سفارش تبلیغ
صبا ویژن
جنگ نرم،جنگ اقناع است/کسی که تولی و تبری او درست نباشد،چطور نمازش درست است؟

ادامه از بخش اول و دوم

...برادرو خواهر عزیز، جمهوری اسلامی در یکسال گذشته وارد چهارمین پارادایم خود شده است. زمان وقتی خواست به تاریخ تبدیل بشود باید از چیزی به نام "پارادایم" بگذرد. این ساعتی که تیک تیک می‌کند، تاریخ نمی‌سازد. اگر خواستید بفهمید فلسفه تاریخ یعنی چه، وقتی این زمان به تاریخ تبدیل می‌شود که چیزی به نام پارادایم بسازد. پارادایم یعنی "وادی". یک وادی درست کند که همه داخل آن بروند. جمهوری اسلامی در طول 31سال چهار وادی را طی کرده است و امروز در وادی چهارم است.

وادی اول را حضرت روح الله رقم زد، وادی "نفی" بود. فرمود:‌ نه شرقی، نه غربی. آن روز شوروی و آمریکا، "لیبرالیسم" و "مارکسیسم" دو پدیده منفور مادی روش زندگی بشر بود، روش حکومتی بشر بود. ایشان آمد گفت نه شرقی، نه غربی، نه بلوک شرق و نه ناتو، نه شوروی و نه آمریکا. پارادایم نفی. 10 سال ما در پارادایم نفی بودیم. هنوز سر‌در وزارت خارجه ایران نوشته شده است نه شرقی، نه غربی جمهوری اسلامی، هنوز آرم صدا و سیمای جمهوری اسلامی را که می بینید دو تا "لا" بصورت خوابیده در دو طرف آرم قرار داد و پشت هر کدام از آن "لا"ها یک منفی قرار دارد. یعنی نه شرقی، نه غربی. یعنی صدا و سیمای ما هنوز در آن پارادایم مرحله اول قرار دارد.

پارادایم دهه دوم این بود که گفتیم ما نه لیبرالیم نه مارکسیسم، نه شوروی، نه آمریکا. آمدند در محیط روشنفکری دهه دوم بردند به سمت سنت و تجدد Tradition & Modernism می‌گفتند یا سنت یا تجدد. به پارادایم این دوره می‌گوییم "حیرت". اولی پارادایم نفی بود و این یکی حیرت. کسی را دیدید در بالای دیوار یک باغ یا ساختمانی؟ یک پای او این طرف است و پای دیگرش آن طرف. نه می‌رود در این باغ و نه می‌شود در آن ساختمان. تکلیفش روشن نیست. 10 سال در فضای روشنفکری می‌گفتند که سنت خوب است و مدرنیسم هم خوب است. یک تکه از این یک تکه از آن. این پارادایم هم طی شد و هیچ اتفاقی نیافتاد. نظام توانست پارادایم دوم را هم طی کند.

پارادایم سوم زمانی شکل گرفت در نظام جمهوری اسلامی که آمد گفت دعوای شوروی و آمریکا و سنت و مدرنیسم دعوا در وادی است، جایی که "انسان" محور است. بشر را محور همه چیز می‌دانند. بشر را جای خدا قرار دادید او را می‌پرستید، حالا می‌گویید این بشر را لیبرالیسم است یا مارکسیسم. یا سنتی است یا مدرنیسم. کل این یک وادی است. کل آن در یک زمین است. یک خطی دور آن کشیدند و اسم آن را گذاشتند "انسان مداری"، آنهایی که امروز می‌نشینند کتابهای خود را فهرست می کنند می‌گویند ما این مقدار جلد کتاب نوشتیم، ولی رهبر ایران کتاب ندارد، یادشان باشد آن روزی که آنها داشتند دعوای سنت و مدرنیسم می‌کردند و آن روزی که داشتند مسئله لیبرالیسم و سوسیالیسم را سق می‌زدند، امام داشت تغییر پارادایم می‌داد، همه شاخصه‌های جهان یعنی اومانیسم یک‌طرف و این سو پارادایمی تعریف کرد به نام "تئوئیسم" یعنی اصالت خدا.

دعوای شوروی و آمریکا دو ایدئولوژی کوچک بود در زمین اومانیسم. هم شوروی و هم آمریکا اصالت را به انسان می‌دادند. هم مارکسیستها و هم لیبرالیستها می‌گویند انسان معیار همه چیز است. اما اینکه شما این را نفی کردی در ابتدای انقلاب و آمدی در دهه سوم به ظرافت و سادگی تبیین کردی خداگرایی یا بشرگرایی را که اگر سوزن پرگار را در مفهوم انسان قرار دادی و دایره‌ای ترسیم کنی همه چیز در مرکز دایره به انسان سجده کند، می‌شود اومانیسم و اگر سوزن پرگار را گذاشتی بر مفهوم خدا دایره‌ای ترسیم کردی که همه‌چیز بر مرکز آن دایره سجده کرد کما اینکه از بالای کعبه و بیت‌الله‌الحرام وقتی عکس می‌گیرید موقعی که حجاج در حال نماز‌گزاردن هستند می بینید همه مشغول سجده هستند، انگار همه دایره‌دایره خود را با آن پرگار تنظیم کردند و همه چیز به مرکز آن دایره سجده می‌کند. خداگرایی نه بشرگرایی.

جمهوری اسلامی نظام دوقطبی به وجود آورد نه شوروی و آمریکا که دو تفکر غالب در آن زمان بود. کاری که آرزوی انبیا و ائمه در دهه سوم عمر جمهوری اسلامی محقق شد، یک مفهومی راه افتاد و آن‌چیزی که می‌گفتید از 300سال پیش اومانیسم تفکر غالب است، یک مفهوم دیگر است به نام خداگرایی و تئوئیسم.

انبیا که نمی‌آیند کتاب بنویسند، ائمه که نمی‌آیند برای اینکه فضلشان رانشان دهند کتاب بنویسند. اگر ارسطو و افلاطون 2500 سال پیش بودند، این‌همه کتاب از آنها مانده، 1400 سال پیش یعنی 1100 سال بعد از آنها ائمه ما بودند. کدام یک از ائمه ما نشست کتاب نوشت؟ قرآن این را این‌طور بیان می‌کند که "کمثل الحمار یحمل اسفارا" هنر یک نبی هنر یک ولی و هنر یک امام این نیست که بنشیند دایرة‌المعارف بنویسد هنرش این است که خودش کتاب باشد. سیره وعملش نه نوشته و نگارشش. لذا آنچه را که بیش از هزار فیلسوف در جامعه غرب و مدرن توانستند در 400 سال رقم بزنند، رهبری این مملکت بی‌سرو صدا در یک دوره 20ساله در انتقال از نه‌شرقی‌ نه‌غربی جمهوری اسلامی به سنت و مدرنیسم بعد به خداگرایی یا بشرگرایی صورت داد. شما ببینید جلوی سوپر پارادایم اومانیسم، سوپرپاردایم خداگرایی وجود دارد. نه پارادایم، سوپر پارادایم، "ابر وادی".

امروز یکسال است که وارد گام چهارم شدیم حالا دیگر این جاده موضوعیت ندارد. یک اتوبان است که دو طرف دارد، یک طرف آن از یک مبدأیی می‌آید به یک مقصد دیگر و طرف دیگر بالعکس. همه دعوایی که آدم مدرن دارد آن طرف اتوبان است دعوایی که ما داریم طرف دیگر اتوبان است. مقصد برای ما نور است و برای آنها ظلمات است. مبدأ‌ حرکت برای ما ظلمات است و برای آنها نور. این را آیة‌الکرسی می‌فرماید. اینجا یک اتوبوسی یک ولی دارد، "الله ولی‌الذین آمنوا‌" ولایت الله، مؤمنین سوار یک اتوبوس و قطارند، در حال حرکت از ظلمات به سمت نور هستند و در آن سو کفار، ولایت طواغیت را پذیرفتند در ماشینهای کوچک سوار شدند و طواغیت آنها را چهارنعل به سمت ظلمات می‌برند. البته ولایت را به اختیار پذیرفتند. "لااکراه فی‌الدین قد تبین الرشد من الغی". غی را پذیرفتند، اغوا شدند. رشد پیدا نکردند "ارشاد" بشوند. رشید نشدند. در این جنگ نرم قلب و ذهنشان رفته است شدند کافر. پس جنگ نرم جنگ کفر و ایمان است. جنگ پذیرش ولایت طاغوت نسبت به پذیرش ولایت الله و ولایت اولی‌الامر است. اینهایی که می‌آیند در خیابان شعار استقلال آزادی جمهوری ایرانی می‌دهند مسئله‌شان مسئله این گزاره‌هاست. اینهایی که می‌آیند تغییر قانون اساسی را مطرح می‌کنند، مسئله‌شان ولایت فقیه نیست. مسئله اینها ولایت الله است. می‌خواهند ولایت‌الله را از بین ببرند. البته خیلی از اینها آگاهانه نیست. معنای این حرفها این نیست که وقتی این را می‌گوییم باید طرد کرد، معنای آن این است که اوضاع شفاف نیست.

دعوا، دعوای ابلیس است. دعوای شیطان بزرگ است "ام‌الفساد"، امام راحل سه کلمه درباره آمریکا فرمود: یکی فرمود این شیطان بزرگ است. دوم فرمود این ام‌الفساد است. سوم فرمود استکبار است. شما مقام استکباری را فقط برای خدا قائل هستید. اینکه روزانه در نماز تکرار می‌کنید الله‌اکبر یعنی فقط تو اکبری، تو کبیری، تو متکبری، تو مقام استکباری داری، هرکس که خود را جلوی خداوند گذاشت گفت من هم اکبر و من هم متکبر، این مشرک است. در زمین علوّ و برتری می‌جوید. لذا استکبار که اینجا فرمود، ام‌الفساد نمی‌تواند ام‌الاصلاح باشد. چون فساد روبروی اصلاح بود. حالا در یک چنین فضایی جنگ ام‌الفساد، جنگ استکبار، جنگ طواغیت و شیطان بزرگ این است که نگذارد ولایت الله محقق شود. به هر ترفندی متوسل شود تا بتواند قلب و ذهن آدم را بگیرد.

کار دشوار است. من امروز مجبورم در دانشگاه های تهران سینما درس بدهم، سریال درس بدهم، نه یکی دو تا، 10هزار قسمت سریال. شما نگاه کنید یک روز 50 سال پیش به پدربزرگ‌ها ومادربزرگ‌هایتان بگویید می‌گویند یک کتاب قصه حسین کرد شبستری بود، یک کتاب امیرارسلان نامدار بود، یک کتاب شاهنامه بود، مردم یک دیوان حافظ دستشان بود می‌رفتی در قهوه‌خانه‌ها نقالی بود درباره شاهنامه صحبت می‌کرد برای مردم و مردم همین سه، چهار کتاب را می‌شناختند. یک دوره‌ای شروع شد دوره رمان و ادبیات گسترده که آمد شما مجبور بودید کتاب بینوایان ویکتور هوگو را یک ماه وقت بگذارید بخوانید، اما یک روز فیلم سینمایی آن آمد دو ساعت می‌نشستید، نگاه می‌کردید. کسی در طول یک سال 30 بار سینما می‌رفت، خیلی سینما رفته بود. در طول زندگیش وقتی که 10 سال سالی 30 بار سینما می‌رفت یعنی در 10 سال شد 300 بار. یعنی 300 کار مثل کتاب امیرارسلان نامدار و شاهنامه فردوسی را در فیلم دیده بود و خوانده بود. امروز نسل جوان ما سریالهای غربی که کف جامعه در دستش است که متوسط این سریالها 120 قسمت است. الآن 120 سریال کف جامعه ماست که این سریالها به طور عادی بعضی از آن چهارصد قسمت است و برخی دیگر 120 قسمت. بررسی ما در دانشگاه‌های کشور بین نسل جوان خودمان- بقیه جهان را نمی‌گویم که آنجا چه‌قدر مصیبت است- این است که یک جوان ما در سال متوسط هزار قسمت سریال و فیلم سینمایی می‌بیند، همین الآن شما تلویزیون خودمان را نگاه کنید در سه، چهار شبکه از سر شب سریال‌ها شروع می‌شود تا نصف شب؛ یعنی تمام این اطلاعات می‌آید، حالا تک فیلم‌های سینمایی هالیوودی، تک فیلم‌های سینمایی که تلویزیون ما نشان می‌دهد و سینمای خودمان می‌سازد، چه بلایی سر انسان نسل امروز و فردا می‌آید. هرکسی هر بذری دارد در زمین قلب و ذهن انسان‌ها می‌کارد جای دیگری برای ولایت الله نمی‌ماند.

ما امروز دوهزار قسمت سریال نقد می‌کنیم یعنی دو ساعت طول می‌کشد یک سریال 105 قسمتی را نقد کنیم بگوییم کلید این سریال این است. سریال بعدی این است. شما ساده می‌گیرید. مثلاً در سریال 24 که 168 قسمت آن پخش شده است و سری هشتم آن امسال پخش می‌شود در 8 سال گذشته 168 قسمت آن پخش شده است، و می‌شود 24 قسمت از ساعت 12 امشب تا 12 فردا شب، این که شما دیدید سال گذشته رئیس جمهور سیاه پوست روی کار آمد حاصل سریال 24 بود، زمانی که 11 سپتامبر شد، سال اول دولت جرج دبلیو بوش این سریال در آمریکا پخش شد و در آن سال اول جمهوری‌خواهان من گفتم که یک رئیس جمهور دموکرات سیاه‌پوست در آمریکا بر سرکار می‌آید. یعنی 8 سال تلویزیون آمریکا برای روی کار آمدن یک آدم سیاه‌پوست برنامه‌ریزی کرد، شما فکر می‌کنید یک آدمی در انتخابات شرکت کرد و برد؟ در سری هفتم آن برای اینکه خانم کلینتون رأی نیاورد یک زنی را رئیس جمهور آمریکا نشان داد که قیافه‌اش مثل همین خانم کلینتون است و از اداره مملکت عاجز بود و به مردم القا کرد که مردم این زن را انتخاب نکنید، این سیاه پوست را انتخاب کنید که آمریکا برای آن برنامه دارد.

شما ببینید آنچه که در عرصه عمومی مردم از خودشان رقم می‌زنند، یک عده‌ای در پشت پرده هستند که با این فیلم‌ها و سریال‌ها ذهنیت‌سازی می‌کنند. سری اول 24 که زمان واقعه 11 سپتامبر از تلویزیون آمریکا پخش می‌شد سال اول آمدن جرج دبلیو بوش که هشت سال بعد اوباما سرکار آمد، شعار آقای دیوید پالمر همان سیاه‌پوستی که در سریال 24، نقش آقای اوباما را برای هشت سال بعد بازی می کند این است که من آمدم صداقت را زمینه‌سازی کنم و با دروغ مبارزه کنم. چقدر این کلمه برای شما آشناست. "دروغ"؛ در لس آنجلس در حال سخنرانی است که می‌خواهند ترورش کنند -این فیلم ضد تروریستی است- می‌گوید من با سه شعار آمدم؛ شعار صداقت و عزت و چه و عملاً در فیلم نشان می‌دهد که صداقت دارد. زن او می‌خواهد قدرت‌طلبی کند تا هرطوری که شده بشود بانوی اول آمریکا، به زنش می‌گوید که تو لیاقت بانوی اول آمریکا شدن را نداری و بیرونش می‌کند. پسر او جایی مرتکب قتل شده است، وکیل و رئیس ستاد انتخابات او می‌گویند اگر این‌را بگوییم نابود می‌شویم، 25 سال زحمت کشیدیم تو بشوی رئیس جمهوری، می‌گوید من برای مردم صداقت را بیشتر دوست دارم، می‌رود جلوی دوربین می‌گوید پسر من قتل مرتکب شده است، مردم در جریان باشید. نظرسنجی‌ها نشان می‌دهد که یکدفعه محبوبیت او بالاتر رفته است، برای اینکه صادقانه با مردم برخورد کرده است. در صداقت و نفی دروغ، زن، وکلی و رئیس ستاد انتخاباتش را حذف می‌کند. از زنش جدا می‌شود. یک مجمسه صداقت. می‌گوید من آمدم با دروغ مبارزه کنم. چقدر این کلمه برای شما آشناست!

یک سریال ساخته می‌شود 8 سال بعد در آمریکا یک شخصیت سیاه پوست سرکار می‌آید درایران می‌شود مبنای مصیبت. شما فکر می‌کنید اصطلاح دروغ و اصطلاح تقلب چیزهایی است که همینطوری در اینجا از آن بحث کنند. قدرت نرم یعنی اینکه جامعه ما می‌نشیند مثلاً سریال لاست و سریال 24 را می‌بیند، وقتی جوان ما در سال، هزار قسمت سریال می‌بیند به نسبت اجدادش که در طول 70سال عمر خود 5 کتاب می‌خواند ببینید چه وضعیتی ذهن جوان امروز باید داشته باشد تا بتواند این حجم داده را در ذهن خود هضم کند. این چیزی نیست که در دروه های گذشته نمونه آن دیده شده باشد. این چیزی نیست که در بحث جنگ نرم بگوییم که بله قبلاً هم به این شکل بوده است، البته ما قائل به این نیستیم که باید جلوی این چیزها گرفته شود. مامی‌گوییم جوان نگاه کن! ما 10هزار قسمت از این سریال‌ها را دیده‌ایم، کلید دیدن این سریال‌ها این است. یعنی اینکه اگر یک کسی در قهوه‌خانه‌ها یک نفر نقالی می‌کرد و حافظ خوانی می‌کرد و یا امیرارسلان نامدار و قصه حسین کرد شبستری را می‌خواند، امروز ما باید رمزگشایی کنیم از این قضایا.

می‌خواهم بگویم یکی از این سریال‌ها در انتخابات در جامعه آمریکا ، حدود 8 سال را رقم زد. یکی از آنها که آقای اوباما سرکار آمد و یکی در ایران شد مبنایی برای اینکه یک چیزی دست اینها بیافتد. البته محتویات سریال را به خوبی پیاده نکردند، چون در آن سریال با شعار صداقت روی صحنه آمد.

آنچه را که ما به عنوان جنگ نرم می‌شناسیم، جنگی است که آمده به تعبیر آقای جوزف نای اغوا کند که دیگران کاری را انجام دهند که آنها می‌خواهند. اما امروز پرچم مبارزه را کسی می تواند بردارد که بیاید دیگران را متقاعد کند که کاری انجام دهند که خدا می‌خواهد. خدا از ما اختلاف می‌خواهد؟ مگر قرآن نمی‌فرماید اگر اختلاف بین شما بیافتد "فشل" می‌شوید، فشلی که در زبان مردم هست از قرآن است. می‌فرماید اگر اختلافاتی بین شما ظهور و بروز پیدا کرد دشمن به شما امید می‌بندد. در این 7 ماه که این اتفاقات افتاد محاصره غزه جدی‌تر شده‌است. در این 7 ماه که این اتفاقات افتاد در پاکستان هر روز بمب منفجر می‌شود و 200 مسلمان کشته می‌شوند. دراین مدت که این اتفاقات افتاد دشمن یادش افتاد که در یمن بریزد و شیعه کشی راه بیاندازد. در این مدت که وضعیت ما تضعیف شد یاد گرفتند که مثلاً حتماً اسم خلیج فارس را خلیج عربی کنند وگرنه مسابقات برگزار نمی‌شود.

ما مطالبه می‌کنیم از حکومت جمهوری اسلامی که حکومت جمهوری اسلامی شما وظیفه دارید آنچه را که دریای عربی نامیده می‌شود در شمال اقیانوس هند که زمان لرد کرزون اسم این عوض شد و شد دریای عربی، این دریای کوروش است. ما اگر نرویم و تمامیت ارضی خود را که اینجا تصرف کردند پس نگیریم آنها مدعی خلیج فارس شدند و فردا مدعی خود فارس می‌شوند. مگر مرحوم مطهری نمی‌فرماید که می‌گویند در شعر حافظ آمده است قصر سلیمان و ملک سلیمان، پس می‌آید شیراز را می‌گیرد. وقتی موضع ما در داخل تضعیف می‌شود، دشمن اینگونه چنگ و دندان نشان می‌دهد، دشمنی که امروز در مصیبت و معضلات خودش گیر کرده است.

اجمالاً ‌اینکه جنگ نرم جنگی است بر سر تصرف قلبها و ذهنها. هرکس در این جنگ اولین کاری که می‌کند باید قلب و ذهن خودش را از دست دشمن حفظ کند. راه حفظ هم این است که لیست حبها و بغض‌های خودش را در خلوت و با خدای خودش در میان بگذارد. من به چه چیزهایی علاقه دارم و از چه چیزهایی بدم می‌آید و نفرت دارم. حب‌ها و بغض‌ها که کنار هم آمدند برود دنبال شک و یقین‌ها. به چه چیز شک دارید و به چه چیز یقین. اینها را دسته‌بندی کنید. این می‌شود جنگ نرم. از اینجا ما خودمان راحفظ کردیم تا بتوانیم کمک کنیم نگذاریم دیگران تصرف شوند. یک روش ساده را در این زمینه تبیین می‌کنم. این روش روشی است که از ما گرفتند و در تمام دانشگاه‌های دنیا تدریس می‌کنند، امروز وارد متون افلاطون بشوید این روش را به اسم ما تدریس می‌کنند. اسم آن "دکترین اقدام نامتقارن" است. در این مقوله راه آن بصیرت است. دو کار باید کنید. اول تعریف زمین بازی، مثل زمین فوتبال. نصف زمین مال شما و نصف دیگر مال حریف است. دوم کاری که باید بکنید این است که قواعد بازی خودمان و بازی حریف را خوب تفکیک کنیم و بشناسیم. وقتی این دو کار را انجام دادیم، چهار قضیه به وجود می‌آید. اگر در زمین خودتان با قواعد خودتان بازی کردید، می‌شود "اقدام متقارن مثبت". اگر در زمین دشمن با قواعد خودتان بازی کردید می‌شود "اقدام نامتقارن مثبت". این زیباترین حالت است. اگر در زمین دشمن با قواعد دشمن بازی کردید می‌شود "اقدام متقارن منفی" و اگر در زمین خودتان با قواعد دشمن بازی کردید می‌شود "اقدام نامتقارن منفی"، این همان است که علی‌علیه‌السلام در خطبه 27 نهج‌البلاغه می‌فرماید ذلیل و خوار نشد مگر مردمی که در خانه خودشان با دشمنش جنگید. اینجا که دیگر جنگ سخت نیست که با دشمن در زمین خودش بجنگید. اگر من در خانه خودم قواعد دشمن را پذیرفتم یعنی سیطره دشمن خود را بر خودم مستولی دانستم.

یک مثال عینی بزنم که در ذهن شما بنشیند. یک خانمی را فرض کنید که در کشور خودمان حجاب دارد. این در سرزمین و جامعه خودمان با قواعد خودمان عمل می‌کند. یعنی اقدام متقارن مثبت اگر این خانم رفت مثلاً فرانسه در دانشگاه سوربن یا مثلاً در سن راهنمایی و دبیرستان است پدر و مادرش مأمور شدند که آنجا کارش را انجام دهند تا برود مدرسه‌ای در فرانسه تحصیل کند. آنجا می‌گویند که خانم‌ها حق حجاب ندارند. فشار آوردند که باید روسری را برداری. او آنجا روسری خود را بر‌نداشت و با حجاب عمل کرد یعنی در زمین دیگران با قواعد خودی به این می‌گوییم اقدام نامتقارن مثبت. رفته است در زمین دیگران با قواعد خودی عمل کرده است. اگر آنجا فشار آوردند که باید روسری را برداری حجاب نباید داشته باشی حجاب را برداشت می‌شود اقدام متقارن منفی. تقارن با قواعد دشمن دارد اما منفی است و به سود ما نیست. اگر این خانم درسش تمام شد و برگشت آمد در ایران و در زمین خودمان با قواعد دشمن بازی کرد، یعنی آمد اینجا حجابی نداشت می‌شود اقدام نامتقارن منفی، یعنی در زمین خودمان با قواعد دشمن بازی می کند. کسی که اینگونه باشد "بصیرت" ندارد و سرباز دشمن است.

منبع قسمت سوم: http://www.rajanews.com/detail.asp?id=44421
خبر مرتبط : چرا سراغ جنگ سخت با ایران نمی‌روند؟ جنگ نرم چیست؟


نوشته شده در  سه شنبه 88/11/20ساعت  11:48 عصر  توسط عضو گروه شهیداوینی 
  نظرات دیگران()


لیست کل یادداشت های این وبلاگ
سواد رسانه ای درحوزه:تحلیل و برررسی شبکه های اجتماعی و موبایل
معرفی تفصیلی کتاب «اسطوره های صهیونیستی در سینما»
نقد وبررسی چند فیلم ایرانی جدید توسط سعید مستغاثی
نقد وبررسی ابعادشخصیت مرد درسینمای ایران/بررسی\تسویه حساب\
نقد و بررسی انیمیشن ظهور نگهبانان/ rise of guardian
مروری بر فیلم های بازگوکننده جنایات صهیونیسم غاصب درفلسطین اشغال
حقیقتاچرارسانه های آمریکایی نسبت به ایران،اینقدر کینه جو هستند؟!
هالیوودوبازنمایی محرف تاریخ واندیشمندان ایرانی-نقدفیلم پزشک
بررسی سینمای اسراییل[غاصب]:شرق،غرب وسیاست بازنمایی
آشنایی با الکس جونز اندیشمند و منتقد ومستندساز آمریکایی...
[عناوین آرشیوشده]