در حالی که در روزهای اخیر، سران جناح اصلاحات به شدت از پخش سخنان امام خمینی(ره) در قالب مستند "شاخص" انتقاد کرده و حتی این برنامه را گامی برای "تخریب شخصیت" امام خوانده بودند، در حرکتی بی سابقه امروز 260 نفر از نمایندگان مجلس پای نامه ای را امضا کردند که حاکی از تقدیر ویژه از پخش مستند شاخص بود. در این نامه که گفته می شود رکوردی جدید در حمایت نمایندگان ملت از یک رویداد است، نمایندگان اصلاح طلب و اصولگرای مجلس تاکید کرده اند که "امروز نیز فتنه گران با همان ماهیت و شیوه ها و وابستگی ها به مقابله با ارکان نظام جمهوری اسلامی برخاسته اند.امروز نیز بیش از هر زمان جامعه انقلابی ما به رهنمودهای حضرت امام خمینی(ره) و تعیین ملاک حق و باطل نیازمند است".
در این نامه ضمن تشکر از رسانه ملی که با پخش مستند "شاخص"، اندیشه و افکار امام خمینی (ره) را به عنوان شاخص حق در معرض دید ملت ایران خصوصاً نسل های جدید قرار داده است، گفته شده که "مسئولین صدا و سیمای جمهوری اسلامی باید به راه خویش مطمئن باشند که امام خمینی (ره) نه وابسته به بیت خاصی است و نه در حصار زمان و مکان خاصی قرار می گیرد و نه در انحصار حزب و گروه خاصی می باشد". نمایندگان مردم در بهارستان در پایان این نامه، بار دیگر از برنامه های دهه فجر صدا و سیما خصوصاً برنامه "شاخص" تشکر کردند و خواستار ادامه بی وقفه این راه "روشن و روشنگر" شدند.
اما نامه تشکرآمیز نمایندگان مجلس در حالی منتشر می شود که چند روز پیش، حجت الاسلام و المسلمین سید حسن خمینی، نوه امام راحل در نامه ای خطاب به ضرغامی، رئیس سازمان رسانه ملی، از پخش این برنامه انتقاد کرده بود. حجت الاسلام خمینی در این نامه رسانه ملی را به چشم پوشی از جلوه های رأفت و محبت امام راحل و "بزرگ نمایی غلط و تحریف گونه" متهم کرد اما آنچنان که اذعان کرد، خود هرگز مستند شاخص را ندیده است.
او انتقادات خود را بر پایه شنیده هایش از آنچه "منابع موثق" نامید، عنوان کرد. گرچه او درباره منابعی که از آنان شنیده بود مستند شاخص "غیر صادقانه و تحریف آمیز" است، توضیحی نداد اما همان زمان، برخی فعالان سیاسی از چند چهره شاخص جریان اصلاحات به عنوان این "منابع موثق" نام بردند. این موضوع زمانی قوت گرفت که مستند شاخص افشا کننده تناقضات رفتاری و گفتاری سران اصلاح طلب بویژه در ماه های اخیر، با خط و راه امام راحل دانسته شد که منجر به مخالفت آنان با ادامه پخش این مستند شده است.
شاید با گفتههای دیروز محمد خاتمی و میرحسین موسوی در اعتراض شدید به پخش سخنان حضرت امام(ره)، بتوان درباره کسانی که نوه امام راحل از آنها با عنوان "منابع موثق" نام برده بود، گمانه زنیهایی کرد. آقای خاتمی و آقای موسوی، دیروز در موضعی واحد و در فاصله زمانی اندکی، نسبت به پخش سخنان امام بزرگوار در قالب مستند "شاخص" اعتراض کردند و حتی مدعی شدند که پخش بیانات امام در قالب این مستند، چهرهای "مخدوش" از انقلاب، امام و نظام را القاء می کند. اما موضع گیری تامل برانگیز نوه امام در شرایطی روی داد که خانه ملت در حرکتی یکصدا از پخش بیانات روشنگرانه امام راحل تقدیر ویژه کرده اند. از سوی دیگر گزارش ها حاکی از استقبال گسترده مردم از مستند شاخص است.
از این رو به نظر می رسد منابعی که حجت الاسلام خمینی آنان را موثق نامیده است، بیش از آنکه به فکر آبرو و جایگاه نوه امام در جامعه باشند، اطلاعاتی را که به او تحمیل کرده اند، با هدف ممانعت از روشن شدن تناقضات اقدامات خود با امام راحل بوده است. هرچند نمایندگان ملت در مجلس تاکید کرده اند، حساب بیت امام از امام خمینی(ره) جداست اما با این حال، نزدیکان بنیانگذار جمهوری اسلامی برای مردم محترم هستند و اگر آنان دچار خطایی شوند و آبرویی از آنان ریخته شود، موجب نگرانی مردم می شود.
با این حال، موضع اخیر حجت الاسلام خمینی که خلاف عقیده و نگاه مردم و نمایندگان آنان بوده است، جایگاه او را دچار تزلزل و سوالی جدی را برای دوستداران بیت امام مطرح کرده است، اینکه خدشه دار شدن آبروی نوه امام راحل را چه کسانی و چگونه باید جبران کنند. سوالی که جواب آن می تواند، پاسخی به برخی از ابهامات اخیر درباره حجت الاسلام خمینی هم باشد. http://www.rajanews.com/detail.asp?id=44434
قسمت پنجم(پایانی) مصاحبه محققان و طلاب و دانشجویان خانه هنر و اندیشه مرکز پژوهش های اسلامی صدا و سیما در قم با منتقد محقق سینما، آقای سعید مستغاثی با عنوان «جادوئیسم و سینما». شماره 22 نشریه رواق اندیشه و هنرماهنامه تخصصی خانه هنر و اندیشه:
-نظر شما درباره نشستهای نقد فیلم تلویزیون مانند سینما ماوراء چیست؟ عملکرد آن را مثبت ارزیابی میکنید یا منفی؟
سینما ماوراء هم در همان عرصه سیاستهای تلویزیون است. تلویزیون ما البته مدیران پرتلاشی دارد، آدمهای خوبی در آن هستند، قصدها و نیتها خوب است انشاءالله. ولی برنامهای برای دشمنشناسی و آرمان شناسی اسلامی و ارزیابی فیلم های غربی با این دید، متاسفانه وجود ندارد. دشمن اصلی ما همین صهیونیستها و برنامههایشان و آرماگدونیها هستند. قرآن کریم هم حدود هزار آیه درباره شیوه های دشمنی با اسلام و تاریخ یهود دارد.
شما وقتی کانالهای غربی را نگاه کنید، مرتب علیه شیعه تبلیغ می کنند. متأسفانه چنین دیدگاهی چون در سینما و تلویزیون مانیست. نگاه ما به فیلم های آنها منهای نگاه دقیق دشمن شناسانه است. نگاهی به دور از افراط و تفریط و دقیق.
برنامه سینما ماوراء ما هم به یکسری فیلم که از آن طرف بیاورند و فقط غیرمادی باشد،محدود شده است؛ یعنی همین که فیلمی به جای دیگری غیر از مادیات توجه داشته باشد، کافی است. حالا اینکه این غیرمادی بودن جادوئیسم است یا بودیسم است یا کابالیسم است یا شیطان پرستی است مهم نیست. نمونه آثاری که سینما ماورا نشان داده است، بر این ادعا شاهدی قوی است. در چند فیلم پخش شده در همین برنامه تفکرات لائیک وار ارائه شده است، و اکثر منتقدین هم متاسفانه به دلیل بی خبری تجلیل میکنند! در نقد فیلم که فقط نباید ساختار سینمایی را بلد بود، باید به محتوای فیلم ها هم مسلط بود. حرف من این است که چنین فیلمهایی را نشان دهید، ولی منتقدی عالم و دانشمند بیاورید که دقیقا اینها را توضیح دهد و تفکرات اصلی حاکم بر هالیوود و سینمای غرب و شرق را با توجه به حقانیت اسلام و تشیع توضیح دهد و شگردهای آنها را رو کند.
البته ما متاسفانه همین وضع را در هنرها و جامعه خود هم داریم. مثلا اخیرا کتاب فریدون آدمیت -یکی از فراماسونریهای شاخص ایرانی- چاپ شده، راجع به یک بنیانگذار فرماسونری در ایران، به نام میرزا حسین خان سپهسالار چاپ شده است. الان بعد از سی سال در همین دولت و این آمده اندیشه ترقی را به فراماسونری نسبت داده است، در صورتی که هر کس با تاریخ کمی پاشنایی داشته باشد می داند که فراماسونرها وابسته به صهیونیست ها و انگلیس و امریکا هستند و حافظان منافع انها در دنیا هستند. ما نمی گوییم چاپ نشود، بلکه انتشار بدهند، اما کنار آن بنویسند این میرزا حسین خان سپهسالار چه کسیبوده و چه کرده است. بنویسند که او بود که اولین دولت فراماسونری را در ایران تشکیل داد. بنویسند که فریدون آدمیت فراماسونر است. لااقل اینها را توضیح دهند که خواننده جوان که میخواند، حداقل این افراد را بشناسد. متأسفانه این کار انجام نمیشود. این تفکر در تلویزیون هم وجود دارد؛ یعنی علیرغم فیلمها و کارهای خوبی که ساخته میشود و فیلمهای خوبی که نشان میدهند، اما این تفکر منسجم وجود ندارد و این برنامهها به هرز میرود و همین سینماماوراء میتواند بهترین محمل برای بیان آرمانها و عقاید اسلامی و افشای فیلمها و برنامه های مخدر آنها باشد.
-با توجه به مسائل موجود و ترویج شدید جادوگری و مسائل ماورایی منحرف در ایران و جهان، بطور مشخص چه پیشنهادی برای جلوگیری و مقابله به مثل دارید؟
خدمت شما عرض کردم، الان فرقههای انحرافی بسیار زیادی در کشورمان وجود دارد، اخیراً کتابی چاپ شد از آقای دکتر محمد تقی فعالی به اسم آفتاب و سایهها که راجع به این فرقهها بود،که توسط دفتر مقام معظم رهبری در دانشگاه ها توزیع شد. اولین بار بود که راجع به این فرقهها به طور جدی صحبت میشد. این کار بسیار خوبی در شناساندن اینها بود. این اولین قدم است. متاسفانه بنده دیده ام که کتابهای این فرقهها را به صورت مجانی در میدانهای شهرهای ما پخش میکنند و هیچکس جلوی آنها را نمیگیرد، باید جلوی تبلیغ ضلالت را گرفت. این قدم بعدی است. فرقههایی که پس فردا هزار تفکر انحرافی و خانه های تیمی و تیم های فساد فکری و جنسی به وجود میآید، خیلی خطرناک است، باید مواظب بود.
اما به نظر میرسد قبل از مقابله به مثل، باید کار را ایجابی و تولیدی کنیم. کار اثباتی کنیم؛ یعنی اینکه بیاییم حداقل تفکرات خودمان را در قالب فیلم های جذاب و قوی نشر دهیم. آن آرمانها و آن واقعیات را، دشمن شناسی قرآنی را. بعد مقابله به مثل کنیم. کار تدافعی هم یک واقعیت است و باید وجود داشته باشد. مؤثرترین سلاح میتواند رسانه باشد، رسانه و سینما که مهمترین و مؤثرترین هستند، فیلم باید ساخت. برنامه ساخت. روشنگری کرد. کانال تلویزیونی ایجاد کرد. همین کتاب ونشریه و این قبیل کارها.
سوءتفاهم نشود، نه اینکه ممنوعیت به وجود بیاید. کتابهای آنها هم منتشر شود ولی این، محملی شود برای توضیح این پدیده ها، اخیرا دیدم کتاب دو قرن سکوت آقای زرین کوب دوباره به چاپ رسیده بود که شهید مطهری نقدهای اساسی به آن داشتند. این کتاب راجع به ایران بعد از اسلام است و میگوید: بعد از اسلام دو قرن ایران ساکت بود و هیچ فرد شاخصی نداشت. شهید مطهری در کتاب خدمات متقابل خدمات اسلام و ایران با دلیل و برهان، توضیح داده اند که اتفاقاً اینگونه نبوده است و در این دو قرن، پایهای ترین عرفا و فضلا و فلاسفه ایرانی را داشته ایم. پایهایترین علوم در همین دو قرن تولید و صادر شده اسند. کار خوبی که در چاپ جدید این کتاب شده، صحبتهای شهید مطهری را هم همراه اصل کتاب چاپ کرده اند. خیلی کار خوبی است. یعنی حداقل اگر آن نظر مطرح میشود نظر ایشان هم مطرح شود. یعنی اگر نظر فراماسونری چون فریدون آدمیت راجع به فراماسونر دیگری به نام سپهسالار گفته میشود، در کنار آن واقعیت برنامه های اینها هم گفته شود. حتی طبق اسناد ساواک، در زمان شاه گفتند که این کتاب ضد اسلامی است و ممکن است مردم وقتی که این حرفهای ضد اسلامی را بخوانند، بر آشوبند و کتاب چاپ نشود ولی محمدرضا شاه که نوکر فراماسونرها بوده میگوید کتاب چاپ شود!
-فرمودید در دهه هفتاد جادوگری را رواج دادند، آیا منفی بودن جادوگری، تنفّر عمومی ایجاد نمیکرد؟
معمولاً نگاه عرفی به جادوگری نگاه منفی بوده است. در فیلمهایی که آن موقع ساخته میشد، سعی میشد که همان عرف مرسوم نشان داده شود. لذا باعث برانگیختن تنفر عمومی نبوده، بلکه ترویج خرافات عموم مسیحیان و یهودیان بوده است، اما یکسری فیلمهایی میساختند برای اینکه جادوگران را خوب معرفی کنند، مثلاً جادوگر شهراُز، جادوگری مثل افسونگر، دختر شاه پریان یا چیزهای دیگر، سعی میکردند اینها ساخته شود. جادوگر شهراُز را کمپانی سلزینک ساخت و این کمپانی صهیونیستی بود،مشخص است که آنها بر اساس آموزههای خودشان این کار را کردند. اما سیل فیلم هائی که راجع به جادوئیسم ساخته شود، جدید است و این هم مشخصا صهیونیستی است. همین فیلم هری پاتر را شرکت برادران وارنر که از ابتدا یهودی و صهیونیستی بود، ساخته است. حتی جادوگری را پیش از این به شرق نسبت میدادند، مثل فیلم دزد بغداد، علی بابا و ... سعی میکردند اینهایی که بین مردم منفی بودند را شرقی معرفی کنند یا بگویند از شرق نشات گرفته است مثل فیلم جن گیر که شرارت و شیطنت از کربلا در عراق به غرب می رود و در جسم دخترکی حلول می کند. نوعی بدنام کردن شرقیها و مسلمین و شیعیان، ولی امروزه داستان فرق کرده و جادوی آخرالزمانی غربی را می سازند که بر همه جهان مسلط می شود.
-با تشکر فراوان از شما که وقت مفصلی در اختیار ما قرار دادید.
ممنون و موفق باشید.
قسمت چهارم مصاحبه محققان و طلاب و دانشجویان خانه هنر و اندیشه مرکز پژوهش های اسلامی صدا و سیما در قم با منتقد محقق سینما، آقای سعید مستغاثی با عنوان «جادوئیسم و سینما». شماره 22 نشریه رواق اندیشه و هنرماهنامه تخصصی خانه هنر و اندیشه:
-با توجه به قدرت رسانه ای غرب، نحوه تقابل رسانهای با آن چگونه است؟ اهل رسانه و منتقدین سینمایی و فرهنگی ما و تلویزیون چه می تواند بکند؟
متأسفانه این چیزی است که کمتر در مملکت ما به آن توجه شده است. آنچنان ما بی توجه بوده ایم که در طول تاریخ سینما فیلمهای بسیاری ساخته شده راجع به آرمان های یهودیان، آرمان های مسیحیان، آرمان های صهیونیستها، بسیار زیاد راجع به قدّسیان آنها فیلم ساخته شده است، ولی ما چند تا فیلم راجع به پیامبر(صلی الله علیه و آله وسلم) داریم! یک فیلم محمد رسولالله (صلی الله علیه و آله وسلم) که هنوز ما داریم به آن تمسک میکنیم، به آهنگ و موسیقی آن که آن را هم یک کارگردان سوری مقیم هالیوود برای ما ساخت، آقای مصطفی عقاد.
متأسفانه با همه ادعاهایی که میشود، بعد از حدود سی سال انقلاب اسلامی در این زمینه کار ما در حد صفر بوده است. به همین جهت است که برخی جوانهای ما الان از اسلام و تاریخ غنی ما خیلی کم می دانند یا کاملا بیگانه اند. من به یکی از دوستان میگفتم که الان در آمریکا فرقه اوانجلیستها با تلویزیون شناخته شده، صد و بیست کانال اوانجلیستی رصد شده، بیست وچهار ساعت اینها دارند تبلیغ میکنند.علیه شیعه و اسلام هم تبلیغ میکنند. جایی مثل حوزه علمیه قم حداقل باید دویست کانال داشته باشد، کانال تلویزیونی، رادیویی، فیلم سازی و پرورش متخصصین. واقعاً اینها که وجود ندارد، فکرش هم نیست یا بسیار کم است. حتی الان چهقدر کتاب راجع به یهودیت که در قرآن کریم حدود هزار آیه درباره آن داریم و صهیونیسم و ارتباطش با کشور و انقلاب ما به چاپ رسیده؟ اما چهقدر بازتاب داشته است؟ چقدر رسانه ای و مردمی شده است؟ حتی برخی جوانان ما امروزه نمیدانند صهیونیسم چه هست، دیگر چه برسد به صهیونیسم مسیحی. به راحتی مطالب صهیونیست ها را در فیلم هایشان باور میکنند؛ چرا که یک فیلمی از آن طرف میآید به راحتی زیرنویس و دوبله میشود و بسیاری از آنها در تلویزیون ما، به راحتی همه اینها را نشان میدهیم! میگوییم کارتون است، مثلاً کارتون شِرِک یا کارتونهای دیگر؛ ولی همه آنها دارند تبلیغات حساب شده و کاملاً جهت دار انجام میدهند و ما در مقابل اینها هیچ کاری نمیکنیم یا بسیار کم کاری می کنیم.
حتی فیلم آنها را پخش میکنیم و نمیآییم نقد محتوایی دقیق کنیم و بگوییم این فیلم چیست و چه می گوید، باز در نقدهایمان هم حرف آنها را ترجمه و تکرار میکنیم، یعنی نه تنها در مقابل چیزی نمیسازیم، کار آنها را هم میآوریم و نمایش میدهیم و حرف آنها را هم میزنیم، یعنی اینکه چندین کار را برای آنها انجام میدهیم، خوب چه کاری بهتر از این! صهیونیستها از اول که آمدند در پروتکل های حکمایشان نیز هست، دو چیز را باید در دست بگیرند، یکی اقتصاد، یکی رسانه، رسانههای دنیا الان در تسخیر اینها است و برخی رسانههای ایرانی و مسلمان و تلویزیون ما متأسفانه دارند تبلیغ آنها را می کنند، مستقیم و غیرمستقیم. حتی در مسائل تاریخی، مطالبی را که آنها برای ما نوشتند، تبلیغ میکنند، بدون اینکه در مقابل یک نفر بیاید بگوید که نه اینطوری نبود. بخش عمده ای از نظام تاریخ نویسی جهانی به دست فراماسونرهای نوکر صهیونیسم شکل گرفته است. الان هم دارند در این مملکت کتاب چاپ میکنند. در مقابل اینها باید چکار کرد، وظیفه چیست؟ آیا باید نشست و دست روی دست گذاشت؟ خیر،طبعاً باید با رسانه به جنگ رسانه رفت، نبرد امروز به نظر من شاید در جبههها اتفاق نیفتد، نبرد امروز در همین رسانهها اتفاق میافتد، جنگ،جنگ رسانهای است. البته ما در فرهنگ و سینما، فقط نباید واکنشگر باشیم، بلکه باید برای آرمانهایمان برنامه بسازیم. در صورتیکه حتیبه اندازه کافی چیزی در مقابل کار آنها هم نمیسازیم. قطعا اگر با تکیه بر آموزه های اسلام ناب به سمت ساخت محتوا و قالب های کار رسانه ای برویم، نه تنها غربی هال به انفعال شدیدی می افتند، بلکه بر آنها فائق می شویم.
-سینمای غرب تا چه حد و چگونه در مسیر آموزه های صهیونیسم و سران قدرت در غرب است؟ اگر امکان دارد با مثال هایی از سینما بحث را تبیین بفرمائید.
در فیلم رمز داوینچی، درباره حقیقت جام مقدس صحبت میکند و توضیح میدهد که انجمن فراماسونری ما، این حقیقت را سالها نگه داشته است. یکی از قهرمانان فیلم ابراز نگرانی میکند که ممکن است این حقیقت از یاد برود و سپس میگوید: نه، ما سالها در هنرهای مختلف اعم از موسیقی و نمایشنامهنویسی و فیلمهایمان، این حقیقت را نگه داشته ایم. مثال آن این است:برای اینکه در ذهن کودکان این مطالب از کودکی حک شود، آنها را در هزاران کارتون و برنامه کودک آورده ایم [و مردم دنیا به دلیل اشارات غیر مستقیم زیاد متوجه نمی شوند.]
الان آموزههای مخفی اینهاست که به صورت کارتونهایی به خانههای من و شما میآید و بچههای ما میبینید و میگوییم فقط یک کارتون است، غافل از اینکه این برنامه ها همراه با مضامین نیمه پنهان صهیونیستی و کابالیستی و فراماسونری هستند. مثلا کارتونی به نام ماداگاسکار اخیرا ساخته اند که به فارسی هم دوبله شد و در تلویویزیون هم پخش شده است. داستان چنین است که چهار حیوان مختلف در باغوحش نیویورک هستند که در ادامه قصه از باغوحش فرار میکنند و به دامن طبیعت می گریزند. در فیلمها و در سینما گریز به طبیعت، بازگشت به خویشتن و هویت معنی میشود. اینها به جنگل میروند که به طبیعت خودشان برگردند، هویت خودشان برگردند. اما در ادامه اینها در جنگل وحشی میشوند و همدیگر را میخوردند! این فیلم بطور غیر مستقیم میگوید که اگر تو به طبیعت و هویت خودت برگردی، از باغوحش نیویورک بیرون روی، وحشی میشوی. سپس این چهار حیوان به این نتیجه محتوم می رسند که باید به باغوحش برگردند و میگویند ما باید در این باغ وحش باشیم، تحت نظارت باغوحشبانان.
یعنی سران قدرتمند هالیوود و آمریکا جهان را اینگونه میخواهند و در آثار هنری همیار اینان اینگونه القا می شود. بچه من و شما میپرسد واقعاً همینگونه باید باشد و باید برای همیشه در باغ وحش زندگی کنیم! دقیقاً اینها چیزهایی است که در فیلمهایشان میآید.
-چرا کابالیسم و بودیسم در سینمای غرب بیشتر مورد توجه هستند و بعضا در کنار هم هستند،اما هندوئیسم کمتر مورد توجه بوده است؟
البته به نظرم میآید که کابالا یا همان فرقههای فراماسونری که الان در دنیا بر رسانههای مختلف حاکم هستند، از همه آن فرقههای گذشته و امروز که به نظرشان در راستای اهدافشان باشد، استفاده میکنند. حتی از معناگرایی و مفاهیم ماورائی هم استفاده می کنند، البته با تقریرات و تحریفاتی که به نفع خودشان باشد. طبق آموزهها و طبق پروتکلهای حکمای صهیون، باید از همه چیز به نفع دنیای خود استفاده کنند. این است که شاهدیم بودیسم را با تمام سابقه اش، به خدمت خودگرفته اند، علاوه بر اینکه بودیسم خدا و معاد و فلسفه سیاسی ندارد و با سکولاریسم مورد نظرانها سازگارتر است، اما هندوئیسم بالاخره احکام و شرایعی دارد و کاملا بی محتوا نیست. آنچه که یک مقدار با آموزههایشان منافات پیدا میکند یا آن شخصیتهایی که یک مقدار به اصطلاح در آموزههایشان مانع ایجاد میکنند را طبعاً کمتر مورد توجه قرار می دهند. آنهایی که بیشتر از لحاظ سیاسی و فکری با آنها همراه هستند، در کانون توجه رسانه های غربی قرار می گیرد. شخصیتی مثل دالائیلاما –رهبر بودائیان تبت- که همه جا علم میکنند و به او جایزه میدهند و تقدیر هم میکنند، به دلیل حرف شنوی و همراهی در برخی آموزه هاست.
-عناصر نمادین و نشاندهنده کابالیسم و صهیونیسم چیست؟
علاوه بر نمادهای عرفانی مشترک بین مکاتب مختلف عرفان و تصوف، اولاً: مسئله آرماگدون و منجی است که خیلی برای آنها مهم است. آخرالزمان آنها بسیار شاخص است. اینها در فیلمهایشان هم به وفور مطرح است.
ثانیا: مسئله آنتی کرایست است، آن شیطانی یا هیولا یا ضد مسیحی که میآید و دنیا را تهدید میکند. گاهی به آن دجال هم می گویند. البته دجال از نظر مسیحیت و یهودیت با دجال در بین مسلمانان، خیلی فرق دارد.
ثالثا: یک دلیل اینکه چرا بسیاری از فیلمهای دوران کنونی، فیلمهای وحشتناک و ترسناکی است و اینکه چرا آنقدر جهان را وحشتناک و سیاهنشان می دهند، دقیقاً همین است که می خواهند خطر ظهور ضد مسیح یا شیطان را به بشر گوشزد کنند و بگویند که فقط منجی ما نجات بخش همه بشر است. در فیلمهایی که در چند دهه اخیر از غرب آمده است، فیلمهای ترسناک و هراسآور زیادی شاهد بوده ایم. همیشه یک خطری جایی را تهدید میکند؛ مثلا زامبیها، آنها که میمیرند و با یک حالتهای وحشتناکی تبدیل به زامبی می شوند، ویروسی که همه را زامبی میکند، یا مثلاً زنبورها یا سوسک ها یا حشرات بزرگی که به افراد بشر و آبادیها حمله میکنند، یا آتش و آتشفشان یا سیل یا زلزلهای که خواهد آمد، یا بیماری های فراگیری که همه را تهدید می کند یا بیگانه ها و فضایی ها و تروریست هایی که هیچ نمی فهمند.
همیشه رسانههای غرب آدمها را از یک چیزی میترسانند، آدمهای جامعه خودشان و دنیا را سیاه نشان میدهند، مثلاً نشان میدهد که یکدفعه صبح بیدار میشوی و در یک زنجیری قرار داری که اگر خودت را از این زنجیر خلاص نکنی با بدترین شکنجهها روبه رو میشوی، همیشه ترس را به شما القا می کنند. در خانه هم که باشی دچار وحشت هستی.
چند سال پیش یکی از محققان و کارگردانان آمریکایی به نام مایکل مور، در فیلمی به اسم بولینگ برای کلمباین بررسی کرد که چرا در آمریکا در سال، یازده هزار قتل با گلوله انجام میشودیعنی بیشتر از همه کشورها! ابتدا نظریه ای ارائه داد که شاید به دلیل سابقه خشونت بار آمریکا باشد. تحقیق کرد و به این نتیجه رسید که نه، چنین نیست. در خیلی از کشورهای دنیا این سابقه بیشتر است. نظریه بعدی را ارائه داد که دلیل خشونت زیاد آمریکایی ها این است که اسلحه بیشتری در اختیار آنان است، دید نه در کانادا بیشتر است.
بالاخره به این نتیجه رسید که این وضعِ فاجعه بار، حاصل ترسی است که رسانهها در جامعه آمریکا میپراکنند. مرتب در رسانهها القا می کنند که به زودی سیل میآید، آفات حمله میکنند، تروریسم حاکم می شود. فیلمها به شدت آدمها را میترسانند، جهان را سیاه می نمایانند. همیشه انگار یک وحشتی در این جهان حاکم است، یک ارواحی میخواهند این جهان را بگیرند، شیطان میخواهد بیاید. در تداوم تبلیغات رسانه ای و سینمایی شان، میگویند ما هستیم که میتوانیم علیه شیطان و این جهان سیاه بجنگیم، علیه این قاتلهای زنجیرهای. این دستگاه ماست، این چشم آبی های آمریکایی هستند که میتوانند این کار را بکنند. ما هم برای اینکه شروران را سرکوب کنیم، باید برویم و در خانههای آنها، آنها را سرکوب کنیم. بدین نحو لشکرکشیهای پر خرج خود را هم توجیه می کنند. اینها همه عناصر نشاندهنده همین حاکمان دنیای امروز سرمایه و رسانه و سینماست که به طور مشخص کابالیستها و صهیونیستها هستند.
-در چنین شرایطی که سینمای غرب چنین فعالیتهایی دارد، سینمای ایران چه برنامههایی داشته یا در آینده خواهد داشت؟
خوب به واقع سینمای ایران هیچ برنامهای نداشته، فکر هم نمیکنم در آینده با این عوامل سینمای موجود، کار مهمی انجام دهد. شاید بفرمائید این بدبینانه است، اما شما را به ساختاری که سینمای ایران دارد توجه می دهم. ببینید شما اگر به کسی یا چیزی امید داشته باشید، برمیگردد به ساختار آن، مثلاً فرض کنید فرزندی دارید که نبوغ خاصی در او می بینید. آنگاه میگویید این بچه اگر تلاش کند، در آینده یک چیزی میشود. در این سینمای موجود، متأسفانه آنهایی که دارند اداره میکنند و ساختارش را دارند، حداقل آنهایی که نبض کلیدی را در اختیار دارن، یعنی تهیهکنندگان و تولیدکنندگان به طور مشخص، این ایده ها را ندارند.
راجع به فیلمسازها صحبت نمیکنم، برخی کارگردانان آدمهای خلاق و متعهدی هستند. اما به طور مشخص تهیهکنندگان، اصلاً راجع به این مسئله فکر نمیکنند که این مضمون یا سمبل یا تفکر صهیونیستی هست، کابالیستی هست، آخرالزمانی وجود دارد. به قول معروف اینکاره نیستند، اصلاً به این چیزها فکر نمیکنند، فقط فکرشان همین است که فیلمی بسازند سرگرمکننده و گیشه پسند. متاسفانه از این سینما، در نهایت آبی گرم نمیشود، مگر اینکه یک تحول خیلی خاصی در آن به وجود بیاید.
متاسفانه تاثیر این تفکرات در جامعه فهمیده نمی شود. این احساس نمیشود که جهان غرب و صهیونیست ها این فعالیت ها را علیه ما آغاز کرده اند. همه فکر میکنیم میتوانیم گفتگو و مصالحه کنیم، نه مصالحهای در کار نیست، اصلاً نمیتواند گفتگویی باشد. اصلاً آرمانها با هم متفاوت است، آنها امام زمان ما(عجل الله تعالی فرجه الشریف) را میگویند ضد مسیح و رئیس شیاطین! چه طور میتوانیم با آنها مصالحه کنیم! آنها ما و اجدادمان را شیطان و نیروی شر و محور شرارت نامیده اند و در فیلم هایشان نشان داده اند.اصلاً نمیشود با یک چنین چیزی مصالحه کرد.
فقط صد و بیست کانال تلویزیونی دارد تبلیغ اوانجلیستها را میکند. در سال حدود هزار فیلم در آمریکا ساخته میشود، حدود ششصد یا هفتصد تای آن تبلیغ این آرمان ها و اسطوره هاست. ما چه کرده ایم؟ صدا وسیما و سینمای ما چه کرده است؟ آیا کافی بوده همین مقدار کار کمی که انجام شده است؟ ولی ما امید داریم که چنین چیزی بشود. بالاخره به نظر من از جاهایی مثل مرکز پژوهش هاس اسلمی صدا وسیما باید این حرکات و افکار بلند شود و رشد کند یا مؤسسه ای مثل موعود که آقای شفیعی از آنجا هم تشریف دارند، و ما مدتی است که در خدمت ایشان هستیم. کتاب ها و سخنرانی ها و نقد فیلم های خوبی داشته اند. اولین چیزی که به ایشان گفتم، این بود که شما باید فیلم بسازید، برنامه تولید کنید. شما هرچه کتاب هم منتشر کنید، در تیراژ دوهزار و سه هزار و پنج هزار عدد، خوب است، ولی وقتی فیلمی مثل ماتریکس هیجده هزار سینما در دنیا را به تسخیر خود در میآورد و فروشی بالای دو ونیم میلیارد دلار دارد و سپس به خانههای همه میرود، در تلویزیونهای همه کشورها میرود، تاثیرات قبلی را از بین می برد یا کم رنگ می کند.
ما در طول این بیست و هشت سال چه فیلمی راجع به یکی از مظاهر امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) ساخته ایم، چقدر دنیا سینمای دینی یا آخرالزمانی ما را دیده است؟ اصلا ما سینمای آخرالزمانی داریم؟ واپسین دوران خوبی ها آرمان ماست و ادعا میکنیم که ما امام زمانی هستیم. چه کار کرده ایم، آمدیم حداقل نشانههای ظهور ایشان را در سینما باز کنیم؟ باور کنید خیلی از بچههای ما از ظهور امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) میترسند! میگویند اگر امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) بیاید خون راه میاندازد!
آنقدر در این جامعه هنری ما کار نشده که نسل های بعدی از امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) خودمان میترسند، ولی از مسیح آنها نمیترسند! مسیح(علیه السلام) مظهر مهربانی و خوبی و محبت است، چون آثار بسیاری از مسیح و قدیسان مسیحی در ویدئوکلوپ ها و ماهواره ها و حتی تلویزیون ما پخش شده است، اما متأسفانه یک فیلم هم راجع به حضرت ولیعصر(عجل الله تعالی فرجه الشریف) نساخته ایم. سینما، رسانهها، روزنامهها، مجلات، هنرمندان، محققان، نویسندگان و همین حوزه علمیه قم باید کارهایی را آغاز کنند. دقیقاً حرکت باید از حوزه علمیه قم و مراکزی مثل مرکز پژوهش های اسلامی صدا وسیما شروع شود.
-چرا سینمای ایران سعی ندارد در مورد ظهور و منجی شیعیان، بر اساس منابع غنی اسلامی، فیلم یا فیلمهایی ارائه دهد؟
واقعاً جای این سؤال هست و این، سؤال خوبی است، یعنی من فکر میکنم باید بنا به آن چیزی که در احادیث وجود دارد، امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) اول باید شناسانده شود سپس زمینه سازی برای ظهور و خصوصیات یاران ایشان بررسی شود. انشاءالله فردای امید همین ملت میخواهد از ایشان و ارمان های ایشان حمایت کند، اما ملت به درستی ایشان را نمیشناسد. امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) را فقط در نیمه شعبان می شناسند. جوان ها و مردم جشنی میگیرند و بعد که میگوییم امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) انشاءالله ظهور میکنند، گفته می شود حالا هنوز وقتش نرسیدهاست! جدی نگرفته ایم. به همین دلایل است که ظهور عقب میافتد. همه چیز را شوخی گرفته ایم؛ ولی آن طرف، در غرب، صهیونیست های مسیحی و یهودی، خیلی جدی هستند. شما از فیلمها وحرکاتشان میفهمید که واقعاً جدی هستند و آنها شوخی بر نمیدارند، فقط دیگر این قدرت خدا و ساحت مقدس امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) است که این مملکت را نگهداشته است.
قسمت سوم مصاحبه محققان و طلاب و دانشجویان خانه هنر و اندیشه مرکز پژوهش های اسلامی صدا و سیما در قم با منتقد محقق سینما، آقای سعید مستغاثی با عنوان «جادوئیسم و سینما». شماره 22 نشریه رواق اندیشه و هنرماهنامه تخصصی خانه هنر و اندیشه
-اگر تمایل دارید، خلاصه ای از بحث تا اینجا را بفرمائید.
تا اینجا ظهور فیلمهای جادوگری و جادوئیسم در غرب را در دو جنبه بررسی کردم، یکی جنبه جامعهشناختی بود و یکی جنبه آرمانگرایی و سیاسینگری. از جنبه جامعه شناختی عرض کردم بعضی اعتقاد دارند این موج از اروپا به آمریکا رفت، موج بی بندوباری، عصیانگری، شورش بر علیه بافتهای سنتی جامعه و خانواده از دهه هفتاد خیلی در آمریکا اوج گرفت، فیلمهایی که از آن موقع است، اغلب، قهرمانا ضد سنت و ساختارشکنی دارد. افراد میخواهند آن محیط خودشان را بشکنند و بروند بیرون. این قضیه باعث شد که طبعاً طبق اسنادی که وجود دارد، خانوادهها در درجه اول از هم بپاشند و مضمحل شوند، سپس روابط بسیار شدید غیراخلاقی درجامعه ایجاد شود و با سیل بچههای نامشروعی که به وجود آمده اند روبرو شویم و جامعه در معرض اضمحلال قرار بگیرد.
در مقابل این وضع، دو واکنش انجام شد،یکی از سمت خود جامعه، یعنی خانوادهها وقتی که این معضل را در جامعه دیدند، سعی کردند یک مقدار بیشتر حفظ کنند بچههایشان را، ارگانهای آموزشی و مراکز روانشناسی هم به تکاپو افتادند. فهمیدند که این نوع آزادی دادن به بچه ها مضر است و به صورت سم دارد در جامعه نفوذ میکند، نزدیک است که جامعه از هم بپاشد، ضمن اینکه افراط در آزادی های لیبرال اباحه گر، بیبندوباریهایی را به وجود آورد که باعث نوعی بحران معنویت در غرب شد. همیشه افراط، تفریط به بار میآورد، یک مقدار جوانها غیر از آنکه خود آن ارگانهای خانوادگی و جامعه سعی کردند اینها را سوق بدهند، خودشان هم یک نوع خلا معنوی حس کردند، خواستند به یکسری آموزههای معنوی گرایش پیدا کنند، به طرف خانواده آمدند، خوب طبعاً این در فیلمها بازتاب داشت، در جامعه بازتاب داشت.
این قضیه باعث شد که مردم غرب و سیاستمداران غرب اولاً احساس خطر کنند، چرا که این خطر وجود داشت که مردم و جوان ها سراغ دینهای خیلی محکمتر که در جامعه وجود دارد بروند، به خصوص اسلام. این است که سعی کردند در این میان بزرگراه یکسویه ای از تبلیغات جهت دار را بوسیله رسانه و سینما درست کنند. مثل همیشه که عمل میکنند، همیشه سعی میکنند فرقههای انحرافی درست کنند، طبعاً یکسری فرقهها بیشتر مطرح شد مثل بودیسم، عرفانهای شرقی، سرخ پوستی، عرفانهای من درآوردی، جنگیری و جادوگری و کفبینی و... . در فیلمهایشان نیز این قضایا را آوردند، این از طریق جامعهشناختی بود.
مسئله جادوئیسم و خرافات از طریق آرمانگرایی صهیونیستی نیز گسترش پیدا کرد. آرمانگرایی آنها با توجه به تفکر کابالیسم در میان اوانجلیستها و یهودیان و تفکر فراماسونری مشخص می شود. کابالیسم که یکی از مهم ترین ارکانش جادوگری است و جادوئیسم در آن نهادینه است، در پشت صحنه هالیوود به طور جدی قرار دارد. رئیس و به اصطلاح رهبر فرقه کابالا به نام ربی فیلیپ برگ الان از مهم ترین سرمایه گذاران و کنترل کنندگان هالیوود است و با اسرائیل و مراکز اصلی قدرت صهیونیستی آمریکا، روابط بسیار گرمی دارد. در این مورد، از این مشخصتر چه میشود گفت! به نظر من، این موارد دلایل صعود جادوئیسم در سینما،از دهه نود به این طرف بود.
-نقش اسلام انقلابی در ایران و تشیع را در به وجود آمدن چنین وضعی تا چه حد می دانید؟
خوب ببینید انقلاب اسلامی خیلی محاسبات را در غرب به هم زد، بسیار فراتر ازبحث جادوگری. این شاید یکی معلولها باشد. وقتی انقلاب اسلامی به وجود آمد اصلاً کل محاسبات اینها سر همان توسعه اسرائیل و به دست آوردن خاورمیانه بزرگ و همان ورد دامینیت که جزء مانیفیست آنهاست و در آن پروتکل حکمای صهیون است، به هم ریخت. در نتیجه این قضیه باعث شد که تجدید نظرهای اساسی در این کارهایشان بکنند، در سیاستهایشان، در انتخابهایشان، در دوستان و دشمنانشان، درجبههبندیهایشان؛ یعنی شما میبینید که با انقلاب اسلامی خیلی چیزها در دنیا به هم میریزد، اصلاً مسیحیان صهیونیست بعد از انقلاب اسلامی ایران قوت زیادی در آمریکا گرفته بودند. اوانجلیستها در دهه هشتاد و نود است که خیلی قدرت میگیرند و از طریق رسانه ها به طور خیلی قوی نظراتشان را مطرح میکنند، یعنی حتی تا سالهای قبل از انقلاب، خیلی محدود بودند.
تئوری ساموئل هانتینگتون که جنگ بین تمدن اسلام و غرب بود، در دهه نود(سال های 1993-94) مطرح شد، چهار سال پس از انقلاب اسلامی ایران، بعد از انقلاب خیلی مطالب که در زمان شاه نزدیک شدن به آن مساوی با زندان و اعدام بود، در مجامع و کتب علمی ما به صورت عمیق پی گیری شد. به طوری که الان برخی، اسناد مبنی فراماسونر بودن پاپ را دارند. با توجه به عمل کرد دستگاه واتیکان، می توان ادعا کرد واتیکان در واقع ابزاری در دستگاه صهیونیستهای مسیحی است. به طور سنتی صهیونیست ها با مسیحیت و اسلام مشکل داشتند. امروزه با فتح مراکز و افکار مسیحی، تنها دینی که به طور جدی در مقابل آنها قرار دارد، اسلام و به خصوص شیعه با مرکزیت ایران می باشد. برای همین است که شما در فیلمها میبینید که دشمنانشان مسلمانها هستند، تروریستها مسلمانها هستند. برای همین است که شما میبینید که شیطان را در سرزمین مسلمانها جستوجو میکنند، امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) را آنتی کرایست می نامند، میگویند در آخرالزمان ما همه مسلمانان را از بین میبریم، طبیعی است که این تفکرات باعث شده واکنشهایی شدید در طول سی سال اخیر، نسبت به انقلاب اسلامی مردم ایران داشته باشند.
-با این توضیحات، آیا می توان نوشته شدن و تولید و تبلیغات بسیار گسترده برای آثاری چون هری پاتر را پروژه ای از پیش برنامه ریزی شده بدانیم که با توجه به زمانه کنونی، توسط سردمداران اصلی قدرت در غرب و هالیوود اجرا شده است؟
در هری پاتر، دنیا دنیای جادوگرها است، هیچ معنویتی غیر از جادوگری وجود ندارد، یعنی نه نیروی الهی است نه معنویت دیگری، هر چی که هست دنیای جادوگرها است، همه کنشها و واکنشهای مثبت و منفی یا جادوگری اتفاق میافتد، هر کسی بهتر جادوگری بلد باشد، پیروز است، همه سعی میکنند شیوه های مختلف جادو را یاد بگیرند و علیه آن ولدموروت که نیروی شر است، به کار گیرند و در نهایت، سرزمین و قلمروی هری پاتر را به او برگردانند، یعنی هری پاتر همان «چوزن وان» است، فرد برگزیده است.
پرفروش شدن این چنین داستانی در فضای امروز سیاست و غلبه صهیونیسم مسیحی در آمریکا و انگلیس و جهان، طبیعی است، علاوه بر اینکه هری پاتر با یک برنامهریزی نوشته شد و تولید شد، دلایل بسیاری وجود دارد، که خانم جی.کی. رولینگ ابتدا به ساکن ننشست این داستالن را بنویسید. چرا که شاهد بودیم طبق اسنادی که خبرگزاری های جهانی ارائه دادند، دو نفر دیگر یکی در روسیه و یکی در آلمان آمدند و ادعا کردند که ما اول این داستان را نوشتیم و علیه خانم رولینگ ادعای جرم کردند. حتی ادعای آنها آنقدر قوی بود که دادگاه داشت به نفع آنها رأی میداد، ولی اینجا یکدفعه افرادی وارد کار شدند، به طور مشخص همان کمپانی قدرتمند صهیونیستی برادران وارنر و رأی دادگاه را به نفع خانم رولینگ چرخاندند.
این جریان در زمانی اتفاق افتاد که هنوز فیلم های هری پاتر ساخته نشده بود، دو بار این اتفاق افتاد، شما میبینید که چهقدر از مطالب مطروحه در هری پاتر قبلاً در سایر آثار سینمایی تکرار شده بود، در فیلمهایی مثل جنگ ستارگان مثل ارباب حلقهها، اسطورههای داستانی و تصویری و سمبلیک فراماسونری و یهودی و صهیونیست مسیحی به وفور در این قبیل فیلم ها دیده می شود. دلیل پرفروش شدن آن خیلی راحت قابل تحلیل است. خانم رولینگ اگر فقط خودش بود که در ابتدا پول نداشت که یک جلد آن را هم منتشر کند. اما اینها پول و سرمایه و تبلیغات بسیار عظیم جهانی پشت این کار قرار دادند تا این داستان به اسم داستان کودکان و نوجوانان در تیراژهای میلیونی، در همه جای جهان نفوذ کند.
متأسفانه در کشور خودمان نیز اسیر این بوق های تبلیغاتی شدیم. برخی افتخارشان این بود که همزمان با آمریکا و انگلیس و فرانسه و اروپا در اینجا هم کتاب چندم هری پاتر پخش میشود! به تقلید غربی ها، نصف شب یک عده بروند در خیابان بایستند و صف ببندند که کتاب را تهیه کنند و هیچ عکسالعملی هم در مقابل آمریکا انجام نگیرد! برخی مدعیان تفکر وکتاب خوانی هم می گفتند که این نشان آن است که دیگر بچههای ما منزوی نیستند، چون توانستند هری پاتر را همزمان با غربی ها بخرند و بخوانند!
حقیقتا چرا این سرمایههای وسیع و تبلیغات بی سابقه، پشت سر صدها کتاب داستان دیگر قرار نگرفت؟ چرا مثلاً وقتی شکسپیر میآید تاجر و نیزی را مینویسد، ناگهان در غرب ملعون خاص و عام میشود؟ چون که حرص مال دنیا زدن توسط فردی یهودی را در فیلم خود به استهزاء میکشد، لذاست که نباید همچین سرمایه ای پشت سر دیگر آثار قرار بگیرد. جالب است که قوت هری پاتر اینقدرها هم زیاد نیست که بطور طبیعی چنین تبلیغاتی را برای خود دست و پا کند. از داستان اول تا آخرش یعنی از فیلم اول تا همین فیلم پنجم که اخیرا آمد، فروش آن نزول چشمگیری داشته ولی بازهم ساخته شده، از الان همه چیز فیلم هفتم آن هم بسته شده است، از بازیگرهایش، کارگردانش، زمان اکرانش، محل های اکرانش و... . از الان بلکه چند سال پیش همه برنامهها چیده شده بود، اصلاً این طوری نیست که خانم رولینگ تنها همه داستان را پیش برده باشد. همه آنها حساب شده است، مشاورانی در اختیار او است مشاورهای خود کمپانی وارنر. مگر میشود در فضای انحصاری تبلیغات امروز دنیا یک نفر، تنها یک داستان سرخودی بنویسد و داستان آن هم همه جای دنیا پخش شود و میلیونها دلار هم خرج آن شود، متأسفانه در کشور ما هم تقریبا هیچکس نیست که کاری بکند و این خطر را مورد بررسی عمیق قرار دهد.
- جادوئیسم در فیلم ارباب آرزوها چطورتبیین می شود؟ فیلمی که در آن از مجسمه یکی از خدایان ایران باستان، شیطانی آزاد میشود و جامعه آمریکا را مورد تهاجم قرار می دهد.
من این فیلم را ندیدم ولی خیلی فیلمها است که به طور مشخص به ایران اشاره دارد، مثلاً در سری فیلم های بیگانه که بعد از انقلاب اسلامی ساخته شد، نشان میدهد که موجود خبیثی از اعماق قرون باستان میآید و غرب را تهدید می کند. به نظر برخی منتقدین دقیق، منظور از آن موجود خبیث، اسلام است. خیلی فیلمهای دیگر هم هست. البته برخی فیلمها هست که در این قضایا ما را به دام میاندازد، مثل فیلم سیصد. متأسفانه فیلمهای زیادی است که اشارههای فراوانی به ایران و انقلاب اسلامی دارد ولی توسط منتقدین غافل ما گفته نمیشود و خیلی فیلمها هست که میخواهند ایران را از اسلام جدا کنند و به نوعی ناسیونالیسم کور دامن بزنند، این دام خطرناکی است که جامعه ما در فیلم سیصد گرفتار آن شد.
-نکته مبهمی که فیلم ارباب آرزوها داشت، شیطان این فیلم کل جهان را میخواهد نابود کند، ولی هرکسی را که میخواهد از بین ببرد، قبل از آن به او اجازه میدهد که یک آرزو کند و او آرزوهای او را برآورده میکند.
چیزی که الان شما میفرمایید در فیلم جنگیر، فیلم از عراق شروع میشود، اول فیلم صدای اذان میآید. آنجا یک باستانشناسی است که با شیطان برخورد میکند، آنجا در عراق نمیتواند سرکوبش کند و با شیطان درگیر شود، بعد آن شیطان به آمریکا میرود و در وجود دختری حلول می کند و وجود او را تسخیر میکند. فیلم میخواهد بگوید، شیطانی که در سرزمین اسلامی هست را در همانجا سرکوب نکنید، میآید سراغ شما در آمریکا.
همان حرفی که جرج بوش زد، گفت، برای ریشه کنی محور شیطانی و تروریسم باید به محل تروریستها برویم. برای همین است که لشگرکشی به عراق میکنند. خیلی فیلمهایشان است که شیطان را چنین به تصویر می کشند که از شرق میآید، سپاهیان شیطانی از شرق میآیند، طبق همان نظرات آرماگدونی و پیش گویی های شبه مقدسشان که آنتی کرایست و سپاهیان شرورش، از شرق با جمعیت چهار صد میلیونی میآیند و در محلی به نام آرماگدون با سپاهیان غربی درگیر میشوند. مسیح هم میآید و در راس ارتش مسلح غربی ها قرار می گیرد. در آن نبر بزرگ نهایی، حدود دو سوم مردم جهان از بین میروند غیر از نوزادگانی که در کتاب مقدسشان آمده است.
در فیلمهای مختلفی این قضیه هست، فیلمی است به نام امگاکد2:مگیدو که این داستان را طبق کتاب مقدس مسیحیان ارائه میدهد. فیلمهای زیادی دیگری مثل فیلم آرماگدون، فیلمهای هری پاتر فیلمهای آرماگدونی هستند، یعنی آخرالزمانی هستند، که جادوئیسم بخش جدایی ناپذیر آن را در بر میگیرد. چند هفته پیش یک فیلم به بازار آمد به نام ششصدوشصت وشش به بیست، که قضیه مسیح و ضدمسیح بود. همین اخیرا فیلم دیگری روانه اکران شد به نام بیودله که خیلی هم روی آن تبلیغ میشود، فیلم آنیمیشن هم هست، که باز همان کلیشه تکراری مسیح و ضدمسیح است. سینما به تمام معنا آرایش آخرالزمانی گرفته و این مسئله قابل انکارنیست.
عنوان : فراماسونری |
نویسنده : محمد خاتمی |
کد کتاب : 205617 |
سال انتشار : 80 |
انتشارات : کتاب صبح |
منبع: http://morsalat.org/type_lib_fa/?iLib=200&iCat=354&iChannel=24&nChannel=Lib
طراحی سیستم عامل "اوبونتوی اسلامی" | |
سیستم عامل اسلامی "sabily" با تکیه بر سیستم عامل "اوبونتو" به منظور ارائه خدمات به مسلمانان طراحی شده است. به گزارش ایکنا، کابران مسلمان می توانند بعد از نصب رایگان این سیستم عامل جدید، از تمامی برنامه های رایگان آن شامل آموزش قرآن، اعلام زمان دقیق نماز های روزانه، پخش اذان، برنامه نمایش روزانه ادعیه و بسیاری از نرم افزارهای اسلامی استفاده کنند. این سیستم عامل که به صورت متن باز و بر اساس اوبونتو، نسخه محبوب "لینوکس" طراحی شده، با روشن شدن رایانه، با عبارت "بسم الله الرحمن الرحیم" آغاز به کار می کند؛ کاربران مسلمان می توانند این نرم افزار را به صورت رایگان دانلود کرده و از آن استفاده کنند. http://morsalat.com/detail_fa/?iData=1406&iCat=317&iChannel=1&nChannel=News |
تصور اینکه قرار است همه ساکنان زمین در سال 2012 در اثر یک سلسله حوادث مهیب طبیعی، زیر آب بروند و جان بدهند، به خودی خود بسیار هولناک است. این تصور وقتی توسط کارگردان توانای «روز استقلال» یعنی رولند امریخ (Roland Emmerich)، با جلوه های بصری بیسابقه به تصویر کشیده شود، می تواند موجی از نگرانی در میان ساکنان زمین به وجود آورد و سپس حتی عنوان "مادر ژانر بلایای طبیعی" از آن خود کند. خصوصا اینکه کمپانی تبلیغاتی این فیلم جار و جنجال راه انداخت و با هدف فروش بیشتر، سال 2012 را به عنوان سال پایان جهان معرفی کرد تا به این توهم رنگ واقعیت ببخشد. این مساله از آنجا شروع شد که مسئولان کمپانی سونی پیکچرز دست به آماده سازی وب سایتی زدند و با ارائه کلیپ های تبلیغاتی کار را به آنجا کشاندند که دست آخر مسئولان ناسا به تهیه کنندگان کمپانی سونی در مورد تبلیغات این فیلم در اینترنت هشدار دادند و از آنها خواستند برای رفع این سوء تفاهم عمومی دست به کار شوند.
کارگردان بدبین
مروری بر داستان
رولند امریخ در کار تازهاش پا را فراتر میگذارد و تصاویری از ویرانی تمدن شهری خلق میکند که مشابه آن تا پیش از این در هیچ فیلم سینماییای به نمایش درنیامده است. همه مردم جهان به استثنای 400 هزار نفر در «2012» محکوم به یک مرگ تلخ و سخت می شوند.این فیلم اگرچه بر اساس یک پیش گویی اقوام مایایی ساکن در نواحی مرکزی آمریکا، این سال را به عنوان پایان جهان انتخاب کرده اما با استفاده از مضمونی علمی - تخیلی داستان را به پیش می برد.
«2012» با صحنه هایی از اتعاشات عظیم و غیرعادی خورشید که به سوی زمین روانه می شود، آغاز می شود. یک محقق هندی برای اولین بار در سال 2009 متوجه این ارتعاشات میشود و تاثیر آن بر فعال شدن هسته مذاب زمین را با یک محقق آمریکایی در میان می گذارد. آدریان زمین شناس آمریکایی به هند می رود تا گزارشی از این موضوع برای هیئت حاکمه آمریکا ببرد. امواج و نیروهای متصاعد از این تشعشات باعث شده درجه حرارت هسته زمین به سرعت افزایش یابد و این ماجرا به زودی موجب فوران هسته زمین، زلزله های پی در پی و بالاآمدن سطح آب دریاها می شود. این اتفاقات نهایتا به آب گرفتگی سراسر زمین و نابودی ساکنان این سیاره در سال 2012 خواهد انجامید. آدریان موضوع را به کاخ سفید اطلاع داده و کار به اجلاس سران گروه بیست می کشد و تصمیم این میشود که طی یک پروژه فوق سری، 400 هزار نفر از برگزیدگان برخی کشورهای جهان به اضافه آثار مهم فرهنگی تمدنی قابل انتقال و نیز یک جفت از همه حیوانات انتخاب شوند تا در روزهای منتهی به تاریخ 12/12/2012 در کشتی مسقفی که کوهستانهای مرتفع چین به همین منظور از قبل ساخته می شود جای بگیرند.
اما محور این داستان یک رمان نویس ناموفق و روشنفکر آمریکایی به نام جکسون است که شغل دومش رانندگی یک سرمایه دار روسی به نام یوری کارپف است. جکسون به صورت محیرالعقول و خیال انگیزی خانواده اش را از زلزله های پی در پی شهرهای آمریکا نجات می دهد و خودش را به چین می رساند. او وقتی به اتفاق خانواده اش به شهر فلزی ساخته شده بر فراز ارتفاعات چین می رسد، راهی برای ورود به کشتی (زیردریایی) غول پیکر پیدا می کند اما با مشکلات پیچیدهای روبه رو می شود که دست آخر ماموریت نجات نسل بشر بر عهده او قرار میگیرد. او و خانواده اش در قسمت چرخ دنده های لولای دریچه کشتی گیر افتاده اند. در این بین پیش از آنکه دریچه های کشتی بسته شود، سطح آب آنقدر بالا می آید که کشتی دچار آبگرفتگی می شود و اینگونه است که این ماموریت بر عهده او می افتد. او وقتیکه درگیر تعمیر نقص فنی دریچه کشتی است، با همکاری پسرش «نوح» منجی نسل بشریت می شوند تا دوباره تاریخ زمین از 01/01/01 آغاز شود. تاریخ 27/01/01 در تصاویر پایانی فیلم نقش می بندد. حالا 27 روز است که کشتی نوح در سیاره آبی زمین شناور است و دیگر به نزدیکی خشکی هایی رسیده که از سوی آفریقای جدید که از بلندترین نقاط است، نمایان شده. قهرمانان فیلم در عرشه های کشتی آفتاب می گیرند.
سوژه حساس
اگرچه ضعفهای تکنیکی در پیوستگی ساخت داستانی خصوصا در شکل عجیب و غریب نجات یافتن قهرمان داستان از بلایای طبیعی دائما تکرار می شود اما جلوه های بصری شگفت انگیز و جدید و اتفاقات هولناکی که یکی پس از دیگری اتفاق می افتد بیننده را سرگرم میکند. و مهمتر از این دو، ایده پایان دنیا در عین ادامه دنیا است که پایه حوادث داستان قرار گرفته است. همه اینها به اضافه پیامهای سیاسی و فرهنگی مدنظر رولند امریخ، این فیلم را در جایگاهی فراتر از یک اکشن علمی- تخیلی صرف قرار می دهد.
نویسندگان فیلمنامه تلاش کرده اند داستان پایان تدریجی جهان را با اتکا به اکتشافات علمی وقایع فیزیکی مستند کنند تا برای بینندگان که با قواعد فیزیک جدید فکر میکنند و زندگی می کنند، اقناع کننده باشد. زمان پایان جهان اما از یک داستان افسانه ای اقوام مایایی گرفته شده که سال 2012 را سال پایان جهان میداند. در این میان نحوه نجات برگزیدگان نسل بشریت و آغاز دوباره جهان از این ماجرای هولناک، برگرفته از داستان حضرت نوح است. بر اساس این داستان باید یک جفت از نر و ماده همه حیوانات، در کنار 400 هزار نفر از برگزیدگان کشورهای قدرتمند جهان در زمان مقرر به سوی سفینه بزرگی که یادآور کشتی نوح است فراخوانده شوند تا نسل بشریت نجات یابد. در این میان عموم ساکنان زمین محکوم به مرگند، حتی دانشمند هندی که برای اولین بار این اتفاق را پیش بینی کرده است. اگرچه استفاده از داستان نوح، فضای جدیدی در فیلمهای آخرالزمانی گشوده اما نگاه به ادیان در این فیلم کاملا حساب شده بوده است.
قابلیت بودا برای حضور در دنیای آینده
در سکانسی از فیلم؛ در حالیکه تصاویر تلویزیونی سی ان ان نشاندهنده غافلگیری و نگرانی صاحبان و مومنان دیگر ادیان نسبت به زلزلهها و بلایای طبیعی آخرالزمان است، راهبان بودا در ارتفاعات چین در آرامش کامل به پایان جهان می اندیشند و از پیش خودشان را آماده پایان جهان می کنند. راهب جوان از سوی راهب پیر برای حضور در کشتی فرستاده می شود. وقتی جکسون و گروه همراهش در کوهستان گیر افتاده اند، راهب بودایی جوان آنها را نجات میدهد و به محل کشتی میرساند. راهب بزرگ اما تا آخرین لحظات که امواج سهمگین سونامی به سوی معبدی بر فراز کوه می شتابد، تماشاگر امواج است و با نواختن زنگ آخرالزمان، آخرین مناسک آیینی را به جا می آورد و در ساختمان معبد که بوسیله امواج سونامی ویران می شود، جان میدهد.
البته امریخ و همکار فیلمنامهنویسش هارولد کلوسر(Roland Emmerich) در «2012» بسیاری از شهرها و کشورها از جمله ریو دوژانیرو، رم، کالیفرنیا، واشنگتن، تبت، لاس وگاس و تعداد زیادی از نمادهای معروف دینی یا تاریخی مانند ابلیسک را ویران کردهاند، اما به خاطر حساسیتهای موجود سراغ تخریب نمادها و مکانهای اسلامی نرفتهاند. این فیلم البته نافی معنویت، اخلاق و دین نیست اما سعی دارد همه چیز را در ذیل باورهای اومانیستی و سیادت آمریکا جای دهد. بودایی ها بر نوعی از معنویت تاکید دارند که فراتر از برخی تجربه های معنوی شخصی نیست و مهم این است که سیادت آمریکا و استیلای تمدن غرب را می پذیرد. اما باید دقت کرد که در این فیلم خود بودایی گری اجازه و توانایی ورود به عصرِ آینده را پیدا نمیکند، بلکه او باید منجی را به محل سفینه برساند و بعد تماشاگر فداکاری و هنرنمایی یک انسان میان مایه و روشنفکر آمریکایی باشد که ضمنا از فیزیک بدنی خوبی برخوردار است و توانایی این کار را دارد. به این ترتیب در 2012، بودا می تواند نمود معنویت آینده باشد چرا که قابلیت جمع با مدرنیته را داراست. امروزه در اتمسفر رسانه ای غرب نیز هندو ـ چینیها تداعی کنندة معنویت هستند و شخصیت رسانه ای خود را در کسی مانند دالایی لاما رهبر معنوی تبتیها می جویند که بازیگر استراتژیک آمریکاست و چپ و راست با متحدان آمریکا در سراسر جهان می نشیند و فالوده می خورد. به همین جهت است که برادران واچوفسکی در تریلوژی ماتریکس نیز با نئوهندوئیسم اجازه و توانایی ورود به عصرِ آینده را پیدا میکنند که قابلیت جمع با مدرنیته را داراست.
از سوی دیگر آخرالزمان مورد نظر این فیلم در هیچ یک از ادیان مورد اشاره قرار نگرفته. سازندگان «2012» یک تقویم باستانی مایایی را مبنای فیلم قرار دادند که به اعتقاد برخی در آن پیشبینی شده دنیا 21 دسامبر 2012 نابود میشود. عموم تحلیلگران روایت این فیلم از آخرالزمان را برگرفته از باورهای مایایی می دانند و در تمام پوسترها و آنونسهای فیلم آمده: «تمدن بشری اولیه درمورد پایان دنیا هشدار داد». افسانههای موجود درباره تقویم مایایی که اغلب به غلط تعبیر شده، بهترین دستاویز برای امریخ و کلوسر بوده است.
اما مشکل این جاست که مایاها واقعاً پایان دنیا را پیشبینی نکردند. دکتر دیوید استیوارت، استاد رشته هنر و تاریخ هنر در دانشگاه تگزاس که متخصص تمدن مایاهاست، میگوید: «هر جور تصور کنید، مایاها هیچگاه چنین چیزی نگفتند. در تقویم قدیمی مایایی، 21 دسامبر 2012 آغاز دوره سیزدهم است و دوره چهاردهم هم وجود دارد. استیوارت میگوید: «تصور نمیکنم هیچ کس این فیلم را جدی بگیرد.»
نامگذاری و شخصیت پردازی معنی دار
اما نویسندگان فیلمنامه با فراست در نامگذاری بازیگران و شخصیت پردازی آنها دقت کرده اند. همانگونه که گفتیم وقتی که بناست جکسون کشتی را نجات دهد، حضور شجاعانه پسرش در آخرین لحظات و همکاری او موجب نجات زمین می شود. نام پسر او نوح است. در واقع شجاعت «نوح» به داد جکسون می رسد و نسل بشریت نجات می یابد. «نوح نوجوان» کسی است که می خواهد از دنیای آینده آینده لذت ببرد. از سوی دیگر کارگردان سعی کرده با تعریف شخصیتهایی از کشورهای مختلف دنیا دایره شخصیتهای داستانی را وسیع کند تا بتواند برای خودش مخاطبانی از سراسر جهان دست و پا کند. کارگردان اجازه داده شخصیتها به زبان خودشان سخن بگویند و حتی مثلا ضرورتی ندیده که زبان هندی یا فرانسوی زیرنویس شوند. با این حال همه ملل بر محور آمریکایی ها موفق به نجات خود می شوند و هیئت حاکمه آمریکا مدیریت پروژه را برعهده دارند. یکی از آنها، شخصیت منزجر کننده و خودخواهانه یوری کارپف به عنوان یک تاجر ثروتمند روس است که با حضور پسران دوقلوی او تکمیل می شود. همسر کارپف فوت شده و او دوست دختری به نام تامارا دارد. وقتی هلیکوپتری میخواهد آنها را از ارتفاعات چین نجات دهد، او تامارا را جا می گذارد. با این حال، کارپف در نهایت به خاطر نجات دو پسرش جان خود را از دست می دهد.
همچنین شخصیت فرانسوی که عهده دار جمع آوری آثار برگزیده از میراث فرهنگی هنری جهان است و خیلی زود کشته میشود؛ دانشمند هندی که تغییرات خورشید و زمین را کشف می کند؛ خاندان ثروتمند عرب که به عنوان نماینده مسلمانان تلقی میشوند و به شکلی ذلیلانه و با استناد به سرمایه و تبارش، خواهان حضور در کشتی بزرگ است؛ راهبان تبتی که از این واقعه مطلعند و به صورتی مناسکی بدان تن دادهاند؛ کشور چین به عنوان پایگاه ساخت کشتی و پذیرش کننده چهارصدهزار نفر برگزیده؛ اینها حاکی از سیاستگذاری امریخ برای نمایش سهم هر یک از ملل و ادیان در دنیای آینده است.
رئیس جمهور سیاه پوست و مردمی آمریکا!
اما با اینکه بیش از 5 سال از ساخت این فیلم سینمایی می گذرد، شخصیتی که به عنوان رئیس جمهور آمریکا انتخاب شده یک سیاه پوست است. وقتی که شهر واشنگتن در آستانه نابودی قرار دارد و هیئت حاکمه آمریکا در حال ترک این شهر با یک هواپیمای مسافربری بزرگ هستند، توماس ویلسون یعنی آقای رئیس جمهور می گوید همه مردم باید شانس ترک کردن آمریکا را داشته باشند و به همین جهت تصمیم می گیرد در میان مردم بماند و با آنها بمیرد. او بر صفحه تلویزیونهایی که در سراسر خیابانها وجود دارد، ظاهر می شود و در رسای آمریکا سخن می گوید و به مردم آرامش می دهد. اما با قطع شدن تلویزیونها او به میان مردم می آید، بر سرشان دست می کشد و آنها را مورد ملاطفت قرار میدهد. او آنقدر ساده و بی واسطه در میان مردم حضور یافته که وقتی در خیابانی به یک پزشک که مشغول مداوای بیماری هست، تذکری میدهد آن پزشک وی را نمی شناسد. رفتار مردمی این رئیس جمهور تقریبا در میان هیچ یک از روسای جمهور دنیا -چه در عالم سینما و چه در عالم واقع!- نظیر ندارد و از جهت تماس بی واسطه و مستقیم با مردم تنها با رئیس جمهور ایران(دکتر احمدی نژاد) قابل مقایسه است. همچنین انتخاب کاراکتر سیاه پوست برای این نقش جای تامل جدی دارد.
آخرالزمان یا قیامت؟
از سوی دیگر 2012 بین پایان و ادامه زندگی سردرگم است، و این سردرگمی در این جمله کارگردان فیلم هم هست که می گوید: "وقتی شما میخواهید یک دروغ؛ واقعی و رئالیستی به نظر برسد، باید سخت کار و تلاش کنید." تحول عظیم در زمین و اجرام آسمانی در این فیلم، می تواند انتهای ژانر آخرالزمانی و آغاز ژانر دیگری باشد. چرا که
منجی میان مایه
منجی یک شخصیت متوسط الحال و آدمی معمولی است. او یک رمان نویس ناموفق است که راننده اتومبیل لیموزین سرمایه دار روسی است. تعریف کاراکتر متوسط الحال برای منجی در برخی فیلمهای آخرالزمانی از هیچ یک از متون دینی قابل استخراج نیست و البته در این میان تنها دین یهود منجی را فردی معمولی می داند.
این شخصیت البته یک ویژگی مثبت دارد و آن اینکه به خانواده اش علاقه مند است. شاید یکی از ویژگیهای مثبت این فیلم خانواده گرایی آن است. آنجا که کارپف جانش را برای نجات فرزندانش فدا می کند و یا آنجا که دو شخصیت مجرد و بزرگسال فیلم یعنی ماتارا و سیلبرمن کشته می شوند.
به هر روی 2012 هنوز در حال اکران است، منتقدین و مردم از آن استقبال کردهاند و حرف و سخن درباره آن بسیار است اما اقبال مخاطبان از ایده های آخرالزمانی و پایان جهان را باید بیش از همه به شرایط کلی حاکم بر غرب در دهه اخیر دانست. بحران دامنگیر اقتصادی، نظامی گری روزافزون و لشکرکشی به عراق و افغانستان، گرم شدن زمین و بحرانهای فزاینده زیست محیطی، حاد شدن نابهنجاری های فرهنگی و اخلاقی و مانند آن، همه و همه به این باور عمومی دامن زده که دنیا رو به پایان است و یا رو به آغازی دوباره که با ظهور منجی آخرالزمان از سر گرفته خواهد شد. منبع:رجانیوز:http://www.rajanews.com/detail.asp?id=40776
آیا پایان جهان از راه رسیده است؟ شاید اینطور نباشد،
ولی صنعت(صهیونیستی) سینما بامحصولات خود به استقبال آن رفته است!
همانطور که خیلیها گمان میبرند به پایان دنیا رسیدهایم و هالیوود این موضوع را خیلی خوب حس میکند. گرم شدن تدریجی هوا، جنگهای عراق و افغانستان، تهدیدهای مکرر تروریستی و بحرانهای پیدرپی اقتصادی- که ورشکستگیهای مکرر شرکتها و کمپانیهای بزرگ و قدیمی را به همراه دارد- باعث خلق دیدگاههای تازهای در بین مردم عادی شده است. این مسائل مردم را در یک وضعیت غمبار و سیاه قرار داده است و این تصور را به وجود میآورد که همه چیز دنیا به پایان خود رسیده است. هر روز که میگذرد فیلمسازان بیشتر از گذشته نسبت به آینده نوع بشر نگران و حساس میشوند. تولید فیلمهایی مثل «2012»، «جامه» و «کتابالی»، در کنار یک سری کارهای مستند درباره مسائل زیستمحیطی یا بحرانهای پیدرپی اقتصادی، به نوعی منعکس کننده این نگرانیها و اضطرابها هستند. قصههای آخر زمانی که روزهای پایانی زندگی بشر روی کرهزمین را به تصویر میکشند، از اولین روزهای جنگ سرد و پس از تشکیل بلوک شرق در برابر بلوک غرب، به صورت یک ژانر مهم و پرطرفدار سینمایی درآمد. یک سری فیلمهای جنگی مثل «دکتر استرنج لاو»، «fail- safe» و « در ساحل» که نگرانیهای ناشی از یک جنگ هستهای را منعکس میکردند، آغازگر حیات این ژانر بودند. در همین حال، طرفداران حفظ محیطزیست که خواستار کنترل جمعیت و عدم نابودی منابع طبیعی بودند نیز، جنبش جدیدی را از نوع دیگر پایهریزی کردند و تاثیر خود را بر صنعت سینما و فیلمهای آن گذاشتند. «بیسکوئیت سبز»، «اومگامن» و « فرار خاموش» از جمله فیلمهایی بودند که با الهام از این طرز تفکر تهیه و تولید شدند.
«تری گیلیام» که در درام علمی- تخیلی خود «دوازده میمون» در سال 1995 به بحث درباره مسائل آخرالزمانی پرداخت، میگوید:«ما همیشه به یک بوگیمن نیاز داریم. ما در فیلمهایمان شدیدا نیازمند آن هستیم که پایان دنیا را به نمایش بگذاریم و به مردم عادی در این رابطه هشدار بدهیم. فکر میکنم حضور در جامعه امروزی برای همه ما با مشکلات و دردسرهایی روبهرو باشد. قصه فیلمهای آخر زمانی براساس واقعیتهایی هستند که در زندگی روزمرهمان وجود دارد. اگر شما پایان جهان را نداشته باشید، نمیتوانید به بهشت و ابدیت دست پیداکنید.» قصه فیلم «دوازده میمون» این فیلمساز درباره شیوع یک نوع از بیماری وباست که باعث نابودی نوع بشر شده است.
2 سال قبل آلگور مستند «یک حقیقت ناخوشایند» را کارگردانی کرد که هشداری جدی درباره گرمشدن تدریجی کره زمین بود. نفرینی که در قصه این فیلم مطرح میشود یک موضوع کاملا امروزی و تازه است و افسانهای معاصر درباره یک حادثه آخر زمانی را به تصویر میکشد. اما آخر الزمان در فیلمهای جدید سینمایی به اشکال گوناگون مورد بحث و بررسی قرار گرفتهاند. موارد زیر نمونهای از آنهاست:
* شیوع وبا از طریق موجودات خونآشام در فیلم آماده نمایش اتانهاوک به نام «صبح شکنها»، زامبیهای کمدی ترسناک « سرزمین زامبی» و «زنده ماندن مردگان» ساخته جورج رومرو را میتوان درهمین دستهبندی تقسیم کرد.
* مصائب و بلایای اقتصادی با مستند «ریزش» به نمایش درمیآید. این فیلم تصویرکننده یک تمدن صنعتی پیشرفته است که محکوم به نابودی و اضمحلال شده است.
* فاجعه محیطزیستی که نیمی واقعی و نیمی تخیلی است در «عصر حماقت» خود را به نمایش میگذارد. قصه این فیلم درباره یک مسئول آرشیو در نیمه دوم قرن بیستو یکم است که با سفری در زمان به دوران ما برمیگردد تا یک زندگی آرام و سعادتمند داشته باشد. دنیایی که او در آن زندگی میکند، سرشار از فاجعههای زیستمحیطی مربوط به گرم شدن تدریجی هواست.
* جنگ و نزاع بین موجودات انسانی و ماشینی در قسمت جدید« ترمیناتور» با عنوان «رستگاری ترمیناتور» و انیمیشن ماجراجویانه و سیاه «9» به تصویر کشیده شد.
جان هیلکوت، کارگردان فیلم آماده نمایش «جاده» - که روز 25 نوامبر روی پرده سینماها میرود- چنین میگوید:
« فرق بزرگ بین فیلمهای آخر زمانی جدید با محصولات قدیمی آن در این است که فیلمهای جدید مجموعهای از مشکلات را به نمایش میگذارد و فقط به بحث درباره یک مسئله نمیپردازد». فیلم جدید او با بازی ویگو مورتنسن اقتباسی از نوول کورماک مک کارتی درباره سفر اودیسه وا ریک پدروپسر به سراسر خاک آمریکای نابود و قتل عام شده است.
«کتاب الی» با بازی دنزل واشنگتن روز 15ژانویه اکران عمومی میشود. قصه این فیلم هم درباره روزهای پس از یک فاجعه آخر زمانی استکه شامل یک سفر جادهای به دور آمریکا میشود. واشنگتن در قصه فیلم یک سلحشور داناست که دست به یک سفر طولانی میزند. او کسی است که دانش اصلی را در اینباره که آدمها چگونه در شرایط جدید میتوانند به حیات خود ادامه دهند، دارد. او به عنوان حافظ این دانش، وظیفه خود میداند که به ادامه حیات آدمها کمک کند.
اما تماشاگرانی که قرار است دنیای ویران قصه «کتاب الی» را ببینند، چند روز قبل نابودی جهان را در اکشن علمی- تخیلی «2012» دیدند که تا به امروز، این آخرین قصهای است که آخر زمان را به تصویر میکشد. رونالد امریخ، کارگردان فیلم، قبل از این هم در فیلمهایی مثل «روز استقلال» (درباره حمله موجودات فضایی به زمین) و «پس فردا» (نابودی جهان به دلیل تغییر وضعیت گلخانهای و گرم شدن تدریجی جو) دست به نابودی کره خاکی زده است. ولی او در کار تازهاش پا را فراتر میگذارد و ویرانگری را خلق میکند که تا قبل از این مشابه آن در هیچ فیلم سینماییای به نمایش درنیامده است. بسیاری از مردم جهان- که میتواند خود ما را هم دربرگیرد- در «2012» محکوم به یک مرگ تلخ و سخت هستند.
در همه سوی کرهزمین عزرائیل حضور دارد و مرگ در هر نقطهای خودش را به یک شکل به نمایش میگذارد و شیون خود را سر میدهد. به دنبال یک فاجعه بزرگ محیطزیستی، همه جای دنیا کن فیکون میشود و تنها عده معدودی از مردم از این حادثه، جان سالم به در میبرند. به صورت همزمان زلزلههای مختلف زمین را میلرزاند، آب دریاها به سمت شهرها هجوم میبرد، آتش فشانها طغیان میکند و تمام این اتفاقات تمدن بشری را از بین میبرد. با این حال، کارگردان فیلم هنوز روزنه امیدی را بازنگه میدارد و امکان یک شروع تازه و دوباره را برای نوع بشر به وجود میآورد. اما شرایط زندگی در چنین شرایط سخت و دشواری، برای بازماندگان خوش شانس این حادثه کارسادهای نیست. هارولد کلوسر، تهیهکننده و آهنگساز این فیلم میگوید:«من فاجعههای مختلف داخل فیلم را به صورت پس زمینهای از یک قصه بزرگتر میبینم. این مثل یک شروع تازه است و نمیتواند به عنوان یک پایان تلقی شود.
شما چگونه پس از یک فاجعه بزرگ در چنین مقیاس وسیعی، خودتان را با یک شروع دوباره همراه و هماهنگ میکنید؟» کلوسر که در کار نگارش فیلمنامه با امریخ همکاری داشته، در دل قصه فیلم پاسخ مشخصی به این پرسش نمیدهد، البته در قصه اینگونه مطرح میشود که برای رهایی از چنین فاجعهای باید یک سفینه غول پیکر که شبیه کشتی نوح است، ساخت. در کنار سوار کردن انواع و اقسام حیوانات و آثار هنری با ارزش، آن دسته از آدمهایی که موجودات خوبی هستند نیز میتوانند سوار بر این سفینه شوند. به این ترتیب از هر نمونه انسانی و حیوانی، یک جفت مسافر این سفینه میشوند.
جان کیوزاک در این فیلم نقش نویسندهای را دارد که همراه خانوادهاش جایی در داخل این سفینه پیدا میکند. او به جنبه خوشبینانه دیگری از قصه فیلم اشاره میکند. به گفته او این فاجعه سبب میشود که دولتهای جهان اختلافات خود را کنار بگذارند و ایدئولوژیهای خود را نادیده بگیرند و به همکاری مشترک با یکدیگر برخیزند. این همکاری مشترک برای نجات جان نوع بشر و تلاش به منظور ادامه حیات است. کیوزاک چنین ادامه میدهد:«در این حالت، تمام تقسیمات معمول در روابط بینالمللی کنار گذاشته میشود. دیگر این نکته اهمیت ندارد که تو اهل کدام قاره هستی یا تفکراتات چگونه است. همه با هم متحد و همراه میشوند و تنها چیزی که اهمیت دارد، این است که تمام این آدمها، چیزی به نام مردم را تشکیل میدهند و به نظر من این نکته خیلی مهمی است.»
«جاده» هم نمایش دهنده یک فاجعه نامشخص است که تقریبا باعث نابودی و ویرانی تمدن انسانی و موجودات آن میشود. در شرایطی که همه چیز از بین رفته است، بازماندگان این فاجعه در جستوجوی غذا و آب هستند. کاراکتر مورتنسن در قصه فیلم، آدمی معمولی مثل خود ماست. او مجموعه دیدگاهها و رفتارهای خوب را دارد و سرشار از امید است و تلاش میکند این روحیه را در پسر جوانش هم تزریق کند.
او سخن از خوبی میگوید و این در حالی است که روی کره خاکی اثر چندانی از موجودات انسانی نیست. در عین حال، فیلم جنبه دیگر قضیه یعنی عنصر بدی را هم به نمایش میگذارد. بدترین نوع انسان در قصه این فیلم، گروهی از آدمهای وحشی و بیرحم هستند که در کنار تمام خصلتهای منفی خود آدمخوار هم هستند. سرنوشت ما در عالم واقعیت هرچه که باشد، هالیوود این توانایی را دارد که به کمک تکنیکهای پیشرفته کامپیوتری، مزه نابودی و ویرانی دنیا را به همه ما بچشاند. تماشاگران روی پرده سینما نابودی کامل تمدن انسانی را میبینند.
وقتی آنها از سالن تاریک سینما بیرون میآیند،به احتمال خیلی زیاد خدا را شکر میکنند که زنده هستند و همه چیز در حالت و وضعیت طبیعی وعادیاش وجود دارد. شاید این فیلمها در کنار سرگرم کردن بیننده خود، میخواهند آنها را به فکر یک سرنوشت شوم و محتوم بیندازند تا به کمک آن تلاش کنند در زندگی روزمره خود آدمهای بهتری باشند. جان کیوزاک در این ارتباط میگوید:« در فیلمهای سینمای فاجعه که آخر زمان را به تصویر میکشند، شما میتوانید یک فاجعه واقعی را در عریانترین شکل آن تجربه کنید، بدون اینکه بهای گزافی برای دیدن و درک آن پرداخت کنید.»
این بازیگر به نکته درستی اشاره میکند. تماشاگران سینما فقط با پرداخت چند دلار میتوانند به تماشای چیزی بنشینند که ممکن است هیچ وقت در عالم واقعیت آن را نبینند. در عین حال، بینندگان سینما این شانس را دارند که پس از دیدن این فاجعه و حس طعم تلخ آن زنده بمانند و جان خود را بر سر آن نگذارند. کسانی که فاجعههای مختلف ویرانگر را از نزدیک و در عالم واقعیت میبینند، معمولا زنده نمیمانند که از اینگونه فجایع درس لازم را بگیرند. اما آیا تماشاگران سینما پس از کسب چنین تجربه تلخی در سالن کوچک سینما، درسهای لازم را از این مسئله میگیرند؟ منبع: همشهری آنلاین، ترجمه کیکاووس زیاری
*** نکته بسیار مهم گروه مطالعاتی شهید آوینی***
چند سالی است که منونایت ها و فراماسونرها وصهیونیست ها تبلیغات جدیدی درباره وقوع آخرالزمان در سال های مختلف راه انداخته اند و از این رهگذر، با حاکم کردن فضای آخرالزمانی و نظامی گری بر جهان به منافع سیاسی و اقتصادی خود می رسند. مثلا آنها دولت آمریکا را مجبور می کنند که از شرکت های صهیونیستی اسلحه سازی در آمریکا و سایر کشورها خریدهای میلیاردی داشته باشد. تا کنون در سایت های منونایت ها وفراماسونرها و صهیونیست های یهودی و مسیحی، پیشگویی های متععد آخرالزمانی درباره سالهای 1966، 1999، 2000، 2006،2009 شده است و دروغ از آب درآمده است، البته توانسته اند برخی مردم غافل و جوگیر آمریکا و جهان را فریب دهند و جنگ عراق و افغانستان را به اصطلاح خودشان توجیه کنند ولی ما هرگز نباید تسلیم کارخانه فیب سازی هالیوود شویم. اکنون پروپاگاندای آخرالزمانی فراماسونرها و صهیونیست های آمریکا که نفوذ عظیم و غیر قابل خدشه ای نیز بر هالیوود و رسانه های غربی دارند مشغول اتش تهیه ریختن برای ساختن حمام خونی از انسان های بی گناه در سال های 2012 و 2017 هستند. این نقشه نیز با اطلاع رسانی و تحلیل صحیح خنثی خواهد شد و تقدیر الهی همانگونه که او خواهد خواست می شود نه آنگونه که صهیونیسان و زرسالاران عالم می خواهند. (در این باره قبلا در همین وبلاگ چندین مطلب کار شده است که در این آدرس ها ببینید: اصول ومبانی وپیش فرض های سینمای آخرالزمانی غرب2 ، قسمت دوم مقاله پروژه آخرالزمان سازی هالیوود ،قسمت اول را در اینجا ببینید: http://naghdefilm.parsiblog.com/1114332.htm ) درباره 2012 و آخرالزمان تا کنون چند اثر شاخص را شاهد بوده ایم که در این وبلاگ به نقد آنها پرداخته شده است: درباره آخرالزمان: http://naghdefilm.parsiblog.com/Archive29767.htm و درباره 2012 http://naghdefilm.parsiblog.com/1261760.htm
پروژه سینمایی 200میلیون دلاری انگلیس و قطر و امریکا درباره پیامبر اسلام(ص)!؟
بانگاهی به نقدفیلم محمدرسول الله(صلی الله علیه وآله وسلم)درکتاب«اسطوره های صهیونیستی درسینما»
***واقعا در فکر رفتم. قطر که تجربه موفق و صدالبته مشکوک الجزیره را داشته است، حالا می خواهد وارد کار فیلمسازی بین المللی شود و دست به دامن هالیوود شده است. الجزیره بارها با مصاحبه با سران صهیونیسم بین الملل و اسرائیل غاصب، به طور غیر مستقیم به انها مشروعیت داده است! گرچه ظاهرا طرفدار فلسطین است و چند مستند برای فلسطین ساخته است! البته انکار نمی کنم بسیاری از مردم قطر و کارکنان الجزیره ضد صهیونیست هستند ولی سیاست دقیق تر از ساده اندیشی های برخی ماهاست... .
واقعا فیلمی که هالیوود در باره پیامبر اسلام بسازد چه از آب بیرون می اید؟ واقعا حقایق را خواهند گفت یا مثل فیلم الرساله/محمد رسول الله(ص) قرار است نقش یهود و منافقین و جبت و طاغوت را در آزار پیامبر اسلام سانسور کنند و درباره حضرت امیرالمومنان هیچ نگویند و تاریخ را آنگونه بسازند که سران هالیوود خصوصا تهیه کننده فیلم به شدت اخرالزمانی و صهیونیسم مسیحی ارباب حلقه ها می خواهند!! واقعا محل تامل است که از این خبر ذوق زده نشویم و جنگ روانی و نبرد سایبرنتیک را بهتر بشناسیم. از همین الان می توان حدس زد که فیلم اسلامی را به خورد مخاطب می دهد که هالیوود اراباب حلقه ای بپسندد. به یاد جمله مشهور مصطفی عقاد کارگردان الرساله افتادم که بعد از تجربه سال ها همکاری با هالیوود گفت: درهالیوود همه کاره صهیونیست ها هستند و حتی سوژه فیلم ها را هم کنترل می کنند... اما با هم متن خبر فارس را به دقت بخوانیم:
خبرگزاری فارس: تهیه کننده فیلمهای «ارباب حلقهها» و «ماتریکس» قصد دارد تهیهکنندگی فیلمی داستانی درباره زندگی حضرت محمد (ص) را با همکاری قطرفیلم مدیا بسازد. آغاز ساخت فیلم حضرت محمد (ص) از سال 2011 خواهد بود. این فیلم به زبان انگلیسی و با همکاری «باری.ام اسبورن» تهیهکننده فیلمهای به یاد ماندنی «ارباب حلقهها» و «ماتریکس» ساخته خواهد شد. او یکی از موفقترین تهیهکنندگان سینمایی است که در ژانرهای مختلف آثار موفقی را به سینمای جهان ارائه کرده است. فیلم حضرت محمد (ص) به زبان انگلیسی و برای مسلمانان سراسر جهان ساخته خواهد شد. به گفته «المور» تدوین و صداگذاری این پروژه بزرگ سینمایی در استودیوهای امریکا و انگلیس انجام خواهد شد. و داستان آن مطابق موازین اسلامی ساخته خواهد شد. این کمپانی در جلسهای که روز 31 اکتبر با دستاندرکاران و تهیه کننده این فیلم داشتند برای آغاز این پروژه عظیم سینمایی مبلغی حدود 200 میلیون دلار تخمین زدهاند. النور در رابطه با بازیگرانی که برای بازی به این پروژه دعوت میشوند گفت: قطعا از بهترین استعدادهای سینمای جهان برای حضور در فیلم داستانی حضرت محمد (ص) استفاده خواهد شد. کمپانی فیلم قطرمدیا امسال بودجهای را برای اجرای پروژههای بینالمللی و بزرگ در حوزه فیلمهای سینمایی و انیمیشن در نظر گرفته است. فیلم داستانی حضرت محمد (ص) سال 2011 با همکاری «باری اسبورن» یکی از موفقترین تهیهکنندگان هالیود ساخته خواهد شد.
فیلم «الرساله»(محمد رسول الله) [1]
زرسالاران دنیاطلب یهودی، که اکثریت هالیوود را هم تحت اشراف خود دارند، منافع خود را در عدم حقانیتِ آخرین وحی پیامبرانه، یعنی اسلام میدانند و در چنین آثاری سعی میکنند با تحریف معنای وحی و کاهش منزلت پیامبران، پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله وسلم) را هم در همان خطِ سادگی و تجربه شخصی قلمداد کند. لازم به ذکر است که گرچه اثری چون «الرساله»[2] (محمد رسول الله (صلی الله علیه وآله وسلم) نیز از هالیوود بیرون آمده است، امّا کارگردان زیرک و متعهد مسلمان فیلم، «مصطفی عقاد» تلاش زیادی کرد که بر اساس روایات اسلامی اهل سنت و با تأیید الازهر مصر، فیلمی برای اعتلای نام اسلام بسازد و حتّی تهیّهکننده اصلی فیلم هم دولت مسلمان لیبی بود؛ گرچه در همین فیلم هم تصویر سازی خشنی از مسلمانان است که بازیگر نقش حمزه سید الشهداء، آنتونی کویین، نماد اقتدار بیرونی و خشونت است نه نماد اقتدار درونی و اندیشمندانه.کوئین با تیپ خاصی که دارد، در فیلم های سرخپوستی بازی میکرده است[3] و محوریت او در فیلم، نقش منطق و معرفت پیامبر را کمرنگ تر کرده است. این تصویر از اسلام مورد پسند شرق شناسان یهودی و بر طبق سخنان آنان است. عقاد به راحتی میتوانست با بازی گردانی قویتری چند شخصیت علمی و فرهنگی صدر اسلام را هم به نمایش بگذارد که چهره جامعتری از اسلام ارائه شود. منطق و معرفت و صبر سپس شمشیر در برابر زورگویان.
نقد دیگری که به این اثر هالیوودی وارد است، این است که در این فیلم، هیچ خبری از جنگهای مسلمانان با یهودیان نیست و آزار یهودیان مدینه نسبت به شخص پیامبر سانسور شده است تا خلاف یهود و صهیونیسم نباشد؛ چرا که به گفته خود عقاد: «در هالیوود همه چیز،حتی سوژه هم کنترل میشود...، همه کاره تولیدکنندگان و تأمین کنندگان مالی صهیونیست هستند که هرگز اجازه مطرح کردن سوژه چنین کاری را هم، به کارگردان نمیدهند.»4] در تاریخ میخوانیم که جنگهای بنی نضیر و بنیالمصطلق و بنیقینقاع و خیبر مستقیماً با یهودیان بود، امّا این فیلم حولِ جنگهای بدر و احد و فتح مکه میباشد. در واقع این اثر از مثلث شیطانی که بر ضد اسلام به هماهنگی رسیده بود یعنی مشرکان و یهودیان و منافقان (غاصبان)[5 فقط به نفی مشرکان پرداخته است و مثل اینکه یهود و غاصبانِ منافق متحد با یهود، هیچ دشمنی با پیامبر مکرم نداشتهاند.
به علاوه فیلم ظاهراً به طور تعمدی سعی در کمرنگ کردن نقش اصحاب اندیشهورزی چون سلمان، مقداد، ابوذر و علی بن ابیطالب(علیه السلام) دارد و در عوض به اغراق، اطرافیان پیامبر را بلال و زید بن ثابت و چند شخصیت گمنام معرفی میکند[6] و تأکید افراطی بر نقش زید در فیلم میشود. از علی(علیه السلام) به طور نادر بحث میشود و فقط در جنگی، یک شمشیر دو لبه در کادر دوربین نشان میدهد که یادآور خشونتها وجنگطلبیهای اوست نه عقل و درایت و بازوی اسلام بودنش و نه نهج البلاغه حکیمانهاش و تاریخ پرافتخارش. به گفته نیکِ منتقدی: «بهتر بود نام این اثر سینمایی «زید بن ثابت» یا «بلال» باشد تا «محمد رسول الله صلی الله علیه واله وسلم».[7] به علاوه تبشیر و انذار و گفتگوها و مناظرات حضرت، به مقدار اندکی در فیلم، مورد توجه قرار میگیرد و معلوم نمیکند که دلیل اسلام آوردن مسلمانان صدر اسلام و حقانیتِ عرفان و اندیشه اسلامی، چه مواردی بوده است. این فیلم بیشتر شکوه بیرونی اسلام را به کمک جنگ، به تصویر کشیده نه اقتدار و حقانیت تفکر اسلام سیاسی- اجتماعی که داعیهدار اداره زندگی و حکومت آدمیان است. این تحلیل اخیر، همان نقدی است که به فیلمهای «ده فرمان»، «کتاب آفرینش»، «پرنس مصر»، «مصائب مسیح»، «سلیمان و ملکه سبا» و... نیز وارد است که به دلیل روحیه حسمحور و تجربهگرای دوران مدرن و رواج اساطیر اومانیستی- صهیونیستی، در هالیوود حکمفرماست، حتی اگر فیلمی با سرمایه مسلمانان و با کارگردانی مسلمان متعهدی چون عقاد، بخواهد از امکانات و بازیگران هالیوودی بهره ببرد.
البته انصاف این است که این فیلم در نشان دادن شکوه اسلام از زاویهای، بسیار موفق بود و تا حدی توانست جلوی بعضی تبلیغات منفی را بگیرد ولی در مسیر برخی دیگر از تبلیغات شد که منحصر بودن و موفقیت فیلم، ما را از نقد اندیشمندانه نباید دور کند. البته مصطفی عقاد را ارج مینهیم که حداقل، این اثر را ساخت و انسان متعهدی بود که در هالیوود، بیش از این نتوانست کار کند و با زیرکی صحنههای مناظره جعفر بن ابیطالب و نجاشی که مسیحی بود و تلاوت آیات سوره مریم را مفصلتر کار کرد تا بتواند بر مخاطبان غربی که اکثراً مسیحی هستند تأثیر بگذارد. شاید اگر در اینجا یادی از چند اثر ارجمند ایرانی که اخیرا تولید شده است، چون «مریم مقدس» و «اصحاب کهف» نداشته باشیم و نگاه زیبا و جامعتر آنها به اولیای الهی را مدنظر قرار ندهیم جفایی به حقِ تلاشمندان فهیم کشورمان کرده باشیم. برخی مسیحیان در کشورهای مسیحی، پس از دیدن «مریم مقدس» اعتراف کرده بودند که نگاه مسلمانان به اوان مسیحیت زیباتر از مسیحیان است! امید که تحلیل موجود در مسیر ساخت آثار گرانسنگی در این زمینه مفید واقع شود.