قسمت اول را در اینجا ببینید...: http://naghdefilm.parsiblog.com/Posts/359
این چیزی که شما الآن دارید از جنگ 33 روزه میگویید، خیلی شبیه میشود به بوسنی، جایی که ما در زمان جنگ بوسنی یک «خنجر و شقایق» داریم و یک «خاکستر سبز». باز ما هیچ پیشرفتی نسبت به ده پانزده سال نکردیم، هیچ اتفاق خاصی نیفتاده است.
در جنگ عراق هم تنها یک مستند با عنوان «عراق سرزمین جنگها» وجود دارد که آن هم ما کار کردیم که به شمالیترین نقطه تا جنوبیترین نقطه میپرداختیم. شمالیاش را آقای جوانبخت و آقای غفوری کار کردند و جنوبیاش را من. فقط یک سریال.
امثال این کارها خیلی ربطی به برنامهریزیها و سازماندهیها ندارد و بیشتر برمیگردد به روحیهی جهادیای که وجود داشته است. این روحیهی جهادی در بوسنی بود که جواب داد و سَرِضرب یکی دو کار ساخته شد. آن هم بوسنی به عنوان یکی از مقاطع حساس بعد از انقلاب و در حالی که از بیرون میدیدیم ظلم بزرگی دارد نسبت به مسلمانان صورت میگیرد. ما در شرایط فعلی چه درسهایی میتوانیم بگیریم که میانمار را پوشش بهتری بدهیم؟
من اگر میخواهم بروم میانمار، الآن باید سفیرم در بنگلادش بگوید که آیا من میتوانم بروم یا نه. یعنی کار من را گره میزنند به دولت و سیاسیاش میکنند. در صورتی که سفرای کشورهای دیگر حمایت هم میکنند. ما اقدام کردیم از طریق وزارت خارجه؛ قرار است که از سفیر در بنگلادش استعلام بشود. من احتمال 95 درصد میدهم که جواب، نه باشد. میدانید چرا؟ چون کارهایی که در جنگهای مختلف کردم تقریباً 95 درصدش مخالف نظر سفرا بوده و رفتم کار کردم. الآن هم این اتفاق افتاده؛ میگویند از دولت میانمار باید اجازه بگیری، بعد میگویند صد در صد جوابش نه است. من میگویم خب برویم از اردوگاهها کار بگیریم. میگویند باید از سفیرمان در بنگلادش اجازه بگیریم. سفیر میگوید نه. الآن اوضاع فلان است و بهمان. بعد مجبور میشوم از یک طریق دیگر بروم لب مرز و روی آوارگان کار کنم. بدبختانه نمیدانم چهجوری است که برخی سفرای ما حافظ منافع آن کشورند در ایران! یعنی سفیر باید حافظ منافع ایران در کشوری که هست باشد، ولی بعضیجاها برعکس است! مثلاً سفیر ایران در پاکستان میگوید که آقا بروید کشمیر هند را کار کنید، سفیرمان در هند میگوید بروید پاکستان را بگیرید.
آقای برجی! راه برونرفتی وجود ندارد؟ مثلاً ما بیاییم مثل شما که خودتان میروید، حرکتهای مشابه جهادی را تقویت کنیم. شاید از این طریق امید بیشتری وجود داشته باشد.
همین! این اتفاق باید بیفتد.
چون بوسنی هم همین بوده، عراق همینطور، لبنان همینطور.
من اگر میخواستم برای حضور در جنگ با سفیر هماهنگ کنم ، تا الآن پنج تا جنگ هم نرفته بودم. من که نمیایستم. من میخواهم کار انجام بدهم. اگر قرار باشد بایستم تا تو به من بگویی چه کار کنم، کلی زمان از دست رفته. هیچ کسی نمیخواهد آسایش خودش را به هم بزند. بدبختانه اینطوری است.
نباید با یک مستندسازی که میخواهد بیاید قسمتی از تاریخ را برای مسلمانانی که در آن مناطقند به تصویر بکشد، این طور برخورد کرد. من میگویم الآن ما 50 ساعت راش از عراق وقتی که صدام سقوط کرد، داریم. آقای تلویزیون! اگر ما نمیرفتیم الآن تو این آرشیو را نداشتی. الآن آرشیوی داری در مورد بوسنی. اگر ما نمیرفتیم تو این آرشیو را نداشتی. الآن آرشیوی داری از افغانستان. اگر ما نمیرفتیم الآن این آرشیو در دستت نبود. یعنی با تمام رهبران افغانی بدون استثنا، ما مصاحبه کردیم که چرا میجنگید. از آن گروههای هفتگانهی اهل تسنن که که ضد شیعهاند تا گیلانی که طرفدار پادشاه افغانستان بود تا مسعود و ربانی و حکمتیار و دوستُم و بقیه؛ مصاحبه کردیم با اینها. بعد با یکی که الآن معاون رئیسجمهور است مصاحبه کردیم. ما الآن از اینها در زمان جنگ داخلی آن موقع که داشتند میجنگیدند، تصویر داریم. از زمانی که نیروهای کمونیست به کمک روسها اقدام به ساقط کردن دولت تاجیکستان کردند، ما تصویر گرفتیم. هیچ کشوری در دنیا الآن آرشیوی که ما در مورد جنگهای داخلی تاجیکستان داریم را ندارد. من و حسین جعفریان رفتیم، فیلم «لعل بدخشان» که دو قسمتش افغانستان است و چهار پنج قسمتش تاجیکستان است، الآن آرشیوش موجود است. میخواهم بگویم الآن ما یک آرشیوی داریم از شصت هفتاد ساعت جنگ 33 روزه. حرفهای که به این قصه نگاه کنیم ، باید یک آرشیوی داشته باشیم از این مسلمانها که الآن در مرز میانمار و بنگلادشاند. ما میخواهیم ببینیم قصه چیست. از اینجا هم نمیخواهم با یک پیشداوری بروم. میدانم مسلمانان را کشتند، ولی میخواهم بگویم که بیطرفانه هم نمیخواهم بروم. اصلاً بیطرف وجود ندارد؛ میروم ثابت کنم که مسلمانان مظلوم واقع شدند، ولی بگذارید من این فیلم را بروم، بیاورم تا در تاریخ کشورمان داشته باشیم. صد سال دیگر داشته باشیم. این تصویر مسلمانانی است که صد سال پیش در این منطقه بودند. بگذار 50 سال دیگر دانشجویی که میخواهد در مورد مسلمانان جنوب شرق آسیا مطالعه بکند، این فیلم را هم در کنارش ببیند. یک مستندساز باید اینجوری شروع کند: بگردد واقعیتی که هست را نشان بدهد.
خُب، در همین زمینه شهید آوینی نقش بسیار مهمی داشتند. الآن بسیاری از همین داشتههایی که شما ذکر کردید را از توجه ایشان به فیلمسازی در حوزه مقاومت اسلامی داریم. چه آن زمان که با عنوان روایت فتح در دفاع مقدس کار میشد و چه فیلمهایی که پیرامون نهضتهای اسلامی ساخته شدند.
اصلاً راه افتادن من برای رفتن به طرف پوشش جنگ در مناطق بحرانی دنیا، شروع اش به خاطر شهید آوینی است. آقا مرتضی گفت برو افغانستان. زمانی گفت افغانستان که ایران هنوز جنگ بود. یعنی من زمانی وارد افغانستان شدم که ایران جنگ بود. این نشان از درایت هنرمندانهای است که در شهید آوینی بود. آقا مرتضی به عنوان نسیم حیات از آن یاد میکرد که بعدها نسیم حیات از لبنان و فلسطین ساخته شد.
من پاکستانش را با شهید آوینی بودم. باید دو مرحله میرفتیم. مرحلهی دوم اش دیگر نشد برویم. جنگ که تمام شد آقا مرتضی سال 1371 دوباره ما را راهی افغانستان کرد که بروید افغانستان و بعد بروید تاجیکستان و از اسرا و آوارگان مسلمان تاجیک فیلم بگیرید که الآن آرشیو این آوارگان مسلمان تاجیک را داریم که 1000 نفر آمدند شمال افغانستان؛ افغانستانی که خودش نان نداشت بخورد، حالا باید به اینها نان میداد و این کار را انجام نداد. هیچ کس هم در این باره حرفی نزد و روی این مانور نداد. در شمال افغانستان مردمی که خودشان گرسنه بودند، نیمی از نانشان را با آوارگانی که آمده بودند تقسیم کردند. خب، این را شهید آوینی گفت که بروید کار کنید.
همین حس را آقای طالبزاده نسبت به «خنجر و شقایق» دارند و میگویند که «خنجر و شقایق» برای شهید آوینی است.
بله، من سفرهای مختلف که میرفتم، با آقا مرتضی مشورت میکردم که چه کار کنم چه کار نکنم. دو سه جلسهی دو سه ساعته گذاشته بود که رضا در افغانستان چه کار کن. جلسهی آخرش قرار بود که سهشنبهروزی در تهران گفت که من امشب میروم اهواز. دیدم در آستانهی در ایستاد و با من خداحافظی کرد. گفتم آقا مرتضی اجازه بدهید من بروم. گفت نماز بخوان و ناهار بخور، بعد برو. گفتم نه. به چند تا کارم برسم. همدیگر را بغل کردیم. گفتم آقا مرتضی، حلالم کن. گفت حلال چی. تو داری میروی منطقهی جنگی، تو حلالم کن. گفتم نه آقا مرتضی، حلالم کن. گفت ما جایی نمیخواهیم برویم، میخواهیم برویم اهواز و برگردیم، جای خطرناک که نمیخواهیم برویم، تو من را حلال کن که میخواهی بروی جنگ. خداحافظی کردیم. گفت که ببین، شنبه ساعت دوازده شب تو پرواز داری. یکجوری بیا که ساعت چهار سوره باشی. صحبت بکنیم بعد ساعت ده شب میرسانمت فرودگاه که بروی مشهد و بعد از آنجا هم بروی افغانستان. قرار هم گذاشتیم. همان روز هم مرتضی پرواز کرد برود اهواز. قرار بود جمعه، شب بیاید تهران و فردایش هم ساعت چهار با من قرار داشت. جمعه صبح آن اتفاق خوشگل برایش افتاد و رضا برجی از چهار بعدازظهر آن روز تا الان معطل آن جلسه است. ساعتی که من میخواستم بروم افغانستان جنازهی آقا مرتضی داشت میآمد. همهی بچهها به من گفتند صبر کن، تو مثلاً شاگرد شهید آوینی هستی؛ بمان.
دیگران توقع داشتند که من به عنوان شاگردش بمانم. ولی من گفتم نه، الآن اگر آقا مرتضی چشمش را باز کند به من میگوید اینجا چه کار میکنی؟ تو باید ساعت 12 شب پرواز میکردی میرفتی، روز یکشنبه چرا تو تهرانی؟ گفتم به خدا اگر آقا مرتضی الآن زنده میشد من را که میدید میگفت تو چرا دیشب پرواز نکردی. و من نماندم برای تشییع جنازهاش، رفتم. و یک چیزی آن موقع به یکی از بچهها گفتم. گفتم ببین آنقدر پاچهخوار هستند یک عده فردا که زیر تابوتش را بگیرند که نوبت من نمیشود. خاطرت جمع باشد. من روزی را دیدم که مرتضی برگشت گفت، رضا جان دیگر 5 تا رفیق برای من نمانده است. من آن روز را دیدم. من از یکی گله داشتم که چرا مسخرهبازی درمیآورد، چکمان را نمیدهد، به آقا مرتضی گفتم. به یک زبانی گفت که گله نکن دیگر رضا. بعد فهمیدیم که خودش شش ماه از جیب خودش پول بچههای سوره را میداده. جالب این که آنجا من از کسی گله کردم که مرتضی هم خودش از او گله داشت. یک جای دیگر به من گفت که رضا اصلاً تو هم دیگر من را درک نمیکنی، تو هم داری نق میزنی، تو دیگر نق نزن، تو باید کمکم کنی. بعد به این نتیجه رسیدم که باید مرتضی میرفت. بهترین لحظهای که باید میرفت، همین لحظه بود. یعنی گل در دقیقهی 92. شهید آوینی اینجوری رفت. یعنی یک ماه دیرتر رفته بود، چنان اینها میخواستند به صلابه بکشندش؛ تصمیم گرفته بودند که بعد از عید موتور مرتضی را میآوریم پایین. نشسته بودند صحبت کرده بودند که آقا داشته باشید که بعد از عید، همه توپخانهها آماده، این دفعه چنان حمله کنیم که سوره موره را همه لوله کنیم برود. سوره و مرتضی آوینی را همه را با همدیگر صاف میکنیم میرود. نه مرتضایی بماند و نه سورهای. بعد از عید؛ و خدا بعد از عید اینها را زد زمین؛ بُردش. نگذاشت. اینها آماده کرده بودند که بزنند مرتضی و اطرافیانش را که چند نفر بیشتر نبودند. واقعاً میگویم، چند نفر به تعداد انگشتان دو دست هم نمیشد. همان چند نفری که در سوره بودند، چند نفر هم بیرون. ببین! فیلمهای هشت من را که از جنگ گرفته بودم، چون مثل نگاتیو عکاسی است دیگر، که از حملهی بچههای بسیجی در عمق خاک عراق گرفته بودم، همه را ریخته بودند در سطل آشغال، به این بهانه که فلانفلانشده رفیق مرتضی است. ببین چه عنادی داشتند یک عده با مرتضی. حالا من میدانستم که اینها میخواهند فردا زیر تابوت مرتضی را بگیرند. گفتم اصلاً نمیتوانم این را تحمل کنم.
این بود که میدانستم فردا زیر تابوتش سبیل تا سبیل آدم میایستند تا مرتضی را تشییع کند و تشییع کردند. این است که خدا به یکی عزت میدهد. مردم فقط صدای مرتضی را شنیده بودند. تصویری از مرتضی نداشتند، قیافهی مرتضی را کسی ندیده بود که. حالا، در چه زمانی مرتضی دارد میرود؟ زمانی که پخش کردن صدایش از تلویزیون شش ماه است که ممنوع شده. مرتضی را محکوم میکردند که ادکلن پروستوریکاز میزند، گورباچف شده مثلاً. اما کسی که صورت مرتضی را هم ندیده، آمده برای تشییع. صدای مرتضی اینقدر عاشقانه بود که خدا عزتی به مرتضی داد که الآن سالگرد شهادتش که میشود، روستاهای رفسنجان برای مرتضی بزرگداشت میگیرند، من رفتم صحبت کردم. مسجد کاهگلی یک روستا سالگرد شهید آوینی گرفته، من چه دارم بگویم. خدا خیلی دوستش داشت، خیلی دوستش داشت. حضرت آقا هم که با آمدنشان در تشییع، سنگ تمام گذاشتند. حرکت آقا و حضور در مراسم تشییع، مشت محکمی بود در دهان کسانی که علیه مرتضی صحبت میکردند و موضع میگرفتند، کسانی که میگفتند آقا از دست مرتضی ناراحت است. من باورم نمیشد. اینقدر تخریب روی مرتضی زیاد بود، ولی آقا میدانست مرتضی چهجور به ولایت نگاه میکند و با آمدنش یک جور مهر تأیید زد به کارهای مرتضی و تفکرش. و الآن هم آقا از شاگردهای مرتضی توقع دارد که راه و رسم مرتضی را بروند.
من اگر شایستهی شاگردی مرتضی باشم، دوست دارم مثل مرتضی کار و فکر کنم. الآن اگر بخواهم مثل فیلمهای مرتضی یک فیلم بسازم، حقارت محض است و حماقت است. چون اگر خودش هم بود، الآن این فیلمها را نمیساخت. یعنی من باید راه و روش را بگیرم، یک فیلم بسازم که تفکر مرتضی در آن باشد. تفکر مرتضی چه بود؟ تفکر اشراقی بود. خودش میگفت مستند اشراق. خودش میگفت ما برای هر کاری که میکنیم بالأخره باید یک اسمی بگذاریم. برای این نوع نگاه به سینما و هنر اسمش را ما میگذاریم مستند اشراق و خودش در کتابهایش میگوید مستند اشراق یعنی چه.
و حرف آخر.
بعضی مواقع مرتضی را یک هفته نمیدیدم. میرفتم پیش اش؛ میگفتم آمدم باتریهایم شارژ بشود. مینشست دو ساعت برایم صحبت میکرد از انقلاب و امام. با آن عرفان نظری و عملی که داشت یک حال معنوی به ما میداد، بعد میگفت حالا حالت خوب شد؟ میگفتم بله آقا مرتضی، باتریهایم شارژ شد. میگفتم تا یک ماه باتریهایم شارژِ شارژ است. حضورم در دیدار شعرا با مقام معظم رهبری هم باعث شد واقعاً باتریهایم شارژ بشود. رفتم آقا را ببینم تا باتریهایم و خودم شارژ بشوم برای کار بعدی إنشاءالله.
مادران سربرنیتسا
رضا برجی متولد 1343 جانباز جنگ تحمیلی، از سال 1362 عکاسی را در لشگر 10 سیدالشهدا(ع) آغاز کرد. در اواخر سال 1365 وارد روایت فتح شد. بعد از پایان جنگ، با سفر به افغانستان، جنگهای آذربایجان و ارمنستان، کشمیر، چچن، بوسنی، کوزوو، عراق، سومالی و... به عنوان یک خبرنگار جنگی شناخته شد. او با حضور در 14 جنگ بزرگ دنیا در دهههای اخیر و ساخت بیش از 13 سریال تلویزیونی و 44 مستند بلند و کوتاه، رکورد تازهای را به نام خود ثبت کرده است.
مختصری از کارنامهی مستندسازی برجی: سالهای گلوله و زنبق، 1389 / مادران سربرنیتسا، 1389 / سواحل اشک و زیتون / عبد بطاط، 1386 / حیرت عقل و عشق، 1386 / 0613 / لعل بدخشان (مشترک با محمدحسین جعفریان)
«خنجر و شقایق» یک اتفاق مهم و نمونهای از حضور بههنگام نیروهای مؤمنی بود که با مدیریت هوشمند شهید سید مرتضی آوینی در سراسر دنیا به دنبال انعکاس نهضتهای اسلامی روبهرشد – که در طول انقلاب اسلامی حرکت میکردند- کولهبار سفر را بسته و عازم دیاری میشدند که از سویی مظلومیت اسلام و اسلامدوستان در سراسر عالم را به تصویر و از سویی دیگر تجلی مقاومت در برابر ظلم را به رخ جهان و جهانیان بکشند. این اتفاق مهم، ناجوانمردانه از دیدهها پنهان ماند و حرکت جهادی سازندگان این مجموعهی ده قسمتی نادیده گرفته شد. فراهمآورندگان سریال «خنجر و شقایق» که رسالت خود را فراتر از «رساندن ندای مظلوم به گوش جهانیان» دیده و در جایجای فیلم خود به دنبال نمایش قدرت اسلام در عین مظلومیت و محدودیت بوده و با ارائهی یک مستند تصویری شسته و رُفته، گامی بلند در این عرصه برداشته بودند، علاوه بر ساختن این فیلم و کسب تجربهای جدید، روحیهای را از خود به یادگار گذاشتند که میتوان گفت هرچه که سینمای مستند مقاومت ما دارد، از آن عزم و از آن روحیه دارد که محل تولدش، همان کارخانهی آدمسازی یعنی جنگ بود.
حالا و در شرایطی که نهضتهای اسلامی جان تازهای یافته و غالباً صورت انقلاب به خود گرفتهاند، در کنار همهی قتل عامهای هر روزه در سراسر دنیا، یک نسلکشی بزرگ باز هم علیه مسلمانان و در کشور میانمار اتفاق افتاده است. به همین بهانه، به سراغ رضا برجی رفتیم که در 14 جنگ از جنگهای یکی دو دههی اخیر به عنوان عکاس و مستندساز حضور داشته و نمونههای دیگر این نسلکشی را در بوسنی و کشورهای دیگر مشاهده کرده است. با او که «مادران سربرنیتسا» و «سالهای گلوله و زنبق» را پیرامون موضوع بوسنی به تصویر کشیده است، دربارهی جنگ بوسنی، مادران سربرنیتسا، امید تکرار موفقیت «خنجر و شقایق» در میانمار و شهید آوینی به عنوان پایهگذار و جهتدهنده به جنبش مستندسازی از نهضتهای اسلامی به صحبت نشستیم. ادامه مطلب...
حلقه مفقوده حماسه عظیم در سینمای ایران
چه نسبتی میان سینمای ایران و حماسه سوم خرداد وجود دارد؟ آیا سینما الزاماً باید به موضوعاتی چون فتح خرمشهر بپردازد؟ علت عدم توجه به وقایع ملی مهم در سینما چیست؟ این عبارات، پرسش هایی مهم و حیاتی در عرصه فرهنگ امروز جامعه ما محسوب می شوند. این نوشتار تلاشی است مختصر و شتاب زده برای یافتن پاسخ آنها. ادامه مطلب...
در کشورهای صاحب صنعت سینما معمول است که درباره وقایع مهم تاریخی و به خصوص پیروزی های نظامی خود فیلم های زیادی را می سازند. اتفاقی که یکی از روال های ثابت در هالیوود است. شاید یکی از نزدیک ترین و ملموس ترین مثال ها، ماجرای کشته شدن بن لادن باشد که آمریکایی آن را یک «فتح الفتوح» برای خود می دانند. اما واکنش نظام سینمایی آمریکا به این قضیه خیلی جالب است.
هنوز یک هفته هم از این حادثه نگذشته بود که در هالیوود تولید یک فیلم سینمایی با موضوع جست وجو و قتل بن لادن کلید خورد! البته جعل وقایع، یکی از رسوم ثابت و دائمی سینمای آمریکاست و آن ها حتی درباره وقیح ترین و ضدبشری ترین تحرکات نظامی خود نیز اسطوره سازی کرده اند.
این مسئله درباره سینمای ایران چندان صادق نیست. بزرگ ترین پیروزی ملی در ایران فتح خرمشهر است. باتوجه به این که ایران از معدود کشورهای صاحب صنعت سینما در جهان است، قاعدتاً باید به این موضوع توجه ویژه ای نشان داده می شد. اما مرور کارنامه سینمای ایران در زمینه پرداختن به موضوع خرمشهر نتیجه دیگری را نشان می دهد. به طوری که با مرور فیلم های ساخته شده در این عرصه، به تعدادی فیلم با موضوع خرمشهر برخورد می کنیم. اما موضوع تلخ و تکان دهنده این است که در این میان هنوز حتی یک فیلم هم درباره آزادسازی خرمشهر ساخته نشده است. اگر دو سه فیلم مستند و انتهای یک سریال تلویزیونی را مستثنی کنیم، سایر آثاری که درباره خرمشهر ساخته شده اند یا بخشی از روایت آن ها به این موضوع اشاره دارد و یا حوادث سقوط و اشغال خرمشهر را دستمایه درام قرار داده اند. از فیلم خوب مرحوم رسول ملاقلی پور «بلمی به سوی ساحل» که به خاطر نگاه اسنادی اش به قضیه خیانت و وطن فروشی بنی صدر هنوز هم یک فیلم مهم محسوب می شود و نخستین فیلم سینمایی با موضوع خرمشهر است گرفته تا آثاری چون «سفر سرخ» و «عصر روز دهم». هر سه فیلم احمدرضا درویش یعنی «کیمیا»، «سرزمین خورشید» و «دوئل» هم درباره اشغال خرمشهر هستند. «حریم مهرورزی» به کارگردانی ناصر غلامرضایی «روز سوم» محمدحسین لطیفی و «کودک و فرشته» ساخته مسعود نقاش زاده نیز همین طور هستند.
هرچند که موضوع سقوط خرمشهر و مقاومت مردمی در این شهر هم حائز اهمیت است و هنوز هم ناگفته های بسیار زیادی درباره آن مکتوم مانده است، اما آزادسازی خرمشهر نه تنها در مقطع هشت سال پایداری که در تمام طول تاریخ پر فراز و نشیب ایران زمین یک تافته جدا بافته است. سوم خرداد از سال1361 به بعد دیگر نه یک مناسبت تاریخی، بلکه خودش یک تاریخ شد. روزی که همه شکست ها و تسلیم های گذشته ایران را جبران کرد و نمادی شد برای ایستادگی یک ملت در برابر یک جبهه سلطه گر و ملت خوار جهانی.
همچنان که این موضوع، قابلیت های دراماتیک بسیاری دارد و می تواند منبع تغذیه مناسبی برای تقویت سینمای ما شود. فتح خرمشهر، شاید تنها موضوعی باشد که عشق، حماسه، شجاعت، کشمکش، تضاد و تخاصم، ماوراءالطبیعه، تعلیق، قهرمان، درام، تراژدی و در نهایت شادی و شکوه را باهم دارد. و البته این دفاع مقدس و فتح خرمشهر نیست که به ما نیاز دارد، ما به این فرهنگ و این تاریخ، حفظ آن و بزرگداشتش نیازمندیم. این سینماست که امروز بیش از هر زمان دیگری، برای یافتن دوباره هویت و راه حقیقی خودش و ترسیم افقی روشن و امیدوارکننده، انسان ساز و بیدارکننده نیاز به توجه به چنین موضوعات و حقایقی دارد.
این یادداشت در روزنامه کیهان منتشر شده است. نوشته آرش فهیم
ادامه از قبل .... سفینه نجات برای همه بشریت - قسمت دوماز طرف دیگر غرب با بازگشت گسترده مردم دنیا به سوی معنویت رو به رو شده که در راس این موضوع تمایل به اسلام ملاحظه می شود ، پس به زعم زمامداران غربی مردم را باید از اسلام ترساند و چهرهای خشن از اسلام و مسلمانان نشان داد. در واقع ساخت فیلم هایی چون "فتنه" از جمله ابزاری است که با آن نوعی بازدارندگی در مقابل اسلام را تجربه می کنند. کاربرد دیگر این گونه اقدامات ، تحریک ساکنین شرق نسبت به غرب است تا آنها نیز برای جنگ مذکور آماده شوند.
نوشته استاد سعید مستغاثی: http://smostaghaci.persianblog.ir/post/404/
جریانی مثل القاعده که براساس اسناد و مدارک غیر قابل انکار منتشر شده در خود کشورهای اروپایی و آمریکایی ، دستپرورده غرب به شمار می آید ، این امکان نمایش چهره ترسناک از اسلام را برای غرب فراهم آورده و انتظار دارند کاربرد اصلی اش یعنی ایستادگی در برابر خیزش اسلامی شرق را رقم بزند .
نکته مهم در این زمینه آگاهی غرب صهیونی از وقایع آینده است . آگاهی از آخر الزمان و نشانههای ظهور در جامعه ما موضوعی است که در غرب بسیار مورد مطالعه و مداقه قرار گرفته و غربیها با استفاده از این نشانهها نحوه برخورد مطلوب با آینده را طراحی میکنند. غرب خود را در برابر مجموعهای به هم پیوسته از جریانات فرهنگی، سیاسی میبیند که در شرق جریان دارد و برآن است که به هر شکل و صورت ممکن با آن به مقابله برخیزد. از همین روست که ناگهان بیش از 2 هزار فرقه شبه مذهبی در غرب ظهور میکند که در اصل برای مقابله با جریانی طراحی شده اند که نسیم آن از شرق شیعی وزیده و می آید که تاریخ در حال اضمحلال غرب را نابود سازد.
رویکرد سوم غرب جدید برای مقابله با شیعه در جهان مسیحی اتفاق می افتد و آن، متشیّع ساختن مسیحیت است. جالب اینکه این تفکر، وقتی با دنیای مسیحی مواجه میشود، سعی دارد آموزههای شیعی را به نفع خود تغییر داده و مسیحیان را به شکل شیعیان بسیج کند. یکی از استادان و محققان ایرانی پس از سفری پژوهشی به اروپا نقل می کند :
"در کلیسایی از یک کشور اروپایی دیدم که پدر روحانی چیزی میخواند و مردم هم سینه میزنند! وی در جواب گفت این کار را از شیعیان اقتباس کرده است. این عمل در چند کلیسای دیگر نیز تقلید میشد."
در فیلم "مصائب مسیح" که فیلمی کاتولیکی محسوب می شود ، مشاهده می کنیم از آموزههایی مثل ثاراللّهی بودن، تبرک به خون ، اشک آسمان ومانند آن که ریشه در آموزه های شیعه دارد ، استفاده میشود. جدیدترین مورد در این باب ، مستند شبکه abc بود از یک کمپ انجیلی تحت عنوان «بچهها در آتش» که بچههای مسیحی را جهت شهادتطلبی برای ظهور مسیح آماده مینمود.
در عرصه سیاست و اقتصاد غرب جریاناتی وجود دارد که تولیدات سینمایی کاملا با آن متفاوت می نمایاند. چراکه در برابر زایش تاریخ در شرق اقدامی چند وجهی بایستی صورت گیرد که نتیجه آن منجر به جنگی آخرالزمانی موسوم به آرماگدون برای غرب گردد. چرا که غرب برای خروج از بنبست امروزین خود در عرصه های اندیشه و فرهنگ بیش از هر مورد ، به یک جنگ نیاز دارد و تمامیت ماشین اقتصادی ، سیاسی و فرهنگی خود را برای شروع این جنگ به کار گرفته است. برای دامن زدن به این جنگ باید همچون رویارویی جنگهای صلیبی ، بار دیگر شرق در برابر غرب بایستد . ولی این جنگ مقدماتی میخواهد که هم اکنون غرب در حال زمینه سازی آن مقدمات به سر می برد که تدارک لشکر فرهنگی ، ساخت آثار هنری و تولید فیلم هایی از قبیل "فتنه" از جمله مصادیق آن به حساب می آید.
چند سال پیش در امریکا کتابی با عنوان "A Plan to Divide and Desolate Theology " یا "طرح تفرقه و منزوی کردن دین" منتشر شده است. در بخشی از این کتاب، مصاحبه ای از دکتر مایکل برانت (Michael Brant) به چاپ رسیده که وی در این مصاحبه از اقدامات سازمان سیا برای مبارزه با تشیع پرده برداشته است. مایکل برانت از کارشناسان برجسته دفتر شیعه شناسی سازمان سیا و معاون باب وودواردز (Bob Woodwords) از مقامات سابق سیا بوده است.
براساس گفته های مایکل برانت، سازمان سیا 900 میلیون دلار برای سازماندهی جریان های تخریب و نابودی تشیع اختصاص داده بود. گفتنی است این سازمان در اقدامی هدفمند به فیلتر کردن مطالب بیان شده از سوی این کارشناس سابق خود مبادرت کرد ، به طوری که یافتن مطالب مصاحبه وی در شبکه جهانی اینترنت که غرب مدعی جریان آزاد اطلاعات در آن است، بسیار دشوار می نمایاند و با جستجوهای گسترده و سنجیده در این خصوص تنها می توان مطالبی را به صورت پراکنده یافت. بخشهایی از این مصاحبه که از منابع مختلف در اینترنت جمع اوری شده به قرار ذیل است. مایکل برانت می نویسد:
"... پروژه شیعه ستیزی در سازمان CIA با اختصاص 40 میلیون دلار آغاز شد. در گردهمایی بزرگ مقامات این سازمان تصویب شد که برای مطالعه مذهب تشیع در اسلام و برنامه ریزی برای هدف قرار دادن آن، گروهی ویژه با عنوان دفترشیعه شناسی در این سازمان آغاز به کار کند و برای شروع کار این دفتر 40 میلیون دلار اختصاص یافت..."
دکتر مایکل برانت در بخش دیگری از اظهارات خود تصریح می کند:
"...پیروزی انقلاب ایران در سال 1979 به منزله زمین لرزه ای در مسیر تلاش های سازمانCIA بود که این طرح بلند مدت این سازمان که از سالها پیش آغاز شده بود و هدف نهایی آن تسلط برکشورهای اسلامی بود را از هم پاشید. غرب می خواست بر جهان اسلام حاکمیت پیدا کند و ارزشهای مدنظر خود را بر این کشورها تحمیل نماید. در ابتدای امر تصور می شد که انقلاب ایران بخاطر سرکوبگری های شاه است. ظاهراً افراد و شخصیت های مذهبی و دینی ایران یعنی علما از این وضعیت به نفع خود بهره برداری می کردند. با پیروزی انقلاب اسلامی، نفرت از غرب در کشورهای مختلف از قبیل لبنان و پاکستان افزایش یافت و شیعه قوی تر شد. انقلاب سال 1979ضربه های اساسی به خط مشی مورد نظر امریکا برای حاکمیت بر کشورهای اسلامی وارد کرد. بعد از از ناکامی غرب در چند سال اول پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران ، برای کنترل این انقلاب و رشد فزاینده بیداری اسلامی و گسترش دامنه نفرت از غرب و ظهور اثرات جوش و خروش انقلابی در شیعیان کشورهای مختلف بویژه عراق، لبنان، کویت، بحرین و پاکستان، مقامات بلندپایه CIA دورهم جمع شدند. در سال 1983 کنفرانسی تشکیل شد که در آن مقامات بلندپایهCIA شرکت داشتند. در این جلسات، نماینده دستگاه اطلاعات مخفی انگلیس مشهور به "ام آی 6" (MI6) نیز حضور داشت زیرا انگلیس تجربه زیادی در مطالعه برروی کشورهای اسلامی دارد. در این نشست ها بود که شرکت کنندگان به این نتیجه رسیدند انقلاب ایران فقط نتیجه طبیعی سیاست های شاه نبود بلکه واقعیتهای پشت پرده دیگری نیز مطرح است که همان جایگاه مرجعیت شیعی و شهادت (امام) حسین است..."
مایکل برانت در بخش دیگری از این گفتگو به اهمیت موضوع عزاداری برای امام حسین (علیه السلام) و عاشورا در تعالیم شیعی پرداخته است.
به گفته این مقام سابق سازمان سیا، عزادارای برای امام حسین سبب می شود احساسات شیعیان به شدت تحریک شود. او می نویسد :
"...شیعیان گردهم جمع می شوند تا یاد (امام) حسین را گرامی بدارند و به یاد واقعه کربلا باشند. در این تجمع یک نفر درباره این فاجعه سخنرانی می کند و چهره ای روشن از واقعه کربلا ارائه می کند. در این مراسم، همه مردم اعم از پیر و جوان برای (امام) حسین و خاندان وی عزاداری و گریه می کنند. سخنران این مراسم و کسانی که در این مراسم حضور پیدا می کنند، اهمیت خاصی دارند و باید به آنها توجه شود. بخاطر همین تجمع و سخنرانی، احساسات شیعیان به گونه ای تحریک می شود که آنها آماده دفاع از حق و راستیو قیام بر ضد ناراستی و بدی می گردند حتی اگر این اقدام به بهای از دست رفتن زندگی شان تمام شود. بنابراین، باید میلیاردها دلار هزینه شود تا نه تنها این سخنرانان بلکه توده های شیعی ربوده شوند(!)..."
مایکل برانت در ادامه می گوید که در این راستا طرح های ذیل مطرح شد:
"...1) در وهله نخست باید شیعیانی که مادیگراتر هستند و عقایدشان ضعیفتر است، شناسایی شوند. این افراد باید کسانی باشند که تاحدودی مشهور باشند و بتوان از آنها به عنوان منبع مورد رجوع استفاده کرد.از این افرادبرای تأثیرگذاری در شیعیان استفاده می شود.
2) شناسایی و حمایت از سخنران و نوحه سرایانی که اطلاعات درستی درباره عاشورا و اسلام شیعی ندارند.
3) جستجو برای یافتن و شناسایی شیعیانی که به کمکهای مالی یا مادی نیاز دارند و استفاده از آنها برای مبارزه با مذهب تشیع به منظور تضعیف پایه های تشیع و انداختن تقصیر این کار به گردن علما و مراجع شیعی.
4)ترویج شیوه هایی در عزاداری برای (امام) حسین که با عقاید واقعی شیعی منطبق نیست و ترویج شیوه های جدید عزاداری که برضد آموزه های شیعی است.
5) باید عزاداری های شیعیان به گونه ای مطرح شود که تصور شود شیعیان افرادی جاهل و خشونت طلب هستند که می خواهند میان توده های مردم ناآرامی و هرج و مرج بوجود بیاورند.
6) مبالغ هنگفتی برای حمایت از این جریانها هزینه شود و از سخنران هایی حمایت شود که به گونه ای سخن می گویند که شیعیان را افرادی غیرمنطقی جلوه می دهند. با این اقدامات، تشیع مبتنی بر صورت مکتب فکری منطقی، به گونه ای مطرح می شود که فاقد منطق و خرافاتی است. این اقدامات سبب می شود میان شیعیان ناآرامی و هرج و مرج بوجود بیاید و شیعه از درون خالی شود.
7) در نهایت با اقدامی ضعیف به شیعیان حمله شود..."
به نظر می آید چنین برنامه و طرح منسجم و سیستماتیکی که صدها میلیون دلار برایش هزینه و سرمایه پیش بینی شده است (و چنین میزان هزینه و سرمایه ای در مجموعه بودجه های محرمانه سازمان CIA بی سابقه می نمایاند) ، نشان از قدرت نفوذ و تاثیر حماسه جاودان عاشورای حسینی پس از گذشت قریب به 1400 سال در میان توده ها و ملت های آزادیخواه و عدالت طلب دارد. و چنین نیروی عظیم معنوی که در این حد و اندازه شگرف ، غرب صلیبی / صهیونی را آشفته و هراسان ساخته است ، قطعا از مایه های فوق العاده و حیرت آوری برای قرار گرفتن در قاب تصویر و تاثیر گذاری هنری را داراست. اگرچه قطعا هیچگاه هیچ قاب و چارچوب هنری نخواهد توانست ، عمق این حماسه را به تصویر بکشد اما می تواند حداقل جرعه ای از آن اقیانوس بی پایان عشق و ایثار را نمایش دهد.
در دورانی که بسیاری از اسطوره های خیالی و جعلی برپرده سینما می تواند ، میلیونها ذهن و فکر را مسحور خود گردانده و تفکرات مخرب صهیونی را به افکار عمومی دنیا ، القاء نماید ، حتی تابش شعاعی هرچند باریک از حقیقت خورشید تاریخ افروز بشریت که خونش در صحرای تفتیده کربلا به تمامی دشت های انسانیت جاری گشت ، می تواند تمامی آن جادوهای خیالی را بسوزاند و واقعیت را به چشمان نابینای ره گم کردگان ، بنمایاند.
این تاثیر را می توان از نتیجه تلاش معدودی از فیلمسازان متعهد در قالب نمایش برخی فیلم ها و سریال های دینی و تاریخی در دیگر کشورها و سرزمین ها و شیفتگی مردم آن دیارها به بارقه هایی از حقایق الهی که در این آثار نمایانده می شوند ، دریافت.
پس چگونه است ، درحالی که حماسه سرور آزادگان و سالار شهیدان، حضرت اباعبدالله الحسین (ع)، پس از گذر 1400 سال ، هر زمان شعله ورتر از قبل ، جان های شیفتگانش را می سوزاند ،انقلابیون و مبارزان آزادیخواه را شگفت زده و مفتون خویش ساخته و سران و اذناب نیروهای شیطانی را مضطرب و وحشت زده می کند ، سینمای ما ایرانیان به عنوان ملتی که بیش از سایر ملل ، ادعای پیروی از حسین بن علی (ع) دارد ، در هر جشن و سوگی ، به صحرای کربلا گریز می زند و نام مبارک فرزند زهرای اطهر(س) در هر صبح و شام ، زینت بخش حرف و نقلش است ، در برابر چنین حقیقتی ، خاموش و ساکت مانده است؟
چگونه است در حالی که مردم جهان ، خسته و ملول از غوغای سرسام آور رسانه ها ، به راستی تشنه شنیدن و دیدن حقایق جهان اسلام هستند و هرزمان علیرغم فتنه های بی شمار ساحران حاکم بر دنیا ، تمایل بیشتری نسبت به این دین رهایی بخش نشان می دهند ، اما اثری در این باب از سوی فیلمسازان ایرانی ارائه نمی شود؟
اگربنابر آن حدیث معروف براین باور هستیم که حسین بن علی (ع) مصباح هدایت و سفینه نجات برای همه بشریت است ، بایستی اطمینان داشته باشیم که به خواست خدا ، بازگویی قیام و حماسه باشکوه کربلای حسینی با هرزبانی ازجمله تصویر ، تنها راه رساندن پیام عاشورا به مردم ستمدیده همه سرزمین هاست که کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا
اگرچه ایمان داریم که خداوند خودش حافظ و نگاهدارنده و گسترش دهنده نهضت های الهی است.
سفینه نجات برای همه بشریت - قسمت اول
نوشته استاد سعید مستغاثی: http://smostaghaci.persianblog.ir/post/404/
"...انالحیاة عقیده و جهاد. سخنم را با گفتهای از مولاحسین شهید بزرگ خلقهای خاورمیانه آغاز میکنم. من که یک مارکسیست-لنینیست هستم برای نخستین بار عدالت اجتماعی را در مکتب اسلام جستم و آنگاه به سوسیالیسم رسیدم... از اسلام سخنم را آغاز کردم اسلام حقیقی در ایران همواره دین خود را به جنبشهای رهاییبخش ایران پرداخته است...
زندگی مولاحسین نمودار زندگی کنونی ماست که جان بر کف برای خلقهای محروم میهن خود در این دادگاه محاکمه میشویم. او در اقلیت بود و یزید، بارگاه، قشون، حکومت و قدرت داشت. او ایستاد و شهید شد هر چند یزید گوشهای از تاریخ را اشغال کرد ولی آنچه که در تداوم تاریخ تکرار شد راه مولا حسین و پایداری او بود، نه حکومت یزید. آنچه را خلقها تکرار کردند و میکنند راه مولا حسین است..."
این بخشی از دفاعیات خسرو گلسرخی (از مبارزین دوران طاغوت) در بیدادگاههای رژیم شاه است که علیرغم اعتقاد به مارکسیسم ، نمی تواند به حقانیت حماسه جاودان حضرت ابا عبدالله الحسین (ع) در عاشورای سال 61 هجری قمری اعتراف نکند و آن حماسه انکار ناپذیر را الگو و الهام بخش مبارزات آزادیبخش طول تاریخ انقلابات بشریت نداند. اینچنین است که نام مبارک و مقدس حسین بن علی (ع) به عنوان سالار شهیدان و سرور آزادگان جهان بر تارک برگ برگ صفحات تاریخ ظلم ستیزی و عدالت خواهی می درخشد.
تحسین و تعظیم در مقابل حماسه حسینی قرن هاست که مرزها و سرزمین ها را درنوردیده و به قلب های تمامی انسان های مبارز و آزاده راه یافته است ، گویا که این سخن حضرت حسین بن علی (ع) در دل و جان همه آنها نفوذ کرده بود که :"اگر دین ندارید ، آزاده باشید"
چنین نفوذ عمیقی موجب شد، موتور محرک و مغز متفکر امروز هسته مرکزی غرب صهیونی ( با محوریت آمریکا ) که رویکردی بنیادگرایانه برای پایان تاریخ در پیش گرفته ، در مقابل جریان خیزش اسلامی ( با محوریت قیام کربلا) سر بلند نماید.
انقلاب اسلامی ایران رویکردی اصولگرایانه ،متکی به سنّت شیعی و با توجه به آخرالزّمان و پایان تاریخ ارائه کرد ، به طوری که این انقلاب را مقدمه ظهور مهدی موعود دانست و نسیم حیات بخشی بود که برپاکنندگانش ، پیش از آنکه شعار "رهبر ما خمینی است" را سر دهند ، فریاد برمی آوردند که "نهضت ما حسینی است".
از همین رو عاشورا و حماسة پر شکوه آن از جمله بنیادهای تردید ناپذیر این نسیم حیات بخش شیعی بوده و هست. پدیدهای که همواره رمز و راز نیروی پنهان و آشکار شیعیان و آزادی خواهان به شمار آمده. قدرت این رمز و راز آن چنان است که دشمنان اسلام را همیشه در حیرت و شگفتی و سردرگمی فرو برده است. از همین رو، این دشمنان، به ویژه کانون های جهان وطن صهیونیستی بر آنند تا با شبیهسازی و بهرهگیری از آن واقعه، برای دنیای پوشالی و خیالی خود، جلوههای مقدّس و آسمانی بیافرینند.
به عمق نفوذ این تفکر و شور حسینی در میان ملت های استعمار زده و تحت ستم جهان را می توان از عکس العمل و تقابل نظام جهانی سلطه با آن ، پی برد.
به همین دلیل ، "فرانسیس فوکویاما" ، تئوریسین معتبر آمریکایی در سه کنفرانس جهانی تورنتو، واشینگتن و اورشلیم، کتاب "پایان تاریخ" خود را ارائه کرد. این کتاب برای تکمیل نظریه "برخورد تمدّنها" از "ساموئل هانتینگتون" به رشته تحریر درآمد. فوکویاما در کتاب خود ، مدّعی است که خرده تمدنها و فرهنگهای جزئی به دست فرهنگ غالب بلعیده شده و رسانهها، دنیا را به سمت دهکدة واحد پیش میبرند و به ناچار دنیا درگیر جنگی خانمانسوز خواهد شد. بنابراین، برای پیشگیری از این جنگ باید یک قدرت را به عنوان کدخدایی بپذیریم و در ادامه ثابت میکند که بایستی این کدخدای جهانی ، امریکا باشد. اما فوکویاما برای ارائه ادله بیشتر جهت اثبات نظریه خویش ، میگوید: "این نبرد حتمی است، ولی برندة آن غرب نخواهد بود ."
او با اسناد و مدارک ثابت میکند که برندة نبردِ آخرالزّمان، شیعیان هستند. فوکویاما در کنفرانس اورشلیم با عنوان «بازشناسی هویّت شیعه» میگوید: "شیعه، پرندهای است که افق پروازش خیلی بالاتر از تیرهای ماست. پرندهای که دو بال دارد: یک بال سبز و یک بال سرخ."
او بال سبز این پرنده را مهدویّت و عدالت خواهی و بال سرخ را شهادتطلبی ، معرفی میکند که ریشه در کربلا دارد و شیعه را فنا ناپذیر کرده است.
فوکویاما معتقد است شیعه بُعد سومی هم دارد که اهمیّتش بسیار است. او میگوید:"این پرنده، زرهی به نام ولایت پذیری به تن دارد و قدرتش با شهادت دو چندان میشود. شیعه، عنصری است که هر چه او را از بین میبرند، بیشتر میشود."
وی جنگ عراق و ایران را مثال میزند و میگوید:"اینها فاو را تسخیر کردهاند، میروند کربلا را هم بگیرند و این، یعنی فتح قدس، اگر کربلا را بگیرند، اینجا را هم قطعاً میگیرند."
او این سخنان را در سال 1986 میلادی برابر با 1365 شمسی ایراد کرد ، همان سالهایی که رزمندگان اسلام در عملیات کربلای 5 می رفتند که با فتح بصره ، راه کربلا را هموارتر گردانند. او برای دفع این خطر پیشنهاد میکند با امتیاز دادن به ایران، جنگ را متوقّف سازند و یا غرب مستقیما وارد عمل شود که گویا پیشنهاد دوم مورد قبول سران آمریکا و اروپا قرار گرفت، چرا که در همان اواسط عملیات کربلای 5 بود که ناوها و هواپیماهای آمریکایی به طور مستقیم وارد جنگ ایران و عراق شدند.
فوکویاما، مهندسی معکوس را برای شیعه و مهندسی صحیح را برای خودشان طراحی میکند و در سخنرانی معروفش می گوید:
"مهندسی معکوس برای شیعیان این است که ابتدا ولایت فقیه را خط بزنید. تا این را خط نزنید، نمیتوانید به ساحت قدسی کربلا و مهدویّت تجاوز کنید... برای پیروزی بر یک ملّت باید میل مردم را تغییر داد... ابتدا ولایت فقیه را خط بزنید، در گام بعد، شهادت طلبی اینها را به رفاهطلبی تبدیل کنید. اگر این دو تا را خط زدید، خود به خود اندیشههای امام زمانی از جامعة شیعه رخت بر میبندد... بعد از آن شما بیایید برای غرب هم امام زمان و کربلا و ولی فقیه بتراشید."
فوکویاما برای این کار، تقویت مکتب اوانجلیسم ( از جهت اعتقاد به آخرالزمان و منجی موعود) را پیشنهاد می دهد. مکتبی که قدمتش به سالها پیش بر میگشت. طرفداران این مکتب معتقدند عیسای ناصری در آخرالزمان باز خواهد گشت و برهمه دنیا حکومت خواهد کرد. فوکویاما به صاحبان هالیوود توصیه میکند در فیلمهایشان هر چه که شیعیان دربارة امام زمان می گویند را بر شخصیّت عیسای ناصری تطبیق بدهند. بر اساس دستور فوکویاما، فیلمهایی بر اساس مدل «روایت فتح» شهید سید مرتضی آوینی، ساخته شد؛ با همان اسلوب متن و با به کارگیری مؤلّفههای احساسی برنامههای شهید آوینی، با همان تیپ و همان دیالوگها که آوینی میگفت.
اسناد و شواهد تاریخی نشان می دهد که تئوری های امثال فرانسیس فوکویاما برای مهندسی صحیح افکار شیعی در تبلیغات غربی از جمله به کار گرفتن اندیشه های عاشورای حسینی در آثار سینمایی هالیوود بخشی از طرح های توطئه گرانه غرب صلیبی/صهیونی جهت سوء استفاده از باورهای اسلامی بود.
از جمله این آثار سینمایی می توان به نمونه های زیر اشاره داشت :
فیلم "نجات سرباز راین" ساخته استیون اسپیلبرگ با محتوای تجلیل از مادر سه شهید؛
فیلم "پرل هاربر" به کارگردانی مایکل بی با محتوای جنگ جنگ تا رفع فتنه در عالم؛
فیلم "وقتی سرباز بودیم" ساخته رندال والاس با تئوری بازسازی کربلا و بر اساس الگوی عملیّات کربلای 5
و فیلم "سقوط شاهین سیاه" به کارگردانی ریدلی اسکات با انگیزه بازسازی صحنةکربلا ، برمبنای همین نظریه جلوی دوربین رفتند.
در تمامی این فیلمها، بر اساس نظریة فوکویاما، نیروهای مثبت و قهرمان با الگو گرفتن از حضرت امام حسین(ع) و کربلا، یک طرف و سوی دیگر، جبهه شرارت با شکل و شمایلی از شمر و یزید حضور دارند. شگفت آنکه حتی مدل و رنگ لباس هم بر اساس الگوی شیعی انتخاب شده است. لباس سربازان امریکایی، سبز رنگ و لباس سربازان مقابل، قرمز است! آن هم به دلیل تقدّس این رنگ در آرمانهای شیعی.
سرمداران غرب جدید در گام های دیگر مقابله با خیزش شیعی که ریشه در نهضت عاشورای حسینی داشت ، به دنبال سست کردن عقاید و آموزههای شیعی به خصوص شهادتطلبی عاشورایی وانتظارخواهی مهدوی برآمدند.نوک پیکان این حرکت (همچنانکه گفته شد) آرا و تئوری های فرانسیس فوکویاما نظریه پرداز و متفکر معروف آمریکایی ، درباره پایان تاریخ بود. دهها سایت و کانال ماهوارهای در این باره فعالیت و شبههپراکنی نموده ، از پول و امکانات عربستان در تلاش برای یک جنگ سایبرناتیک استفاده کرده ، با خرج مسلمین، وهابیّت عربستانی را ترویج نموده و حتی به دنبال وهابی کردن عقاید شیعی به دست روشنفکران غربزده اقدام کردند. زیر سؤال بردن زیارت، شهادت، شفاعت، مغایرت امامت با دموکراسی و تناقض زیارت جمکران با مدرنیسم را در گفتهها و نوشتههایشان میتوان دید و در کنار اینها، از فیلمها و بازیهای کامپیوتری مخرب نمیتوان گذشت که بیشمارند.
رویکرد دوم غرب جدید برای منزویسازی این حرکت شیعی و بیاعتبار کردن آن در جهان اسلام طراحی شد.
غرب جدید، در جهان کنونی اسلام ، چندین دستور کار برای انزوای خیزش شیعی در نظر گرفته است:
از یک سو با تیترکردن القاعده و ستاره ساختن از بنلادن و زرقاوی و نمایندگان تناوبی آنها، نه تنها در جستجوی بهانهای برای تهاجم به جهان اسلام برآمده ، بلکه به دنبال خارج کردن پرچم مقاومت و خیزش از دست شیعه و سپردن به دست مبارزانی خیالی و پوشالی چون بنلادن است. آنها می دانند اگر پرچم خیزش علیه غرب صهیونیست به دوش امام خمینی و پیروان او باشد، جریان راستینی تداوم می یابد که تا فتح قلّههای استکبار ادامه پیدا خواهد کرد. امّا غرب با باد کردن عروسک هایی همچون صدام و بنلادن ومانند آن برای طیف بنیادگرای مسلمان، به خوبی میتواند آن را کنترل کرده و چهرهای مضحک، غیرانسانی و غیرامروزی از اصولگرایی اسلامی در دنیای کنونی نمایش دهد و در گام بعد، شمشیر آنها بر علیه تشیّع را از نیام مفتیان وهابی برکشد. صدور فتوا از سوی این مفتیان برای قتل شیعیان از جملة این تلاشها بود.
این توطئه غرب صهیونی از دیگر سو، حرکت شیعی که تنها حرکت ضدّ صهیونیسم به شمار می آید را در مقابل با اهل سنّت قرار داده و هلال شیعی را همچون غولی جلوه می دهد که گویا در مقابل اهل سنّت قرار گرفته است!
چندی پیش توسط شورای روابط خارجی آمریکا، همایشی به نام «بروز هلال شیعی و تأثیرات آن بر خاورمیانه و سیاستهای آمریکا» برگزار گردید که سخنرانان به طرح دیدگاههای خود درباره نفوذ تشیّع در کشورهای خاورمیانه و نقش ایران در این میان و سیاستهای آمریکا برای مواجهه با این پدیده پرداختند . از طرف دیگر در همان زمان، یونگی پریماکف، نخستوزیر اسبق روسیه در آن سوی دنیا مجبور شد که در مؤسسه خیریه ملک فیصل ایجاد کمربند شیعی در منطقه را هشدار دهد! در فاصله اندکی همین سخنان از سوی پادشاه اردن و سایر سیاسیون عرب تکرار شد. اثر چنین رسوباتی در جهان تسنن این است که مثلاً حزبالله لبنان در33 روز اسرائیل را شکست میدهد، امّا چندین ماه در درگیریهای داخلی معطّل می ماند؛ چون تبلیغات مسموم رسانه های وابسته به کانون های صهیونیستی، حزبالله را ضدّ سنّی و منازعه او با اسراییل را قومی و مذهبی جلوه داده بود!
گام دیگر هجمه غرب صلیبی / صهیونی این بود که در پروژهای به طور جدّی سعی کردند، اساساً شیعه را ایرانی و تشیّع را مساوی اسلام مجوسی جلوه دهند و در این باره، تلاشهای بسیار زیادی صورت دادند. ... ادامه دارد...
«مردان هور» نام یکی از بزرگترین مجموعههای مستند جنگی در سالهای اخیر تلویزیون است که با موضوع معرفی شهدای 8 سال دفاع مقدس، مدتی پیش جلوی دوربین رفته است.این مستند تلویزیونی در 26 قسمت 30 دقیقهای توسط فرهاد مختاری کارگردانی میشود. وی با توضیح این که در ساخت مستند مردان هور از 10 هزار حلقه فیلم آرشیوی استفاده شده است به «جامجم» گفت: در جریان جستجو برای جمعآوری اطلاعات از شهدا، 100 حلقه فیلم مفقودی باارزش به دست آمد که این امر باعث خوشحالی بسیاری از خانوادههای معزز شهدا شد.وی افزود: با همکاری رزمندگان دوران 8 سال دفاع مقدس، گروهی برای تشخیص دقیق اسناد به دست آمده تشکیل شده تا همه قطعات فیلمها، عکسها و محتوای آن همچون نام عملیات و نام رزمندگانی که شهید شدهاند، مورد بررسی قرار گیرد.
مختاری با بیان این که جذابیتهای لازم درباره نحوه تولید این مستند مورد بررسی قرار گرفته است، گفت: در هر قسمت همرزمان شهدا در منطقه عملیاتی حضور دارند و برای باورپذیری مخاطبان بخصوص جوانان، نحوه شهادت شهدای 8 سال دفاع مقدس را روایت میکنند.وی تصریح کرد: در این مستند بخشی از زندگی شهدای خاص استان قزوین همچون ابوترابی، رجایی، بابایی، لشگری، حسنپور و بلندیان به تصویر کشیده خواهد شد.مختاری با اشاره به این که مستند مردان هور در صداوسیمای مرکز قزوین آماده میشود، افزود: به دلیل محتوا، کیفیت و نحوه به شهادت رسیدن سرداران 8 سال دفاع مقدس، مستند مردان هور از یکی از شبکههای سراسری سیما نیز پخش خواهد شد.وی با بیان این که اطلاعرسانی کافی از سوی صداوسیمای مرکز قزوین درباره تولید این مستند صورت گرفته است، گفت: با توجه به استقبال گسترده مردم و نهادهای مختلف، همکاری لازم از سوی مردم استان قزوین صورت گرفت و سندها، فیلمها و عکسهای متعددی که حتی برخی از آنها مفقود شده بود برای تولید این مستند فاخر به دستمان رسید.
سیدسعید سیدزاده، تهیهکننده این مستند نیز با بیان اینکه ضبط تلویزیونی این مستند از اوایل مرداد امسال آغاز شده، گفت: تصویربرداری این مستند در حال حاضر در ارتفاعات کردستان ادامه دارد.وی با توضیح اینکه مستند تلویزیونی مردان هور دایرهالمعارف 8 سال دفاع مقدس استان قزوین محسوب میشود، افزود: مناطق عملیاتی خوزستان، کرمانشاه، ایلام، آذربایجان شرقی، کردستان و قزوین مکانهایی هستند که قرار است مستند تلویزیونی مردان هور در آنجا ضبط شود.سیدزاده تصریح کرد: برای تهیه و تولید این مستند یک گروه تحقیق 800 نفره با همکاری بسیجیان استان قزوین در مدت زمان یک سال و نیم اسناد و پژوهشهای لازم را در اینباره جمعآوری کردهاند که با توجه به حجم و کیفیت این مستند تلویزیونی، بخشهایی از تحقیقات مورد اشاره همچنان ادامه دارد.
مستند مردان هور با تصویربرداری محمد رحیمی، صدابرداری جمیل نصیری و برنامهریزی عبدالعزیز اسلامی تا پایان سال 1390 آماده پخش خواهد شد. http://www.rajanews.com/detail.asp?id=71161