غرب، سینما و آخرالزمان بخش دوم
بخش اول را در این آدرس ببینید: http://naghdefilm.parsiblog.com/1114349.htm
- سینماى مورد بحث چه تصویر و تصورى از جهان و آینده بهطور کلى ارائه مىدهد؟
اصولاً انواع آخرالزمان را ما در فیلمهاى هالیوودى شاهد هستیم. فرض بفرمائید: آخرالزمان تکنولوژیک،12 آخرالزمان طبیعى،13 آخرالزمان متافیزیک14 یا فرا ماده آخرالزمان دینى،15 آخرالزمان از جنس ساینس فیکشن16 که با نوع تکنولوژیک یک مقدار تفاوت دارد، آخرالزمان اسطورهاى17 و... اینها برخى از انواع آخرالزمان است که شما در فیلمهاى هالیوودى مىتوانید ملاظحه کنید. فرض بفرمایید در آخرالزمان دینى همان پیشگوییهاى دینى - که عمدتاً توراتى است - به صورت مستقیم یا غیر مستقیم به عنوان وقایع آخرالزمانى به بیننده عرضه مىشود. در آخرالزمان ساینس فیکشن یا حالا بگوئیم علمى - تخیلى، معمولاً جدالى بین انسان و همزادهاى فرازمینى او درمىگیرد.
طبعاً تنشها و چالشهایى در این جدال نهایى یا فاینال کانفلیکت18 وجود دارد که بحث نهایى در این خصوص را اگر مجالى بود مجدداً عرض خواهم کرد. پس این تقابل انسان با همزادهاى فرازمینى او است که چنین فرجامى را موجب مىشود و آخرالزمان ساینس فیکشن یا علمى تخیلى بروز مىکند. آخرالزمان تکنولوژیک حدیث چالش میان انسان و فرزند ناخلف او تکنولوژى است. تکنولوژى از جنس بشر نیست، از سنخ او هم نیست. بشر یک وقت فرزند خود را که از جنس و از سنخ خود اوست مىبیند که بر وى پیشى گرفته؛ لذت هم مىبرد؛ چون فرزند تداوم منطقى و طبیعى و فطرى وجود ماست. اما تکنولوژى فاقد این صفت است. بنابراین اگر روزى محصول بشر بر او سبقت بگیرد؛ فقط موجب وحشت، احساس پوچى و از خود بیگانگى او مىشود. انسان اگر از ماشین کم بیاورد در واقع اینگونه تعبیر نمىکند که فرزندش بر او سبقت گرفته، بلکه حس مىکند مصنوعش بر او برترى یافته و محصول این نوع نگاه فقط وحشت است. در آخرالزمان تکنولوژیک، ما مىبینیم که مصنوعى صانع خود را نابود مىکند؛ یعنى آنچه که بشر خود آفریده بر بشر غلبه مىکند و بشر را به فرجام خودش در این دنیا مىبرد. حالا گاهى وقتها این مصنوع یک سوپر کامپیوتر فوق هوشمند است، گاهى وقتها یک سلاح اتمى غیر قابل کنترل و در واقع هوشمند و گاهى اوقات نیز انواع دیگرى از تکنولوژى است. ولى هر چه هست وحشت و تنهایى انسان را در مقابله با این مخلوق خود نشان مىدهد. همان کاراکتر معروف دکتر فرانکنشتاین،19 مصنوعى که صانع خود را نابود مىکند، دقیقاً همین است. فرانکنشتاین هیولایى بود که در آزمایشگاه توسط یک دکتر بیولوژیست تولید شد. (براساس رمان معروف خانم شلى20) در واقع ما همین قصه را مىبینیم و بعد فیلمهاى سینمایى متعددى براساس آن ساخته شد نهایتاً این هیولاى آزمایشگاهى صانع خود را تعقیب کرده و مىکشد. این نسبت بین صانع و مصنوع را ما با نام پدیده فرانکنشتاین مىشناسیم و این یک نوع آخرالزمان است. آخرالزمان اسطورهاى، آخرالزمانى است که در آن موجوداتى، مفاهیمى از اعماق افسانه و از آن سوى تاریخ، از دنیاى افسانهها و اساطیر ملل سر بر مىآورند و در شرایط کنونى خطرساز مىشوند و تقابل آنهاست که وقایع آخرالزمانى را ایجاد مىکند. مثلاً تیتانها21 و ژئانهایى22 که از قعر دوزخ، تارتاروس23 و از دل زمین برمىخیزند و دنیا را بر مىآشوبند در اسطورههاى یونان باستان یا در اساطیر سایر ملل داریم که اینها از آن سوى مرز اسطوره مىآیند و به شدت واقعى و امروزى و حقیقى مىشوند و شرایط آخرالزمانى را براى بشر ایجاد مىکنند. گاهى وقتها آخرالزمان از جنس آخرالزمان طبیعى است. در اینگونه، طبیعت به عنوان قربانى بشر، دیگر تجاوز و تعدى او را برنمىتابد و بر علیه انسان اعلام جنگ مىکند. زلزلههاى عجیب و غریب، آتشفشانها، برخورد شهاب سنگهاى عظیم به کره زمین و وقایع اینگونه پایان عمر دنیا را رقم مىزنند و یک آخرالزمان طبیعى یا فاجعه طبیعى پدید مىآورند. آخرالزمانها انواع دیگرى هم دارند. مثلاً گاهى وقتها خود انسان به دست خویش این آخرالزمان را ایجاد مىکند. اینها رویکردهاى متعدد و الگوهاى آخرالزمانى متفاوتى هستند که در واقع سینماى هالیوود اتخاذ کرده است. در نگره دینى - عمدتاً که با رویکرد توراتى دنبال مىشود - ما مىبینیم که شیطان در آغاز و هزاره یا در برخى تواریخ خاص از زندان دوزخى خود رها مىشود و کمر به قتل آدمى مىبندد و در راه سر برداشتن آنتىکرایست24 یا ضد مسیح (و در واقع دجال آخرالزمان به قرائت آنها) قدم مىگذارد. مىدانید که یهودیان هم به نوعى به مسیحا قائلند؛ گرچه آنها مسیحى را که در سرزمین فلسطین ظهور کرد مسیح کذاب مىدانند و مسیح حقیقى را پیامبر دیگرى مىدانند که در آخرالزمان مىآید. به هر حال این نوع نگاه در فیلمهاى هالیوود (با این فرض که دینى باشند) بیشترین فراوانى را دارند. یورش شیطان و عکسالعمل سپاه حق و پیروان حق و نبرد نهایى که در بین آنها در مىگیرد همان مفهوم فاینال کانفلیکت است که پیش از این به آن اشاره کردم و چون در منطقه »هادّمجدّون« است حالا به »آرماگدون« معروف مىشود و در آن نبرد است که تکلیف حق و باطل مشخص مىشود و در خونبارترین جنگ تاریخ حق بر باطل پیروز مىشود و اینها انواع رویکرد به مقوله آخرالزمان است که هالیوود تاکنون به تصویر کشیده است.
- در چه مباحث و مضامینى این تصویرسازى در تقابل با اسلام، جهان اسلام، تشیع و انقلاب ایران قرار مىگیرد؟
اصولاً همهاش مىتواند در تعارض و تباین باشد؛ چون هیچکدام بر مبناى قرائت ما نیستند. اما اکثر آنها مستقیماً ما را دلیل وقوع آخرالزمان نمىدانند. ولى در برخى موارد مستقیماً انگشت اتهام را بسوى ما مىگیرند. گاهى وقتها به صورت کاملاً استعارى، نمادین و در لفافه بیان مىشوند، و گاهى اوقات نیز به صورت هم صریح و مشخص. مثلاً از میان موارد غیر مصرّح، فیلم معروف »بیگانه«25 را داریم که قسمت اول آن را رایدلىاسکات26 ساخت و بعد جیمز کامرون27 و دیوید فینچر28 و ژان پیرژانت در واقع قسمتهاى بعدى این مجموعه را تا »بیگانه 4« کارگردانى کردند. در این نگاه ما مىبینیم که اسلام به صورت یک خطر ما قبل تاریخى، یک خطر قدیم و یک خطر باستانى از میان تخمهاى هیولاهاى باستانى در یک فضاى مرموز و مدهوش متولد مىشود. آزاد مىشود و به صورت یک موجود مهاجم بیگانه درمىآید که ابتدا در سر آدمى رخنه مىکند، از راه مغز وارد مىشود، در دل لانه مىکند و مىبالد و رشد مىکند و از دل آن میزبان بیرون مىزند و طى زایمانى دردناک میزبان را مىکشد و از میزبانى به میزبان دیگر مىرود و مدام خود را تکثیر و تولید مىکند و نهایتاً نسل بشر را نابود مىسازد. شرایط آپوکالیپتیکال29 یا آخرالزمانى را ما در این فیلم شاهدیم و همه چیز کاملاً نمادین روایت شده است. این موجود بیگانه حتى خونش هم خطرناک است و اگر خونش را بریزى با نیروى مخرب نهفته در خون خود همه چیز را نابود مىکند. خوب این ما را یاد چه مىاندازد؟ در اسلام حتى خون هم مىتواند بر شمشیر غلبه کند و به گونهاى بر رقیب لطمه بزند. فرهنگ شهادت و استشهاد همیشه کابوس دنیاى غرب بوده است. بعد هم ملاحظه مىکنید که در پایان (در قسمت چهارم) فقط به یک صورت مىتوانند بر بیگانه غلبه کنند به این نحو که یک موجود التقاطى بین انسان غربى و بیگانه بیافرینند که خون بیگانه در رگش جارى است و فقط این موجود بینابینى مىتواند بر بیگانه غلبه کند چون خون او را در رگ دارد ولى مغز انسان آمریکایى را در سر، و حالا این هیولا - انسان است که مىتواند بیگانه را براى همیشه نابود کند. این خیلى بحث پیچیدهاى است. همچنین در مورد گربه ایرانى که در قسمت اول این مجموعه نشان داده شد بحثها صورت گرفت ولى کسى نپرسید چرا اینقدر روى این گربه ایرانى تأکید شد و چرا این موجود بیگانه فقط به دو نفر نتوانست لطمه بزند. یک افسر زن از ارتش آمریکا که از ابتدا خطر بیگانه را گوشزد کرده و نسبت به خطرات او آگاه بود، یکى هم همین گربه ایرانى که گویى از ابتدا همدست بیگانه بود در آن سفینه! به هر حال خیلى آن فیلم معنىدار بود. شرایط آخرالزمان را یک جورى داشت گوشزد مىکرد که در حال آغاز شدن است. منتهى چون آن موقع رقیب عمده آمریکا (شوروى سابق) هنوز از دور رقابت خارج نشده بود و بلوک کمونیستى هنوز برقرار بودند و هنوز دیوار برلین پابرجا بود، طبیعتاً غرب نمىتوانست رقیب جدیدى براى خود بتراشد. از اینرو کاملاً تلویحى خطر اسلام را گوشزد مىکرد. اما وقتى که آن مانع برطرف شد و صراحتاً جناب هانتینگتون صحبت از تقابل فرهنگ مدرن امروز غرب با تلفیقى از فرهنگ اسلامى و تمدن کنفوسیوسى کرد - (که البته اسلام را باز در جبین این رقابت مىدید) - دیگر این رودربایستى هم به کنار رفت، صراحت لهجه حاصل شد و امروزه، در بسیارى از فیلمها تقابل مسلمانان را با فرهنگ غرب مىبینیم. مسلمانها به عنوان مظهر سنت و غرب بهعنوان مظهر مدرنیته و نمایش چالش سنت و تجدّد و همواره شاهدیم که سنت در این فیلمها محکوم مىشود. فیلمهاى متعددى را ما شاهدیم که مسلمانان شرایط آخرالزمانى براى دنیا ایجاد مىکنند و به نوعى آنها مسبب این خطا هستند. مثلاً فیلم »تصمیم عملى«30 که مسلمانان بمب اتمى را (با هواپیما) به آسمان واشنگتن مىبرند و مىخواهند آمریکا را نابود کنند. مثل فیلم »دلتافورس 31 3 که باز یک تروریست مسلمان مىخواهد بمب اتمى را در آمریکا منفجر کند و انفجار بمب اتمى در دنیاى امروز (آن هم در آمریکا) مىتواند شرایط آخرالزمان ایجاد کند و خیلى طبیعى است که از نظر بیننده این فیلمها به هر حال مسلمانان عامل این فاجعه آخرالزمانى تلقى شوند. گاهى وقتها هم البته ما مسلمانان را درگیر فعالیتهاى تروریستى کوچکتر و اقدامات فعالیتهاى تبهکارانه دیگرى مىبینیم که این تصویر تروریستهاى مسلمان را در ذهن مخاطب غربى پررنگتر مىکند. مسلمان بنیادگرا، تروریست است چون به مفاهیم جهاد و شهادت ایمان دارد و کسى که چنین باورى دارد مضّر به حال جامعه است، بیمار روانى است، او را باید یک جایى برد و حبس کرد، او مخل آسایش و امنیت دیگران است، این نوع نگاه مغرب زمین است به فرهنگ ما، اگر هم شرایط آخرالزمانى را به تصویر بکشند در سناریوى آن نقش ضد مسیح یا دجال یا جناح مخالف حق را قرار است ما ایفا کنیم.
- آیا خط سیر اینگونه فیلمسازى را از نظر شروع و ادامه پروژه طى دهههاى اخیر مىتوان ترسیم کرد؟
خط سیر عمدتاً از دیریابى و پیچیدهگویى به سمت صراحت است. البته همان موقع هم فیلمهایى بود که تصریحاً چیزهایى مىگفت ولى داستانى نبودند، آنها مستند بودند مثل همین فیلم معروف tomorrow The man who saw مردى که فردا را دید که بازیگر معروف سینما »اورسنولز« تکگویى و پلاتوهاى آن فیلم را اجرا کرده و بر مبناى پیشگوییهاى نوسترآداموس32 خطر آخرالزمانى مسلمانان را گوشزد مىکند و به نوعى شخصیت آخرالزمانى منجى مسلمانان را بعنوان دجال غرب نشان مىدهد و اینکه این همان آنتىکرایست معروف است که مىآید و دنیا را با خطر مواجه مىکند. بله آن موقع هم فیلمهاى صریح بودند ولى در حوزه مستند و در میان تولیدات داستانى ما این صراحت را کمتر مىدیدیم. ولى به تدریج از دهه نود به این سو فیلمها صراحت لهجه پیشه کردند و مصرحاً مسلمین را جناح باطل آخرالزمان و رهبر آنان را آنتىکرایست نشان دادند و این در خیلى از کارهایشان قابل رصد و پىگیرى است.
- به نظر شما اینگونه فیلمها را چگونه و با چه پیش فرضى باید دید؟
مىترسم که اگر پاسخ سؤال شما را بدهم بسیارى از دوستان و همکاران در حوزه فیلم و سینما را از خود برنجانم! نمىدانم، شاید آنها دوست نداشته باشند اینجور فیلم ببینند و معتقدند که هنوز بهترین راه فیلم دیدن، فیلم دیدن بر مبناى منطق ضمیر ناخودآگاه و حس هیپنوتیزم شدن و خود را به فیلم سپردن و با امواج فیلم جلو رفتن باشد. براى اینکه حالا حتى این دوستان را هم راضى کرده باشم مىگویم که لااقل سعى کنید در نوبت دومى که فیلم را مىبینید از داستان فیلم فارغ شوید و نگذارید فیلم بر دوش شما سوار باشد، شما برگرده فیلم سوار شوید شما در واقع فیلم را تحلیل کنید، نگذارید فیلم شما را به تحلیل ببرد و به استحاله دچار کند. شما فیلم را تحلیل کنید. شما مؤلفههاى تصویرى فیلم را، چینش موضوعى آن را و اینکه چگونه روایتى را در پیش گرفته و در وراى این روایت چیست و نمادها و استعارات و نشانههایش را ببینید و تفسیر کنید و واقعاً فیلم را اینگونه دیدن، ارزش دارد. ما یک فیلم را طى دو یا سه ساعت مىنشینیم و تماشا مىکنیم شاید یک سال، دو سال یا حتى چند سال براى تولید آن فیلم کار شده باشد. یعنى آنچه که دیگران طى سه سال اندیشیدهاند من مىخواهم طى یک ساعت ببینم. پس هر چقدر فکر کنیم جا دارد. چون حاصل فکر سه ساله یک جمع را قرار است ببینیم. از مرحله آغاز و نگارش یک فیلمنامه تا مرحله پایان تولید و تدوین نهایى کار. پس لازم است که ما به همین یکى دو ساعتى که فیلم را مىبینیم بسنده نکنیم و ساعتها وقت بگذاریم. اگر فکر مىکنیم این فیلم حرفى دارد براى گفتن (صرفنظر از اینکه این حرف بإ؛ججا اهداف و آمال ما و ارزشهاى ما سازگار باشد یا نباشد) جا دارد که فیلم را عمیق ببینیم. پس عمیق دیدن فیلم به این دلیل موضوعیت دارد و اگر پذیرفتهایم که منطقاً دیوانسالاران غربى، سیاستمداران آمریکایى و سرمایهداران صهیونیست نباید از پتانسیل قوى سینما فارغ باشند، طبیعتاً این به ما انگیزه مضاعف مىدهد که فیلم را لااقل از نوبت دوم به بعد محتوایى ببینیم. روى مؤلفههاى تصویرى فکر کنیم، بر روى شخصیتپردازى تأمل کنیم، در وراى ظاهر آن بواطنى را جستوجو کنیم که مىتواند حاصل زحمتهاى چند ساله کادر سازنده فیلم باشد و جا دارد این وقت را ما براى یک فیلم بگذاریم. این به نظر من پیشنهاد مشخصى است براى دیدن یک فیلم. البته براى دیدن فیلم مقدماتى لازم است. مقدمات تئوریک و مقدمات هنرى. مقدمات تئوریک این است که آن کسى که فیلم را تحلیل مىکند نسبت به موضوع و محتواى آن اشراف نسبى داشته باشد. براى رسیدن به این مقصود مطالعه کافى در حوزه تاریخ، فلسفه غرب، هنر غرب، هنر سینما و بسیارى از مسائل اسطورهشناسى و زیباشناسى تصویر از ضروریات است و در واقع تحلیلگر باید بر کلیه این موارد اشراف داشته باشد و همچنین باید واجد برخى صفات دیگر باشد تا بتوانیم بگوئیم فیلم را از این منظر مىتواند ببیند. البته کلیه این موارد قابل تحصیلاند و اگر این توانایىها را در خود جمع کنیم کشف لایههاى پنهان فیلم کار چندان دشوارى نخواهد بود.
- در این میانه ما از چه نقش، چه جایگاه، چه رویکرد و تصمیمسازى برخورداریم؟
جایى که فعلاً هستیم کشف توطئه است، هنوز کارى نکردهایم، راهى نرفتهایم، راه رفته دیگران را به نقد کشیدهایم. اولاً باید این را بفهمیم که این موج آخرالزمانى براى چه در دنیا ایجاد شده است. ما از یک منظر اگر بخواهیم خوشبینانه این موج را نگاه کنیم مىتوانیم بگوئیم که الحمدللَّه ضمیر انسان غربى و فطرت خفته او بیدار شده و دارد دلالت مىکند به حقیقتى که فرجام ناگزیر بشریت است. حالا او هم مثل ما منتظر منجى است، او هم مثل ما نگران ظهور دجّال است، صرفاً ما در تعریفمان از این منجى و این دجال مشکل داریم. این نگاه خوشبینانه ما مىتواند باشد به ماجرا. راه دیگر هم مىتواند این باشد که غرب در واقع دارد مىکوشد از این طریق مدیریت سیاسى کند دنیاى امروز را، اگر دیوانسالاران غرب، اگر سیاستمداران و سیاستگذاران هالیوود بتوانند در شرایط امروز یک باور آخرالزمانى را در ذهن سکولار مردم مغرب زمین بکارند؛ کمترین دستاوردش براى آنها این است که مىتوانند نوعى رضایت عمل هاىریسک33 از دنیاى امروز بگیرند که شرایط، شرایط آخرالزمانى است، شرایط بحرانى است، شرایط عادى نیست، پس ما اجازه داشته باشیم که با اختیارات ویژه شرایط بحرانى دنیا را مدیریت بکنیم. با این اختیارات ویژه اگر کمى هم خونریزى کردیم عیب ندارد! اگر یک مقدار حقوق بشرى را که مدام زیر عَلَمش سینه مىزنیم زیر پا گذاشتیم کسى بر ما خرده نگیرد؛ چون نبرد نهایى حق و باطل است و تکلیف کار دنیا باید معلوم شود. در زیر تیغ تیز، اگر تعدادى بیگناه هم کشته شدند باز مسئلهاى نیست! افکار عمومى غرب نباید بر ما خرده گیرد. براساس این پیش فرض سیاستمداران غربى مىتوانند از همه اصول ارزشى و اخلاقى خودشان عدول کنند و آن طبع بهیمى و حیوانى مستتر در بعضى از زیر لایههاى نفس امّاره خود را بروز دهند و به این طریق در واقع یکجور اختیار ویژه بگیرند براى بازى آخرالزمانى که در صدد انجام آن برآمدهاند؛ به گونهاى که افکار عمومى غرب از ایشان بازخواست نکند و اصولاً اگر سینما یکى از مهمترین ابزار مدیریت افکار عمومى پابلیک دیپلماسى34 تلقى مىشود، پس منطقى است که از این پتانسیل نهایت استفاده صورت گیرد. لذا رد پاى این شیوه را در تحلیل وقایع بعد از یازدهم سپتامبر 2001 و حمله وحشیانه آمریکا به افغانستان و عراق به وضوح مىتوان دید. یک قرائت دیگر هم هست که غرب دارد موج سوارى مىکند. از یکسو بر مبناى ولایت تکوینى و مدیریت الهى مردم جهان بوى آخرالزمان استشمام کردهاند و به مسیر صحیحى مىروند که در آن مسیر، تمام دنیا احساس تشنگى کنند براى منجى موعود اما گروهى فرصتطلب، مزّورانه بر این موجسوار شده و تعریف خاص خود را از منجى آخرالزمان و دجال آخرالزمان به دیگران عرضه کردهاند. یعنى با سوء استفاده از یک نیاز فطرى و کاملاً طبیعى موجسوارى مىکنند بر این احساس و فطرت درونى تا قرائت خاص خود را عرضه دارند. این هم تفسیر دیگرى است بر این موضوع. به هر حال هر کدام از اینها که باشد اگر ما بر این باوریم که قرائت آخرالزمانى شیعه کاملترین، نابترین، روشنگرانهترین و فاقد خرافهترین قرائت آخرالزمانى است باید سعى کنیم کاملاً هوشمندانه، خیلى زیبا و به دور از اغراق و خرافه آن را عرضه بداریم و از آن دفاع بکنیم. وقتى دیگران از خرافههاى خودشان اینگونه دفاع مىکنند ما چرا از حقیقت خودمان دفاع نکنیم و این هم یک چالش است بین مؤمن و کافر که هر کدام دارند شرایط آخرالزمانى را با دیدگاه خودشان تعریف و تفسیر مىکنند. از اینکه در این گفتوگو شرکت کردید از شما سپاسگزاریم.
پىنوشتها
1 . Holywood
2 . Dream works
3 . Steven Spilberg
4 . George Lucas
5 . Paramont
6 . Metro Goldwyn Meyer
7 . Apocalypse end of days
8 . Arcetype
9 . Mytology
10. Religious Apocalypse
11. Prediction
12. Technological Apocalypse
13. Natural Apocalypse
14. Metaphysical Apocalypse
15. Religious Apocalypse
16. Sciencefictional Apocalypse
17. Mytological Apocalypse
18. Final Conflict
19. Frankenstein
20. Shelley .Mary W
21. Titans
22. Giants
23. Tartarus
24. Antichrist
25. Alien
26. Rideley Scott
27. James Cameron
28. David Fincher
29. Apocalyptical
30. Executive Decision
31. Delta force III
32. Nostradamus
33. High Risk
34. Public Diplomacy
همچنین ببینید: مجموعه نشست های دکتر شاه حسینی در فرهنگسرای رسانه درباره سینما وصهیونیسم: استادشاه حسینی و نشست مدیریت آخرالزمان در حوزه سینما / نشست اول و دوم سینماوآخرالزمان با حضور استادشاه حسینی / نشست سوم سینما وآخرالزمان با حضور استادشاه حسینی / نشست چهارم سینما وآخرالزمان با حضور استاد شاه حسینی / نشست پنجم و ششم سینما و آخرالزمان با حضور استاد شاه حسینی / نشست هفتم سینما و آخرالزمان با حضور استاد شاه حسینی و نشست هشتم در این آدرس: نشست هشتم سینما وآخرالزمان با حضور استاد شاه حسینی