سفارش تبلیغ
صبا ویژن

تبیین سینمای استراتژیک غرب، برای حرکت به سمت برنامه ریزی استراتژیک سینمای اسلامی-ایرانی.

خلاصه گفتگوبا استاد حسن عباسی درنشریه داخلی هیات اسلامی هنرمندان،آیینه هنر

حدود 60 سال پیش به دانش نظامی می گفتند فن ژنرالی. واژه استراتژی اصولا به مسائل نظامی گفته می شود ولی اخیرا در هنر و فرهنگ هم از این واژه استفاده می شود. استراتژی یک واژه یونانی است و امروزه به علم بقا تعبیر می شود. هر کشوری آن را تبیین کند در راه بقای کشورش قدم برداشته است. وقتی دو نفر با هم دشمنی می کنند. نفر اول لیستی از ضعف های نفر دوم تهیه می کند  و بعد تهدیدات را بر مبنای نقاط ضعف اعمال می کند.

در داستانهای اساطیری یونان فردی به نام آشیل وجود دارد که نقطه ضعفش زرد پی بالای پاشنه اش بود که این زرد پی را هم اکنون آشیل می خوانند. جز این نقطه از هیچ نقطه از بدنش آسیب نبود و دشمنش پاریس از همین نقطه به او آسیب رساند. در شاهنامه ما هم آدمی هست به نام اسفندیار که در حین رویین تن شدن تمام بدنش را داخل آب رویین تنی کرد و برای نسوختن چشمش پلکش را بست و در نتیجه چشمش رویین تن نشد و از همین نقطه آسیب دید. رستم در مواجهه با اسفندیار تیر دو زبانه به چشم او پرتاب می کند چون نقطه ضعف دشمن را می دانست. یهودیان هم در اسطوره های خود فردی دارند به نام سامسون که قدرت مافوق اش در موهایش بود. وقتی با دلیله روبرو می شود و عاشق او می شود مشخص می شود که در صورت نداشتن مو سامسون هیچ قدرتی نخواهد داشت و پس بنا به درخواست عشقش که واقف به این قضیه بود موهایش را می تراشد  و از همین زاویه نیز آسیب می بیند.

در فرهنگ وایکینگ ها و اسکاندیناوی فردی هست به نام زیگفرید که با برگی چسبیده به کمرش معروف است. وی در حین رویین تن شدن روی زمین مایع رویین تنی غلت خورد و در نقطه ای برگی به کمرش چسبیده و در نتیجه مایع به آن قسمت نمی رسد و همین نقطه می شود نقطه ضعفش و از همین ناحیه خنجر می خورد  . اینها همه داستانهایی اند که به صورت نمادین به ما نشان می دهد که هر فردی نقطه ضعفی دارد و در مقیاس بزرگتر کشورها هم دارای نقایصی هستند که رقبا و دشمنان از آنها استفاده بهینه می کنند.

نقطه مشترکی که در همه قهرمانان اسطوره ای بالا دیده می شود این است که حرص و طمع دارند. ضعف اساسی بشر از ابتدا طمع و حسد و کبر بوده است . هر کشوری که به این ضعف ها رسید و طغیان کرد شکست سهمگینی خواهد خورد . آمریکا نیز به استکبار رسیده و از همین نقطه ضعف شکست خواهد خورد. ما سه نوع تهدید داریم که دشمنان مستکبر بر سر ما و امثال ما پیاده می کنند.

1 – تهدید سخت: جنگ و تهدیدات نظامی را می گویند.

2 – تهدید نیمه سخت: سیاسی اقتصادی است و گماشتن حکومت دست نشانده و وارد کردن مواد مخدر و ... و ضعیف کردن کشور ها از داخل

3-تهدید نرم:تصرف مغزهاوقلبهاست که به تسخیرمغزها خلاصه شده است:HEART’S & MIND’S BATTLE FIELD

راه تصرف قلب ایجاد عشق و نفرت است و راه تصرف مغز ایجاد شبهه و شک و یقین است که از دومی بیشتر استفاده می کنند. در سینمای استراتژیک تهدید نرم و راه تصرف مغز پیگیری می شود. قبل از سینما، ادبیات استراتژیک انگلستان این مقوله را دنبال می کرد.

داستان رابینسون کوروزوئه را تقریبا همه شنیده اید که از روی آن چندین فیلم هم ساخته شده است . داستان مردی است که در جزیره ای گیر می افتد و با آدم خواران آنجا رابطه برقرار می کند و بعد از آن از جزیره فرار می کند. ابتدا رابینسون را کافر می پندارند ولی به مرور این رابینسون است که آنها را تربیت می کند. این داستان زمانی نوشته شد که آفریقا و استرالیا و هندوستان و آمریکا دست انگلیس بود. محاسبه کنید این داستان چقدر در توجیه صاحبان اصلی سرزمین های اشغال شده مورد نیاز و مفید بوده است. معروفترین داستان استراتژیک سفرهای گالیور است. در این داستان هم دنیای اطراف یک سفید پوست لی لی پوتی و کوچک و کف دستی دیده می شود که نجات می یابند. در داستان اصلی صحنه ای هست که شاه لی لی پوت در حال سوختن است . گالیور وسیله ای برای خاموش کردن او نمی یابد پس بر روی شاه ادرار می کند. همسر شاه خطاب به گالیور می گوید که چرا این جسارت را کردی ؟ گالیور در جواب می گوید اگه این کار رو نمی کردم شاه می سوخت. پدر معنوی نئو کانسرواتیست ها یا نئو محافظه کاران لوی اشتراوس بود که ریشه این قشر را تربیت کرد. وی علاقه خاصی به داستان گالیور داشت. سال 1382 مادلین آلبرایت وزیر امور خارجه زمان کلینتون در خطابی به جمهوری خواهان گفت:"چرا شما به دنیا نگاه لی لی پوتی و گالیوری دارید؟"

(قلعه حیوانات جرج اوروول هم جزو این نوع ادبیات است.)

تارزان قصه ادگار باروز است در 1912 خلق شد . 22 مجموعه کتاب به 56 زبان در 15 میلیون کپی انتشار یافت. نگاه نژاد پرستانه و توجیه برتری سفید پوستان در یان داستان دیده می شود.

فیلم پوکوهانتس انیمیشنی است که دختر و پسر سرخپوستی را در شمال آمریکا نشان می دهد  که قرار است با هم ازدواج کنند . ولی وقتی انگلیسی ها به این سرزمین می آیند پسر موبلوند چشم آبی دل دختر را می برد. زن اصولا نماد سرزمین است (مام میهن و نماد عقیده. عقیده نیز مونث است )

در اکثر فیلمهای استراتژیک در کنار یک مرد آمریکایی دختری غیر آمریکایی تسخیر می شود و با این کار گویی تسخیر سرزمین دختر را القا می کنند. سری فیلمهای جنگ عراق و ویتنام و ... همه نشان دهنده این مقوله هستند. رمبو یک دزد است. از جنگ ویتنام برگشته. او یک افسر نیروهای ویژه هوابرد است. انسانی ناراحت و ناراضی که جامعه آمریکا را به هم می زند. می خواهند آن سرکوب و ذلالت و تحقیر به وجود آمده را با دادن این قدرت و ابهت به سربازان جبران کنند که یک تنه ارتشی را حریف اند. در سری فیلمهای رمبو وی به ماموریت های مختلف فرستاده می شود تا غرور از دست رفته را بازگرداند.

در سری فیلمهای راکی هم رینگ بوکس محل رقابت های بین المللی بود که راکی از آمریکا همه را شکست می دهد و در راکی 3 هم که دولف لانگرن از روسیه رقیبش بود . راکی تمرین کرده در طبیعت با دولف لانگرن دوپینگ کرده و تمرین کرده با تکنولوژی در گیر می شود و راکی پیروز می شود.

مجموعه های دیگر سری فیلمهای دلتا فورس با بازی چاک نوریس بودند. نیروی دلتا فورس همان نیرویی است که در طبس زمین گیر شدند. چارلی بکویت فرمانده این عملیات بود. تا زمان مرگش غم شکست عجیب  این ماموریت رهایش نمی کرد. این فیلمها برای برقراری اعتبار دلتا فورس ساخته می شدند. چاک نوریس هم خودش افسر سابق نیروی هوایی امریکا بود. در جنگ با کره 1953 شرکت داشت. در این سرزمین ورزش تانگ سودو را از پیرمردی کره ای یاد گرفت و در آمریکا آن را بسط داد. وی زمان جمهوری خواهان و رونالد ریگان هنرپیشه بود. در این فیلمها نیز آمریکا هر وقت با کشوری مشکل داشت به آن می پرداخت و نیروهای شر فیلمش را تامین می کرد. در شماره 2 این سری فیلمها با باند موادمخدر پانامایی روبرو می شوند . آن سالها با پاناما مشکل داشتند و با این فیلم چهرهای کریه از پاناما نشان دادند تا گیر دادن به این کشور را توجیه کنند . چند ماه بعد پاناما واقعا اشغال شد.

کارتون هایی مثل خانواده دکتر ارنست و مهاجران و .. که در راستای مهاجرت انگلیسی ها به استرالیا ساخته شد در جهت نشان دادن چهره مهربانی از مهاجرین متمدن بودند . اینکه ساکنان اولیه استرالیا رئوف بودند و با صلح و آرامش در آنجا سکونت کرده اند. در حالی که در تاریخ ثبت است که پوست قوم تاسمانی را کندند و بعد استرالیا اشغال شد. ( از قدیم گفته اند تاریخ را قوم غالب می نویسند.)

البته سینمای استراتژیک تا حدودی می تواند پیشتاز باشد. بعدها به علت وجود نقطه ضعف های فراوان در پشتوانه ایدئولوژی اش به ضد خود تبدیل می شود. مثلا همین رمبوها زمانی دنیا را تسخیر کرد و ارتش و سرباز آمریکایی را به عرش برد ولی وقتی دنیا می بیند که همین ارتش پیشرفته تر از پس یک شیره ای لاغر مردنی به نام بن لادن بر نمی آید تمام دودمان آنها به باد می رود. در نتیجه موج نفرت روز به روز نسبت به سیاست های خصمانه آمریکا را فرا می گیرد.

آمریکا از سیستم گوبلز استفاده می کند. ژنرال گوبلز وزیر تبلیغات هیتلر بود. یک استراتژی داشت. او می گفت:"دروغ بزرگ بگویید. دروغ هرچه بزرگتر باشد باور پذیر تر است." البته این محل تامل است. 

آمریکا، چهار چیز را دنبال می کند: ?-دموکراسی?- تحقق لیبرالیزم (که در ایران اشتباها آزادی تلفظ می شود) ?-هیومن رایتز(که در ایران به غلط حقوق بشر ترجمه می شود) ?-جامعه مدنی. سینمای استراتژیک تحقق این چهارعنصر را دنبال می کندو کار دیگر و مهمتر ترویج سبک زندگی آمریکایی است. AMERICAN LIFE STYLE   آمریکا این چند راه را دنبال می کند ولی می بینید که با قطر و عربستان و بحرین و کویت و امارات و اردن و مصر  و مغرب و مراکش و تونس که همگی دیکتاتورند دوست تر است. پس آمریکا دروغ می گوید. اگر آمریکا خواهان استقلال و آزادی کشور هاست باید سریع با اینان قطع رابطه کند . چرا نمی کند و دخالت می کند  ؟ آمریکا کاری ندارد که در این کشورها زن حق رای دارد یا نه. حقوق بشر رعایت می شود یا نه . ولی در ایران همکلام دختری است که خواهان رفتن به استادیوم است و از موضع فلان دانشجو که حرفی زده و خود نیز نمی داند چه گفته حمایت می کند  . اگر آمریکا به مردم عراق می گفت قصد داریم به کشورتان حمله کنیم و صدام را برداریم ولی از هر 27 نفرتان 1 نفر را خواهیم کشت آیا مردم عراق قبول می کردند؟

در زمینه مواد مخدر منابع را به سه دسته تقسیم کرده اند: تامین مواد مخدر برای دو میلیارد نفر از کلمبیا. دو میلیارد نفر از افغانستان و دو میلیارد نفر از لائوس و کامبوج. این سه منبع را برای سست کردن اراده جوانان نباید از دست دهند پس زیر زمینی با آنها هماهنگ هستند. این برنامه در پی منازعات کم شدت تعریف می شود که برایش برنامه ریزی های کلان کرده اند. هدف مدیریت بر مردمان جاهل و ضعیف است و بس. در حوزه سبک زندگی آمریکایی 22برابر تولیدات سالیانه هالیوود فیلم پورنو (سکسی شدید)  است. اف بی ای حامی این آثار است و معاونت اجتماعی این نهاد همه این آثار را می بیند و تایید می کند. آرم رعایت کپی رایت را می زنند و با رقبای غیر خود هم می جنگند. با این وجود خود را نجات دهنده بشر معرفی می کنند و از اخلاق گرایی دم می زنند. تبلیغ می کنند که آمریکا کشور فرصت هاست و بی قید و آزاد است و نوع زندگی متعالی در آن جریان دارد.

از این سو مردم دنیا را از اسلام رهایی بخش انسانها می ترسانند و واژه ISLAM FOBIA (اسلام هراسی) را تولید می کنند ولی وقتی به یهود می رسند از واژه ANTI SEMITISM ضد یهود گرایی صحبت می کنند. اسلام می شود ظالم و یهود می شود مظلوم. فیلم های مروج هولوکاست و مظلومیت نمایی یهودیان وصهیونیست ها در همین راستا ساخته می شود.

آمریکا را با همه ندانم کاری هایش مدینه فاضله معرفی کردند و لیبرالیزم را آخر دنیا و معنویت و همه چی جار زدند. می گویند همه به سوی لیبرالیزم باز می گردند و هرجاباشید به آن خواهید رسید. طبق نظریه مارکس که می گفت دین افیون توده هاست اعتقاد دارند که دین اراده را از جامعه می گیرد. اتوپیا را منتفی کرده اند و همه را به لیبرالیزم محدود کرده اند. می گویند حقیقتی وجود ندارد. تلاش نکنید که به آن برسید. اگر هم برسید مطلق گرا و انحصار گرا خواهید شد. پس می شوید فاشیست.

در فریاد مورچگان مخملباف چنین دیالوگی آمده است که می گوید: من با هرکس که به حقیقت رسیده مشکل دارم. چون کسی که به حقیقت می رسد فاشیست می شود.

جامعه آرمانی را به راحتی با جامعه هیتلری که برگرفته از افکار هگل و نیچه بود مقایسه می کنند. در حالی که نمی بینند این آمریکاست که خودش انحصار گر و فاشیست و متوهم شده است. به این دلیل آمریکا پیشروی ندارد و درجا می زند و به پوچی رسیده است. دائما هم اسلام و ایران را مزاحم معرفی می کنند و به بن بست رسدن خود را این چنین توجیه می کنند.

انسان ابتدا خدا گرا بود (تئوئیسم) و بعد انسان گرا شد (اومانیسم) ولی چون مصداق انسان گرایی 6 میلیارد انسان بود و باید به این 6 میلیارد انسان احترام گذاشته می شد این مرحله را نیز گذر کردند و به خود گرایی ( اگوییسم ) رسیدند و حالا از این مرحله نیز گذر کرده و به شیطان گرایی (سیطانیسم) و استکبار رسیده اند. همین شیطان گرایی را لعاب دینی می دهند و می شود کابالیسم یا عرفان یهودی

تمام موعود گرایی شان این است که بگویند دنبال هیچ منجی نباشید. نابودی و پوچی که در فیلمها از ان دم می زنند  نتیجه احساس نابودی و پوچی خودشان است که به آخرالزمان نسبت می دهند. خودشان به آخر الزمان حکمرانی خود رسیده اند و در حال گرفتن ختم آن هستند.

***تلخیص از دوست بزرگوارم حمید در وبلاگ سینمای ایران و جهان با حمید خان با عنوان: مقدمه ای بر سینمای استراتژیک(منجی سلطه گر 1+12) 

***پیشنهادمی کنم متن کامل رادر ??صفحه بخوانید: فایل پی.دی.اف را از این آدرس میتوان ذخیره کرد: http://andishkadeh.ir/documents/download.aspx?id=2083&fn=sc.pdf و  http://www.andishkadeh.ir/news/content/?n=17 

***درباره سینمای استراتژیک، سایت راسخون نیز مقالات متعددی را گردآوری کرده است که در این آدرس ها ببینید: http://www.rasekhoon.net/Article/Category-21791-1.aspx و http://www.rasekhoon.net/Article/Category-21791-2.aspx  و http://www.rasekhoon.net/Article/Category-21791-3.aspx  و http://www.rasekhoon.net/Article/Category-21791-4.aspx 

 

استقبال هنرمندان از «برنامه استراتژیک سینمای ایران»

دبیر هیات اسلامی هنرمندان گفت: واکنش چهره های برجسته به برنامه استراتژیک سینمای ایران مثبت است. سیدعلیرضا سجادپور درباره برنامه استراتژیک سینمای ایران و واکنش هایی که به همراه داشته به مهر گفت: این برنامه از سوی تعدادی از مقام های برجسته نظام در حال مطالعه است و یکی از آنها درباره اصول جدی پیشنهادی این برنامه واکنش کاملاً مثبت نشان داده است. وی در ادامه افزود: مفاد ریز این برنامه بعد اعلام خواهد شد و دلیل آن هم این است که می خواهیم در این مدت با برخی چهره ها که در زمان تنظیم استراتژی سینمای ایران با آنان صحبت نشده، مذاکره و از نظرات آنان اطلاع پیدا کنیم. دبیر هیات اسلامی هنرمندان گفت: این روزها تعدادی از سینماگران و مسئولان مشغول کار و مطالعه روی این برنامه هستند تا با در نظر گرفتن این اظهار نظرها و تنظیم نهایی، جزئیات برنامه استراتژیک سینمای ایران اعلام عمومی شود.

منبع:روزنامه ایران،شماره 4086 7/9/87،صفحه24(صفحه آخر) http://www.magiran.com/npview.asp?ID=1755071 


نوشته شده در  دوشنبه 88/8/4ساعت  4:35 صبح  توسط عضو گروه شهیداوینی 
  نظرات دیگران()

«شهروند ‌تابع قانون» پیروزی سینمای مستقل از هالیوود؛ استقبال مردم آمریکا از فیلمی علیه سیستم قضایی این کشور

تولید کنندگان مستقل سینمایی در آمریکا عقیده دارند استقبال مردم این کشور و نمایش عمومی موفق «شهروند ‌تابع قانون» که علیه سیستم قضایی این کشور ساخته شده، ‌یک پیروزی برای شرکت‌های مستقل فیلمسازی است.


به گزارش خبرگزاری فارس، افتتاحیه بالای این فیلم در جدول هفته قبل گیشه نمایش، باعث ارائه این تحلیل مثبت شده است. تهیه‌کنندگان مستقل و غیر هالیوودی آمریکا می‌گویند پیروزی 21 میلیون دلاری فیلم در سه روز اول نمایش،‌فقط اختصاص به شرکت تهیه‌کننده آن «آورتور فیلمز»‌ندارد. آنها این پیروزی را متعلق به کل صنعت سینمای مستقل و غیر متعارف می‌دانند.
«پل درگارابدیان» تحلیل‌گر سرشناس اقتصادی سینما در این رابطه می‌گوید: «چنین افتتاحیه خوبی موفقیتی کلان برای تمام تولیدکنندگان مستقلی است،که در جست و جوی موفقیت تجاری محصولاتشان دراین فضای سخت و بیرحم دنیای سینما هستند. شرکت‌های مستقل فیلمسازی این روزها به دنبال آن هستند که محصولاتشان مثل فیلم‌های تجاری و عامه پسند هالیوودی، مورد پسند و تائید تماشاگران قرار گیرد و فروش خوبی در جدول گیشه نمایش داشته باشد.»
«شهروند تابع قانون» در 5 روز اول نمایش خود در آمریکای شمالی بالای 26 میلیون دلار فروش کرده است و اهل فن می‌گویند این هفته هم با وجود اکران عمومی فیلم‌های جدید، شانس زیادی برای یک فروش خوب و بالا دارد.
این فیلم که با هزینه‌ای40 میلیون دلاری تولید شده، دو بازیگر مطرح سینما «جمی فوکس» و «ژرارد باتلر» را در نقش‌های اصلی دارد. فیلم به کارگردانی «اف گری گرای»‌ قصه آدمی معمولی را تعریف می‌کند که می‌خواهد خودش قانون و عدالت را به مورد اجرا بگذارد و این زمانی است که قاتل اعضای خانواده‌اش به کمک وثیقه آزاد می‌شود. هدف او فقط وکیل خوش زبانی نیست که باعث آزادی قاتل شده است. وی نسبت به کل سیستم قضایی آمریکا معترض است و عقیده دارد این سیستم به جانیان کمک می‌کند تا به حیات و فعالیت‌های خود ادامه دهند. افتتاحیه 21 میلیون دلاری فیلم، در عین حال یک موفقیت کلان برای شرکت آورتور نیز هست. «شهروند تابع قانون» تا به امروز موفقترین فیلم این شرکت در جدول سه روز اول نمایش فیلم‌ها بوده است. بهترین افتتاحیه قبلی این شرکت «قتل موجه» با بازی «آل پاچینو» و «رابرت دنیرو» است،‌که دو سال قبل نمایش عمومی خود را با افتتاحیه‌ای 16 میلیون دلاری شروع کرد. موفقیت «شهروند تابع قانون» بقیه شرکت‌های مستقل فیلمسازی را برای اکران عمومی تولیدات جدیدشان امیدوارتر کرده است. منبع:‏ http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=8808010126

یک نکته بسیار مهم: البته درباره وجود جدی سینمای مستقل در آمریکا حرف و حدیث هایی است که به بعد موکول می کنم. این مطلب را فقط برای اطلاع رسانی آوردم. چرا که برخی فیلم های انتقادی آمریکایی در کنار نقد برخی جنبه های زندگی و حکومت امریکایی، سایر مولفه های «امریکن لایف استایل/شیوه زندگی آمریکایی» را محکم می کنند...!


نوشته شده در  دوشنبه 88/8/4ساعت  4:34 صبح  توسط عضو گروه شهیداوینی 
  نظرات دیگران()

توییتر، جیره‌خوار دولت اوباما ؟!

اسناد به‌سرقت رفته از توییتر همراه و بررسی تحولات مالی توییتر با رویدادهای اخیر ایران، نشان می‌دهد دموکرات‌ها از اینترنت و فناوری‌های دیجیتال به‌عنوان سلاحی علیه دولت‌های مخالف خود استفاده می‌کنند.
خبرآنلاین نوشت: هیلاری کلینتون از ارتباطات حکومتی توییتر با دولت اوباما حمایت کرد. در گاف بزرگی که وی با خنده از آن صحبت کرد، مدعی شد که فرق بین توویتر (tweeter به‌معنی بلندگوی ریز متصل به باندهای صوتی) را با توییتر (twitter، شبکه اجتماعی میکروبلاگ‌نویسی) نمی‌داند، اما این می‌داند که برای سیاست امریکا بسیار مهم است. یکی از تحلیل‌گران فرانس‌پرس همان موقع تاکید کرد که دولت اوباما برای سرپوش گذاشتن روی دخالت‌های امریکا در ایران، از توییتر به عنوان سلاحی بزرگ علیه ایران استفاده کرده، چرا که اوباما با ژستی حق به جانب در برابر افکار عمومی هر نوع دخالت در امور داخلی ایران را تکذیب کرد.

روش استفاده از تاسیس و توسعه شبکه‌های اجتماعی توسط دموکرات‌ها قدمت زیادی دارد. تا جایی که در انتخابات سال 2000 امریکا، بیل کلینتون برای دریافت اعانه (قانونی و غیرقانونی) وب سایتی برای ال گور نامزد دموکرات‌ها ساخت و تا آن تاریخ بیشترین اعانه‌ها را از طریق اینترنت دریافت نمود. عین همین سیاست را اوباما با افتتاح سایت خود (my.barackobama.com) در انتخابات اخیر انجام داد که نشانگر زیر نفوذ بودن شبکه‌های اجتماعی به دارودسته دموکرات‌ها است. دریافت پول از طریق وب‌سایت، همراه‌سازی اذهان عمومی با سیاست‌های حزبی از طریق شبکه‌های اجتماعی از مهم‌ترین اهداف دموکرات‌ها برای تحت اختیار گرفتن افکار عمومی در امریکا بوده که حرکت‌های مارپیچی هیلاری کلینتون در قبال توییتر و کمک‌های پیدا و پنهان آنها به این نوع شبکه‌ها صحتی بر این ادعا است.

هیلاری کلینتون با تایید بر دادن بیعانه‌ای سیاسی به صاحبان توییتر از آنها خواست تا در بحران پس از انتخابات ایران، فعالیت‌های به ظاهر تعمیراتی خود را متوقف کرده و با رونق دادن تکنیکی بیشتر به سایت، به مخالفان دولت ایران کمک نمایند. اما واقعیت این است که توییتر به دلیل بحران مالی در حال ورشکستگی بود و ادامه فعالیتش منوط به فروش آن. اما چه کسی یا گروهی فرشته نجاتشان شدند؟ بی شک حوادث انتخابات ایران نه تنها باعث نجات از مرگشان شد، که دولت اوباما و دموکرات‌ها را مصصم کرد تا با الگو قرار دادن گیکوکراسی (Geekocracy) حمایت مالی خود را از این شبکه اجتماعی انجام دهند. اما پیش از این مصاحبه تنها کمک 35 میلیون دلاری از طرف شرکت Institute Venture Partners and Benchmark به صورت اعانه‌های افراد علاقمند به توییتر (Fund Raising)‌ به حساب وب‌سایت ریخته شده بود که در رفع بحران مالی تا حدودی موثر واقع شد، اما مانع برطرف شدن مشکلاتش نشد. درست قبل از انتخابات ایران نیز (27 ماه می) این وب سایت خود را به روز نمود و هاستینگ و ددی‌کیتد سرور‌های خود را به طرز گسترده‌ای افزایش داد.

وقتی به صفحه توییتر در وب‌سایت ویکیپدیا نگاه کنید، درآمد 400 هزار دلاری فصل سوم 2009 را با تعداد 74 کارمند نشان می‌دهد (که البته بعد از حوادث انتخاباتی در ایران در آمد فصل چهارم بالغ بر 4 میلیون دلار خواهد شد)؛ اما اخیرا هکری توانست به اسناد محرمانه توییتر سرک بکشد و آمار و ارقامی ارائه کند که هیچ شکی باقی نمی‌گذارد که تشکیلاتی بزرگ و کلان در سطح دولت آمریکا پشت ماجراست.

اسناد مذکور نشان می دهد که تا سال 2013 / 1392 توییتر باید 1 میلیارد کاربر با درآمدی معادل 1.54 میلیارد دلار داشته باشد و علاوه بر آن، 5200 کارمند با سود خالص 111 میلون دلار هم پیش‌بینی شده است. 310 سندی که این هکر فرانسوی (Hacker Croll) ارسال کرده، نشان از پروژه‌ای بسیار بزرگ دارد که بدون حمایت‌های مالی شرکت‌های اقماری دولت امریکا و سازمان‌های جاسوسی به ظاهر فعال در امر فناوری و دولت امریکا که آن‌را ساماندهی می‌کنند، قادر به ادامه فعالیت نبوده است. بی‌بی‌سی این هکر را (مانوئل دورن) شناسایی کرده و گزارش دیگری از این ماجرا را داده است.

کمک میلیونی به فیس‌بوک نیز در همین راستا ارزیابی می‌شود. کارشناسان معتقدند دولت اوباما نه به دموکراسی بلکه به گیکوکراسی (Geekocracy) یک‌جانبه و ابزاری معتقد است که همه را به جز خود از صحنه (با ابزارهای رسانه ای دیجیتال) محو می‌کند.

استیون جانسون در کتاب خود، اختراع هوا نوشته: «زمانی که از مایکل هوکابی درباره مشکل گرم شدن کره زمین سوال شد، گفت: وی برای رییس‌جمهور کار می‌کند و معلم علوم دبیرستان نیست! نگاه کلی سیاست‌مداران امریکایی زمانی به سمت بسته‌های پیشنهادی می‌چرخد که آن‌را در تعاریف نامتعارف خود از دنیا جا داده باشند».

جالب این‌که گفته می‌شود توییتر از سوی دولت امریکا حمایت‌های پیدا و پنهان می‌شود. البته جمهوری‌خواهان نیز از دموکرات‌ها انتقاد دارند، چرا که آنها نیز روی شبکه‌های اجتماعی تحت کنترل دموکرات‌ها سانسور می‌شوند.
درست در آغاز زمامداری اوباما زمانی که یکی از مخالفین سیاست‌های دولت (اسکات والکر جمهوری‌خواه) با ساخت صفحه‌ای روی توییتر دست به افشاگری علیه دروغ‌های اوباما درباره سیاست‌های اقتصادی و بهداشت و درمان پرداخت، ناگهان صفحات اینترنتی وی پاک شد و صدای اسکات روی صفحات وب برای مدتی قطع شد.

دولت اوباما هرگز جواب اسکات را نداد و سعی نمود به بدترین وضع ممکن سانسور اینترنتی را علیه دشمنان جمهوری‌خواه خود به‌کار گیرد. در فاصله کمی از این اتفاق صفحه اینترنتی کارل روو استراتژیست جمهوری‌خواهان هم از کار افتاد و به‌دلیل فشار افکار عمومی اعلام شد که به دلیل طغیان هرزنامه‌ها، صفحات توییتر این کاربران شات‌دان شده است. پیتر هوکسترا جمهوری‌خواه از ایالت میشیگان نیز در توییتر سانسور شد که خشم وی بر انگیخته شد.

نمونه‌های مذکور حاکی از عدم پایبندی دولت اوباما به اصل اصیل تکنولوژی در خدمت مردم وکاربران برای توسعه آزادی دارد، چراکه وقتی احساس کنند وب‌سایت‌ها را می‌بندند (با توجیهات عوام‌فریبانه ) و حتی رقبای داخلی خود را سانسور می‌کنند (جمهوری‌خواهان) و به طور پنهانی وارد امور داخلی کشورها شده و دست به کارهایی می‌زنند که خودشان آن‌را می‌پسندند و البته هر زمانی هم بخواهند، دست به تغییر ابزار زده و به اصطلاح همه را به جان هم می‌اندازند. کارشناسان معتقدند اگر چه همیشه جمهوری‌خواهان شمشیرشان را از رو می‌بندند، اما دموکرات‌ها با پنبه سر می‌برند و حالا نیز کم‌کم مدل دموکراسی توسعه‌طلبانه خود را با گیکوکراسی تحت وب به عنوان سلاح مخرب علیه حکومت‌های مخالف خود به کار می‌گیرند. http://www.rajanews.com/detail.asp?id=38582

****در این باره این مطلب هم خواندنی است: فیس بوک،توییتر، زرسالاران صلیبی، جنگ نرم وسایبرنتیک...و یهودیان! 

این را هم ببینید: درباره جنگ روانی و سایبرنتیک در ایران امروز و توطئه های بیگانگان: http://www.zionism.blogfa.com/cat-4.aspx


نوشته شده در  دوشنبه 88/8/4ساعت  4:29 صبح  توسط عضو گروه شهیداوینی 
  نظرات دیگران()

تأکید استاد رحیم‌پور ازغدی بر ضرورت بازبینی در علوم انسانی


حسن رحیم‌پور ازغدی در دیدار با نصرت ایسانوویچ، رئیس دانشکده اسلامی زنیتسا، به نقد وضعیت موجود علوم انسانی پرداخت و بازنگری و نگاه مجدد در این حوزه با توجه به مبانی قرآن و سنت را یادآور شد.به گزارش فارس به نقل از اداره کل روابط عمومی و اطلاع‌رسانی سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی، حسن رحیم‌پور ازغدی، روز سه‌شنبه 28 مهرماه با حضور در محل دانشکده تربیت اسلامی شهر زنیتسا به بررسی نظام تعلیم و تربیت از دو منظر اسلام و غرب پرداخت.ویژگی‌های نظام تعلیم و تربیت از دو منظر اسلام و غرب، تعاریف بنیادین علم و معرفت در نگاه توحیدی و غیر توحیدی و مکاتب مختلف فکری در جهان معاصر در این نشست از سوی وی مورد نقد و بررسی قرار گرفت.

در ابتدای این جلسه، نشست کوتاهی با نصرت ایسانوویچ رئیس دانشکده اسلامی زنیتسا، در محل دفتر وی تشکیل شد و وی از حضور رحیم‌پور ازغدی در این دانشکده قدردانی کرد.رحیم‌پور ازغدی طی این نشست با اشاره به فضای حال حاضر حاکم بر تعلیم و تربیت در جهان و نیز مباحث علوم انسانی، به نقد وضعیت موجود پرداخت و بازنگری در علوم انسانی و ضرورت نگاه مجدد در این حوزه، با توجه به مبانی قرآن و سنت را متذکر شد.در این دیدار، همچنین وی تعامل بین اندیشمندان اسلامی را در این زمینه از نیازهای این زمان برشمرد.ایسانوویچ نیز با بیان پیشینه‌ای از وضعیت تعلیم علوم اسلامی در بوسنی به نقاط ضعف موجود در سیستم آموزشی این کشور اشاره کرد.تلاش‌های دانشکده اسلامی زنیتسا در جهت استفاده از منابع موجود اسلامی برای تغییر وضعیت منابع آموزشی مورد استفاده در این دانشکده مورد اشاره قرار گرفت.از دیگر نکات مطروحه توسط رئیس دانشکده، مباحث کلان ارائه شده از سوی رهبر فقید جمهوری اسلامی ایران، حضرت امام خمینی (ره) با نگاه الهی و فارغ از توجه به غرب و شرق و تاثیری که این نگاه الهی بر نسلهای مختلف نهاد، بود.رحیم پور نیز با اشاره به فرازهایی از فرمایشات حضرت امام (ره) به بیان نافذ و تاثیرگذار ایشان و نفوذ این مفاهیم ارزنده در میان شقوق مختلف ملت ایران پرداخت.

لازم به ذکر است سخنرانی استاد رحیم پور در میان جمع قابل توجهی از اساتید و دانشجویان رشته تربیت اسلامی این دانشگاه ایراد شد و در خاتمه پس از پرسش و پاسخ با دانشجویان، نشست کوتاهی نیز با اساتید این دانشکده به منظور تبادل نظر در زمینه‌های مورد علاقه انجام پذیرفت. http://www.rajanews.com/detail.asp?id=38575


نوشته شده در  دوشنبه 88/8/4ساعت  4:23 صبح  توسط عضو گروه شهیداوینی 
  نظرات دیگران()

خبرگزاری فارس: نگارش فیلم نامه آخوند مزاحم از سوی یک کارشناس هنرهای دراماتیک آغاز شد.

به گزارش خبرنگار سرویس "فضای مجازی " خبرگزاری فارس، محمد علی باقری ضمن اعلام خبر نگارش فیلم نامه‌ای با موضوع روحانیت به رسا، در تشریح موضوع و جزییات این فیلم‌نامه گفت: شخصیت اصلی این فیلم نامه یک روحانی ذوالفنون است که در بسیاری از رشته‌های مختلف متخصص است. به دلیل حضور موثر و مفید وی در زمینه‌های گوناگون آن هم در محل استقرار و زندگی‌اش، در محیط و فضای حاکم بر آنجا تأثیرگذاری و مردم را جذب می‌کند.
این کارشناس هنرهای دراماتیک در ادامه افزود: با حضور موثر وی گروهی از افرادی که با کلام غرب هماهنگ هستند و فعالیت‌های این روحانی موفق تلاش‌های آنان را با ناکامی مواجه کرده است تصمیم به شکایت علیه این روحانی می‌گیرند که با عنوان یک آخوند مزاحم از وی شکایت می‌کنند. این استاد هنرهای دراماتیک، فضای حاکم بر این فیلم نامه را به نمایش گذاشتن اقتدار دین و روحانیت و دامنه تأثیرگذاری این قشر معرفی کرد. http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=8808031653


نوشته شده در  دوشنبه 88/8/4ساعت  4:21 صبح  توسط عضو گروه شهیداوینی 
  نظرات دیگران()

گروه مطالعاتی: حواندن این مقاله مهم را به همه دوستان پیشنهاد می کنم. امید که ما را نیز از تعمقات و تاملات بیشتر خود با خبر سازید:
موج کره‌ای در خدمت منافع چه کسانی است؟

امیرعلی صالحی

Korean wave یا Korea fever  که باید به موج کره‌ای یا تب کره‌ای ترجمه شود به جریانی چند جانبه اطلاق می‌شود که از اوائل دهه 90 میلادی در آسیا آغاز شد و روز به روز بیش از پیش مناسبات فرهنگی و سیاسی-امنیتی حاکم بر این قاره را تحت تاثیر خود قرار داد. این جریان عبارت بود از گسترش فزاینده مقبولیت فرهنگ عمومی کره جنوبی در قالب سریال ها و فیلم های تلویزیونی و کالاهای تجاری در سراسر قاره آسیا. در ابتدا به نظر می رسید این یک پدیده طبیعی است که پس از پایان جنگ کره و عزم سئول برای ورود به جامعه جهانی در همه زمینه باید تحقق می یافت؛ ولی پس از گذشت سال‌ها و فعلیت یافتن تسلط درام‌های کره‌ای بر مخاطبان مناطق خاصی چون چین، ژاپن، مصر و ترکیه به عنوان پیشقراولان جریانی که به آنتن تلویزیون‌های این کشورها محدود نمی‌شد، ابعاد و اهداف سازمان یافته و بلند مدتی در خصوص این موج کشف شد.
فرهنگ کره به عنوان یکی از ده فرهنگ برتر و غنی جهان در رسانه‌های مختلف وابسته به کانون‌های آنگلوساکسون مورد ترویج و تبلیغ قرار گرفت، تا ظرفیت لازم را برای ایفای نقش به عنوان یک درب پشتی برای نفوذ به مختصاتی که رسانه‌ها و محصولات امریکایی به دلیل عدم مقبولیتشان امکان ورود مستقیم به آنها را نداشتند، به دست آورد. کشورهای هدف عبارت بودن از چین، روسیه، ایران، ژاپن، مالزی، هند، ترکیه و برخی دیگر از کشورهای خاورمیانه و آسیای دور.
درام های تلویزیونی کره ای نقش نوک پیکان این جریان را بر عهده داشتند و بسیاری از مناطق هدف با یکی از سه درام تلویزیونی Autumn Fairy Tale, Winter Sonata, Dae Jang Geum گشوده شد. مرحله بعد ورود محصولات تجاری فراگیری بود که به سرعت در زندگی روزمره شهروندان مناطق هدف جای می گیرفت و تبدیل به بخشی از فرهنگ روزمره این مناطق می شد، انواع مارکهای کره ای همچون LG و SAMSUNG در رتبه نخست این مرحله قرار داشتند. این کالاها به عنوان سمبلی از موج کره‌ای به ابعاد مختلف زندگی خصوصی و اجتماعی مناطق هدف وارد شدند. کلیپ‌ها و ترانه‌ای کره‌ای، مدهای لباس، سوپراستارها، غذاهای کره‌ای و کتاب‌های مصور داستانی کودکان بخش دیگری از این موج محسوب می‌شوند.
کره جنوبی به عنوان فرزند ایالات متحده که در پی حضور نظامی امریکا در کره موجودیت یافت، پس از جنگ نیز در چارچوب‌های کمی علنی و بیشر مخفی به شدت مورد حمایت این کشور قرار گرفت و اکنون نقش فرهنگی خود را در کنار کانون‌های ضد چین همچون هنگ کنگ و تایوان به خوبی ایفا می کند. مسأله افزایش پیروان دین مسیحیت در چین به عنوان یکی از پیامدهای درام‌های تلویزیونی کره‌ای موجود در بازار چین مدتی است که پکن را به فکر فرو داشته است و دولت چین در تلاش است برای مقابله با این موج اقدامات مؤثری صورت دهد. این در حالی است که ژاپنی‌ها نیز به این موج با نگاه محتاطانه و بدبینانه‌ای می‌نگرند. مقاومت ژاپنی‌ها در برابر این موج که آن را مساله‌ای فراتر از توانمندی کره‌ای ها می‌دانند به حدی است که کتاب‌های آموزشی مصوری برای آموزش کودکان در قبال خطر فرهنگی موج کره ای با عنوان Hating the Korean Wave در حال حاضر در ژاپن در حال انتشار است که در آن به مواردی که کره‌ای‌ها در درام‌های تلویزیونی شان ژاپنی ها را مورد توهین و تحقیر قرار داده اند، اشاره شده است.

شاید کانون‌های صهیونیستی و کهنه سیاستمردان ایالات متحده دیگر پایگاه نظامی قابل توجهی در آسیای دور نداشته باشند ولی بی شک استودیوهای فیلم سازی کره یکی از پایگاه های موثر آنها در این منطقه و تمام آسیاست که توانسته اند بواسطه آن، جریان های فکری سیاسی و اقتصادی کشورهای منطقه را تحت تاثیر قرار دهند.
یکی از نتایج انکار ناپذیر و یا به عبارت دقیقتر یکی از اهداف راهبردی راه اندازی و تشدید موج کره‌ای تحت تاثیر قرار دادن کانون های جوشنده و صادر کننده فرهنگ و اندیشه در آسیاست. کانون هایی مانند ایران که از نظرفرهنگی تهدیدی بالفعل و غیر قابل مقابله برای غرب شناسایی شده‌اند. فرهنگ و اندیشه کنفسوسی* کره در میان کانون های فرهنگی آسیا بسیار برای غربی ها مفید افتاده است، کانونی که ضمن آمیزشی شوم با آموزه های مدرنیته و مسیحیت اونجلیستی توانسته است در قالب موج کره ای سراسر آسیا را فرا گیرد و مجال دیده شدن و ابراز وجود را از دیگر کانونهای کهن فرهنگی آسیا همانند اسلام، از آنها برباید. این بی شک یک پروژه منسجم و سازمان یافته و پر شاخ و برگ است که برای اختفای فرهنگ اسلامی به عنوان فرهنگ برتر آسیا به طور ظریف و هوشمندانه ای طراحی شده است.
درست در سال‌هایی که مدیران و مسئولان سازمان‌ها و مراکز فرهنگی کشور نگران تهاجم فرهنگی مستقیم از سوی غربی ها بودند. سازمان دهی جریان هایی چون موج کره ای با هماهنگی برخی تشکیلات نفوذ یافته در سازمان‌های فرهنگی و رسانه ای جمهوری اسلامی ایران، در حال انجام بود. درست از زمان ظهور جدی موج کره ای در آسیا، کانون ها و روابطی مرموز در رسانه ملی جمهوری اسلامی ایران نفوذ یافت و شکل گرفت که موظف بودد زمینه را برای ورود این موج به ایران در سال های آینده فراهم سازد.
پخش سریال یانگوم یا جواهری در قصر و تبلیغ کالاهای کره ای به نحو افراطی و غیر قابل توجیه، تاکتیکی بود که نه تنها در ایران بلکه در برخی دیگر از کشورهای آسیایی برای ورد موج کره ای به کار گرفته شد. ائتلاف کانون های نفوذ یافته در رسانه ملی، نمایندگی کمپانی کره ای LG در ایران و کمپانی های توزیع کننده فیلم کره ای، ترکیبی بود که تثبیت موج کره ای در ایران را به جد دنبال می کرد و متاسفانه به موفقیت های قابل توجهی دست یافت، به طوری در آستانه پایان درام تلویزیونی جواهری در قصر، تیمی که شامل برخی اعضای کانون های نفوذ یافته در رسانه ملی بود، از سوی رسانه ملی عازم کره جنوبی شد تا ضمن تصویب تفاهم نامه ها و قرار داد های تازه، مستندی درباره بازیگران این سریال تلویزیونی برای معرفی به مخاطبان ایران و تقویت موج کره ای در این کشور ساخته شود.
ستاره این مستند کسی نبود جز Lee Young-ae خواننده زن و بازیگری که نقش یانگوم را بر عهده داشت. قرار داد انحصاری شرکت های LG و Samsung با ستاره های درام های تلویزیونی کره ای، اتفاقی نیست؛ صرفا هم یک درایت اقتصادی نیست. این ستاره ها برای وظیفه ای بیش از تبلیغ کالاهای تجاری کره در کشورهایی که از این درام های تلویزیونی برای مخاطبان خود استفاده می کنند، تربیت شده اند. جالب اینجا بود که همان کانون های نفوذ یافته در رسانه ملی که برخی از آنها بیش از ده سال است سمت های کلیدی مربوطه به مذاکره با کمپانی های خارجی فیلم و و تبادلات بین المللی سازمان جمهوری اسلامی را در اختیار دارند، نام "موج کره ای " را برای مستند خود برگزیدند.  نمی توان اتفاقی بودن این نامگذاری را پذیرفت. کسانی در این نامگذاری سهمیم بودند که از جریان موج کره ای و اهداف آشکار و پنهان آن اطلاع داشته و دارند؛ با این حال تبادلات مالی کلان با شرکت‌های توزیع‌کننده اینگونه درام‌ها و فیلم‌های تلویزیونی و هزینه های تبلیغ و همکاری با کمپانی های LG ، Samsungو Hyundai Kia چیزی نیست که بتوان به سادگی از کنار آن عبور کرد.
استفاده بیش از اندازه از محصولات تلویزیونی کره ای به حدی رسید که برخی نشریات به عنوان انعکاس دیدگاه عمومی مخالفت هایی با این جریان ابراز کردند. به منظور کاهش حساسیت ها و لو نرفتن اصل داستان، فتیله موج کره ای کمی پایین کشیده شد تا زمان مناسب تری فرار برسد. این زمان مناسب تر را جومونگ فراهم آورد و اینبار بر خلاف جواهری در قصر، سریال جومونگ برای پخش از شبکه سوم سیما خریداری شد، که این مساله نیز اتفاقی نبود. موج کره ای با دعوت بازیگر نقش جومونگ در ایران تثبیت شد و به نتیجه نیمه نهایی رسید.
کانون جوشان فرهنگی که ادعا داشت حرف های جریان سازی برای مخاطبان جهانی خود دارد، در سالن همایش های بزرگترین رسانه داخلی و خارجی خود یعنی سازمان صدا و سیما، جایی که زمانی محل برگزاری همایش چهره های ماندگار بود و بزرگانی چون علامه حسن زاده آملی در آن حضور یافته بودند، دوربین های خود را نصب کرد تا این بار از یک شومن تلویزیونی دست چندم با اسکورت ویژه از فرودگاه تا هتل و تا مرکز همایشها، استقبال کند و به مخاطبان خود اعلام کنند شخصی را دعوت کرده است که به سیگار و مشروب علاقه ای ندارد، پس می تواند الگو باشد و پذیرایی رسانه ملی از او با ارزش ها منافاتی ندارد.
 موج کره ای ماسکی برای ترویج و تثبیت ارزش های امریکایی در کشورهایی مانند چین و ایران است که به دلیل سیاست ها و ذائقه عمومی فرهنگی تمایلی به استفاده از محصولات امریکایی ندارند. بی بندو باری ساده انگارانه ترین نشانه فرهنگ امریکایی است، فرهنگ امریکایی زمانی بر یک جامعه حاکم می شود که عدم علاقه به سیگار و مشروب به عنوان متعالی ترین توصیفی که برای برای میهمان آن جامعه یافت شده است، از رسانه ملی به سمع مخاطبان برسد.
درهای پشتی نگهبان ندارد، اسب تراوای فرهنگی مدتهاست که از دیوارهای رسانه ملی عبور کرده است، و این مساله بیش از هر چیز در ورود فیلم های سینمایی و سریال های تلویزیونی خارجی مشهود است، جایی که رابط‌های متنفذ باند‌های اقتصادی ورود و خروج برنامه های نمایشی با شگر های پیچیده تصمیم نهایی را برای کارشناسان این حوزه تعیین می کنند. این که در برنامه پر بیننده خبر بیست و سی رسانه ملی به طور مبسوط به حضور جومونگ در سالن همایش‌های این رسانه با پس زمینه تیلیغات LG پرداخته می‌شود، و این خبر در رسانه‌های مختلف اینترنتی، رادیویی و مطبوعاتی تکرار می‌گردد، یک اتفاق ساده و طبیعی نیست. بازیگر نقش جومونگ یک ستاره دست چندم تلویزیونی است نه چیزی فراتر از آن اینکه رسانه ملی با شور و حرارت فراوان از زبان او می‌گوید که ایران فرهنگ قابل توجهی دارد، یک تحقیر بزرگ ملی است که سال‌ها برای تحقق آن سازمان‌دهی صورت گرفته است و مدیران ارشد سازمان همچنان در برابر آن غفلت می‌ورزند. بازی های جومونگ، شمشیر جومونگ، تی‌شرت جومونگ و لوازم التحریر جومونگ و پوستر های جومونگ و یانگم و عشق گرفتن یک امضا از بازیگر جومونگ آغاز فصلی جدید در حیات فرهنگی ایران اسلامی و نسل های در حال رشد آن است و سرانجامی مطلوب نخواهد داشت.
* (بودایی صحیح تر است:گروه مطالعاتی)  منبع: http://www.jahannews.com/vdccesqe.2bqi48laa2.html
 

                                         به بهانه حضور هنرپیشه کره ای در ایران;

                                          محبوبیت یا پروپاگاندا تبلیغاتی؟!

جهان. سرویس فرهنگ و هنر: * « سانگ ایل گوگ بازیگر نقش جومونگ  صبح امروز با بازیکنان تیم والیبال سایپا که برای حضور در رقابت های بین المللی والیبال کره جنوبی به بوسان سفر کرده اند، تمرین کرد.»
* « سرانجام انتظارها به سر رسید و جومونگ دیروز برای دیدار با انبوه دوستداران خود در ایران همراه با اعضای تیم ملی بسکتبال ایران قهرمان آسیا وارد فرودگاه امام خمینی (ره) تهران شد و خودش هم در نشست خبری از تمام آنها که برای استقبال از وی ـ نه قهرمانان ملی ایران ـ رنج سفر تا فرودگاه را تحمل کرده و احتمالا شب را بیدار مانده بودند، تشکر کرد.»
*« بازیگر نقش جومونگ عصر دیروز در حالی برای شرکت در یک نشست خبری وارد مرکز همایش‌های صدا و سیما شد که خودش از ذوق‌زدگی نمایندگان رسانه‌های گروهی ایران ذوق‌زده شده بود.»
*«جومونگ با تسلیت گفتن درگذشت یک ایرانی به خاطر خانم سوسانو، از اینکه جومونگ توانسته به نوعی از معضل ترافیک شهرهای بزرگ کم کند ابراز خوشحالی کرد.»
*«سونگ درپایان بادادن این مژده که اگر باردیگر او را دعوت کنند،حتما دوباره به ایران سفر خواهد کرد،بسیاری ازعلاقمندانش را ازنگرانی رهانید.»

******************************

موارد بالا ، عناوین خبرهایی است که از چندی قبل تا دیروز در صفحه ی بسیاری از سایتها و خبرگزاری های ایرانی به چشم می خورد.
 بازیگری کره ای با بازی در سریالی نه چندان قوی ، به لحاظ تکنیک های ساخت سریال و بازیگری ، در میان مردمان کشوری این چنین مطرح می شود و بدین شکل محبوبیت و معروفیت می یابد، که قهرمانان ملی و مردان افسانه ای زیادی را در دل تمدن و باورهای دینی و ملی خود به میراث برده اند.
به نظر می رسد با حضور بازیگر نقش جومونگ در ایران ، رسانه ها و متولیان رسانه در ایران مبلغ بازیگری شده‌اند که در مجموعه‌ای ضعیف و سطحی ایفای نقش کرده است. آن هم سریالی است که ارزش‌های حرفه‌ای ندارد .
البته بماند که از همان روزهای نخستین پخش این سریال برخی از مدیران صدا و سیما در خصوص جایگاه متناسب و خوب مضامین این سریال در میان مخاطبان آن در ایران ، سخن ها گفتند و و البته که این محبوبیت را توجیه کردند.
ولی سوال این جاست :
چه می شود که سریالی این چنین با تمام نقاط ضعف و سست عنصری آن در مقابل فرهنگ غنی ایرانی این چنین مخاطب می یابد؟!
چرا سطح سلیقه ی ما و البته مدیران فرهنگی و رسانه ای ما تا این حد تنزل یافته است که انرژی نیروی انسانی و پتانسیل های ذی قیمت مجموعه های تحت تصدی خود را این چنین هدر می دهند تا  بازیگری کره ای ، نه تنها خود نیز از این «استقبال پر شور و هیجان» ذوق زده شود بلکه ، حضور سانگ ایل گوگ  به شاهدی برای گسترش و نفوذ روز افزون جریانی چند بعدی در کشورهای منطقه قلمداد شود که تب کره ای Korea fever  نام دارد و این تب یا موج کره ای با دعوت بازیگر نقش جومونگ در ایران تثبیت شد و به نتیجه مطلوب برای کسانی رسید که سمت های کلیدی مربوطه به مذاکره با کمپانی های خارجی فیلم و و تبادلات بین المللی سازمان جمهوری اسلامی را در اختیار دارند.
آیا به راستی در پشت پرده ی این هزینه های هنگفت برای خرید سریالهای کره ای ، ساخت مستند از بازیگران این سریال ها توسط عوامل ایرانی، دعوت از بازیگر دسته چندم کره و ...هیچ پروپاگاندای تبلیغاتی و یا برنامه ریزی جدیدی برای استحاله ی فرهنگ اسلامی -ایرانی ،که قاعدتا باید در صدر برنامه های صدا و سیمای جمهوری اسلامی باشد ، وجود ندارد؟
بسیار بعید به نظر میرسد که دور زدن قانون توسط بیزنس من های شرکتهای ال - جی یا سامسونگ ، در معرفی این بازیگر با نمایش لوگوی تبلیغاتی این شرکت ها، یک اتفاق یا اشتباهی کوچک باشد که از چشم مدیران ارشد سازمان و ناظران نیز کماکان دور مانده است.
 صف انتظار دهها جوان ایرانی برای گرفتن امضا از این هنرپیشه،و مانور رسانه های کره ای بر روی این موضوع از نکات تامل برانگیز و دردآور این برنامه مشترک شرکتهای تجاری کره و مسئولین فرهنگی به خواب رفته ایران است.
امیر علی صالحی در یادداشتی پیرامون پیامدهای این تب کره ای مینویسد: « کانون جوشان فرهنگی که ادعا داشت حرف های جریان سازی برای مخاطبان جهانی خود دارد، در سالن همایش های بزرگترین رسانه داخلی و خارجی خود یعنی سازمان صدا و سیما، جایی که زمانی محل برگزاری همایش چهره های ماندگار بود و بزرگانی چون علامه حسن زاده آملی در آن حضور یافته بودند، دوربین های خود را نصب کرد تا این بار از یک شومن تلویزیونی دست چندم با اسکورت ویژه از فرودگاه تا هتل و تا مرکز همایشها، استقبال کند و به مخاطبان خود اعلام کنند شخصی را دعوت کرده است که به سیگار و مشروب علاقه ای ندارد، پس می تواند الگو باشد و پذیرایی رسانه ملی از او با ارزش ها منافاتی ندارد. موج کره ای ماسکی برای ترویج و تثبیت ارزش های امریکایی در کشورهایی مانند چین و ایران است که به دلیل سیاست ها و ذائقه عمومی فرهنگی تمایلی به استفاده از محصولات امریکایی ندارند.»
ساده انگارانه است اگر بخواهیم این حضور را صرف نظر از اهداف تبلیغی آن تنها برای اغنای مخاطبان افسانه جومونگ در ایران بدانیم و با چشم پوشی از پیامدهای قبل و بعد آن ، هم چنان سرمایه های فرهنگی کشور هدر بدهیم.
منبع: http://www.jahannews.com/vdchxzn-.23ni-dftt2.html

نوشته شده در  جمعه 88/5/30ساعت  3:21 صبح  توسط عضو گروه شهیداوینی 
  نظرات دیگران()

مکتب­خانه­های سنتی یا مدارس جدید؟

این سریال نگاهی افراطی و غیرمستند به نظام تعلیمی سنتی ایران داشت، نگاهی که در آن مکتب خانه، مساوق تنبیهات سخت بچه­ها و آموزش­هایی با بهره­دهی پائین یا ناکارآمد می­باشد و آموزش مبتنی بر حفظ کردن صرف می باشد و انواع تنبیهات بدنی چون فلک کردن بچه ها و ایستادن بر روی دو پا از اصول جدایی ناپذیر آن می باشد. در مقابل، مدارس جدید مرکز بهداشت و زیبایی و درس­های پربهره و معلمی دوست داشتنی و دلسوز می­باشد. نگاهی که طرفداران مدارس جدید را افرادی چون پدر بذله­گو و مهربان دکتر قریب و معلم شهری مدرسه معرفی میکند که محبوبیت مردمی نیز دارند و مخالفین مدارس جدید را-که موافق مدارس سنتی هستند- عده ای شرور و لات و غاصب و نیمه وحشی به تصویر می کشد که به شغل هایی چون قصابی و خزینه داری مشغولند و حتی حرف روحانی محل را نیز گوش نمی کنند.

برای تاثیرگذاری بیشتر این نوع تصویرسازی غیرواقعی از سیستم سنتی و جدید اموزشی، کارگردان در یکی از قسمت­ها محمد قریب کوچک را مخفیانهبه مکتب­خانه می فرستند تا شاهد فلک شدن بهترین دوست خود باشد. در صحنه­ها ناخودآگاه،کارگردان، حس همذات پندارانه مخاطب با محمدِ کوچک را به نفع مدارس جدید مصادره می کند.

مایه تاسف است که ناهماهنگی در سیاست های کلی رسانه ملی باعث شد که همزمان با پخش این سریال در شبکه دوم، شبکه چهارم سیما مشغول پخش مستندی درباره برتری­های سیستم مکتب­خانه­های قدیم نسبت به مدارس مدرن بود، تال آنجا که برخی کشورهای مدرن نیز، پس از قرنها اجرای ناموفق سیستم ناکارآمد آموزشی در مدارس مدرن، در فکر تقلید از سیستم مکتب­خانه­های سنتی ما هستند! و روشن است که این حرف به معنای نفی تمامی وجوه نظام جدیدآموزشی نیست، بلکه باید در یک جایگاه متعادل، با توجه به مبانی محکم اسلامی به نقد و بررسی هر دو نوع نظام پرداخته و به جایگاه شایسته و غیر تقلیدی هم شان تمدن اسلامی-ایرانی برسیم. حقیقتا آیا افرادی چون زکریای رازی و بوعلی سینا و جابربن حیان و سعدی و حافظ و مولوی و خواجه نصیرالدین طوسی و  امام خمینی(ره) و علامه طباطبایی که در رشته های متعددی چون جغرافیا و سیاست و هندسه و فیزیک و شیمی و دیانت تبحر داشتند، در مدارس جدید درس خوانده بودند یا مکتبخانه­ها و مدارس قدیم؟!

بحث درباره مشکلات نظام آموزش جدید مدارس و دانشگاه­هاکه تقلیدی از سیستم آموزشی غربی­هاست و اینکه طی سده اخیر که در کشور ما به سمت این سیستم با نگاه­های اومانیستی و سکولار رفتیم، آیا مشکلات ما به صورت مبنایی حل شد یا بیشتر از قبل، تابع سیستم جامع نظام مدرن غربی شدیم و کشورمان را که در تولید و صادرات محصولات کشاورزی خودکفا بود، به سمت صنعت مونتاژ پیش بردیم و بیش از گذشته وابسته به محصولات و تکنولوژی جهت دار غرب شدیم؛ در جای خود در مباحث فلسفه تعلیم وتربیت[10] و بررسی و نقد نظام آموزشی مدرن و مبانی اومانیستی آن[11] فراوان مورد تحلیل و بررسی قرار گرفته­است که از حد بررسی این مقاله مختصر خارج است.

با این توضیحات، این پرسش بسیار مهم مطرح است که چرا کارگردان طرفداران مدارس قدیم را انسان­های بی­منطق و خشنی چون شاه نعمت و همپالگی­های نیمه وحشی اش تصویر کرده است؟ افرادی که طرفداران مدارس مدرن را بهایی و بی دین خطاب می کنند و با آتش زدن نیمکت­های مدرسه جدید، در بین مردم ایجاد رعب کرده و می خواهند برای حفاظت از دین مردم جلوی کار معلم فداکار و مدرن و اتو­کشیده­ای که در تهران درس خوانده و برای مردمش به روستا امده است را بگیرند! مگر در تاریخ معاصر کشور ما، جز این بود که برخی غربزدگان، توسعه مدارس و دانشگاه­های جدید را در راستای غربی کردن این کشور دانسته و به شدت از آن حمایت کردند؟ مگر در طول حدود هزار سال که مسلمانان تمدن اسلامی را در اوج علمیت و کارآیی برتر از کشورهای غربی داشتند همین نظام اموزشی نبود که مارا به پیش می برد؟ البته طبیعی است که نقد منصفانه نظام تعلیم و تربیت سنتی و اصلاح اشتباهات آن کار موجهی است ولی با این اوصاف مذکور نقد و تخریب مبتذل نظام سنتی تعلیم و تربیت با هم متفاوتند.

علم و ایمان، نوع دوستی یا تدین دکتر قریب؟

«آیا یک کوره سواد ارزش داشت تا بچه ات بی ایمان شود!» این دیالوگ از جانب.... در قسمت .... مطرح می شود، اشاره صریحی به ارتباط علم و ایمان دارد. پر واضح در جهان مسیحیت یهودیزه قرون وسطی که فیدئیزم افراطی (ایمان گرایی عقل گریز یا عقل ستیز) علم و ایمان در بسیاری از امور، با هم نمی ساختند و کلیسا با علم مخالفت می کرد، خصوصا که دیدگاه­های بطلمیوس و ارسطو که در کلیسا به عنوان دین مطرح شدند، مخالفان ارسطو و بطلمیوس را به بدگویی از دین در مقابل علم واداشت، اما در فرهنگ اسلامی همیشه تاکید به علم آموزی، از جانب اولیای دین شده است و اساسا تفکر اسلامی با برخورد منطقی با آرای جدید بوده است که شکوفایی خود را نشان داده است و نوآوری و شکوفایی و ابداع و تاملات عمیق، از آن حکما و اندیشمندان مسلمان بوده است[12] و این فراماسونرها و روشنفکرنمایان بوده­اند که پس از کودتای رضاخان به ستون­های ثابت دیکتاتوری او تبدیل شدند.

اما متاسفانه در این فیلم، ورود مدارس جدید -که در زمان خود با مخالفت های جدی و منطقی از جانب علما و مردم متدین مواجه بود-  مطلقا خوب انگاشته شده است و مخالفان مدارس جدید، بی منطقان و اوباش روستا تصویر شده­اند. انگار که دخمه تنگ و تاریکی به اسم مکتب­خانه­ بوده است که باعث این عقب ماندگی ایران در عصر قاجار و پهلوی شده است و ناچار فقط از طریق علوم مدرن است که مملکت به فلاح و رستگاری می رسد. همچنین شاهدیم که در جاهایی که دکتر قریب به بیماران کمک می کند علی رغم زندگی دکتر قریب کمک او بیشتر از روی حس نوع دوستی است نه عمل به تکلیف شرعی. این حرف در انجا بیشتر خود را می نمایاند که نمادها و نشانه­هایی که دال بر مذهبی بودن دکتر قریب می باشد،کمتر در فیلم مورد توجه قرار گرفته است؛در حالی که به گفته شاگردان نزدیکی چون دکتر علی اکبر ولایتی در زندگی واقعی دکتر شاهد  چنین بازتاب­های مصرحی از دینداری وافر دکتر قریب بوده­ایم. دکتر ولایتی در همایش تجلیل از عوامل سریال تصریح می کند:

«مرحوم دکتر قریب چند خصوصیت داشت که یکی از آنها این بود که از خانواده‌ای اصیل بود. همچنین محمد قریب یکی از مهم‌ترین کارهایش ممانعت از گسستگی نسل‌های این کشور بود که نقش بسیار اساسی در استمرار هویت ملی دارد. او فرد متدینی بود. من سه سال شاگرد مستقیم­شان بودم. این اواخر که بیمار شده بودند صبح‌ها درب منزلشان واقع در الهیه می‌رفتم. ایشان را با اتومبیل به مرکز طبی کودکان می‌بردم. یک بار اطباء گرگان ایشان را برای سخنرانی دعوت کردند، شب در هتل با هم بودیم و ایشان بعد از نماز مغرب، سوره واقعه را از حفظ به عنوان تعقیب خواندند که مثالی در حوزه تدین ایشان بود... در حوزه سیاستی و مبارزاتی ایشان نقش بسیار اساسی در مبارزات ملی شدن نفت داشتند. بعد از انعقاد قرارداد کنسرسیوم بین دکتر علی امینی و هاوارد پیج که از کمپانی استاندارد اویل نیوجرسی بود که انصافا قرار داد ننگینی بود و زحمات آنهایی که در ملی شدن صنعت نفت نقش داشتند، هدر دادند. در کنسرسیومی ایشان به اضافه ده تن از اساتید دانشگاه تهران نامه‌ای نوشتند و به حکومت کودتا که چرا این کنسرسیوم را قرار داد بسته‌اند، اعتراض کردند. هاوارد پیج گفته بود هر آنچه ما، در ملی شدن صنعت نفت از دست داده بودیم دوباره به دست آوردیم و این یازده استاد را از دانشگاه بیرون کردند.»[13]

طب سنتی یا پزشکی مدرن؟

به مناسبت شغل دکتر قریب که پزشک می باشد، در جای جای این اثر به مباحثی درباره طب سنتی و مقایسه لابد آن با پزشکی جدید پرداخته است و کارگردان، برتری قطعی پزشکان جدید و روش­های درمانی آنها بر طب سنتی ایرانی را اثبات شده می پندارد. اما جای این سوال باقی است که اگر چنین بود، چرا مثلاً، هم اکنون در کشور آمریکا -که از مدرن ترین امکانات طبی در سطح جهان برخوردار است- ضعف­ها و کاستی ها و یکجانبه نگری­ها و پوزیتیویسم روشی در پزشکی جدید، مراکز بسیار زیادی از آن کشور را به استفاده از طب سوزنی و طب گیاهی و سایر مکاتب طب سنتی کشانده است؟ چرا اکنون نقد پزشکی مدرن در مباحث فلسفه طب، مورد توجه جدی اندیشمندان بین الملل قرار دارد؟[14]

به راستی اگر کارگردان این فیلم، در کنار دکتر قریب و سایر دکترها و پروفسورهای کراواتی فیلم، چند حکیم حاذق و متقی و مردمی را نیز به تصویر می کشید، جای چنین سوالی می ماند؟ مگر کارکرد رسانه­های تصویری، که از تکرار برخی صحنه ها، نتایج ناخودآگاهی را به مخاطب القا می کنند، جز این است که دیدن فردی در هیبت لطفعلی نوکر حکیم رحمت الله (با بازی باور پذیرِ حسین پناهی) باعث می شود که نگاه مخاطب به طب سنتی منفی شود؟ به راستی چرا باید چنین بی رحمانه سنت عمیق و مستدل و علمی طب سنتی خود را تضعیف کنیم؟ سنتی قوی و ماندگار که هنوز هم، فارغ التحصیلان دانشگاه­های بزرگ جهان، با نام حکیم بوعلی­سینا، کلاه رسمی دانشجویی «اَوِسینا/ ابن سینا» را بر سر می گذارند و جشن دانش آموختگی می گیرند. سنتی که تا حدود هزار سال تا اواخر قرن بیستم میلادی در بزرگترین دانشگاه­های جهان، مرسوم بوده است و طب بوعلی سینا و سایر مکاتب طب اسلامی و ایرانی و مصری، در تارک پزشکی جهان می درخشیده است. هرچه سنت­های تاریخی مثبت خود را نفی بی دلیل کنیم و از سنت­های مادی­گرایانه غرب تبعیت کنیم، قطعا از بهروزی مردمان خود فاصله گرفته­ایم و در غربگرایی بیشتر درغلطیده­ایم. دکتر زیگرید هونکه در کتاب «فرهنگ اسلام در اروپا» ، در بخشی که به اهمیت زیاد و تاثیرگزاری عمیقِ طب اسلامی در تکوین پزشکی مدرن می پردازد[15]،  تصریح می کند:

«در اروپا، یک کتاب هم وجود نداشت که سرچشمه اصلی آن از کشورهای اسلامی نبوده یا از آن مآخذ نگرفته باشد. اگر لغات عربی کتاب­های آن زمان اروپا گویای این واقعیت نمی بودند، همان محتوا و مضمون آنها، خود این حقیقت را برملا می ساختند.»[16]

کارطاقت­فرسای کودکان ایرانی در کارگاه قالی بافی!

مطلع اغازین این سریال در قسمت اول خواب دکتر قریب است که در ابتدای همین مقاله به برخی جنبه­های هنری این خواب اشارتی رفت، اما در یک نگاه دقیق محتوایی به این رویا، شاهدیم که چندین دختربچه معصوم که در یک کارگاه قالی بافی مشغول بافتن فرش ایرانی هستند(کودکان کار) در وضعیتی نامناسب و رنج اور تصویر شده­اند که ناگهان یکی از آنها بی حال شده و دکتر قریب برای نجات او می رسد و دکتر قریب برای نجات این کودک نجیب و مظلوم ایرانی است که جان خود را نیز فدا می کند.

اگر واقعا کارگردان حقیقتا کار اجباری کودکان فقیر را مورد توجه اصالی نداشت و صرفا می خواست فداکاری دکتر قریب را به تصویر کشد، به راحتی می توانست کودکی را در حال بازی و شادی نشان دهد که مثلا در اثر برخورد به شیئی که در مسیر بازی اوست، مجروح شده و دکتر قریب در صدد نجات او بر می­آید. به نظر می رسد که باز فیلم یکجانبه به قاضی رفته است و افراط خود در سیه نمایی را به حدی رسانده که در رویای دکتر قریب، همه کارگران ان کارگاه نامناسب، بچه­های معصوم بین 8 تا 14 سال هستند و از سنین دیگر در آنجا حضور ندارند. به نظر می رسد که کارگردان می توانست از سکانس هاس متعادل تری برای بیان فداکاری دکتر قریب استفاده کند. خصوصا زمانی اهمیت این تذکر بیشتر دانسته می شود که به این امر توجه کنیم اولین سکانس­های این سریال بلند به این رویا اختصاص یافته است، مسلما اگر در بین داستان های فرعی اواسط فیلمنامه اشاره­ای به این امر می شد و چنین برجسته سازی ویژه ای از کارکودکان در ایران معاصر نمی شد، مناسب تر بود.

نویسندگان: گروه مطالعاتی نقد فیلم و غرب شناسی شهید آوینی/ از محققین مرکز پژوهش های اسلامی صدا وسیما ،لطفا نتیجه و نظرات خودرا با پست الکترونیکی به نویسندگان اطلاع دهید: Mersad313@gmail.com ،در صورتی که صلاح دانستید همین نوشته را برای دوستان و مخاطبین خود نیز ارسال فرمائید. با تشکر



پاورقی ها و منابع:

[1] . فیلم های زندگینامه ای به اختصار «Biopic» نامیده می شود.

[2] . دکتر محمد قریب در سال 1288 ه.ش در یک خانواده مذهبی در تهران متولد شد. در 1306 برای ادامه تحصیل پزشکی به فرانسه رفت. در1317 به ایران بازگشت. در1319 به عنوان دانشیار طب اطفال، به فعالیت علمی مشغول شد. وی ابتدا در بیمارستان رازی به اداره بخش اطفال مشغول شد و بعد از آن در بیمارستان هزار تختخوابی، بخش اطفال را دایر نمود. وی در 1319 کتاب بیماری­های کودکان را به چاپ رساند. در1321 نشان عالی دولت فرانسه را از آن خود کرد و در1350 به عضویت هیئت مدیره انجمن بین المللی بیماریهای کودکان در آمد. همچنین نشان درجه اول فرهنگ از وزارت آموزش و پرورش را دریافت کرد. وی در کنگره­های مختلف بین المللی در کشورهای مختلف از جمله فرانسه، آمریکا، کانادا، ژاپن، ترکیه و اتریش شرکت کرد و عضویت چندین مجمع علمی بین المللی را برعهده داشت. ایشان اولین تعویض خون در ایران را انجام داد و از بنیانگذاران انتقال خون در ایران بود. از مهم­ترین اقدام ایشان بنیانگذاری و تأسیس اولین بیمارستان تخصصی کودکان یعنی «بیمارستان مرکز طبی کودکان» به همراه دکتر اهری بود.  ایشان فعالیت سیاسی و اجتماعی نیز داشت به گونه­ای­که بارها در کلاس درس به اقدامات رژیم طاغوت انتقاد کرد و پس از واقعه 28 مرداد1332 نیز به­دنبال امضای یک بیانیه به همراه ده تن­از اعضای هیئت علمی دانشگاه، به دستور شاه از دانشگاه اخراج شد. ایشان در1351 به هماچوری (دفع خون از دستگاه ادراری) مبتلا شد که بعدها تشخیص کانسر مثانه داده شد و اقدامات درمانی انجام شده، تأثیر چندانی بر بیماری ایشان نداشت. سرانجام در روز سه شنبه اول بهمن 1353 در بیمارستان مرکز طبی کودکان، دار فانی را وداع کرد و طبق وصیت خود در قبرستان شیخان قم به خاک سپرده شد. به نقل از سایت بیمارستان مرکز طبی کودکان، با اندکی تلخیص از این منبع اینترنتی:

http://chmc.tums.ac.ir/cv/gharib.htm

[3] . کارگردان فیلم و رئیس مرکز سیمافیلم، حسن اسلامی مهر و دکتر علی اکبر ولایتی، مشاور رهبر انقلاب و شاگرد دکتر قریب، در همایش تجلیل ریاست سازمان صداوسیما از عوامل سریال،  به همین نکته متذکر می شوند. ر. ک: گزارش کامل خبرگزاری فارس از مراسم تجلیل ضرغامی از عوامل یرسال «روزگار قریب».

[4] . همان منبع.

[5] . به نقل از سایت بیمارستان مرکز طبی کودکان:   http://chmc.tums.ac.ir/cv/gharib.htm

 [6] .عبدالله شهبازی مورخ معاصر، در اثر هفت جلدی  خود، به خوبی این مباحث را در یک مقایسه تطبیقی بین تمدن اسلامی در ایران و عثمانی هند و تمدن غربی در پرتغال و اسپانیا و هلند و فرانسه و انگلیس و آمریکا در هفت سده اخیر پرداخته است. ر.ک: زرسالاران یهودی وپارسی استعمار بریتانیا و ایران، نشرموسسه مطالعات و پژوهش­های سیاسی،تهران، چاپ اول، 1377.

[7] . http://www.sepehrnews.org/?p,13719

 [8] . همان منبع.

[9] . همان منبع.

[10] . فلسفه های مضاف، به کوشش عبدالحسین خسروپناه، مقاله فلسفه تعلیم وتربیت اسلامی، همچنین مقاله فلسفه تعلیم و تربیت در جهان امروز، نوشته دکتر سعید بهشتی، جلد دوم، سازمان انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی،چاپ اول، 1385.،تهران.  همچنین تعلیم و تربیت در اسلام، مرتضی مطهری، نشر صدرا، چاپ چهاردهم، زمستان 1367، تهران. 

[11] . در این باره و اساسا در نقد علم و دانش آمپریستی و پوزیتیویستی و غربی ر.ک: از علم سکولار تا علم دینی، دکتر مهدی گلشنی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، چاپ سوم با اضافات، 1385، تهران. همچنین در یان باره معاونت پژوهش حوزه علمیه قم، ده جلد کتاب به نام کلی «درآمدی بر آزاداندیشی و نظریه پردازی در علوم دینی» بین سال­های1383 تا 1385 منتشر کرده است که مقالات خوبی درباره نقد نظام آموزشی غربی مرسوم در کشور دارد. همچنین در این باره ر.ک: غرب زدگی، جلال آل احمد، نشر فردوس، چاپ هفتم ویراستاری جدید، پائیز 1380، مقاله فرهنگ و دانشگاه چه می کنند، صص154-17 ، همچنین : توسعه و مبانی تمدن غرب، سید مرتضی آوینی، نشر ساقی، چاپ چهارم،1383، مقاله نظام آموزشی و آرمان توسعه یافتگی و مقاله  نظام آموزش غربی، محصول جدایی علم از دین.

[12] . علوم اسلامی و آثار عظیم ان در تحول علوم جهانی، اثر پروفسور الدومیلی، تلخیص و حاشیه علامه نوری، نشر نوید نور، چاپ اول،شهریور 1383، تهران. و همچنین: فرهنگ اسلام در اروپا، دکتر زیگرید هونکه، ترجمه مرتضی رهبانی، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، چاپ هفتم، 1386، تهران.

[13] . گزارش کامل خبرگزاری فارس از مراسم تجلیل ضرغامی از عوامل سریال «روزگار قریب».

[14] . برای مطالعه بیشتر ر.ک: فلسفه های مضاف، به کوشش عبدالحسین خسروپناه، مقاله فلسفه پزشکی، نوشته احمدرضا همتی مقدم، جلد دوم، سازمان انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی،چاپ اول، 1385 و همچنین: فی فلسفه الطب، تالیف دکتر احمد محمود صبحی و دکتر محمود فهمی زیدان، دارالنهضه العربیه،بیروت، لبنان، 1993م. همچنین  دردایره المعارف­های متعددی که درباره طب یا فلسفه های مضاف نوشته می شود، می توان چنین مباحثی را پی گرفت.

[15] . فرهنگ اسلام در اروپا، دکتر زیگرید هونکه، ترجمه مرتضی رهبانی، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، چاپ هفتم، 1386، تهران، صص 309-325.

[16] . همان منبع، ص309.


نوشته شده در  پنج شنبه 88/5/29ساعت  6:45 عصر  توسط عضو گروه شهیداوینی 
  نظرات دیگران()

چرا اکنون و نقد سریال روزگار قریب! نکته مهمی که پیش از مطالعه این نقد باید بدانید: این نقد و بررسی منصفانه از سریال «روزگار قریب» - که هم نقاط ضعف و هم نقاط قوت آن را بیان کرده است- چندین ماه پیش برای چاپ در نشریه ای متعلق به یکی از مراکز پژوهشی و نظارتی صدا و سیما توسط سه تن از محققین آن مرکز نوشته شد. گرچه ساختار منسجم مقاله و نکات فنی نقد نویسی، قابل توجه است ولی به دلیل نقدهای جدی و قابل تاملی که این مقاله به سریال «روزگار قریب» وارد کرده است -که بی شک موجد نقدهایی جدی به عملکرد شبکه سوم و تهیه کنندگان این سریال خواهد شد- متاسفانه این مقاله هرگز دیده نشد و در نشریات سازمان صدا وسیما به چاپ نرسید، چرا که متاسفانه به گفته معاون پژوهش همان مرکز پژوهشی، ... دستور داده اند که چنین نقدهایی در نشریات سازمان چاپ نشود!!

گر چه ابتدا تعجب کردیم ولی پس از چند ماه که قطعا این مقاله را در هیچ نشریه ای در آن مرکز پژوهشی چاپ نکردند، بهتر دیدیم که اکنون این مقاله را در سایت ها و وبلاگ های دوستان منتشر کنیم تا هشداری جدی به روند غربزدگی و خودباختگی برخی برنامه سازان و تهیه کنندگان و کارگردانان صدا وسیما داشته باشیم. امید که وظیفه خود را به انجام رسانده باشیم و بتوانیم در مسیر پالایش صدا وسیمای جمهوری اسلامی از افکار غربگرایانه داشته باشیم و تاریخ سازی های جهت دار را نقد کرده باشیم تا در برنامه سازی های آینده سازمان صدا وسیما ان شاء الله دیگر شاهد چنین سریال ها و فیلم هایی نباشیم. امید که از این پس، بیش از گذشته سرمایه های مالی و انسانی سازمان به سمت الگوی تمدنی اسلامی و قرائت های صحیح تر از تاریخ معاصر هدایت شود و با حفظ تسلسل حافظه تاریخی ملت مسلمان ایران به سمت آینده باشکوه تمدن اسلامی حرکت کنیم.

بسم الله الرحمن الرحیم

بررسی سریال روزگار قریب

مقدمه

گستره تاثیرگذاری تلویزیون، از سایر رسانه ها بیشتر است، به نحوی که به راحتی می­تواند مخاطبان میلیونی ویا صدها هزار نفری را در یک برنامه جذاب، پوشش دهد. دسترسی راحت و ارزان مخاطبان به این رسانه، مسئولیت آن را دوچندان می کند، خصوصا که به دلیل انتساب به نظام جهموری اسلامی، اطمینان مخاطبان نیز، پشتوانه این رسانه فراگیر می باشد. یکی از بدیهی­ترین تاثیرات برنامه­های تلویزیونی، آموزش غیر مستقیم و الگوگیری مخاطبان از آنهاست، سخن رهبر فقید انقلاب، مبنی بر اینکه تلویزیون باید چونان دانشگاهی برای عموم مردم باشد، در همین راستا قابل تحلیل است. در قانون اساسی کشور نیز، یکی از وظایف تلویزیون، بالا بردن آگاهی مردم و آموزش مورد نیاز مردم بیان شده­است. در عصر حاکمیت غول­های رسانه­ای بین­المللی بر اذهان بشر، بی­شک، یکی از ضرورت­های برنامه­سازی تلویزیونی، کار تاریخی در راستای اندیشه پربار اسلامی می­باشد، تا مخاطبان در برابر تاریخ­سازان رسانه­ای وابسته به استعمارگران و ثروت­سالاران جهانی، واکسینه شوند.

علاوه بر اینکه وقتی برنامه ای تلویزیونی مربوط به تاریخ واقعی کشور باشد، حساسیتش مضاعف می شود؛ چرا که به دلیل ذاتِ دیداری-شنیداری تلویزیون و دسترسی سهل به این رسانه، باور پذیری مخاطب از تاریخِ نقل شده توسط تلویزیون، دوچندان می باشد. در فیلم هایی که شباهت هایی به مستند دارند، یا صحنه های واقعی و مستند با هم استفاده می شوند و بازی روان و موسیقی مناسبی کار می شود، این واقع نمایی و باورپذیری بیشتر می­شود و کارگردان مسئولیت سنگین­تری دارد که حقیقت را به بیان دقیق­تر ومستندتری نقل کند و از تاویل و تحریف تاریخ جلوگیری کند. امروز، این رسانه­ها هستند که آنگونه که خود می­پندارند، تاریخ را می­سازند و روایت­ خود از ایام پیشین را به مخاطب القا می­کنند و این علاوه بر آن است که ذات فیلم وسینما، مستلزم تحمیل اراده و نوع نگاه کارگردان به مخاطب است؛  لذاست که مسئولین تلویزیون با انتخاب بهتر خود برای عوامل تهیه و تولید فیلم­های تاریخی، به فهم بهتر و حقیقی­تر تاریخ توسط مخاطب، یاری می­رسانند.

زندگی مشاهیر متعهد هر کشور، آینه فراز و نشیب­های حیات یک ملت است. به تصویر کشیدن زندگی بزرگان دینی یا علمی یا سیاسی در سینما، تاریخی بس طولانی دارد و برخی از پر مخاطب­ترین­های سینمای جهان، از جمله چنین آثاری بوده است.[1] سریال «روزگار قریب» که به زندگی دکتر محمد قریب،[2] از پزشکان پرافتخار و متدین کشور پرداخت، یکی از مجموعه­های پرطرفدار و خوش­ساخت تلویزیون(جدا از محتوای مخدوش فیلم) بود که در این سال­ها از شبکه دوم سیما پخش شد. در این مجال ضیق به بررسی اجمالی این اثر می پردازیم.

ساختار:

روزگار قریب، به لحاظ ساختار روائی، دارای دو بخش می باشد: بخش اول، آخرین روزهای زندگی دکتر قریب را در بیمارستان محل کارش(بیمارستان کودکان) نشان می دهد که در حال بیماری نیز لطافت روح و بلندی طبعش در کمک به بیماران هویداست. بخش دوم، روایتی است که دکتر قریب –که نزدیکی مرگ خود را انتظار می کشد- برای ضبط کوچکی واگویه می کند. در این روایت داستان­هایی اتفاق می افتد که دکتر را به گذشته می برد و کارگردان سعی می کند با ربط منطقی بین برخی اتفاقات در بیمارستان به داستان­هایی مشابه در زمان گذشته ارجاع دهد. البته این روش، به ذهن متبادر می کند که انگار هنوز برخی دردهای گذشته باقی است و رمز عقب ماندگی ایرانیان در این موارد است، دردهایی چون خرافه گرایی و بی سوادی مردم و... که در ادامه این بررسی مجمل بدانها خواهیم پرداخت.   

تحسین شده­ها:

1- این سریال، زندگی یکی از پرافتخارترین چهره­های علمی متعهد این مرز و بوم را نشان داده است و اثر هویت بخشی خوبی  برای جوان ایرانی داشت و با عث اعتماد به نفس مخاطب در مواجهه با مشکلات زندگی وکار و کمبودها بود.[3] وقتی زندگی فردی تلاشمند و موفق چون دکتر قریب در تلویزیون با مخاطبان بسیار روایت شود، خودبخود فکر ترک وطن و در خدمت بیگانه در آمدن، در جوانان کوشای ایرانی کمرنگ می­شود و این، قطعا به نفع کشور خواهد بود. این قبیل انسان­ها به تعبیر دکتر ولایتی- از شاگردان دکتر قریب- باعث ممانعت از گسستگی نسل­ها و استمرار هویت ملی واسلامی شوند.[4]

برخی از افتخارات دکتر محمد قریب، از این قرار است:

- در سال 1306 شمسی در زمره اولین گروه دانشجویان ایرانی بود که برای ادامه تحصیل به فرانسه رفت و در پایان سال اول در شهر رن فرانسه موفق به دریافت جایزه لابراتور تشریح دانشکده پزشکی شد.

- در سال 1314 نخستین ایرانی بود که توانست در کنکور اَنترنی بیمارستان پاریس، موفق شود.

- به دلیل پیشینه مذهبی خانواده و تعهدش نسبت به مردمش، در سال 1317 به ایران بازگشت و در سال 1319 کتاب بیماریهای کودکان را به چاپ رساند و از اساتید برجسته طب در ایران شد و شاگردان بسیاری تربیت کرد و در مردم داری و خدمت رسانی به مردم کشورش کوشید.

- در سال 1321 به دریافت نشان عالی دولت فرانسه شد.

-در سال 1350 به عضویت هیئت مدیره انجمن بین المللی بیماریهای کودکان در آمد.

- اما همچنان به خدمت صادقانه و دلسوزانه به مردمش ادامه داد و با اینکه در طول سالهای فعالیت علمی خود در کنگره های مختلف بین المللی در کشورهای مختلف و با عضویت در چندین مجمع علمی بین المللی باز در ایران ماند و  اولین تعویض خون را در ایران انجام داده و  از بنیانگذاران انتقال خون در ایران بود و  بنیانگذار اولین بیمارستان تخصصی کودکان بود و در همین ایام علیه نظام طاغوت فعالیت هایی انجام می داد و نهایتا به دستور شاه از دانشگاه اخراج شد[5]

2- این سریال به کارگردانی کیانوش عیاری ساخته شد. عیاری با صبر وحوصله، به خوبی از بازیگران در این اثر، بازی گرفت و با دقت و دکوپاژ وسواس گونه و نماهای متعدد، فیلم خوش ساخت و نسبتا جذابی ارائه داد. وی در نحوه روایت داستان زندگی دکتر قریب، با مشکلی روبرو بود که این شخصیت چندان بین مخاطبان عام شناخته شده نبود. از این رو بخش زیادی از توان فیلم­سازان می بایست صرف معرفی فعالیت های علمی و خدماتی گسترده دکتر قریب شود، تا مخاطب با او همراه شود و سپس بتواند فیلم را ادامه دهد. تمهیدی که کارگردان و نویسنده به ان رسیدند چنین بود که با انتخاب همزمان دو برش از زندگی قهرمان داستان و انجام رفت و برگشت­های زمانی بین این دو مقطع تاریخی، داستان را جلو برده و مخاطب با مقایسه رنج و استضعاف مردم در زمان بچگی دکتر قریب و خدمات شایان او در بزرگسالی همذات پنداری وافری با شخصیت اول داستان داشته و فیلم را دنبال می­کرد و همزمان، کارگردان برداشت خود از تارخ معاصر را به مخاطب القا می کرد.

3- این سریال که به دلیل سبک واقع گرایانه و بازی طبیعی گرفتن از بازیگران، در برخی جاها به یک اثر مستند نزدیک می شود، به همراه روایت زندگی دکتر قریب از زبان خودش -که در یک ضبط صوت بازگو می­شد- پلی به گذشته این سرزمین زد و با ظرافت کارگردانی و فیلم برداری خوب که در برخی جاها اثر را به قوت یک فیلم سینمایی نزدیک می کرد، توانست رضایت نسبی بینندگان و منتقدین را تامین کند، گرچه تنها ملاک موفقیت یک سریال را نباید اقبال منتقدین و بینندگان دانست.

4- این سریال در کنار نقل زندگی دکتر قریب،گوشه­های مهمی از تاریخ گذشته را بازگو می کرد. در تاریخ گویی با بازی روان افرادی چون مهدی هاشمی(بازیگر نقش دکتر قریب) و  مهران رجبی(بازیگر نقش میرزا علی اصغر، پدر دکتر) و حسین پناهی(بازیگر نقش لطفعلی، نوکر مغرور حکیم کرگان) و آفرین عبیسی (همسر دکتر قریب، زری مامان) روبرو بودیم که قابل تقدیر است.

5- یکی از نقاط قوت این سریال، مطلع آغازین آن می باشد، آنجایی که رویایی از دکتر قریب تصویر شده و تقریبا به نحوی هنرمندانه به وقایع بعدی اشاره می شود. در این رویا دکتر قریب که در حال نجات جان دخترکی مریض می باشد، و با سرعت اتومبیلش را به سمت بیمارستانی در شهر می راند، در راه به ماری در حال عبور از عرض جاده بر می خورد و کنترل ماشین را از دست می دهد و ماشین از جاده منحرف شده و چپ می کند. ناگهان ماری به سمت او می اید ولی در دفعه اول او را نمی­گزد و باز می گردد ولی دوباره همان مار به سمت او آمده و به سوی او حمله می کند. شاید این رویا تمهیدی بر داستان مریضی دکتر می باشد که پس از مدتی و نه یکباره جان خود را به خاطر نجات جان بیمارانش و غفلت از حال بیمارِ خود، از دست می­دهد.

6- متاسفانه حرفه پزشکی را برخی راهیبرای کاسبکاری تلقی کرده اند و با همین هدف به تحصیلات پزشکی روی میآورند. یکی از برجستگی های این سریال، مطرح کردن اصول اخلاقی و انسانی که لازم است بر اینحرفه حاکم باشد، بود. رئیس سازمان صدا وسیما در همایش تجلیل از دست اندرکاران سریال به این امر،بدین بیان تصریح می­کند:

« ما شخصیت علمی دکتر قریب را در یک طرف می‌‌گذاریم، اما خدمت‌رسانی متعهد و اخلاقی و رفتار او امروز در یک ابعاد وسیعی در جامعه تاثیرگذاشته است. او شخصیت برجسته‌ای بود که در مقطعی از زمان کارهای ارزشمندی انجام داد. امروز با کارهای ارزشمندی که شما انجام دادید، دکتر قریب امروز با دکتر قریب آن سالها خیلی تفاوت دارد. امروز دکتر قریب تبدیل به شخصیتی شده که اگر کسی در این حرفه به‌دنبال پست و مقام و پول باشد، دیگر از آن صرف‌نظر می‌کند.ماندگاری هم یعنی به تعبیر قرآن تا وقتی زنده هستید به عنوان کار خیر ثبت و ضبط می‌شود وقتی هم از دنیا رفتید، تا سال‌های سال کسانی که سریال را می‌بینند و از آن بهره‌مند می‌شوند خیرات و برکاتی در آخرت برای ما می‌گذارند.»

 نقدها و تاملات بیشتر:

با تمام مدح و تعریف هایی که از این سریال شد، اما نکاتی مهم مغفول ماند؛ اما اگر قوت نسبی تکنیک ساخت فیلم، ما را از مسائل محتوایی مطرح شده در آن دور کند، نقد ناقصی ارائه خواهیم داد و این نقد ناقص ما را از هدف نقد،که اصلاح و پیشرفت است، دور خواهد کرد. متاسفانه مسئولین رسانه ملی هم در جلساتی که برای تمجید و تشکر از عوامل فیلم گرفته شد، به راحتی از کنار آن گذشتند. البته برخی مسائل مطرح شده در فیلم، انصافا جای تمجید داشت که به آن اشاره رفت.

مسائلی که در لایه های پنهانی فیلم درباره تضاد یا تناسب دین و علم، سنت و مدرنیته، خرافه گرایی و علم گرایی، نظام تعلیم و تربیت سنتی و آموزش جدید در مدارس مدرن، طبابت سنتی و پزشکی مدرن، نحوه روایت تاریخ معاصر و نقش ملی­گراها و علم­گراها(ساینتیستها) و روحانیون و اسلام انقلابی در بیداری مردم ایران مطرح شد، همگی جای بحث فراوانی دارند. متاسفانه اکثر نقدهایی که درباره سریال روزگار قریب شد، بر محور مسائل تکنیکی فیلم متمرکز بود و کمتر به بحث جدی در این باره پرداخته شد.  اساسا فضای نقد در کشور ما به شدت ظاهرگرا و تکنیک محور است تا محتوایی و تاریخ نگر و این آسیب جدی را اگر دست کم بگیریم در دام خطرناکی افتاده ایم.

البته ذکر نقدهای ساختاری مانند عدم توجه کافی به صحت لهجه کرگانی و لهجه تهرانی بچه­های روستایی در فیلم! به جای خود باعث دقت بیشتر سازندگان فیلم شده و از تکرار اشتباهات جلوگیری میکند.

نگاه کاملا جهت دارِ کارگردان، در روایت تاریخ معاصر

این سریال که ظاهرا زندگینامه دکتر قریب بود، در حقیقت روایتی بود جهت دار از زاویه نگاه کارگردان به سنت و مدرنیته و برداشت او از تاریخ معاصر کشورمان ایران. نگاهی که در آن فقر و جهل و خرافه و بی سوادی و بی اخلاقی و تعصبات کور و دوری از تمدن و تکنولوژی بر ایران معاصر مسلط و مستولی است، تا آنجا که بازیگر نقش دکتر قریب در فیلم، پس از بازگشت از فرانسه، حدیث نفس کارگردان را بیان می­کند که: «ایران از فرانسه پانصدسال عقب­تر است!».

اینکه کارگردان این سریال، در بسیاری از صحنه­ها، دکتر محمد قریب را در دوران کودکی­اش فقط نظاره­گر تاریخ تصویر می کند و هیچ نقش موثری در وقایع اطراف ندارد و شاهد بدبختی اغراق  شده مردم ایران [در فیلم] می باشد، دلیل واضحی است که کارگردان خواسته به تاریخ بپردازد و اساسا زیاد منضبط به نقل وقایع مربوط به زندگی دکتر قریب به نحو کاملی نبوده است و وقایع تاریخی را گزینش ده و در مسیر هدف و سلیقه خاص خود و نوع نگاه جهت دار خود به تاریخ، نقل کرده است. این مطلب در مصاحبه کارگردان سریال با مجله همشهری امروز و مصاحبه ناصر هاشمی(بازیگر نقش دکتر قرذیب) با خبرگزاری فارس آمده است.  

 ای کاش کارگردان، به جنایت های تمدن انگلستان و فرانسه در هند و ایران و عثمانی و فلسطین وافریقا در همان سال­ها و رفاه مادی دولت های اسلامی در قرون پانزدهم تا هیجدهم و نقش استعمارگران انگلیسی و فرانسوی در تخریب تمدن ­ایران و هند و آفریقا و آمریکای قبل از سفیدپوستان، اشاراتی می­کرد تا هویت بخشی و حفظ حافظه تاریخی مخاطب نیز مخدوش نشود. ای کاش کارگردان اندک توجهی به دلایل رشد مادی غربی­ها در تجارت ماوراء بحار و دزان دریایی حمایت شده توسط دولت­های غربی و تجارت برده در تیراژمیلیونی توسط غربی­ها و کمپانی­های مسلح غربی در شرق و نقش مخرب فراماسونرهای وابسته به غرب در ایران و هند و عثمانی نیز می کرد.[6]

خبری که یکی از خبرگزاری­ها به نقل از شاهد سلطانی، نویسنده و کارگردان اولیه سریال روزگار قریب درسال 1375 که به درخواست سیمافیلم نگارش هشت قسمت فیلمنامه را به اتمام رسانده بود، بر نگاه کاملا جهت دار کیانوش عیاری کارگردان این فیلمنامه صحه می گذارد. شاهد سلطانی در آنجا بیان می دارد:

 «نخستین کسی که فیلم‌نامه سریال روزگار قریب (زندگی دکترقریب، پدر طب کودکان ایران) را نوشت من بودم که به خواست سیما فیلم در سال 1357 اقدام به نگارش آن کردم.  بیش از یک سال و نیم برای نگارش آن پژوهش و تحقیقات کرده و هشت قسمت کامل فیلم‌نامه را نوشته بودم که به من اطلاع داده شد که کارگردانی این مجموعه را کیانوش عیاری بر عهده گرفته است مشروط بر آن‌که به محتوای آن کاری نداشته باشد. من در این فیلم‌نامه به گونه‌ای به ریشه و خانواده مذهبی قریب اشاره کرده بودم که در این سریال حذف شده‌است. از همان ابتدا کیانوش عیاری به من گفت که «چرا تو به زندگی قریب با دید ایدئولوژیک نگاه کرده‌ای!؟» من به گونه‌ای فیلم‌نامه را نوشته بودم که ضعف‌ها و مشکلات زمان دکتر قریب بنیادین حل نمی‌شد مگر وقوع با وقوع یک انقلاب؛ وقتی دکتر قریب می‌خواست برای ادامه تحصیل به خارج اعزام شود، پدرش نزد مرجع تقلیدشان رفته و از او کسب تکلیف کرده بود. آن مرجع پرسیده بود؛ آیا قریب دینش را شناخته است یا خیر؟ وقتی در می‌یابد که دکتر قریب آشنا به مبانی دین است، آن وقت اجازه رفتن به قریب می‌دهد.» [7]

سلطانی در آنجا معتقد است: «هم‌اکنون سریال به سمت و سویی می‌رود که گویا شخصیت‌های اصلی برای زنده بودن و زیست خود یا به قولی بودن یا نبودن خود با طبیعت و بیماری می‌جنگند، حال آن‌که جریان فکری دیگری را در فیلم‌نامه پیگیری می‌کردند... کیانوش عیاری که مسئولین تلویزیون تصور می‌کردند او فقط باید کارگردانی کند، اکنون نه تنها کارگردانی پروژه را انجام داده بلکه در محتوا نیز دست برده و آن را از مسیر اصلی اسلامی، انقلابی منحرف کرده‌است.»[8]

البته اگر این اظهار نظر نیز نمی بود باز سوالات اساسی درباره نوع روایت تاریخ در این سریال مطرح است. با توجه به اظهار نظر آقای عیاری در مصاحبه با نشریات مختلف که زندگینامه دکتر قریب محملی برای تاریخ گویی بوده است،  سوالات و ابهاماتی از این قرار وجود دارد که دست اندرکاران ساخت این سریال باید برای آن پاسخ مناسبی داشته باشند:

چرا کارگردان توجه جدی و قابل قبولی به نقش آموزه­های اسلامی در بیداری مردم ایران نکرده است؟ نقش مرجعیت شیعه در طوفان حوادث قاجار و پهلوی کجاست و چرا در این اثر توجهی به آن نشده است؟ نقش استعمارگران و نوکران چشم و گوش بسته استعمارگران و فراماسونرها و گروه­های مخفی وابسته به غرب در بدبختی مردم ایران در دوران قاجار چه بوده است و چرا کارگردان به این مطلب، حتی به اندازه نقد سنت­های خرافی رایج در بین مردم، نپرداخته است؟

آیا داستان 15 خرداد سال 1342 و نقش رهبری امام خمینی(ره) بر ضد اصلاحات طاغوتی-آمریکایی، اهمیت پرداخت در فیلم  و نقل تاریخ معاصر نداشته است؟ مگر تاثیر حرکت حضرت امام(ره) بر تمامی شئون زندگی مردم ایران تاثیر نگذاشت؟ آیا کارگردان در حد اشاره ای که به نقش مهندس بازرگان -به بهانه رفاقت با دکتر قریب- در فیلم کرده است، نیز نمی توانست نقش روحانیت خوش فکر و متدین وانقلابی و پیشرو را برجسته سازی کند؟ در حالی که می دانیم دکتر قریب در خانواده­ای متدین زاده شد و پرورش یافت و حتی قبل از رفتن به فرانسه برای تحصیل، از مرجع تقلید زمان خویش اجازه گرفت.[9]

عدم نقد پروژه مدرنیزاسیون اواخر قاجار و پهلوی

پرواضح است که دوران قاجار و پهلوی اول و سیاهی تفکر سردمداران کاخ نشین این کشور، قابل انکار نیست؛ اما به وضوح پیداست که سریال روزگار قریب، در صدد نقد حکومت­های قاجار و پهلوی و ارتباط آنها با میسیونرها و سفارتخانه های استعمارگران روسی و انگلیسی و فرانسوی و امریکایی  نیست و در حال نقد سنت­ها و عادات اجتماعی و خرافات و بی­سوادی توده­های مسلمان مردم ایران است.

پروژه مدنیزاسیونی که از اواخر دوران قاجار با رفتن ناصرالدین شاه و مظفرالدین شاه به فرنگ، کم­کم در ایران شکل گرفت و با حمایت آشکار .پنهان غرب و عوامل غربزده داخلی سرعت گرفت، سرآغاز پیشرفت و تعالی مردم ایران نبود؛ بلکه شروع صنعتی شدن مونتاژی و بسط تکنیک متاثر از روح مدرنیته در ایران بود که نهایتا نیز به استبداد شرکت­های انگلیسی-آمریکایی بر اقتصاد ایران و نابودی کشاورزی ایران در انقلاب سفید شاه شد و امام خمینی(ره) و علمای بیدار، بیشترین مخالفت را با آن داشتند؛ اما در این سریال انگار چنین است که کلید حل مشکل فقر و جهل و خرافه گرایی مردم، مدارس مدرن و از فرنگ برگشتگان کراواتی و علم جدید می باشد. اگر کارگردان به همان دقتی که یورش طرفداران مکتب­خانه به مدرسه جدید و بی سوادی مردم را در چند قسمت متعدد، به تصویر کشید، به برخی مباحث تاریخی  مذکور و ضررهای پروژه انگلیسی-آمریکایی مدرنیزاسیون دیکتارمآبانه رضاخانی می پرداخت، قطعا جایی برای این انتقاد نمی­گذاشت. 


نوشته شده در  پنج شنبه 88/5/29ساعت  6:44 عصر  توسط عضو گروه شهیداوینی 
  نظرات دیگران()

                 نقد وبررسی کتاب وداستان مجموعه هری پاتر

                       هری پاتر یک داستان پُر داستان

 من یکی از خوانندگان مجموعه کتاب های هری پاتر و بینندگان فیلم های هری پاتر هستم. مدتی پیش که تازه کتابهای هری پاتر را به پایان رساندم، به نکاتی برخوردم، که تقدیم خوانندگان جست و جوگر می کنم. شایسته است پیش از هر چیز به خلاصه ی داستان توجه فرمایید:

 

  • هزاران سال پیش در جامعه ساحران چهار جادوگر بزرگ به نام های گودریک گریفندور، هلگا هافلپاف، روینا رونکلاو و  سالازار اسلیترین به تاسیس مدرسه ای با نام هاگوارتز برای آموزش سحر اقدام کردند. این چهار جادوگر که چهار گروه را در مدرسه به وجود آوردند، بنا به سلیقه و تفکر خود به آموزش پرداختند.  اما در میان اینها سالازار اسلیترین به این عقیده داشت که باید جادوگرانی را در مدرسه تعلیم دهیم که دارای خون خالص جادوگری هستند، یعنی پدر و مادر آنها جادوگر باشند (و انواع دیگر جادوگران به این صورت است که: یکی از والدین جادوگر باشد، یا هیچ یک از والدین جادوگر نباشد و فقط فرزند ساحر متولد شده باشد ) آن سه جادوگر دیگر با عقیده ی وی موافق نبودند بنابراین اسلیترین از مدرسه خارج شد و قبل از خروج از مدرسه تالاری را در اعماق آن بنا کرد و هیولایی را در آن نهاد و درب تالار را بست  به امید اینکه روزی نواده واقعی اش برگردد و با باز کردن درب تالار، مدرسه را از وجود خون ناخالص  پاک کند.
  • هزاران سال بعد از آن چهار جادوگر، پسری به نام « تام مارلو ریدل » که دارای استعداد جادوگری است همراه دیگر محصلین وارد هاگوارتز می شود و سال اول تحصیل خود را آغاز می کند. سالها می گذرد و آن پسر کوچک  که اینک نوجوانی شده، متوجه می شود که مادرش جادوگر و پدرش غیر جادوگر بوده و در عین حال از خون مادری اش به سالازار اسلیترین می رسد. او در مدت تحصیلش در هاگوارتز دوستانی را در کنار خود جمع می کند. ‹ تام ›  برای خلاص شدن از نام پدرش که یک غیر جادوگر بوده، اسم خود را به   « لُرد ولدمورت » تغییر می دهد. او یک بار موفق به باز کردن تالار اسرار می شود که در پی آن دختری به  وسیله ی هیولای آزاد شده از تالار، کشته می شود. تام ریدل از آنجایی که زیر نظر یکی از اساتید خود به نام دامبلدور بوده موفق به باز کردن تالار برای بار دوم نمی شود و بعد از مدتی تصمیم به ترک مدرسه می گیرد . سال ها بعد ولدمورت به همراه یارانش که به مرگخواران معروف اند با نیروی سیاه خود به جامعه جادوگری حمله می کنند و با این که با مقاومت هایی روبرو می شوند ولی باز به کشتار ادامه می دهند. پیش گویی رخ  می دهد که در آن گفته شده است که کودکی به دنیا خواهد آمد، که ولدمورت را نابود  می کند، ولدمورت در صدد کشتن آن کودک بر می آید و زمانی که کودک یک سال دارد، ولدمورت او را پیدا می کند. ولدمورت پدر و سپس مادر کودک را به قتل می رساند. و زمانی که می خواهد کودک را با طلسم مرگ به قتل برساند، طلسم به خودش بر می گردد و او نابود می شود. جهان جادوگری دوباره روی آرامش را  می بیند.
  • پسرک یک ساله که هری پاتر نام دارد، توسط جادوگران نماینده خیر به خاله اش سپرده می شود. هری پاتر بزرگ می شود و در سن یازده سالگی به مدرسه جادوگری می رود و در مدت تحصیل دوستان و دشمنانی پیدا می کند. هری پاتر  در مدت تحصیل بارها مانع از قدرتمند شدن دوباره ی ولدمورت  می شود (کتابهای یک و دو). ولی بالاخره ولدمورت پس از سیزده سال در برابر چشمان هری پاتر، قدرتمند می شود (کتاب چهار). با این که هری، بارها به جامعه جادوگری می گوید که ولدمورت بازگشته، ولی هیچ کس جز معدودی از جادوگران از جمله دامبلدور که مدیر مدرسه ی جادوگری است و همچنین حامی هری می باشد این موضوع را قبول نمی کند. نبرد کوتاهی میان دامبلدور و ولدمورت رخ می دهد (در وزارتخانه) و از آنجایی که وزیر برای چند ثانیه ولدمورت را می بیند، بازگشت ولدمورت را تایید می کند (کتاب پنج). وزیر جادوگری عوض می شود، پس از مدتی نبردی در هاگوارتز (مدرسه جادوگری) رخ میدهد که طی آن دامبلدور (حامی هری) کشته می شود (کتاب شش). هری و دوستانش در جهت وظیفه ای که دامبلدور به آنان واگذار کرده دیگر به مدرسه نمی روند، و از سوی دیگر ولدمورت وزارتخانه ی جادوگری را تحت کنترل می گیرد، و آموزش را کنترل می کند و در برخورد با خون ناخالص جادوگری بسیار اهتمام می ورزد بالاخره هری برای مبارزه به مدرسه باز می گردد، معلمین طرفدار هری، مدرسه را از وجود طرفداران ولدمورت خالی و هاگوارتز را جبهه ی مقاومت می کنند ؛ مرگخواران به مدرسه حمله می کنند و جنگ در می گیرد بالاخره هری و ولدمورت در مقابل هم قرار می گیرند و ولدمورت به دست او کشته می شود  (کتاب هفت).

 این خلاصه ای بود از داستان هری پاتر که با درج شماره کتاب آن را عرضه نمودیم.

داستان هری پاتر که از چند کتاب تشکیل شده، فرا تر از یک داستان معمولی برای نوجوانان و جوانان است ! این داستان که در آن به شدت از قوه ی خیال استفاده شده و در عین حال همچون اسطوره ها یک سیر منطقی را دنبال می کند دارای محتوایی مخفی و دور از خیال است، محتوایِ پنهانِ این داستان دارای مضامین تاریخی و  واقعی می باشد.

به عبارت دیگر داستان هری پاتر، داستانی است خیالی درباره سحر و جادو، جامعه ی جادوگری، رویارویی خیر و شر، محبت و کینه، عشق و سرخوردگی  ؛ ولی این داستان به ظاهر خیالی دارای چندین لایه ی معنایی است که سطحی ترین لایه ی آن، که برای همه قابل درک است، همان مضامینی بود که ذکر کردیم . و باید دانست که  لایه های پنهان داستان به طور ناخودآگاه در ذهن خواننده نقش می بندد و در جای خود نمود می کند.

در اینجا به شرح این لایه های پنهان پرداخته ایم تا خوانندگانِ محترمِ مجموعه کتابهای هری پاتر، بدانند که چه هدفی با نوشتن این داستان طولانی و درعین حال مجذوب کننده، دنبال شده.

 پیشنهادمی کنم متن کامل این مقاله را دراین آدرس بخوانید: http://cinemazion.blogfa.com/post-106.aspx

نویسنده:سید علیرضا واعظ موسوی،کارشناس تاریخ، دانشگاه فردوسی مشهد
این مطلب را بصورت ناقص در سایت موسسه موعود می توانید ببینید: http://mouood.org/content/view/8748/3


نوشته شده در  پنج شنبه 88/5/29ساعت  6:42 عصر  توسط عضو گروه شهیداوینی 
  نظرات دیگران()

تردیدی وجود ندارد که سینمای آمریکا(هالیوود)دو هدف عمده را دنبال می‌کند؛1- ترویج و تبلیغ فرهنگ آمریکایی 2- تجارت با هنر سینما؛   اگر چه می‌توان این دو هدف را دو روی یک سکه بدانیم، سکه‌ای که با زرق و برق خود همه فرهنگ‌ها و تمدن‌های دیگر را با عیار خود به حراج که نه به تاراج می‌برد و مراسم اسکار و جوایز آن و ارزش‌گذاری‌هایی که می‌شود، یک نماد و یک نشانه در بین چرخش یک سال سینمای آمریکاست. نمادی که مظهر تمام عیار نگاه آمریکایی و ارزش‌های فرهنگی آمریکایی می‌تواند تلقی شود. پس اسکار را باید جدی گرفت چون فیلم‌های برگزیده و جوایز آن می‌تواند نشان‌دهنده التهابات و جهت‌گیری فرهنگ آمریکایی ‌باشد و نبض تفکر و تمایلات و خواسته‌های قدرتمندان پشت صحنه سیاست، اقتصاد نظامی‌گری و بالاخره فرهنگ آمریکا را می‌توان در آن جست.
اما ساده‌لوحانی که همه چیز را با حوزه درک و اندیشه و دغدغه‌های خود می‌سنجند، اسکار را نمادی از ارزش‌های هنری و سینمایی ناب تلقی می‌کنند. آنها آن قدر در تئوری و نظریه‌پردازی‌ها و تعاریف و دعواهای آکادمیک و نقادی‌ها غرق شده‌اند که تصور می‌کنند آن چه در مراسم اسکار روی می‌دهد حکمی است از سوی یک نیروی برتر و هوش فراتر که بر سن مراسم اسکار نازل می‌شود و از میان الواح آسمانی آرایی بر کلام پیامبرانی که در نقش ستارگان این آسمان متجلی می‌شوند صادر می‌گردد و جالب است بردگانی که در پای جعبه جادویی مراسم را از ماهواره دنبال می‌کنند از انتخاب‌هایی اشک بر گونه‌هایشان سرازیر می‌شود و گاه از برگزیده نشدن نام‌هایی آه از نهادشان برمی‌آید که گویی شیطان با بازی فریبکاری خود رای خدایگان را تغییر داده است.
از نگاه این ساده‌لوحان کوته‌نظر نیز اسکار را باید جدی گرفت چون مصداقی از نبرد خیر و شر و تقدیری که پیروزی یکی را بر دیگری رقم می‌زند، تحقق می‌یابد. اما اسکار برای برگزارکنندگان و اسپانسرها و صاحب امتیاز پخش زنده آن نیز بسیار جدی است چون حجم پولی که در کیسه این تاجران هنر و صاحبان زیبایی آمریکایی واریز می‌کند بی‌حساب است. مراسم اسکار یک شوی آمریکایی است با همه خصوصیات فرهنگ و سنت‌های آمریکایی. اگر مراسم فرش قرمز آن اهمیتی هم تراز مراسم اصلی یعنی اعلان اسامی برندگان اسکار و اهدای جوایز آنها، دارد و اگر نوع لباس و نوع آرایش فلان ستاره هالیوود مهم است و اگر زوج‌های سینمایی که دست در دست یکدیگر از مقابل صف طولانی خبرنگاران و عکاسان و فیلم‌برداران با قدم‌های کوتاه و خوش‌و بش‌های سینمایی می‌گذرند، جذابیتی فراتر از نماهای سینمایی فیلم‌های برگزیده دارد، چرا ما باید این مراسم را جدی بگیریم.
اسکار را برای آمریکایی‌ها و همه رویابینان آمریکایی رها کنیم. باور کنیم سینمای ایران راه تعالی خود را نه از روی فرش قرمز مراسم اسکارها و نه از تالارهای جشنواره‌های جهانی و نه از میان انبوه تشویق‌ها و جوایز بین‌المللی می‌جوید بلکه سینمای ایران از درون اندیشه فیلم‌ساز وطنی که دل در گرو عشق میهن و تعالی مردم خود دارد و حرکت انقلاب اسلامی را مسیر روشن شکوه و پیشرفت می‌داند، سر بر خواهد آورد. سینمای ایران ارزش‌های خود را در رویارویی با مخاطب صدیق و فهیم ایرانی آشکار می‌یابد. سینمای ایران می‌تواند با پیام‌های بلند انقلاب اسلامی حیات‌بخش جان‌های فسرده و آرام‌بخش روح‌های متحیر و سرگردان مخاطبان جهانی خود باشد و این راه تعالی و رشد سینمای ایران است. منبع: جواد شمقدری: http://honarnews.net/index.aspx?siteid=1&pageid=141&newsview=1088

نوشته شده در  شنبه 88/5/24ساعت  1:31 صبح  توسط عضو گروه شهیداوینی 
  نظرات دیگران()

<   <<   26   27   28   29   30   >>   >

لیست کل یادداشت های این وبلاگ
سواد رسانه ای درحوزه:تحلیل و برررسی شبکه های اجتماعی و موبایل
معرفی تفصیلی کتاب «اسطوره های صهیونیستی در سینما»
نقد وبررسی چند فیلم ایرانی جدید توسط سعید مستغاثی
نقد وبررسی ابعادشخصیت مرد درسینمای ایران/بررسی\تسویه حساب\
نقد و بررسی انیمیشن ظهور نگهبانان/ rise of guardian
مروری بر فیلم های بازگوکننده جنایات صهیونیسم غاصب درفلسطین اشغال
حقیقتاچرارسانه های آمریکایی نسبت به ایران،اینقدر کینه جو هستند؟!
هالیوودوبازنمایی محرف تاریخ واندیشمندان ایرانی-نقدفیلم پزشک
بررسی سینمای اسراییل[غاصب]:شرق،غرب وسیاست بازنمایی
آشنایی با الکس جونز اندیشمند و منتقد ومستندساز آمریکایی...
[عناوین آرشیوشده]