سفارش تبلیغ
صبا ویژن

به چه می خندیم؟! به حماقت بی هنران هنرنمایمان؟

کاملا بدیهی هست که بعد از اشغال عراق توسط امریکا ،موج ایجاد اختلاف بین فرق ومذاهب مختلف اسلام شروع شد.  پان ترکیسم از یک سو پان عربیسم از سوی دیگر . تحرکات گروه های پژواک ،ک پ،پ از سوی دیگر تحرکات بعضی گروه های بلوچ من جمله جندالله (عبدالله مالک ریگی )و...هزاران حرکت گروهی وقبیله ای دیگر همه خبر از حرکت جدید استکبار برای به زانو در آوردن جمهوری اسلامی ایران میداد.

در این که هر از چندی استکبار برنامه ای را برعلیه ما طراحی واجرا می کند حرف یا نکته ای نیست ولی نکته مهم بعضی از حرکت ها وجریانات داخلی است که همسو با انها سعی در دامن زدن به  این اختلافات دارن. افغانستان بعد از اینکه ارتش سرخ را در شکست داد گرفتار  طالبان شد وتجربه تلخی از انها به یادگار دارد بعد از طالبان گرفتار امریکا شد و بدبختی های زیادی ازامریکا دید وهنوز می بیند در این بین با توجه به پیشینه تاریخی وفرهنگی وحضور چند ده ساله افغان ها در ایران  ،یک  موقعیت عالی برای ایران ایجاد شد تا با خط دهی وسازماندهی فکری برادران افغان علاوه بر ایجاد یک جمهوری اسلامی دیگر در منطقه و یک پیوند محکم بین خود وانها ایجاد کند .وانسجام اسلامی را عملا به بار بنشاند.اما با همه این تفاصیل ناگهان در این بحبوبه سریالی به نام چهار خونه (بخونین شش گوشه ستاره داوود) سر در می آورد که در اون ضمن دغل باز بودن ومکار ونیرنگ نشان دادن افاغنه هم چهره انها رو مایع تمسخر می گیرد وهم تخم تفرقه ونفاق ودشمنی را در دل ملت افغان قرار می دهد .

با هر لبخندی که بر لب مخاطبین نا اگاه ایرانی می نشیند اتشی هم در دل مردم افغانستان و ایران روشن می شود. آنان که رستگاری را نه در ناسیونالیسم بی معنا و کور که در وحدت امت اسلام می دانند....

واکنش هائی که سفارت افغانستان نشان داد شاید کف روی اب این ماجرا باشد ولی باید به حرکت خزنده ای که این کار در افغانستان به صورت یک موج ایرانی ستیزی یا شیعه ستیزی ایجاد کرد دقت کرد ...... با تشکر از وبلاگ صهیونیزم و ادیان... http://analizehagigat.blogfa.com/post-25.aspx

من این مطلب را برای روزنامه «جام جم» که به واقع ارگان نشراتی صدا و سیمای ایران است فرستادم، ولی متولیان امر در آن نشریه از چاپ آن خودداری کردند.
محمد کاظم کاظمی - این نوشته، تاملی است دربارة مجموعة تلویزیونی «چهارخانه» که هم‌اکنون هر شب از شبکه سه سیمای جمهوری اسلامی ایران پخش می‌شود. من این مطلب را برای روزنامه «جام جم» که به واقع ارگان نشراتی صدا و سیمای ایران است فرستادم، ولی متولیان امر در آن نشریه از چاپ آن خودداری کردند. بنابراین من بهتر می‌بینم آن را در وبلاگ خویش، یعنی تنها جایی که در آن اختیار تمام دارم، درج کنم، چون به نظر می‌رسد که مطرح کردن این سخنان در مطبوعات ایران، نوعی شناکردن بر خلاف جریان آب است.

بسیار رنجبار است که کسی لهجه‌ات‌، این رکن مهم هویتت را به سخره بگیرد. و رنجبارتر این است که لهجه‌ای نازیبا و ناخوشایند را به تو نسبت دهند و آن را به نام تو به سخره بگیرند. و این رنجی است مضاعف‌.

ما مهاجران افغان در ایران‌، هر شب با دیدن مجموعه طنز «چهارخانه‌» چنین رنجی را متحمل می‌شویم‌. البته ما مردم‌، فرزند رنجیم و با آن بزرگ شده‌ایم‌، ولی این بار، دشواری در این است که زبانمان را به سُخره گرفته‌اند و زبان خانة حقیقت آدمی است‌.

باری‌، من به دیگر جوانب شخصیتی با عنوان «نذیر شنبه‌» در این مجموعه درنمی‌پیچم و از اینها به اختصار می‌گذرم که در افغانستان کسی را «شنبه‌» و «یک شنبه‌» نام نمی‌نهند و خود می‌دانند که اینها نام روزهای هفته است‌، نه نام آدمیان‌. فقط کلمة «جمعه‌» آن هم به خاطر قداستی که دارد، وارد بعضی نامهای ما شده است‌، مثل «جمعه‌گل‌» و امثال اینها. و نیز به این موضوع نمی‌پیچم که نحوة حضور این شخصیت و این که به مرور زمان‌، از کارگری به مراتب و شئون دیگر اجتماعی می‌رسد و حتی جای را برای دیگران هم تنگ می‌کند، خود کنایه‌گونه‌ای است بر حضور مردم مهاجر افغانستان در ایران‌.

باری‌، نقطة تأکید و گلایة اصلی من که حدود بیست سال است در این مملکت قلم می‌زنم و دربارة زبان فارسی افغانستان و ایران پژوهش هایی کمابیش هم داشته‌ام‌، این است که به‌سخره‌گرفتن لهجة هر فارسی‌زبان‌، چه ایرانی و چه غیرایرانی‌، در این روزگاری که ما فارسی‌زبانان نیاز به همراهی و همسویی با هم داریم‌، کاری است ناستودنی‌. این بسیار فرق می‌کند با این که در برنامة کودک‌، لهجة فلان قبیلة افریقایی را تقلید می‌کنند (مثلاً در برنامة فیتیله‌) چون تشابه یا عدم تشابه این صورت تقلیدشده با اصل آن‌، نه چندان محرز است و نه چندان مهم‌.

از این گذشته‌، چنان که پیشتر اشاره کردم‌، این تقلید از لهجة افغانستان‌، متأسفانه بسیار مضحک و ناشیانه از کار درآمده است‌. شاید بگویید این ویژگی یک برنامة طنز است‌، ولی همگان نیک می‌دانیم که طنزآمیزبودن یک مجموعة تلویزیونی‌، نمی‌تواند جوازی برای به سخره‌گرفتن لهجه‌ها باشد، چون یک طنز واقعی‌، باید بیش از لهجه‌های خنده‌آور، بر عناصر باطنی‌تر و عمیق‌تری متکی باشد، به‌گونه‌ای که با یک لهجة معیار و بهنجار نیز تأثیر خود را برجای گذارد، چنان که دیگر شخصیتهای این مجموعه‌، لهجه‌هایی سالم و مطابق هنجار دارند. اگر در اینجا نیز ما شخصیتی می‌داشتیم که تا حدود زیادی معرّف چهرة واقعی مردم افغانستان باشد، البته جای چنین چند و چونی نبود.

از آن گذشته‌، من نمی‌دانم که چرا فقط در برنامه‌های طنز نوبت به ما مردم می‌رسد و چرا کمتر اتفاق افتاده است که در مجموعه‌های تلویزیونی‌، باری یک افغان واقعی‌، با همان رفتار و گفتار طبیعی خودش نشان داده شود، تا حداقل زمینة شناخت بهتر میان همزبانان فراهم آید. به راستی شما می‌خواهید از همزبانانتان در آن سوی مرز، یعنی از بخش عمده‌ای از فارسی‌زبانان دنیا، چه تصویری به مردم خود ارائه کنید؟ به راستی این به نفع این حوزة زبانی و فرهنگی است‌؟
البته سازندگان مجموعه‌، گویا برای پیش‌گیری از انتقادهایی که از این رهگذر بر کارشان وارد می‌شود، داستان را چنین تنظیم کرده‌اند که این «شنبه‌» به واقع یک ایرانی است که خود را افغان وانمود کرده است‌. ولی این تمهید، در کل مجموعه بسیار کمرنگ است و در هر حال‌، این شخصیت از هر جایی باشد، گویا لهجة افغانستان را تقلید می‌کند و تأثیر منفی خود را بر جای می‌گذارد.

باری‌، چنان که گفتیم‌، دردآور این است که آنچه با عنوان لهجة افغانستان در این مجموعه به نمایش درآمده است‌، با لهجة فصیح‌، شیرین و فاخر مردم این کشور تفاوتی بسیار دارد. زبان فارسی در افغانستان‌، از جهاتی‌، دست‌نخورده‌، خالص و باستانگونه (آرکائیک‌) باقی مانده است‌، به گونه‌ای که می‌تواند یادآور لهجة فارسی کهن‌، حتی فارسی کهن ایران کنونی باشد.

نمایاندن درست و صادقانة لهجة مردم افغانستان‌، به واقع تصویرکردن بخشی از تاریخ پرافتخار زبان ادب فارسی است‌. این لهجه می‌تواند همانند یک شی‌ء تاریخی گرانبها برای مردم ایران نیز جذاب باشد. ما شنیده‌ایم داستان حیرت‌کردن استادان دانشگاه ایران را از این جملة یک دختر فقیر در کابل که به دوستش گفته بود «شرمت باد، از بیگانه دریوزه می‌کنی‌؟»(1)و دیده‌ایم که یک نویسندة صاحب‌نام ایران‌، باری نام مقاله‌اش را از گفتارهای یک کارگر افغان انتخاب کرده بود که «از تلخ پروا نیست‌»(2)

چنان که پژوهشگران زبان و ادب فارسی مسجل کرده‌اند، لهجة فارسی افغانستان و تاجیکستان‌، به‌ویژه در نظام آوایی خود، با لهجة کهن فارسی قرابت بسیاری دارد. بررسی شعر مولانا، فردوسی و حتی حافظ، نشان داده‌است که قرائت درست شعر آنان‌، بیش از آن که به لهجة رایج در ایران کنونی نزدیک باشد، به لهجة افغانستان نزدیک است‌. مثالها و شواهد این بحث‌، بسیار است و من فقط به منابع مورد نظر ارجاع می‌دهم.‌(3)

با این وصف‌، می‌توان گفت که ما در افغانستان امروز، به واقع لهجة ایران قدیم را می‌بینیم‌، که مردم آن روز طوس و اصفهان و شیراز بدان سخن می‌گفته‌اند. در ایران‌، همان‌گونه که تحولات سازندة زبان بیشتر بوده است‌، گویش فارسی نیز بیشتر تغییر کرده است‌، ولی در افغانستان به تبع رکود نسبی زبان‌، لهجة قدیم سالم‌تر باقی مانده است‌. یادآوری می‌کنم که این سخن ما دربارة لهجة واقعی مردم افغانستان است‌، نه آنچه از زبان نذیر شنبه و آن دوستش در مجموعة «چهارخانه‌» می‌شنویم‌.

برای ما مردم افغانستان مایة مباهات است که بعضی واژگان کهن فارسی را حفظ کرده‌ایم‌. بسیاری از ما، به «اجاق‌»، «آتشدان‌» می‌گوییم‌; به «چکمه‌»، «موزه‌» می‌گوییم‌; به «شلوار»، «ازار» می‌گوییم‌; به «سفره‌»، «دسترخوان‌» (دستارخوان‌) می‌گوییم و کسی که با این واژگان آشنا باشد، لاجرم شاهنامة فردوسی و تاریخ بیهقی و دیگر متون کهن فارسی را بهتر درک می‌کند.

ولی به همان میزان‌، مایة دریغ است که در شبکه‌های گوناگون صدا و سیما، تقریباً هیچ‌گاه به این ذخایر زبانی اشاره‌ای نشده و راهی برای دادوستدهای سازنده که پیوستگی بیشتر میان فارسی‌زبانان را سبب خواهد شد، باز نشده است‌.

با این وصف‌، به نظر می‌رسد آنچه در مجموعة «چهارخانه‌» دیده می‌شود ـ صرف نظر از جوانب اجتماعی و کنایه‌های خاص آن ـ کاری در راستای شناخت و همدلی بیشتر میان فارسی‌زبانان نیست‌. حتی می‌توان گفت در این مجموعه‌، به صورت غیرمستقیم‌، لهجة فاخر فارسی قدیم ایران نیز به سخره گرفته شده است‌.


پی‌نوشت‌ها
1. شفیعی کدکنی‌، محمدرضا، موسیقی شعر; چاپ دوم‌، تهران‌: آگاه‌، ???? صفحة ??.
2. عنوان مقاله‌ای است از یوسفعلی میرشکاک که متأسفانه نشانی آن را در این لحظه ندارم‌.
3. شواهد این بحث را می‌توانید در این منابع بیابید:
ـ روان فرهادی‌، عبدالغفور، «یاری شاهنامه در پژوهش‌ِ تلفّظِ واژه‌های فارسی‌»، برگ بی‌برگی‌، به کوشش نجیب مایل هروی‌; چاپ اول‌، تهران‌: طرح نو، ????، صص ??? ـ ???.
ـ فکرت‌، محمدآصف‌، «لهجة بلخ و دریافت بهتر سخن مولوی‌»; نثر دری افغانستان‌; جلد دوم‌، چاپ اول‌، پشاور: بنیاد انتشارات جیهانی‌، ????.
ـ وحیدیان کامیار، تقی‌; «زبان فارسی در عصر حافظ»، در قلمرو زبان و ادبیات فارسی‌، چاپ اول‌، مشهد: انتشارات محقق‌، ????، صص ??? ـ ???.
ـ بهار، محمد تقی‌; سبک‌شناسی‌: تاریخ تطوّر نثر فارسی‌; ? جلد، چاپ نهم‌، تهران‌: مجید، ????، صفحات ???، ???، ???، ???، ???، ??? و ???.

منبع: http://www.mkkazemi.persianblog.ir/


نوشته شده در  شنبه 86/9/10ساعت  6:40 صبح  توسط عضو گروه شهیداوینی 
  نظرات دیگران()


لیست کل یادداشت های این وبلاگ
سواد رسانه ای درحوزه:تحلیل و برررسی شبکه های اجتماعی و موبایل
معرفی تفصیلی کتاب «اسطوره های صهیونیستی در سینما»
نقد وبررسی چند فیلم ایرانی جدید توسط سعید مستغاثی
نقد وبررسی ابعادشخصیت مرد درسینمای ایران/بررسی\تسویه حساب\
نقد و بررسی انیمیشن ظهور نگهبانان/ rise of guardian
مروری بر فیلم های بازگوکننده جنایات صهیونیسم غاصب درفلسطین اشغال
حقیقتاچرارسانه های آمریکایی نسبت به ایران،اینقدر کینه جو هستند؟!
هالیوودوبازنمایی محرف تاریخ واندیشمندان ایرانی-نقدفیلم پزشک
بررسی سینمای اسراییل[غاصب]:شرق،غرب وسیاست بازنمایی
آشنایی با الکس جونز اندیشمند و منتقد ومستندساز آمریکایی...
[عناوین آرشیوشده]