایران را تغییر محتوایی داد. به همین سبب تشکیلاتی به نام سینماگران پیشرو را سازمان دادند. پرویز صیاد رابط این تشکیلات با دفتر فرح بود و خودش هم از این رهگذر بسیار منتفع گردید. او هر سال با کمک مالی این دفتر یک فیلم به اصطلاح روشنفکرانه می ساخت و توانست با نفوذ فرح پهلوی قطعه زمینی در مقابل خیابان جام جم را از دولت بگیرد و در آن سالنی به نام سینما تئاتر کوچک تهران را ایجاد نماید.
یکی از فیلم هایی که با کمک مالی و بودجه عریض و طویل دفتر فرح مطرح شد، می توان به فیلم قیصر اشاره کرد. البته مسعود کیمیایی از اولین فیلم خود یعنی «بیگانه بیا» مورد حمایت این دفتر بود. او از دوستان احمدرضا احمدی و فیروز شیروانلو و اسماعیل نوری علا بود. به خاطر دارم که روزی احمدرضا احمدی به دفتر کارم تلفن کرد و از من خواست تا بعدازظهر همان روز برای دیدن یک فیلم به استودیویی در خیابان طالقانی کنونی (تخت جمشید) بروم. آن روز در این استودیو فیلم قیصر را نمایش دادند. پس از پایان فیلم قیصر مقداری درباره آن صحبت شد و روز بعد احمدرضا احمدی به سراغ من آمد و خواست تا چند نقد فیلم به شکل های مختلف درباره این فیلم بنویسم. روزی که این فیلم اکران شد. این نقدها در جراید مختلف چاپ گردید. با اکران شدن این فیلم نوری علا، احمدرضا احمدی و فیروز شیروانلو در یک دیدار از من، ستار لقایی، عباس پهلوان(1) و علیرضا نوری زاده(2) خواست تا تمام توان تبلیغاتی جراید تهران را مصروف این فیلم نماییم. به خاطر دارم که من خودم به تنهایی بیش از 10 نقد فیلم درباره قیصر نوشتم و در روزنامه و مجلات مختلف چاپ کردم. افزون بر آن چند مصاحبه با شخصیت های سینمایی از هنرپیشه ها تا کارگردانان درباره این فیلم انجام دادم و آنها را نیز چاپ کردم.
البته تمام این نقدها و مصاحبه ها جنبه رپرتاژ آگهی داشت و مدیران جراید پس از چاپ برای آن فاکتور تهیه می کردند و به احمدرضا احمدی می دادند و او چک مربوط به آنها را برایشان می آورد. فیروز شیروانلو برای من و سایر نویسندگانی که این مطالب را می نوشتند نیز مزایایی در نظر گرفته بود و بابت هر نقد فیلم با مصاحبه ای که چاپ می شد هزار و پانصد تومان می پرداخت و تهیه کننده فیلم عباس شباویز نیز بابت هر نقد یا مصاحبه مبلغ سیصد تومان به من یا دیگران می داد.
این تنها در مورد قیصر اتفاق نیفتاد. وقتی قرار شد فیلم آرامش در حضور دیگران ساخته ناصر تقوایی اکران شود، همین کار انجام شد و من و هوشنگ اعلم، ستار لقایی، محمدعلی سپانلو، ]اسماعیل[ نوری علا و علیرضا نوری زاده هر یک مطالبی درباره آن نوشتیم که به صورت رپرتاژآگهی در جراید چاپ شد. ناصر تقوایی این فیلم را از روی داستانی نوشته غلامحسین ساعدی ساخته بود. لانسه کردن خسرو هریتاش یکی دیگر از اقدامات همین گروه بود.» منبع: http://www.rajanews.com/detail.asp?id=44439
پس از دو مجموعه عالی راز آرماگدون 1و2،
ساخت اثر سوم سریالی استاد سعید مستغاثی، حکایت آخرین سالهای رژیم شاه
سالهای پایانی رژیم پهلوی و موضع گیری ها و اقدامات قدرت های سلطه گر جهانی در حفظ و حراست از بقای آن ، از جمله نقاط حساس تاریخ معاصر ایران است که تقریبا از یک پژوهش بی طرفانه و ارائه مستندات معتبر محروم شده و غالبا در هیاهو و پروپاگاندای رسانه های زنجیره ای دنیای غرب ، در غباری از تردید و شبه افکنی پنهان مانده است. مجموعه مستند- داستانی "آب در هاون" تلاش دارد تا براساس مدارک و اسناد و شواهد معتبر داخلی و خارجی ( از جمله اسناد وزارت امور خارجه آمریکا و سازمان جاسوسی انگلیس) به دوران حساس و تاریخی سالهای 1355 تا 1357 در این سرزمین بپردازد و آنچه را که امپریالیسم شرق و غرب در طول این سالها در حمایت از رژیم سلطنتی شاه انجام دادند ، در کادر دوربین قرار دهد. مجموعه مستند- داستانی "آب در هاون" در 5 قسمت 30 دقیقه ای به نویسندگی و کارگردانی سعید مستغاثی توسط رضا جعفریان برای گروه مستند شبکه دوم سیما تهیه شده که در ایام مبارک دهه فجر انقلاب اسلامی از این شبکه پخش خواهد شد.
این مجموعه از ساختاری ترکیبی ( نمایشی و مستند) برخوردار بوده و ضمن اینکه در ابتدای هر قسمت یک قطعه نمایشی دررابطه با موضوع مربوط به آن قسمت ، پخش خواهد شد ، با تصاویر و اسناد مکتوب و همچنین فیلم های مستند از سالهای آخر رژیم شاه به تحرکات حکومت هایی همچون آمریکا و انگلیس و اسراییل در پشتیبانی از اقدامات سرکوبگرانه رژیم دست نشانده شان در ایران پرداخته می شود. در کنار این بخش های مستند و داستانی ، کارشناسانی همچون دکتر علی اکبر ولایتی ، حجت الاسلام دکتر سید حمید روحانی ، دکتر موسی حقانی ، دکتر صادق طباطبایی ، سید مصطفی تقوی ، دکتر حسین شمسایی و دکتر ناصر میناچی به تحلیل و بررسی و همچنین بازگویی خاطراتشان از سالهای پایانی حکومت پهلوی و نقش نیروهای خارجی در تاسیس و حفظ حکومت فوق می پردازند. همچنین در بخش های نمایشی این مجموعه ، بازیگرانی مانند کاظم افرندنیا ، خسرو فرخزادی ، محمد ابهری ، حسین توشه ، مهرداد فلاحتگر ، شهریار فخار و افشین آذر هوش به ایفای نقش می پردازند. مجموعه مستند – داستانی "آب در هاون" از تاریخ 12 تا 16 بهمن ، هر روز ساعت 15/18 از شبکه دو سیما پخش خواهد شد.
وبلاگ استاد مستغاثی: http://smostaghaci.persianblog.ir/
نقد خواندنی استاد مستغاثی بر فیلم آواتار: http://smostaghaci.persianblog.ir/post/352
در وب سینماصهیون هم می توانیداین نقد راببینید: http://cinemazion.blogfa.com/post-128.aspx
ایرنا: اگر یهودیان رسالت حضرت موسی را انحلال بردهداری و گرفتن ده فرمان از فرشتگان مقرب الهی و رهایی قوم محسوب کرده اند، حسن هدایت این را هم پشتسر گذارده و فراتر از این، آنان را در معرض تمدنسازی به تصویر میکشد.
بسیار بعید بهنظر میرسید که در سیامین سال جمهوری اسلامی ایران فیلمی درباره پیامبران والا مقام به روایت یهودیان در سینمای ایران ساخته شود. حسن هدایت به صرف داشتن چند هنرپیشه دمدست که موهای سر و صورت بلند و یکدست سفید داشتهاند، اقدام به ساخت فیلم سینمایی «ناسپاس» کرده است. کاری که پیشتر نادر طالبزاده آن را در «منجی» آزموده بود. فیلم «ناسپاس» تاکید بر کشتوکار و دامداری و سکونت 12 قبیله یهودی در پیش از میلاد مسیح دارد که مدام از طرف آشوریها، آموریها و... در معرض تهدید و غارت قرار دارند و حضرت موسی در صدد آن است که با تواناییهای هر قبیلهای از آنان سرباز برای مقاومت و سکه برای امور اسلحهسازی و آموزش و... بگیرد که بعضی از سران قبایل و خاخامها حاضر به همکاری نیستند. مسابقهای برای تعیین بزرگ پهلوان قوم یهود برگزار میشود که «آمین» آن عنوان را به خود اختصاص میدهد و در ساعاتی که مراسم عروسیاش در حال برگزاری است، کشته میشود و اختلاف اقوام به بالاترین حد خود میرسد و سرانجام حضرت موسی موفق میشود با دم گوسالهای زرین، آمین را از خواب و مرگ برخیزاند و ضمن برملا کردن نام قاتل، عروسیاش را از سر گرفته به زندگی ادامه بدهد.
آنچه تاکنون سینما و ادبیات ارائه کرده است، بر آن تاکید دارد که حضرت موسی بعد از گرفته شدن از درون سبدی که بر روی نیل روان است، به دربار فرعون میرود و در آنجا به مقام عالی میرسد و قوم خود را از بردگی نجات داده، از سرزمین مصر به جاهای دیگر میبرد. اگر یهودیان رسالت حضرت موسی را انحلال بردهداری و گرفتن ده فرمان از فرشتگان مقرب الهی و رهایی قوم محسوب کرده اند، حسن هدایت این را هم پشتسر گذارده و فراتر از این، آنان را در معرض تمدنسازی به تصویر میکشد.
از طرفی حضرت موسی در میان خاخامهای اقوام، رییس شورایی بیش نشان داده نمیشود که این هم از برآیندهای روایت یهودیان از انبیاست. همچنین طبق روایت یهودیان «موسی»، «موشه» و... حضرت موسی برخلاف ظاهر اقوام دارای چشمهای زاغ، موهای سفید – خرمایی و غیرخاورمیانهای و عبرانی نمایانده میشود که این هم از روایتهای مکرر سینمای یهودیان است. اینکه این همه هزینه 1200 نفری افراد دستاندرکار فیلم و احشام فراوان و فضاهای متنوع برای چه منظوری بهکار رفته است جداً جدای تردید دارد. آیا بعد از 30 سال از پیروزی انقلاب اسلامی، اینکه در ایران باید روایت یهودی از انبیا در سینما ساخته بشود، مقبول است؟! آیا این فیلم در راستای همزمانی بزرگداشت جهانی هولوکاست در آلمان و نمایش این فیلم برنامهریزی نشده است؟!
اشاره صریح این سریال به وضعیت نامناسب سیستم بانکی بود که در آن مردم برای دریافت وام 500 هزار تومانی بایستی هفت خوان رستم را طی کنند اما کسانی چون یونس با هماهنگی مسئولان بانک ها به وام های میلیاردی دست پیدا می کنند.پیش از این نیز در یکی از قسمتهای «به کجا چنین شتابان»؛ فریدون( با بازی رضا رویگری) به زیر دستان خود دستور می دهد که به خبرنگاران بگویند که تیترهایی دربارهی نبود امنیت سرمایهگذاری برای بخش خصوصی بزنند. البته این سریال در قسمتهای قبلتر خود خبرنگاری را نشان داد بود که به قصد مصاحبه با فریدون، به شرکت او میآید اما از فریدون درخواست میکند که روابط عمومی شرکتش شود. فریدون نیز با او مثل یک مزدور رفتار کرده و به خبرنگار میگوید در همان روزنامه بمان چون آنجا کارایی بیشتری برای ما داری.
اگر بخواهیم به اقتصاد، سیاست، علم، دانشگاه، صنعت و خیلی از گزارههایمان نگاهی بیندازیم ما در حال بازی کردن در زمین خودمان و با قواعد دشمن هستیم. این که میفرماید در ماه مبارک رمضان که از این سه میلیون و هفتصد هزار دانشجو دو میلیون نفر آن دانشجوی علوم انسانی است، شما که اینقدرعلم انسانی تولید نکردید، شما که استاد مناسب علوم انسانی ندارید، چه اصراری دارید که علوم انسانی را بسط بدهید، معنایش این است که سر کلاسهای ما و در دانشگاههای ما، علوم انسانی غرب تدریس میشود. یعنی ما در زمین خودمان و با دست خودمان خرج میکنیم که داروینیسم حاکم شود. اندیشه 120 سال گذشته داروین در روند تکامل تدریجی امروز مبنا شده است. یعنی داروینیسم اجتماعی، داروینیسم اخلاقی و ... مبنا شده است. اگر کسی در ایالات متحده مخالف داروین حرف بزند اخراجش میکنند. همین الآن در جشنواره فیلم فجر جمهوری اسلامی در بخش مسابقه فیلمهای خارجی فیلمی از آمریکا در مسابقه شرکت کرده است که مستند است و نشان میدهد که در طول 5 سال گذشته، اساتید آمریکایی که انتقاد کردند از داروینیسم و از تمام دانشگاههای آمریکا اخراج شدند. این فیلم ساخته شده و در آمریکا سیزدهمین فیلم پرفروش مستند شده است. خیلی فیلم عبرتانگیزی است. کوچکترین انتقاد در دانشگاههای آمریکا به نظریه داروین استاد را از دانشگاههای بروکلین، استنفورد و ... بیرون کردند.
شما میدانید آموزش و پرورش ما اساس آن روی داروینیسم است؟ شما میدانید دانشگاههای ما براساس دارویسنیم جلو میرود؟ شما میدانید یک بندهخدایی بنام "مرحوم آیتالله مشکینی" اول انقلاب یک کتاب در رد نظریه داروین نوشت و دیگر هیچکس این راه را دنبال نکرد؟ شما میدانید ما داریم وزارت بهداشت خود را به گونهای رقم میزنیم که اساس آن دارویسنیم است؟ آن چیزی که شما در دبیرستان به نام علوم تجربی میخوانید آن پایهاش داروینیسم است. اگر داروین میگوید زرافه گردنش اینقدر کشیده شده است، چون میخواسته از بالای درختان چیزی را بخورد، گردنش در طول چند هزار سال کشیده شده است، وقتی با این وسایل کامپیوتری که میبینید بچهها بازی میکنند یا این کارتونها که در تلویزیون میبینید که مثلاً این فیل گوشش دراز شده است، بال دارد یا خرس پرواز میکند و یا دلفین از آب بیرون آمده است و زندگی میکند.
هنوز بچه مدرسه نرفته پدر و مادر برای او سی دی میخرد و تلویزیون جمهوری اسلامی از پول بیتالمال از برنامه کودک، داروینیسم را القا میکند. نه آن پدر و مادر مغرض هستند نه آن مدیر صدا و سیما و نه آن مدیر آموزش و پرورش، نه آن آدم وزارت بهداشت و نه آن آدم شورای انقلاب فرهنگی و وزارت علوم. مسئله سر این است که نمیداند انسان زمانی اغوا میشود که نداند کاری که انجام میدهد خوشایند دشمن است. نداند که بیتالمال مسلمین را هزینه میکند در راه مقاصد دشمن. پیچیدگی جنگ نرم یعنی این. یعنی اینکه پدر و مادر افتخار میکند که بچه خود را به رشته علوم تجربی بفرستد و افتخار میکند بهترین رشته که در کنکور قبول میشود پزشکی است. وقتی که از شما تلف شد، شدید پزشک، آمدید بیرون جلوی ساختمان پزشکان که میایستید جسد انسان را تکه تکه کردند. متخصص جراحی دندان، متخصص چشم، متخصص پوست و مو، متخصص ارتوپدی و استخوان، گوش و حلق و بینی؛ پس متخصص فطرت کو؟ متخصص روح کو؟ این قلب سلیمی که ابراهیم علیهالسلام در قرآن میفرماید که مرحوم شهید دستغیب عمر خود را روی این کار گذاشت، چرا این کارها دنبال نشده است، ما چرا قلب سلیم را دنبال نکردیم؟ فقط با دو کلمه بازی کردیم. "قلب" که برای آن یک بیمارستان قلب ساختیم و "سلیم" در عنوان
اینگونه با قرآن بازی کردن و شوخی کردن تبعات بدی دارد. آنجا میفرماید قلب سلیم، عمر خود را روی آن کتاب میگذارد و مینویسد هیچکس دنبال آن ادبیات را نمیگیرد. آن یکی در رد داروینیسم مطلب مینویسد هیچکس آن راه را دنبال نمیکند. اینها جنگ نرم است. جنگ نرم یعنی قدرت اقناع. شما 14 میلیون دانش آموز و دو میلیون معلم با کادر اداری را به دست تفکر داروین دادهاید. دهها هزار میلیارد تومان بودجه بیتالمال را دادید بچههای مردم در مدارس وارد میشوند و داروینسیم میشوند. وقتی شما ایمان به غیب را در طرف کشتید، مگردر ابتدای سوره بقره نداریم "یؤمنون بالغیب و یقیمون الصلوة" آن اقامه صلوة مبتنی بر ایمان به غیب است. وقتی طرف داروینیسم شد، اصالت را به تکامل طبیعی داد، غیبگرا نبود و کاملاً نگاه طبیعی داشت این اقامه صلاة میکند؟ شما این به غیب را در او کشتید. وقتی میگوییم جنگ نرم مسئلهی ما دو آشوب در خیابان نیست. مسئلهی ما تقلب در انتخابات و مثل آن نیست .آن سر جای خودش است. اقناع باید صورت گیرد. هرکسی اعتراض دارد به انتخابات باید اقناع شود نه راه حل آن برخورد قضایی و نه برخورد انتظامی است. سیستم قضایی، امنیتی و انتظامی را نباید هزینه کرد. اهل فکر باید مردم را اقناع کنند. در عمل باید اقناع کنند. آنهایی که تریبون، قلم و کلام دارند باید با منطق اقناع کنند. سکوت مردمی که اعتراض دارند و یا سئوال دارند، معنای آن این نیست که قانع شدند.
جنگ نرم جنگ اقناع و ارضا است. حالا چرا اقناع و ارضا؟ چون اگر کسی حب و بغضش چیز دیگری باشد شما هربحثی درباره شک و یقین با او کنید فایده ندارد. پیاز یادتان است. قلب، شغاف، فؤاد، شغاف لایه دوم است. حب و بغض اگر در انسان طور دیگری بود و رفتید سراغ لایه چهارم و سعی کردید با او بحث شک و یقین کنید نمیپذیرد، حب و بغض او یک چیز دیگر است. حب و بغض با ارضا صورت میگیرد. اما شک و یقین با اقناع. پس خطرناکتر از همه تأثیر حب و بغض است نه تأثیر شک و یقین. تازه اقناعی که میگویند اینقدر دشوار است، از آن بدتر مفهوم حب و بغض است.
چطور ما حب و بغض خود
دوست عزیر اقدام نامتقارن یعنی در زمین خودمان با قواعد خودمان و در زمین دشمن هم با قواعد دشمن بازی کنیم. اگر پیروزی حزب الله لبنان به شما چسبید و خوشحال شدید، قلبتان شاد شد، به یک دلیل بود. حزبالله لبنان در زمین خودش و در زمین دشمن اسرائیلی با قواعد خودش جنگید و نه با قواعد دشمن. چرا جریان محمود عباس در کرانه باختری ذلیل است و چرا حماس عزیز است؟ چون حماس با قواعد خودش میجنگد هرقدر هم محاصره کنند، اما محمود عباس ذلیل است. اسرائیلیها آمدند سرزمینشان را گرفتند آمریکا و انگلیس سرزمین آنها را گرفتند بعد شکایت خود را به آمریکا و انگلیس میبرد، میخواهد آنها بیایند مشکلشان را حل کنند. این یعنی در زمین خودش دارد با قواعد دشمن بازی میکند که آمده خانهاش را گرفته است. این است که ابومازن ذلیل است. اگر کسی به دشمن که خانهات را تصرف کرده است تظلم برد معلوم است که ذلیل است. حزبالله لبنان عزیز است چون با قواعد خود دشمن را بیرون کرد از لبنان. حماس عزیز است. انسان ایرانی عزیز است چون با قواعد خودش لیبرالیسم و مارکسیسم را بیرون کرد.
گفتم که سر در وزارت امور خارجه ایران هنوز نوشته است نه شرقی نه غربی یعنی هنوز وزارت خارجه ما در سی سال پیش مانده است. صدا و سیمای ما هنوز در 30 سال پیش مانده است. برخی از یاران امام که در سمت چپ و راست امام بودند 30 سال بعد از انقلاب شدند هم شرقی و هم غربی. یکی از آنها حزبی زیر لوایش راه افتاد تحت عنوان حزب لیبرال دموکرات مسلمان. یعنی غربی بودن را پذیرفت. منظور ما از نه شرقی نه غربی یعنی نه غرب لیبرال و نه شرق مارکسیسم و سوسیالیسم. کسی آمد یک حزب سوسیال دموکرات مسلمان راه انداخت که یک روز مدعی بود که بیشترین همراهی را با امام داشته است و کسی که مدعی است بیشترین همراهی را با امام داشته است تحت پرچم و لوایش حزب لیبرال دموکرات مسلمان راه افتاد. معنی دو حزب کارگزاران سازندگی که حزب لیبرال دموکرات مسلمان بود و حزب اعتماد ملی که معاون سیاسی آن آمد مصاحبه کرد و گفت ما حزب سوسیال دموکرات مسلمان هستیم معنای آن چیست؟
بعضی میخواهند ما را ببرند به سمت ظلمات و عدهای میخواهند دست ما را بگیرند و ما را به سمت نور حرکت دهند. اگر کسی در زمین خودمان بخواهد با قواعد دشمن عمل کند برخلاف قرآن عمل کرده است. اگر کسی خواست در زمین خودمان با قواعد خودی و قرآن عمل کند، تازه اقدام متقارن مثبت است. ما میگوییم باید این ادبیات را در زمین دشمن بازی کنیم. ما باید برویم در آمریکا جمهوری اسلامی راه بیاندازیم. نه اینکه ایدئولوژی حاکم بر آمریکا بیاید در ایران تبدیل شود به ایدئولوژی رسمی احزابی که مدعی هستند بیشترین ارتباط و نزدیکی را با امام داشتند.
لذا طبقهای از یهود به نام "دیتو" درجایی بنام بنین در روی صندلیهایی به نام "بنک" مینشستند و ربا میدادند به تاجرهای مسیحی و آرامآرام وضعشان خوب شد و ساختمانی گرفتند به نام بانک، بنک شد بانک، شروع کردند ربا دادن. شما نگاه کنید که در جمهوری اسلامی بانکداری اسلامی راه افتاده است، معنی آن میدانید چیست؟ یعنی ربای اسلامی! این التقاطی فکر کردن است. آن کسی که فکر میکند حرف درستی میزند بداند که دارد در زمین خودمان با قواعد دشمن بازی میکند. این آن ادبیاتی است که باید در آن وارد شد.
پس یک، آن که در انتخابات اعتراض دارد اقناع باید شود. اگر سئوالی دارد. اگر هم نه، عناد دارد حساب کسی که عناد دارد جداست. ولی عمده مردمی که در این بخش هستند، اعتراض دارند، اعتراض آنها با اقناع و ارضا حل میشود. معاند نیستند. آن مردمی که در خیابان میآیند معاند نیستند آن گروه معاند یک درصد بسیار محدود و ناچیزی هستند که به حساب میآیند این اکثریتی که در آنها میبینید باید اقناع و ارضا باید بشوند. این هم کار اهل قلم، اهل فکر و اهل تریبون است. فشار نباید بیاید روی دستگاههای امنیتی و قضایی. هرکسی کار خودش را انجام دهد. اما محدود کردن مفهوم جنگ نرم به چارچوبی به نام وقایع انتخابات ظلم به مفهوم جنگ نرم و افق دوری که شخص رهبری دیدند و تبیین کردند است. این جنگ اگر بیشتر از دفاع مقدس طول نکشد کمتر طول نخواهد کشید. یعنی هرکسی میخواهد وارد این میدان شود خودش را باید برای 8 یا 16 سال و برای بیشتر آماده کند. توانمندی اقناع و ارضا. کسی که در این میدان تردید دارد، مجروح است. اگر تردیدش بالا بود و به حرف آنها گوش میداد و عمل میکرد این اسیر شده، از دست رفته است. اگر در فکر و رویهمان از روش دشمن استفاده کنیم روش مغموم دشمن باید با ما برخورد شود. من اینجا نشستم اگر حرفی زدم که این مطلب رویه دشمن بود و مسئله آن فساد بود نه اصلاح باید با من برخورد شود. وقتی میگوییم مطالبه عدالت یعنی اینها. چرا یک پلیس خطایی میکند یقهی او را میگیریم. دستگاه امنیتی و قضایی یک خطا میکند با آن برخورد میشود. اما هیچوقت در حوزه علم نباید با کسی برخورد کرد؟
رئیس فرهنگستان علوم جمهوری اسلامی 5 سال رئیس فرهنگستان است و 19 سال در این فرهنگستان عضو است، یک مصاحبهی یک صفحهای کرده بود با یکی از این خبرگزاریها که برای من خیلی حیرت انگیز بود. ایشان گفته بود که میخواست کار علمی کند در فرهنگستان علوم بعد گفتند برو میزها و صندلیها را بشمارید. مسخره کرده بودند. 31 سال است حکومت اسلامی به وجود آمده که آرزوی ائمه و انبیا بود، امروز در کردستان و سیستان و بلوچستان ما داریم شهید میدهیم که شما آرام بنشینید علم تولید کنید، 19 سال عضو فرهگستان علوم هستید به شما گفتند صندلیها را بشمار؟ کی گفت؟ مگر تو بزرگ علمی کشور نیستی؟ اگر قرار است اندازه مؤسسه فرهنگی کنار یک مسجد فرهنگستان علوم جمهوری اسلامی کارکرد داشته باشد دیگر چه کاری است که رئیس آن را رئیسجمهور انتخاب کند؟ شورای عالی انقلاب فرهنگی انتخاب کند؟ آنجایی که از خدا طلب استغفار میکنم برای اعضای شورای عالی انقلاب فرهنگی شامل حال شخص شما میشود. شما که نتوانستید پاسخ داروینیسم را بدهید. امروز اگر در آمریکا کسی داروین را نقد کند از آن دانشگاه اخراجش میکنند. اما شما بی سر و صدا نشستید و از بیتالمال مسلمین استفاده کردید و ارتزاق کردید و اجازه دادید که داروینیسم تا فیهاخالدون سیستم آموزشی و تربیتی جامعه ما نفوذ پیدا کند. حالا آمدید بعد از 19 سال اینکه علم تولید نکردید، لحن رهبر مملکت درباره تولید علم را به سخره گرفتید.
اگر میخواهید بدانید چه کسانی در جنگ نرم باختند همین آدمی که مصاحبه کرده است را ببینید 19 سال در زمین خودمان با قواعد دشمن عمل میکرده است. "کانت" درس دادن که هنر نیست. اگر توانستی کانت جامعه خودت باشی هنر است. آنجایی که بعضی گیر کردند در حوزه علمیه و هنوز گیر منطق ارسطویی هستند و بعضی در دانشگاه گیر کردند در هگل و کانت معلوم است جامعه باید با پلیس خود در این قضایا برخورد کند. با دستگاه قضایی یا با دستگاه امنیتی. چون شخص عالم حوزه علمیه و استاد دانشگاه به وظیفه خود عمل نکرده است.
ذهن و قلب مردم ما را تولید فکری و اقناعی و ارضایی خوب نداشتیم دیگری نشسته است هزارتا هزارتا فیلم سینمایی و سریال برای ما میسازد یا در سه دسته کتاب مینویسد، علم تولید میکند بعد شما بعد از 70سال سن، حرمتی که حکومت برای شما گذاشته است و 19 سال عضو فرهنگستان علوم مملکت هستید و 5 سال رئیس آن فرهنگستان هستید باید بنشینی در دانشگاه تهران که بله آب میوه تولید میکنند علم هم تولید میکنند! عدم اقناع در جامعه امروز بخشی از آن گردن شماست. این که حکومت بعد از 30 سال مهمترین حزبهایی که در آن به وجود میآید یکی از آنها میشود حزب لیبرال دموکرات میگوید باید ذوب شویم در سیاست جهانی و فرهنگ لیبرالی و یک گروه دیگر میگوید باید ذوب شویم در اندیشههای مارکسیستی آقای "هابر ماکس" در اندیشه سوسیالیستی، تقصیر آن گردن شماست که در فرهنگستان علوم، علم جدید تولید نکردید. اگر مطالبه عدالت است فقط یقه کسی که برج میسازد را نمیگیرند، اگرمطالبه عدالت است فقط گردن آن کسی که در کهریزک خلاف کرده است را نمیگیرند، باید یقه شما را گرفت.
جنگ نرم جنگ علمی است، جنگ نظریهها است، جنگ مفاهیم است، جنگ حب و بغض است. شما چه کار کردید در تولید مهمات این جنگ، مهمات این جنگ فکر، علم، اندیشه و اعتقاد است. قضاوتی که الآن اینجا نشستیم مبادا پشت سر نسل شما صورت بگیرد. نسل قبلی افتخارش این بود که یک وجب این مملکت دست دشمن نماند و مدلی را یاد داد که حزبالله لبنان و حماس شد و توانست با مدل حسین فهمیده که برگرفته از مدل عاشورای امام حسین علیهالسلام بود سرزمین خودشان را نجات بدهند. اما نسل شما نباید نوستالژی دفاع مقدس را داشته باشد. دفاع مقدس شما چیز دیگری است. دفاع مقدس این نسل قدرت تصرف قلبها و ذهنهاست. چگونه میتوانید باورهایی که را که در ذهن افراد نقش بسته است و تبدیل به بتون آرمه شده است را بتواند متلاشی و پودر کنید، شک نکنید بعضی جاها مولوی اشتباه داشته است، تردید نکنید. گذشتگان ما، بزرگان ما هستند، احترام به آنها میگذاریم اما سئوال برای امروز مطرح است و سئوال امروزی را باید جواب امروزی داد.
در قضیه داروینیسم دیدید، باورتان این است که رشتهتان خوب است، علوم تجربی خواندید و کنکور دادید و مادرتان گوشی را برداشته تماس گرفته و گفته آقای دکتر از کنکور برمیگردد. از همین اول میگوید آقای دکتر. اما خود آنهایی که پزشک هستند، نمیدانند که دارند در داروینیسم قطعهای از این بعد فیزیکی و مادی بشر را مطالعه میکنند. این دندان انسان را که مینایی دارد، عصب دارد و ریشه ای دارد این مهم است که انسان 6 سال وقت خود را بگذارد، فطرت انسان نیاز ندارد رشته علمی برای آن داشته باشیم؟
کار خیلی دشوارتر از این حرفهاست. مقام معظم رهبری یک روز فرمود جنبش نرمافزاری و نهضت تولید علم، یکروز فرمود مهندسی فرهنگی، یکروز فرمود تهاجم فرهنگی، شبیخون فرهنگی، تهدید نرم، یک روز فرمود که کرسیهای نظریهپردازی و آزاداندیشی، امروز میفرمایند جنگ نرم، همه اینها یک کلمه است و یک مفهوم یعنی بر مدیریت حب و بغض و شک و یقین افراد دلالت دارد.
بله! در این مسیر رسانهها، فیلمهای سینمایی و خطابه مؤثر است. اما آیا ائمه و انبیای ما فقط با گفتن عمل میکردند و یا سیرهی آنها هم همین بود. بسیاری از دانشمندان و دانشگاهیان و حوزویان ما آنچه که در این انتخابات از آنها صورت گرفت موجب شد که هرچه نوشته بودند و گفته بودند کنار گذاشته شود. امام معصوم علیهالسلام دعوت میکند مردم را به "غیر السنتکم"، به غیر زبان. مردم را دعوت کنید به عمل و سیره تان، ممکن است ما هزاران جلد کتاب بنویسیم مادامی که دانشجوی ما و مردم در کف جامعه نگاه میکنند که ما عملی جدا از آنکه گفتیم انجام میدهیم از ما نمیپذیرند، الآن اگر این برق قطع شود شما قضاوت میکنید درباره وزارت نیرو واداره برق، اگر یک آدم فکری، آدمی که باید به مردم بگوید راه حق این است نه این، به مردم فرقان بدهد، اگر نتوانست سربزنگاه راهنمایی کند، آدم دانشگاهی و حوزوی و آدم هنرمند و روزنامهنگار به وظیفه خود در بزنگاه عمل نکرده است.
این پیشدرآمد جنگ نرم بود. جنگ نرم ملاحظات و ابعاد پیچیدهای دارد. نکات و چهارچوبهایی دارد، اینکه چطور باید حب و بغض را رقم زد، روش دارد. اینکه چطور باید شک و یقین را رقم زد، روش دارد. بماند برای وقتی دیگر. در این بحث مقدماتی درددلی که با دوستان داشتیم این نکته بود که ما در اختلافات داخلی به تعبیر قرآن فشل میشویم، هر دوستی در هر جناح سیاسی که هست بایستی بداند با در زمین خودمان دارد بازی میکند یا در زمین دشمن. اگر در زمین خودمان است باید قواعد خودمان بازی میکند یا با قواعد دشمن. اگر نمیداند که در زمین خودمان با قواعد دشمن بازی می کند بداند که ذلت برای آن رقم خورده است، آنطور که حضرت امیرالمؤمنین در خطبه 27 نهجالبلاغه به ضرس قاطع این نکته را میفرماید که ذلیل و خوار نشد مگر مردمی که در خانه خود با دشمن جنگید. اینجا بدون اینکه بدانیم، کولی مجانی به دشمن میدهیم. متقاعد شدیم که اغوا شویم و هرچه آنها گفتند انجام دهیم.
نکتهای که مدنظرم بود تضمین این نکته است که ولایتپذیری یک مقوله فکری است و هیچ انسانی در زندگی نیست که ولایت ندارد، همه ما از لحظه به دنیا آمدنمان تا لحظه مردنمان ولایت کسانی یا چیزهایی بر ما مستولی شده است. خوش به حال کسی که میداند قلبش برای چه کسی میتپد و میداند که صندوق میوه حب درونش را خالی میکند بیرون، مجدداً میوههای سالم حب را در درون خودش میچیند و گندیدهها و نخالههای آن را دور میریزد. خوش به حال چنین کسی.
چنین کسی تولی و تبری خود را اصلاح کرده است. در غیر اینصورت نمازش، قیامش، حج و جهاد و خمس و زکاتش محل اشکال است. بدون تردید. پیشنیاز صلاة و صیام مناسب، حضور قلب است. من چرا نمیتوانم سر نماز حضور قلب داشته باشم. چون قلب من مملو از حب و بغضهای نامناسب است.
منبع قسمت چهارم: http://www.rajanews.com/detail.asp?id=44421
ادامه از
...برادرو خواهر عزیز، جمهوری اسلامی در یکسال گذشته وارد چهارمین پارادایم خود شده است. زمان وقتی خواست به تاریخ تبدیل بشود باید از چیزی به نام "پارادایم" بگذرد. این ساعتی که تیک تیک میکند، تاریخ نمیسازد. اگر خواستید بفهمید فلسفه تاریخ یعنی چه، وقتی این زمان به تاریخ تبدیل میشود که چیزی به نام پارادایم بسازد. پارادایم یعنی "وادی". یک وادی درست کند که همه داخل آن بروند. جمهوری اسلامی در طول 31سال چهار وادی را طی کرده است و امروز در وادی چهارم است.
وادی اول را حضرت روح الله رقم زد، وادی "نفی" بود. فرمود: نه شرقی، نه غربی. آن روز شوروی و آمریکا، "لیبرالیسم" و "مارکسیسم" دو پدیده منفور مادی روش زندگی بشر بود، روش حکومتی بشر بود. ایشان آمد گفت نه شرقی، نه غربی، نه بلوک شرق و نه ناتو، نه شوروی و نه آمریکا. پارادایم نفی. 10 سال ما در پارادایم نفی بودیم. هنوز سردر وزارت خارجه ایران نوشته شده است نه شرقی، نه غربی جمهوری اسلامی، هنوز آرم صدا و سیمای جمهوری اسلامی را که می بینید دو تا "لا" بصورت خوابیده در دو طرف آرم قرار داد و پشت هر کدام از آن "لا"ها یک منفی قرار دارد. یعنی نه شرقی، نه غربی. یعنی صدا و سیمای ما هنوز در آن پارادایم مرحله اول قرار دارد.
پارادایم دهه دوم این بود که گفتیم ما نه لیبرالیم نه مارکسیسم، نه شوروی، نه آمریکا. آمدند در محیط روشنفکری دهه دوم بردند به سمت سنت و تجدد Tradition & Modernism میگفتند یا سنت یا تجدد. به پارادایم این دوره میگوییم "حیرت". اولی پارادایم نفی بود و این یکی حیرت. کسی را دیدید در بالای دیوار یک باغ یا ساختمانی؟ یک پای او این طرف است و پای دیگرش آن طرف. نه میرود در این باغ و نه میشود در آن ساختمان. تکلیفش روشن نیست. 10 سال در فضای روشنفکری میگفتند که سنت خوب است و مدرنیسم هم خوب است. یک تکه از این یک تکه از آن. این پارادایم هم طی شد و هیچ اتفاقی نیافتاد. نظام توانست پارادایم دوم را هم طی کند.
پارادایم سوم زمانی شکل گرفت در نظام جمهوری اسلامی که آمد گفت دعوای شوروی و آمریکا و سنت و مدرنیسم دعوا در وادی است، جایی که "انسان" محور است. بشر را
دعوای شوروی و آمریکا دو ایدئولوژی کوچک بود در زمین اومانیسم. هم شوروی و هم آمریکا اصالت را به انسان میدادند. هم مارکسیستها و هم لیبرالیستها میگویند انسان معیار همه چیز است. اما اینکه شما این را نفی کردی در ابتدای انقلاب و آمدی در دهه سوم به ظرافت و سادگی تبیین کردی خداگرایی یا بشرگرایی را که اگر سوزن پرگار را در مفهوم انسان قرار دادی و دایرهای ترسیم کنی همه چیز در مرکز دایره به انسان سجده کند، میشود اومانیسم و اگر سوزن پرگار را گذاشتی بر مفهوم خدا دایرهای ترسیم کردی که همهچیز بر مرکز آن دایره سجده کرد کما اینکه از بالای کعبه و بیتاللهالحرام وقتی عکس میگیرید موقعی که حجاج در حال نمازگزاردن هستند می بینید همه مشغول سجده هستند، انگار همه دایرهدایره خود را با آن پرگار تنظیم کردند و همه چیز به مرکز آن دایره سجده میکند. خداگرایی نه بشرگرایی.
جمهوری اسلامی نظام دوقطبی به وجود آورد نه شوروی و آمریکا که دو تفکر غالب در آن زمان بود. کاری که آرزوی انبیا و ائمه در دهه سوم عمر جمهوری اسلامی محقق شد، یک مفهومی راه افتاد و آنچیزی که میگفتید از 300سال پیش اومانیسم تفکر غالب است، یک مفهوم دیگر است به نام خداگرایی و تئوئیسم.
انبیا که نمیآیند کتاب بنویسند، ائمه که نمیآیند برای اینکه فضلشان رانشان دهند کتاب بنویسند. اگر ارسطو و افلاطون 2500 سال پیش بودند، اینهمه کتاب از آنها مانده، 1400 سال پیش یعنی 1100 سال بعد از آنها ائمه ما بودند. کدام یک از ائمه ما نشست کتاب نوشت؟ قرآن این را اینطور بیان میکند که "کمثل الحمار یحمل اسفارا" هنر یک نبی هنر یک ولی و هنر یک امام این نیست که بنشیند دایرةالمعارف بنویسد هنرش این است که خودش کتاب باشد. سیره وعملش نه نوشته و نگارشش. لذا آنچه را که بیش از هزار فیلسوف در جامعه غرب و مدرن توانستند در 400 سال رقم بزنند، رهبری این مملکت بیسرو صدا در یک دوره 20ساله در انتقال از نهشرقی نهغربی جمهوری اسلامی به سنت و مدرنیسم بعد به خداگرایی یا بشرگرایی صورت داد. شما ببینید جلوی سوپر پارادایم اومانیسم، سوپرپاردایم خداگرایی وجود دارد. نه پارادایم، سوپر پارادایم، "ابر وادی".
امروز یکسال است که وارد گام چهارم شدیم حالا دیگر این جاده موضوعیت ندارد. یک اتوبان است که دو طرف دارد، یک طرف آن از یک مبدأیی میآید به یک مقصد دیگر و طرف دیگر بالعکس. همه دعوایی که آدم مدرن دارد آن طرف اتوبان است دعوایی که ما داریم طرف دیگر اتوبان است. مقصد برای ما نور است و برای آنها ظلمات است. مبدأ حرکت برای ما ظلمات است و برای آنها نور. این را آیةالکرسی میفرماید. اینجا یک اتوبوسی یک ولی دارد، "الله ولیالذین آمنوا" ولایت الله، مؤمنین سوار یک اتوبوس و قطارند، در حال حرکت از ظلمات به سمت نور هستند و در آن سو کفار، ولایت طواغیت را پذیرفتند در ماشینهای کوچک سوار شدند و طواغیت آنها را چهارنعل به سمت ظلمات میبرند. البته ولایت را به اختیار پذیرفتند. "لااکراه فیالدین قد تبین الرشد من الغی". غی را پذیرفتند، اغوا شدند. رشد پیدا نکردند "ارشاد" بشوند. رشید نشدند. در این جنگ نرم قلب و ذهنشان رفته است شدند کافر. پس جنگ نرم جنگ کفر و ایمان است. جنگ پذیرش ولایت طاغوت نسبت به پذیرش ولایت الله و ولایت اولیالامر است. اینهایی که میآیند در خیابان شعار استقلال آزادی جمهوری ایرانی میدهند مسئلهشان مسئله این گزارههاست. اینهایی که میآیند تغییر قانون اساسی را مطرح میکنند، مسئلهشان ولایت فقیه نیست. مسئله اینها ولایت الله است. میخواهند ولایتالله را از بین ببرند. البته خیلی از اینها آگاهانه نیست. معنای این حرفها این نیست که وقتی این را میگوییم باید طرد کرد، معنای آن این است که اوضاع شفاف نیست.
کار دشوار است. من امروز مجبورم در دانشگاه های تهران سینما درس بدهم، سریال درس بدهم، نه یکی دو تا، 10هزار قسمت سریال. شما نگاه کنید یک روز 50 سال پیش به پدربزرگها ومادربزرگهایتان بگویید میگویند یک کتاب قصه حسین کرد شبستری بود، یک کتاب امیرارسلان نامدار بود، یک کتاب شاهنامه بود، مردم یک دیوان حافظ دستشان بود میرفتی در قهوهخانهها نقالی بود درباره شاهنامه صحبت میکرد برای مردم و مردم همین سه، چهار کتاب را میشناختند. یک دورهای شروع شد دوره رمان و ادبیات گسترده که آمد شما مجبور بودید کتاب بینوایان ویکتور هوگو را یک ماه وقت بگذارید بخوانید، اما یک روز فیلم سینمایی آن آمد دو ساعت مینشستید، نگاه میکردید. کسی در طول یک سال 30 بار سینما میرفت، خیلی سینما رفته بود. در طول زندگیش وقتی که 10 سال سالی 30 بار سینما میرفت یعنی در 10 سال شد 300 بار. یعنی 300 کار مثل کتاب امیرارسلان نامدار و شاهنامه فردوسی را در فیلم دیده بود و خوانده بود. امروز نسل جوان ما سریالهای غربی که کف جامعه در دستش است که متوسط این سریالها 120 قسمت است. الآن 120 سریال کف جامعه ماست که این سریالها به طور عادی بعضی از آن چهارصد قسمت است و برخی دیگر 120 قسمت. بررسی ما در دانشگاههای کشور بین نسل جوان خودمان- بقیه جهان را نمیگویم که آنجا چهقدر مصیبت است- این است که یک جوان ما در سال متوسط هزار قسمت سریال و فیلم سینمایی میبیند، همین الآن شما تلویزیون خودمان را نگاه کنید در سه، چهار شبکه از سر شب سریالها شروع میشود تا نصف شب؛ یعنی تمام این اطلاعات میآید، حالا تک فیلمهای سینمایی هالیوودی، تک فیلمهای سینمایی که تلویزیون ما نشان میدهد و سینمای خودمان میسازد، چه بلایی سر انسان نسل امروز و فردا میآید. هرکسی هر بذری دارد در زمین قلب و ذهن انسانها میکارد جای دیگری برای ولایت الله نمیماند.
ما امروز دوهزار قسمت سریال نقد میکنیم یعنی دو ساعت طول میکشد یک سریال 105 قسمتی را نقد کنیم بگوییم کلید این سریال این است. سریال بعدی این است. شما ساده میگیرید. مثلاً در سریال 24 که 168 قسمت آن پخش شده است و سری هشتم آن امسال پخش میشود در 8 سال گذشته 168 قسمت آن پخش شده است، و میشود 24 قسمت از ساعت 12 امشب تا 12 فردا شب، این که شما دیدید سال گذشته رئیس جمهور سیاه پوست روی کار آمد حاصل سریال 24 بود، زمانی که 11 سپتامبر شد، سال اول دولت جرج دبلیو بوش این سریال در آمریکا پخش شد و در آن سال اول جمهوریخواهان من گفتم که یک رئیس جمهور دموکرات سیاهپوست در آمریکا بر سرکار میآید. یعنی 8 سال تلویزیون آمریکا برای روی کار آمدن یک آدم سیاهپوست برنامهریزی کرد، شما فکر میکنید یک آدمی در انتخابات شرکت کرد و برد؟ در سری هفتم آن برای اینکه خانم کلینتون رأی نیاورد یک زنی را رئیس جمهور آمریکا نشان داد که قیافهاش مثل همین خانم کلینتون است و از اداره مملکت عاجز بود و به مردم القا کرد که مردم این زن را انتخاب نکنید، این سیاه پوست را انتخاب کنید که آمریکا برای آن برنامه دارد.
شما ببینید آنچه که در عرصه عمومی مردم از خودشان رقم میزنند، یک عدهای در پشت پرده هستند که با این فیلمها و سریالها ذهنیتسازی میکنند. سری اول 24 که زمان واقعه 11 سپتامبر از تلویزیون آمریکا پخش میشد سال اول آمدن جرج دبلیو بوش که هشت سال بعد اوباما سرکار آمد، شعار آقای دیوید پالمر همان سیاهپوستی که در سریال 24، نقش آقای اوباما را برای هشت سال بعد بازی می کند این است که من آمدم صداقت را زمینهسازی کنم و با دروغ مبارزه کنم. چقدر این کلمه برای شما آشناست. "دروغ"؛ در لس آنجلس در حال سخنرانی است که میخواهند ترورش کنند -این فیلم ضد تروریستی است- میگوید من با سه شعار آمدم؛ شعار صداقت و عزت و چه و عملاً در فیلم نشان میدهد که صداقت دارد. زن او
یک سریال ساخته میشود 8 سال بعد در آمریکا یک شخصیت سیاه پوست سرکار میآید درایران میشود مبنای مصیبت. شما فکر میکنید اصطلاح دروغ و اصطلاح تقلب چیزهایی است که همینطوری در اینجا از آن بحث کنند. قدرت نرم یعنی اینکه جامعه ما مینشیند مثلاً سریال لاست و سریال 24 را میبیند، وقتی جوان ما در سال، هزار قسمت سریال میبیند به نسبت اجدادش که در طول 70سال عمر خود 5 کتاب میخواند ببینید چه وضعیتی ذهن جوان امروز باید داشته باشد تا بتواند این حجم داده را در ذهن خود هضم کند. این چیزی نیست که در دروه های گذشته نمونه آن دیده شده باشد. این چیزی نیست که در بحث جنگ نرم
میخواهم بگویم یکی از این سریالها در انتخابات در جامعه آمریکا ، حدود 8 سال را رقم زد. یکی از آنها که آقای اوباما سرکار آمد و یکی در ایران شد مبنایی برای اینکه یک چیزی دست اینها بیافتد. البته محتویات سریال را به خوبی پیاده نکردند، چون در آن سریال با شعار صداقت روی صحنه آمد.
آنچه را که ما به عنوان جنگ نرم میشناسیم، جنگی است که آمده به تعبیر آقای جوزف نای اغوا کند که دیگران کاری را انجام دهند که آنها میخواهند. اما امروز پرچم مبارزه را کسی می تواند بردارد که بیاید دیگران را متقاعد کند که کاری انجام دهند که خدا میخواهد. خدا از ما اختلاف میخواهد؟ مگر قرآن نمیفرماید اگر اختلاف بین شما بیافتد "فشل" میشوید، فشلی که در زبان مردم هست از قرآن است. میفرماید اگر اختلافاتی بین شما ظهور و بروز پیدا کرد دشمن به شما امید میبندد. در این 7 ماه که این اتفاقات افتاد محاصره غزه جدیتر شدهاست. در این 7 ماه که این اتفاقات افتاد در پاکستان هر روز بمب منفجر میشود و 200 مسلمان کشته میشوند. دراین مدت که این اتفاقات افتاد دشمن یادش افتاد که در یمن بریزد و شیعه کشی راه بیاندازد. در این مدت که وضعیت ما تضعیف شد یاد گرفتند که مثلاً حتماً اسم خلیج فارس را خلیج عربی کنند وگرنه مسابقات برگزار نمیشود.
ما مطالبه میکنیم از حکومت جمهوری اسلامی که حکومت جمهوری اسلامی شما وظیفه دارید آنچه را که دریای عربی نامیده میشود در شمال اقیانوس هند که زمان لرد کرزون اسم این عوض شد و شد دریای عربی، این دریای کوروش است. ما اگر نرویم و تمامیت ارضی خود را که اینجا تصرف کردند پس نگیریم آنها مدعی خلیج فارس شدند و فردا مدعی خود فارس میشوند. مگر مرحوم مطهری نمیفرماید که میگویند در شعر حافظ آمده است قصر سلیمان و ملک سلیمان، پس میآید شیراز را میگیرد. وقتی موضع ما در داخل تضعیف میشود، دشمن اینگونه چنگ و دندان نشان میدهد، دشمنی که امروز در مصیبت و معضلات خودش گیر کرده است.
اجمالاً اینکه جنگ نرم جنگی است بر سر تصرف قلبها و ذهنها. هرکس در این جنگ اولین کاری که میکند باید قلب و ذهن خودش را از دست دشمن حفظ کند. راه حفظ هم این است که لیست حبها و بغضهای خودش را در خلوت و با خدای خودش در میان بگذارد. من به چه چیزهایی علاقه دارم و از چه چیزهایی بدم میآید و نفرت دارم. حبها و بغضها که کنار هم آمدند برود دنبال شک و یقینها. به چه چیز شک دارید و به چه چیز یقین. اینها را دستهبندی کنید. این میشود جنگ نرم. از اینجا ما خودمان راحفظ کردیم تا بتوانیم کمک کنیم نگذاریم دیگران تصرف شوند. یک روش ساده را در این زمینه تبیین میکنم. این روش روشی است که از ما گرفتند و در تمام دانشگاههای دنیا تدریس میکنند، امروز وارد متون افلاطون بشوید این روش را به اسم ما تدریس میکنند. اسم آن "دکترین اقدام نامتقارن" است. در این مقوله راه آن بصیرت است. دو کار باید کنید. اول تعریف زمین بازی، مثل زمین فوتبال. نصف زمین مال شما و نصف دیگر مال حریف است. دوم کاری که باید بکنید این است که قواعد بازی خودمان و بازی حریف را خوب تفکیک کنیم و بشناسیم. وقتی این دو کار را انجام دادیم، چهار قضیه به وجود میآید. اگر در زمین خودتان با قواعد خودتان بازی کردید، میشود "اقدام متقارن مثبت". اگر در زمین دشمن با قواعد خودتان بازی کردید میشود "اقدام نامتقارن مثبت". این زیباترین حالت است. اگر در زمین دشمن با قواعد دشمن بازی کردید میشود "اقدام متقارن منفی" و اگر در زمین خودتان با قواعد دشمن بازی کردید میشود "اقدام نامتقارن منفی"، این همان است که علیعلیهالسلام در خطبه 27 نهجالبلاغه میفرماید ذلیل و خوار نشد مگر مردمی که در خانه خودشان با دشمنش جنگید. اینجا که دیگر جنگ سخت نیست که با دشمن در زمین خودش بجنگید. اگر من در خانه خودم قواعد دشمن را پذیرفتم یعنی سیطره دشمن خود را بر خودم مستولی دانستم.
یک مثال عینی بزنم که در ذهن شما بنشیند. یک خانمی را فرض کنید که در کشور خودمان حجاب دارد. این در سرزمین و جامعه خودمان با قواعد خودمان عمل میکند. یعنی اقدام متقارن مثبت اگر این خانم رفت مثلاً فرانسه در دانشگاه سوربن یا مثلاً در سن راهنمایی و دبیرستان است پدر و مادرش مأمور شدند که آنجا کارش را انجام دهند تا برود مدرسهای در فرانسه تحصیل کند. آنجا میگویند که خانمها حق حجاب ندارند. فشار آوردند که باید روسری را برداری. او آنجا روسری خود را برنداشت و با حجاب عمل کرد یعنی در زمین دیگران با قواعد خودی به این میگوییم اقدام نامتقارن مثبت. رفته است در زمین دیگران با قواعد خودی عمل کرده است. اگر آنجا فشار آوردند که باید روسری را برداری حجاب نباید داشته باشی حجاب را برداشت میشود اقدام متقارن منفی. تقارن با قواعد دشمن دارد اما منفی است و به سود ما نیست. اگر این خانم درسش تمام شد و برگشت آمد در ایران و در زمین خودمان با قواعد دشمن بازی کرد، یعنی آمد اینجا حجابی نداشت میشود اقدام نامتقارن منفی، یعنی در زمین خودمان با قواعد دشمن بازی می کند. کسی که اینگونه باشد "بصیرت" ندارد و سرباز دشمن است.
منبع قسمت سوم: http://www.rajanews.com/detail.asp?id=44421
خبر مرتبط : چرا سراغ جنگ
نکته اصلی و اساسی این است آن نکتهای که شاه بیت وقایع چند ماه گذشته است و شاه بیت حرکت آدم از زمانی که هبوط کرد تا به زمانی که در آخرالزمان امور اصلاح میشود. ما دو تا فرض داریم در دین شیعه که مغفول مانده است همینجا برای خودم و برای همه شیعیان از درگاه حضرت باریتعالی طلب مغفرت می کنم که خیلی جدی میگیریم نماز اول وقت را بعد روزه را در ماه رمضان جدی میگیریم اگر استطاعت داشته باشیم حج را جدی میگیریم، شرایطی پیش بیاید، جهاد اصغر یا اکبر را جدی میگیریم، خمس و زکات را همینطور، امر به معروف و نهی از منکر را حکومتی با آن برخورد میکنیم، برای آن ستاد راه میاندازیم. اما دوتای آخر را کاملاً غفلت کردیم. "تولی" و "تبری" میگویند تولا و تبرا غلط است، تولی و تبری یعنی اساس قدرت نرم، اگر شما به چیزی یا کسی حب ورزیدید ولایت آن را قبول کردید این میشود تولی و اگر از کسی یا چیزی بغض ورزیدید و نسبت به آن نفرت داشتید میشود تبری. پس برائت و ولایت، تبری و تولی یعنی مدیریت حب و بغض. دیدید جنگ نرم برای آقای جوزف نای نیست. دیدید که ما در 1400 سال تفکر اسلامی و شیعی مسئله مدیریت حب و بغض را جزء فروع دهگانه مذهب شیعه داشتیم اما ستاد تولی و تبری برای این راه نینداختیم. یک دفترچهای دست هیچکدام از ما نیست که بگوییم ما در سن جوانی، میانسالی و پیری حب و بغضهایمان کدامها هستند، شک و یقینهایمان کدامها هستند. برای حب و بغض و شک و یقین خود دلیلی داریم؟ اگر اینکار را نکردیم، دیگران مدیریت میکنند. اگر دفترچه کنکور را جلوی خود میگذارید، میبینیند رشتهای است بهنام مدیریت دولتی و صنعتی و بازرگانی و مالی و... هست، دیر نیست، در دفترچه کنکور دانشگاهها ببینید مدیریت حب و بغض و شک و یقین. آنجایی که توان تحمیل اراده بر دیگری موضوعیت دارد این توان اگر مدیریت بر حب و بغض و شک و یقین بود این قدرت نرم اعمال شده بود.
زمینی که نظامیها میروند میگیرند مثل زمین خرمشهر چکمههای صدامیان آمد آنجا را گرفت، چون نظامیها زمین و دریا و هوا را میگیرند، زمین منفعل شد. کتانیها و پوتینهای رزمندههای ما آنجا را پس گرفت. یعنی آن زمین ایستاد منفعل چکمههای بعثیها آمد و بعد پای رزمندگان ما رسید آنجا را پس گرفت. زمین منفعل است. بازار اقتصادی برای کالا در جنگ نیمه سخت منفعل است. رقابت میکنند میگیرند. اما آیا در جنگ نرم شما منفعلید؟ یعنی شما همینجوری ایستادید ولایت هرکسی بر شما حاکم شود. شما اختیار دارید کلمه "کافر" و "مؤمن" کلمه اخیار است. یعنی به اختیار کافر و مؤمن میشویم. یک نکته را برای دوستان تبیین کنم که به ضرس قاطع این نکته را عنایت داشته باشید. اینکه میگویند ولایت پذیری این کلمه، کلمهی غلطی است، هیچکس در طول زندگیش از لحظهای که به دنیا میآید تا وقتی که از دنیا میرود نیست که ولایت کسی یا چیزی بر او حاکم نباشد. چون انسان قلب و شغاف دارد و شغاف محل حب و بغض است. هرکس به چیزی دلبست یا در عربی میگوییم حب ورزید، شغافش را به او داد، این آدم ولایت او را پذیرفته است و اگر از چیزی نفرت داشت و او را طرد کرد، "برائت" جسته است.
مثلاً در جامعه ما معروف است که هرکس طرفدار ولایت فقیه است، ولایت پذیر است این غلط است. فطرت همین سیستم عاملی است که در کامپیوترتان نصب میکنید. یک کامپیوتر میخرید و ویندوز را در آن میریزید تا آن ویندوز را نریزید کامپیوتر شما کار نمیکند انسان یک جسمی دارد یک سیستم عاملی در آن ریخته شده است که اسم آن "فطرت" است. فطرت یک ظرفیتهایی دارد یکی از آنها این است که نیاز دارد بشر عبادت کند. حالا عبادت خدا یا بت. هر دو تای اینها عبادت است. بشر ولایتپذیر است این فطری است در بشر. یعنی چه؟ به چیزها یا کسانی حب میورزد و از کسانی یا چیزهایی نفرت دارد و بغض میورزد. این ولایتپذیری مقولهای ذاتی است. اگر کسی گفت من ولایت فقیه را قبول ندارم این بالاخره یک ولایتی را قبول دارد، باید ببیند آن ولایت کلاس و وزنش بالاتر از ولایت فقیه است؟ قرآن چنین چیزی نمیگوید. قرآن طور دیگر مسئله را مشخص میکند. در اینکه همه ولایتپذیرند، هیچ تردیدی نیست. بحث قرآن در قدرت نرم این است. آنچه که تأکید شده است و ما میراثدار آن هستیم آیةالکرسی است. در سوره بقره شما آیةالکرسی را داری. چرا اینقدر اهمیت دارد؟ چون اساس و شاکله جنگ نرم و قدرت نرم آیةالکرسی است. میفرماید که الله ولیالذین آمنوا الله ولی است ولایت دارد. ولایت کسانی که مؤمنند و ایمان آوردند یخرجهم منالظلماتالیالنور از ظلمات متکدر به نور واحد خارج میکند، والذین کفروا اولیاءهم الطاغوت اما آنانکه کفر میورزند نه یک مورد، بلکه مجموعه ولی دارند یعنی چند ولی دارند، اولیا دارند، اولیای آنها طواغیت است، طاغوت نفس، ماشین و خانه زیبا، جاه و مقام و... تا استکبار و شیطان. یخرجونهم منالنور الی الظلمات حرکت برعکس است. یک اتوبان دوطرفه است که انتهای آن ظلمات است و ابتدای آن نور است. آنهایی که مؤمنند، یک ولی دارند و آن ظلمات متکدر به نور واحد بیرون آورده میشوند و برعکس آنانکه کفر میورزند، اولیای آنها طاغوت است. آیا ولایتپذیری فقط شامل حال طرفداران ولایت فقیه میشود؟ این چه باور غلطی است؟ کسی نیست که ولایتپذیر نباشد. کسی که اینگونه نیست، انسان نیست، فطرت ندارد. پس همه ولایتپذیر هستند. اما اینکه انسان خودش را به ثمن بخس به ارزانترین شکل میفروشد ولایت هرکس و هرچیزی را بر خود مستولی میکند دعوا بر ادبیات جنگ نرم و قدرت نرم آقای جوزف نای که در ایران ترجمه شده است این است: کلمه
چه جور ولایتی؟ آقای جوزف نای میگوید که ما باید کاری کنیم که دیگران اغوا بشوند کاری را ما میخواهیم انجام دهند یعنی باز اسلحه میگذاریم پشت گردن طرف، کاری را که شما میخواهید انجام میدهید یکبار با تنبیه و تشویق کاری را که میخواهید انجام میدهد. یکبار اغوا میکنید و به اختیار آن، کار را انجام میدهد.
اکراه نیمه سخت بود. کسی که گارسن است در رستوران جلوی مردم غذا میگذارد هر حرفی هم که آن آدم مشتری بزند میپذیرد اما بعید است او در خانهاش جلوی خانوادهاش اینگونه غذا بگذارد. چون آنجا تشویق میشود و پول میگیرد و اگر کار نکند تنبیه میشود این کار را میکند. به اکراه این کار را میکند. اما قدرت نرم قدرت اختیار است شما به اختیار میپذیرید که کافر شوید یا مؤمن. باز اینجا آیةالکرسی حرف دارد میفرماید لااکراه فیالدین اجبار که در دین نیست هیچ اکراهی هم نیست؛ در دین اختیار است. مسئله دین اختیار است. اما این اختیار را برای اینکه آقای جوزف نای یک روز در ابتدای قرن 21 حرفی زد تا ذهن همه را بقاپد قرآن همه اینها را تببین کرد؛ میفرماید لااکراه فیالدین قدتبین الرشد من الغی "غی" که میآید اغوا میشود. میگوید کاری را انجام داده که ما میخواهیم. اگر من شما را اغوا کردم کاری را انجام دادید که من میخواهم این از راه "غی" استفاده کردم. اما اگر من شما رشد دادم رشید کردم ارشاد کردم کاری را انجام میدهید که خدا میخواهد. کاری که حق است. من دعوت به خودم نکردم دعوت به خدا کردم میشود "رشد". فرق رشد با غی این است. هر دوی آنها با اختیار است. اما شما یکبار در مرحله اول کاری را انجام میدهید که من میخواهم، من شما را دعوت کردم آنچیزی را که میخواهم شما اغوا میشوید در رفتار و رویکرد اغوا کننده مورد نظر آقای جوزف نای. میگوید ما عراق را گرفتیم، چرا جهان اسلام شلوغ کرده است؟ چرا درتونس، مصر و پاکستان و اندونزی مردم راهپیمایی میکنند؟ این جمله در کتابش آمده است. ما کشور اسلامی را گرفتیم باید متقاعد شوند مسلمین که ما کار خوبی کردیم چون ما میگوییم، اما قدرت نرمی که مدنظر قرآن است در آیةالکرسی آمده یا مدنظر شخص ولی امر مسلمین است امروز منظور این است که مردم رشید شوید و کاری انجام دهید که خدا میخواهد نه کاری انجام دهید که ما میخواهیم چون کسی دعوت به خودش نمیکند ولایت فقیه، ولایت رسولالله، ولایت در مسیر ولایت الله است، کدام پیامبر دعوت به خودش کرد مگر همه نمیگویند که فاتقواالله و اطیعون تقوای خدا را بورزید. سوره شعرا 8 بارتکرار میکند درباره 8 پیامبر؛ یعنی دو پیامبری که دو شاه را دعوت کردند، "موسی" و "ابراهیم" که "فرعون" و "نمرود" را دعوت کردند و 5 پیامبری که 5 قوم را دعوت کردند یعنی نوح و هود و لوط و صالح و شیعب، یک آیه در همه اینها تکرار میشود 8 بار برای این 5 پیامبر. که مردم فاتقواالله و اطیعون تقوای خدا را بورزید. تقوا چیز پیچیدهای نیست.
من الآن تقوای شما را ورزیدم. من دارم خودم را از چشم شما میبینم چیزی را که شما بد ببینید آن را انجام نمیدهم بلند نمیشوم پشتک و وارو بزنم تقوای شما یعنی چیزی که خودم را از چشم شما دیدم. تقوای الهی یعنی خود را از چشم خدا دیدن. آنچیزی که خدا دوست ندارد انجام ندهیم و آنچیزی که خدا میپذیرد آن را انجام دهیم. فاتقواالله نمیگوید تقوای ما را بپذیرید، میگوید که تقوای خدا را بورزید. پس انبیا و ائمه و صلحا یک کار عمده بیشتر ندارند، "دعوت به تقوای الهی"، ولایت الله و ولایت رسولالله و ولایت اولیالامر ماهیتش آن تولایی است که دعوت میکند به تقوای الهی نه دعوت به خودش. امام حسین که دعوت به خودش نکرد. امام حسین فرمود اگر دین جدم جز با کشته شدن من احیا نمیشود ای شمشیرها مرا دریابید. نه اینکه من مهمم، من بمانم ولی دین از بین برود. فرمود دین بماند من بروم. آنچه که اینجا مطرح است این است که فضایی که در جنگ نرم مطرح است مسئله تصرف قلبها و دلها است. 72میلیون ایرانی، 72میلیون قلب و ذهن. دشمن این را تصرف می کند و اگر این را تصرف کرد در طول همه اعصار و قرون از چنگ انبیا و اولیا دربیاورد محقق شده است و اگر اسلام ا ین بار سیلی بخورد همانطور که امام راحل فرمود هزاران سال نمی تواند کمر راست کند مگر این کار را نکرد با ائمه. ظهور همینگونه که هزار سال طول کشیده است ممکن است خیلی سال دیگر طول بکشد. پس هوشیاری و درایت و بصیرت و فهم ما در چه مقطعی داریم زندگی می کنیم. اگر دستشان بربیاید که بر سر ایران بلا بیاورند آن چیزی که الآن در غزه اتفاق افتاده است و ما امروز گرامیداشت یاد شهدای آنجا را داریم بدتر به سر ما می آیند. گزارش سابان سنتر و
یک جمله زیبا دارد می گوید که یک میلیون و200هزار نفر نیروی فارسی زبان یعنی نیروی کماندوی آمریکای فارسی زبان برای عملیات ضد چریکی برای اشغال ایران نیاز داریم. یعنی بعد از اینکه ایران را گرفتیم، این تعداد نیرو لازم داریم چون ایرانیها جنگ چریکی بلدند کوهستان دارند سرزمین آنها برای جنگ چریکی مناسب است شروع می کنند جنگ چریکی کردن. عین افغانستان و پاکستان و عراق و یمن. ایرانیها خودشان جنگ چریکی را بلدند صادر می کنند حزب الله لبنان و حماس از اینها یاد گرفته است. اگر اینها دست به جنگ چریکی بزنند ما اینقدر نیرو می خواهیم. معلوم هم نیست که در چند دهه طول می کشد که ایران را نابود کنیم. اینها در یک دهم آن یعنی 120هزار نفر آن در عراق و افغانستان ماندند می توانند یک میلیون و 200هزار نفر نیرو آن هم به مدت 40 سال نیرو در ایران بیاورند لذا می گویند امکان اینکه ایران را اشغال کنیم نیست. می آیند می گویند که حالا که اینگونه نشد پس بیایید تأسیسات اتمی ایران را بمباران کنیم می گوید اگر زدیم بعد ایران جواب می دهد دوباره می شود تشدید پلکانی. یعنی ما می زنیم ایران هم می زند دوباره ما می زنیم می شود جنگ. پس این هم عملی نیست. می گوید چراغ سبز بدهیم به اسرائیل این کار را بکند. چراغ سبز بدهیم به بنیامین نتانیاهو که دست تو، هر کاری دلت می خواهد بکن. می گوید او می زند ایران هم جوابش را می دهد چون ما به اسرائیل متعهد هستیم که از او دفاع کنیم، بعد که به اسرائیل حمله شد و ما حمله کردیم بعد بازهم درگیر جنگ می شویم. پس حمله نظامی هم امکان پذیر نیست. این در سه فصل. دو فصل دیپلماتیک بود. سه فصل نظامی، شد 5 فصل.
فصل ششم می شود اینکه بیایید کودتا و انقلاب مخملی کنیم. می گوید این ارزانترین و ساده ترین و راحتترین کاری است که می شود در ایران انجام داد. افرادی هم اسم می برد لیست می کند و می گوید اینها دراولویت است. رضا پهلوی برای انجام کودتای مخملی در لیست نفر چهارم است. یعنی بعضی از خودیها صدر لیست هستند بعضیها انتهای لیستند. می گوید این خیلی خوب است هزینه ندارد اتفاقی نمی افتد بدنام نمی شویم ارتش ما نمی رود آنجا درگیر شود. زود هم جواب می دهد. مثل اولی نیست که 50 سال طول بکشد. می گوید یک راه دیگر هم داریم در فصل هفتم شورشهای مرزی راه بیندازیم استانهای مختلف آن را درگیر جدایی طلبی کنیم، می گوید البته خطر دارد. استانهای مرزی ایران در کشورهای دیگر مشابه دارد، کردستان ایران با کردستان عراق و ترکیه. آذربایجان ایران با آذربایجان، بلوچستان ایران با بلوچستان پاکستان، خوزستان ایران با مناطق شیعه نشین عراق؛ می گوید باعث می شود که آنها هم جداییطلب شوند کار از دست ما در می رود. اینهم خیلی جواب نمی دهد. می گویند برویم سراغ نظامیهای آنها کودتا کنند آنهایی که می گویند چرا سفارت آمریکا تسخیر شد، اینها رسماً می گوید ما مشکلمان از درون ایران است که ما سفارت در ایران نداریم که سفارت ما با ارتش و سپاه نزدیک شود و به این دو ارگان نزدیک شویم تا کودتا کنند. دقت کنید! این سند رسمی کاخ سفید است. یعنی وقتی رسماً دستورالعمل می دهد که چه کنیم سیستم و حکومت بپاشد. این کشور تجزیه شود. 9 فصل را برمی شمرد. فصل ششم آن فصل اصلی آن است که در وقایع اخیر می بینیم. این 164 صفحه است. 15 روز بعد از وقایع موجود در انتخابات این شش نفر استراتژیست که همه اینها صهیونیست هستند، مارتین اینداک سفیر آمریکا در اسرائیل، خانم سوزان مالونی که 20 سال روی آسیبب پذیریهای ایران کار کرده است، یک گروه عجیبی هستند. 15 روز بعد از وقایع انتخابات در ایران دوباره دور هم جمع شدند، آنجا آقای مارتین اینداک می خندد و می گوید که این آغازی است بر یک پایان. یعنی این آغاز پایان جمهوری اسلامی ایران است.
دشمنی که اینگونه کمین کرده است، کشوری که 207 سال به وجود آمده است در 1803 توماس جفرسون آمریکا را به وجود آورده است این امروز برای تمدن 8هزار ساله ایرانی جایی که مهد اسلام است و می رود که بعد از گذشت 30 سال آرام آرام خطاهای خود را اصلاح کنیم به این نتیجه برسیم که اسلام ناب چگونه می شود پیاده کرد نسلی تربیت می شود که اگر این نسل بداند حرکت بنیادی کجاست درست در یک چنین شرایطی ما درگیر یک دعوای خانگی شده ایم درگیر یک زد و خوردی شدیم بر سر نفسانیات بر سر حب الدنیا. اینجایی که ولایت الله را مخدوش می کنیم ولایت هرکسی و هرچیزی غیر از الله و رسول الله و اولی الامر داریم پیاده می کنیم. ما ولایت پذیر هستیم. همه 7 میلیارد جمعیت کره زمین ولایت پذیرهستند. مهم این است که این ولایت در کدام بنده و به این سئوال باید در زندگی پاسخ دهیم که قلب ما برای چه کسی می تپد و در قلب ما چه چیزی جا دارد سرزمین وجودمان را به چه چیزی دادیم؟ انسان فلسطینی بخش عمده ای از سرزمینش را گرفتند 70 سال است مقاومت می کند خیلی ها هم سازش کردند اما چون جنگ سخت است کوتاه نیامدند اما اگر بخواهند با جنگ نرم جلو بیایند نیاز ندارند سرزمین فلسطین را بگیرند لبنان را بگیرند. سرزمین ایران را بگیرند. مهمتر از سرزمین ما که خاک است، مهمتر از اقتصاد و سیاست ما "قلب" ماست که در اختیار چه کسی است؟ جنگ نرم این است که یک گروهی تلاش می کنند به طور سازمان یافته قلب مردم یک سرزمین را تصرف کنند و نیروهای دفاعی آن سرزمین باید بروند پس بگیرند. جنگ سرد یعنی قدرت سازمان یافته دشمن که می آید خرمشهر را می گیرد و نیروی دفاعی آن کشور می رود آنها را از خرمشهر می اندازد بیرون. جنگ نرم سرزمین را نمی گیرد می آید تک تک مردم را می گیرد حب و بغض در مردم رقم می زند. شک و یقین در مردم یقین می زند شک به خدا و اسلام و مهدویت و کم و زیاد قرآن به ولایت الله به رسول الله به ولایت اولی الامر. شک به ایرانیت تا پایین به زبان انگلیسی این حرفها را می شنوید نه عمده این حرفها را انسانهایی که فارسی هستند خیلی وقتها متدین هم بودند لباس روحانیت هم دارند اما می بینیم با رسانه غربی این حرفها را می زنند. یک روزی پاسدار بودند، بسیجی بودند، روحانی بودند، در جبهه جنگیدند، اسلام هیچوقت از بیرون ضربه نخورده است اسلام پیامبر مگر این بیرون ضربه خورد؟ مگر اطرافیان پیامبر نبودند که اسلام را زمین گیر کردند؟ چه کسی علیه علی علیه السلام کودتا انجام داد و چه کسی علی را خانه نشین کرد؟ اسرائیل و آمریکا بودند؟ اسلام در همیشه تاریخ هیچ وقت قدرت بیگانه نتوانسته که زمینش بزند. اسلام از درون خودش ضربه خورده است با خودی ها اینها که امروز می نشینند مهدویت را زیر سئوال می برند یک روزی ادعایشان این بوده است که در جبهه می جنگیدند آنهایی که ولایت الله را زیر سئوال می برند و ولایت طاغوت را تثبیت می کنند اینها کسانی هستند که لباس دین کردند تنشان. یعنی قلبشان و ذهنشان از بین رفته است شدند سرباز و ژنرال جنگ نرم بیگانه و برای بیگانه در رسانه می نشینند و حرف دشمن از حلقوم اینها بیرون می آید و از رسانه های آنها پخش می شود و ذهن و قلب جوان و مرد و زن مسلمان ایرانی را مورد هجوم قرار می هد. جنگ نرم پدیده ای نیست که شما بتوانید سخت با آن برخورد کنید. با بیل و دسته بیل و کلنگ و باتوم نمی شود با آن برخورد کرد. جنگ نرم جنگ اقناع است کسی در این میدان در رکاب ولایت الله و ولایت رسول الله و اولی الامر می تواند عمل کند و خودش را سرباز این میدان بنامد که قدرت اقناع خودش و دیگران را داشته باشد در این انتخابات دیدید چه انسانهای بزرگی از حوزه و دانشگاه، نتوانستند خودشان را اقناع کنند. این عبرت است. فرمود که تقوا بورزید یجعل لکم فرقانا در شما فرقان را قرار می دهیم. فرقان قوه فرق گذاشتن و تشخیص حق از باطل است. ببینید که راهمان ختم شد به دعوت انبیا، همان فاتقوالله، در قرآن یک کوچه بن بستی وجود دارد که از هر اتوبان و جاده و شاهراه و فرودگاه واسکله و بندر و مترویی وارد شوید، به همان کوچه ختم می شود، آن کوچه "تقوا"ست به هیچ وجه نمی شود از کوچه تقوا در رفت. تقوا یعنی خویشتنداری، دیدن خود از چشم خدا، پسندیدن آن چه که او می پسندد عمل کردن به آنچه که او می خواهد و کنار گذاشتن چیزی که او برنمی تابد، حاکمیت حدود الهی.
پس جنگ نرم یعنی گروهی از خود ابلیس تا شیطانهای جنی و انسی قلب و ذهن 72میلیون ایرانی را هدف گرفتند که خود من و شما هم جزو آنها هستیم. و این بار ما با اختیار تصرف می شویم اگر خرمشهر و آبادان به جبر دشمن و منفعلانه زیر چکمه بعثی ها رفت، قلب و ذهن ما با اختیار است، آنجایی که مؤمن می شویم یا کافر. در این جنگ سه طرف دعوا وجود دارد. من که قلبم را می دهم به الله یا طاغوت. مبتنی بر آنچه که آیة الکرسی می فرماید. اینجا یک جنگی بین طاغوت و طواغیت با خداوند وجود دارد. یک طرف جبهه خدا است. خدا اگر می خواست اراده می کرد ولایت خود را بر همه ما مستولی می شد. دیگر اختیار ما نبود ما انسان نمی شدیم. وقتی که خداوند با اراده خودش ولایتش را بر ما حاکم می کرد، دیگر جایی برای امتحان ما نبود. لذا خداوند میدان را برای اختیار ما گذاشته است. طاغوت و طواغیت با خدا جنگ دارند، خود طاغوتی که مخلوق خود خداست. از یک جهتی می دانیم میدان جنگ نرم بین خدا و طاغوت است. آنهایی که ربا می خوردند و ربا می دهند حفظ حدود الهی نمی کنند. رشوه می گیرند و رشوه می دهند مال حرام می خورند بی عدالتی می کنند، ظلم می کنند، به جنگ با خدا می روند. طاغوتند. طاغوت نفسشان این را برای آنها برمی تابد. پس قسمت اول این جنگ تقابل بین طواغیت با الله است. قسمت دوم این جنگ بین قلب و ذهن ما است تقابل داریم که مرا قانع کند و بر قلب من حاکم شود و بر ذهن من. قسمت سوم این جنگ جنگ من با خداست که آیا بپذیرم ولایت خدا را یا نه؟ اینجاست که من مؤمن یا کافر می شوم. لذا ملاحظه بفرمایید الله ولی الذین آمنوا یخرجهم من الظلمات الی النور و الذین کفروا اولیاءهم الطاغوت یخرجونهم من النور الی الظلمات.... ادامه دارد. منبع: http://www.rajanews.com/detail.asp?id=44193
اشاره: متن زیر قسمت اول مشروح سخنرانی دکتر حسن عباسی، رئیس مرکز دکترینال امنیت بدون مرز است که به مناسبت روز بزرگداشت مقاومت و غزه، در سالن سینا و صدرای شیراز برگزار شد."جنگ نرم، راهبردها و راهکارهای آن" موضوع این سخنرانی بود.
بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین انه خیر ناصر و معین
خدا را شاکر و سپاسگزارم که امشب توفیق دارم در محضر شما عزیزان شرف حضور داشته باشم و گرامی میدارم یاد و خاطره شهدای مظلوم غزه که در سال گذشته، در طول تاریخ انقلاب فلسطین و یادآوری میکنم به خودم و شما عزیزان ظلمی که در یک دوره مدرن بر مردمی در غزه میرود؛ منطقهای که 8 کیلومتر حداکثر عرض زمین آن است و 40 کیلومتر طول آن سرزمین. 1،5 میلیون نفر جمعیت در این محدوده که به عنوان متراکمترین نقطه جمعیتی روی زمین زندگی میکنند، در محاصره هستند امروز هم که خبر داریم، مصر در حال کشیدن یک دیوار فولادی در بخش جنوبی غزه است که این مردم از هر سو محاصره شوند. البته کسی که واقعا کسی را ندارد و آن لحظه فقط خدا برایش میماند، همه کس و همه چیز را دارد.
و درود میفرستم به روح رهبر کبیر انقلاب و درود بر مردم و ملتی که در 30 سال گذشته یکی از افتخارات زندگیشان دفاع از مظلوم بهخصوص مردم فلسطین بوده است. گرامیداشت مقاومت، گرامیداشت ایستادگی در خط و سبیلالله است. حرکت انبیا و ائمه و صالحین این بوده که راه خدا بهصورت شفاف و روشن برای بشریت هموار باشد و با آنهایی که این راه را سد کردند، مقابله کنند، از خود ابلیس تا همه شیطانهای جن وانس در طول تاریخ مقاومت در مقابل اشاعه فساد و عدم صلح.
اشتباهی که در ادبیات فارسی ما صورت گرفته این است که ما جنگ و صلح را روبروی هم قرار میدهیم؛ قرآن اما این اشتباه را برنمیتابد. ما در زبان فارسی یک ظلم به مفهوم قرآنی داریم. در آیه 11 و 12 سوره بقره آمده که به بعضی گفته میشود که فساد نکنید میگویند که ما مصلحیم حال آنکه مفسدند، ولی خودشان نمیدانند. قرآن اینگونه اعلام میکند. "صلح و فساد"، "اصلاح و افساد"، "مصلح و مفسد"، "مصلحت و مفسدت" و "صالح و فاسد"، متأسفانه هزار سال است در زبان فارسی "صلح" روبروی "جنگ" قرار گرفته است. در واقع اشتباهی که مولوی در ابتدای دفتر ششم مثنوی کرد، جنگ را روبروی صلح قرار داد، اینگونه در روش شناسی برای ما شبهه ایجاد کرد که هر آن کس که اسلحه را زمین میگذارد، صلح کرده است، مصلح است، اصلاح طلب است و هرکس که اسلحه در دست گرفت، مقاومت کرد و ایستاد، جنگ طلب است. امروز در محافل دانشگاهی ما اینگونه جا افتاده که "مهاتمیر گاندی" در جنگ صلحطلب بود که بدون اسلحه کشورش را مستقل کرد و کسانی که اسلحه دست گرفتند مثلاً سید حسن نصرالله جنگ طلب هستند.
اینگونه است که در بین شیعه ایرانی، وقتی به امام حسین علیهالسلام میرسیم، بحثمان این است امام حسن علیه السلام صلح کرد و امام حسین علیه السلام جنگ. این خبط و خطا ما را متوجه این نمیکند که آیا ممکن است پیغمبری آمده باشد برای چیزی غیر از صلح و اصلاح؟ آیا ممکن است امام معصومی کارش چیزی جز صلح واصلاح بوده باشد؟ آیا مصلحین عالم اگر دست به اسلحه بردند، دیگر مصلح نیستند و مفسدند؟ نقض مفاهیم قرآنی منتج به نقض روشها در مفاهیم اجتماعی میشود ، از این جهت وقتی میگوییم کسی مقاومت میکند، ممکن است مقاومتش برای اصلاح باشد؛
ما در فارسی کلمه جنگ را روبروی کلمه "آشتی" داریم، جنگ روبروی صلح نیست. عربها به آن میگویند "حرب" و "سلم"، عرب نمیگوید حرب و صلح. انگلیسی هم میگویند War & Peace. پس یکبار شما مصلح هستید، صالحید و اصلاح میکنید، برای اصلاح ممکن است دست به اسلحه ببرید و جنگ کنید، حرب انجام دهید، ممکن است اسلحه را کنار بگذارید، سلم را بپذیرید. یکبار هم اگر شما جنگ کردید و آشتی کردید، هرکدام از این دو تا میتواند فساد باشد، امام حسین هم اصلاح طلب بود، فرمود: «انی خرجت لطلب الاصلاح فی امت جدی» من برای اصلاح امت جدم خروج کردم من مصلحم. امام حسن بخاطر اصلاح هبوط کرد، امام حسین به خاطر اصلاح، قیام کرد. تفاوت هبوط و قیام را جنگ و صلح گرفتیم.
علمای بزرگی مثل مولوی چنین اشتباهاتی مرتکب شدند که ما امروز چنین خبط و خطایی مرتکب میشویم. غرض از این بحث این است که مقاومت و ایستادگی یا به زبان فارسی، "پایداری" در مقابل فساد است که ما برای رفع فتنه و فساد از روی زمین باید مقابله و مبارزه و ایستادگی کنیم؛ مردم مظلوم فلسطین امروز همهگونه محاصره و تحمیلی را میپذیرند که حاضر نباشند زیر بار ذلت بروند، مگر این غیر از کاری است که امام حسین علیه السلام انجام داد؟ "هیهات منا الذله" اینها درس حسین را گرفتند اینکه هر روز عاشورا، هر سرزمینی کربلا و هر ماهی محرم است، معنایش این است که در یمن، فلسطین، افغانستان، پاکستان، لبنان و در ایران وجود دارد.
وقتی به تاریخ انبیا دراین قرآن نگاه میکنیم، 124هزار نبی که 28 نفر آنها در قرآن آمده است و بعد هم 14 معصوم ما بهویژه آن 12 امام ما آرزوی آن را داشتند که شرایطی مثل امروز جمهوری اسلامی برای اقامه دین داشته باشند، اقامه حدود الهی کنند و از آن پاسداری نمایند. فرصتی که هیچ پیامبری پیدا نکرد. 31 سال فرصت زیادی است، یکی از 12 امام ما به مدت 4 سال فرصت محدودی پیش آمد که چقدر برای ایشان جنگ تحمیل کردند، عصاره عمل انبیایی که یکی از آنها نوح نبی بود،را
در واقع در طول تاریخ بشری، برای اولین بار یک حکومتی به وجود آمده است که "نمی" از اسلام، بخش مختصری از گزارههای اسلام را داعیه دارد که میخواهد پیاده کند، هنوز چیزی از اسلام بروز پیدا نکرده است و درست در یک چنین شرایطی است که ابلیس کار از دستش در رفته است، همیشه توانسته جلوی انبیای مختلف بایستد، بسیاری از انبیا را ناکام بگذارد، بسیاری از ائمه(ع) شرایط برایشان به گونهای باشد که امکان تحقق حکومت دینی نداشته باشند، دو نفر از آنها با شمشیر و 9 نفر آنها با زهر شهید شدند و دوازدهمی هم برای اینکه شرایط مناسب نیست غیبت صغری و بعد از آن غیبت کبری داشته باشد، حالا آن چیزی که انبیا و ائمه علیهمالسلام فرصت پیدا نکردند، این فرصت نصیب مردم ما و نصیب دو نفر عبد صالح خدا شده است، در طول 30 سال گذشته و مقاومت و پایداری برای حفظ چنین پدیده عظیمی بوده است.
این دو مسئله، مسئلهی متفاوتی است اما اسم حکومت که میآید، کلمه "قدرت" معنا پیدا میکند. قدرت در سادهترین شکل آن یعنی تحمیل اراده بر دیگری. توان تحمیل اراده بر دیگری. جنگ نرم، جنگ سرد و جنگ نیمهسرد نیاز به توان و قدرت دارد. کسی که میخواهد جنگ کند، باید توان و بنیه داشته باشد. یکی از عوامل تأثر و تأسف من این است که وقتی جنگ نرم مطرح شد و 10 سال پیش وقتی قدرت و تهدید نرم مطرح شد، متأسفانه دوستان بلافاصله رفتند جستجو کردند ببینند غربیها در این زمینه چه حرفهایی زدند تا این را مبنا و معیار قرار دهند، من برای روشن شدن جنگ نرم، آن را در حوزه مفهوم شروع میکنم، کما اینکه در قضیه جنگ و صلح مسئله جنگ نرمی را که شروع کردیم، از اصلاح باورهای اولیه خودمان بود که باور اولیه ما این بود که جنگ برابر صلح است و دیدید که غلط است.
"جنگ نرم" یعنی جنگ عقیدهها و از همینجا خود جنگ نرمی که امروز فهم و درک و نظام معرفتی آن منحرف میشود، مجبور هستند که به آن نگاه کنند. به دلیل اینکه کتاب قدرت نرم آقای "ژوزف نای" ترجمه شده است و خیلی بد است که انسان مسلمان شیعه با ادبیات و روش و قواعد کفار بخواهد به جنگ کفار برود.
اجمالاً جنگ ریشهاش در قدرت است. باید قدرت مدیریت داشته باشیم. آنها میگویند Power قدرت از انواع مختلف تقسیم بندی میشود. این تقسیم بندی که امروز مدنظر جامعه ما و جامعه بشری است، به سه دسته تقسیم میشود؛ قدرت در جامعه شناسی چه بود؟ توان تحمیل اراده بر دیگری. چگونه اراده خود را بر دیگری تحمیل میکنید؟ چه توانی دارید که جنگ را بر دیگران تحمیل کنید؟ سه نوع اعمال میشود: یا نوع سخت یعنی اسلحه را روی شقیقه کسی قرار دهید که از سر اجبار کاری را انجام میدهد؛ یا نیمه سخت که شما تشویق یا تنبیه میکنید کاری را انجام دهد. امروز قدرت تربیتی نیمه سخت است. به بچه میگوییم اگر امشب مسواک زدی، فردا تو را به پارک میبرم یا اسباببازی میخرم. یعنی قدرت نیمه سخت اعمال میکنیم. اراده خود را تحمیل میکنیم که بچه مسواک بزند. برای اینکه درسش را بخواند تشویقش میکنیم که برایش کامپیوتر میخریم. مسابقه قرآن برگزار میکنیم سکه میدهیم یعنی روش ما برای اینکه بخواهیم جامعه را با قرآن آشنا کنیم، روش تشویقی و تنبیهی است؛ اگر میرویم سر کلاس دانشگاه، درس را خوب بخوانیم تشویق میشویم، مثلاً معدل بالاتر در لیسانس داشته باشد، فوق لیسانس بدون کنکور قبول میشود. اگر هم بد بروید تنبیه میشوید. کارمند اداره باشید زود بروید، به موقع بروید تشویق میشوید اگر دیر بروید تخلف کنید تأخیر کنید تنبیه میشوید روش تشویق و تنبیه. یعنی مدیر آن اداره، استاد آن دانشگاه پدر و مادری که بچه را تربیت میکنند روش تحمیل ارادهاشان بر دیگری روش نیمه سخت است.
اما یک روش سوم به نام روش نرم وجود دارد. مدل اول مدل نظامیها است. ارادهشان را بر دیگری به روش سخت تحمیل میکنند، یعنی قدرت سخت اعمال میکنند. زمین بازی آنها مشخص است یا زمین است یا دریا و یا هوا. تقسیمات نظامیها این است. نیروی زمینی، نیروی دریایی و نیروی هوایی. آنجایی که هدف است زمین و دریا و هوا است، باید در هوا و دریا سیادت ایجاد کنند تا زمین را تصرف کنند، همدیگر را میزنند، طرد میکنند و نابود میکنند تا مکان آن دیگری را بگیرند. شیوه آنها "قهری" است. هرکسی زودتر شلیک کرد، میماند؛ به شکل خشونتآمیز و این قاعده اجباری است. اراده تحمیل میشود به صورت اجباری.
روش دوم که قدرت نیمه سخت است، به قول آنها Semi Hard قدرت اقتصادی و سیاسی است. در اقتصاد مثلاً دستمال کاغذی مخاطب خودش را تشویق میکند، در تلویزیون تبلیغ میکند، بازار را دست میگیرد. در روش تشویق بعضی از این شرکتهای کامپیوتری چیپس و پفک و ماشین لباسشویی تشویق میکنند یا مثلاً همین موبایلها در دوسه سال گذشته به چه شیوههایی متوسل میشوند که شما بروید آن موبایل را بخرید؟ یعنی هزارگونه تشویق برای مخاطب درنظر میگیرد تا مخاطب برود آن کالا را بخرد. چون اگر دیر بجنبد جای آن کالا را کالای دیگری میگیرد شما بهجای اینکه این آب معدنی را بگیرید آب معدنی دیگری میگیرید، رقابت برای حذف است. چون شما یک مخاطب هستید یک بطری نیاز دارید بخرید آن شرکت باید بطری حریف را حذف کند، بطری آب مورد نظر خودش را به شما بفروشد. در سیاست و اقتصاد مسئله، "حذف" است؛ رقابت برای حذف. آنجا مسئله خشونت بود و نابودی، اینجا حذف است. منفعت و ضرر موضوعیت دارد روش تشویق و تنبیه است.
اما قدرت سوم که امروز موضوعیت پیدا کرده است، آنچه که در طول چند هزار سال سخت و نیمه سخت اعمال میشد، در عصر شما و از آن به بعد، نرم اعمال میشود. قدرت سخت و نیمهسخت زاویه میرود. در اولی تصرف زمین مطرح بود. در دومی تصرف بازار و حاکمیت مطرح بود در سومی تصرف پدیده ای دیگری مطرح است. چارچوب نظری که شخص مقام معظم رهبری در 10سال گذشته برای این مبحث درنظر گرفتهاند ایشان بحث قدرت و جنگ نرم را روی استعمار تعریف میکنند ایشان میگوید استعماری در عصر استعمار سنتی است به آن میگویند Colonisation
سال 1382 بحثی ایشان مطرح کردند، بهنام "استعمار فرانو". این استعمار نوع سوم است. در این استعمار، دیگر نمیآیند زمین و کشور شما را بگیرند، دیگر با کودتا دولت شما را نمیگیرند، در این شیوه استعمار میآیند و شخص شما را میگیرند، بعد باور شما را تغییر میدهند. شما میروید حکومتی را تشکیل میدهید که آنها میخواهند و شما میروید سرزمینتان را دودستی تقدیم آنها میکنید. این یعنی قدرت نرم. توان و اراده خود را گونهای به شما تحمیل میکند که شما با دستان خودتان کشورتان را تقدیم کنید. اینجا پس نه سرزمین مثل قدرت سخت و نه بازار اقتصاد و سیاست مثل قدرت نیمه سخت بر شما تحمیل میشود در قدرت نرم انسانها تصرف میشوند. شما هدف هستید 70میلیون ایرانی نه، یک میلیون و 900 هزار کیلومتر مربع سرزمین ایران. انسانها را چگونه میگیرند شما چگونه تصرف میشوید آیا اسلحه میگذارند روی گردنتان؟ این که میشود قدرت سخت. آیا بوروکراسی در کشورتان اعمال میشود اینکه در ادارهها شما میشنوید یعنی قدرت نیمهسخت، شما را تشویق و تنبیه میکند. آیا با بوروکراسی شما را میگیرند؟ نه! برای تصرف هرکدام از شما دو جزء وجود شما را باید بگیرند قلب و ذهنتان. اصطلاحی دارند میگویند نبرد قلبها و ذهنها Mind & Heart Battle. قلبتان را چگونه تصرف میکند؟ ذهن شما چطور؟ کسی که میخواهد اراده خود را تحمیل کند وقتی به قلب شما حکومت کند بر ذهن شما حکومت کند اراده خود را تحمیل کرده است همان کاری که او میخواهد انجام میدهید تصرف قلب هرکسی با حب و بغض انجام میشود و تصرف ذهن هرکسی با شک و یقین. اگر کسی خواست بداند که کیست، میگوید به غیر دل که عزیز و نگاهداشتنیست جهان وهرچه در او هست واگذاشتنیست.
ما چیزی نیستیم جز "دل" در فارسی؛ در قرآن به جای کلمه فارسی دل 4 کلمه داریم. "صدر"، صدر سینه، لایه دوم "شغاف" قد شغفها حبا در مورد زلیخا میگوید حب یوسف شغاف او را ربود. به فارسی میگوییم دلش را برد. سوم "قلب" و چهارم "فؤاد" یعنی برای یک کلمه فارسی دل که انگلیسیها به آن میگویند Heart قرآن چهار واژه دارد. یک پیاز چهارلایه را تصور کنید لایه رویی آن پیاز میشود صدر محلی است که شما با آن خوشحال و ناراحت میشوید. آن جزیی از وجودتان که با آن خوشحال میشوید و ناراحت همان دل است. دل انسان مثل پیاز چهارلایه است فرح و حزن شما به صدرتان است آنجایی که موسی میفرماید "رباشرحلیصدری" آن شرح صدر به فارسی میگوییم دلباز و ضیق صدر به فارسی یعنی دلتنگ، آن صدر ماست.
لایه دوم محل فرح و حزن نیست، محل حب و بغض شما، عشق و نفرتتان است، قرآن میگوید شغاف. این ادبیات یونانی نیست که برای هر بخشی از عالم یک مفهوم دارد در 2500 سال پیش نه ادبیات فارسی نه ادبیات رومی هیچ ادبیات دیگری این لایه دوم را معنا نکردهاست، فقط قرآن مفهوم دارد. پس آن جزیی از وجود شما که لایه دوم پیاز است شما با آن حب و بغض میورزید اسم آن شغاف است.
لایه سوم "قلب" است، کفر و ایمان به لایه سوم مربوط است. آنجا که آدم مؤمن میشود یا کافر، عربها میگویند ما ایمان آوردیم، قرآن میفرماید که به آنها بگویید، نگویید ایمان آوردیم بگویید اسلام آوردیم، چون ایمان به قلب شما وارد نشده است، اسلام به صدر ما مربوط است. ایمان به قلب ما یعنی به لایه سوم وجود ما. خیلی از ما مسلمیم مومن نیستیم چون ایمان هنوز به قلب ما وارد نشده است. مرکز این پیاز اسمش فواد است. آنجا که به فارسی میگوییم چشم دل باز کن که جان بینی آنچه نادیدنیست آن بینی. آن جزیی از وجود ما که چشم و گوش دارد میتواند ببیند و بشنود اسم آن فؤاد است. کلمه ذهن کلمهای است عربی که در روایات آمده است اما قرآنی نیست. ذهن جزیی از فؤاد ماست یعنی اگر فؤاد را یک سینی بزرگ فرض کنیم ذهن یک نعلبکی کوچک در گوشهی این سینی است. بشر بیرون از دین فقط میتواند قسمت ذهن را ادراک کند. اما وقتی آمد داخل دین، میتواند فؤاد و قلب را هم ادراک کند.
در این جلسه اگر از یک دوستی بپرسم شما که هستید میتواند بگوید من 4 صفحه آچهار هستم یک صفحه A4میزان حبهایی که دارم؛ چه غذاهایی را دوست دارم چه آدمهایی را دوست دارم. صفحه بعدی صفحه بغضها است. برای خودش فهرست کند که من از چه کسانی و چه لباسها و عادات و اشیاء و خانه و ماشینی بدم می آید، ما چیزی نیستیم جز دو لوح بزرگ حب و بغض. از بچگی یک اسباب بازی را دوست داشتیم یک عادت معلممان، خاله و پدر و مادرمان، همسرمان، بعد فرزندمان. معلوم نیست کدام یک از این حب ها و بغضهای ما درست است. اصول کافی را که نگاه میکنیم میفرماید حبالدنیا رأس کل خطیئة، رأس همه خطاها حب دنیا است. چه مقدار از این حب و بغضی که ما داریم حب و بغض دنیوی است. حتی زیرمجموعه میشمرد: حبالثروة، حب الراحة، حبالجاه، حبالکلام برای ما که تریبون داریم همیشه، قاری هستیم، خوانندهایم، مداحیم، معلمیم، سخنرانیم، مدرسیم، حکیمیم، بحث ما تبیین حقیقت نیست حب کلام داریم. پس ببینید وجود ما امروز مملو از حبهایی است که این حبها مذموم است و بغضها. کدام قسمت از بغضها و نفرتهای ما برای خداست.
در حوزه فؤاد انسان یا قسمتی از آن که ذهن میشود، ذهن با شک و یقین است. قلب اول ایمان میآورد در لایه چهارم ایمانتان، "ایقان" میشوید یعنی مؤمنید میشوید موقن، شک و یقین آنچیزی است که دشمن با آن ما را میگیرد، لایه مرکزی، آن دو صفحه اول معلوم شد که من و شما که هستیم یک صفحه A4 حبهایمان. در خلوت مینشینیم با خودمان میگوییم 25 سا ل سن دارم من که هستم؟ میبینیم که 50 حب، برگ سوم میشود شکهای ما، 50 تا شک که به چه چیزهایی شک داریم و 50 یقین به چه چیزهایی یقین داریم؟ قبل از این که وارد این جلسه بشوید یقین داشتید که جنگ برابر صلح است، سند شما هم این بود که مولوی فیلسوف و عارف و شاعر کسی که وقتی ترجمه میشود مثنویاش در آمریکا 800هزار نسخه در مرحله اول میفروشد، مگر ممکن است اشتباه کرده باشد؟ اما دیدید که قرآن چیز دیگر میگوید. یعنی شما یقین دارید به خیلی چیزها ولی همانطوری که در ابتدای جلسه دیدید فهمیدید که خیلی از یقینهای ما محل اشکال است. خیلی از حبهای ما محل اشکال است و همینطور بغضها و شکهای ما. قدرت نرم یعنی مدیریت حب و بغض و مدیریت شک و یقین هرکس شک و یقین خودش را مدیریت کند او اقتدار دارد، قدرتمند است. اقتدار نرم دارد و هرکس شک و یقین دیگران را مدیریت کند، حب و بغض دیگران را مدیریت کند، او قدرتمند است. توان تحمیل اراده بر دیگری را دارد. ذهنیت دیگران را دستکاری میکند. حب و بغض دیگران را دستکاری میکند. بعد وقتی که قلب طرف را قلابش گرفت، به ذهن و قلب طرف کشید این دنبالش میآید. حکومت و جامعهاش را آن طور که او میخواهد رقم میزند. /ادامه دارد... منبع قسمت اول: http://www.rajanews.com/detail.asp?id=44193