ترور ماجرای قتل آبراهام لینکلن به دست رابرت ردفورد بزدل نوشته سعید مستغاثی
وقتی رابرت رد فورد ( بازیگر شناخته شده سینما ) ، جشنواره ساندنس را در سال 1991 ظاهرا برای حمایت و تجلیل از فیلمسازان مستقل بنیاد نهاد و آن را مدیریت و سازماندهی کرد ، بسیاری امیدوار بودند که از درون آن جشنواره ، یک جریان عمده سینمایی شکل بگیرد که در مقابل جریان هالیوود ، بتواند بر فضای سینمایی جهان تاثیر بگذارد.
جشنواره ساندنس در همان دورانی پایه گذاری شد که چندی قبل از آن ، کمپانی های اصلی هالیوود دچار بحران فکر و اندیشه و موضوع شده و راه حل را در آن دیده بودند که با تاسیس بخش های به ظاهر مستقل در کنار استودیوهای اصلی ، به جذب و جلب فیلمسازان سایر کشورها بپردازند. از جمله اینکه فاکس قرن بیستم ، فاکس سرچرز را در کنار خود به وجود آورد و متروگلدوین مه یر ، بخش ایندیپندنت خود را تشکیل داد ، کمپانی سونی ، سونی کلاسیک را تاسیس کرد و امثال میراماکس و نیولاین هم بوجود آمدند. اما این استودیوها هیچ یک نشانی از استقلال و عدم وابستگی به سیستم اصلی هالیوود بروز ندادند. این اتفاق برای جشنواره ساندنس نیز افتاد و بسیاری از کارگردانانی که در این جشنواره با فیلم های اولشان به عنوان فیلمساز مستقل حضور یافتند ، خیلی زود سر از استودیوهای اصلی هالیوود درآورده و ناگزیر از ساخت سخیف ترین و ایدئولوژیک ترین آثار سینمای آمریکا گردیدند.
امثال کویینتین تارانتینو، استیون سودربرگ، جیم جارموش و والتر سالس و ..که به ترتیب از فیلم هایی مانند"سگ های انباری "(1992) و"دروغ ، سکس و نوارهای ویدئویی" (1989) و "عجیب تر از بهشت" (1984) و "خاطرات موتورسیکلت" (2004) به فیلم های سفارشی همچون " حرامزاده های لعنتی " (2009) ، "خبررسان" (2009) "محدوده کنترل" (2009 ) و "آب تیره" (2005) رسیدند!
در واقع می توان گفت جشنواره ساندنس رابرت رد فورد مثل سفره ای فریب دهنده و خوش آب و رنگ برای فیلمسازان خلاق و متفاوت پهن شد تا آنها را جذب کرده و همچون سوخت تازه به پیکر فرتوت و از نفس افتاده هالیوود تزریق نماید که جان تازه ای بگیرد و مجددا ترکتازی خود در عرصه سینمای جهان را دنبال کند.
ساختار و اهداف و برنامه های همین جشنواره ساندنس را می توان به خوبی با ویژگی ها و خصوصیات سینمایی بنیانگذار آن یعنی رابرت رد فورد ، هماهنگ دانست ، به گونه ای که انگار طرح و مقصد ساندنس اصلا ازمجموعه خصوصیات هنری و سینمایی رد فورد ناشی شده و بیرون آمده است.
رابرت رد فورد از آن دسته بازیگران هالیوود بود که با فیلم های غیر تبلیغاتی و بعضا ضد پروپاگاندای هالیوود ( که امثال جان وین و کلارک گیبل و حتی گری کوپر بدان تعلق داشتند ) معروفیت پیدا کرد. آثاری مانند"بوج کاسیدی و ساندنس کید" ( جرج روی هیل – 1969) ، "نیش" (جرج روی هیل -1973) ، "سه روز کندور" ( سیدنی پولاک – 1975) و "همه مردان رییس جمهور" ( آلن جی پاکولا – 1976) از آن جمله بودند که رد فورد ( را مانند امثال مارلون براندو ) به عنوان یک هنرمند معترض و منتقد در هالیوود مطرح ساختند. اما این یک روی سکه بود ، روی دیگر آن که در سالهای بعد به گونه ای عریان و مستقیم به نمایش گذارده شد ، این واقعیت بود که رابرت رد فورد نه تنها از آن قسم سینماگران و فیلمسازان به اصطلاح ضد سیستم ( مانند مارتین ریت و چارلی چاپلین و جوزف لوزی ) نیست تا مغضوب جریانات ایدئولوژیک آمریکایی مثل مک کارتی شود بلکه اگر پایش بیفتد از امثال جان وین و وارد باند و جان فورد نیز افراطی تر و ایدئولوژیک تر و تبلیغاتچی تر است و با ظاهر به اصطلاح چپ و مخالف از جنس امثال الیا کازان، علاوه بر پروپاگاندای ارتجاعی ترین جناح های امپریالیستی ایالات متحده حتی به جذب نیرو نیز برای آنان می پردازد.شاید این موضوع را می توانستیم از همان اولین تجریه بلند سینمایی وی به عنوان کارگردان ("مردم معمولی" در سال 1980) که جایزه اسکار بهترین فیلم و بهترین کارگردانی را از آن خود کرد ، دریابیم که برای موقعیت بحران زده جامعه آمریکایی پس از شکست در ویتنام و ایران ، نسخه فاشیستی مبنی برحذف منتقدان روش های غلط ( با تعبیر اشتباه ناخواسته) حتی در سطح نزدیکترین دوستان و خویشاوندان را تجویز می نمود.
شاید از همین رو بود که رد فورد دو دهه بعد در جریان تبلیغات فاشیستی نئوکان ها و دار و دسته جرج دبلیو بوش در غوغای پس از 11 سپتامبر 2001 ، علیرغم ساز مخالف زدن و ادعای دمکرات بودن، به عنوان سربازی فداکار که سر بزنگاهها خود را نشان می دهد ، در فیلم های تبلیغاتی مانند "آخرین قلعه "(راد لوری-2001) و "جاسوس بازی " (تونی اسکات-2001) به نقش آمریکایی های دو آتشه ظاهر شد ، علیرغم اینکه مثلا در فیلم "آخرین قلعه" به سیستم حاکم وقت بر زندان معترض بود ولی به خاطر اساس حاکمیت ایالات متحده، جان خود را نیز در همان زندان به خطر انداخت. همان گونه که قبلا فی المثل در فیلمی همچون "برو بیکر"( استوارت روزنبرگ – 1980) حضور پیدا کرده و در نقش یک رییس زندان اصلاح طلب ، با قوانین سخت گیرانه و تبعیض گرایانه مخالفت نموده بود و به همین دلیل برای اثبات برنامه ها ، طرح ها و اهدافش با لباس مبدل یک زندانی داخل زندان آرکانزاس شد و جان خویش را به خطر انداخت ولی در نهایت توانست قوانینی را که می خواست و آنها را بنابر عدالت تشخیص داده بود، برآن زندان حاکم کند اما به هرحال اصل زندان باقی ماند و هست.
این همان نوع تفکری است که خصوصیت و ویژگی بخشی مهمی از سیستم ایالات متحده آمریکا و ساختار امپریالیستی آن را تشکیل می دهد. به این معنا و مفهوم که نهایت مخالفت و اعتراض و انتقادش در حد تعارض دو حزب اصلی یعنی دمکرات ها و جمهوری خواهان و تفاوت سلیقه ها باقی مانده و هیچگاه به تقابل با کلیت سیستم سرمایه داری و امپریالیستی آمریکا کشیده نمی شود. شاخص سینمایی این تفکر ، فیلمسازان پر سر و صدایی از قبیل الیور استون یا مایکل مور هستند که در محور آثارشان علیرغم انتقاد واعتراض به نحوه عملکرد جریان نئو کان ها اما هیچگاه کلیت جریان اصلی حاکمیت آمریکا که بر سرمایه داری و نژادپرستی و سلطه گری استوار است را زیر علامت سوال نمی برند. ( ساخت دو فیلم "مرکز تجارت جهانی" و " دبلیو" نشان داد که امثال الیور استون حتی به همان اعتراض و انتقاد نیم بندشان نیز پایبند نیستند ).
این همان اندیشه و تفکر استراتژیک در هالیوود است که خطاها و جنایات و فجایع ایالات متحده در سطح داخل و خارج را محدود و منحصر به یک فرد و یا گروه کرده (و البته آن را قابل گذشت می داند) و کلیت سیستم حاکم و شاکله سرمایه داری و امپریالیستی آمریکا را مبرا از هرگونه اشتباه و خطا به شمار می آورد. یک نگاه استراتژیک که اندیشه های دفاعی و جنگی خود را هزینه حرکات و تصمیم گیری های مقطعی و گذرا نکرده و آن را در اختیار تمامیت موجودیت ایالات متحده آمریکا در همه ابعاد استکباری اش قرار می دهد. این همان تفکری است که اساس خلق آثاری مانند فیلم "توطئه گر" را تشکیل می دهد.
فیلم"توطئه گر"که بازگشت رابرت ردفورد به عرصه سینما پس از4سال و فیلم"شیرها برای بره ها" محسوب می شود ، عصاره ای از همین نوع منش و تفکر و در واقع خلاصه ای از کاراکتر سینمایی و سیاسی رابرت رد فورد به نظر می رسد.
"توطئه گر"بیست و چهارمین اثر سینمایی یا تلویزیونی است که درتاریخ تصویر متحرک به نحوی به آبراهام لینکلن (شانزدهمین رییس جمهوری ایالات متحده ) ارتباط دارد. در این رابطه مجموعه ای از فیلم سینمایی و سریال تلویزیونی و انیمیشن ساخته شده که از سال 1908 شروع می شود و معروفترین آنها ، "آبراهام لینکلن" (دیوید وارک گریفیث- 1930) و "آقای لینکلن جوان" ( جان فورد – 1939) ذکر گردیده است. اگرچه دو فیلم یاد شده اصل زندگی لینکلن را در قاب دوربین قرار می دادند اما فیلم "توطئه گر" به ماجرای معروف ترور وی و قضایای محاکمه ضاربین و مظنونین می پردازد. در واقع می توان فیلم "توطئه گر" را در زیر ژانر فیلم های دادگاهی به حساب آورد.
فیلم از سال 1863 و اوج جنگ های داخلی آمریکا موسوم به جنگ های انفصال یا Civil War آغاز می شود که یکی از افسران ارتش شمال وابسته به اتحادیه به نام فردریک ایکن ( با بازی جیمز مک اوی) زخمی شده و گفته می شود بر اثر فداکاری او ، پیروزی های مهمی حاصل شده است. فیلم به دو سال بعد دقیقا روز14 آوریل 1865 و مراسم جشن پیروزی اتحادیه در واشینگتن فلاش فوروارد می خورد.
در مراسم فوق ،فردریک ایکن و دو تن از دوستانش برای افتخار دیدار با وزیر جنگ ، ادوین استنتن (با بازی کوین کلاین) همه سالن را زیرپا می گذارند. در همین حال رییس جمهور لینکلن به همراه همسرش در حال تماشای تئاتر هستند که جان ویلکس بوث( یک بازیگر معروف تئاتر) به همراه 6 تن از دوستانش از جمله جان سورات به آبراهام لینکلن ، معاونش اندرو جانسن و وزیر امور خارجه ویلیام سوارد حمله کرده که در این حمله ، لینکلن با گلوله کشته می شود ولی اندرو جانسن و ویلیام سوارد جان سالم به در می برند. در ظرف چند روز ضاربین دستگیر یا کشته می شوند از جمله خود جان ویلکس بوث که در جریان محاصره مخفی گاهش در یک کلبه به ضرب گلوله یکی از سربازان به طور ناخودآگاه به قتل می رسد. اما تنها فرد متواری جان سورات است که به جای وی، مادرش مری سورات (با بازی رابین رایت) دستگیر می شود. او صاحب مهمانخانه مکان جلسات جان بوث و دوستانش بوده بدون آنکه در جریان توطئه قتل لینکلن باشد اما به اتهام توطئه گر اصلی بازداشت شده اگرچه از جنوبی های متعصب و مخالفین دیرین آبراهام لینکلن و سیاست هایش بوده است.
روردی جانسن(با بازی تام ویلکنسن)سناتور ایالت مریلند و استاد فردریک ایکن ، طبق قانون اساسی ولی برخلاف احساسات عمومی، دفاع از مری سورات را برعهده می گیرد ولی در همان نخستین جلسات به دلیل جنوبی بودن کناره گیری کرده و دفاع را برعهده ایکن می گذارد. ایکن نیز اگرچه در ابتدا دفاع از یکی از توطئه گران قتل رییس جمهوری محبوب ایالات متحده را برنمی تابد اما به تدریج متقاعد می شود که طبق قانون اساسی آمریکا ( همان قانونی که سالیان سال برایش جنگیده و جنگیده اند و هزاران کشته داده شده) بایستی از یک متهم بی گناه دفاع نماید، حتی اگر نامزد و همه دوستانش وی را به خیانت متهم کنند. ...ادامه دارد... بقیه در بخش دوم...
چرابرنامه هفت،صدها نفرعلما وطلاب متخصص رسانه را نمی بیند؟
آیا تعمدی درکاراست؟ چرا این برنامه از کارشناسان جدی ومتعهد رسانه کمتراستفاده می کند؟
مسئولین غافل صداوسیما! لطفا برنامه هفت را ازسلطه بی رقیب افراد خاص نجات دهید.
برنامه سینمایی هفت باز هم (جمعه مورخه هشتم فروردین1391) دست گل جدیدی به آب داد. فریدون جیرانی با خنده ای استفهامی و لحنی خاص که بوی استهزا از آن می آمد، در تخاطب با اولین میهمان برنامه هفت گفت: "واقعا علما فیلم هم می بینند...!" منظورش علمایی بود که به اکران برخی فیلم های ضدفرهنگی نقد دارند. ای کاش فریدون جیرانی که در قضاوت های عجولانه وجهت دار و ضعیفش شهره آفاق است، سری به سایت دانشگاه باقرالعلوم(علیه السلام) قم و دانشکده صدا وسیما در قم و مرکز پژوهش های اسلامی صدا و سیما و دانشگاه امام صادق (علیه السلام) تهران و سایر دانشگاه ها و پژوهشگاه های قم و تهران و مشهد و تبریز و اصفهان و ... می زد و فقط بیش از دویست عالم دین که در رشته هایی چون تهیه کنندگی و مستندسازی و ادبیات نمایشی و تاریخ و پژوهش هنر و فلسفه هنر و سینما و ارتباطات و سایر رشته های مرتبط مدارک کارشناسی ارشد و دکترای خود را گرفته اند و صدها مقاله و کتاب علمی طی 15 سال اخیر به جامعه علمی و هنری تقدیم داشته اند را می دید. ای کاش در هر برنامه هفت، یکی از این بزرگواران دعوت می شدند تا این برنامه از سطحی نگری نجات یابد و در مسیر تمهید راهبرد نگاری برای سینمای اسلامی-ایرانی بیفتد. اصلا واقعا چرا برنامه هفت این سیل کارشناسان جدی را هیچ گاه به برنامه خود دعوت نکرده است.
تازه این تعداد علاوه بر بیش از چندصد نفر از علما و طلابی است که در دفتر تبلیغات اسلامی قم و اصفهان و مشهد و... و در مدرسه اسلامی هنر قم و خانه هنر مرکز پژوهش های اسلامی صدا وسیما و جامعه المصطفی العالمیه و موسسه آموزشی-پژوهشی امام خمینی(رضوان الله تعالی علیه) قم و کلاس های آزاد هنری در شهرهای مختلف و ... دوره های نقد وبررسی برنامه های تلویزیونی و تاریخ هنر و تاریخ سینما و فلسفه هنر ار دیده اند و اکنون مشغول تحلیل و نقد تلویزیون و فیلم های مختلف و مباحث مربوطه در پژوهشکده های و دانشکده های مختلف هستند. بسیاری از اساتید دانشکده ها و پژوهشگاه هایی که نام برده شد، از این طلاب و علمای عزیز هستند که جدی و محققانه و بدن حواشی مربوط به سینما مشغول کار علمی هستند.
شایان ذکر است که بارها و بارها جدی ترین نقدهای تکنیکی و محتوایی به فیلم های پیچیده و پرمخاطبی چون ماتریکس، ارباب حلقه ها، آواتار، هری پاتر، نبرد تایتانها، اسم من خان، پسر جهنمی، مرد عنکبوتی، امگاکد، فصل جادوگر و... را از اساتید و فضلایی در قم و تهران دیده ام که آنچنان در کار خود دقیق هستند که مثلا برای تحلیل جدی ساختاری و محتوایی برخی از این آثار، بیش از سیصد ساعت وقت صرف کرده بودند و مباحثات جدی درباره تاریخ نگاری غربی ها در سینما و مباحث مرتبط با ادیان و فلسفه و تاریخ و جامعه شناسی و سینما و باستان گرایی و ناسیونالیسم در فیلم ها داشته اند و دوره های سینما را در دانشکده های مرتبط یا کلاس های آزاد سینمایی دیده اند و برخی تا پنجاه مقاله و تحلیل و نقد فیلم جدی نوشته اند و در مجلات معتبر علمی وسینمایی و رسانه ای به چاپ رسانده اند. تعداد این دوستان و مقالاتی که در ده سال اخیر نوشته اند، آنقدر زیاد است که در این بخش مجمل، قابل بیان نیست اما فقط برای نمونه ده نفر را تفصیلا ذکر می کنم: اساتیدی چون حجج اسلام و کارشناسان محترم ذیل که غالبا چند سال از دروس خارج حوزه را پس از طی سطوح عالی حوزه های علمیه طی کرده اند و علاوه بر آن در مباحث رسانه و سینما متخصص و صاحب اثرند:
- سید حسین شرف الدین (دکتری ارتباطات/ ارشد جامعه شناسی/ استاد موسسه امام خمینی و مرکز پژوهش های اسلامی صداو سیما و دانشکده های سینما و ارتباطات و جامعه شناسی/ نویسنده و منتقد سینما/ فلسفه هنر/ تاریخ سینما/ ماهیت شناسی فیلم)
- سیدحمیدمیرخندان،مشکات (دکتری ارتباطات/ نویسنده مجلات مختلف سینمایی مانند دین وسینما و رواق هنر و اندیشه/ استادنقدفیلم/حکمت هنر/ارتباطات/نظریه های فیلم در دانشکده های مختلف و پژوهشگر برگزیده در باب سینما وارتباطات)
- حسن یوسف زاده (دکتری ارتباطات/ ارشد جامعه شناسی/ استاد مدعو مراکز دانشگاهی و حوزوی/ محقق سینما و تاریخ هنر/ فلسفه هنر/ ارتباطات فرهنگی/ سکولاریسم/ تاریخ و فلسفه غرب)
- سلمان رضوانی (ارشد تهیه کنندگی/ استاد دانشکده صدا وسیما و خانه هنر و اندیشه قم و جامعه المصطفی العالمیه/ محقق فمینسم ورسانه/ دبیر دوهمایش بین المللی درباره سکولاریسم و رسانه/ مدیر سابق خانه هنر و اندیشه/ مدیر چندین پروژه جدی در باب دین ورسانه/ نویسنده و محقق تاریخ و تحلیل فیلم/ استاد دانشکده صداوسیما و جامعه المصطفی در این باب)
- احمد پهلوانیان (ارشد تهیه کنندگی/ارشد فلسفه/ استاد دانشکده صداو سیما و خانه هنر و اندیشه قم/ مدیر طرح و برنامه مرکز پژوهش های اسلامی صدا و سیما/ منتقد و مدرس رسانه/ خبرنگاری/ تاریخ هنر/ فلسفه و حکمت هنر/ نویسنده مجلات مختلف)
- سعید ارجمندفر (ارشد دین شناسی/ منتقد سینما/ محقق مسیحیت و یهودیت در هالیوود/ مدرس آخرالزمان در رسانه/ شرق گرایی رسانه ها/ نویسنده مقالات علمی در این باب/ استاد موسسه امام خمینی و جامعه المصطفی العالمیه)
- وحید حیاتی زاده (ارشد تهیه کنندگی/ نویسنده مباحث سینمای پست مدرن/ منتقد و تحلیل گر سینما/ پژوهشگر رسانه/ استاد دانشکده های ارتباطات وسینما/ محقق تاریخ سینما/دبیر مجله رواق اندیشه و هنر)
- غلامرضا یوسف زاده (محقق و نویسنده مرکز پژوهش های اسلامی صدا وسیما درباب فیلمنامه نویسی/ انواع روایت ها در سینما/ ماهیت ژانرهای سینمایی/ نویسنده کتاب "درآمدی بر روایت دینی در سینما وداستان")
- مهدی داوود آبادی (استاد فیلمنامه نویسی در دانشکده صدا و سیما و مرکز پژوهش های اسلامی صدا وسیما/ نویسنده کتاب "درام و بنمایههای مهدوی"/ پژوهشگر تاریخ و تحلیل روایت دینی در سینما و آخرالزمان/ نویسنده و مشاور فیلمنامه های مختلفی که تبدیل به فیلم شده اند)
- ابراهیم فیاض (دکتری مردم شناسی/ اندیشمند حوزه علم دینی/ استاد دانشگاه تهران و سایر مجامع حوزوی و دانشگاهی/ محقق و مدرس جامعه شناسی هنر، سینما، فلسفه هنر، تاریخ هنر، حکمت هنر)
- البته اگر بخواهم دوستان و اساتیدی چون دکتر هادی صادقی(مدیر پیشین مرکز پژوهش های اسلامی صدا و سیما و استاد و نویسنده فلسفه و کلام و ادیان ورسانه) / حسام الدین آشنا(دکتری ارتباطات، استاد دانشگاه امام صادق علیه السلام، محقق سینما وهنر، مدرس حکمت سینما و نظریه های ارتباطات، نویسنده مقالات متعدد در این باب) / سید رضی موسوی(دکترای فلسفه هنر و استاد دانشکده صدا سیما و محقق تاریخ هنر و معماری وسینما) / کریم خان محمدی(دکترای فرهنگ و ارتباطات، محقق مرکز پژوهش های اسلامی صدا وسیما، نویسنده تاریخ و تحلیل سینما ورسانه) / سیدمجتبی سیدسلیمانی(منتقد سینما، استاد حوزه ودانشگاه، محقق آخرالزمان ورسانه و فیلم) / دکتر ابراهیم شفیعی سروستانی)محقق و طراح وبرنامه ریز رسانه و غرب شناسی/ سرکار خانم بیات(فیلمنامه نویس، محقق و استاد حوزه و دانشگاه) / علیرضا پویا(دکتری فرهنگ و ارتباطات، از مسئولین سابق مرکز پژوهش های صداوسیما، کارشناس ارشد برنامه های تلویزیونی) / سرکار خانم خزائلی(مسئول واحد رسانه جامعه الزهرا(علیها السلام) حوزه علمیه قم،محقق فیلمنامه نویسی و سینما ورسانه) / محمود علی پور(ارشد تهیه کنندگی، منتقد و محقق سینما و رسانه و ادیان و تاریخ) / محمدجواد عرب سالاری(محقق دین ورسانه، نویسنده در باب فیلم و آخرالزمان و یهودیت و مسیحیت و ارشد ادیان شرقی) / سیدحمیدرضا قادری (مترجم دانشنامه دین،ارتباطات و رسانه،دکترای پزشکی،محقق مرکز پژوهش های اسلامی صدا و سیما، منتقد و تحلیل گر فیلم و رسانه) / علی قهرمانی(منتقد سینما، محقق ادیان ورسانه، نویسنده در باب عرفان و رسانه وفیلم های معناگرای غربی و شرقی) / محمد سعید قشقایی (ارشد تهیه کنندگی، منتقد سینما و کارشناس ادیان شرقی در سینما) / محمد حسین فرج نژاد(منتقد سینما، مدرس حوزه و دانشگاه، پژوهشگر تاریخ و فلسفه سینما و هنر و ادیان) / سید علی آتش زر(محقق و مدرس نقد فیلم، تاریخ سینما و نویسنده تحلیل برنامه های تلویزیونی) و... و ... را بشمارم این سیاهه بسیار مجال می طلبد که بهتر است به فرصت دیگری موکول شود. نتیجه کار این دوستان برای آنان که چشم بازی در مجلات تخصصی رسانه وسینما دارند، قابل مشاهده است و آثار عینی تر و بیشتر نیز در آینده نه چندان دور افزون تر از قبل، خود را نشان خواهد داد.
چرا به قضاوت های غیرعلمی و سست فریدون جیرانی نقد دارم؟!
واقعا متاسفم فردی چون فریدون جیرانی در این برنامه اینقدر اختیارات دارد. تا حدی که بارها و بارها خودش گفته است که خودم صحنه را کنترل می کنم و از پشت صحنه هیچ چیزی به من نمی گویند! فردی که در مباحث سینما ورود تکنیک زده و تجربی دارد و البته در جهت گیری فلسفی وفکری همین تجربیاتش، بسیار قابل نقد است، ولی مطمئنا در مباحث برنامه ریزی راهبردی رسانه و سینما و تحلیل محتوا و شناخت اهداف آثار شاخص سینمایی و نقد فیلم جامع، چندان تبحر جدی ندارد و افراد زیاید هستند که شانیت اداره و راهبری این برنامه را دارند. بسیار واضح است که توجه وی به فیلم وسینما، صرفا تکنیک زده و مبتنی بر تجربیات غربی ها از سینماست و چندان روحیه پژوهشی در باب حکمت و فلسفه و نقد فیلم و شناخت محتوای آثار سینمایی و سواد رسانه ای و طراحی استراتژیک رسانه ندارد. واقعا انصاف است که او اینقدر اختیارات در این برنامه مهم داشته باشد؟ واقعا از نظر مسئول شبکه سوم و ریاست سازمان، برنامه ای با مخاطب چندصدهزارتایی را باید به چنین فردی سپرد؟ در حالی که نیک می دانیم که وی نه تنها مجری، که واجد نقش بسیار تعیین کننده ای برای تعریف و اجرای آیتم های این برنامه است.
فریدن جیرانی، فردی است که گاه و بیگاه با خنده های ژورنالیستی اش، بدون اینکه استدلالی داشته باشد، طرف سخن خویش را منفعل می کند و وی را از ادامه سخن باز می دارد. فردی که تعاریفش از مدرنیته هر دانشجوی سطح پائین هنر و فلسفه و ادیان و جامعه شناسی را به خنده وا می دارد و حمایتش از عدم سانسور در سینما قابل تامل می باشد و علت یابی های اش از دلایل افول و رشد سینمای ایران و سینمای دفاع مقدس، هر مخاطبی را به تعجب وا می دارد. قطعا جیرانی ژورنالیستی سینمایی است که مبتنی بر برخی نگاه های روزنامه ای و کم عمق، در باب سینما قضاوت می کند و قضاوت هایش عالمانه و محققانه و مبتنی بر نظریات فیلسوفان هنر و کارشناسان راهبردی رسانه نیست. یادمان نمی رود تعاریف بی پایه و اساس وی در صحبت با مسعود فراستی که از مدرنیته داشت. یادمان نمی رود مباحثاتش با برخی زنان معروفه سینمای ایران در مجلات و برنامه هفت. یادمان نمی رود موضع گیری هایش درباره عالمان دین وسینما. یادمان نمی رود جانبداری هایش از فیلم غرب پسند جدایی... .
جای تاسف است که افسار مهم ترین برنامه سینمایی تلویزیون ما به دست ایشان افتاده است. واقعا باید گریید بر جامعه ای که با وجود متخصصان ارزشمند و برنامه ریزان راهبرد نویس رسانه ای، آیتم های این گونه برنامه هایش در اختیار برخی بازیگران غربزده و معروفه و نویسندگان ژورنالیست مجلات غربگرا و غیرعمیق سینمایی است که با عکس های برخی بازیگران نان می خورند و متخصص تبلیغ فیلم های خاص هستند. ای کاش مسئولین صدا و سیما کمی به فکر عاقبت خود و مردمی که مخاطب چنین برنامه ای هستند، نیز بودند. البته خدا را شاکرم که بسیاری از مردم و دانشگاهیان و حوزویان، این مطالب را متوجه شده و متذکر می شوند. امیدوارم که پس از این تذکرات، این قبیل برنامه ها سر و سامان بهتری بگیرد و تبدیل به برنامه ای در مسیر اعتلای سینما وفرهنگ ایران اسلامی شود. قصد ما توهین به آقای جیرانی و هیچکس دیگر نبوده و نیست و تلاش بر این بوده است، واقعیتی که باید گفته می شد، پس از چندین بار تذکر غیرمستقیم و شفاهی به مسئولین صدا وسیما، در منظر عمومی بگوئیم. به امید غلبه حق مدران.
معناگرایی معکوس،عرفان پست مدرن،بودیسم ولامائیسم صهیون مآب درسینمای غرب (بخش ابتدایی)
با نگاهی به بودیسم، بودیسم تبتی، هندوئیسم، ذن، ذاذن، یوگا و ارتباط معناگرایی و زرسالاران و صهیونیست های بین الملل وتاثیرات سینما از این آیین ها
ا نگاهی به بودیسم، بودیسم تبتی، هندوئیسم، ذن، ذاذن، یوگا و ارتباط معناگرایی و زرسالاران و صهیونیست های بین الملل وتاثیرات سینما از این آیین ها (بخش اول این مقاله نگاهی دارد به فیلم ها وسریال های لبه تیغ، ماتریکس، انیماتریکس/ پویانمایی های نه گانه ماتریکس، بهار تابستان پائیز زمستان... و بهار، نفرین مجسمه سیاه، ای کیو سان، جواهری در قصر/ یانگوم بزرگ، افسانه شجاعان، روشنایی تضمین شده/ روشنایی ضمیر/ روشنایی ذهن)
اخیرا شاهدیم که موج بلندی از فیلم های اصطلاحا معنا گرا ایجاد شده و ازهمه بلندتر موجی است که مروج بودیسم با قرائت غربی آن، می باشد و معناگرایی هالیوودی با حدت تمام به سمت عرفانهای شرقی خصوصاً بودیسم پیش میرود و آثار شاخصی مانند سه گانه «ماتریکس» و «انیماتریکس»(انیمیشنهای نه گانه ماتریکس)، هفت سال در تبت، بودای کوچک، کاندون، نفرین مجسمه سیاه، لبة تیغ، کتیبة جادوئی، تن تن در تبت، بودا، بهار تابستان پاییز زمستان ... و بهار، سمسارا، معبد شائولین، ایکییو سان، جواهری در قصر (یانگوم بزرگ)، بودا از شرم فرو ریخت، راهب خشمگین، روشنایی تضمین شده، بودیسم و سرمایه جهانی، اوسه آم، چه آرزوهایی که میآیند، بابا عزیز، پرسشهایی برای دالایی لاما، تبّت، تفکر ذن و ... در حال مطرح کردن این نوع معناگرایی در جهان هستند. از طرفی دیگر، ستارگانی چون «کیانوریوز» نقش اول «ماتریکس»، «برادپیت» بازیگر «هفت سال در تبت»، «اوماتورمن»، «ریچاردگر»، «جت لی»، «استیون سیگال»، «شارون استون»، «لئوناردو دی کاپریو» نقش اول «تایتانیک»، «جان کلیز»، «آلانیس مورلیست»، «استینگ»، «گلدی هاون» و «اورلاندو بلوم» به داشتن گرایشات بودایی و پذیرفتن این آیین، در هالیوود مشهور... متن کامل در ادامه مطلب... / قسمت دوم در این پست
(بخش دوم و نهایی)
با نگاهی به بودیسم، بودیسم تبتی، هندوئیسم، ذن، ذاذن، یوگا و ارتباط معناگرایی و زرسالاران و صهیونیست های بین الملل وتاثیرات سینما از این آیین ها (بخش دوم و نهایی مقاله: با نگاهی به فیلم های هفت سال در تبت، بودای کوچک، بودا، سمسارا، کتیبه جادویی/راهب ضد گلوله، کوندون/کاندون دالایی لامای چهاردهم، بودیسم وسرمایه داری جهانی، راهب خشمگین)
بودیسم تبتی[38]، در اتحاد راهبردی با صهیونیسم و استکبار
در قرن شانزدهم میلادی لقب «دالایی لاما» از طرف پادشاه مغول، به رؤسای لامائیسم داده شد. «دالایی» به معنای دریاست.[40] اکنون چنان این آیین بر تبتیان رسوخ کرده که حوالی دهه هفتاد میلادی یک پنجم خانودههای تبتی در دیرها و معابد مشغول بودهاند. دیرهایی که مرکز مذهبی، سیاسی و اجتماعی هستند. اکنون «تنزین گیاتسو» متولد 1935م. به عنوان چهاردهمین دالایی لاما، رهبر تبعیدی تبتیان است. تنزین گیاتسو، 66 سال است که رهبر این فرقه است. وی در سال 1898م. به دلیل مبارزات غیرمسلحانه اش با سلطه چین بر تبت، جایزه صلح نوبل را گرفت! او از سال 1595م. به همراه صدهزار نفر از پیروانش توسط چین به هند تبعید شد و هم اکنون در دانشگاههای معتبر غرب، به او کرسیهای متعددی دادهاند تا مروج رسمی عرفان سکولار و مبارزه مسالمت جویانه (ذلتپذیر) و معنویت بدون خدا و متافیزیک بدون معاد و پیامبری و وحی باشد.[41] اخیراً مدال طلای کنگره، بالاترین نشان غیر نظامی آمریکا در دوران جنگطلبان بر این کشور، توسط جرج بوش 16 اُکتبر 2007 (24 مهر 1386) به دالایی لاما اهدا شد! همان رهبر بوداییان تبّت که دم از صلح و همزیستی مسالمتآمیز و تساهل و عدالت میزد و سردمدار شعارهایی چون «مهربانی، شفافیت، بینش»[42] در دانشگاهها و مجامع دینی و علمی اروپا و آمریکا بود و خود را به عنوان پیامآور معنویت و تعالیم مصلحانه از شرق برای غرب معرفی میکند و مدارای دینی و پیروی از طریق محبت را تبلیغ میکند و سمبل مبارزه خالی از خشونت، در رسانههای مسلط جهان است.[43] به راستی چرا غرب اینچنین واضح و معنادار از بودیسم تبتی حمایت می کند؟ چرا سمبل جنگطلبان جهان، جرج دبلیو بوش، که فقط در پنج سالة اخیر(2003-2008) دو جنگ، به قیمت چند صد میلیارد دلار و حدود یک میلیون کشته از مسلمانان، خصوصاً شیعیان عراق به راه انداخته است، اینچنین طرفدار عالی جناب «تنزین گیاتسو»، چهاردهمین دالای لامای بودایی شده است؟ ... متن کامل و پاورقی ها در ادامه مطلب... قسمت اول را در پست قبلی همین وب ببینید.
موعود به نقل از مشرق: در تازهترین کتاب منتشر شده از سوی خاخامهای یهودی در سرزمین های اشغالی، کشتن و نابود کردن هر انسانی که برای موجودیت رژیم صهیونیستی (اسرائیل) تهدید محسوب شود، جایز و لازم است
بنابر محتوای کتاب عبری زبان "عقائد پادشاه" نوشته خاخام "اسحاق شاپیرا"[1] و خاخام "یوسف الیتصور"[2] که در 230 منتشر شده است، کشتن هر انسانی حتی اطفال و نوزاد انسان از ترس تهدید اسرائیل در آینده، برای امنیت اسرائیل و ساکنین آن نه تنها مذموم نیست بلکه جایز، لازم و مباح است.
خاخام یوسف الیتصور
این کتاب در 6 فصل تدوین شده است و بنابر اظهارات نویسندگان آن، بر اساس آموزههای دین یهود نگارش شده است و هیچ تحریفی در آن وجود ندارد.
اسحاق شاپیرا در جواب به اعتراض انتشار این کتاب میگوید: کتاب فوق خلاصهای از آموزههای هالاخاه است و جنبه آموزشی دارد و هیچ تحریف در آن صورت نگرفته است. (هلاخاه یا هلاخا): به مجموعه قوانین شریعت یهود گفته میشود، قوانینی که از تورات، تلمود و حاخامها و همچین آداب و رسوم یهودیان ناشی میگردد.
خاخام اسحاق شاپیرا
فصل اول کتاب فوق، درباره حرام بودن و مباح بودن قتل یهودیان و غیر یهودیان بر اساس آموزههای هالاخاه است، نویسنده در این فصل با توجه به آموزههای کتاب مقدس در ابتدا مینویسد: "تو نباید کسی را بکشی" و این عبارت را خاص یهودیان عنوان میکند و مینویسد: نهی از کشتن تنها برای یهودیان گفته شده است و یک فرد یهودی نمیتواند یهودی دیگری را بکشد ولی یک یهودی میتواند غیر یهودی "گوئیم" ( ???) را بکشد و حتی یهودیان در بسیاری از موارد میبایست این قتل را انجام بدهند.
در فصل دوم کتاب با عنوان "کشتن غیر یهودی کسی که هفت قانون نوح را نقض کرده"، نویسنده تأکید میکند اگر یک غیر یهودی به یکی از هفت قانون فرزندان نوح بی احترامی کرده و یا آن را نقض کرده است، میبایست کشته شود. نویسنده در این فصل با منتسب کردن غیر یهودیان به فرزندان نوح مینویسد: خداوند فرزندان یهود را بواسطه تعهد خود و گوش کردن به فرامین آسمانی در مرتبه بسیار ارزشمندی نسبت به غیر یهودیان قرار داده است لکن فرزندان نوح و غیر یهودیان را در مرتبه پست و پایینتری قرار داده و سعادت آنها را در گرو تعهد به هفت فرمان و هدایت از سوی یهودیان قرار داده است، بنابر این هر شخص یهودی بدون نیاز به اجازه و حکمی میتواند غیر یهودی را به دلیل تخلف از یکی از هفت فرمان بکشد.
در فصل سوم و چهارم، نویسنده با مقایسه میان یهودیان و غیر یهودیان،میزان پایبندی آنها به اعتقادات خودوهمچنین وضعیت آنها در حکم قتل را بررسی کرده و نتیجه میگیردکه یهودیان میتوانند غیریهودی رابکشند درحالکیه غیریهودیان نیزمیتواند غیریهودی را بکشندپس کشتن غیر یهودی مشکلی ندارد.
در فصل پنجم کتاب با عنوان "کشتن غیر یهودیان در جنگ"، نویسنده کتاب بر این نکته تأکید میکند که کشتن غیر یهودیان تنها در میدان جنگ علیه اسرائیل تعریف نمیشود بلکه کسانی که سربازان دشمن را برای جنگیدن با اسرائیل تشویق میکنند و از این اقدام سربازان غیر یهودی رضایت دارند نیز باید کشته شوند. نویسنده در ادامه فصل پنجم دامنه کشتار غیر یهودیان را وسیعتر کرده و مینویسد: کشتن کسانی که در جنگ شرکت نکردهاند نیز واجب است زیرا ممکن است این افراد در حال حاضر به دلیل صلح موقت اقدام به کناره گیری از جنگ بکنند ولی امکان دارد در آینده و بعد از زمان صلح، اقدام به جنگیدن با یهودیان بکنند، بنابر این این افراد اگر چه در جنگ شرکت نکردهاند ولی باید برای رفع خطر احتمالی آنها را بکشند.نویسنده کتاب عقائد پادشاه مینویسد: هیچ راهی برای اصلاح غیر یهودیان وجود ندارد و حتی کسانی که در زمان طفولیت و یا نوجوانی با هفت قانون نوح آشنا نشدهاند نیز باید بنابر عقل سلیم کشته شوند زیرا ممکن است بعد از آشنایی با هفت قانون نوح، از اجرای آن خودداری کنند بنابر این کشتن اطفال غیر یهودی نیز مباح و لازم است.
نویسنده در آخرین فصل کتاب با عنوان "هدف قرار دادن بی گناهان" کشتن غیر نظامیان یهودی را از وظایف سربازان یهودی دانسته و مینویسد: اسرائیل میبایست بنابر حق خود تمام فلسطینیان فارق از مرد و یا زن و حتی بدون توجه به سن آنها اعم از بچه یا جوان و یا کهنسال را مورد هدف قرار داده و به قتل برساند. نویسنده همچنین در انتهای فصل ششم مینویسد: اسرائیل میبایست غیر یهودیانی که در قلمرو سرزمین اسرائیل قرار دارند را مورد هدف قرار داده و بکشد حتی اگر این اشخاص گروگان و یا اسیر باشند و یا باید این افراد را مجبور به جنگ با دشمنان اسرائیل بکند و اگر این افراد از جنگیدن امتناع کرده و یا فرار کردند، آنها را مورد هدف قرار داده و بکشد.
اعتراض یهودیان سرزمین اشغالی به توقیف کتاب وبسایت خبری "یدیعوت آحارونوت" نوشت: بسیاری از ساکنین اسرائیل در حمایت از اظهارات خاخام "داو لیور" مبنی بر حقانیت کتاب عقائد پادشاه و همچنین اعتراض بر توقیف انتشار کتاب فوق به خیابانها ریختند.
حمایت از انتشار کتاب عقائد پادشاه
از سوی دیگر، سران رژیم صهیونیستی در حالی کتاب فوق را افراطی معرفی میکنند که اکثریت خاخامهای یهودی سرزمن اشغالی از کتاب فوق حمایت کرده و یا حاضر نشدهاند علیه کتاب فوق اظهار نظری داشته باشند و تنها برخی از خاخامهای یهودی همچون "عوادیا یوسف" و یا "یوسف شالوم الیاشیو" انتشار این کتاب را بازی با آتش معرفی کرده و هیچ حکمی علیه کتاب صادر نکردهاند.
خاخام اسحاق گینسبورگ حامی کتاب عقائد پادشاه/ حامیان کتاب عقائد پادشاه
خاخام داو لیور، خاخام "اسحاق گینسبورگ"، خاخام "یعقوب یوسف"، خاخام "زلمان گلدبرگ" تعدادی از خاخامهای سرشناس یهودی در سرزمین اشغالی هستند که محتوای کتاب تئوری پادشاه را تأیید و تصدیق کردهاند و با توقیف انتشار این کتاب مخالفت کردهاند. در کنار حمایت حداکثری خاخامهای یهودی در سرزمین اشغالی از کتاب عقائد پادشاه، از سال 2011 به عنوان یک کتاب آموزشی در دانشگاه عبری اورشلیم (بیت المقدس) تدریس و نقد شود
[1] - Yitzhak Shapira و
[2] - Yosef Elitzur
ایام سوگواری حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها را به حضرت صاحب الامر عجل الله تعالی فرجه الشریف و امت دیندار تسلیت عرض می کنم. نشریه فرهنگ پویا یکی از جدی ترین و منظم ترین نشریاتی بوده است که برای دانشجویان و طلاب اندیشمند در قم منتشر می شود. شماره جدید آن درباره بیداری جهانی و بیداری اسلامی و آسیب شناسی آن است که واقعا خوانی است. این نشریه یکی دیگر از برکات وجودی استاد عزیز ایه الله مصباح یزدی می باشد. لینک متن کامل مقالات شماره بیستم مجله فرهنگ پویا بحثهای خوب و مفصلی درباره فراماسونری دارد و از نوشته های متقن و اساتید مطرح و محققی چون آیه الله مصباح یزدی و استاد شمس الدین رحمانی و دکتر موسی حقانی و دکتر سیداحمدرهنمایی بهره جسته است، حتما این مطلب را بخوانید تا برخی بحث های ضعیفی که اخیرا در اینترنت درباره فراماسونری مطرح شده است را بازشناسی کنید. اما آنچه به حیطه وظایف ذاتی این وبلاگ مربوط می شود، مقاله خوبی است که محمود علی پور در باب فراماسونری در سینما نگاشته است. بخش دوم این مقاله ارزشمند را به شما عزیزان تقدیم می کنم: بخش اول این مقاله را در این آدرس از همین وبلاگ و بخش دوم در این آدرس از همین وبلاگ متن کامل را در سایت نشریه فرهنگ پویا ببینید.
ادامه پاورقی های گران سنگ این مقاله
14.فراماسونرها با مطرح کردن انگیزیسیون یا دادگاه تفتیش عقاید بر ضد خود که توسط کلیساها و پاپ صورت میگرفت، خود را قربانیان ظلم و تعدی روحانیت میدانند و دلیل این تعدی را نیز این میدانند که آنان قصد داشتند مردم را از زیر یوغ کلیسا نجات دهند و مورد غضب کلیسا واقع شدند که این دروغی بیش نیست. و جرم آنها شیطانپرستی و انجام آئینهای مشرکانه و کافرکیشانه بود. خانم دکتر کارن رالس (Karen Ralls) مورخ قرون وسطی و نویسنده کتاب The Templars and the Grail: پس از آن ضرورتی برای وجود شوالیههای معبد نبود. پس از این شکستها، برخی از مردم احساس کردند که شاید خدا آن طور که آنها قبلاً تصور میکردند اقتدار مقدسی را به شوالیههای معبد نداده بوده است ناگهان اوضاع تغییر کرد. در روز جمعه مورخ 13 اکتبر 1307، به مقرهای اصلی شوالیههای معبد در سرتاسر فرانسه حمله شد و نظامیان فرانسوی تعداد زیادی از شوالیهها را دستگیر کردند که در میان این شوالیهها، رهبر آنها ژاک دملی و گروهی از شوالیههای رده بالا حضور داشتند. آنها متهم به جرایم سنگین شدند و اموالشان مصادره شد. این اتهامات چیزی بالغ بر 100 مورد بود از جمله: ریختن آب دهان و ادرار کردن بر روی صلیب، خوردن خاکستر مردگان، همجنس بازی، شیطان پرستی و ...
www.karenralls.com
15.آقای عدنان اکتار یا هارون یحیی پژوهشگر و محقق دنیای اسلام شرایط عضویت در لژهای ماسونی و مراسم عجیب و غریب عضویت در آن را شرح میدهد: فراماسونها نیازی نیست که به آدمها پیشنهاد خاصی بدهند چرا که آنها پیش از این، این مسائل را به خوبی دریافتهاند. برای مثال اگر کسی بخواهد عضو هیأت علمی دانشگاه شود، او میداند چقدر آسانتر است. که ابتدا به عضویت فراماسونری درآید. یا اگر کسی بخواهد سرگروه علمی شود میداند که چه راهی آسانتر است بنابراین خیلی از این نوع افراد در انتظار پیشنهاد هستند تا به فراماسونری بپیوندند. در این موقع هست که دو یا سه تا از آنها پیدایشان میشود و میگویند ما مواظب شما بودهایم و دریافتیم که شما شخص بسیار باهوشی هستید. ما تصمیم داریم که از شما یک ماسون بسازیم. آنها میگویند که آن شخص را به لژ خود خواهند برد. آنها در آنجا یک سلول دارند، یک جمجمه آدم را از قبرستان میدزدند و در آنجا قرار میدهند سپس میگویند که بشین و فکر کن بعد یک چیزی مثل ماسک روی سرش میگذارند و با طناب یا ریسمانی دور گردنش میبندند و وادارش میکنند تا 4 دست و پا مثل حیوان دور اتاق بچرخد. بعد پیراهنش را پاره کرده و با شمشیر دو سه خراش روی سینهاش میاندازند بعد وادارش میکنند قسم بخورد هیچگاه اسرار فراماسونری را فاش نکند حتی اگر تا سرحد مرگ درد بکشد یا قطعه قطعهاش کنند. پس از آن ورود او به تشکیلات فراماسونری را خوشامد گفته و چشم بندش را برمیدارند. این اولین مرحله است، به عبارت دیگر نخستین گامها برای سوق دادن مردم به سوی درجات کفر برداشته میشود.
16.آقای دکتر هارون یحیی کارشناس تاریخ فراماسونری درباره این تشکیلات صهیونیستی و عملکرد شیطانیاش در طول دوران فعالیتش اظهار میدارد: تساهل و تسامح نیز از اصول مبنایی این انجمنهاست لژهای فراماسونری برای نفوذ در جوامع مختلف نیازمند خلع سلاح عقیدتی آنها هستند تا موانع پیش رو را کاهش دهند و این خلع سلاح را با تبلیغمدارای اعتقادی صورت میبخشند. دکتر حقانی عناصر اصلی اندیشه ماسونری را تشریح میکنند: نکته بعدی درباره لژهای ماسونی، مخالفت حضور دین در سیاست است که با صراحت این شعار را عنوان میکنند و جزء اصول قانون اساسیشان است. تسامح و تساهل و روامداری و tolerance، از اصول دیگر فراماسونری هست که به اعضای فراماسونری آموزش میدهند. عدم تعصب مذهبی فراماسونها از همان ایدئولوژی و تفکر صهیونی اومانیسم نشات میگیرد. وقتی مطرح میشد، یک ماسون نباید تعصب داشته باشد یعنی نباید مسلمان باشد، نباید اعتقاد داشته باشد، نباید امر به معروف و نهی از منکر کند، نباید اصل تبری و تولی را بپذیرد. وقتی بحث اومانیسم میشد، این اومانیسم انسان در افق قرآن نبود، انسان از منظر حضرت علی نبود، انسان در ایدئولوژی و جهانبینی اسلام نبود. انسان در غرب بود. آن انسان غربی را مطرح میکرد که منهای خدا و منهای دین بود.
17.دکتر حقانی مدیر پژوهشی تاریخ معاصر، ریشه ها ی فکری لژهای فراماسونری را از عصر روشنگری و گرایش های ضد دینی شبه روشنفکران برآمده از آن پی میگیرد: فراماسونری نفی ادیان است ودر بعضی لژها تاکید بر دین طبیعی و در بعضی اساساً نفی خداوند است. در فرانسه لژهای فرانسوی عمدتاً لژهایی هستند که وجود خداوند را منکر میشوند. انگلیسیها وجود خداوند را منکر نمیشوند، بلکه ادیان را منکر میشوند که عملاً همان ترویج سکولار است. یک جریانی در عصر روشنگری در غرب فعالیت خود را آغاز کرد تحت عنوان دئیسم که اینها قائلان به وجود خداوند هستند، بدون اذعان به وجود ادیان الهی. اینها سعی کردند هر نوع دینی را طرد کنند و نهایتاً بگویند ما به خدا به عنوان وجودی که هستی را خلق کرده، اعتقاد داریم؛ اما خداوند هیچ دخالتی در نحوه زندگی انسان و اداره هستی ندارد و بنابراین بشر برای اداره خودش در جامعه و سیاست، خودمختار است. آقای هارون یحیی یا عدنان اکتار، اساس تفکر ماسونی را ضدیت با ادیان توحیدی به خصوص اسلام میداند: به عنوان یک ایدئولوژی در واقع فراماسونری علیه هر نوع دینی است. آنها این مطلب را در کتابهایشان فریاد زدند، افراد بیدین برای بالاترین درجات عضویت انتخاب میشوند، هدف اصلی فراماسونری پدید آوردن دنیایی بدون دین و مذهب است. از همین رو تمام رهبران کمونیستها، فراماسون بودند کارل مارکس یک ماسون بود، لنین یک ماسون بود و ترودسکی هم یک ماسون بود. تقریباً هیچ رهبر کمونیستی نبوده است که فراماسونری نبوده باشد.
18. Cosmopolitanism
19. مفهومی است به معنای باور تعلق تمام جهان به تمام مردم جهان و عدم وابستگیهای قومی – ملی و در کل، باور به اینکه جهان، میهن مشترک تمامی مردم است. در این مفهوم، تعلقات مادی و معنوی به کشور خودی و خاصی وجود ندارد و دیگر هیچ علایق فرهنگی، سنتی و سیاسی ویژهای نسبت به سرزمین و کشور وجود ندارد؛ مارکوس سیرون، از اولین طرفدارن این نظریه، به سه اصل معتقد بود: الف) عدالت طبیعی ب) تابعیت جهانی ج) دولت جهانی. دکتر احمد دوست محمدی محقق و مدرس دانشگاه، اهداف استراتژیک ماسونی را چنین تشریح می کند: لژ ماسونی نباید به یک دولت یا دو دولت اکتفا کند، بلکه تمام دولتهای جهان را باید تحت سیطره خود قرار دهد. برای رسیدن به این هدف ابتدا لازم است دین و علمای دین راکه یگانه دشمن ما هستند نابود کنیم. این را در کنفرانس شرق اعظم در سال 1923 گفتند. هدف انجمنهای فراماسونری سیطره بر جهان است و در این راه، سیطره اصولی، تشکیلاتی و نیز فکری را مبنای فعالیت خود قرار میدهند.
20. کابالیستها به مصر باستان با دیدی ستایشآمیز نگاه میکنند و این در حالی است که تفکر توحیدی اسلام، مصر باستان و فراعنه و کاهنان آن را نمونه کامل طغیان انسان در برابر خداوند میداند. این نگاه ستایشگرانه نسبت به تمدن مصری، امری است که از طریق کابالا وارد اندیشههای فرقه های مسیحی قرون وسطایی از جمله فرقه شوالیههای معبد شد و در نهایت به فراماسونری امروز راه یافت. تأثیر شوالیههای معبد بر فراماسونری، خود مؤید تأثیرات انکارناپذیر یهودیت بر فراماسونری است. البته برخی از روزنامههای یهودی بر این ارتباط تنگاتنگ میان یهودیت و فراماسونری تأکید کرده اند. «فراماسونری اروپایی، ماهیتی یهودی دارد» (مجله یهودی لافیری منتشر شده به سال 1861) خاخام اسحاق وایز در سوم آگوست سال 1866 در مجلهای اسرائیلی _ آمریکایی نوشت فراماسونری از حیث درجات، تعالی، پیامهای محرمانه و روشنگریهای تاریخیاش تشکیلاتی یهودی است. گزینش هرم به عنوان سمبل از سوی فراماسونها، به این دلیل بود که آنها اهرام مصر را به عنوان سمبل نیروهای خارق العاده و فرا طبیعی کاهنان مصر میدانستند. افزون بر این، نماد هرم نشان از نظام طبقاتی و سلسله مراتب سازمان فراماسونری دارد. به طوری که ساختار این سازمان نیز ساختاری هرمی است. ماسونها با زبانی که هر کس توانایی فهم و درک معانی ویژة آن را ندارد، مطالب خود را به یکدیگر میفهمانند. در بررسی رمزهای ماسونی، به نمادهای زیادی که از تورات برگرفته شده است، برمیخوریم.
21. در کتاب تاریخ جادوگری، ترجمه ایرج گلسرخی، به پرستش بتهای گوناگون در بین یهودیان در قدیم اشاره میکند و هم اکنون ماسونها تعدادی از این بتها را پرستش میکنند و مراسمهای خود را درکنارآنها اجرا میکنند. یهودیها داگون (Dagon ) الهه فلسطینیها را که نیمی زن و نیمی ماهی بود، میپرستیدند. مجسمه برنزی این الهه به شکل زنی زیبا ساخته شده بود که مانند درکه تو (Derceto) و دیرکه (Dirce ) دو الهه سریانیها در اشکلون دمی مانند دم یک ماهی عظیم داشت. یا آسیما (Assima) خدای آماتیتها که به شکل بز بود، اما مخوفترین خدایان، مولوخ (Moloch) بچهخوار خدای عامونی بود. نام مولوخ از واژه عبرانی ملک به معنی شاه گرفته شده بود. و آیین پرستش او به نیت طلب سلامتی و طول عمر برای شاه انجام میشد. پرستندگان در برابر، از او انتظار داشتند که شاه نیروی جادویی خود را در راه سود و صلاح مردم به کار اندازد و به ویژه به محصولات کشاورزی آنها برکت دهد. اما بهای مولوخ بسیار سنگین بود و مردم کودکان خود را برای خوشایند بت معبودشان در برابر او به آتش میافکندند و مولوخ که تا گلو از جان قربانیان خود انباشته بود همچنان بر دره هیوم حکمروایی میکرد. هنگام اجرای مراسم پرستش، طنین کر کننده سنج و شیپور و طبلها فضا را با چنان خروش وحشیانهای میانباشت که فریاد و استغاثه قربانیان بت در آن خاموش میشد. اکنون دیگر میدانیم که اندیشه خدای واحد در انحصار اسرائیل نبوده و این مردم برگزیده هم نمیتوانند ادعا کنند که نخستین قومی بودهاند که به توحید (Monotheism) پی بردهاند.
22. زرتشت آن اعتقاد قدیمی به نیروهای خیر و شر را تعبیر به جهانی نمود که بین دو فرمانروا تقسیم شده و اصل اینها نیز یکی: اورمزد ( اهورامزدا ) سلطان نور و دیگری اهریمن ( انگرمینیو ) فرمانروای ظلمت است. زرتشت سایر نیروها را که در معتقدات قلبی وجود داشتند، به کنار گذاشت، ولی چون نمیتوانست آنها را از اذهان مردم خارج نماید، به ناچار جای آنها را به سلسله مراتب ارواح شریر تغییر داد. نیروهای شر به سرکردگی اهریمن، سپاهی منظم، همچون سپاه خیر داشتند و دو لشکر نه به طور در هم ریخته که با نظم جنگی خاص وارد میدان نبرد میشدند و سپاهیان نور و ظلمت مانند مهرههای سیاه و سفید شطرنج با نیروهای برابر با یکدیگر مواجه میگشتند. پس از پیروزی نیز آرامشی وجود نداشت، زیرا جنگ تا پایان زمان ادامه مییافت و نه تنها در زمین که در آسمانها نیز طبلهای جنگ نام اورمزد و اهریمن را فریاد میزدند. تاریخ جادوگری ایرج گلسرخی ص44. ریشه میترائیسم و مانیگری، در دین زرتشت است. (تاریخ جادوگری، ایرج گلسرخی، ص44 و 48).
23. اگر به نمادهای فراماسون ها دقت کرده و آنها را مورد بررسی قرار دهیم، میتوانیم نمادهای مورد تقدیس گروههای شیطانگرایی را به وضوح ببینیم. فراماسونها شیطان را به عنوان حامل نور پرستش میکنند. لوسیفر و شیطان از نظر کتاب مقدس یکساناند. قالبی که شیطانپرستها در سطوح بالا پرستش میکنند، لوسیفر است. آنها همواره به دنبال حامل نورند. اسکیمل: «بسیاری از ماسونها واقعاً نمیدانند که خدای فراماسونری، در واقع شیطان است.» در تاریخ 14 جولای سال 1889، آلبرت پایک، یکی از رهبران فراماسونری این توضیحات را به 23 رهبر شورای حقوق اسکاتلندی در سراسر جهان ارائه می دهد: ما یک خدا را میپرستیم؛ اما این خدایی است که ماوراء الطبیعه را دوست دارد. پس شما ژنرالهای بزرگ این را برای برادران 13ام، 31ام و 32 ام تکرار کنید؛ دین ماسونها، باید پایههای لوسیفری داشته باشد. لوسیفر خداست؛ دین خالص و واقعی و فلسفی، باید به لوسیفر اعتقاد داشته باشد. استفن نایت: «درجه 22 به بعد رسماً پرستش شیاطین و ارتباط با شیاطین مطرح میشود. در درجات پایینتر انسانگرایی مطرح است.» تاریخچة شیطانگرایی گواه آن است که گروههای شیطانگرا از همان آغاز تحت تأثیر کابالیستهای یهودی با سازمان فراماسونری تعامل گستردهای داشتند. «لُژ کهن اسکاتلند» که هنوز هم شاخه اصلی ماسونی به شمار میرود، بر ایجاد و ترویج فرقه شیطانگرایی تأثیر گذار بوده است. امروزه گروههای شیطانگرایی در همسویی با اهداف فراماسونری طرفدارانش را از میان نخبههای سیاسی جوامع برمیگزیند. جرج بوش پدر، جرج دبلیو بوش و همسرش، لورا بوش رونالد ریگان، بیل کلینتون و سایر شخصیتها و رهبران سیاسی مانند سناتور جان کری رقیب انتخاباتی بوش سیلویو برلوسکونی نخست وزیر ایتالیا، تامی فرانکس فرمانده نیروهای آمریکایی در جنگ عراق، همگی از سیاست مدارانی هستند که به گروههایی پیوستهاند که شباهتهای اعتقادی و رفتاری با شیطانگرایی دارد.
24. الیمن سیلوای نویسنده فرانسوی کتاب تاریخ جادوگری، شواهد تفصیلی در این کتاب ارائه می دهد و اثبات میکند که شوالیههای معبد گام مهمی را در گسترش تعالیم کابالا برداشتند. فراماسونری خود را شاخهای از شوالیههای معبد میداند که بعد از تعقیب توسط کلیسا بسیاری از آنان به سمت اسکاتلند گریختند، چون کشور امنی برای آنها به شمار میآمد. آنها تحت حمایت پادشاه اسکاتلند «روبرت بروس» به اسکاتلند پناه بردند و تجدید سازمان کردند. شوالیهها به دهکده روزلین رفتند. این منطقه زیر نظر یکی از قدیمیترین و قدرتمندترین طوائف اسکاتلند به نام سینکلر «Sinclairs» بود. شهسواران معبد در این ناحیه و در این قلعه بعد از 1312 تحت حمایت بارون سنت کلر میزیستند. گفته میشود در این منطقه خاص و در قلعه روزلین (Rosylin castle)، شوالیهها توانستند اشیاء و اسناد خود را مخفی کنند. در کنار قلعه، کلیسای کوچکی به سفارش سر ویلیام سنت کلر بین سالهای 1446 تا 1448 بنا گردید. او معماران دوره گرد و سنگتراشان را از سراسر اروپا جمع کرد و در نزدیک دهکده روزلین خانههای جدیدی بنا شد و لژی در آن افتتاح گردید. به این ترتیب بود که بذر فراماسونری در اسکاتلند کاشته شد و هنوز هم تا به امروز «لژ کهن اسکاتلند» شاخه اصلی فراماسونری به شمار میرود. بنا به گفته هارون یحیی متقاعد کنندهترین دلیل اتحاد شهسواران معبد و ماسونها در اسکاتلند قلعه و کلیسای روزلین است چرا که علاوه بر شوالیههای معبد، فراماسونها و فرقه سری روزی کراسینها در ساخت آن کوشیدند.
25. مرلین منسون که نام اصلیاش برایان وارنر میباشد، نام خود را از «مرلین مونرو» و فامیل خود را از «چارلز منسون» گرفته است. این شخصیت گرچه خواننده یک گروه موسیقی است، اما امروزه بزرگترین مبلّغ شیطانگرایی در جهان محسوب میشود؛ چرا که به جرئت میتوان گفت شیطانگرایی در دنیا به واسطه کلیسای شیطان و آنتوان لاوی رایج نشده، بلکه توسط او رایج شده است. لازم به ذکر است امروزه کلیسای شیطان در هیچ کجا دفتر یا شعبهای ندارد. بلکه سایر مکاتبات رسمی این فرقه از طریق یک صندوق پستی صورت میپذیرد. البته این کلیسا مراسم خود را از ادانه در سطح شهر برگزار میکند. مرلین منسون ارتباط خوبی با کلیسای شیطان داشته چنانچه آنتوان لاوی نویسندة انجیل شیطان، مرلین منسون را واعظ اعظم کلیسای شیطان معرفی کرد. او حتی در نگارش دیباچه کتابی از آنتوان لاوی هم دست داشته و از کلیسای شیطان کارت قرمز درجه 3 را نیز دریافت کرده است. اما چیزی که خیلی عجیب است این است که گرچه او شیطان گراست اما نام او را در تیتراژ بسیاری از فیلمهای مطرح آمریکا میتوان دید. تنها 52 فیلم و برنامه تلویزیونی از موسیقی او در کارهایشان استفاده کردهاند. برای نمونه نام او را در موسیقی فیلمهای مطرحی چون ماتریکس، مقیم شیطان، قاتلین بالفطره میبینیم. همچنین نام او در فیلم بزرگراه گمشده به عنوان بازیگر به چشم میخورد. بیشتر این فیلمها توسط کارگردانهای مطرح کار شده اند و حتی برنده جوایز جهانی هم هستند. اما او مگر در کنسرتهایش چه میکند که اعتراض مردم را بر انگیخته است. او در کارهایش کثیفترین اعمال شیطانی را از طریق شعر، موزیک و تصویر به تصویر کشیده است. برای همین میتوان گفت سادهترین توهین او به مسیحیت پاره کردن انجیل در کارهایش بوده است. اما او همیشه به کارهای توهینآمیز و مبتذل خود ادامه داده و هیچ مانع قانونی برای فعالیتهایش نداشته است. حمایت تبعیضآمیز رسانههای غربی از منسون چنان آشکار و واضح بوده که حتی برخی گروههای شیطانی دیگر که بینصیب از این امتیازها شدهاند نسبت به این حمایتهای افراطی دولتی انتقاد و اعتراض کردهاند. اولین جملهای که بعد از دیدن کارهای او به ذهن متبادر میشود این است که چطور به او اجازه چنین کارهایی داده می شود. اما جالب است بدانید او قبل از اینکه به خاطر توهین به خدا یک میلیاردر شود، در یک فروشگاه موسیقی کار میکرده است.
26. نئوپاگانهایی که بستر طبیعت را میپرستند و در سال 1954 به دست جرالد گارنر، انگلیسیِ جادوگر تأسیس شد.
27. عروسکی نمادین از فردی که میخواهند اذیت کنند میسازند و بعد با فرو کردن سوزن در آن عروسک، فرد را از راه دور مورد اذیّت قرار میدهند و گاه میکشند.
28. مراسمی که از جادوگران پیشین که منسوب به کابالا بودهاند، برجای مانده است. شبات همان سبت؛ یعنی شنبه است. این مراسم، نمازی در یهودیت متأثر از فرقه کابالا نیز دارد که در شب جمعه خوانده میشود، ولی شبات جادوگرها با اذکار و اوراد جادویی همراه است که همراه هم لخت زیر نور ماه میرقصند و پایکوبی میکنند. زمان این مراسمها در اوقات تغییر طبیعت است که به صورت جشن و پایکوبی از دوران سلتیها برجای مانده است. بدین صورت که مراسم شبات مخلوطی از آموزههای سلتیگری و کابالیسم است.
29. اسپایدرمن یا مرد عنکبوتی برای انداختن تار از دستهایش، اشکال متفاوتی را به انگشتانش میدهد که تار از دستانش خارج نمیشود تا اینکه دستانش را به حالت شاخ بز بافومت در میآورد. رجوع کنید به فیلم اسپایدرمن.
30. «نئو» در حقیقت همان « New christ» یا «مسیح جدید» است که بر خلاف عیسی مسیح (ع)، نه از میان پارسایان که از بین تکنیسینها انتخاب میشود! در نتیجه پیامبر آخرالزمان به جای آنکه «تئوریسین» باشد، یک «تکنیسین» است. در قسمتهای دوم و سوم فیلم، با ترویج شکاکیّت و حیرانی و به هم ریختن مرزهای دنیای واقعی و مجازی، بنیان فکری مخاطبان ظاهراندیش را از هر ایدئولوژی و استحکامی خالی میکند.
31. هاآرتص در گزارشی از این واقعیت پرده برداشت که اکثر سوپرقهرمان ها خالقانی یهودی در پشت سر دارند که رؤیاهای آنها را تعبیر میکنند و اعتقادات آنها در قهرمانهایشان رسوخ کرده است. به گزارش مشرق، در اواسط دهه 1930، همزمان با رکود بزرگ و ظهور آلمان نازی، «جری سیگل» و «جو شوستر» به فکر خلق شخصیت قهرمان افسانهای با عضلاتی پیچیده و شنلی بلند و برافراشته افتادند که به جنگ با بدیها و شیطان برخاسته بود. شاید سوپرمن مانند خالق آن یک یهودی نباشد ولی برخی پژوهشگران، متخصصان و کارشناسان کتابهای مصور و خاخامهای یهودی معتقدند که «کلارک کنت»- سوپرمن- به صورت دقیقی تحت تأثیر میراث و تفکرات خالق یهودیاش قرار گرفته است. روزنامه صهیونیستی هاآرتص به بهانه راه افتادن دو نمایشگاه در دانشگاه براون آمریکا که به صورت تخصصی به نقش یهودیان در ژانر کتابهای مصور [کارتون و کمیک استریپ] میپردازد گزارشی را دربارة سوپر قهرمانها و خالقان یهودیشان منتشر کرده، است از نگاه نویسنده این گزارش اگر چه هیچ یک از این قهرمان ها قیافهای یهودی ندارند اما خلق وخو و اعتقادات خالقان خودشان را به ارث بردهاند و اگر اندکی توجه شود میتوان کارتونیستهای یهودی را پشت سر سوپرمنها تشخیص داد. گزارش هاآرتص درادامه توضیحاتش درباره نمایشگاه دانشگاه براون این نمایشگاه را با هدف بررسی نقش مهم و بنیادی یهودیان در تولید کارتون [شامل کاریکاتور، کمیک استریپ و شخصیتهای کارتونی] در دنیای غرب و خصوصاً آمریکا بویژه نقش آنها در تأسیس مجله کاریکاتور "MAD mag"; که یکی از نشریات مشهور کارتون در غرب است، معرفی میکند و همچنین این نمایشگاه قرار است تا به نقش کلیدی یهودیان در طراحی شخصیتهایی مانند سوپر من، اسپایدر من، هالک افسانهای، بت من و کاپیتان آمریکا نیز بپردازد. کارتونیستهایی که به خلق این شخصیتها دست میزدند اغلب یهودیان مهاجر به آمریکا بودند، هاآرتص با اشاره به اینکه تاریخی اضافه میکند که یهودیهای مهاجر به آمریکا در کارتونهای خود با دشمنانشان میجنگیدند که در سالهای ابتدایی شخصیتهای کمیک استریپ و کارتونی هیتلر در رأس این دشمنان بود، به عبارت بهتر این شخصیتها آرزوهای یهودیان را به نمایش میگذاشتند. بر اساس آنچه این روزنامه در گزارش خود آورده به نظر میرسد که یکی دیگر از آرزوهای یهودیان مهاجر به آمریکا تسلط و راهبری این کشور بوده؛ آرزویی که در قالب تلاشهای ستارههای خلق شده توسط آنها نشان داده میشود و هاآرتص از آن با عنوان «تلاش برای بازگرداندن آمریکا به مسیر اصلی خود» یاد میکند.
32. معرفی چند تن از یهودیان و ماسونهایی که اقتصاد جهان را تحت تأثیر قرار دادهاند: پر، یاکوبسن ـ یهودی، سوئدی، کارشناس بینالمللی پول، بانکهای مرکزی کشورهای اروپایی برای تثبیت سیاست آینده پولی خود، از وی دستور میگرفتند. رئیس اجرائی عملیات بینالمللی پول بوده است. 1963 ـ 1894. کافمن برانیگ ـ یهودی، اولین فردی است که وام مسکن را به کار گرفته است. لیدر کشاورزان سیسل بود و موجبات اخذ اعتبار کشاورزی زارعین را در مقابل رهن مزارعشان فراهم نمود. در این روش مزرعهای که نیازمندیهایی نظیر کود و بذر و سرمایه را تکافو ننماید از طرف بانک حراج میشود. در قرن هیجدهم میزیسته است. اسحاق بوت ـ یهودی، اقتصاد دان ایرلندی ـ به علت فعالیتهای مداوم و تحقیقات وسیع در زمینه مسائل کار، بیمه، و بازنشستگی، به شهرت رسید. 1879 ـ 1813. آلفرد اسحاق ـ یهودی، اقتصاد دان آلمانی و استاد دانشگاه نورنبرگ، به بهانه آلمان هیتلری با عده زیادی از یهودیان به ترکیه سفر کرده و مدتها استاد دانشگاه استانبول بود. 1956 ـ 1888. یوسف دوبرتس برگر ـ یهودی، استاد دانشگاه کراتس کشور اتریش و استاد دانشگاه استانبول، عضو حزب کمونیست اتریش. فریتس نوی مارک ـ یهودی، اقتصاد دان. پل آینزیک ـ یهودی، اقتصاد دان مجارستانی. مبانی فراماسونری، هارون یحیی، ص226.
33. به چند سایت خیریه فراماسونری رجوع کنید
http://www.grandcharity.org
http://www.cheshiremasons.co.uk
ایام سوگواری حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها را به حضرت صاحب الامر عجل الله تعالی فرجه الشریف و امت دیندار تسلیت عرض می کنم. نشریه فرهنگ پویا یکی از جدی ترین و منظم ترین نشریاتی بوده است که برای دانشجویان و طلاب اندیشمند در قم منتشر می شود. شماره جدید آن درباره بیداری جهانی و بیداری اسلامی و آسیب شناسی آن است که واقعا خوانی است. این نشریه یکی دیگر از برکات وجودی استاد عزیز ایه الله مصباح یزدی می باشد. لینک متن کامل مقالات شماره بیستم مجله فرهنگ پویا بحثهای خوب و مفصلی درباره فراماسونری دارد و از نوشته های متقن و اساتید مطرح و محققی چون آیه الله مصباح یزدی و استاد شمس الدین رحمانی و دکتر موسی حقانی و دکتر سیداحمدرهنمایی بهره جسته است، حتما این مطلب را بخوانید تا برخی بحث های ضعیفی که اخیرا در اینترنت درباره فراماسونری مطرح شده است را بازشناسی کنید. اما آنچه به حیطه وظایف ذاتی این وبلاگ مربوط می شود، مقاله خوبی است که محمود علی پور در باب فراماسونری در سینما نگاشته است. بخش دوم این مقاله ارزشمند را به شما عزیزان تقدیم می کنم: بخش اول این مقاله را در همین وبلاگ و متن کامل را در سایت نشریه فرهنگ پویا ببینید.
«بگذار ملّت آمریکا برای یک بار بفهمند که این نه یک انحطاط طبیعی، بلکه توطئه حساب شده و ویرانگری است که ما را احاطه کرده است…» این جملهای است که «هنری فورد» آمریکایی قریب نود سال پیش در روزنامه مشهور «دیر بورن ایندیپندنت ـ Dear Born Indipendent» نوشت و آمریکاییان را از سقوط در منجلاب فساد مادی و انحطاط اخلاقی برحذر داشت. او در سلسله مقالات معروف خود، از جریان سازماندهی شده و نظاممندی سخن گفت که تدریجاً با ترویج لیبرالیسم اخلاقی و تساهل اعتقادی، جامعه آن روز آمریکا را به سمت فساد و تباهی سوق میداد.
نشان دادن گناهان و کم کردن بار عذاب وجدان و یا توجیه گناهان؛ از دیگر برنامههای هالیوود است. ساخت فیلمهای متعدد از زندگی فاحشههای دوران جنگ و دوران رکود اقتصادی، توجیهگر عمل قبیح این گناهکاران و عاصیان درگاه خداوند شده است و از شخصیت آنان فرشتگانی مهربان و ایثارگر پدید آورده است. روند ضد اخلاقگرایی صنعت فیلم هالیوودی، آنچنان پیشرفته است که همجنسبازی زنان و مردان و کودکآزاری، بدون هیچ دغدغه و اعتراضی پذیرفته میشود و حتی جوایز متعدد میگیرند.
فیلم قوی سیاه (black swan)که نامزد جایزه اسکار 2011 بود، داستان رقاصه بالهای است که به طور علنی و آشکار، اعمال منافی عفت از خود در فیلم نشان میهد.
در فیلم مالنا (Malèna)، زن یکی از رزمندگان ایتالیایی که در جنگ به سرنوشت نامعلومی دچار شده است، روسپی نیروهای نازی میشود و بعد از پایان جنگ که شوهرش برمیگردد، برای فرار از حرف مردم، به شهر دیگری کوچ میکنند. یا در فیلم هانیبال(Hannibal)، زنان و مردانی دزدیده میشود تا عدهای دیگر از خونشان حمام بگیرند. نشان دادن زدن گردن این زنان و مردان دزدیده شده و فوران خون آنها تا پر شدن وان حمام از خون آنها و یا خوردن گوشت آدمیزاد و یا کشتن کودکی 10 ساله با اسلحه جلوی هم بازیهایش؛ تنها نمونهای اندک از صحنههای خشونتبار و وقاحتآمیز این فیلمهاست.
در فیلم گناه اصلی (orginal sin) با بازی آنجیلینا جولی، داستان زنی یتیم را نشان میدهد که دستآویز یکی از پسران نوانخانهای شده است که در آنجا بزرگ شدهاند. پسرک شیاد از این دختر به عنوان طعمه برای دزدیدن ثروت مردان ثروتمند استفاده میکند و او را به زنی آنها میفرستد، در حالی که خود با او رابطه دارد.
در فیلم کوئین، زندگی نویسندهای مجنون به تصویر کشیده میشود که داستانهای جنسی مینویسد. در این فیلم، نویسنده مجنون بارها به خداوند توهین میکند. امثال این فیلمها که به زندگی گنهکاران و نشان دادن گناهان آنها میپردازد، بسیار زیاد است که دیگر نیازی به آوردن ندارد و شاید بتوان گفت فیلمی که در آن گناه نمایش داده نشود، ساخته نمیشود. شُرب خمر، قماربازی، دزدی، همخوابگی محارم، قتل، تجاوز، همجنسگرایی، اعتیاد به مواد مخدر، خیانت در روابط همسرانه، دروغ و فحشهای رکیک؛ نقل و نباتی است که در هالیوود رایج است. در این بخش نیازی به اشاره به چند فیلم نیست و به جرئت میتوان هر فیلمی که در هالیوود تولید میشود را نام برد.
دروغپردازی و توجیهگری
فراماسونری همواره با گردش آزاد سرمایه در دنیا به تجارت میپردازد32 و در قالب سازمانهای خیریه33و بشردوستانه، سعی در ساختن چهرهای موجّه و مثبت از خود داشته است. رویکرد سینمایی دهه اخیر هالیوود هم، ساخت و پرداخت چنین جلوهای از این سازمان بوده است. ماسونرها با سری فیلمهای گنجینه ملی2004 National Treasure، سری رمز داوینچی(da vinchi code) و سری مستند راز(SECRET)، سعی کردهاند تاریخچهای ساختگی برای خود دست و پا کنند. در این سریها خود را افرادی آزاد، مستقل، بشردوست، نخبگان جامعه و مورد قهر مذهب نشان میدهند که در طول تاریخ خود را با حفظ اسرار محافظت کرده و میراث خود را تاکنون به دست بشر کنونی رساندهاند و از مخاطب میخواهند که او اکنون از این میراث حفاظت کرده و با احترام فراوان، از میراثداران این ارث گرانبها، تقدیر کنند و در هر جا که نامی از ماسون شنیدند، قدردان زحمات آنان باشند؛ گنج و میراثی که مذهبیها سعی در تخریب آن داشتهاند، زیرا که میخواستند با این ترفند بر مغزها و ارادهها حکومت کنند و انسان را به استثمار بکشانند که به یُمن وجود ماسونها، عقیده آزادی برای آنها به ارمغان آورده شده است. گنجی که در آن مشت خدا باز میشود و نشان میدهد چگونه خداوند بشر را تحت بردگی خود درآورده و استثمار میکند و آزادیهای او را ممنوع کرده است. گنجی که نشان میدهد خداوند تنها یک خالق است که جهان را خلق کرده و بازنشسته گردیده است و عدهای سودجو با اسم نبی و بعد از آن به اسم روحانی چگونه از این ناآگاهی مردم سوء استفاده کرده و بر گُرده اجداد و نیاکانشان نشسته و حکومت کردهاند. حکومتی که پادشاهان سایه خداوند و روحانیون بازوی خداوند بودند. ماسونرها در قداست و شرافت گنج خود و آزادی فکری که دستآورد اصلی آن است، یادآور میشوند که آن را از دل تاریخ سیاه قرون وسطی، به وسیله آزادمردانی که یوغ شکنجهها را تحمل کرده، ولی اسرار خود را حفظ کردند، به دست انسان امروزی رساندهاند. در فیلم گنجینه ملی، پیرمردی برای نوه خردسالش داستان ارتباط شوالیههای معبد و بنیانگذاران آمریکا را بیان میکند. او به نوهاش میگوید شوالیههای معبد به همراه فراماسونها محافظان گنج آمریکا بودهاند. پدربزرگ سعی دارد برای نوه خود که نماینده نسل جوان آمریکا است، هویتی قهرمانانه و افتخارآمیز از شوالیههای معبد و گروه دنبالهروی آنها یعنی فراماسونها به تصویر کشد.
کودک :پدربزرگ ؟... ما شوالیهایم؟
پدربزرگ: میخوای باشی؟... خیلی خوب. زانو بزن... "بنجامین فرانکلین گیتس"... شما وظیفه "شوالیه های معبد" "میسونهای آزاد "و خانواده گیتس رو به عهده میگیری... آیا قسم میخوری ؟
کودک: قسم میخورم.
فیلم فرمان (the order)، داستان یک شوالیه فنلاندی به نام چارلز لیوایلنت است که برای جنگ به اورشلیم میرود. او وقتی میبیند شوالیهها با اینکه به خدا ایمان دارند مرتکب قتل و خونریزی میشوند، مسیر خود را از شوالیههای دیگر جدا میکند و روزهای زیادی در خیابانهای بیتالمقدس سرگردان میشود. او کشف و شهودهای خود را در جریان سرگردانیاش در بیتالمقدس در کتابی به نام فازار مکتوب میکند. این مکتوبات اساس شکلگیری فرقهای مذهبی میشود که از اعتقادات سه مذهب اصلی اسلام، مسیحیت و یهود آمیخته است. او بعدها از طرف پاپها و مقامات مذهبی مسیحیت، به کفر و ارتداد متهم میشود و توسط شوالیهها کشته میشود. در پی کشته شدن او، فصل نهایی کتابش گم میشود؛ فصلی که در آن به دو نکته مهم اشاره شده است: یکی نقشه گنج سلیمان و طلاهایی که در زیر شهر اورشلیم پنهان شده است و مورد دیگر که البته بسیار مهمتر از گنج میباشد، پیشبینی انقلابی در آینده است.
در ادامه فیلم، در زمان حال و در اواخر قرن 20 میبینیم که در فلسطین اشغالی، فرقهای شبیه شوالیههای معبد وجود دارد که پیرو چارلز لیوایلنت میباشند و معتقدند در کتاب فازار، پیشبینی جنگی خونین بین اسلام و مسیحیت شده است و آنها باید با تخریب مسجدالاقصی شرایط این جنگ را به وجود آورند. به چند نمونه فیلم در این زمینه اشاره می کنیم:
Seongbulsaui bam1970, Rencontre avec le dragon2003, Tempelriddernes skat 1 2006, Tempelriddernes skat 2 2007, Tempelriddernes skat 3 2008, Don't Wake the Dead 2008 ,Arn - Tempelriddaren 2007
سراب خودخواهی
فطرت پاک و تشنه معنویت جوانان غربی و شرقی در دو دهه اخیر سبب سرخوردگیشان از این نوع فیلمها شد که با برنامهای حساب شده، چرخ این تانک به جهت معنویت حرکت کرد و برای تسکین دادن روح تشنه جوانان، از مُسکّنها و مُخدّرهای معنوی استفاده بردند و به تبلیغ معنویتی بدون خدا پرداختند. معنویت و آرامشی که با اعتقاد به آموزههایی تجربی و عقلانی و گاه متوهّمانه و شرکگرایانه جایگزین تعالیم به سخره گرفته انبیا (ع) شد. اوج خودخواهی و کبر در خودپرستی است که این ماشین جنگ فرهنگی با تولید فیلمهای شبه معنوی، فطرتهای الهی را به فطرتهایی شیطانی مبدّل ساخت.
در فیلم جنگجوی درون 2006peaceful warrior، پسر ژیمناستی که برای مسابقه آماده میشود، در حادثه رانندگی پایش خُرد میشود و امید خود را برای رفتن به المپیک از دست میدهد. در این حال با پیرمردی آشنا میشود که به او روحیه خودباوری و اتکا به خود را یاد میدهد و در نهایت پسر در المپیک شرکت میکند و موفق میشود. نمونه فیلمهایی که در آن از خدا خبری نیست و هیچ چیز با دعا و توسل حل نمیشود، در هالیوود به حداکثر رسیده است و شاید بتوان به جرئت گفت فیلمی که در آن وجود خدا لمس شود، نایاب است.تبدیل ادیان ابراهیمی به ادیان غیر ابراهیمی، از دیگر پروژههای سینمای هالیوودی است. در این روند سعی میشود تا افراد از دین ابراهیمی به شدت متنفّر شده و جواب سؤالات خود و آرامش خود را در ادیان و فِرَق غیر ابراهیمی بیابند. ادیان غیر ابراهیمی زمینهساز سلوک شخص به سمت خودپرستی و خودمحوری است. در این نوع آیینها، همه چیز برای رسیدن به آرامش است نه بندگی.
در فیلم دود مقدس 1999Holy Smoke داستان از این قرار است که روث؛ دختر مسیحی بسیار لاابالی است و در سفر به هند، به خاطر روح حقیقتجویش، به چشیدن لذت معنوی و باز شدن چشم سوم توسط بابا میهمان میشود. این بیداری ناگهانی برای روث، او را مشتاق میکند تا گمشده خود و خستگیهای مذهب قبلی یعنی مسیحیت را با دین جدید ترمیم کند. روث دختری سکسی است که با سؤالات جدی در مورد فلسفه زندگی روبرو بوده و اکنون میتواند برای هر کدام از سؤالهای خود یک پاسخ قانعکننده بیابد. خانواده روث نگران از تغییر ناگهانی روث و مذهب بیگانه، سعی در برگرداندن او دارند.
پی جی روانشناسی که تخصص او خارج کردن افراد از فرقه است، مأمور انجام این عملیات میشود، ولی متأسفانه پی جی خود عامل نیست و شخصی بیاخلاق است، چرا با بیتقوایی و عدم پرهیز و سوء استفاده از موقعیت خود، حرفهای خود را زیر سؤال میبرد. و نیز اینکه پدر روث که با منشیاش فرار میکند و خیانتی در حق مادر روث میکند نیز از مخالفان سرسخت مذهب هندوئیسم است. همچنین برادر دیگر روث همجنسباز است و زن برادر دیگر روث، به نام ایوان، خیانتپیشه و خارج از اخلاق خانوادگی عمل میکند.
این همه بیعفتی از سوی خانواده مسیحی و سوء استفاده از موقعیتها باعث میشود روث میان آیین تازه و اختلالات ایجاد شده توسط پی جی سرگردان شود، ولی عاشق شدن پی جی و تأیید حرفهای روث توسط پی جی، قوّت قلبی برای روث میشود که به راهش ادامه دهد. در کل فیلم سعی میشود که خانوادههای مسیحی و یا افراد مردّد برای گرویدن به آیین هندوئیسم را کاملاً از شک و تردید بیرون بیاورد و با مطرح کردن سؤالات سختی که فرد متخصصی میپرسد و جوابهای قانعکننده، شک و شبهه را از دل آنها بیرون کند و زمینه مناسبی جهت گرویدن به آن آیین ایجاد کند. به چند نمونه از این فیلمها اشاره میکنیم:
The Man Who Would Be King (1975) Au hasard Balthazar (1966) The Holy Mountain (1973) Easy Rider (1969) About Schmidt (2002) The Drifter (2009) Exils (2004) The Trial of Billy Jack (1974) Hide Out (2004) Broken Rhyme (2006)
استفاده از نمادها و ترویج آنها در فیلمها برای آمادهسازی ذهنی مخاطب از اعتقادات و داستانهای مرتبط با آن، بسیار زیاد مورد استفاده قرار میگیرد. مثلاً در یک مورد، minster حیوانی به شکل انسان و با بدن اسب که از افسانههای یونانی است، در قریب به دوهزار فیلم مورد استفاده قرار گرفته است. تعداد فیلمهای مروّج باستانگرایی به دلیل کثرت حذف گردیده است.
پینوشتها:
1. Marie-Georges-Jean Melies
2.dreyfus alfred
3. Emile Francois Zola نویسنده مستهجننویس فرانسوی که در آثارش با نسبت دادن زنای کشیش با دختران و زنای محارم، تنفر عمومی را برانگیخت و بارها توسط مردم مورد اعتراضهای شدید واقع شد. او فردی اومانیست بود که بیخدایی در آثارش موج میزند.
4. در وب سایت ویکی پدیا در لیستی تحت عنوان یهودیان آمریکایی شاغل در هالیوود قریب به 1400 نفر از بازیگران، کارگردانان، تهیه کنندگان، فیلم برداران و دیگر عوامل سینمایی لیست شده است.
List of Jewish American entertainers در سایت ویکی پدیا با آدرس -http://en.wikipedia.org/wiki/List_of_Jewish_American_entertainers
5. http://www.unitylodge.ca/home / در سایت لژ unity lodge 710 g.r.c کانادا تعداد بیش از 120 نفر از اعضای این لژ که در هالیوود مشغول به کار هستند، در مقاله ای با نام ماسون ها در هالیوود اعلام کرده است. این فقط یکی از لژهای سراسر دنیاست و آن هم به صورت آشکار لیست خود را ارائه کرده است. John Aasen،William Bud Abbott،Max Asher،Eddie Baker،Josephine Baker، Phil Baker، Carl Ballantine،Leslie Banks ،Theda Bara ،Billy Barty ،Billie Bevan، John Boles، George Brent،Joe E. Brown،Edgar Buchanan ،John Bunny ،Bob Burns، Sir Michael Caine، Cantiflas،Eddie Cantor،Glen Cavender ،Charles ‘Charlie’ Chase ،Louis W. Chaudet، George M. Cohan، Ray Bidwell Collins،Chester Conklin، Donald Crisp، Ossie Davis،Don DeFore،Joseph DeGrasse ، Reginald Denny،Brian Donlevy، ،Charles R. ‘Buddy’ Ebsenjr ،Leon Erroll،Douglas Fairbanks, Sr. ،George D. Fawcett ،George Formby، Christian J. Frank،Clark Gable ،John Gilbert، Harold Edward ‘Red’ Grange، Walter Hampden،Oliver Hardy، Jean Hersholt، DeWolf Hopper،Harry Houdini،Burl Ives ،Al Jolson ،Buck Jones،Duke Kahanamoku ، Emmett Kelly Jr.، Fred Kelsey، Max Asher, Eddie Baker, Billie Bevan, GlenCavender, Chester Conklin, Fred Kelsey , Hank Mann،Otto Kruger ،Carl Laemmle،Bert Lahr ،Robert Z. Leonard، Elmo Lincoln، Harold C. Lloyd،Hank Mann، Frank Morgan، Conrad Nagel،Oscarito، Dick Powell، Richard Pryor،Chips Rafferty، MattiHelgeRanin، Roy Rene،Michael A. Richards، Don Rickels، Paul Robeson،Edward G. Robinson،Charles P. ‘Chic’ Sale ،Peter Sellers ،Milton Sills،Richard ‘Red’ Skelton ،Leo Slezak،Sir C. Aubrey Smith ، Lewis Stone،Lyle Talbot، Danny Thomas، John Charles Thomas،John R. Thomas،Richard Todd ، Hal Brent Wallis،Henry B. Walthall،David Warfield ،Karl Adrien “Grock” Wettach ،Thomas A. Wise، William Wyler، ‘Ed’ Wynn،Frank R. Adams،Nathan Axelrod ، Carter T. Barron،J. Stewart Blackton، Charles Albert Browning،Ray Collins، Norm Crosby، Cecil B. DeMille،Ned E. Depinet،Victor Fleming ، William Fox،Clark H. Getts، Arthur Godfrey، Ernest Haller،Rufus King، Chester Lauck ‘Lum’،Norris Goff ‘Abner’ ،Louis B. Mayer، Hal Mohr ‘Phantom of the Opera’، Rafael Sabatini،Felix Salten (Felix Salzmann)، Joseph M. Schenck، Jack L.Warner،Pelham Greville Wodehouse، William Wyler،Darryl F. Zanuck، Florenz Ziegfeld، Adolph Zukor
6. http://freemasonry.bcy.ca/fiction/cinema.html با عنوان Masonic references in cinema فیلم ها عبارتند از Across the Pacific (1942)
The Affair of the Diamond Necklace (2001) ،,L"Âged"or (1930), Aliens (1986),American Gangster (2007) ,Anatomie (2000) ,El Ángelexterminador "The Exterminating Angel" (1962), The Ant Bully (2006), The Apocalypse Watch (1997), Arachnophobia (1990), Are You a Mason? (1915), Are You a Mason? (1934), Bad Boys II (2003), Big Fish (2003) ,Bird (1988), Bobby Bumps Starts a lodge (1916), Brothers War (2009),The Celebration. "Dogme 1, Festen" (1998), Chan Is Missing (1982), Collateral (2004) ,Conspiracy Theory (1997), Coup de torchon (1981), Cremaster Cycle (1995-2002), The Da Vinci Code (2006) ,Dance of the Dead (2008) ,Dolores Claiborne (1995) ,Domino (2005), Elmer Gantry (1960) ,The End of Days (1999), Erin Brockovich (2000), Fargo (1996) ,Flushed Away (2006), From Hell (2001)
Gattopardo, Il "The Leopard" (1963), Ghosts of Mississippi (1996), The Godfather Part III (1990), Guess Who (2005), Gypsy (1962), Help! (1965), Hollywood Homicide (2003), How to Marry a Millionaire (1953), How to Succeed in Business Without Really Trying (1967)
The Imaginarium of Doctor Parnassus (2009), In Cold Blood (1967), Into the Wild (2007), Jack the Ripper (1988), Keeping in Shape (1942)
Kiss Me, Stupid (1964), League of Extraordinary Gentlemen (2003), The Librarian (2006), Like Water for Chocolate [Como aguapara chocolate] (1992), Lone Star (1996), Lonely Hearts (2006), Lost Horizon (1937), Mad Max Beyond Thunderdome (1985), Magnolia (1999)
The Majestic (2001) ,The Man (2005) ,Man on the Moon (1999) ,The Man Who Would Be King (1975) ,Miami Vice (2006) ,Midnight in the Garden of Good and Evil (1997), Mississippi Burning (1988), Murder at the Gallop (1963), Murder by Decree (1979), Nashville (1975), National Treasure (2004), National Treasure Two: Book of Secrets (2007), Nostradamus (1994), Once a Mason (1919), Overboard (1987), Paint Your Wagon (1969), Paper Moon (1973), Peggy Sue Got Married (1986), Revelation (2001), Road Rage (1999), Rosewood (1997), The Searchers (1956), Secrets (1982), Shoot 'Em Up (2007), The Shop on Main Street (1965), Short Circuit (1986), Slacker (1991), Spartan (2004), State of Play (2009), Take Me Out To The Ball Game (1948), They All Laughed (1981), Things to Come (1936), Tombstone (1993), True Grit (1969), True Grit (2010), Unstable Fables: 3 Pigs & a Baby (2008),U-Turn (1997), War and Peace (1968), Wall Street: Money Never Sleeps (2010) ,We Own the Night (2007) ,Who Framed Roger Rabbit (1988), What Planet Are You From? (2000), What’s Eating Gilbert Grape (1993), Z (1969)
7. یکی از گستردهترین و تأثیرگذارترین گروههای ماسونی در طول قرن هجدهم که در راستای ترویج آئینهای شیطانگرایی نقش بسزایی را بازی نموده، انجمنی با عنوان «انجمن آتش جهنم» است. این انجمن که ابتدا در سال 1719 میلادی توسط فیلیپ دوک وارتن و دوستانش در انگلستان تأسیس شد، در مدت کمی شاخههای متعددی در سراسر اروپا ایجاد کرد. دوک وارتن که یکی از اعضای جوان انجمنهای فراماسونری آن زمان در انگلستان و ایرلند بود، در مدت کمی توانست درجات بالایی در این انجمنها به دست آورد، به طوری که در سال 1722 سمت استادی را از لژ انگلستان دریافت نمود. شعار اصلی این انجمن که بعدها جزء اصلیترین شعارهای جریان شیطانگرایی در قرنهای بعد شد، این بود: "هر کاری دوستداری انجام بده". این شعار اولین بار در قرن 16 توسط نویسنده اومانیست فرانسوی فرانکیس رابلیس مطرح شده بود. مشهورترین شاخة انجمن آتش جهنم توسط شخصی به نام سرفرانسیس داشوود در سال 1746 در انگلستان پایهگذاری شد. داشوود در آن زمان یکی از سیاستمداران و از اعضای پارلمان انگلیس بود و بعدها به عنوان رییس کل خزانه داری انگلستان منصوب شد. این گروه که در ابتدا تنها 12 نفر عضو داشت پس از مدت کوتاهی اعضای زیادی از میان طبقه اشراف و سیاستمداران انگلیس را به خود جذب نمود. یکی از مراکز تجمع این گروه در دهکده وست ویکمب امروزه به مکانی توریستی با عنوان "غارهای انجمن آتش جهنم" در انگلستان مبدل شده است. از اواخر قرون وسطی، آیینهای شیطانی باب روز شد که مهمترین آن " جادوی سیاه " بود. در این دوران یهودیها، جادوگری را به کتاب مقدس کشانیدند و مطالبی را به عنوان اسرار کتاب مقدس در زمینه جادوگری مطرح کردند. سپس جادوی حروف را ساختند و اینچنین شد که جادوگران مسیحی و یهودی با یکدیگر همدست شدند. ص12: در قرن هجدهم، طغیان علیه عقل و منطق آغاز گردید. داستان خون آشامهای شبانه و وامپیرها نتیجه تمام تکامل جادوگری در لژ های ماسونی بود. تاریخ جادوگری، ایرج گلسرخی، ص11 و 12.
8.انکار ملائک خدا : در قرآن کریم ، در مورد ایمان به ملائک خدا ، چنین آمده است : « رسول بر آنچه خدا بر او نازل کرد ایمان آورده و همه مؤمنان نیز همه به خدا و فرشتگان خدا و کتب و پیامبران خدا ایمان آوردند [ و گفتند ] ما میان هیچ یک از پیامبران خدا ، فرق نگذاریم. فرمان خدا را شنیده اطاعت کردیم. پروردگارا ، ما آمرزش ترا می خواهیم و می دانیم که بازگشت ما به سوی توست.»در این مورد دیدگاه های ماسونی چنین است : « با این اطلاعات مختصر ومفید، می توان نتیجه گیری کرد، این موجودات که بعد از پیغمبر از طرف کسی رؤیت نشده و به نام ملائک به مردم شناسانده شده ، تصوری است سمبلیک از ذهن و خیال که در تمام ادیان از آنها نام برده شده است.» انکار بقای ارواح و آخرت : آیات کریمه قرآن مجید ، در مورد روح چنین می فرماید : «[ ای پیغمبر ] ترا از حقیقت روح می پرسند. جواب ده که روح به فرمان خداست و آنچه از علم به شما داده اند بسیار اندک است.» «سپس آن [ نطفه بیجان ] را نیکو بیاراست و از روح خود در آن دمید ، و شما را دارای چشم و گوش و قلب با حس و هوش گردانید ، باز بسیار اندک شکر و سپاسگزاری حق می کنید.» «کافران می گویند، آیا پس از اینکه ما در زمین نابود شدیم ، باز از نو زنده خواهیم شد؟ بلی [البته زنده خواهید شد] لیکن آنها به شهود و لقای خدایشان کافرند. » در این مورد نظر ماسون ها چنین است : « بروز افکار بقای ارواح، به اندازه عقیده بر وجود خدا، قدیمی و کهنه است.»ـ ( نشریه معمار سنان ، شماره 24 ، ص32 « آیا بعد از مرگ ، حیات وجود خواهد داشت ، بشر هنوز نتوانسته است به این سوال پاسخ دهد. » (نشریه معمار سنان ، شماره 24 ص 8 سال 1977) : انکار دوزخ و بهشت : ماسونها از عالم آخرت، بهشت و جهنم؛ به صفات موهوم و خیالی توصیف کردهاند و این دلیل بارزی از بیاعتقادی آنها به دنیای آخرت است. از دیدگاه ماسونها، برای داشتن اخلاق نیک، نیازی به دین نیست. دین که منبع اخلاق است، از نظر آنها سبب ایجاد بیم و امید در دل انسآنها میشود و در اخلاق یک فرد متدین، فضیلت به چشم نمیخورد. کسانی که عکس این مسائل را مدعی گردند، از طرف قشر ماسون به بیعقلی متهم میشوند. به عقیده ماسونها، به پیروی از روش اولیسون، اخلاق نیز با توجه به شرایط زمان و مکان، بایستی در معرض تحول و دگرگونی قرار گیرد؛ به عبارت دیگر یک عمل منافی عفت، فردا به عنوان مظهر اخلاق نیک معرفی شود. اساس و اصل اهداف ماسونی، ضایع کردن ارزشهای اخلاقی در جامعه است. ص207: هدف نشریه های ماسونی در متدین نشان دادن ماسون ها ، فریب دادن اذهان عمومی است. ماسون ها که با توجه به محتویات کتب و نشریاتشان و مدارک موجود ، لامذهب شناخته می شوند دارای تشکیلات سازمان یافته ای هستند که اهداف و مقاصد آن ، در نشر اخلاق پست و انتشار فساد در جامعه ، علی الخصوص جوامع مسلمان خلاصه شده است.) مبانی فراماسونری، هارون یحیی، ص 191 تا 207.
9.ماسونها ظاهراً، مبارزه با خرافات و عقاید کهنه را هدف خود قلمداد مینمایند، ولی در اصل، هدف باطنی آنان مبارزه با ادیان به ویژه دین اسلام است. با این وصف نه تنها با وجود بسیاری از عقاید خرافی و توضیحات گمراهکننده تورات تحریفشده، علیه آن فعالیتی نشان نمیدهند، بلکه در مقام ستایش و تمجید دین یهود نیز برآمدهاند. (مبانی فراماسونری، هارون یحیی، ص 275)
10.به عقیده ماسونها، به پیروی از روش اولیسون، اخلاق نیز با توجه به شرایط زمان و مکان، بایستی در معرض تحول و دگرگونی قرار گیرد. به عبارت دیگر یک عمل منافی عفت، فردا به عنوان مظهر اخلاق نیک معرفی شود. اساس و اصل اهداف ماسونی، ضایع کردن ارزشهای اخلاقی در جامعه است. (مبانی فراماسونری، هارون یحیی، ص 206).
11.انکار وحی و نبوت: «مگر عیسی مسیح، افکار مربوط به دین مسیحیت را از محل و محیط زندگی خود، منطقه جنوب غربی آناتولی و سرزمین مزوپوتامیه، جمعآوری ننمود؟ مگر محمد، اساس اسلام را از منطقه خودش الهام گرفته، تثبیت نکرد؟» با این توضیحات، معلوم میگردد، ماسونها ضمن رد اسلام مبتنی بر وحی الهی، عقیده دارند که اسلام قواعدی است که توسط یک فرد داهی و باهوش، با جمعآوری آداب منطقه، به وجود آمده است، در حالیکه اساس دین اسلام از طرف خداوند، به رسول خدا وحی گردیده، ماسونها مدعی هستند که حضرت محمد (ص) با الهام از انجیل، اساس و پایه دین خود را انتخاب و قرآن را تحریر نموده است. (مبانی فراماسونری، هارون یحیی، ص 189 و 190).
12.از مدارک رسمی فراماسونری فرانسه که عمدتا در «نشریه» و «خبرنامه» رسمی شرق اعظم وجود دارد، ثابت می گردد که تمام لایحههای ضد روحانیتی که در مجلس فرانسه تصویب میگردید، پیش از آن در لژهای ماسونی تدوین شده بود و زیر نظر مستقیم شرق اعظم، که هدف آشکار آنها کنترل هر کس و هر چیز در فرانسه بود اجرا میگردید است. (سخنان نماینده مسه Masse ، سخنگوی رسمی مجمع 1903، بیانگر این موضوع است: بالاترین وظیفه فراماسونری مداخله روزافزون در مبارزات سیاسی و ضد مذهبی است. موفقیت در مبارزه علیه روحانیت تا حد زیادی مرهون فراماسونری است... چرا که نیت، برنامه و روشهای فراماسونری بود که به پیروزی رسید. اگر جبهه تثبیت شده است، مدیون فراماسونری و انضباطی است که در لژها آموخته شده است. اگر بخواهیم کار ناتمام خود را به انجام رسانیم، به هوشیاری و اعتماد دوطرفه نیاز داریم. همان طور که می دانید، این کار،.... مبارزه ضد روحانیت است که جریان دارد. جمهوری باید خود را از شر اجتماعات دینی خلاص کند و آنها را با یک حمله قدرتمند پاکسازی کند. اقدامات ضعیف در هر کجا خطرناک است، دشمن را باید با یک ضربه از پا درآورد. انقلاب فرانسه اساسا انقلابی ضد دینی بود. در تلاش قاطعانه انقلابیون برای پاکسازی روحانیون همانند رفتاری که با اشراف نیز داشتند، خیلی از کشیشان کشته شدند و مؤسسات دینی و مکانهای عبادی ویران گردید. ژاکوبین ها حتی میخواستند که مسیحیت را به طور کامل از بین ببرند و آیین الحادی که «دین عقلانی» مینامیدند جایگزین آن کنند. کشمکش در فرانسه بین سلطنتطلبان و انقلابیون ادامه یافت و در سال های 1830، 1848، 1871 سه انقلاب دیگر رخ داد، «جمهوری دوم» در سال 1848 و «جمهوری سوم» در سال 1871 تأسیس شدند. در فرانسه ماسونها از سال 1877 اصلاحات زیادی به نام «ضد روحانیت» انجام دادند، از جمله غیر مذهبی کردن آموزش، اقدامات علیه مدارس خصوصی مسیحی، مؤسسات خیریه، سرکوب دستورات دینی و غارت کلیساها. این امور در بازسازی ضد دینی و ضد مسیحی جامعه انسانی نه تنها در فرانسه بلکه در تمام جهان، به اوج خود رسید.
13.بشر ناآگاه، با دسایس و برنامههای پیشبینی شده، برای ارضاء امیال خود به طرف فحشاء کشانیده میشود. روابط نامشروع، فاحشهگری و در نتیجه جنایات جنسی، روز به روز پردامنهتر و گستردهتر میشود. حتی به کودکان نابالغ نیز، تجاوز میشود. جوانان کم سن و سال، تشویق به برقراری روابط همجنس بازی میشوند. این قبیل مسائل از طرف نشریات آنچنانی وابسته به افراد خارج از دین و اخلاق، عادی تلقی گردیده مردم به ارتکاب گناه و نادیده گرفتن آداب و اصول مذهبی ترغیب میشوند. به موازات آن، با نمایش فیلمهای مفتضح و با عرضه زندگی مشتی افراد مرفه کشورهای غربی و سرمایهداری، ملت را در جهت لامذهبی، رسوایی و زندگی پر آشوب سوق میدهند و در نتیجه با ترویج فساد و حاکم نمودن ذلت و تباهی در جامعه، پایههای اخلاق متکی بر دین را سست میگردانند. با مستولی کردن شهوت بر عقل و منطق، مردم روی در روی آداب و سنن دینی قرار داده میشوند. از همین نقطه، دشمنی با دین رخ نشان داده و در رگهای جامعه گرفتار در چنگال نامرئی ماسونها، جاری میگردد. در این ضمن با چاپ مقالاتی نظیر عدم وجود خدا، یا مبحث تولید انسان از میمون در اثر اولسیون، در نشریات وابسته در جامعهای که احساسات جنسی مردم آن به طور وحشتناکی تحریک گردیده، گامهای آخرین برای رسیدن به مقاصد شوم برداشته میشود. (مبانی فراماسونری، هارون یحیی، ص346)
body {background-color: white; font-family: "Tahoma"; font-size: x-small;direction: rtl}
ایام سوگواری حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها را به حضرت صاحب الامر عجل الله تعالی فرجه الشریف و امت دیندار تسلیت عرض می کنم. نشریه فرهنگ پویا یکی از جدی ترین و منظم ترین نشریاتی بوده است که برای دانشجویان و طلاب اندیشمند در قم منتشر می شود. شماره جدید آن درباره بیداری جهانی و بیداری اسلامی و آسیب شناسی آن است که واقعا خوانی است. این نشریه یکی دیگر از برکات وجودی استاد عزیز ایه الله مصباح یزدی می باشد. لینک متن کامل مقالات شماره بیستم مجله فرهنگ پویا بحثهای خوب و مفصلی درباره فراماسونری دارد و از نوشته های متقن و اساتید مطرح و محققی چون آیه الله مصباح یزدی و استاد شمس الدین رحمانی و دکتر موسی حقانی و دکتر سیداحمدرهنمایی بهره جسته است، حتما این مطلب را بخوانید تا برخی بحث های ضعیفی که اخیرا در اینترنت درباره فراماسونری مطرح شده است را بازشناسی کنید. اما آنچه به حیطه وظایف ذاتی این وبلاگ مربوط می شود، مقاله خوبی است که محمود علی پور در باب فراماسونری در سینما نگاشته است. این مقاله ارزشمند را به شما عزیزان تقدیم می کنم:
هالیوود معبد منجی ماسون، مقدمهای بر بحث فراماسونری و سینما
اشاره: با اختراع دوربین فیلمبرداری در سال 1895 توسط برادران لومیر و روبرو شدن مردم با پدیدهای به نام سینما، جریان فراماسونری با سیطره بر این پدیده و نفوذ در صف تهیه کنندگان، نویسندگان و کارگردانان و هنرپیشگان، در صدد تحمیل و تبلیغ جهانبینی مادی خود توسط این رسانه برآمد. فراماسونرها با استفاده از نمادها و شعارهای خود در فیلمها و تحریف تاریخ توحیدی، با قداستزدایی از پیامبران الهی و چهرهسازی در مقابل آنان، در صدد تخریب باورها و ارزشهای الهی برآمدند. این جریان که نقش محوری در اشاعه فساد و فحشا در بین جهانیان را ایفا میکند، هر روز بر سیطره خود بر سینمای جهان به ویژه هالیوود میافزاید. این مقاله نگاهی است کوتاه و محققانه در چگونگی نفوذ و استفاده ابزاری جریان فراماسونری از پدیدهای به نام سینما.
سینما در سالهای نخستین، موقعیت خود را به عنوان ابزار جعل و مظلومنمایی برای صهیونیسم جهانی یافته بود. درسال 1988 ژُرژ میلیس1 کارگردان مشهور فیلمهای علمی تخیلی ازجمله فیلم سفر به ماه، فیلمی با نام آلفرد دریفوس ساخت. دریفوس2 از خانوادهای مرفه و فرزند یک تاجر یهودی بود که به سال 1870 در پی اشغال آلزاس و لورن توسط آلمان برای حفظ تابعیت فرانسوی آنجا را ترک کرده بود. آلفرد در 13 اکتبر 1894 به وزارت جنگ احضار شده و متهم به جاسوسی شد. دریفوس اتهام را رد کرد، اما با آزمایش دوباره دستخط، شک بیشتر شد. همزمان با این اتفاق، روزنامههای ضدیهودی، در مقالهای با عنوان خیانت بزرگ، دریفوس را به خیانت متهم و خواستار مجازات شدید وی شد. پس از آن بود که فشارها بر دریفوس افزایش یافت و فعالیت مطبوعات در رابطه با این موضوع شدت گرفت و حتی یهودیان مسئول شکست 1870 از آلمان معرفی شدند که تاثیر زیادی در جامعه داشتند. در 22 سپتامبر 1894 دادگاه جنگی وی را به خلع درجه، حبس، تبعید ابد و محرومیت دائمی از حقوق اجتماعی محکوم کرد و در روز 5 ژانویه، طی مراسمی تحقیرآمیز، از وی خلع درجه شد. دریفوس به جزیره گویان که به «جزیره شیطان» لقب گرفته بود، تبعید و در آنجا زندانی شد. چهار سال از تبعید و حبس وی گذشت.
اِمیل زولا3 روز 13 ژانویه در مقالهای با عنوان «من متهم میکنم» در نشریه اُورُوِر(Aurore) (سپیدهدم) که نامهای سرگشاده به رئیسجمهور وقت فرانسه بود، به اعتراض برآمد. این رخداد باعث تخفیف مجازات دریفوس به ده سال ترک وطن انجامید، اما پس از آن باز هم زولا و برخی دیگر به اعتراضات خود ادامه دادند تا در سال 1899 به دستور رئیسجمهور وقت فرانسه، دریفوس آزاد شد؛ اما آزادی وی در حکم بیگناهیاش نبود. در سال 1902 و همزمان با پیروزی حزب چپ فرانسه بود که پس از کش و قوس و درخواست تجدیدنظر از طرف وکیل دریفوس، در 12جولای 1906 وی از تمامی اتهامات تبرئه شد.
در سال 1895 دوربین فیلمبرداری - که قابل حمل بود - توسط برادران لومیر اختراع شد که آن را سینماتوگراف نامیدند. و دریفوس در سال 1894 محکوم و به جزیره شیطان تبعید شد. این در حالی بود که در فیلم آلفرد دریفوس که بازسازی صحنههایی از دادگاه و بردن دریفوس تا کنار کشتی و حرکت کشتی به سمت جزیره شیطان است، ادعا شد که این صحنهها واقعی است و آن شخصِ در تصویر، دریفوس است. صحنههای این فیلم صامت توسط متولّی پخش برای مردم شرح داده میشد و قلب مردم را به شدت از سرنوشت دردناک دریفوس متأثر میکرد. این نمایشها و داستانهای همراه آن، جوّ عمومی را به نفع دریفوس تغییر داد.
تحریف و تغییر واقعیات از طریق سینما، در همان سالهای ابتدایی سینما به حربهای برای آمال صهیونیسم جهانی بدل شد. یکی از سازمانهای مدافع صهیونیسم جهانی که در قالب روشنفکرانه به جذب نخبگان و تغییر دیدگاه آنان میپردازد، فراماسونری است.
فراماسونری درصدد است تا عقاید، افکار، نمادها و اهداف خود را به وسیله ماشین جنگی سینما، بر فرهنگ مخاطبینش غلبه دهد. سیاستهای هالیوودی که در دست یهودیان4 سرمایهدار و ماسونر میچرخد5, به صورت کاملاً حساب شده، در برهههای متفاوت نشأت گرفته از تفکر ماسونی، همگام و همقدم به تولید محصولات جدید میپردازد.
در سایت لژ بزرگ بریتیش کلومبیا و یوکن (Grand Lodge of British Columbia and Yukon)، نتیجه تحقیقی6 را بر روی سایت خود قرار دادهاند که بسیار قابل تأمل است. طبق ادعای خود این لژ، تعداد دو هزار و 107 فیلم به صورت تصادفی انتخاب شد که قریب به 100 فیلم در تعداد گفته شده، به طور مستقیم به نمادها و مناسک و آداب سازمان پرداخته است. البته این تحقیق یادآور شده است که رویهای کاملاً بیطرفانه داشته و از هر دو روند عاشق ماسونری یا ضد ماسونری گریزان بوده است، ولی این ادعا کاملاً کاذب است، به طوری که برای اثبات ادعای بیطرفی خود، دو فیلم «چشمان کاملاً بسته» و «ارباب حلقهها» را به عنوان دو نمونه از این دو روند (عاشق و ضد ماسونری) قلمداد کرده و اذعان به حذف آنها از لیست کرده است، در حالی که ماسونی بودن این دو فیلم و اشاره مستقیم آنها به آداب و مناسک آنها، کاملاً مشهود است؛ ولی چون در این دو فیلم ماهیت پلید مراسمها و عقاید آنها آشکار میگردد، اقدام به برائت و بیزاری از آنها کردهاند، با این حال با وجود حذفهای سلیقهای، باز هم اقرار خود فراماسونرها بر وجود فیلمهایی که در تمام تاریخ سینما برای تبلیغ این سازمان ساخته شده است، مؤید استفاده آنها از این ماشین جنگی است.
به طور خلاصه میتوان روند تسلّط تفکر فراماسونری بر سینما را، به پرداختن سینما به موضوعات زیر عنوان کرد:
1. اعتقادی
a. رواج عقیده به:
1. صرفاً خالق بودن خداوند؛
2. استثمار و ظلم بر بشر توسط خداوند؛
3. بهشت زمینی؛
4. جادوگرایی و شیطانپرستی.7
5. تکیه دادن انسان بر نیروی خود و نیروی جادویی شیطانی؛
6. ایجاد منجیها و موعودهایی کاملاً زمینی و انسانی.
b. تخریب ادیان ابراهیمی با:
1. القاء شبهات در عقاید و باورهای ابراهیمی؛8
2. القای شبهات در احکام و فرامین صادره از سوی خداوند و تخریب ادیان ابراهیمی؛9
3. القا شبهه در اخلاق و اخلاقمداری و نتیجه آن؛10
4. تخریب چهره قدسی انبیا و ارائه نظریه نابغه یا شیاد بودن انبیا؛11
5. تمسخر، تحقیر و خراب کردن وجهه قدسی روحانیت و علمای دین به عنوان خادمین و حافظان شریعت؛12
6. ترویج فساد و تحسین امیال و غرایز بی حد و حصر انسانی.13
2. تاریخی
a. کهنسازی و بااصالت و ریشه نشان دادن خود؛
b. مظلومنمایی و دروغپردازی از سرنوشت خود و رفتار روحانیت با آنها؛14
c. توجیه مخفیکاریها و رازآلود بودن فرقه و قوانین سخت حفاظتی سازمان؛15
d. نخبهسازی و مقدسسازی رهبران و اعضا در طول تاریخ.
3. فلسفی
a. انسانگرایی (هیومنیزم)؛16
b. دئیسم؛17
c. کثرتگرایی (پلورالیزم) دینی؛
d. جهانوطنی (کاسموپیلاتانیزم).18-19
4. باستانگرایی و شرکگرایی
a. ترویج مصر باستان؛20
b. ترویج پاگانیسم (کافرکیشی) و نئوپاگانیسم;21
c. ترویج هلنیسم یونانی؛
d. ترویج رومنیسم رومی؛
e. ترویج میترئیسم ایرانی؛22
f. ترویج شیطانگرایی (سیتنیسم) و لوسیفریسم؛23
g. ترویج کابالیسم.24
5. سمبلیسم
a. نمادها:
1. باستانی و کافرکیشانه:
1. اسفنکس
2. گونیا و پرگار
3. دستکشهای سفید
4. جغد
5.صلیب شکسته
6. مار
7. بز بافومه
8. صفحه شطرنج
9. ماه
10. خورشید
11. چشم
2. یهودی و دینمدارانه:
1. اعتقاد راسخ به وجود نژاد برتر و برگزیده
2. ستونهای B و J
3. مثلث نورافشان
4. شیر
5. ستاره
6. کبوتر
7. خروس
8. عقاب
9. مار
10. تاج
11. زنگ طلایی، انار و سوسن
12. شمعدان هفت شاخه
13. تخماق
14. کلید
15. شاخههای اقاقیا
16. شمشیر نورافشان
17. نردبان
18. تمام نمادهای مربوط به کابالا، مصر، هلنیسم، رومنیسم، میترائیسم و سیتنیسم.
b. اعداد:
1. اعداد هفت و دوازده
2. اعداد نه و یازده
3. عدد سیزده
در جستوجوی بهشت
فیلم ماتریکس؛ سمبل فیلمهایی است که خداوند را موجودی نشان میدهد که بعد از خلق، ناتوان از اداره آن و حتی برای بقای خود نیازمند به استثمار انسان است. در این فیلم انسان در اوان کودکی، درون محفظهای ژلهای محبوس میشود تا با خیالش زندگی کند. سیمی نیز به نخاع هر انسانی وصل است و از نیروی انسان، انرژی ماشین بزرگ فراهم میشود و اینگونه بشر استثمار میگردد. این بخش از فیلمنامه، توسط مرلین منسون25 نوشته شده است. منسون بیش از 50 فیلم را نویسندگی و آهنگسازی کرده است. او نماد شیطانپرستی مدرن و ضدیت با خداست. فیلم مشهور «ماتریکس» با رویکردی نمادین به اساطیر کهن قوم یهود، قصه ظهور منجی و سفر به آرمانشهر یهود (ZAYAN یا ZION) را به تصویر میکشد. ناگفته نماند که «زایان» یا همان «صهیون»، نام کوهی مقدس در بیرون از شهر اورشلیم است که صهیونیستها نام آن کوه را بر آیین خویش نهادهاند.
در فیلم «ماتریکس»، دنیا اسیر تاریکی است و تنها چند انسان آزادیخواه در یک زیردریایی اسرارآمیز که به کشتی نوح (ع) نسب میبرد، با این دنیای تاریکی در ستیزند. مقصد زیردریایی، همان آرمانشهر «زایان» است که فقط ناخدا و رهبر گروه «کاپیتان مورفی» نشان دقیق آن را میداند. او منجی یا پیامبر جدید را از بین متخصصین کامپیوتر برمیگزیند!
جادوی شیطان
فیلم جادوی عملی (Practical Magic) سراسر تبلیغ و معرفی پاگانیسم و سلتیگری و جادوگری است. داستان فیلم، خانوادهای را نشان میدهد که هیچ وقت مسیحی نبودند و به اعتراف خود پاگانی هستند. هیچ وقت هم در این خانواده حرفی از خدا در بین نبوده است و تمام کارهای خود را با جادو رفع و رجوع میکنند. در نهایت مردم هم به سمت آنها گرایش پیدا میکنند و با آنها میآمیزند و مراسمها و اعمال آنها را هم میپذیرند.
فیلم پروژه جادوگر شهر بلر (The Blair Witch Project) داستان جوانانی را نشان میدهد که توسط جادوگری که گفته میشود در جنگل زندگی میکرده و بچههای شهر را میخورده است، کشته میشوند. این فیلم بسیار ترسناک و واقعی ساخته شده است. این فیلم در ترویج ویکنیسم26 است. در پروژه جادوگر شهر بلر 2، داستان از این قرار است که در پی پخش فیلم «جادوگر بلر، مردم و جهانگردان زیادی برای دیدن محل وقوع حادثه و سنگهای جادویی و قبرستانی که در آن بچههای کشته شده قرار دارند، به بورکسویل سرازیر میشوند. در این بین اکیپهای محلی به عنوان تور جادوگر بلر، مردم را به محلهای مخصوص راهنمایی میکنند و تیشرتهایی که بر روی آن آرم 27voodoo- عروسک چوبی که طلسمی از بچههای کشته شده است- وجود دارد.
زن و شوهری جوان که تحقیقاتی در مورد جادو و اثرات روانشناختی ترس و توهّمات ناشی از ترس کردهاند، برای تکمیل پروژه خود و اینکه جادوگر بلر را نفی کنند، به این محل رهسپار میشوند. نام دوم فیلم، «کتاب سایه»هاست (book of shadows) که نام کتابی است که نوشتهها و تقریرات جادوآموز از استاد جادوگر خود است که شامل اوراد و تعویذات سحر میباشد. از جمله مفاهیم دیگری که در این فیلم وجود دارد، میتوان به مراسم اهدای خود، بخور، قربانی، حلولگرایی، قدرت کم خداوند، تقدیرگرایی، قدرت زیاد نیروی اهریمن، بیخدایی، ارتباط با روح، حیوانات شیطانی (جغد البته منظور از منظر شیطانپرستان است)، عریان شدن، مراسم شب شنبه، الهه زن، کاهن زن، وردخوانی، طبّالی (از مراسم شبات و اهدا خود) و برانگیختگی انرژی اشاره کرد.
اجرای مراسم شبات در هر دو فیلم و زنده کردن مناسک پاگانیستی و کافرکیشانه و فیلمهای دیگری نظیر این، به چه دلیل می تواند باشد؟ حتی فیلمی به همین نام جادوگران شباتWitch"s Sabbath)28) در سال 2005 ساخته شد. نمونه های دیگر را نیز می توان در این زمینه اشاره کرد:
فیلم های:
Witch"s Mirror 1960، Witch"s Curse1963، Witchouse1999، Witchouse 2 2000، Witches Of The Caribbean 2004، Witches Of Breastwick2005، Witches Night2007، Witches In Stitches1997، The Witches1990، Witches1966، Sorceress1995، Sorceress II1996، Black Magic1975، Black Magic 21976، Leak - Mystics in Bali 1981، Little Witches1996، The Black Magic2005، Merlin1998، Little Witches1996، Haunting Of Morella 1990، Hocus Pocus1993و Bibi Blocksberg2002
سوپرمنجی
منجی مرهم آمال بشر است که روزنه امید دینداران به رحمت خداوند و وعدههای حق اوست. دیندارانی که منتظرند تا بر زمین وارث گشته و در مسیر صحیح و الهی حکومت را بر دست بگیرند تا خداوند عبادت شود، اما فراماسونری که منکر ادیان و خداوند و انبیا گشته است و همه آنها را توهم میداند، دین خود را تحت عنوان نظم نوین جهانی بر همه غالب کرده است؛ اما پدیده منجیگرایی و آمدن شخصی که آمال آلام است، از ذهن بشر پاک نمیشود. در این جهان پررنج و ظلم، نیاز به عدالتگستری مهربان ضروری است که دست مهرش بر سر بشر فرود آید. فراماسونری که نمیتوانست از این جریان غفلت کند، با به انحراف کشیدن این مقوله و وفقسازی موعود با فرهنگ سکولار خود، موعودی به نام «سوپرمن» را در سال 1938 در شویی تلویزیونی ابداع کرد؛ منجی کاملاً زمینی و روشنفکر، روزنامهنگار و متمدّن با تمام شاخصههای فراماسونری. شخصی که از خدا کمک نمیخواهد و با تکیه بر قدرت خود و هوش و درایت انسانی به کمک بشر میآید. موعود که در تمام دورههای تاریخی رنگ عوض کرده است؛ بتمن، اسپایدرمن و حتی سوپر وومنها در هر برهه یک رنگ. این رنگ باختن و به رنگ دیگری درآمدن، عادت شیادان است. در هنگامه مد شدن فمینیسم، سوپر وومنها مانند زن گربهای catwoman 2004 میآیند و وقتی شیطانپرستی مد شود، اسپایدرمن spider man29 پدید میآید. منجیهایی که به جای تئوریپردازی، تکنیسینهایی قابل (مثل نئو در ماتریکس)30هستند.
شخصیت سوپر من، شخصیتی کاملاً یهودی است. روزنامه صهیونیستی هاآرتص، از قول یک مورخ مینویسد: قهرمانها بسیار نیرومند بودند با قدرتهایی استثنایی. این قهرمانها افرادی بیگانه بودند. بعضی اوقات هم آدم فضایی. آنها تلاش میکردند آمریکا را به مسیر اصلی خود بازگردانند؛ چیزی که مفسّران آن را با وضعیت مهاجران در آن زمان مرتبط میدانند.
این روزنامه همچنین به نمونهای واضحتر درباره "سوپرمن" اشاره میکند که صراحتاً بر یهودی بودن او تأکید میکند. این روزنامه به گزارش "MAD" درباره سوپرمن اشاره میکند و مینویسد:«در این نمایشگاه همچنین داستانی که در مجله "MAD" در سال 1994 به چاپ رسیده است، وجود دارد که "سوپرمن" را به عنوان پسریهودی "هیمان" و "دوریس فیلدستین " از منطقه بروکلیت در نیویورک معرفی میکند. لباس او دارای ستاره داوود است و مادر او، تولد نوزاد را با رؤیاهای خود که او را در آینده دکتر میبیند، جشن میگیرد.»31
این شیّادی تا حدی پیش میرود که قداست و پاکی که لازمه منجی بودن است، حذف میشود و زنازادهها و کسانی که خانواده ندارند و همه مجرد هستند، موعود آرمانی فراماسونری هستند. در فیلم «این کودک را دعا کنید» (Bless the Child)، محصول 2000، کودی دختری زنازاده است که مادرش در یک تجاوز دستهجمعی او را حامله شده است و اکنون برای مقابله با شیطان انتخاب شده و با قدرت خود، شیطان و دار و دستهاش را نابود میکند. منجیای که ردای مسیحیت دارد و مذهبی است، ولی زن است و زنازاده. در این فیلم بافومت، مار و انواع خطوط و نمادهای شیطانپرستان نمایش داده میشود.
توهین به یکتاپرستی
فراماسونری با ایجاد شبهه در فیلمهای به ظاهر مذهبی و مقدس، پایههای ابتدایی تهاجم خود را آغاز کرد. در فیلم کتاب آفرینش (The Bible: In the Beginning) محصول 1966 که مطابق با تورات تحریف شده ساخته شده بود، با احتیاط شروع به تخریب پیامبران و وجهه مقدس آنان کردند. القا شبهات و ظالم نشان دادن خداوند، گام نخست برای نشانه رفتن ایمان مخاطبان جوان و نوجوان فیلمها بود. در صحنهای که حضرت ابراهیم (ع) کودکش را به قربانگاه میبرد، او را از کنار شهر سدوم قوم لوط که دچار عذاب شده بودند، میگذراند. ناگهان کودک پایش به جمجمه طفلی خُرد برخورد میکند و ماری از چشم جمجمه بیرون میآید که باعث هراس کودک میشود. کودک از پدرش سؤال میکند که این کودکان به چه جرمی عذاب شدند؟ این محاوره که از سوی حضرت ابراهیم (ع) بیجواب میماند، در ذهن این کودک اثر میگذارد تا اینکه به قربانگاه میرود و وقتی با دست و پای بسته خود را مییابد، بیشتر از این از خدا متنفر میگردد. (در قضیه حضرت لوط (ع) و حضرت نوح (ع)، تا 20 سال هیچ فرزندی از آن گناهکاران متولد نشد؛ یعنی کوچکترین فرد عذاب شده، حداقل 20 سال سن داشته است.)
روند رو به رشد القائات و بیجواب ماندن این سؤالات سبب تضعیف اعتقادات عامه مخاطبان میشد. داستانهایی غیرواقعی از متدینین که به انواع بدبختیها و بیماریها دچار میشوند و خدایی برای شفا و اجابت خواستهها نیست. دغدغههای یک معلول و یا نابینا و مطرح شدن ظالمیت خداوند و شبهههایی از این دست، اثرات مخرّبی بر ذهن مخاطب بر جای میگذاشت. زیر سؤال بردن اصول ایمان مسیحی مثل، ایمانباوری کورکورانه و ضد عقل، اجبارگرایی در عرصه حکومت، ظلمپذیری نابخردانه، جنی شدن و قدرت شیطان؛ باعث تخریب شالوده ضعیف ایمانان و رویکرد آنان به سوی روشنفکری ماسونی شد.
به عنوان مثالی دیگر، در فیلم 21 گرم (21grem) الخاندرو شخصیت متعصب مسیحی که همه چیز خود را بعد از زندان از مسیح میداند، سعی در تربیت دینی کودکان خود دارد. در سکانسی از فیلم که پسر ده سالهاش خواهر هفت سالهاش را سیلی میزند، مرد به اجبار از دختر میخواهد تا سمت دیگر صورتش را که سیلی نخورده، به سمت برادرش بگیرد و پسر را مجبور میکند که سیلی دومی به خواهرش بزند، زیرا در انجیل تحریف شده، مسیح میگوید اگر کسی به تو سیلی زد، آن سوی صورتت را نیز به او بده تا سیلی دیگری بزند.
در فیلم تابستان عشق من My Summer Of Love (2004)، دو جریان خداگرایی مسیحی و بیخدایی نیچه، کنار هم قرار گرفته است. جریان مسیحی با تمام نشانههای شناختی سطحی و بدون مغز و با تکیه بر شهود و تولد دوباره، مورد تمسخر قرار گرفته است. این جریان چون با عوامفریبی و سعی در خدایی شدن بدون شناخت و با پیروی از القائات کلیسای پروتستانی است، نمیتواند در جریان مشکلات زندگی نقش التیامبخشی را ایفا کند. مونا دختری است که پدر و مادرش را از دست داده و برادرش هم در زندان بوده و شخصیت او نیاز به یک حامی دارد. او خود را در دامن مردی که بتواند از او حمایت کند، میاندازد؛ ولی به دلیل جوّ خراب جامعه، ریکی او را درک نکرده و از او سوء استفاده میکند. از سوی دیگر برادرش هم در زندان دچار تحوّل شده و خواستار تغییر در رفتار و در پیش گرفتن سویه جدیدی در زندگی است. او این تغییر را به نفع خویش میبیند و برای رهایی خواهرش از مشکلات میخواهد او را هم وادار به تبعیت از خود کند. خواهرش که نمیتواند شادی و سیر واقعی زندگی را در روش برادر ببیند، به مخالفت بر میخیزد. فیلم، مردم دیندار را افرادی شیّاد معرفی میکند که سعی میکنند کمبودهای خود را با دینداری جبران و رفتارهای پست خود را توجیه کرده و دیگران را نیز به این روش سخیف وادار کنند.
قتل انبیا (ع)
در فیلم آخرین وسوسههای مسیح (The Last Temptation of Christ)، مسیح را فردی متعصب معرفی میکند که به خاطر ترک دنیا، نامزدش را رها کرده و نامزد بیچارهاش (مریم مجدلیه) روسپی میشود. وقتی به پیامبری میرسد، برای حلالیت گرفتن در صف مشتریان مجدلیه مینشیند تا نوبتش شود و بعد از او حلالیت میطلبد. داستان به اینجا ختم نمیشود و در وقایعی که برای عیسی مسیح (ع) اتفاق میافتد؛ مانند نزول وحی و یا معجزه، شک و دودلی او نمایش داده میشود و او را بین مرز ایمان و کفر معلّق نگه میدارد.
توهین به عیسی مسیح (ع) در فیلمهای گوناگون صورت پذیرفته است و با روا داشتن تهمتهای سخیفشان، قدسی بودن او و مادرش را به زیر کشیدهاند. در فیلمی با معرفی کردن عیسی به عنوان یک همجنسباز و روابط او با حواریون، درصدد توجیه رهبانیت او برآمدهاند و در فیلم دیگری او را ثمره زنای مادرش معرفی میکنند یا در خیابانهای آمریکا او را لخت و عور در حال خواندن اشعار سخیف و حرکات مستهجن نشان میدهند.
در فیلم یک سال Year One (2009) تمام پیامبران از آدم تا ابراهیم (ع) را به سخریه گرفته و داستانهای آنان را چیزی شبیه افسانههای خندهدار و مضحک درآورده است.
سیلی به خادمان خداوند
تمسخر روحانیت و شکستن جایگاه قدسی آنان، سرلوحه فیلمها قرار گرفته است. در این فیلمها کشیشها افرادی هوسباز و زناکار معرفی میشوند و یا افرادی طمعکار و سوء استفاده کننده از قدرت در سریال مرغ خارزار The Thorn Birds (1983) کشیشی را نشان میدهد که به سراغ مزرعهداری میرود و با دختر تازه به بلوغ رسیده او روابط عاطفی برقرار میکند و در نهایت با همان دختر که هم شوهر دارد و هم فرزند، زنای محصنه انجام میدهد و نوزادی نامشروع از این رابطه متولد میشود و کشیش هم در نهایت به یک کاردینال اعظم مبدل میگردد. نشان دادن روابط دختر جوان راهبه و پسر جوان راهب به صورت مخفیانه در فیلم 40 روز و 40 شب 40 (Days and Nights 40(2002 و تعداد زیادی از فیلمهای دیگر، جز شکستن هنجار و تقدس روحانیت در ذهن جوانان و نوجوانان کاری انجام نداده است. در فیلم خواهران مجدلیهThe Magdalene Sisters (2002)، تعدادی راهبه را نشان میدهد که به اجبار به کلیسا آورده شدهاند و کشیشهای مرد از آنان سوء استفاده میکنند و دختر داستان، با فریب پسر باغبان، کلید باغ را به دست میآورد و از آنجا فرار میکند. در پایان فیلم هم نوشته میشود این داستان واقعی است و این دختر اکنون در سن فلان سالگی با چهار ازدواج و طلاق در فلان شهر زندگی میکند. نمونههای دیگر را نیز میتوان در این زمینه اشاره کرد. فیلمهای:
The Devils (1971), Antonia (1995), La mala educación (2004) ,Priest (1994), Maya (2001),Breakfast on Pluto (2005), Bakjwi (2009), In nome del papa re (1977), Il Decameron (1971), Ein Leben lang kurze Hosen tragen (2002) ,Camila (1984) ,Agios Prevezis (1982) ,The Pit and the Pendulum (1991) ,El crimen del padre Amaro (2002), Nine Lives (2004), Airplane II: The Sequel (1982), Il prete bello (1989), Storie scellerate (1973), Last Rites (1988,) Hera Purple (2001) ,Monsignor (1982), The Order (2003), Final Judgement (1992) ,Lucrezia giovane (1974) ,Sins (2005), Le bon roi Dagobert (1984), Schulmädchen-Report 5. Teil - Was Eltern wirklich wissen sollten (1973), Adam & Eve (2002), Gay PriestJeffrey (1995), Ordinary Sinner (2001) ,Year One (2009) Release (2010)
محفلی برای ستایش از رویاهای سرمایه داری
مراسم اسکار برای هشتادو چهارمین سال پیاپی در شهر لس آنجلس آمریکا برگزار و 26 جایزه آن بین برگزیدگان تقسیم شد، اما تفاوت مهم این دوره از جایزه اسکار با هشتاد و سه دوره قبلی این است که برای نخستین بار یکی از این جوایز به یک فیلم ایرانی اهدا شد. به همین بهانه در گفت وگو با «سعید مستغاثی»، رئیس سابق انجمن منتقدان و کارگردان مجموعه مستندهایی چون «راز آرماگدون»، «اشغال» ،«..و اینک آخرالزمان» و ... به بررسی فرایندهای جاری در مراسم اسکار، به عنوان بخشی از دستگاه فرهنگی آمریکا و همچنین دلایل انتخاب فیلم «جدایی نادر از سیمین» پرداختیم.
¤¤¤
¤از اسکار هشتاد و چهارم چه خبر ؟
خیلی معمولی و کلیشه ای بود. برگزارکنندگان پس از سالها به بیلی کریستال پناه آورده بودند که در دهه 90 یکه تاز عرصه مجری گری اسکار بود ولی حالا پس از گذشت 12-13 سال پیر و چاق و سنگین شده بود ، در حالی که می خواست همه اداهای 15 سال پیش را درآورد ولی مثل دلقکی که در یک سیرک فقط تقلید می کند ، کاملا به صورت یک مضحکه درآمده بود. حتی شروع کارش هم با همان آواز 20 سال قبلش بود! دیگه اینکه مراسم از ابداعات و ابتکارات تصویری سالهای گذشته تقریبا خالی بود و از همین رو برخلاف هرسال خیلی زود به پایان رسید. جایزه یک عمر هنری به امثال جیمز ارل جونز ( دوبلور دارت ویدر در مجموعه جنگ های ستاره ای ) رسید ! و از کارگردانان و فیلمسازان معروف و صاحب نام خبری نبود. اعطاکنندگان جایزه برخلاف هرسال ( و مثل آن سالی که برگزارکنندگان اسکار به دلیل بحران اقتصادی شعار صرفه جویی می دادند ) ، برای چند جایزه روی سن می آمدند و البته طبق معمول هم هیچ ارتباطی با جایزه مربوطه نداشتند ( به جز بازیگران ) . مثلا جایزه اسکار فیلم غیر انگلیسی زبان را بازیگر درجه دومی مثل ساندرا بولاک داد ( که تنها ارتباطش با فیلم های خارجی، علاقه اش به سخن گفتن چینی و آلمانی صحبت کردن مادرش در دوران کودکی وی بود !!) که حتی در میان محافل سینمایی غرب به لات منشی معروف است و تصاویر مستهجنش در اینترنت ، بسیار موقعیت سینمایی او را زایل کرده است. این درحالی است که در همه جشنواره ها و مراسم فرهنگی و هنری دنیا ، سعی می شود ، ارزش جوایز با اعتبار اعطاء کندگان آنها ، متناسب باشد ، چنین اقدامی یعنی اعطای اسکار بهترین فیلم خارجی زبان از سوی ساندرا بولاک مانند این بود که نوبل جهانی فیزیک را یک کابوی هفت تیرکش بدهد!!
¤ البته مراسم اسکار امسال نیز مثل همیشه با هیاهو و جنجال های بسیاری برگزار شد و رسانه ها، سینماگران و مسئولان سینمایی ما به شدت از آن استقبال کردند. به خصوص که در این دوره از اسکار، یک فیلم ایرانی نیز حضور داشت و برگزیده جایزه هم شد، اما سوال این است که مراسم و جایزه اسکار چه اهمیتی دارد؟ چرا ما باید به راه یافتن فیلمی از کشورمان و برگزیده شدن آن در اسکار افتخار کنیم؟!
برای درک این اهمیت یا به عبارت بهتر، رسیدن به پاسخ این سوال که آیا اصلاً مراسم اسکار، حائز اهمیت هست یا نه؟! و اینکه یک فیلم چگونه به مراسم اسکار راه می یابد و برگزیده می شود، باید یک روند را بررسی کرد. آکادمی علوم و هنرهای سینمای آمریکا سال 1927 با دو هدف، جایزه اسکار را بنیان نهاد؛ اول حمایت از صنعت سینمای آمریکا و دوم تشویق فیلم هایی که در جهت تحقق بخشیدن به رویای آمریکایی و ترویج ایدئولوژی ایالات متحده ساخته می شدند. خصوصیاتی چون توسعه طلبی، نژادپرستی، سرمایه سالاری، خوی استکباری و امپریالیستی و ... در مجموع، ایدئولوژی آمریکایی را تشکیل می دهند. طبق این مانیفست، آنچه در اسکار اهمیت دارد، محصولات سینمای آمریکا است. به عبارتی بهتر 96 درصد جوایز به آثار آمریکایی اهدا می شود و تنها چهار درصد در قالب یک جایزه به آثار غیرآمریکایی اهدا می شود، اما نکته جالبی که وجود دارد این است که برخلاف آنچه برخی رسانه ها و شخصیت ها در داخل کشورمان بر آن اصرار دارند، جایزه اسکار نه تنها یک گردهمایی جهانی نیست که حتی آن را یک مراسم آمریکایی هم نمی توان دانست، بلکه یک مراسم صرفاً لس آنجلسی است، چون طبق مقررات اسکار، تنها آثاری می توانند در آن رقابت کنند که در شهر «لس آنجلس» اکران شده باشند، یعنی حتی اگر یک فیلم آمریکایی واجد همه ویژگی ها و قابلیت های تحسین برانگیز فنی و هنری باشد و در همه آمریکا و همه جهان هم نمایش داده شده باشد، اگر در لس آنجلس اکران نشود، نمی تواند وارد اسکار شود!
¤درباره فیلم های خارجی چطور؟ هر سال تعدادی هم فیلم غیر آمریکایی در اسکار نامزد یا برگزیده می شوند؟
نامزدی فیلم های خارجی هم برای خودش ضوابط و قوانینی دارد؛ یعنی اول اینکه، حتماً یک نهاد رسمی از هر کشوری باید فیلمی را معرفی کند و فقط هم یک فیلم باید باشد. دوم اینکه، این آثار حتماً باید در لس آنجلس نمایش داده شده باشند. اما سوال این است که یک فیلم غیرآمریکایی چطور می تواند در لس آنجلس اکران شود؟ پاسخ این است که یکی از کمپانی های سینمایی آمریکایی باید پخش این گونه فیلم ها را بر عهده بگیرد. تبعاً این کمپانی ها که زیر نظر سرمایه داران اداره می شوند، حمایت از آثاری را برعهده می گیرند که توجه شان را جلب کند تا روی آن فیلم سرمایه گذاری کنند. خرید، زیرنویس، تبلیغات، نمایش در سینماها و ... از جمله امور مربوط به اکران فیلم های خارجی است که حداقل سه چهار میلیون دلار هزینه برمی دارد. به همین دلیل، یک فیلم باید واقعاً برای شان ارزش داشته باشد که روی آن چنین سرمایه گذاری کنند. البته باید یکی از کمپانی های اصلی این کار را انجام دهند، کمپانی هایی که در مجموعه دولت غیر متمرکز آمریکا قرار گرفته باشند، یعنی مجموعه ای از کارتل ها و تراست های سرمایه داری، بانک ها، تینک تانک های سیاسی، کارخانه های اسلحه سازی و شرکت های رسانه ای. یکی از این کمپانی ها باید روی این فیلم سرمایه گذاری و از آن حمایت کند، پخش فیلم را برعهده گرفته، آن را در سینماهای لس آنجلس اکران کند و برایش تبلیغات انجام دهد.
فیلم انتقادی "نیمه ماه مارس" تنها نامزد دریافت یک جایزه شد!
¤روند داوری چگونه است؟
ظاهر امر این است که اعضای آکادمی اسکار این آثار را تماشا می کنند و به آنها رأی می دهند، اما هیچ عقل سلیمی نمی تواند باور کند که آن ها فرصت دیدن هزاران فیلم را داشته باشند. بنابراین فقط و فقط فیلم هایی فرصت می یابند در معرض دید اعضای آکادمی قرار گیرند که از سوی کمپانی های سرمایه گذار پسندیده شده، روی آنها سرمایه گذاری شده ، در حلقه سینماهایی که متعلق به همان کمپانی هاست ، به اکران درآمده وبا تبلیغات وپروپاگاندا دررسانه های متعلق به همان صاحبان کمپانی ها(سیکل باطل را ملاحظه می فرمایید!) در اختیار و معرض دید اعضای آکادمی قرار گرفته باشد! یعنی صدها و هزاران فیلمی که در دنیا موفق به جلب نظر روسا و صاحبان کمپانی ها و استودیوهای هالیوودی نمی شوند، عملاً از داوری و قضاوت اعضای آکادمی اسکار دور می مانند. حتی برای ارزیابی همین تعداد فیلم مورد تأیید کمپانی ها نیز فرصت کافی وجود ندارد و در اینجا کار اصلی را تبلیغات شدید و پروپاگاندای قوی رسانه هایی مختلف انجام می دهند که متعلق به همان کمپانی های صاحب فیلم ها هستند، یعنی در واقع داوران اصلی مراسم اسکار، نه اعضای آکادمی، بلکه صاحبان و روسای کمپانی ها هستند.
¤آیا در طول تاریخ برگزاری اسکار شده که فیلم های برجسته ای نادیده گرفته شوند؟
بله خیلی فیلم ها! فیلم های مهمی چون؛ «همشهری کین»( که علیرغم نقاط قوت سینمایی بسیار و بیش از نیم قرن برگزیده شدن از سوی منتقدان و سینماگران دنیا تنها موفق به کسب یک جایزه اسکار فیلمنامه شد ) ، «دلیجان»( که یکی از مهمترین آثار جان فورد محسوب شده ولی از کسب جایزه های اصلی اسکار سال 1939 بازماند ) ، «تقلید زندگی» ( از اصلی ترین ملودرام های تاریخ سینما ساخته داگلاس سیرک ) ، «شمال از شمال غربی» ( از خوش ساخت ترین فیلم های آلفرد هیچکاک که تنها نامزد دریافت اسکار بهترین تدوین شد! ) ، «ریوبراوو» ( یکی از وسترن های کلاسیک هاوارد هاکس که بارها توسط منتقدان ستایش شده ولی هیچگاه حتی نامش در مراسم اسکار مطرح نگردید ) ، «جویندگان» ( مهمترین وسترن جان فورد که اساسا از سوی اعضای آکادمی اسکار نادیده گرفته شد ) ، «خواب بزرگ» ، «رود سرخ»، «2001: یک ادیسه فضایی» ( یکی از ماندگارترین آثار به اصطلاح علمی – تخیلی تاریخ سینما که فقط اسکار جلوه های ویژه گرفت )، «نشانی از شر»، «جنگل آسفالت» و صدها فیلم برجسته تاریخ سینمای آمریکا، که هیچ نصیبی از جوایز اسکار نبردند. بسیاری از بزرگان تاریخ سینمای آمریکا نظیر «آلفرد هیچکاک»، «چارلی چاپلین»، «باستر کیتن»، «هاوارد هاکس»، «سمیوئل فولر»، «استنلی کوبریک» و «نیکلاس ری» در این مراسم جایزه ای دریافت نکردند و تنها برخی از آنها در سال های آخر عمرشان جوایز افتخاری گرفتند. همچنین خیلی از فیلمسازهای بزرگ سایر ملل نیز تنها به این خاطر که اثرشان مورد حمایت کمپانی های آمریکایی نبود، نتوانستند به این رقابت راه یابند. «سرگئی آیزنشتاین»، «کنجی میزوگوچی»، «ماساکی کوبایاشی»، «روبر برسون»، «رنه کلر»، «روبرتو روسلینی»، «لوکینو ویسکونتی»، «مارسل کارنه»، «ژان کوکتو» و ... از جمله کارگردان های برجسته تاریخ سینمای جهان هستند که هیچ نشانی از اسکار دریافت نکردند.
¤خود مراسم چطور؟ آیا دارای ویژگی های شاخص فرهنگی و هنری است؟
مراسم اسکار آنقدر که در رسانه های کشور ما بزرگ و مهم جلوه داده می شود، در خود آمریکا اهمیت ندارد و بسیاری آن را در حد یک شوی تلویزیونی و سیرک می دانند. واقعیت هم این است که این مراسم بیشتر یک نمایش و شو محسوب می شود تا یک همایش فرهنگی و فرهیخته. بخش پیش نمایش آن که به ارائه انواع مدهای لباس و مو و جواهرات روی فرش قرمز می پردازد، مدت زمانی بیش از اصل مراسم را در بر می گیرد. آنچه در حین اهدای جوایز خودنمایی می کند، فقط و فقط ستارگان بازیگری پر سر و صدا هستند. به همین دلیل هم، خیلی از شخصیت های برجسته سینمای جهان حاضر نشده اند که در این مراسم شرکت کنند. در دوره های قبل، «مارلون براندو»، «ژان لوک گدار»، «کریستف کیسلوفسکی» و ... و امسال «وودی آلن» باوجود برنده شدن، در مراسم حضور نیافتند. چون اساساً برای اسکار اعتباری قائل نیستند و در شأن خود نمی دانند که در آن حضور یابند. به این واقعیت خود اسکاری ها هم بارها اذعان کرده اند. مثلاً چند سال پیش «کریس راک» به عنوان مجری مراسم اسکار در همان سخن اولیه اش روی سن مراسم به صراحت گفت: «این فقط یک بازی آمریکایی است و بس!» البته این حرف برای او عواقبی هم داشت و دیگر به او اجازه ندادند که مجری این مراسم شود.
¤آثار برگزیده اغلب دارای چه رویکردی هستند؟
اگر دقت کنید تمام فیلم های نامزد شده و جایزه گرفته در طول این سالها ، آثاری در راستای تبلیغ ایدئولوژی و رویای آمریکایی هستند. شما ببینید وقتی «چارلی چاپلین» به عنوان یکی از مهمترین کارگردان های تاریخ سینمای جهان ، آثارش در جهت منافع کارتل ها و تراست های سرمایه داران نبود، نه تنها او را به مراسم اسکار راه ندادند که از آمریکا هم بیرونش کردند! امروز هم این مسئله وجود دارد. مثلاً «برایان دی پالما» یکی از پنج غول هالیوود جدید در دهه 70 میلادی بود، چون فیلم ضدجنگ ساخت نه تنها از سال 2007 ( یعنی پس از فیلم Redacted دیگر نتوانست فیلم بسازد بلکه به طور کلی از آمریکا نیز بیرونش کرده اند! همین امسال تعداد زیادی از فیلم های خوش ساخت که به تأیید اغلب منتقدان سینمایی دنیا آثار برتری هستند، چون در راستای اهداف سرمایه داری حاکم بر غرب یعنی همان تراست های صاحب کمپانی ها نیستند ، حتی در یک مورد هم نامزد دریافت جایزه از اسکار نشده اند!
فیلم "جی ادگار" کلینت ایستوود علیرغم همه شایستگی ها به مراسم اسکار راهی نداشت!
¤ می توانید چند مثال بزنید؟
مثل فیلم «جی ادگار» به کارگردانی «کلینت ایستوود» که به افشای پشت پرده روابط یکی از سران «اف بی آی» به نام «جی ادگار هوور» می پردازد. این فیلم به رغم همه شایستگی ها و قابلیت هایش حتی در یک شاخه هم کاندیدای دریافت جایزه نشد. یا فیلم دیگری مثل «توطئه گر» ساخته «رابرت ردفورد» که از آثار برجسته امسال سینمای جهان بود، اما چون تا اندازه ای به تاریخ ساختار و بنیادهای آمریکا انتقاد می کند به اسکار راه نیافت. مثال دیگری که می توان آورد فیلمی به نام «رانندگی»( Drive ) است که از سوی منتقدین ، امتیازات خوبی گرفته و در سایر جشنواره ها هم جوایزی به خود اختصاص داده بود ، اما در اسکار تنها به یک دلیل نتوانست برنده شود و آن اینکه؛ شخصیت منفی فیلم یک یهودی است !
یا فیلم جرج کلونی به نام "نیمه ماه مارس "که فساد را در سیستم انتخاباتی آمریکا به رخ می کشید ، فقط در یک رشته فیلمنامه کاندیا بود که البته جایزه ای هم نگرفت!!
¤ اگر موافق هستید به برگزیده های این دوره بپردازیم. این مسئله ای که به آن اشاره کردید، یعنی انتخاب آثاری که در راستای اهداف سیاسی و ایدئولوژیک سرمایه داران حاکم بر آمریکا هستند در برگزیدگان مراسم اسکار امسال به چه شکلی دیده می شود؟
همه فیلم هایی که در هشتاد و چهارمین دوره اسکار نامزد یا برگزیده شدند، در جهت همان رویاها و ایدئولوژی آمریکایی ساخته شده اند. مثل فیلم «هنرمند» که جایزه اول را گرفت؛ این فیلم داستان تبدیل سینمای صامت به سینمای ناطق و اهمیت و ارزش پاسداری سینما به عنوان یک میراث فرهنگی غربی است. موضوع مشترکی که در اغلب آثار برگزیده این دوره حاکم دیده می شد. دیگر فیلم برگزیده اسکار امسال یعنی «هوگو» نیز با رفتن به سمت تخیل و وهم و گریز از واقعیت (که همواره مایه اصلی سینمای آمریکا به شمار آمده ، زیرا برای گذشته ایالات متحده که تاریخ واقعی ندارد به قول گدار فاقد هرگونه خاطره است ، قهرمان سازی نماید. ). در فیلم «نسل ها» هم که از دیگر نامزدهای اصلی این دوره از مراسم اسکار بود، باز هم ادای دین به میراث گذشتگان دیده می شود. در این فیلم می بینیم زمینی متعلق به اجداد یک نسل است و قهرمان داستان ( که از نسل مشترک بومیان هاوایی و مهاجران یهودی است ) به رغم همه مشکلات شخصی و شغلی و خانوادگی که دارد، این میراث گذشته را حفظ می کند. فیلم دیگری به نام «اسب جنگی» ساخته استیون اسپیلبرگ ( دیگر کاندیدای اسکار بهترین فیلم ) باز هم ادای دین به میراث جنگی گذشته غرب است. دیگر برگزیده اسکار هشتاد و چهارم فیلم «نیمه شب در پاریس» ساخته وودی آلن بود که نوعی ادای دین به فرهنگ و هنر و فرهیختگان دو سه قرن اخیر غرب ( از رنسانس به بعد ) به نظر می آید و غرب امروز از جمله پاریس به عنوان یکی از شهرهای رویایی آن را نتیجه تلاش فرهنگی و هنری امثال تولوز لوترک و اسکات فیتز جرالد و ارنست همینگوی و تی اس الیوت و لوییس بونوئل و سالوادور دالی و پابلو پیکاسو و کول پورتر و .... به شمار می آورد. از دیگر کاندیداهای دیگر این دوره اسکار می توان به فیلم «زن آهنی» اشاره کرد ، راجع به «مارگارت تاچر» نخست وزیر محافظه کار انگلیس بود که در این فیلم چهره بسیار مثبتی از وی نمایش داده می شود. کسی که یک فاشیست انگلیسی وابسته به محافل صهیونیستی بود و نزدیکی اش به ریگان و ایوانجلیست های آمریکایی نیز بر همه روشن است.
فیلم "توطئه گر" که تاریخ ساختار بنیادهای آمریکا را به چالش می کشید ، حتی نامزد دریافت یک جایزه هم نبود!!
این نگاه ایدئولوژیک حتی در آثاری که برنده نشدند، اما نامزد دریافت جوایز بودند نیز جاری است. مثلاً فیلم «درخت زندگی» ضمن گرایش به کابالا (فرقه عرفانی مادی گرایانه و صهیونیستی) درباره شخصیتی است که بار یک نسل را بر دوش می کشد تا دنیا را از سردی امروزی نجات دهد. فیلم "کمک" یا "خدمتکار"، دیگر نامزد این مراسم بود که نگاهی به نژادپرستی دهه 60 آمریکا دارد. فیلم با اینکه تظاهر به ضدنژادپرست بودن دارد، اما محتوای کاملاً موافقی با نژادپرستی دارد. یعنی در این فیلم سیاه پوستان را در مقام خدمتکاران خوب، تأیید می کند. به این معنی که می گوید این سیاه پوست ها اگر خدمتکارهای خوبی باشند، می توانند با سفیدپوستانی که اربابان خوبی هستند یک جامعه خوب را به وجود آورند. درست مثل نگاهی که در فیلم «برباد رفته» هم دیده می شد. جالب اینکه وقتی کریس راک برای اعطای اسکار بهترین انیمیشن روی سن رفت به طور کنایه آمیز و با بیانی طنز آمیز به این نژادپرستی مستتر در آثار آمریکایی اشاره کرد. او گفت که در انیمیشن ها خیلی راحت تر می توانند حرف هایشان را بزنند و مثلا سفیدپوستان به جای شاهزاده و پرنسس صحبت کنند و سیاه پوستان به جای خر و الاغ و مانند آن ( کنایه از حرف زدن ادی مورفی به جای خر در کارتون "شرک" ) .
فیلم "مانی بال" که از جمله فیلم های ورزشی آمریکایی محسوب شده و برای اولین بار یک فیلم درباره بیس بال ( ورزش محبوب سرمایه داران آمریکایی ) را به جرگه کاندیداهای بهترین فیلم آورد هم نسبت به میراث گذشته ورزشی ایالات متحده ادای دین می نمود. ضمن اینکه به قول جوزف نای ورزش های مانند بیس بال از جمله عناصر اصلی قدرت نرم آمریکا محسوب می شود.
و بالاخره فیلم نهم نامزدهای اسکار بهترین فیلم ، آخرین اثر استیفن دالدری به نام "خیلی بلند و در نهایت نزدیکی" بود که بر بستر حوادث 11 سپتامبر 2001 سعی می کرد فضای تراژیکی از بازماندگان آن و حفظ میراث پدران توسط این بازماندگان را نشان دهد که البته کاملا به ورطه شعر و شعار می غلطید. ( اگر چنین فیلمی در ایران و درباره یکی از حوادث کلیدی سالهای اخیر کشور ساخته می شد ، قطعا از سوی همین جماعت شبه روشنفکری که امروز برای اسکار یقه جر می دهند ، مورد تمسخر قرار می گرفت ولی این حضرات آنچنان خودباخته مسائل دستمالی شده غرب هستند که هرآنچه از آن سوی می رسد را نیکو دانسته و برایش لنگ می اندازند !!) ملاحظه می کنید که همه این فیلم ها دارای چنین مایه ای هستند. همه آنها به نوعی در حال تبلیغ ایدئولوژی و رویای آمریکایی هستند. یعنی مضمون آنها حول موضوع هایی چون ستایش نژادپرستی، معرفی آمریکا به عنوان منجی، تبلیغ عرفان های انحرافی و تفکرات اومانیستی و به طور مشخص سکولاریسم شکل گرفته است. هر فیلمی که بخواهد از این وادی جدا شود، در این حلقه قرار نمی گیرد.
¤در بخش فیلم های خارجی زبان چطور، همان بخشی که فیلم «جدایی نادر از سیمین» برگزیده شد؟
برخلاف فیلم های آمریکایی برگزیده که همه در راستای تبلیغ برای آرمان ها و ایدئولوژی آمریکایی هستند و تک تک آنها نیز از پایان خوشی برخوردار بوده و آمریکا را به عنوان سرزمین امید و منجی جهان معرفی می کنند، فیلم هایی که در بخش خارجی برگزیده می شوند، همه تصویری تیره و تار و به هم ریخته از کشور خود ارائه می دهند. نمونه اخیر این نوع آثار هم فیلم «جدایی نادر از سیمین» است که جامعه ایران را به عنوان کشوری اسلامی که در تقابل با آمریکا قرار دارد، جامعه ای از هم گسیخته و در حال فروپاشی به نمایش درآورده است. جالب این است که در خارج از کشور هم این فیلم را با نام «یک جدایی» می شناسند. این همان تصویر خوشایند کمپانی های آمریکایی و کارتل ها و تراست های سرمایه داری است.
شما نگاه کنید مثلا در فیلم "نسل ها" که از قضا شخصیت اصلی فیلم نیز با یک بحران عمیق خیانت در خانواده خود مواجه است و علاوه برآن ، همسر خیانتکارش در حال کما و آستانه مرگ قرار دارد ، اما در پایان شما بازهم خانواده را منسجم و پاک شده می یابید در حالی که میراث گذشتگان خود را نیز حفظ کرده اند. اما در پایان فیلم "جدایی نادر از سیمین" حتی فرزند را با یکی از دو طرف ماجرا یعنی مادر یا پدر نمی بینیم. یعنی هریک از 3 عنصر اصلی داستان ، جدا افتاده اند و خانواده کاملا از هم پاشیده درحالی که تنها نماد میراث گذشته یعنی پدربزرگی که مرد به خاطرش قصد ماندن داشت ، مرده و خانواده زن خدمتکار نیز دچار بحران شده است!!
¤ برخی موفقیت در این گونه محافل را با پیروزی های ملی پوشان ورزشی در مسابقات بین المللی و جام های جهانی مقایسه می کنند، آیا این مقایسه درست است؟
یک موضوع این است که همه تیم ها در مسابقات ورزشی امکان رسیدن به مقام قهرمانی یا دومی و سومی را دارند، اما در اسکار تنها شرکت کننده های آمریکایی هستند که امکان دستیابی به جوایز بهترین فیلم و برترین کارگردانی و بهترین بازیگر و ... را دارند ( در طول تاریخ اسکار دو سه بار این امکان برای تولیدات غیر آمریکایی پیش آمده که البته تحقق پیدا نکرده است ) و نماینده های سایر ملت ها تنها می توانند در یک بخش حاشیه ای به برتری برسند. تفاوت دیگر این است که در مسابقات ورزشی همه تیم ها یا افراد وارد یک میدان برابر می شوند و قوانین برای همه یکسان است، اما برای جایزه اسکار، یک فیلم زمانی شانس پیروزی پیدا می کند که بر اساس قواعد آنها باشد و تفکر، نگاه، جهان بینی و تصوری را ارائه کند که باب میل برگزار کننده های اسکار باشد. ضمن اینکه در اینجا زمین بازی برای طرفین کاملاً ناعادلانه طراحی شده است. یعنی علاوه بر اینکه همه 6000 داور آمریکایی هستند ، 96 درصد جوایز هم به آمریکایی ها می رسد و تنها چهار درصد سهم غیرآمریکایی ها است.
فیلم خوش ساخت "رانندگی" علیرغم نظرات مثبت منتقدان ، جایی در اسکار 84 نداشت.
¤با تشکر از فرصتی که برای این گفت وگو در اختیار ما قرار دادید. در پایان اگر نکته قابل ذکر دیگری هست توضیح دهید؟
جای تعجب است که دوستان دریافت جایزه اسکار را نوعی تعظیم آمریکا در برابر فرهنگ ایرانی قلمداد کرده اند، این درحالی است که اگر کسی قصد حفظ هویت خودش را داشته باشد، اصلاً به مراسم اسکار راه نمی یابد. به همین خاطر هم هست که درآنجا، همه باید مطابق قواعدی که آمریکایی ها تعریف می کنند در مراسم شرکت کنند؛ مثل آنها لباس بپوشند، مثل آنها رفتار کنند و حتی مثل آنها حرف بزنند. فیلمساز ما در مراسم اسکار از نمایش فرهنگ ایرانی باوجود جهانی پر از جنگ و تهدید سخن می گوید، اما نمی گوید که چه کسی این جنگ ها را راه انداخته؟ چه کسی طی 10 سال یک و نیم میلیون نفر از مردم عراق را کشته و زخمی کرده است؟ چه کسی برای مقابله با مردم ایران همه گزینه ها را روی میز دارد؟ چه کسی دانشمندان ایرانی را ترور می کند؟ کدام قدرت بیش از 200 سال است که دنیا را به خاک و خون کشانده و امروز نیز ...
برای حمایت از قلاده های طلا، حتما این فیلم را با خانواده در سینما خواهم دید. برخی دوستان چند بار آن را دیده اند واقعا ارزش چند بار دیدن را دارد. الحمدلله از اینکه باز هم یکی از قوی ترین آثار سینمای ایران را دوستان متعهد و متخصص حزب اللهی ساخته اند
بسم الله الرحمن الرحیم