9. تاکید بر تئوری شر مطلق بودن هیتلر و نازیسم: در فیلم های غربی مروج دروغ های مربوط به جنگ دوم شاهدیم که فقط هیتلر را شر مطلق می دانند و بس. معلوم است که تاریخ را فاتحین می نویسند و خود را از اتهامات بری می دانند. اما ما می دانیم که هیتلر بدون کمک خاندان های زرسالار یهودی متحد آلمان و شبکه هریمن-بوش و شرکای صهیونیست آنها، نمی توانست به چنین قدرتی برسد. بعضی از تاریخ نگاران و نویسندگان مستقل جهان، تصریح و تأکید کردهاند، جنگ جهانی دوم در روز یکم سپتامبر 1939 که آلمان به لهستان حمله کرد، آغاز نشد؛ بلکه در اصل و در واقع، این جنگ پیش از این و لااقل به طور رسمی از نیمه شب پنج شنبه 31 اوت 1939 شروع شد که دستهای مرموز و پنهان با تحریک لهستانیها موجب تجاوز به شهر گلیویتز و قتل عام هزاران آلمانی شدند و آلمان را ناگزیر به عکس العمل کردند.[16] هم متحدین(آلمان و ایتالیا و ژاپن) به ناحق بودند و هم متحدین(فرانسه و امریکا و شوروی و چین و انگلیس). اینها همه در درون تمدن اومانیستی غرب بر سر قدرت بیشتر به هم افتادند و سودای سرمایه داری و قدرت بیشتر داشتند و آینده هم اثبات کرد که متفقین کمتر از متحدین وحشی نبودند. این فیلم، جنایات هیتلر و حزب ناسیونال سوسیالیسم او را خوب به تصویر کشید، ولی در رساندن شرارت متحدین کوتاهی کرد. گر چه باید انصاف را رعایت کرد و تصویر بدی که از انگلیسی ها در فیلم نشان داد را قدر دانست. به علاوه نکته مثبتی که فیلم هم اشاره ای به آن دارد در دیالوگی که توسط دانشجویی بیان شد که بعدها افسر ارتش آلمان شد و در دل خود هیتلر و سیایت هایش را قبول نداشت، این است که اساسا یکی اتز دلایل تنفر شدید اروپاییان و خصوصا المانی ها از یهودیان رباخواران و بانکداران یهودی دنیاطلب بودند که باعث خرابی وضع اقتصاد آلمان شده بودند.[17] مناسب بود که در این سریال به حضور حدود 150000(صدو پنجاه هزار) یهودی تا عالی ترین مدارج نظامی در ارتش هیتلر نیز، اشاره شود؛ افسران عالی رتبه یهودی چون «فیلدمارشال ارهارد میخ» جانشین نیروی هوایی آلمان و «فیلد مارشال هرمن گورینگ» و «کلنل والتر هالیندر» و «امیل موریس» از دوستان نزدیک و جانشین هیتلر و شخص دوم اس.اس و «ورنر گولدبرگ» که در زمان جنگ، عکس او به عنوان یک سرباز شجاع و وفادار به نازیسم، در سطح گسترده ای منتشر شد! و «ژنرال ژوهانس زوکرتورت» و... .[18] ای کاش هزینه زیادی که صرف ساخت این سریال شد، بهتر مصرف می شد و با مشاوره بیشترد با اندیشمندان مطلع، حاصل بهتری در رسوایی صهیونیسم فریب کار داشت.
10. ابهام یا جانبداری از هولوکاست: این اثر، از کنار موضوع پراهمیت هولوکاست، رندانه و مبهم گذر کرد؛ موضوعی که تم یا سوزه اصلی بسیاری از آثار غربی درباره جنگ دوم می باشد. در واقع صهیونیست ها، با طرح اینکه شش میلیون یهودی در این جنگ، در اتاق های گاز و کوره های آدم سوزی و تیرباران های دسته جمعی کشته شده اند، به غصب فلسطین در سال های آتی نبرد، مشروعیت دادند و اینچنین مطرح کردند که باید برای قوم مظلوم یهود موطنی با حکومتی یهودی به پا داشت تا دیگر کسی جرات نکند که آنها را چنین نسل کشی کند. مظلومیت و آوارگی جهانی یهودیان و برنامه هیتلر برای کشتار برنامه ریزی شده یهودیان و نسل کشی و رنج های شدید یهود و لزوم تشکیل حکومت اسرائیل در سرزمین مقدس! مهم ترین عناصر تشکیل دهنده افسانه هولوکاست می باشند. افسانه ای که در آثار اندیشمندانی چون «پروفسور رابرت فوریسون» و «دکتر فردریک توبن» و «پروفسور دیوید ایروینگ» و «ارنست زوندل» و «مارک وبر» و «پل رازینیه» و «آرنو مابر» و «احمد رامی» و «مهندس فرد لوختر» و «گرمار رودلف» و «دکتر بروزات» و «دیوید هوگان» و صدها دانشمند و تاریخ نگار تجدید نظر طلب[19] دیگر از کشورهای مختلف، نقد وبررسی شده است. بسیاری از این اندیشمندان خصوصا رابرت فوریسون در کتاب ارزشمند «اتاق های گاز در جنگ جهانی دوم، واقعیت یا افسانه؟»[20] وجود هر گونه برنامه قبلی هیتلر برای نسل کشی و کشتار از پیش برنامه ریزی شده یهودیان توسط نازیها را با ادله و اسناد مختلف تاریخی و شیمیایی و فیزیکی منکر می شوند.[21] اما این سریال اصلا هولوکاست را رد نمی کند و فقط یکی از مقصران یهودکشی آلمان ها را، صهیونیست ها می داند. در قسمت های متعددی به وضوح به کشتار یهودیان توسط هیتلر، اشاره دارد. البته مسئله هولوکاست شش میلیونی را هم تایید مستقیم نمی کند. به هر حال حق این بود که آثار ارزشمند رابرت فوریسون و دیدوید ایروینگ و سایر منکرین هولوکاست هم مورد توجه قرار می گرفت و در شرایطی که رئیس جمهور محترم نیز، درباره هولوکاست موضع گیری داشته اند، فیلم موضع شفاف تری داشته باشد و این توهم برای برخی در داخل و خارج پیش نیاید که این فیلم علیه مواضع به حق دولت جمهوری اسلامی است. مناسب بود که این اثر، تفاوت دیدگاه خود با آثار صهیونیستی چون «فهرست شیندلر» و «پیانیست» و «شب و مه» و «زندگی زیباست» و «قیام شیطان هیتلر» و... را به بیان صریح تری داشته باشد.
آذرماه 1386، خانه هنر و اندیشه مرکز پژوهش های اسلامی صدا وسیما-قم
[[16] . مقدمه محمد تقی تقی پور بر کتابـ «اتاقهاى گاز در جنگ جهانى دوم؛ واقعیت یا افسانه؟» نوشته پرفسور رابرت فوریسون، موسسه فرهنگی پژوهشی ضیاء اندیشه، تهران، 1381، چاپ اول.
[17]. مقاله واقعیت یهودستیزی، علیرضا سلطانشاهی در کتاب پژوهه صهیونیت، کتاب دوم، به کوشش محمداحمدی، مرکز مطالعات فلسطین، تهران،1381 ، چاپ اول،
[18] . مقاله بخت النصر قرن بیستم(نگاهی به زندگی و زمانه آدولف هیتلر و سیاست های آلمان نازی در قبال یهودیان)، غلامرضا رفعت نژاد، فصلنامه مطالعات تاریخی، ویژه نامه هولوکاست، موسسه مطالعات و پژوهش های سیاسی، سال سومف شماره 14، پائیز 1385.
[19] . برای مطالعه در مورد لیست اندیشمندانی که به این نام معروف شده اند مراجعه کنید به: http://www.zundelsite.org/english/debate/victims/index.html
[20]. اتاقهاى گاز در جنگ جهانى دوم واقعیت یا افسانه؟، رابرت فوریسون، موسسه فرهنگی پژوهشی ضیاء اندیشه، تهران، 1381، چاپ اول.
[21] . برای مطالعه بیشتر نک: پس پرده هولوکاست، محمد تقی تقی پور، موسسه مطالعات و پژوهش های سیاسی، تهران، بهار 1385، چاپ اول و همچنین: جایگاه هولوکاست در پروژه صهیونیسم(اسطوره یا واقعیت)، سید محمد تراهی، نشر مرکر اسناد انقلاب اسلامی، تهران، زمستان 1384، چاپ اول و همچنین: سایت تجدیدنظرطلبان تاریخی: www.IHR.org . www.Revisionist.com
این مطلب در شماره بیستم مجله وزین رواق اندیشه و هنر، خانه هنر مرکز پژوهش های اسلامی صداو سیما که در قم فعال است، به چاپ رسیده است. سایر مطالب این نشریه هم خواندنی هستند...
5. مشروعیت بخشی به خودکشی: در اواخر قسمت بیست و چهارم، در دادگاه، هنگامی که با شهادت صفدری (سرایدار)، انگشت اتهام به سوی سرگرد فتاحی نشانه می رود و پرده از علاقه قاتل(زینت الملوک) نسبت به او بر می دارد و چنین به فتاحی اتهام می زنند که زینت الملوک برای رسیدن به عشقش همسر سابقش را کشته است؛ زینت الملوک برای نجات فتاحی از اتهام وارده، دست به خود کشی می زند. حال با توجه به نامه زینت الملوک خطاب به سرگرد فتاحی و حس هم ذات پنداری که از موسیقی و فیلم برداری عالی این قبیل سکانس ها نشأت می گیرد و واکنش شخصیت ها نسبت به او، این حرکت بصورتی مدح شده در داستان جلوه گر می شود. می دانیم که یکی از راه های افشای شخصیت در داستان فیلم، در کنار کنش و عدم کنش و دیالوگ ها، واکنش مخاطبان به عمل شخصیت است. در این قسمت بلاشک، مخاطب نسبت به علاقه زینت الملوک و خودکشی او به خاطر عشق چندین ساله اش با عمل خودکشی او برخورد مثبتی دارد. باز این اشکال هم بر می گردد به نگاه ناقص به مبحث عشق فرادینی و فرا شریعت که به خاطر عشق، همه چیز حتی خودکشی مجاز می شود.
6. استفاده از ترانه تک خوان زن در یک سکانس عشقی دیگر: هنگامی که سخن از عشق بین سعیده و تقی در غیاب احتشام به میان می آید، برای نشان دادن روابط عاطفی و زیبا کردن فضا از ترانه ای با صدای زن(؟!) استفاده می شود که شکی در حرمت آن نیست.
7. عشق فرادینی و فراشریعت، تداوم عرفان های سکولار و ادیان جدید: با توجه به ارجاعاتی که در بالا گذشت، عشقی که کارگردان به تصویر می کشد، عشقی فراتر از شریعت و ایمان است. به همین خاطر است که در جای جای فیلم، هنگامی که تناقض بین این دو موضوع پیش می آید، کفه عشق بر طرف مقابل اعم از شریعت و عقل می چربد. همچنین طبق تعریف شخصیتی که فیلم، از حبیب و خانواده اش نشان می دهد، مخاطب تصویر یک خانواده متدین و مذهبی را می بیند، ولی هنگامی که همین شخصیت ها وارد محیط عشق می شوند، دیگر آن تدین به احکام و شریعت را به دست فراموشی می سپارند. به طور کلی مبحث عشق خیلی پررنگ تر و اثر گذارتر از فاکتور دین و مذهب است و به همین خاطر است که در سرتاسر فیلم، عشق اولویت دارد و البته این اولویت عشق در سریال، تا جائی پیش می رود که تقریباً دین به حاشیه رانده می شود. در این فیلم متاسفانه اثر آنچنانی از گزاره های اسلامی، حتی به اندازه گزاره هائی که از یهودیت نشان می دهد نیست، صحنه های زیادی که مادر سارا در حال قرائت تورات به ارامش می رسد و در پیشگاه یهوه خدای یهود به عبادت می پردازد، مخاطب را به حقانیت حتمی یهودیت فعلی رهنمون می کند؛ در حالی که می دانیم ریشه بسیاری از ماده گروی ها و نژادپرستی های صهیونیست ها در همین کتاب محرف وجود دارد. حق بود که بر عنصر حقانیت اسلام و تعبد خانواده مذهبی حبیب، نه بصورت لوث شده و ظاهری که عمیق و اثرگذار پرداخته شود. به وضوح در این اثر می توان تاثیرپذیری کارگردان و نویسنده فیلم را، از «عرفان های سکولار» و «ادیان جدید» که از محورهای آن عشق زمینی و نوع دوستی منهای وحی و زندگی مسالمت آمیز بدون توجه به حقانیت اسلام می باشد، مشاهده کرد. فرقه هایی که با این شعارهای فریبنده در جهان در حال ترویج هستند و در واقع مروج بی خدایی و دوری از وحی و ایمان دینی و بی بند و باری و آیین های منحرفی چون بودیسم و هندوئیسم هستند.[5]
8. بزرگ نمایی مظلومیت یهود و همذات پنداری مخاطب با یهودیت: در این اثر، اینکه خواسته اند برخی یهودیان آزاد اندیش را با سیاست های صهیونیسم مخالف نشان دهند و با سندهایی نشان دهند که صهیونیست های رذل در راه رسیدن به منافع خود حتی به یهودیان فقیر و عوام رحم نمی کنند، نکته مثبتی است، اما فیلم به نحو چشمگیری در رثای مظلومیت یهودیان نوحه سرایی کرده است. البته هیچ کس منکر رنج یهودیان در جنگ دوم نیست کما اینکه نباید و نمی توان رنج مسیحیان و مسلمانان را در این جنگ خانمان سوز، منکر شد. اگر کارگردان در کنار توجه زیاد به آوارگی و رنج وافر یهودیان، چند شخصیت مسیحی را هم به همین اندازه می پرداخت و مصائب ناشی از جنگ بر آنها و آوارگی و کشتار چند برابری مسیحیان در این جنگ را همسان و حتی بالاتر از یهودیان، نشان می داد، چنین اعتراضی به او وارد نبود؛ در حالی که می بینیم با انتخاب سارا و مادر فرتوت و رنج کشیده اش با آن صورت های معصوم و بی نوا که دل هر مخاطبی را به همذات پنداری با انان می کشاند، کفه ترازو به نفع مظلومیت افراطی یهودیان آواره از جنگ سنگینی می کند، چیزی که در بسیاری از آثار صددرصد صهیونیستی هالیوود در رثای مظلومیت یهود، بدون توجه به مظلومیت مسیحیان و مسلمانان از جنگ، شاهدیم. مثلا در بدو ورود آلمان ها به فرانسه، طوری سکانس ها و نماها با هم ترکیب شده اند که مخاطب به جای دل سوزاندن برای تمام مردم فرانسه که غالبا مسیحی هستند، برای غربت و بی کسی یهودیان دل می سوزاند و با دردهای سارای یهودی همذات پنداری شدیدی دارد. در سکانسی که افسر عالی رتبه گشتاپو به دانشگاه می رود، ترس و وحشت عجیبی در چهره سارای یهودی شاهدیم و انگار آلمان ها با سایر مردم فرانسه کاری نداشته اند! می دانیم که در جنگ دوم، آسیبی که به بیست میلیون مسیحی روسی و حدود سی میلیون مسیحی در سایر کشورهای اروپایی رسید، بسیار زیادتر از یهودیان بود و مناسب بود در این فیلم، که مدعی بی طرفی است، اشارات بیشتری به این کشتار وسیع و غیرقابل باور مسیحیان شود و از بزرگنمایی و افراط رنج یهودیان بپرهیزد. از جهت دیگر، حق بود برخی استنادات صهیونیست ها به متون یهودی چون سفر یوشع بن نون و سایر اسفار عهد عتیق نیز مورد توجه قرار گیرد و انحراف در متون مقدس یهود نیز، حتی به صورت کنایه ای و اشاره ای مورد توجه قرار گیرد تا این توهم پیش نیاید که یهودیان همگی خوبند و یهودیت امروز «حق» است و فقط عده ای از یهودیان که صهیونیست هستند، ناحقند. آیا واقعا چند درصد یهودیان امروز، غیر صهیونیست یا ضد صهیونیست هستند(امروزه اکثریت قریب به اتفاق یهودیان، معتقد به آرمانهای صهیونیستی هستند، چرا که قدرت رسانه ای و انتشاراتی گسترده صهیونیست ها و مسیحیان ایونجلیک و صهیونیست، رمق چندانی برای یهودیان مخالف صهیونیست نگذاشته است.) و آیا همینان به آرمان های نژادپرستانه تورات پای بند نیستند؟ آیا همینان شامل آیات قرآن کریم درباره هواپرستی و حرص و از شدید یهود نسبت به دنیا(آیه شریفه 96 سوره بقره[6]) نیستند؟ آیا همینان مشمول آیه 82 سوره مبارکه مائده[7] نیستند که شدید ترین دشمنان مومنین را یهودیان می داند؟ آیا همینان جزء آن دسته از یهودیان نیستند که طبق آیه 120 سوره مبارکه بقره[8] می خواهند مسلمانان را تابع خود گرداند؟ مگر یهودیان همگی تفکر نا به حقِّ انکار رسول مکرم اسلام را ندارند؟ آری، همه ما قبول داریم که باید طبق دستور اسلام با یهودیان غیرمحارب در مسالمت و نیکی زندگی کنیم، اما این بحث نباید ما را به افراط در مظلومیت و حقانیت و همذات پنداری با یهودیان بکشد. لازم می دانم در اینجا چند فقره از بندهای نزادپرستانه عهد عتیق و توراتی که در این فیلم بارها در دست مادر سارا تطهیر شد بیاورم: «پسران گرانبهای صهیون، که روزگاری به زرِ ناب برابر می بودند»،[9] «گفتم که شما خدایانید و فرزندان خدای بزرگید. برخیز ای خدا (ای فرزندانم) و بر روی زمین داوری کن، زیرا تو تمام امتهای جهان را متصرف خواهی شد» [10]، «زیرا تو برای یهوه خدایت، قوم مقدس هستی. یهوه خدایت تو را برگزیده است، تا از جمیع قومهایی که روی زمیناند، مخصوص برای خود او باشی.»[11] «نسل تو، سایر ملل را تصرف خواهد کرد.»[12] «فقط به برادرانتان به بنی اسرائیل با خشونت، تحکّم و سروری نخواهید کرد.»[13] «شما منحصراً به خداوندخدایتان تعلق دارید و او شما را از میان قومهای روی زمین برگزیده است، تا قوم خاص او باشید».[14] و همچنین: «او از بین تمام مردم روی زمین، شما را انتخاب کرده است تا برگزیدگان او باشید... نه به دلیل بزرگتر بودن شما از سایر اقوام، بلکه چون شما را دوست داشت و میخواست عهد خود را که با پدران شما بسته بود، به جا آورد».[15]
البته در یکی از نماهای پایانی داستان که مادر و سارا تحت تاثیر عموی سارا(تئودور) تصمیم به رفتن به سرزمین موعود (فلسطین اشغالی) می گیرند، اشاره ای رقیق به تفکر نژادی مادر سارا می شود که خطاب به دخترش می گوید در آینده با یک هم نژاد خود ازدواج خواهی کرد، البته واضح است که این اشاره اصلا وضوحی برای عموم مخاطبان ندارد. کمترین تصوری که برای مخاطب فیلم، به دور از واقعیت های موجود تصور می شود، این است که حداقل پنجاه درصد یهودیان خوب و مخالف تفکر «تئودور» هستند، تصویری که با واقعیت جهان کاملا فرق دارد.
ادامه پاورقی ها...
[[5] . درباره عرفان های سکولار و ادیان جدید و عشق فرادینی و بی خدا نک: فصلنامه کتاب نقد، شماره 35، ویژه نامه عرفان های منهای شریعت، تابستان 1384 و همچنین: آفتاب و سایه ها(نگرشی بر جریان های نوظهور معنویت گرا)، محمد تقی فعالی، نشر نجم الهدی، تهران، تابستان 1386، چاپ اول.
[6] . وَ لَتَجِدَنَّهُمْ أَحْرَصَ النَّاسِ عَلی حَیاةٍ.
[7] . لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ النَّاسِ عَداوَةً لِلَّذینَ آمَنُوا الْیهُودَ وَ الَّذینَ أَشْرَکُوا.
[8] . وَ لَن تَرضی عنکَ الیهود وَ لا النصاری حتّی تَتَّبِعَ ملَّتَهِم.
[9]. عهد عتیق، سفر مرثیه های ارمیا، باب 4، فقره 2
[10]. عهد عتیق، سفر مزامیر، باب 82، فقرات 8و6.
[11]. عهد عتیق، سفر تثنیه، باب 7، فقره 6.
[12] . عهد عتیق، سفر اشعیا، باب 54، فقره 3.
[14] . عهد عتیق، سفر تثنیه، باب 14، فقره 2.
[15] . همان ، باب 7، فقرات 6-8.
بسم الله الرحمن الرحیم
نقد و بررسی سریال «مدار صفر درجه»
مقدمه
چندی است سیما، همسو با مسائل مهم روز و تاریخ این سرزمین، قدم در راهی مفید در صنعت فیلم سازی ایران گذاشته است. این راه قطعا آرزوی تمام فرهنگ دوستان و فرهیختگان است که هنرمندان ما پوچی شعار «هنر برای هنر» و «سرگرمی بودن سینما» را بفهمند و هنر را نه در خدمت به ایدئولوژی ها و مکاتب مادی که در خدمت دین خدا و روشنایی حقیقت بگیرند. اگر این اتفاق با قوت بیشتری در ایران ادامه پیدا کند، قطعا مانند انقلاب اسلامی، خط شکن خواهد شد و هنرمندان آزاده مسلمان و مستقل دنیا را به تکاپوی بیشتری خواهد انداخت، تا جهان را از لوث وجود اساطیر و الگوهای مادی و صهیونیستی هالیوود برهاند. سینما و فیلم سازان ما، اگر بتوانند با ارائه تصویری نزدیک به حقیقت، دروغ هائی را که رسانه های غرب به تصویر می کشند، رسوا کنند و در فرهنگ سازی مقلد قالب و محتوای غربیان نباشند، آنگاه می توان گفت که به رسالت هنرمند آزاداندیش و مبدع نزدیکتر شده اند. متاسفانه سوژه ها و روایت های تکراری و گیشه ای، خصوصا در بحث «عشق» و «بیان بدون راه حل مشکلات جامعه» و «روشنفکرنمایی» و «آزادی طلبی سطحی و بی هویت»، سال هاست که دغدغه بسیاری از سینماگران مدعی ما شده است، اما در همین سال ها به حق باید از صدا و سیما تشکر کرد که که به سمت تهیه و تولید آثار فاخری چون «مریم مقدس» و «اصحاب کهف» و... رفته است، راه درست در همین است که فقط به نیازهای اولیه و غریزی و پست مخاطب ننگریم و نیاز مخاطبان به دانستن تاریخ و تفکرات اصلی و افتخارات واقعی را هم مد نظر قرار دهیم و او را با هنرمان به سمتی که باید، رهنمون شویم. از حوالی دهه دوم قرن بیستم که هالیوود توسط شرکت های غالبا یهودی-صهیونیستی در غرب آمریکا شکل گرفت، سینمای غرب، خصوصا جریان غالب صهیونیستی در هالیوود، در زمینه «حفظ حافظه تاریخی منسجم یهودیان» و «تئوریزه کردن پروپاگاندای سیاسی مورد نظر خویش» و «ترغیب غربیان به فرهنگ آمریکایی» و «ساختن سرمایه های اجتماعی در راستای اهداف کلان برنامه ریزان اصلی تمدن آنگلوساکسون» به خوبی عمل کرده است. آثار شاخص و پرفروشی چون «ده فرمان» و «» و «داستان کتاب آفرینش» و «بن هور» و «سامسون و دلیله» و «پرنس مصر» و «سلیمان و ملکه سبا» «فهرست شیندلر» و «پیانیست» و «ماتریکس» و «هری پاتر» و «ارباب حلقه ها» و «300» و «اسکندر» و هزاران فیلم دیگر که در این هشت دهه ساخته شدند به خوبی الگوها و بن مایه ها و اساطیر و افسانه های یونانی-رومی و مسیحی-یهودی و صهیونیستی و آنگلوساکسونی را روایت کرده و در ذهن مخاطب حک کرده اند. اگر دست اندرکاران دولتی و بخش خصوصی ما چنین نگاهی به توان فرهنگ سازی سینمای ایران داشتند و سرمایه بیشتری در اختیار کارگردانان و تهیه کنندگان متعهد سینما قرار می دادند، یا اگر سینمای ما با همین بودجه اندک، برخی از آثار بی محتوا و گیشه ای خود را فاکتور می گرفت و توان خود را متمرکز بر تولید آثار کمتری می کرد که خوش ساخت و مخاطب پسند و پرمحتوا و جهانی باشند و حرف هایی در مسائل تاریخی و سیاسی داشته باشند و در کنار آن شبکه توزیع و بازاریابی قوی تری در دنیا داشتیم، قطعا ما هم می توانستیم حتی قوی تر از هالیوود تاثیرگذار باشیم؛ چرا که حقانیت و ظلم ستیزی اندیشه اسلامی، خود بهترین بهانه برای جذب مخاطب برای سینمای ما بود. در زمره تولیدات تاریخی جدیدی که صدا و سیما با رویکرد مسائل روز جهان ساخته می توان به سریال «مدار صفر درجه» اشاره کرد.
موارد مثبت سریال
1- موضوع «هولوکاست» و «جنگ جهانی دوم» و «ارتباط صهیونیست ها با سران آلمان نازی»، حساسیت داستان را بالا برد. چرا که یهودی کشی در جنگ دوم، محل مناقشه جدی سران قدرتمند صهیونیسم بین الملل و اندیشمندان «تجدیدنظرطلب تاریخی» می باشد. اکثر توجهاتی که سایت هایی چون «BBC» و «CNN» و «کریستین ساینس مانیتور» و «وال استریت ژورنال» و «خبرگزاری فرانسه» و «روزنامه هاآرتص» و سایر رسانه های مهم خارجی به این فیلم کردند و برخی درخواست هایی که برای خرید و پخش این فیلم شد، همه به حضور پررنگ این ماجراهای تاریخی-سیاسی در این سریال بر می گردد. همین نکته می تواند موضع طرفداران ساخت فیلم هایی با موضوعات بین المللی و مهم تاریخی را پررنگ تر کند و درسی برای سینماگران ماست که اگر به سمت چنین آثاری روند و حقیقت را آنطور که هست نه آنطور که تاریخ نویسان پیروز جنگ جهانی دوم روایت کرده اند، بازگو کنند، می توانند به سمت جهانی شدن سینمای ایران حرکت کنند؛ البته ما هم توجه داریم که دیگر چنین فیلم هایی هرگز در جشنواره های سیاسی-سینمایی چون اسکار و کن برنده نخواهند بود. لذا لازم است که در کنار ساخت چنین آثاری به فکر ایجاد نظام توزیع و بازاریابی قوی تر اسلامی- ایرانی برای فیلم هایی از این دست در بین کشورهای جنوب باشیم. ما باید مطمئن باشیم که هالیوود در ساختن سکس و خشونت و خیال پردازی از ما جلوتر است و هیچگاه ما را حتی اگر کاملا همسو با انها حرکت کنیم در بازی راه نمی دهند، اما اگر از کشتار صدمیلیونی آفریقائیان، در جریان برده کشی غربیها به آمریکا و از کشتار شصت میلیونی سرخپوست ها در جریان غصب قاره آمریکا و از کشتار یک میلیونی سیاهان در رواندا در سال 1994 جلوی چشم ناظرین بین اللملی با سلاح های فرانسوی و آمریکایی و از کشتارهای صهیونیست ها در فلسطین و عراق فیلم هایی قوی تولید کنیم، قطعا مخاطبان بسیار زیادی را در کشورهای جنوب و مسلمان و حتی غربی پیدا خواهیم کرد. البته غلظت بیش از حد بحث عشق در این سریال نکته منفی آن بود که در ادامه بدان خواهیم پرداخت.
2- رو کردن اسنادی متقن که به ارتباط شدید سران دغلکار صهیونیسم و آلمان نازی می پردازد و نشان دادن خباثت صهیونیست ها تا آنجا که به همکیشان آزاد اندیش و فقیر خویش هم رحم نمی کنند از برجسته ترین نکات مثبت این اثر قابل تقدیر بود. کاری که هر هنرمندی حاظر نیست آنرا انجام دهد و خود را در معرض اتهامات صهیونیست ها قرار دهد. اما ای کاش بحث هولوکاست هم با ابهام کمتری مطرح می شد.
3- «مدار صفر درجه» از لحاظ طرح و داستان، جذاب بوده و از نظر پردازش قوت خوبی داشت و شخصیت ها به خوبی مفهوم را برای مخاطب ترسیم می کردند. تنوع شخصیت ها و بازی خوب برخی بازیگران، از جمله «شهاب حسینی» (بازیگر نقش حبیب پارسا) و «پیر داغر لبنانی» (بازیگر نقش سرگرد فتاحی) جذابیت این اثر را دو چندان کرده بود.
4- فضاسازی خوب دوران جنگ دوم در ایران و مجارستان و تصویر سالهای قبل از 1320 هجری شمسی در پاریس از نقاط قابل تقدیر سریال محسوب می شود.
5- موسیقی این سریال متناسب بوده و آهنگساز محترم نیز بسیاری از مفاهیم دشوار از قبیل داغ عزیز و عشق را با موسیقی به جا، در ذهن مخاطب حک می کند. حتی سایت «BBC» به قوت موسیقی فیلم در حد آثار خوب هالیوود اشاره کرده است.[1]
انتقادهایی از سبک و محتوای سریال
1. دیالوگ: برخی دیالوگ های این سریال، غیر واقعی و باورناپذیر و به دور از انتظار شنیداری مخاطب، نوشته شده اند. درست است که دیالوگ نویس که همان کارگردان می باشد، سعی کرده با این دیالوگ ها فضای قدیمی سریال را برساند، اما استفاده از جملات غیر گفتاری و نامانوس، او را در رسیدن به آن هدف یاری نرسانده است. مخاطب، به راحتی در برخورد با شخصیت های داستان، متوجه می شود که فرد دیگری برای آنها دیالوگ نوشته است و این نکته مثبتی برای فیلم نیست. شاید یکی از دلائل اقبال کمتر عوام به این سریال در جامعه ایران، همین نکته باشد.
2. توجه به نوع عشق مطرح در این داستان: با توجه به اینکه مضمون اصلی فیلم بر محور عشق می باشد، تحلیل نوع نگرش کارگردان به مبحث عشق بسیار مهم است. باید این سؤال پاسخ بگیرد که عشق مورد نظر کارگردان چه ویژگی ها و خصوصیاتی دارد؟ شعر تیتراژ پایانی فیلم از همان قسمت اول به وضوح مضمون مسلط فیلم را که همان «عشق» تقریبا زمینی است، لو می دهد. عوامل فیلم می توانستند شعر دیگری را انتخاب کنند. حتی بحث مواجهه با صهیونیسم و اشاره به خباثت صهیونیست ها در تاریخ معاصر جهان و ایران می توانست با پرداخت بیشتر و بهتری در فیلم گنجانده شود. توجه به شعر تیتراژ پایانی فیلم، نوع عشق مطرح در فیلم را بر ما مشخص می کند. به جهت اهمیت این مطلب، متن کامل شعر تیتراژ پایانی را می آوریم:
وقتی گریبان عدم... با دست خلقت می درید/ وقتی ابد چشم تو را... پیش از ازل می آفرید/ وقتی زمین ناز تو را... در آسمان ها می کشید/ وقتی عطش طعم تو را... با اشک هایم می چشید/ من عاشق چشمت شدم... نه عقل بود و نه دلی/ چیزی نمی دانم از این... دیوانگی و عاقلی/
یک آن چنین عاشق شدم... دنیا همان یک لحظه بود/ آن دم که چشمانت مرا... از اوج چشمانم ربود/ وقتی که من عاشق شدم... شیطان به نامم سجده کرد/ آدم زمینی تر شد و... عالم به آدم سجده کرد/ من بودم و چشمان تو... نه آتشی و نه گِلی/ چیزی نمی دانم از این... دیوانگی و عاقلی/
در این فیلم عشق حبیب به سارا، آنگونه نیست که حبیب به دلیل عشق به خدا بتواند از ان بگذرد، چرا که ازدواج مرد مسلمان با زن غیر مسلمان در فقه اسلامی پذیرفته نیست. عشق دو طرفه سرگرد فتاحی و زینت الملوک، حتی پس از ازدواج زینت الملوک با سفیر ایران در فرانسه(همایون پناه) در کنار لباس ها و گریم غلیظ زنانه زینت الملوک و زوم های وافر بر چهره این زن جوان، بی توجهی کارگردان و نویسنده فیلم به قوانین شرعی و توجه او به عشقی فراتر از عقل و دین را می رساند. وب سایت «کریستین ساینس مانیتور« به نقل از «حسن فتحی» نویسنده و کارگردان فیلم همین مطلب را اورده است: «...خداوند انسان ها را آفریده است تا به یکدیگر عشق بورزند، صرف نظر از هر مذهب و دینی... شب ساختن اخرین قسمت سریال، شب سختی برای من بود، اما بسیار خرسندم که حبیب و سارا به هم رسیدند. روزهایی که مردم با فرهنگ های مختلف، با یکدیگر پیمان برادری می بندند و یکدیگر را در آغوش می کشند، بی شک خداوند نیز بسیار راضی و خشنود خواهد بود»![2]
3. مغایرت صریح برخی سکانس ها با شرع اسلامی: در سکانس آخر فیلم که حبیب از زندان آزاد می شود، در حالی که پای به سن گذاشته و عصایی در دست دارد، به یاد مادرش می افتد. سپس در فضایی باز، بعد از رد شدن قطار، سارای چتر به دست را می بیند. هر دو چتر و عصا را رها می کنند و به سوی هم می دوند تا یکدیگر را در آغوش گیرند! کارگردان با زیرکی نما را از آن دو بر می دارد و دوربین را با سمت آسمان تیلت می کند و مخاطب را این گونه با جهان داستان تنها می گذارد که؛ حبیب پس از سالها دوری در آغوش معشوق آرام بگیرد. حال آنکه دین او اسلام است و دین سارا یهودیت، و آنها در منظر مراجع فعلی نمی توانند با هم عقد ازدواج دائم ببندند و هیچ عقد موقتی هم با هم نبسته اند و سارا هم مسلمان نشده است. بسیار زشت است که در فیلمی از سیمای جمهوری اسلامی، زن و مردی میانسال یا حتی پیر بدون هیچ رابطه محرمیتی یکدیگر را در آغوش بگیرند! اصلا برای کسی که با الفبای فیلم سازی آشنا باشد، این توجیه پذیرفته نیست که: «در این فیلم صحنه درآغوش گرفتن که نشان داده نشد!» چرا که بین طرح توطئه و داستان فرق است و گرچه در طرح کارگردان چیزی را نشان نداده است، اما در داستان، مخاطب در ذهن خود بهتر از عینیت فیلم ادامه ماجرا را تصور می کند که الکنایه اصرح من التصریح! البته متاسفانه در این فیلم حجاب گردن بسیاری از زنان مسلمان هم سست و فاقد پوشش بود که نبایست چنین باشد. برای رساندن تاریخیت فیلم هم، کارگردان می توانست تمهیدات خاصی در انتخاب لباس های پوشیده تر برای سر و گردن بازیگران این مشکل را مرتفع کند. گریم نامناسب و برجسته کردن زننده زیبایی زنانه، درشخصیت زینت الملوک(لعیا زنگنه) و سعیده(آتنه فقیه نصیری) که آن را به آرایش زنانه نزدیک می کرد و زوم های زیاد بر چهره دختران جوان در فیلم، اصلا در شان چنین اثری نبود. درست است که فیلم، ضد صهیونیستی بود ولی قطعا فرهنگ اسلامی نباید فدای رساندن پیام فیلم به هر قیمتی شود. اینکه در لوای یک حق، حقیقتی دیگر ذبح شود، شیوه ناپسندی است.
4. مغفول ماندن از اسلام در سایه ناسیونالیسم: اساسا نگاه این فیلم، اسلامی نبود و حبیب و دوستانش به دلیل انسان دوستی صرف که یک غیر مسلمان هم دارد و نه انسان دوستی و ظلم ستیزی از روی دین که بسیار عمیق تر و فراتر از نوع دوستی صرف می باشد، به نجات یهودیان می پرداختند؛ در حالی که با این فیلم می شد استفاده زیادی در حقانیت اسلام و احترام اسلام به ادیان ابراهیمی و پیامبران پیشین و نگاه مسالمت آمیز و صلح جویانه اسلام در سرزمین های اسلامی به حضور غیر مسلمانان، کرد. تاکید زیادی بر ملی گرایی ایرانی منهای محتوای اسلامی در این سریال بود، در صورتی که اگر ایرانیت منهای اسلامیت مطرح شود، قطعا ناقص است. البته لازمه منطقی نوع نگاه فیلم به مبحث عشق فرادینی، همین عدم توجه به اسلام و حقانیت منش آن است. همانطور که همه می دانیم ناسیونالیسم، با تاکید بر خاک و پرچم و سرود ملی و بر پایه تعریف اومانیستی از بشر و اصالت ملیت و تبعیت از تعریف مدرن قدرت و سکولاریسم و محصول بی هویتی از فرهنگ اومانیستی غرب است[3] و مکتب «آریایی گرایی» و «پان ایرانیسم» نیز، از مکاتبی بود که انگلستان پس از جنگ اول جهانی برای تفرق مسلمانان در منطقه و جهان رواج داد[4] و همچنین می دانیم فراماسونرهایی چون «میرزا ملکم خان» و «فروغی» از مروجین این مکتب در دوران طاغوت بودند. ای کاش در این سریال غنای اسلامی فرهنگ ایرانی را هم مورد توجه ویژه قرار می داد و نسبت به عطوفت اسلامی و همزیستی مسالمت آمیز ادیان در جامعه مسلمانان و عقل گرایی و پرهیز از جنگ های دنیاطلبانه در اسلام هم سکانس هایی قرار داده می شد.
[2] . به نقل از خبرگزاری ایسنا، کدخبر: 03558-8609، در تاریخ 7/9/1386.
[3] . مبانی نظری غرب مدرن، شهریار زرشناس، نشر کتاب صبح، تهران، زمستان 1381، چاپ اول، ص154 و همچنین: فرهنگ واژه ها(درآمدی بر مکاتب و اندیشه های معاصر)، مجموعه نویسندگان، موسسه اندیشه و فرهنگ دینی، قم، 1381، چاپ دوم، صص568-576.
[4] . بنیان های تاریخی اندیشه سیاسی یهود، عبدالله شهبازی، نشر باشگاه اندیشه، تهران، زمستان 1384، ویراست اول. در این منبع اساطیر مختلف صهیونیستی-یهودی مورد بحث قرار گرفته است.
انتقاد شدید دختراستاد شهریار،ازجعلیات ودروغهای سریال«شهریار»
مریم بهجت تبریزی» فرزند استاد شهریار در واکنش به سریال «شهریار» گفت: اعلام میکنم که آنچه به عنوان سریال شهریار از شبکه دو پخش شده، ارتباطی با زندگی شاعر بلندآوازه ایرانی، شهریار نداشته است.
به گزارش رجانیوز ،«مریم بهجت تبریزی» فرزند استاد شهریار در واکنش به سریال «شهریار»(کمال تبریزی) به فارس گفت: سریالی که با نام «شهریار» از شبکه دوم سیما در حال پخش است، متاسفانه دارای صحنهها و سکانسهایی غیرواقعی و توهین آمیز به شخصیت استاد شهریار بوده که نه تنها با واقعیتهای حیات آن بزرگوار همخوانی نداشته و ندارد، بلکه با تحریف و تغییراتی همراه بوده است که نهایتا به مسخ شخصیت حقیقی و اجتماعی و ادبی پدرم -که محبوبترین شاعر ایران در قرن حاضر است- منجر میشود. وی ادامه داد: متاسفانه با تماشای اهانتهای ناروا به مادرم و تصویری مبهم از یک معلم فرهنگی شریف، متوجه شدم که سریال شهریار بدون کمترین تحقیق و پژوهش سرهمبندی و نگارش شده است.فرزند محمدحسین بهجتتبریزی با اشاره به ذکر نام خانواده شهریار در تیتراژ این سریال به فارس گفت: میخواهم بگویم شما که خانواده شهریار را در جریان این سریال نگذاشتید و اطلاعات مستندی هم از آنها نگرفتهاید، چگونه در تیتراژ انتهای سریال از آنها تشکر میکنید؟! وقتی این مطلب را بیننده سریال میبیند، فکر میکند که حتما خانواده شهریار نیز با این سریال همکاری داشته است. وی افزود: اگر من را از این جریان مطلع میکردند،ابتدا درخواست میکردم که فیلمنامه را بخوانم. بهجت تبریزی همچنین گفت: برطبق قانون حمایت از مؤلفان و منصفان، این سریال بدون مجوز پخش شده است در حالی که به موجب این قانون تا 30 سال تمام حقوق مادی و معنوی به ورثه تعلق میگیرد و برای هر گونه استفادهای باید از وراث اجازه گرفته شود ولی سازندگان این سریال از ما هیچگونه اجازهای نگرفتند.
وی ادامه داد: داستان،بیوگرافی و شخصیتی که از پدر من در این سریال نمایش داده میشود به طور کلی متفاوت از واقعیت است و کسی که این فیلم ساخته کوچکترین شناختی از شخصیت ادبی، مذهبی، دینی و عرفانی پدرم نداشته است.
بهجت تبریزی با اشاره به برخی شخصیتهای این سریال به فارس گفت: حتی شخصیتهایی در این سریال وجود دارد مثل ابراهیم ادیب یا گلرخ که اصلا وجود خارجی نداشتهاند. کلا داستانی که در مورد جوانی، بعد از ازدواج و میانسالی پدرم نشان میدهند، مورد دخل و تصرف واقع شده است.
وی افزود: اولا به لحاظ زمانی،تاریخها را رعایت نکردهاند و همه ساختگی بودند.به جرات میگویم 80 تا 90 درصد این پروژه ساختگی است و هیچکدام از اینها اتفاق نیفتاده است. دختر استاد شهریار تصریح کرد: قسمت اخیر سریال «شهریار» کاملا ساختگی بود چرا که مادر من اصلا در بیمارستان فوت نکردهاند و اصلا مریض نبودهاند بلکه ایشان سکته مغزی کردند و از دنیا رفتند.
وی در ادامه گفتوگو با فارس، با انتقاد از نمایش چهرهای غیر واقعی از مادرش در این سریال افزود: مادرم، فردی باسواد بوده که در سریال بیسواد معرفی میشود. ایشان نوه عمه پدرم و خویشاوند نزدیک مادرم بود ولی در این سریال، یک فرد بیگانه معرفی میشود که پدرم را به طور اتفاقی در بانک میبیند.
بهجتتبریزی گفت: مادر من عاشق شعرهای پدرم بود چون بیست و چند سال از پدرم کوچکتر بود و به خاطر انگیزه ادبیاش با پدرم ازدواج کرد.
وی در ادامه گفت: همانطور که اشاره کردم برخلاف آنچه سریال نشان میدهد مادر من اصلا مریض نبودند. یک روز که ما را برای مدرسه آماده میکردند، سکته مغزی کردند و دار فانی را وداع گفتند. ایشان اصلا بیمارستان نرفتند که پدرم از ایشان پرستاری کند.
وی ادامه داد: برخلاف آنچه در «شهریار» دیدیم، این واقعیت ندارد که مادرم، پدرم را «محمد جان» صدا میکرده بلکه همه او را با نام شهریار صدا میزدند و مادرم نیز به نام آقا شهریار صدایش میکرد. «بهجت تبریزی» با بیان این نکته که شهریار در 40 سال آخر زندگیاش خانهنشین بوده، افزود: پدر من، 40 سال آخر زندگیاش را از خانه بیرون نرفت. خودش یک شعری را دارد که وصف احوال این چهل سال است: از من چه طالعی است که با این شتاب عمر/بازم بپرود لب بام آفتاب عمر/ من روی چرخ و پره هنوز و به پیچ و تاب/ جایی که آب ریخته از آسیاب عمر/ سائیده رشتهای است که تابیده به گلو/ من تاب میخورم به نخی از طناب عمر / چل سال آزگار به زندان روزگار حبس ابد چگونه نهی در حساب عمر/.
وی افزود: در آن مدت اگر کسی به ملاقات استاد شهریار میآمد، بعضی وقتها میپذیرفت و بعضی مواقع به دلیل کسرت جمعیت و اینکه حال عمومی خوبی نداشت، نمیتوانست کسی را به حضور بپذیرد. فرزند شهریار تصریح کرد: در کل سریال «شهریار» بر مبنای واقعیت نیست و نه تنها همخوانی با زندگی پدرم ندارد بلکه نوعی اهانت نسبت به ایشان، مادرم و خانواده ما است. بهجت تبریزی گفت:این سریال بدون کوچکترین تحقیق و پژوهش سرهمبندی و نگارش شده است، لذا به عنوان یک رسالت تاریخی، نه به عنوان وارث پدرم که جای خود دارد، بلکه به عنوان یک واصل با استادی که سالها با او زندگی گذراندهام، اعلام میکنم که آنچه به عنوان سریال شهریار از شبکه دو پخش شده، ارتباطی با زندگی شاعر بلندآوازه ایرانی، شهریار نداشته است.
وی افزود: به جرات میتوانم بگویم حتی یک مطالب مهم که در مورد پدرم باید منعکس شود، در این سریال دیده نمیشود و اکثریت مطالب مهم زندگی پدرم مثل شبی که از عشق مجازی به عشق حقیقی رسید و مهمترین شب زندگی او محسوب میشود، در این فیلم آن چنان که باید به مردم نشان داده نشده است.
فرزند شهربار خاطرنشان کرد: پدرم وقتی از تبریز به تهران آمدند، 13 _ 14 ساله بودند و در سنین پایین به دارالفنون به مدت 7 سال درس طب خواندند، ایشان بین 20 تا 30 سال به عشق حقیقی رسیدند و متحول شدند، اتفاقی برای کمتر کسی میافتد ولی در سریال «تبریزی» به هیچ یک از این مسائل پرداخته نشده است.
وی در انتها گفت:پدرم فردی بسیار متدین و مذهبی بودند ولی این مسئله نشان داده نشده است.ایشان حافظ قرآن بودند و آن قدر قرآن خوانده بودند که زبان عربی را از این طریق یاد گرفتند. منبع:http://www.rajanews.com/News/?28191
رویکرد هزارچهره صداوسیما در قبال طرح امنیت اجتماعی
بنابر گزارشهای غیر رسمی، سریال «مرد هزار چهره» از شبکه سوم سیما، پرمخاطبترین مجموعه تلویزیونی در تعطیلات نوروزی بوده است و البته بنابر آنچه که تا امروز در فضای خبری مشهود است، باید آن را بیش سایر برنامههای ارائه شده در کانون توجه، نقد و تحلیل دانست.
بسیاری منتظر بودند تا پس از مدتها کمکاری سیما در ارائهی طنز مخاطبپسند، نتیجه همکاری مهران مدیری را با نویسندگان مطرح مجموعههای طنز از جمله برادران قاسمخانی تماشا کنند. رسالت این نوشته، تحلیل نقاط قوت یا ضعف ساختاری و محتوایی این مجموعه طنز نیست گو اینکه نباید از جذابیت مورد اذعان اکثریت مخاطبان چشمپوشی کرد؛ ولی به هر تقدیر در این میان شیوه نقد هنرمندانهی گرایشهای سانتیمانتال به هنر و بویژه گرایش روبه تزاید قشر مرفه و به اصطلاح «بالای شهری» به معنویتهای سکولار مدرن و انواع هندی عرفانهای نوظهور در این سریال قابل توجه و ارجمند به نظر میآید.
بهخصوص به سخره گرفتن برخی گرایشهای سست سیاسی نظیر کمونیسم که در حد تشابهات ظاهری و حرف و شعار باقی میماند و بیشتر با مصرف مواد مخدر و شبنشینی تلازم دارد تا آرمانگرایی عملگرا، در نوع خود در این سریال قابل تقدیر است.
ولی شاید آنچه بیش از همه قابل بحث است، پرداخت به طرح امنیت اجتماعی است که تا حد یک بیانیهی تند رسانهای تنزل یافت. این مساله از آن حیث نیز حائز اهمیت است که تلویزیون در موارد بسیاری حمایت خود را از طرح امنیت اجتماعی اعلام کرده و نشان داده است اما چنین مواجههی اثرگذار و قابل تأملی، نشانگر این است که مسئولین سازمان، چندان هم به نگاه انتقادآمیز نسبت به این طرح، بیعلاقه نیستند.
در قسمتهای میانی این سریال مقارن با ورود ناخواستهی مرد هزار چهره به عنوان رییس یک کلانتری به مجموعهی نیروی انتظامی، با مجموعهای از نشانههای گویا و شفاف از طرح امنیت اجتماعی مواجه میشویم. در این قسمت، با صراحت، تقریباً مجموعهی کاملی از نقدهای روشنفکرانه به این طرح مطرح میشود. هر سکانس از این بخش، بهطور روشن، یک پاراگراف از حملات روزنامهها و نشریات منتقد را در قالب تصویر عرضه کرد.
تداخل در مأموریت نهادهای رسمی و تضییع حقوق شهروندی را میتوان شاهبیت این بیانیهی منتقدانه دانست؛ یکی از مهمترین انتقادات چند سال اخیر که با حذف نهاد دادسرا در ایران به اوج خود رسیده بود، تداخل وظایف نهادهای رسمی بهخصوص ضابطین قضایی و نهاد قضاست که در این سریال با تأکید فراوان مورد توجه قرار گرفت.
داستان مرد هزار چهره تلاش دارد تا عملکرد طرح امنیت اجتماعی را در همین راستا به عنوان فرآیندی ناعادلانه که حقوق مسلم شهروندی را زیر پا میگذارد، تحلیل کند. سرهنگ غفاری با خودسری و بدون طی کردن مراحل قانونی از طرفی آزادیهای مدنی افراد محله را با سوءظنهای مداوم نقض میکند و از طرفی با نادیده گرفتن تشریفات قانونی مربوط به بازپرسی و بازداشت موقت، حقوق متهمین را تضییع مینماید.
مدیری در سریال خود اصرار دارد که طرح امنیت اجتماعی را از طرفی با فساد و جاهطلبی و از طرفی با جهل مأمورین نیروی انتظامی پیوند بزند. اتفاقی که در نهایت نه تنها رضایت شهروندان را در پی ندارد بلکه موجب اغتشاش و بینظمی بیشتر میشود.
شیوهی نقد مدیری، همخوانی ویژهای با نگرانیهای روشنفکرانهی برخی حقوقدانان در سالهای اخیر ایران دارد. نگرانیهایی برآمده از میثاق بینالمللی حقوق مدنی و سیاسی و کنوانسیون اروپایی حقوق بشر که مشمول حقوق تضمین شدهی متهمین، رسیدگی منصفانه و ترافعی و شیوههای بازپرسی عادلانه است. بسیاری از این حقوقدانان بدون توجه به شرایط اجتماعی، فرهنگی و ویژگیهای تاریخی ایران، بدنبال اجرای فرآیندی مشابه آیین دادرسی کشورهایی نظیر ایتالیا و فرانسه هستند؛ عمدهی انتقادات وارده به طرح امنیت اجتماعی از طرف این دسته از حقوقدانان نوعی بررسی تطبیقی میان عملکرد ضابطین قضایی ایران با قوانین کشورهای مذکور است. این در حالیست که بسیاری از حقوقدانان و بویژه جرمشناسان، قائل به رهگیری یک سیاست جنایی متفاوت نسبت به «مجرمین خطرناک» میباشند. بخش مهمی ازمجرمین خطرناک کسانی هستند که با ارتکاب جرایم خیابانی و جرایم علیه امنیت و آسایش عمومی، بهطور شاخصی نظم عمومی را مخدوش می کنند. این دسته دقیقاً گروه هدف طرح امنیت اجتماعی نیروی انتظامی ایران بودهاند.
صرف نظر از انتقادات علمی، به هر تقدیر به نظر میرسد چشم بر اثرات مثبت یک طرح بستن و تمسخر آن، -خصوصاً با توجه به رضایت عمومی شهروندان از دستگیری اوباش و کاهش محسوس فعالیتهای مجرمانه ی آنان- غیرمنصفانه باشد. هر چند سیمای جمهوری اسلامی چندی پیش نیز در یک نمایش سؤال برانگیز در برنامه کوله پشتی، با طرح مطالب توهین آمیز به نیروی انتظامی موجبات کدورت خاطر مخاطبان را فراهم آورد.
همچنین رویکرد های متناقض صداوسیما در قبال طرح امنیت اجتماعی طی یک سال اخیر، نمایی از آشفتگی و هزارچهرگی سیاستگذاری را نشان میدهد. بهطوریکه حمایت و انتقاد از این طرح حائز توازن لازم نبوده و مطلقانگاری در آن، پیداست. منبع:http://www.rajanews.com/News/?26260
به چه می خندیم؟! به حماقت بی هنران هنرنمایمان؟
کاملا بدیهی هست که بعد از اشغال عراق توسط امریکا ،موج ایجاد اختلاف بین فرق ومذاهب مختلف اسلام شروع شد. پان ترکیسم از یک سو پان عربیسم از سوی دیگر . تحرکات گروه های پژواک ،ک پ،پ از سوی دیگر تحرکات بعضی گروه های بلوچ من جمله جندالله (عبدالله مالک ریگی )و...هزاران حرکت گروهی وقبیله ای دیگر همه خبر از حرکت جدید استکبار برای به زانو در آوردن جمهوری اسلامی ایران میداد.
در این که هر از چندی استکبار برنامه ای را برعلیه ما طراحی واجرا می کند حرف یا نکته ای نیست ولی نکته مهم بعضی از حرکت ها وجریانات داخلی است که همسو با انها سعی در دامن زدن به این اختلافات دارن. افغانستان بعد از اینکه ارتش سرخ را در شکست داد گرفتار طالبان شد وتجربه تلخی از انها به یادگار دارد بعد از طالبان گرفتار امریکا شد و بدبختی های زیادی ازامریکا دید وهنوز می بیند در این بین با توجه به پیشینه تاریخی وفرهنگی وحضور چند ده ساله افغان ها در ایران ،یک موقعیت عالی برای ایران ایجاد شد تا با خط دهی وسازماندهی فکری برادران افغان علاوه بر ایجاد یک جمهوری اسلامی دیگر در منطقه و یک پیوند محکم بین خود وانها ایجاد کند .وانسجام اسلامی را عملا به بار بنشاند.اما با همه این تفاصیل ناگهان در این بحبوبه سریالی به نام چهار خونه (بخونین شش گوشه ستاره داوود) سر در می آورد که در اون ضمن دغل باز بودن ومکار ونیرنگ نشان دادن افاغنه هم چهره انها رو مایع تمسخر می گیرد وهم تخم تفرقه ونفاق ودشمنی را در دل ملت افغان قرار می دهد .
با هر لبخندی که بر لب مخاطبین نا اگاه ایرانی می نشیند اتشی هم در دل مردم افغانستان و ایران روشن می شود. آنان که رستگاری را نه در ناسیونالیسم بی معنا و کور که در وحدت امت اسلام می دانند....
واکنش هائی که سفارت افغانستان نشان داد شاید کف روی اب این ماجرا باشد ولی باید به حرکت خزنده ای که این کار در افغانستان به صورت یک موج ایرانی ستیزی یا شیعه ستیزی ایجاد کرد دقت کرد ...... با تشکر از وبلاگ صهیونیزم و ادیان... http://analizehagigat.blogfa.com/post-25.aspx
بسیار رنجبار است که کسی لهجهات، این رکن مهم هویتت را به سخره بگیرد. و رنجبارتر این است که لهجهای نازیبا و ناخوشایند را به تو نسبت دهند و آن را به نام تو به سخره بگیرند. و این رنجی است مضاعف.
ما مهاجران افغان در ایران، هر شب با دیدن مجموعه طنز «چهارخانه» چنین رنجی را متحمل میشویم. البته ما مردم، فرزند رنجیم و با آن بزرگ شدهایم، ولی این بار، دشواری در این است که زبانمان را به سُخره گرفتهاند و زبان خانة حقیقت آدمی است.
باری، من به دیگر جوانب شخصیتی با عنوان «نذیر شنبه» در این مجموعه درنمیپیچم و از اینها به اختصار میگذرم که در افغانستان کسی را «شنبه» و «یک شنبه» نام نمینهند و خود میدانند که اینها نام روزهای هفته است، نه نام آدمیان. فقط کلمة «جمعه» آن هم به خاطر قداستی که دارد، وارد بعضی نامهای ما شده است، مثل «جمعهگل» و امثال اینها. و نیز به این موضوع نمیپیچم که نحوة حضور این شخصیت و این که به مرور زمان، از کارگری به مراتب و شئون دیگر اجتماعی میرسد و حتی جای را برای دیگران هم تنگ میکند، خود کنایهگونهای است بر حضور مردم مهاجر افغانستان در ایران.
باری، نقطة تأکید و گلایة اصلی من که حدود بیست سال است در این مملکت قلم میزنم و دربارة زبان فارسی افغانستان و ایران پژوهش هایی کمابیش هم داشتهام، این است که بهسخرهگرفتن لهجة هر فارسیزبان، چه ایرانی و چه غیرایرانی، در این روزگاری که ما فارسیزبانان نیاز به همراهی و همسویی با هم داریم، کاری است ناستودنی. این بسیار فرق میکند با این که در برنامة کودک، لهجة فلان قبیلة افریقایی را تقلید میکنند (مثلاً در برنامة فیتیله) چون تشابه یا عدم تشابه این صورت تقلیدشده با اصل آن، نه چندان محرز است و نه چندان مهم.
از این گذشته، چنان که پیشتر اشاره کردم، این تقلید از لهجة افغانستان، متأسفانه بسیار مضحک و ناشیانه از کار درآمده است. شاید بگویید این ویژگی یک برنامة طنز است، ولی همگان نیک میدانیم که طنزآمیزبودن یک مجموعة تلویزیونی، نمیتواند جوازی برای به سخرهگرفتن لهجهها باشد، چون یک طنز واقعی، باید بیش از لهجههای خندهآور، بر عناصر باطنیتر و عمیقتری متکی باشد، بهگونهای که با یک لهجة معیار و بهنجار نیز تأثیر خود را برجای گذارد، چنان که دیگر شخصیتهای این مجموعه، لهجههایی سالم و مطابق هنجار دارند. اگر در اینجا نیز ما شخصیتی میداشتیم که تا حدود زیادی معرّف چهرة واقعی مردم افغانستان باشد، البته جای چنین چند و چونی نبود.
از آن گذشته، من نمیدانم که چرا فقط در برنامههای طنز نوبت به ما مردم میرسد و چرا کمتر اتفاق افتاده است که در مجموعههای تلویزیونی، باری یک افغان واقعی، با همان رفتار و گفتار طبیعی خودش نشان داده شود، تا حداقل زمینة شناخت بهتر میان همزبانان فراهم آید. به راستی شما میخواهید از همزبانانتان در آن سوی مرز، یعنی از بخش عمدهای از فارسیزبانان دنیا، چه تصویری به مردم خود ارائه کنید؟ به راستی این به نفع این حوزة زبانی و فرهنگی است؟
البته سازندگان مجموعه، گویا برای پیشگیری از انتقادهایی که از این رهگذر بر کارشان وارد میشود، داستان را چنین تنظیم کردهاند که این «شنبه» به واقع یک ایرانی است که خود را افغان وانمود کرده است. ولی این تمهید، در کل مجموعه بسیار کمرنگ است و در هر حال، این شخصیت از هر جایی باشد، گویا لهجة افغانستان را تقلید میکند و تأثیر منفی خود را بر جای میگذارد.
باری، چنان که گفتیم، دردآور این است که آنچه با عنوان لهجة افغانستان در این مجموعه به نمایش درآمده است، با لهجة فصیح، شیرین و فاخر مردم این کشور تفاوتی بسیار دارد. زبان فارسی در افغانستان، از جهاتی، دستنخورده، خالص و باستانگونه (آرکائیک) باقی مانده است، به گونهای که میتواند یادآور لهجة فارسی کهن، حتی فارسی کهن ایران کنونی باشد.
نمایاندن درست و صادقانة لهجة مردم افغانستان، به واقع تصویرکردن بخشی از تاریخ پرافتخار زبان ادب فارسی است. این لهجه میتواند همانند یک شیء تاریخی گرانبها برای مردم ایران نیز جذاب باشد. ما شنیدهایم داستان حیرتکردن استادان دانشگاه ایران را از این جملة یک دختر فقیر در کابل که به دوستش گفته بود «شرمت باد، از بیگانه دریوزه میکنی؟»(1)و دیدهایم که یک نویسندة صاحبنام ایران، باری نام مقالهاش را از گفتارهای یک کارگر افغان انتخاب کرده بود که «از تلخ پروا نیست»(2)
چنان که پژوهشگران زبان و ادب فارسی مسجل کردهاند، لهجة فارسی افغانستان و تاجیکستان، بهویژه در نظام آوایی خود، با لهجة کهن فارسی قرابت بسیاری دارد. بررسی شعر مولانا، فردوسی و حتی حافظ، نشان دادهاست که قرائت درست شعر آنان، بیش از آن که به لهجة رایج در ایران کنونی نزدیک باشد، به لهجة افغانستان نزدیک است. مثالها و شواهد این بحث، بسیار است و من فقط به منابع مورد نظر ارجاع میدهم.(3)
با این وصف، میتوان گفت که ما در افغانستان امروز، به واقع لهجة ایران قدیم را میبینیم، که مردم آن روز طوس و اصفهان و شیراز بدان سخن میگفتهاند. در ایران، همانگونه که تحولات سازندة زبان بیشتر بوده است، گویش فارسی نیز بیشتر تغییر کرده است، ولی در افغانستان به تبع رکود نسبی زبان، لهجة قدیم سالمتر باقی مانده است. یادآوری میکنم که این سخن ما دربارة لهجة واقعی مردم افغانستان است، نه آنچه از زبان نذیر شنبه و آن دوستش در مجموعة «چهارخانه» میشنویم.
برای ما مردم افغانستان مایة مباهات است که بعضی واژگان کهن فارسی را حفظ کردهایم. بسیاری از ما، به «اجاق»، «آتشدان» میگوییم; به «چکمه»، «موزه» میگوییم; به «شلوار»، «ازار» میگوییم; به «سفره»، «دسترخوان» (دستارخوان) میگوییم و کسی که با این واژگان آشنا باشد، لاجرم شاهنامة فردوسی و تاریخ بیهقی و دیگر متون کهن فارسی را بهتر درک میکند.
ولی به همان میزان، مایة دریغ است که در شبکههای گوناگون صدا و سیما، تقریباً هیچگاه به این ذخایر زبانی اشارهای نشده و راهی برای دادوستدهای سازنده که پیوستگی بیشتر میان فارسیزبانان را سبب خواهد شد، باز نشده است.
با این وصف، به نظر میرسد آنچه در مجموعة «چهارخانه» دیده میشود ـ صرف نظر از جوانب اجتماعی و کنایههای خاص آن ـ کاری در راستای شناخت و همدلی بیشتر میان فارسیزبانان نیست. حتی میتوان گفت در این مجموعه، به صورت غیرمستقیم، لهجة فاخر فارسی قدیم ایران نیز به سخره گرفته شده است.
پینوشتها
1. شفیعی کدکنی، محمدرضا، موسیقی شعر; چاپ دوم، تهران: آگاه، ???? صفحة ??.
2. عنوان مقالهای است از یوسفعلی میرشکاک که متأسفانه نشانی آن را در این لحظه ندارم.
3. شواهد این بحث را میتوانید در این منابع بیابید:
ـ روان فرهادی، عبدالغفور، «یاری شاهنامه در پژوهشِ تلفّظِ واژههای فارسی»، برگ بیبرگی، به کوشش نجیب مایل هروی; چاپ اول، تهران: طرح نو، ????، صص ??? ـ ???.
ـ فکرت، محمدآصف، «لهجة بلخ و دریافت بهتر سخن مولوی»; نثر دری افغانستان; جلد دوم، چاپ اول، پشاور: بنیاد انتشارات جیهانی، ????.
ـ وحیدیان کامیار، تقی; «زبان فارسی در عصر حافظ»، در قلمرو زبان و ادبیات فارسی، چاپ اول، مشهد: انتشارات محقق، ????، صص ??? ـ ???.
ـ بهار، محمد تقی; سبکشناسی: تاریخ تطوّر نثر فارسی; ? جلد، چاپ نهم، تهران: مجید، ????، صفحات ???، ???، ???، ???، ???، ??? و ???.
با عرض معذرت از اینکه وقت زیادی ندارم که وبلاگم را زودتر به روز کنم.
وقتی صدا و سیما سریال ایرانی-هالیوودی «او یک فرشته بود» را ساخت خیلی نگران شدم. اعتراضاتی هم در محافل خصوصی کردم. برخی هم در نشریات مطالبی را نوشتند ولی... من که درباره شیطان پرستی و ارتباطش با صهیونیسم و مبانی کلامی-سیاسی شیطان پرستی کار کرده بودم بسیار نگران شدم. اما امسال دیدم که متاسفانه با شدت بیشتری تلویزیون ما به سمت هالیوودیسم می تازد (در نورپردازی و موسیقی و فیلمنامه نویسی: مثلا شما مقایسه کنید این سریال را با فیلم وکیل مدافع شیطان و جن گیر و ...) و سریال «اغما» گوی سبقت را در قدرت دادن بیش از حد به شیطان و تجسم او و ارتباط دائمی و مستقل شیطان با بسیاری از افراد بشری از برخی فیلم های هالیوود هم گرفت... نگرانی ام صد چندان شد. رفتم و با دوستانم در مرکز پژوهشهای اسلامی صدا و سیما(مستقر در قم) صحبت کردم. تقریبا همگی مخالف این قبیل سریال ها بودند. نکته جالبی گفتند که مرا هم شوکه کرد. گفتند دو سریال «اغما» و «میوه ممنوعه» فیلمنامه اشان در اینجا رد شده است ... ولی صداوسیما آنها را ساخته است...!!؟؟به صدا وسیمایی ها هم که می گویی آمار نظرسنجی را به رخ می کشند... کسی نیست به اینها بگوید آقایان برخی فیلم های پرونو که مخاطبانش بیشتر است! ملاک شما عقلی و علمی نیست. جوزدگی است. آقایان بناست صداوسیما دانشگاه باشد نه جولانگه مشتی هالیوودی مآب بی تعمق! مردم دینشان را می خواهند نه تحریفات یهودیزه و مسیحی شده و ماده گروانه و هالیوودیستی را! فعلا چند نقد خوب را آدرس می دهم تابعد:
*اغما ترویج نبودن حمایت خدا-------http://www.aftab.ir/articles/art_culture/TV/c5c1192268991p1.php
*سیمای شیطان------http://ipakchi.net/blog/?page_id=163
*میوه ایی گندیده از باغ سیل زده ---------http://mh3.blogfa.com/post-55.aspx
*آیا تجسم شیطان از دید قرآن ممکن است ؟ --------http://mh3.blogfa.com/post-54.aspx
*کار کرد خدا و تجسم شیطان در آثار ادبی و تصویری دنیای غرب-------http://mh3.blogfa.com/post-53.aspx
*چرا الیاس چرا کنستانتین چرا وکیل مدافع شیطان -------- http://mh3.blogfa.com/post-52.aspx
*تقابل انسان محوری لیبرالیسم با مکتب خدامحور اسلام ----http://www.tarafdarane-abbasi.persianblog.ir/
*شیطان شناسی در ماه ضیافت الهی------http://www.aftab.ir/articles/art_culture/TV/c5c1192269255p1.php
*جلسه پرحاشیه نقد سریال های ماه رمضان-----http://www.jahannews.com/pages/view.php?id=14178
*انتقاد شدید حوزهعلمیه قم از سریالهای سیما در رمضان------http://www.jahannews.com/pages/view.php?id=13373
*اغما حکایت یک سنگ و دیوانه یک چاه وصدعاقل------http://www.aftab.ir/articles/art_culture/TV/c5c1192105701p1.php
*ای کاش شیطان واقعی، مثل الیاس بود! ------http://www.amaliat.blogfa.com/post-249.aspx
دو نقد هم درباره یانگوم ببینید-----http://www.persianblog.ir/posts/?weblog=pasdaran.persianblog.ir&postid=7316065
و http://www.aftab.ir/articles/art_culture/TV/c5c1192536402p1.php
ویک نکته از سریال حاج یونس فتوحی!---میوه ممنوعه------http://www.fardanews.com/show/?id=36172
البته فراموش نشود که نقدهای ما به تلویزیون در کنار تشکر از برنامه سازان فهیم و دلسوز و برنامه های سیاسی-فرهنگی-هنری مثبت صدا وسیماست. امید که باعث رشد و تعالی جامعه گردد.
میوههای مسموم سیما سر سفره افطار مردم |
ناخوشآوازی به بانگ بلند، قرآن همی خواند. صاحبدلی برو بگذشت، گفت: تو را مشاهره چند است؟ گفت: هیچ! گفت: پس این زحمت خود چندین چرا همی دهی؟ گفت: از بهر خدا میخوانم. گفت : از بهر خدا مخوان:گر تو قرآن برین نمط خوانی ببری رونــق مســلمانی *** خوشبینانهترین فرض درباره سریالهای مناسبتی امسال سیما این است که سازندگان و برنامهریزان آنها را، عواملی بدانیم که حسننیت داشتهاند و خواستهاند که از بهر خدا و برای معنویتر کردن رمضان مردم ـ و صد البته، نه بدون مشاهره، بلکه با بستن قراردادهای نان وآبدار از جیب گشاد بیتالمال ـ آوازی خوش سر دهند ؛ اما بد صدایی و بد سلیقگی، معجونهای نامطبوعی سر سفره مردم برده است. فرض های دیگری نیز البته وجود دارد که مایل نیستم آنها را حتی به مخیله خویش خطور دهم و خاطر خوانندگان را محزون و اوقات خود را تلختر کنم. راستش را بخواهید، در نوشتن این یادداشت مردد بودم و با خود کلنجار میرفتم و عاقبت با نهیب دوستان و از ترس عقوبت الهی، سکوت را در این منکر آشکار شکستم ؛ که گفتهاند: دو چیز طَیره عقل است: دم فرو بستن به وقت گفتن و گفتن به وقت خاموشی *** تلویزیون در سال های اخیر، مروج و مؤید بسیاری از منکرات شده است؛ از تبلیغ تجملگرایی وفخرفروشی گرفته تا عادیسازی روابط حرام دختران و پسران بیگانه و تقدیس چشمچرانی و نظربازی؛ و از رواج بددهنی و بینزاکتی به نام طنز کرفته تا ترویج خرافهپرستی و قشریگری به نام دین . تنها چیزی که حضرات برنامه ساز، به جوانان نیاموخته بودند «حق مراجعه دختران دم بخت به دادگاه و گرفتن حکم قضایی برای ازدواج با عاشقان سینهچاک» بود که این میوه ممنوعه هم به لطف رسانه ملی در دسترس تمامی جوانان برومند این مرز وبوم قرار گرفت! حال اینکه پدر و مادری که یک عمر برای فرزند خویش خون دل خورده اند و آنچه وی در آینه نمی بیند را در خشت خام می بینند وخیر او را، بیش از خود او می خواهند ، مشکل خود آنهاست . بگذار جوانها به دنبال یکدندگی های خودشان بروند و عشقشان را به سرانجام برسانند! گور پدر آمارهای رو به تزاید طلاق؛ زنده باد عشق، زنده باد فرزندسالاری، زنده باد فمینیسم، زنده باد درام، زنده باد سریال خوش رنگ ولعاب مناسبتی. بنز وپرادو و هنرپیشههای خوش بر و رو هم که کم نیستند. اصلا چه بهترکه چهره های منفی سریال ها ریشو باشند (از «جلال» میوه ممنوعه گرفته، تا «کامرانی» یک وجب خاک و تا «الیاس» اغما) اینطوری خشونتشان هم بیشتر می شود. صدا وسیمای جمهوری اسلامی که سالهاست ازدواج دوم را ـ همچون برخی مسیحیان ـ و ازدواج موقت را ـ مانند برخی اهل تسنن ـ ذنب لایغفر و در حد «خیانت در زناشویی» تلقی کرده است و کسانی که دست به این عمل شرعی میزنند را شیطانزده و زنانیکه اینگونه ازدواج میکنند را شیطان نشان میدهد؛ پس دیگر چوب حراج به آبرویبازاریان متدین زدن که کاری ندارد. بگذار حاجی بازاری ما، در عرض یک شب یک عمر دینداری خود را بر باد دهد؛ نه او از «شیخ صنعان» زاهدتر است نه کارگردان ما از کارگردان فیلمهای وقیح «دنیا» و «کما» نازلتر؛. فقط تفاوتش این است که شخصیتهای بظاهر حزباللهی آن فیلمها از اول ریاکار و دغل بودند و سپس دستشان رو شد اما حاجی ما از ابتدا مثبت و خوب است و سپس فاسد و گرفتار میشود؛ و ناگفته پیداست که ضرر این بمراتب بیش از آن فیلمهاست ؛ بگذریم از اینکه آن فیلمها در فضای دوم خرداد ساخته شدند و این یکی در سیمای ضرغامی ؛ و آن فیلمها بینندگانی محدود داشتند و این یکی بینندگان میلیونی. اصلا چه کسی گفته که دین و تدین، آن چیزی است که متدینان می گفتند؟ میشود چند قلم آرایش کرد ؛ برای کسی که به جای پدر آدم است ناز و کرشمه آمد ؛ ولی در عین حال «ویل للمصلین» هم خواند و حدیث پیامبر را از رسانه ملی به مردم آموخت. یا اینکه میشود ادای رزمندگی درآورد و سپس با کلاس و موسیقیدان شد و دست دختر مردم را گرفت و به زور دادگاه و پاسگاه ، وی رااز خانواده اش جدا کرد و به عقد خود درآورد و مدام هم درس ایثار و ازجانگذشتگی و معرفت داد ؛ اگر گوشه و کناری هم، یک بسیجی، غیرتش گل کند که ما برای این جنکیدیم وبرای این شیمیایی شدیم و برای این نخاعمان را از دست دادیم که خانوادهها مستحکم بمانند و کسی به دختران مردم چپ نکاه نکند لابد آن بسیجی، امل است و از هنر و هنرمندی سر در نمیآورد و ارکستر خونش کم شده است. (یک سؤال حاشیهای هم برای نگارنده ایجاد شده است : آیا نهادی، سازمانی، صنفی ، وزارتخانه ای ، چیزی نیست که نگذارد هر وصله ناجوری را به رزمنده و رزمندگی بچسبانند؟ اگر کسی از چنین مرجعی مطلع است نویسنده را خبردار کند.) اما شبکه پنج که همیشه باید دراینگونه موارد یک قدم از بقیه شبکهها جلوتر باشد تا حق مالیات بیشتری که همشهریان تهرانی میدهند ادا شود، با اقتدا به سنت سیئه «مدار صفر درجه» ، یک دختر خانم بیحجاب تاجیکی را پیدا کرده و با نمایش قد و بالای ایشان به مردم روزه دار، دل ها را برای شب قدر آماده میکند! نمی دانم این مجوز را کدام مرجع صادر کرده است که می توان برای خارج شدن از حدود قوانین حجاب و عفت، به خارج از مرزها پناه برد و گاه در مجارستان و گاهی در تاجیکستان، هنرپیشههای جذاب خارجی را به کار گرفت تا از قید احکام دین خلاص شد؟ مگر علت وجودی حجاب، حفظ عفت و دین مردم نیست؟ آیا مو و روی بازیگران آن سوی مرزها عفت و دین مردم را هدف نمیگیرد ولی مو و روی بازیگران وطنی مشکل دارد؟ غصه زیاد است و قصه به درازا کشید. میخواستم سخنان اعتراض آمیز «آیتالله استادی» در نماز جمعه اخیر قم درباره سیما و نیز اعتراض «دکتر حیدرپور» عضو کمیسیون بهداشت و درمان مجلس نسبت به سریال اغما را نیز متذکر شوم ؛ اما نه حوصله شما و نه خاطر حزین من این را برنمیتابد. خودتان سرچ کنید و بخوانید. همچنین اگر آن حوصله، تدارک و این حزن، مرتفع شد در آینده به «یانگوم» نیز خواهم پرداخت و اینکه چگونه کشوری تازه به دوران رسیده، با استفاده از غفلت و تجاهل مسؤولان فرهنگی ما و حمایت یک کمپانیبزرگ صوتی و تصویری، با جعل تاریخ برای خود کسب آبرو میکند و بسیاری از افتخارات علمی و پزشکی ما ودیگران را به نام خود سند میزند. (و با کمال تأسف اخباری هم شنیده شده که قرار است کاراکتر اصلی این سریال، نقل محافل فطریه سیما هم باشد!) بهرحال شاید اگر این سریالها، به مناسبت ماه مبارک رمضان ساخته نشده بودند، اینگونه حیرت و غضب من ـ وبسیاری مانند من ـ را برنمیانگیختند ؛ اما هزار و هزاران افسوس که این همه، به نام دین است ولی به کام رمضان نیست. می دانم که نه تنها کسی جلوی پخش این برنامه های موهن را نخواهد گرفت، بلکه به احتمال زیاد مدیران صدا و سیما اصلا به روی خود هم نخواهند آورد. میدانم که مردم بخت برگشته مجبورند که آنها را تا پایان ماه مبارک تحمل کنند و با چشم خود شاهد انحراف جوانانشان باشند. اما اگر اعتراضها همهگیر شود و خانوادهها فریادشان را به گوش مسؤولان برسانند، شاید تا رمضان بعد، فرجی حاصل شود ... شاید هم نه. پس از پیروزی انقلاب اسلامی، گاردی که مردم متدین و مسلمان ایران سالها در برابر تلویزیون، بسته نگهداشته بودند ناگهان باز شد ؛ بخصوص آن زمان که مرشد فقید آنان ، این رسانه را «دانشگاه» خواند. اما اکنون با عملکرد سوء مدیران رسانه ملی ـ که در موسیقی ها، انحراف ها، بدحجابی ها، پردهدریها و بدآموزیهای آن تجلی کرده است ـ شرایط اندکاندک به سمتی میرود که دوباره مؤمنان، تلویزیونها را از پنجره بیرون بیاندازند و عطای آموختنیهای جعبه جادویی را به لقای ناهنجاریهای آن ببخشند. ازبهرخدانگذارید که اینگونه شود... با شما هستم! کسی صدای مرامیشنود؟ منبع: ازسایت اخبار شیعیانhttp://www.rajanews.com/News/?15863 |