غلبه فیلم های ایدئولوژیک در سینمای جهان/آرش فهیم
این روزها در غرب و به طور خاص در هالیوود، آثاری که بازتاب دهنده ایدئولوژی ها هستند در اوج قرار دارند . فقط کافی است به فیلم های برگزیده جشنواره های رسمی غرب نظیر «اسکار» و «کن» و «برلین» توجه کنیم تا ایدئولوژیک و سیاسی شدن سینمای امروز جهان را بیش از پیش درک کنیم، به طوری که ...
اختصاصی بصیرت: یکی از القائات کلیشه ای و همیشگی برخی از اهالی سینما در ایران این بوده که نباید از سینما توقع کارکرد تبلیغاتی داشت و اساساً سینمای ایدئولوژیک و سیاسی که به جای اهدافی چون سرگرم کردن مخاطب و تجارت، در پی آرمان های ملی و اسلامی است شکست خورده است. به همین دلیل طرفداران نظریه هنر برای هنر و سینمای صرفاً سرگرم کننده، هر فیلمی را که در پی تقدیس ارزش ها و حماسه های سرزمینی و فرهنگی ما باشد را دولتی و سفارشی می دانند و تخطئه می کنند!
این درحالی است که واقعیت به گونه ای دیگر است و امروز بیش از هر زمان دیگری، سینما به اهرمی راهبردی و ابزاری تبلیغاتی تبدیل شده است. به ویژه در هالیوود که مرجع مورد قبول مبلغان داخلی سینمای غیرسیاسی است. این روزها در غرب و به طور خاص در هالیوود، آثاری که بازتاب دهنده ایدئولوژی ها هستند در اوج قرار دارند و سروری می کنند. واقعیت این است که امروز دوره فیلم های صرفاً سرگرم کننده و آثار به اصطلاح روشنفکری به اتمام رسیده است. فقط کافی است به فیلم های برگزیده جشنواره های رسمی غرب نظیر «اسکار» و «کن» و «برلین» توجه کنیم تا ایدئولوژیک و سیاسی شدن سینمای امروز جهان را بیش از پیش درک کنیم، به طوری که اکثریت قریب به اتفاق فیلم هایی که در این جشنواره ها نامزد و برنده جایزه می شوند، مروج، پاسدار و ستایشگر فرهنگ، عقاید و منافع دولت های غربی هستند. جدیدترین اتفاق در این زمینه، برگزاری مراسم «گلدن گلوب» سال 2013 بود که طی آن فیلم ضدایرانی «آرگو» به عنوان بهترین فیلم معرفی شد. انتخابی که حتی تعجب رسانه های غربی را نیز برانگیخت. به اعتراف بسیاری از منتقدان داخلی و خارجی، فیلم های برجسته تر و قابل توجه تری می توانستند برنده این جایزه شوند، اما برگزارکنندگان این جشنواره ترجیح داده اند که جایزه برترین فیلم خود را به اثری بدهند که در پی تبلیغ برای سیاست ها و منافع کاخ سفید است. آنچنان که «کوین بی لی» منتقد روزنامه «شیکاگو سان تایمز» نوشت: «فیلم «آرگو» یک کلاهبرداری به تمام معناست... این فیلم با استفاده از بحران گروگان گیری ایران (واقعه تسخیر لانه جاسوسی)، یکی از بزرگ ترین وقایع در امور خارجی آمریکا طی 50 سال گذشته، سعی کرده شکست در عملیات «پنجه عقاب» (عملیات طبس) که تاریخ آمریکا را دگرگون ساخت را بی اهمیت جلوه دهد.»
علاوه بر این، آثار دیگری هم که این روزها در این جشنواره ها و از سوی رسانه های غربی در بوق و کرنا شده اند همگی دارای رویکرد سیاسی و تبلیغاتی هستند. بیشترین سهم جوایز دوره اخیر گلدن گلوب و همچنین اکثر نامزدهای انتخابی در اسکار آینده به جز «آرگو» به فیلم های «لینکلن»، «جانگوی آزاد شده» و «30دقیقه بامداد» اختصاص یافته که هر سه، فیلم هایی تبلیغاتی برای اهداف کاخ سفید محسوب می شوند. فیلم «لینکلن» به کارگردانی «استیون اسپیلبرگ»، درباره آبراهام لینکلن، شانزدهمین رئیس جمهور تاریخ ایالات متحده آمریکاست. نکته جالب، حمایت مستقیم باراک اوباما، رئیس جمهور آمریکا از این فیلم است، به طوری که اوباما یک ماه پیش با دعوت از اسپیلبرگ و سایر عوامل تولید فیلم «لینکلن» به کاخ سفید از این اثر تقدیر کرد. فیلم «30 دقیقه بامداد» به کارگردانی «کاترین بیگلو» نیز یک اثر سفارشی درباره قتل بن لادن است. حتی بسیاری از رسانه های غربی، این فیلم را یک نمایش تبلیغاتی برای کمک به پیروزی مجدد اوباما در انتخابات ریاست جمهوری اخیر آمریکا می دانند. فیلم «جانگوی آزاد شده» به کارگردانی «تارانتینو» نیز اثری وسترن و در ستایش از اسطوره های آمریکایی است. این فیلم که از آن به اثری با رویکرد نژادپرستانه یاد می شود اعتراض برخی از هنرمندان سیاه پوست آمریکا از جمله «اسپایک لی» را نیز در پی داشته است.
سال گذشته نیز همه فیلم هایی که در اسکار حائز جایزه شدند، دچار چنین وضعیتی بودند. فیلم هایی چون «آرتیست»، «هوگو»، «اسب جنگی»، «خدمتکار»، «نسل ها»، «نیمه شب در پاریس»، «درخت زندگی»، «بانوی آهنی»، «رنگو» و ... که بیشتر جوایز اسکار سال 2012 را ربودند، دارای لایه های غلیظ ایدئولوژیک و سیاسی در جهت منافع حکومت های غربی هستند. برای نمونه فیلم های «آرتیست» و «هوگو» به اسطوره سازی بنیانگذاران هالیوود (به عنوان بازوی تبلیغاتی سیاست های آمریکا) می پردازد. فیلم «نسل ها» نیز روایتگر زندگی یک فرد یهودی است که به سرزمین پدری خود باز می گردد تا از میراث خود محافظت کند. فیلم «اسب جنگی» راوی حماسه یک اسب در جنگ است و فیلم «نیمه شب در پاریس» تصویری دروغین و بسیار رویایی از شهر بحران زده پاریس و همچنین اسطوره های هنری غرب ارائه می کند. «خدمتکار» یک فیلم نژادپرستانه است و «رنگو» نیز به پاسداشت فرهنگ وسترن می پردازد. فیلم «بانوی آهنی» اثری در ستایش «مارگارت تاچر» نخست وزیر اسبق انگلیس محسوب می شود و «درخت زندگی» نیز مروج معنویت سکولار و به طور مشخص، فرقه صهیونیستی کابالا است.
با این اوصاف، القائات برخی از اهالی سینما مبنی بر اینکه دوران سینمای ایدئولوژیک به سر رسیده، مصداق بارز نعل وارونه زدن است. سینما امروز یک ابزار کاملاً راهبردی است و به عنوان وسیله ای هویت ساز و هویت سوز و تمدن ساز و تمدن سوز عمل می کند. این یک فریب بزرگ است که سینما را فقط سرگرمی بدانیم و بس! حتی سینمای سرگرم کننده غالب بر دنیا نیز در حال انتشار ایدئولوژی های سازندگان این فیلم ها است.سینمای ایران هم برای پویایی، تحرک و تأثیرگذاری بیشتر، نیازمند چنین فیلم هایی است. فیلم هایی که از مرحله سرگرم کنندگی خنثی عبور کرده و ضمن برخورداری از ساختاری مجذوب کننده، فرهنگ، هویت و آرمان هایی ملی و دینی این کشور را دراماتیزه کند. منبع: http://www.basirat.ir/news.aspx?newsid=254060
سینما ساحل نجات صهیون: سال ها پیش که استاد علیرضا پناهیان ما را تشویق به کار جدی سینمایی و هنری و کار روی مسائل رسانه می کرد، در یکی از جلسات هیات محبین اهل بیت علیهم السلام قم فیلمی را توضیح دادند و نقد کردند با نام بیگانه ای در میان ما. این فیلم درباره پلیس زن مسیحی است که وارد محله یهودی نشین شهر نیویورک می شود و از نزدیک با زندگی متدینانه انها آشنا می شود. استاد از این فیلم نکات بسیار جالبی توضیح دادند از جمله ولایت پذیری در میان جامعه یهودیان از حاخام هایی که دنیاپرستند ولی ولایتشان بر جامعه یهود جدی است. نکته دیگر استاد، رعایت شئون دین تحریف شده یهود در میان برخی اتباعش بود که بسیار شنیدنی بود. در ان سال ها نسخه ای بی کیفیت از این فیلم را دیدم. اکنون یکی از دوستان در وبلاگش لینک دانلود نسخه باکیفیت تری از این فیلم را گذاشته است. با تشکز از وبلاگ ارجمند نوشته های بچه مثبت عین نوشته های این دوست عزیز را برای شما می آورم: شنیدن سخنرانی استاد پناهیان در باب موضوع فیلم و نبود فیلم در سطح جامعه حقیر را برآن داشت که آن را تهیه و در دسترس قرار دهم؛
لینک دانلود فیلم بیگانه ای در میان ما (بعد hc بروز مشکلی غیر طبیعی در دانلود دوباره آپلود شد91.5.7)
قسمت اول با لینک مستقیم و حجم حدود 180 مگابایت / قسمت دوم با لینک مستقیم وحجم حدود 180 مگابایت/ قسمت سوم با لینک مستقیم و حجم حدود 180 مگابایت / قسمت چهارم با لینک مستقیم و حجم حدود 180 مگابایت/
لینک زیر نویس فیلم: لینک دانلود (نیازی به دانلود عزیزانی که از 4 فایل دانلودی کل فیلم را دانلود کرده اند نیست/خودش زیر نویس دارد)
سایز فیلم: 720.480 / فرمت فیلم: mkv / کیفیت فیلم: خوب / زمان فیلم: 1:43 ساعت / زیر نویس: دارد (چسبیده به فیلم) / فایل دانلودی: 4 قطعه فشرده با فرمت rar / پسورد دانلود: ندارد / ثبت نظر شما + نقد فیلم
خلاصه فیلم: یک کارآگاه پلیس زن(که مسیحی است) پس از یک درگیری شبانه با اشرار؛ مسئولیت بررسی مفقود شدن یک جواهر کار یهودی را پیدا می کند؛ و در طی تلاش ها در روند پرونده، با افکار و رفتار دینی برخورد می کند که تاکنون چیزی از آن نمی دانسته است؛ این اطلاعات باعث تغییر در روند زندگی وی شده، تا حدی که رفتار و کردار و حتی حجاب او را دستخوش تغییر می شود و ...
این فیلم گوشه ای از زندگی یهودیان را نشان میدهد که قابل نمایش بوده و در اصطلاح به نوعی جذابیت داشته ولی برخی از واقعیت ها در این دین بعضا تحریف شده وجود دارد که هیچ گاه دستگاه عظیم صهیونیسم آنرا به نمایش در نخواهد آورد که آن خود باعث رسوایی عظیم می شود. http://mehrdadz.blogfa.com/post-72.aspx هشدار کابر گرامی, این فیلم دارای نکاتی میباشد که در صورت نداشتن اطلاعات قبلی شما را دچار ابهام و یا خطا در باور اصلی و اطلاعات واقعی می نماید ؛ در صورت تمایل برخی مباحث مرتبط که پیش تر توسط استاد رائفی پور و یا استاد طائب باز شده اند را مشاهده و سپس اقدام به دیدن فیلم فعلی نمایید. به این منظور به این مسیر بروید ... http://mehrdadz.blogfa.com/post-101.aspx:
موعود به نقل از مشرق: در تازهترین کتاب منتشر شده از سوی خاخامهای یهودی در سرزمین های اشغالی، کشتن و نابود کردن هر انسانی که برای موجودیت رژیم صهیونیستی (اسرائیل) تهدید محسوب شود، جایز و لازم است
بنابر محتوای کتاب عبری زبان "عقائد پادشاه" نوشته خاخام "اسحاق شاپیرا"[1] و خاخام "یوسف الیتصور"[2] که در 230 منتشر شده است، کشتن هر انسانی حتی اطفال و نوزاد انسان از ترس تهدید اسرائیل در آینده، برای امنیت اسرائیل و ساکنین آن نه تنها مذموم نیست بلکه جایز، لازم و مباح است.
خاخام یوسف الیتصور
این کتاب در 6 فصل تدوین شده است و بنابر اظهارات نویسندگان آن، بر اساس آموزههای دین یهود نگارش شده است و هیچ تحریفی در آن وجود ندارد.
اسحاق شاپیرا در جواب به اعتراض انتشار این کتاب میگوید: کتاب فوق خلاصهای از آموزههای هالاخاه است و جنبه آموزشی دارد و هیچ تحریف در آن صورت نگرفته است. (هلاخاه یا هلاخا): به مجموعه قوانین شریعت یهود گفته میشود، قوانینی که از تورات، تلمود و حاخامها و همچین آداب و رسوم یهودیان ناشی میگردد.
خاخام اسحاق شاپیرا
فصل اول کتاب فوق، درباره حرام بودن و مباح بودن قتل یهودیان و غیر یهودیان بر اساس آموزههای هالاخاه است، نویسنده در این فصل با توجه به آموزههای کتاب مقدس در ابتدا مینویسد: "تو نباید کسی را بکشی" و این عبارت را خاص یهودیان عنوان میکند و مینویسد: نهی از کشتن تنها برای یهودیان گفته شده است و یک فرد یهودی نمیتواند یهودی دیگری را بکشد ولی یک یهودی میتواند غیر یهودی "گوئیم" ( ???) را بکشد و حتی یهودیان در بسیاری از موارد میبایست این قتل را انجام بدهند.
در فصل دوم کتاب با عنوان "کشتن غیر یهودی کسی که هفت قانون نوح را نقض کرده"، نویسنده تأکید میکند اگر یک غیر یهودی به یکی از هفت قانون فرزندان نوح بی احترامی کرده و یا آن را نقض کرده است، میبایست کشته شود. نویسنده در این فصل با منتسب کردن غیر یهودیان به فرزندان نوح مینویسد: خداوند فرزندان یهود را بواسطه تعهد خود و گوش کردن به فرامین آسمانی در مرتبه بسیار ارزشمندی نسبت به غیر یهودیان قرار داده است لکن فرزندان نوح و غیر یهودیان را در مرتبه پست و پایینتری قرار داده و سعادت آنها را در گرو تعهد به هفت فرمان و هدایت از سوی یهودیان قرار داده است، بنابر این هر شخص یهودی بدون نیاز به اجازه و حکمی میتواند غیر یهودی را به دلیل تخلف از یکی از هفت فرمان بکشد.
در فصل سوم و چهارم، نویسنده با مقایسه میان یهودیان و غیر یهودیان،میزان پایبندی آنها به اعتقادات خودوهمچنین وضعیت آنها در حکم قتل را بررسی کرده و نتیجه میگیردکه یهودیان میتوانند غیریهودی رابکشند درحالکیه غیریهودیان نیزمیتواند غیریهودی را بکشندپس کشتن غیر یهودی مشکلی ندارد.
در فصل پنجم کتاب با عنوان "کشتن غیر یهودیان در جنگ"، نویسنده کتاب بر این نکته تأکید میکند که کشتن غیر یهودیان تنها در میدان جنگ علیه اسرائیل تعریف نمیشود بلکه کسانی که سربازان دشمن را برای جنگیدن با اسرائیل تشویق میکنند و از این اقدام سربازان غیر یهودی رضایت دارند نیز باید کشته شوند. نویسنده در ادامه فصل پنجم دامنه کشتار غیر یهودیان را وسیعتر کرده و مینویسد: کشتن کسانی که در جنگ شرکت نکردهاند نیز واجب است زیرا ممکن است این افراد در حال حاضر به دلیل صلح موقت اقدام به کناره گیری از جنگ بکنند ولی امکان دارد در آینده و بعد از زمان صلح، اقدام به جنگیدن با یهودیان بکنند، بنابر این این افراد اگر چه در جنگ شرکت نکردهاند ولی باید برای رفع خطر احتمالی آنها را بکشند.نویسنده کتاب عقائد پادشاه مینویسد: هیچ راهی برای اصلاح غیر یهودیان وجود ندارد و حتی کسانی که در زمان طفولیت و یا نوجوانی با هفت قانون نوح آشنا نشدهاند نیز باید بنابر عقل سلیم کشته شوند زیرا ممکن است بعد از آشنایی با هفت قانون نوح، از اجرای آن خودداری کنند بنابر این کشتن اطفال غیر یهودی نیز مباح و لازم است.
نویسنده در آخرین فصل کتاب با عنوان "هدف قرار دادن بی گناهان" کشتن غیر نظامیان یهودی را از وظایف سربازان یهودی دانسته و مینویسد: اسرائیل میبایست بنابر حق خود تمام فلسطینیان فارق از مرد و یا زن و حتی بدون توجه به سن آنها اعم از بچه یا جوان و یا کهنسال را مورد هدف قرار داده و به قتل برساند. نویسنده همچنین در انتهای فصل ششم مینویسد: اسرائیل میبایست غیر یهودیانی که در قلمرو سرزمین اسرائیل قرار دارند را مورد هدف قرار داده و بکشد حتی اگر این اشخاص گروگان و یا اسیر باشند و یا باید این افراد را مجبور به جنگ با دشمنان اسرائیل بکند و اگر این افراد از جنگیدن امتناع کرده و یا فرار کردند، آنها را مورد هدف قرار داده و بکشد.
اعتراض یهودیان سرزمین اشغالی به توقیف کتاب وبسایت خبری "یدیعوت آحارونوت" نوشت: بسیاری از ساکنین اسرائیل در حمایت از اظهارات خاخام "داو لیور" مبنی بر حقانیت کتاب عقائد پادشاه و همچنین اعتراض بر توقیف انتشار کتاب فوق به خیابانها ریختند.
حمایت از انتشار کتاب عقائد پادشاه
از سوی دیگر، سران رژیم صهیونیستی در حالی کتاب فوق را افراطی معرفی میکنند که اکثریت خاخامهای یهودی سرزمن اشغالی از کتاب فوق حمایت کرده و یا حاضر نشدهاند علیه کتاب فوق اظهار نظری داشته باشند و تنها برخی از خاخامهای یهودی همچون "عوادیا یوسف" و یا "یوسف شالوم الیاشیو" انتشار این کتاب را بازی با آتش معرفی کرده و هیچ حکمی علیه کتاب صادر نکردهاند.
خاخام اسحاق گینسبورگ حامی کتاب عقائد پادشاه/ حامیان کتاب عقائد پادشاه
خاخام داو لیور، خاخام "اسحاق گینسبورگ"، خاخام "یعقوب یوسف"، خاخام "زلمان گلدبرگ" تعدادی از خاخامهای سرشناس یهودی در سرزمین اشغالی هستند که محتوای کتاب تئوری پادشاه را تأیید و تصدیق کردهاند و با توقیف انتشار این کتاب مخالفت کردهاند. در کنار حمایت حداکثری خاخامهای یهودی در سرزمین اشغالی از کتاب عقائد پادشاه، از سال 2011 به عنوان یک کتاب آموزشی در دانشگاه عبری اورشلیم (بیت المقدس) تدریس و نقد شود
[1] - Yitzhak Shapira و
[2] - Yosef Elitzur
به گزارش مشرق به نقل از ایسنا، رامین مهمانپرست درباره استعلام شرکت دخانیات ایران از وزارت امور خارجه در مورد وابستگی شرکت فیلیپ موریس - تولیدکننده سیگار مالبورو - به رژیم صهیونیستی گفت: "تاکنون خبری نداریم که استعلامی شده باشد. اگر چنین موضوعی باشد اطلاعرسانی خواهد شد."این در حالی است که شرکت دخانیات ایران اعلام کرده که تاکنون دو بار از مراجع امنیتی و وزارت امور خارجه درباره ماهیت شرکت فیلیپ موریس استعلام کرده است.
یک بار مراجع امنیتی به شرکت دخانیات ایران اعلام کردند که شواهد قوی مبنی بر وابستگی شرکت فیلیپ موریس به رژیم صهیونیستی وجود ندارد، اما در هر حال به صلاح کشور نیست که با این شرکت قراردادی بسته شود. بار دیگر نیز وزارت امور خارجه به شرکت دخانیات ایران اعلام کرد که شرکت فیلیپ موریس جزو شرکتهای ممنوعالمعامله با ایران قرار ندارد. این امر باعث شد که شرکت دخانیات ایران از سازمان بازرسی کل کشور درباره عقد قرارداد با تولیدکننده سیگار مالبورو استعلام کند که در نهایت سازمان بازرسی قضاوت درباره ماهیت تولیدکننده این سیگار را بر عهده وزارت امور خارجه گذاشت.
در سال گذشته کارگروهی برای حمایت از انقلاب مردم فلسطین تشکیل شد تا شرکتهای صهیونستی را تعیین کرده و معامله با آنها ممنوع شود. فهرست شرکتهای ممنوعالمعامله شامل تعداد متعددی از شرکتهای فعال در حوزههای مختلف میشود. شرکت دخانیات ایران تاکنون بارها تاکید کرده که یک نخ سیگار مارلبورو نه به کشور واردات رسمی شده و نه به تولید داخلی رسیده است. در همین حال این شرکت اعلام کرده که طبق قانون موظف است با برندهای معروف تولیدکننده سیگار قرارداد امضا کرده و این محصولات را در کشور تولید کند.
شرکت دخانیات هماکنون منتظر جواب نهایی وزارت امور خارجه درباره ماهیت شرکت فیلیپ موریس است و در صورت چراغ سبز این وزارتخانه به احتمال زیاد شرکت دخانیات نیز با فیلیپ موریس قرارداد تولید مشارکتی امضا خواهد کرد. ارزیابیها حاکی از آن است که سالانه حدود چهار میلیارد نخ سیگار مارلبورو به کشور قاچاق میشود و اگر واردات این سیگار آزاد شود، میزان آن به 8 تا 9 میلیارد نخ میرسد. منبع
تصور اینکه قرار است همه ساکنان زمین در سال 2012 در اثر یک سلسله حوادث مهیب طبیعی، زیر آب بروند و جان بدهند، به خودی خود بسیار هولناک است. این تصور وقتی توسط کارگردان توانای «روز استقلال» یعنی رولند امریخ (Roland Emmerich)، با جلوه های بصری بیسابقه به تصویر کشیده شود، می تواند موجی از نگرانی در میان ساکنان زمین به وجود آورد و سپس حتی عنوان "مادر ژانر بلایای طبیعی" از آن خود کند. خصوصا اینکه کمپانی تبلیغاتی این فیلم جار و جنجال راه انداخت و با هدف فروش بیشتر، سال 2012 را به عنوان سال پایان جهان معرفی کرد تا به این توهم رنگ واقعیت ببخشد. این مساله از آنجا شروع شد که مسئولان کمپانی سونی پیکچرز دست به آماده سازی وب سایتی زدند و با ارائه کلیپ های تبلیغاتی کار را به آنجا کشاندند که دست آخر مسئولان ناسا به تهیه کنندگان کمپانی سونی در مورد تبلیغات این فیلم در اینترنت هشدار دادند و از آنها خواستند برای رفع این سوء تفاهم عمومی دست به کار شوند.
کارگردان بدبین
مروری بر داستان
رولند امریخ در کار تازهاش پا را فراتر میگذارد و تصاویری از ویرانی تمدن شهری خلق میکند که مشابه آن تا پیش از این در هیچ فیلم سینماییای به نمایش درنیامده است. همه مردم جهان به استثنای 400 هزار نفر در «2012» محکوم به یک مرگ تلخ و سخت می شوند.این فیلم اگرچه بر اساس یک پیش گویی اقوام مایایی ساکن در نواحی مرکزی آمریکا، این سال را به عنوان پایان جهان انتخاب کرده اما با استفاده از مضمونی علمی - تخیلی داستان را به پیش می برد.
«2012» با صحنه هایی از اتعاشات عظیم و غیرعادی خورشید که به سوی زمین روانه می شود، آغاز می شود. یک محقق هندی برای اولین بار در سال 2009 متوجه این ارتعاشات میشود و تاثیر آن بر فعال شدن هسته مذاب زمین را با یک محقق آمریکایی در میان می گذارد. آدریان زمین شناس آمریکایی به هند می رود تا گزارشی از این موضوع برای هیئت حاکمه آمریکا ببرد. امواج و نیروهای متصاعد از این تشعشات باعث شده درجه حرارت هسته زمین به سرعت افزایش یابد و این ماجرا به زودی موجب فوران هسته زمین، زلزله های پی در پی و بالاآمدن سطح آب دریاها می شود. این اتفاقات نهایتا به آب گرفتگی سراسر زمین و نابودی ساکنان این سیاره در سال 2012 خواهد انجامید. آدریان موضوع را به کاخ سفید اطلاع داده و کار به اجلاس سران گروه بیست می کشد و تصمیم این میشود که طی یک پروژه فوق سری، 400 هزار نفر از برگزیدگان برخی کشورهای جهان به اضافه آثار مهم فرهنگی تمدنی قابل انتقال و نیز یک جفت از همه حیوانات انتخاب شوند تا در روزهای منتهی به تاریخ 12/12/2012 در کشتی مسقفی که کوهستانهای مرتفع چین به همین منظور از قبل ساخته می شود جای بگیرند.
اما محور این داستان یک رمان نویس ناموفق و روشنفکر آمریکایی به نام جکسون است که شغل دومش رانندگی یک سرمایه دار روسی به نام یوری کارپف است. جکسون به صورت محیرالعقول و خیال انگیزی خانواده اش را از زلزله های پی در پی شهرهای آمریکا نجات می دهد و خودش را به چین می رساند. او وقتی به اتفاق خانواده اش به شهر فلزی ساخته شده بر فراز ارتفاعات چین می رسد، راهی برای ورود به کشتی (زیردریایی) غول پیکر پیدا می کند اما با مشکلات پیچیدهای روبه رو می شود که دست آخر ماموریت نجات نسل بشر بر عهده او قرار میگیرد. او و خانواده اش در قسمت چرخ دنده های لولای دریچه کشتی گیر افتاده اند. در این بین پیش از آنکه دریچه های کشتی بسته شود، سطح آب آنقدر بالا می آید که کشتی دچار آبگرفتگی می شود و اینگونه است که این ماموریت بر عهده او می افتد. او وقتیکه درگیر تعمیر نقص فنی دریچه کشتی است، با همکاری پسرش «نوح» منجی نسل بشریت می شوند تا دوباره تاریخ زمین از 01/01/01 آغاز شود. تاریخ 27/01/01 در تصاویر پایانی فیلم نقش می بندد. حالا 27 روز است که کشتی نوح در سیاره آبی زمین شناور است و دیگر به نزدیکی خشکی هایی رسیده که از سوی آفریقای جدید که از بلندترین نقاط است، نمایان شده. قهرمانان فیلم در عرشه های کشتی آفتاب می گیرند.
سوژه حساس
اگرچه ضعفهای تکنیکی در پیوستگی ساخت داستانی خصوصا در شکل عجیب و غریب نجات یافتن قهرمان داستان از بلایای طبیعی دائما تکرار می شود اما جلوه های بصری شگفت انگیز و جدید و اتفاقات هولناکی که یکی پس از دیگری اتفاق می افتد بیننده را سرگرم میکند. و مهمتر از این دو، ایده پایان دنیا در عین ادامه دنیا است که پایه حوادث داستان قرار گرفته است. همه اینها به اضافه پیامهای سیاسی و فرهنگی مدنظر رولند امریخ، این فیلم را در جایگاهی فراتر از یک اکشن علمی- تخیلی صرف قرار می دهد.
نویسندگان فیلمنامه تلاش کرده اند داستان پایان تدریجی جهان را با اتکا به اکتشافات علمی وقایع فیزیکی مستند کنند تا برای بینندگان که با قواعد فیزیک جدید فکر میکنند و زندگی می کنند، اقناع کننده باشد. زمان پایان جهان اما از یک داستان افسانه ای اقوام مایایی گرفته شده که سال 2012 را سال پایان جهان میداند. در این میان نحوه نجات برگزیدگان نسل بشریت و آغاز دوباره جهان از این ماجرای هولناک، برگرفته از داستان حضرت نوح است. بر اساس این داستان باید یک جفت از نر و ماده همه حیوانات، در کنار 400 هزار نفر از برگزیدگان کشورهای قدرتمند جهان در زمان مقرر به سوی سفینه بزرگی که یادآور کشتی نوح است فراخوانده شوند تا نسل بشریت نجات یابد. در این میان عموم ساکنان زمین محکوم به مرگند، حتی دانشمند هندی که برای اولین بار این اتفاق را پیش بینی کرده است. اگرچه استفاده از داستان نوح، فضای جدیدی در فیلمهای آخرالزمانی گشوده اما نگاه به ادیان در این فیلم کاملا حساب شده بوده است.
قابلیت بودا برای حضور در دنیای آینده
در سکانسی از فیلم؛ در حالیکه تصاویر تلویزیونی سی ان ان نشاندهنده غافلگیری و نگرانی صاحبان و مومنان دیگر ادیان نسبت به زلزلهها و بلایای طبیعی آخرالزمان است، راهبان بودا در ارتفاعات چین در آرامش کامل به پایان جهان می اندیشند و از پیش خودشان را آماده پایان جهان می کنند. راهب جوان از سوی راهب پیر برای حضور در کشتی فرستاده می شود. وقتی جکسون و گروه همراهش در کوهستان گیر افتاده اند، راهب بودایی جوان آنها را نجات میدهد و به محل کشتی میرساند. راهب بزرگ اما تا آخرین لحظات که امواج سهمگین سونامی به سوی معبدی بر فراز کوه می شتابد، تماشاگر امواج است و با نواختن زنگ آخرالزمان، آخرین مناسک آیینی را به جا می آورد و در ساختمان معبد که بوسیله امواج سونامی ویران می شود، جان میدهد.
البته امریخ و همکار فیلمنامهنویسش هارولد کلوسر(Roland Emmerich) در «2012» بسیاری از شهرها و کشورها از جمله ریو دوژانیرو، رم، کالیفرنیا، واشنگتن، تبت، لاس وگاس و تعداد زیادی از نمادهای معروف دینی یا تاریخی مانند ابلیسک را ویران کردهاند، اما به خاطر حساسیتهای موجود سراغ تخریب نمادها و مکانهای اسلامی نرفتهاند. این فیلم البته نافی معنویت، اخلاق و دین نیست اما سعی دارد همه چیز را در ذیل باورهای اومانیستی و سیادت آمریکا جای دهد. بودایی ها بر نوعی از معنویت تاکید دارند که فراتر از برخی تجربه های معنوی شخصی نیست و مهم این است که سیادت آمریکا و استیلای تمدن غرب را می پذیرد. اما باید دقت کرد که در این فیلم خود بودایی گری اجازه و توانایی ورود به عصرِ آینده را پیدا نمیکند، بلکه او باید منجی را به محل سفینه برساند و بعد تماشاگر فداکاری و هنرنمایی یک انسان میان مایه و روشنفکر آمریکایی باشد که ضمنا از فیزیک بدنی خوبی برخوردار است و توانایی این کار را دارد. به این ترتیب در 2012، بودا می تواند نمود معنویت آینده باشد چرا که قابلیت جمع با مدرنیته را داراست. امروزه در اتمسفر رسانه ای غرب نیز هندو ـ چینیها تداعی کنندة معنویت هستند و شخصیت رسانه ای خود را در کسی مانند دالایی لاما رهبر معنوی تبتیها می جویند که بازیگر استراتژیک آمریکاست و چپ و راست با متحدان آمریکا در سراسر جهان می نشیند و فالوده می خورد. به همین جهت است که برادران واچوفسکی در تریلوژی ماتریکس نیز با نئوهندوئیسم اجازه و توانایی ورود به عصرِ آینده را پیدا میکنند که قابلیت جمع با مدرنیته را داراست.
از سوی دیگر آخرالزمان مورد نظر این فیلم در هیچ یک از ادیان مورد اشاره قرار نگرفته. سازندگان «2012» یک تقویم باستانی مایایی را مبنای فیلم قرار دادند که به اعتقاد برخی در آن پیشبینی شده دنیا 21 دسامبر 2012 نابود میشود. عموم تحلیلگران روایت این فیلم از آخرالزمان را برگرفته از باورهای مایایی می دانند و در تمام پوسترها و آنونسهای فیلم آمده: «تمدن بشری اولیه درمورد پایان دنیا هشدار داد». افسانههای موجود درباره تقویم مایایی که اغلب به غلط تعبیر شده، بهترین دستاویز برای امریخ و کلوسر بوده است.
اما مشکل این جاست که مایاها واقعاً پایان دنیا را پیشبینی نکردند. دکتر دیوید استیوارت، استاد رشته هنر و تاریخ هنر در دانشگاه تگزاس که متخصص تمدن مایاهاست، میگوید: «هر جور تصور کنید، مایاها هیچگاه چنین چیزی نگفتند. در تقویم قدیمی مایایی، 21 دسامبر 2012 آغاز دوره سیزدهم است و دوره چهاردهم هم وجود دارد. استیوارت میگوید: «تصور نمیکنم هیچ کس این فیلم را جدی بگیرد.»
نامگذاری و شخصیت پردازی معنی دار
اما نویسندگان فیلمنامه با فراست در نامگذاری بازیگران و شخصیت پردازی آنها دقت کرده اند. همانگونه که گفتیم وقتی که بناست جکسون کشتی را نجات دهد، حضور شجاعانه پسرش در آخرین لحظات و همکاری او موجب نجات زمین می شود. نام پسر او نوح است. در واقع شجاعت «نوح» به داد جکسون می رسد و نسل بشریت نجات می یابد. «نوح نوجوان» کسی است که می خواهد از دنیای آینده آینده لذت ببرد. از سوی دیگر کارگردان سعی کرده با تعریف شخصیتهایی از کشورهای مختلف دنیا دایره شخصیتهای داستانی را وسیع کند تا بتواند برای خودش مخاطبانی از سراسر جهان دست و پا کند. کارگردان اجازه داده شخصیتها به زبان خودشان سخن بگویند و حتی مثلا ضرورتی ندیده که زبان هندی یا فرانسوی زیرنویس شوند. با این حال همه ملل بر محور آمریکایی ها موفق به نجات خود می شوند و هیئت حاکمه آمریکا مدیریت پروژه را برعهده دارند. یکی از آنها، شخصیت منزجر کننده و خودخواهانه یوری کارپف به عنوان یک تاجر ثروتمند روس است که با حضور پسران دوقلوی او تکمیل می شود. همسر کارپف فوت شده و او دوست دختری به نام تامارا دارد. وقتی هلیکوپتری میخواهد آنها را از ارتفاعات چین نجات دهد، او تامارا را جا می گذارد. با این حال، کارپف در نهایت به خاطر نجات دو پسرش جان خود را از دست می دهد.
همچنین شخصیت فرانسوی که عهده دار جمع آوری آثار برگزیده از میراث فرهنگی هنری جهان است و خیلی زود کشته میشود؛ دانشمند هندی که تغییرات خورشید و زمین را کشف می کند؛ خاندان ثروتمند عرب که به عنوان نماینده مسلمانان تلقی میشوند و به شکلی ذلیلانه و با استناد به سرمایه و تبارش، خواهان حضور در کشتی بزرگ است؛ راهبان تبتی که از این واقعه مطلعند و به صورتی مناسکی بدان تن دادهاند؛ کشور چین به عنوان پایگاه ساخت کشتی و پذیرش کننده چهارصدهزار نفر برگزیده؛ اینها حاکی از سیاستگذاری امریخ برای نمایش سهم هر یک از ملل و ادیان در دنیای آینده است.
رئیس جمهور سیاه پوست و مردمی آمریکا!
اما با اینکه بیش از 5 سال از ساخت این فیلم سینمایی می گذرد، شخصیتی که به عنوان رئیس جمهور آمریکا انتخاب شده یک سیاه پوست است. وقتی که شهر واشنگتن در آستانه نابودی قرار دارد و هیئت حاکمه آمریکا در حال ترک این شهر با یک هواپیمای مسافربری بزرگ هستند، توماس ویلسون یعنی آقای رئیس جمهور می گوید همه مردم باید شانس ترک کردن آمریکا را داشته باشند و به همین جهت تصمیم می گیرد در میان مردم بماند و با آنها بمیرد. او بر صفحه تلویزیونهایی که در سراسر خیابانها وجود دارد، ظاهر می شود و در رسای آمریکا سخن می گوید و به مردم آرامش می دهد. اما با قطع شدن تلویزیونها او به میان مردم می آید، بر سرشان دست می کشد و آنها را مورد ملاطفت قرار میدهد. او آنقدر ساده و بی واسطه در میان مردم حضور یافته که وقتی در خیابانی به یک پزشک که مشغول مداوای بیماری هست، تذکری میدهد آن پزشک وی را نمی شناسد. رفتار مردمی این رئیس جمهور تقریبا در میان هیچ یک از روسای جمهور دنیا -چه در عالم سینما و چه در عالم واقع!- نظیر ندارد و از جهت تماس بی واسطه و مستقیم با مردم تنها با رئیس جمهور ایران(دکتر احمدی نژاد) قابل مقایسه است. همچنین انتخاب کاراکتر سیاه پوست برای این نقش جای تامل جدی دارد.
آخرالزمان یا قیامت؟
از سوی دیگر 2012 بین پایان و ادامه زندگی سردرگم است، و این سردرگمی در این جمله کارگردان فیلم هم هست که می گوید: "وقتی شما میخواهید یک دروغ؛ واقعی و رئالیستی به نظر برسد، باید سخت کار و تلاش کنید." تحول عظیم در زمین و اجرام آسمانی در این فیلم، می تواند انتهای ژانر آخرالزمانی و آغاز ژانر دیگری باشد. چرا که
منجی میان مایه
منجی یک شخصیت متوسط الحال و آدمی معمولی است. او یک رمان نویس ناموفق است که راننده اتومبیل لیموزین سرمایه دار روسی است. تعریف کاراکتر متوسط الحال برای منجی در برخی فیلمهای آخرالزمانی از هیچ یک از متون دینی قابل استخراج نیست و البته در این میان تنها دین یهود منجی را فردی معمولی می داند.
این شخصیت البته یک ویژگی مثبت دارد و آن اینکه به خانواده اش علاقه مند است. شاید یکی از ویژگیهای مثبت این فیلم خانواده گرایی آن است. آنجا که کارپف جانش را برای نجات فرزندانش فدا می کند و یا آنجا که دو شخصیت مجرد و بزرگسال فیلم یعنی ماتارا و سیلبرمن کشته می شوند.
به هر روی 2012 هنوز در حال اکران است، منتقدین و مردم از آن استقبال کردهاند و حرف و سخن درباره آن بسیار است اما اقبال مخاطبان از ایده های آخرالزمانی و پایان جهان را باید بیش از همه به شرایط کلی حاکم بر غرب در دهه اخیر دانست. بحران دامنگیر اقتصادی، نظامی گری روزافزون و لشکرکشی به عراق و افغانستان، گرم شدن زمین و بحرانهای فزاینده زیست محیطی، حاد شدن نابهنجاری های فرهنگی و اخلاقی و مانند آن، همه و همه به این باور عمومی دامن زده که دنیا رو به پایان است و یا رو به آغازی دوباره که با ظهور منجی آخرالزمان از سر گرفته خواهد شد. منبع:رجانیوز:http://www.rajanews.com/detail.asp?id=40776
آیا پایان جهان از راه رسیده است؟ شاید اینطور نباشد،
ولی صنعت(صهیونیستی) سینما بامحصولات خود به استقبال آن رفته است!
همانطور که خیلیها گمان میبرند به پایان دنیا رسیدهایم و هالیوود این موضوع را خیلی خوب حس میکند. گرم شدن تدریجی هوا، جنگهای عراق و افغانستان، تهدیدهای مکرر تروریستی و بحرانهای پیدرپی اقتصادی- که ورشکستگیهای مکرر شرکتها و کمپانیهای بزرگ و قدیمی را به همراه دارد- باعث خلق دیدگاههای تازهای در بین مردم عادی شده است. این مسائل مردم را در یک وضعیت غمبار و سیاه قرار داده است و این تصور را به وجود میآورد که همه چیز دنیا به پایان خود رسیده است. هر روز که میگذرد فیلمسازان بیشتر از گذشته نسبت به آینده نوع بشر نگران و حساس میشوند. تولید فیلمهایی مثل «2012»، «جامه» و «کتابالی»، در کنار یک سری کارهای مستند درباره مسائل زیستمحیطی یا بحرانهای پیدرپی اقتصادی، به نوعی منعکس کننده این نگرانیها و اضطرابها هستند. قصههای آخر زمانی که روزهای پایانی زندگی بشر روی کرهزمین را به تصویر میکشند، از اولین روزهای جنگ سرد و پس از تشکیل بلوک شرق در برابر بلوک غرب، به صورت یک ژانر مهم و پرطرفدار سینمایی درآمد. یک سری فیلمهای جنگی مثل «دکتر استرنج لاو»، «fail- safe» و « در ساحل» که نگرانیهای ناشی از یک جنگ هستهای را منعکس میکردند، آغازگر حیات این ژانر بودند. در همین حال، طرفداران حفظ محیطزیست که خواستار کنترل جمعیت و عدم نابودی منابع طبیعی بودند نیز، جنبش جدیدی را از نوع دیگر پایهریزی کردند و تاثیر خود را بر صنعت سینما و فیلمهای آن گذاشتند. «بیسکوئیت سبز»، «اومگامن» و « فرار خاموش» از جمله فیلمهایی بودند که با الهام از این طرز تفکر تهیه و تولید شدند.
«تری گیلیام» که در درام علمی- تخیلی خود «دوازده میمون» در سال 1995 به بحث درباره مسائل آخرالزمانی پرداخت، میگوید:«ما همیشه به یک بوگیمن نیاز داریم. ما در فیلمهایمان شدیدا نیازمند آن هستیم که پایان دنیا را به نمایش بگذاریم و به مردم عادی در این رابطه هشدار بدهیم. فکر میکنم حضور در جامعه امروزی برای همه ما با مشکلات و دردسرهایی روبهرو باشد. قصه فیلمهای آخر زمانی براساس واقعیتهایی هستند که در زندگی روزمرهمان وجود دارد. اگر شما پایان جهان را نداشته باشید، نمیتوانید به بهشت و ابدیت دست پیداکنید.» قصه فیلم «دوازده میمون» این فیلمساز درباره شیوع یک نوع از بیماری وباست که باعث نابودی نوع بشر شده است.
2 سال قبل آلگور مستند «یک حقیقت ناخوشایند» را کارگردانی کرد که هشداری جدی درباره گرمشدن تدریجی کره زمین بود. نفرینی که در قصه این فیلم مطرح میشود یک موضوع کاملا امروزی و تازه است و افسانهای معاصر درباره یک حادثه آخر زمانی را به تصویر میکشد. اما آخر الزمان در فیلمهای جدید سینمایی به اشکال گوناگون مورد بحث و بررسی قرار گرفتهاند. موارد زیر نمونهای از آنهاست:
* شیوع وبا از طریق موجودات خونآشام در فیلم آماده نمایش اتانهاوک به نام «صبح شکنها»، زامبیهای کمدی ترسناک « سرزمین زامبی» و «زنده ماندن مردگان» ساخته جورج رومرو را میتوان درهمین دستهبندی تقسیم کرد.
* مصائب و بلایای اقتصادی با مستند «ریزش» به نمایش درمیآید. این فیلم تصویرکننده یک تمدن صنعتی پیشرفته است که محکوم به نابودی و اضمحلال شده است.
* فاجعه محیطزیستی که نیمی واقعی و نیمی تخیلی است در «عصر حماقت» خود را به نمایش میگذارد. قصه این فیلم درباره یک مسئول آرشیو در نیمه دوم قرن بیستو یکم است که با سفری در زمان به دوران ما برمیگردد تا یک زندگی آرام و سعادتمند داشته باشد. دنیایی که او در آن زندگی میکند، سرشار از فاجعههای زیستمحیطی مربوط به گرم شدن تدریجی هواست.
* جنگ و نزاع بین موجودات انسانی و ماشینی در قسمت جدید« ترمیناتور» با عنوان «رستگاری ترمیناتور» و انیمیشن ماجراجویانه و سیاه «9» به تصویر کشیده شد.
جان هیلکوت، کارگردان فیلم آماده نمایش «جاده» - که روز 25 نوامبر روی پرده سینماها میرود- چنین میگوید:
« فرق بزرگ بین فیلمهای آخر زمانی جدید با محصولات قدیمی آن در این است که فیلمهای جدید مجموعهای از مشکلات را به نمایش میگذارد و فقط به بحث درباره یک مسئله نمیپردازد». فیلم جدید او با بازی ویگو مورتنسن اقتباسی از نوول کورماک مک کارتی درباره سفر اودیسه وا ریک پدروپسر به سراسر خاک آمریکای نابود و قتل عام شده است.
«کتاب الی» با بازی دنزل واشنگتن روز 15ژانویه اکران عمومی میشود. قصه این فیلم هم درباره روزهای پس از یک فاجعه آخر زمانی استکه شامل یک سفر جادهای به دور آمریکا میشود. واشنگتن در قصه فیلم یک سلحشور داناست که دست به یک سفر طولانی میزند. او کسی است که دانش اصلی را در اینباره که آدمها چگونه در شرایط جدید میتوانند به حیات خود ادامه دهند، دارد. او به عنوان حافظ این دانش، وظیفه خود میداند که به ادامه حیات آدمها کمک کند.
اما تماشاگرانی که قرار است دنیای ویران قصه «کتاب الی» را ببینند، چند روز قبل نابودی جهان را در اکشن علمی- تخیلی «2012» دیدند که تا به امروز، این آخرین قصهای است که آخر زمان را به تصویر میکشد. رونالد امریخ، کارگردان فیلم، قبل از این هم در فیلمهایی مثل «روز استقلال» (درباره حمله موجودات فضایی به زمین) و «پس فردا» (نابودی جهان به دلیل تغییر وضعیت گلخانهای و گرم شدن تدریجی جو) دست به نابودی کره خاکی زده است. ولی او در کار تازهاش پا را فراتر میگذارد و ویرانگری را خلق میکند که تا قبل از این مشابه آن در هیچ فیلم سینماییای به نمایش درنیامده است. بسیاری از مردم جهان- که میتواند خود ما را هم دربرگیرد- در «2012» محکوم به یک مرگ تلخ و سخت هستند.
در همه سوی کرهزمین عزرائیل حضور دارد و مرگ در هر نقطهای خودش را به یک شکل به نمایش میگذارد و شیون خود را سر میدهد. به دنبال یک فاجعه بزرگ محیطزیستی، همه جای دنیا کن فیکون میشود و تنها عده معدودی از مردم از این حادثه، جان سالم به در میبرند. به صورت همزمان زلزلههای مختلف زمین را میلرزاند، آب دریاها به سمت شهرها هجوم میبرد، آتش فشانها طغیان میکند و تمام این اتفاقات تمدن بشری را از بین میبرد. با این حال، کارگردان فیلم هنوز روزنه امیدی را بازنگه میدارد و امکان یک شروع تازه و دوباره را برای نوع بشر به وجود میآورد. اما شرایط زندگی در چنین شرایط سخت و دشواری، برای بازماندگان خوش شانس این حادثه کارسادهای نیست. هارولد کلوسر، تهیهکننده و آهنگساز این فیلم میگوید:«من فاجعههای مختلف داخل فیلم را به صورت پس زمینهای از یک قصه بزرگتر میبینم. این مثل یک شروع تازه است و نمیتواند به عنوان یک پایان تلقی شود.
شما چگونه پس از یک فاجعه بزرگ در چنین مقیاس وسیعی، خودتان را با یک شروع دوباره همراه و هماهنگ میکنید؟» کلوسر که در کار نگارش فیلمنامه با امریخ همکاری داشته، در دل قصه فیلم پاسخ مشخصی به این پرسش نمیدهد، البته در قصه اینگونه مطرح میشود که برای رهایی از چنین فاجعهای باید یک سفینه غول پیکر که شبیه کشتی نوح است، ساخت. در کنار سوار کردن انواع و اقسام حیوانات و آثار هنری با ارزش، آن دسته از آدمهایی که موجودات خوبی هستند نیز میتوانند سوار بر این سفینه شوند. به این ترتیب از هر نمونه انسانی و حیوانی، یک جفت مسافر این سفینه میشوند.
جان کیوزاک در این فیلم نقش نویسندهای را دارد که همراه خانوادهاش جایی در داخل این سفینه پیدا میکند. او به جنبه خوشبینانه دیگری از قصه فیلم اشاره میکند. به گفته او این فاجعه سبب میشود که دولتهای جهان اختلافات خود را کنار بگذارند و ایدئولوژیهای خود را نادیده بگیرند و به همکاری مشترک با یکدیگر برخیزند. این همکاری مشترک برای نجات جان نوع بشر و تلاش به منظور ادامه حیات است. کیوزاک چنین ادامه میدهد:«در این حالت، تمام تقسیمات معمول در روابط بینالمللی کنار گذاشته میشود. دیگر این نکته اهمیت ندارد که تو اهل کدام قاره هستی یا تفکراتات چگونه است. همه با هم متحد و همراه میشوند و تنها چیزی که اهمیت دارد، این است که تمام این آدمها، چیزی به نام مردم را تشکیل میدهند و به نظر من این نکته خیلی مهمی است.»
«جاده» هم نمایش دهنده یک فاجعه نامشخص است که تقریبا باعث نابودی و ویرانی تمدن انسانی و موجودات آن میشود. در شرایطی که همه چیز از بین رفته است، بازماندگان این فاجعه در جستوجوی غذا و آب هستند. کاراکتر مورتنسن در قصه فیلم، آدمی معمولی مثل خود ماست. او مجموعه دیدگاهها و رفتارهای خوب را دارد و سرشار از امید است و تلاش میکند این روحیه را در پسر جوانش هم تزریق کند.
او سخن از خوبی میگوید و این در حالی است که روی کره خاکی اثر چندانی از موجودات انسانی نیست. در عین حال، فیلم جنبه دیگر قضیه یعنی عنصر بدی را هم به نمایش میگذارد. بدترین نوع انسان در قصه این فیلم، گروهی از آدمهای وحشی و بیرحم هستند که در کنار تمام خصلتهای منفی خود آدمخوار هم هستند. سرنوشت ما در عالم واقعیت هرچه که باشد، هالیوود این توانایی را دارد که به کمک تکنیکهای پیشرفته کامپیوتری، مزه نابودی و ویرانی دنیا را به همه ما بچشاند. تماشاگران روی پرده سینما نابودی کامل تمدن انسانی را میبینند.
وقتی آنها از سالن تاریک سینما بیرون میآیند،به احتمال خیلی زیاد خدا را شکر میکنند که زنده هستند و همه چیز در حالت و وضعیت طبیعی وعادیاش وجود دارد. شاید این فیلمها در کنار سرگرم کردن بیننده خود، میخواهند آنها را به فکر یک سرنوشت شوم و محتوم بیندازند تا به کمک آن تلاش کنند در زندگی روزمره خود آدمهای بهتری باشند. جان کیوزاک در این ارتباط میگوید:« در فیلمهای سینمای فاجعه که آخر زمان را به تصویر میکشند، شما میتوانید یک فاجعه واقعی را در عریانترین شکل آن تجربه کنید، بدون اینکه بهای گزافی برای دیدن و درک آن پرداخت کنید.»
این بازیگر به نکته درستی اشاره میکند. تماشاگران سینما فقط با پرداخت چند دلار میتوانند به تماشای چیزی بنشینند که ممکن است هیچ وقت در عالم واقعیت آن را نبینند. در عین حال، بینندگان سینما این شانس را دارند که پس از دیدن این فاجعه و حس طعم تلخ آن زنده بمانند و جان خود را بر سر آن نگذارند. کسانی که فاجعههای مختلف ویرانگر را از نزدیک و در عالم واقعیت میبینند، معمولا زنده نمیمانند که از اینگونه فجایع درس لازم را بگیرند. اما آیا تماشاگران سینما پس از کسب چنین تجربه تلخی در سالن کوچک سینما، درسهای لازم را از این مسئله میگیرند؟ منبع: همشهری آنلاین، ترجمه کیکاووس زیاری
*** نکته بسیار مهم گروه مطالعاتی شهید آوینی***
چند سالی است که منونایت ها و فراماسونرها وصهیونیست ها تبلیغات جدیدی درباره وقوع آخرالزمان در سال های مختلف راه انداخته اند و از این رهگذر، با حاکم کردن فضای آخرالزمانی و نظامی گری بر جهان به منافع سیاسی و اقتصادی خود می رسند. مثلا آنها دولت آمریکا را مجبور می کنند که از شرکت های صهیونیستی اسلحه سازی در آمریکا و سایر کشورها خریدهای میلیاردی داشته باشد. تا کنون در سایت های منونایت ها وفراماسونرها و صهیونیست های یهودی و مسیحی، پیشگویی های متععد آخرالزمانی درباره سالهای 1966، 1999، 2000، 2006،2009 شده است و دروغ از آب درآمده است، البته توانسته اند برخی مردم غافل و جوگیر آمریکا و جهان را فریب دهند و جنگ عراق و افغانستان را به اصطلاح خودشان توجیه کنند ولی ما هرگز نباید تسلیم کارخانه فیب سازی هالیوود شویم. اکنون پروپاگاندای آخرالزمانی فراماسونرها و صهیونیست های آمریکا که نفوذ عظیم و غیر قابل خدشه ای نیز بر هالیوود و رسانه های غربی دارند مشغول اتش تهیه ریختن برای ساختن حمام خونی از انسان های بی گناه در سال های 2012 و 2017 هستند. این نقشه نیز با اطلاع رسانی و تحلیل صحیح خنثی خواهد شد و تقدیر الهی همانگونه که او خواهد خواست می شود نه آنگونه که صهیونیسان و زرسالاران عالم می خواهند. (در این باره قبلا در همین وبلاگ چندین مطلب کار شده است که در این آدرس ها ببینید: اصول ومبانی وپیش فرض های سینمای آخرالزمانی غرب2 ، قسمت دوم مقاله پروژه آخرالزمان سازی هالیوود ،قسمت اول را در اینجا ببینید: http://naghdefilm.parsiblog.com/1114332.htm ) درباره 2012 و آخرالزمان تا کنون چند اثر شاخص را شاهد بوده ایم که در این وبلاگ به نقد آنها پرداخته شده است: درباره آخرالزمان: http://naghdefilm.parsiblog.com/Archive29767.htm و درباره 2012 http://naghdefilm.parsiblog.com/1261760.htm
شاید بسیاری از کارشناسان اعتقاد داشته باشند که قدرتمندان اصلی درهالیوود کارگردان ها، ستارگان و یا حتی تهیه کنندگان هستند اما دراین میان نباید سایه یهودیان را بر پیکره صنعت فیلمسازی نادیده انگاشت.تاریخ سینمای آمریکا هر روزه شاهد شکل گیری فیلمهایی است که به حمایت آشکار از یهودیان می پردازند و به نوعی ادیان دیگر را به سخره می گیرند. دراین مجال به ذکر وقایعی می پردازیم که نمایانگر میزان نفوذ یهودیان در کالبد هالیوود است.
به گزارش خبرنگار سینمایی "مهر"، زمانی که دالی پارتون، خواننده سبک "کانتری" چندی پیش به مجله "وگ" گفت که ایده اش برای ساخت یک برنامه تلوزیونی با پاسخ منفی ازسوی هالیوود مواجه شده است . این مجموعه تلوزیونی شرح حال یک خواننده است که پس ازمدتی به خواننده انجیل تبدیل می شود. پارتن اعتقاد دارد که درهالیوود همه ازساخت برنامه های مذهبی بیمناک هستند و می گوید: "به نظرمی رسد که تهیه کننده های صنعت فیلمسازی حتی از لمس سوژه هایی که رگه های مذهبی دارند، نیز،رویگردان هستند؛چرا که همه آنها یهودی هستند وبرای آنها ساخت فیلمهایی که به ترویج ادیان دیگر ازجمله مسیحیت بپردازد هراسناک است"
اما مدتی پس ازاین اظهار نظر، "ابی فاکسمن" مدیر ال دی اس واکنش نشان داد و به سرعت بیانیه ای را درروزنامه ها وسایررسانه ها منتشرکرد. دراین بیانیه ازخواننده سبک کانتری به سبب اظهارنظرش انتقاد وعنوان شده بود :" خانم پارتون درصدد زنده کردن این کلیشه قدیمی است که یهودیان هالیوود را کنترل می کنند و نسبت به مسیحیت عناد و دشمنی دارند، این درحالیست که چنین اظهارنظرهایی بیانگرموضع گیری بر ضد قوم سامی است".
با این وجود اواین حقیقت را که هالیوود به واسطه یهودیان اداره می شود نه تایید کرد و نه تکذیب. دامنه این توهین ها وتهدیدها تاجایی پیش رفت که "دالی" رسماً از طریق رسانه ها معذرت خواهی کرد.این جریان سرانجام به پایان رسید ودروغ هالیوود مبنی براینکه صنعت فیلمسازی غرب به واسطه یهودیان اداره نمی شود همچنان به قوت خود باقی ماند. این دروغ به گونه ای بود که هرکس که کوچکترین ارتباطی با این صنعت فیلمسازی داشت به راحتی می توانست آن را تکذیب کند اما دراینجا تنها به ذکریک نمونه بسنده می کنیم.
به گزارش "مهر"، دراواخردهه 1970 ویکتورمارچتی، دبیرنشریه نیوآمریکن ویو به عنوان فیلمنامه نویس برروی یک پروژه سینمایی جاسوسی کارمی کرد. نه تنها تهیه کننده وکارگردان این اثربلکه سخن گووتمامی اعضای گروهی که با "مارچتی" همکاری می کردند یهودی بودند.این فیلم به استودیوهای بسیاری عرضه شد ونکته جالب توجه دراینجاست که مدیران تمامی این استودیوها – به جز الن لاد جونیور- مدیراستودیوی فاکس قرن بیستم یهودی بودند.
استودیوی ام سی ای یونیورسال که فیلم " فهرست شیندلر" را درکارنامه هنریش دارد دریکی ازجلساتی که با محوریت نحوه ساخت این فیلم صورت گرفته بود به بررسی مضمون فیلم پرداخت اما به محض ورود یک مرد ناشناس ، گفتگوها ناتمام ماند. غریبه صندلی یافت و در کنار "مارچتی" نشست . مدیراستودیو بی توجه به اینکه بحث را نیمه تمام رها کرده است ،روکرد به مرد جوان وگفت: "فیلمنامه ازنظرشما چگونه بود؟ آیا مشکل خاصی نداشت؟" مرد که با لهجه غریبی صحبت می کرد، گفت: "نه"، و پس ازلبخندی ، ازجمع جدا شد. "مارچتی" ازمدیراستودیو درمورد هویت مرد سوال کرد و پاسخ شنید : " او یک اسرائیلی است. می خواستم مطمئن شوم که درفیلمنامه موضوعی وجود ندارد که او را ناراحت کند".
دبیرنشریه نیوآمریکن ویو تا هنگام به پایان رسیدن جلسه اقدام به بررسی چهره های موجود کرد و دریافت که درمیان آنها تنها اوست که یهودی نیست. این موضوع وی را به یاد جلساتی انداخت که اوبه هنگام انتشارکتاب درآنها شرکت می کرد وبه خوبی به خاطرآورد که دراینگونه جمع ها نیزتنها چهره غیریهودی بوده است. وکیل "مارچتی" متوجه سکوت وی شد و گفت:"به چی فکرمی کنی؟" ودرپاسخ شنید:"تمامی کسانی که دراتاق هستند یهودی اند، به جزمن". وکیلش گفت:"این مسئله را فراموش کن وامیدوارباش که این یهودیان باهوشتر ازیهودیان استودیوها باشند.ما درمورد پول زیادی صحبت می کنیم". ازآن پس "مارچتی" بارها وبارها با جماعت یهودیان هالیوود برخورد کرد وهرجلسه مانند جلسه پیش برگزارمی شد. یهودیان ازسالهای دورتا به امروز کنترل تینسل تاون را برعهده داشتند.
این بسیاراندوهناک است که جمعیتی که تنها نماینده سه درصد ازجمعیت آمریکاهستند واغلب آنها نیزدرزمره مهاجران جای می گیرند ، کنترل سینمایی را دردست می گیرند که بیانگرفرهنگ وساختارهای مالی ودولتی یک کشوراست، اما به احتمال بسیاریهودیان نیزشخصاً ازتایید این مطلب سربازمی زنند، اما همه چیززمانی بعد فاجعه آمیزمی یابد که جمعیت غیریهودی مورد حمله آشوبگران یهودی قرارمی گیرند وصهیونیست ها باتعصبی خاص درپی مخفی کردن وقایع وحقایق بدیهی برمی آیند.همواره درجهان این گمان وجود داشته که بیشترین قدرت دردستان کمترین جمعیت است و ساخت فیلمهایی با هدف تخریب دیگرادیان درهالیوود، براین واقعیت صحه می گذارد. منبع: خبرگزاری "مهر" - گروه فرهنگ و هنر بانقل:http://mouood.org/content/view/1914/19/1/1/
|
یهودیان درآمریکا مهاجرت یهودیان به آمریکا، همزمان با کشف این قاره و اخراج دسته جمعی یهودیان از اسپانیا و پرتغال صورت گرفت. این واقعه در اوسط قرن هفدهم میلادی رخ داد و به تدریج گسترش یافت . موج اول مهاجرت با ورود یک دسته ی 23 نفری از یهودیان مهاجر برزیل در سال 1654م. که وارد نیویورک شدند، آغاز شد. این گرو، از طرف حاکم محل، مورد بی مهری قرار گرفتند و طی نامهای خواستار خروج آنها شدند؛ ولی این نامه به جهت دخالت صاحبان سهام کمپانی هلند بی نتیجه ماند. مورخان، این واقعه را گام اول و اساسی در گسترش یهو در آمریکا ذکر می کنند. لابی صهیونیسم در آمریکا برای روشن شدننفوذ صهیونیست ها در آمریکا، لابی یهودیان به 2 صورت متصور است؛1. لابی رسمی. 2. لابی غیر رسمی. منابع قدرت لابی اولین سؤالی که مطرح می شود این است که لابی صهیونیسم،قدرت خود را از کجا به وجود آورد؟ برای پاسخ به این سؤال باید گفت که شرکت فعالانه ی یهودیان در انتخابات، پرداخت و جمع آوری اعانات، داشتن ارتباط با نخبگان جامعه و نفوذ بر جریانات سیاسی، نمونه هایی از منابع قدرت لابی هستند؛ یعنی یهودیان هم رأی می دهند وهم به کاندیدای خود کمک مالی می کنند تا به پست مورد دل خواه برسد. یکی دیگر از منابع قدرت آن، کمک آمریکاست.مجله ی الحیات از قول کوهن، وزیر دفاع وقت آمریکا می نویسد:پایبندی ما به امنیت اسراییل، کاملاجدی است و از این کار دست بر نمی داریم؛ چون حمایت از اسراییل، اصولا بخشی از استراتژی آمریکاست. براساس یک نظر سنجی در سال 1983م.، 91 درصد از مردم یهود معتقد بودند که حمایت از اسراییل در جهت منافع آمریکاست.این تلقی نشان می دهد که از نظر یهودیان آمریکا، منافع آمریکا و اسراییل، پیوند بسیار محکمی با هم دارند و در عمل، این مسأله به اثبات رسیده است. حوزه های نفوذ لابی صهیونیسم حوزه های قدرت لابی را می توان در موارد زیر یافت: الف) فرهنگ نمادهای فرهنگی از جمله مطبوعات، مجلات، رادیو، تلویزیون و سینما از دیرباز مورد توجه یهودیان بودند. یهودیان از سال 1728 م. تا 1904م.، در حدود 975 روزنامه و مجله به چاپ رساندند تا بتوانند مواضع خودرا از طریق اطلاع رسانی اعلام دارند و با تحصیل شرایط فوق، هیچ اخباری بدون کنترل به مردم منتقل نمی شد.بیشتر نویسندگان و مؤسسان رسانه ای امریکا، یهودی اند که مهم ترین آنها چهار روزنامه ی نیویورک تایمز، لس آنجلس، واشنگتن، پست و وال استریت ژورنال می باشند. مهم ترین این روزنامه ها، نیویورک تایمز است. این روزنامه را ابتدا یک یهودی به نام «آدولن آچر» در سال 1896 تأسیس کرد که بیشتر از روزنامه های دیگر، درباره ی یهود مطلب می نوشت. روزنامه ی دیگر، واشنگتن پست میباشد که توسط یک سرمایهگذار یهودی خریداری شد. ریاست وال استریت ژورنال هم که در هفته، 8/1 میلیون نسخه فروش دارد، با یک یهودی است. لابی، در نشر مطالب مخالف با منافع صهیونیسم و اسراییل، بسیار حساسیت دارد و با دخالت و کنترلهایش، سعی در منحرف ساختن یا کمرنگ کردن مخالفتهامیکند. یهودیان به دلیل پرنفوذ بودن رادیو و تلویزیون، کوشیدند با در اختیار گرفتن شبکه های مهم رادیو و تلویزیون، به اهداف خود برسند. یهودیان سه شبکه ی مهم «NBC »، «C.B.S» و «A.B.C» را تحت کنترل خود دارند که از شبکه های پر بیننده هستند.یهودیان علاوه بر حمایت از اسراییل، به تبلیغ عقاید دین یهود نیز می پردازند. دو کمپانی سینمایی متروگلدین مایر (M.G.M) و فوکس قرن بیستم، تحت نفوذ یهودیان می باشند. ب) سیاست لابی با خرید یا فریب سیاست مداران آمریکایی، نفوذ سیاسی خود را گسترش داده است.جیمی کارتر در مبارزات انتخابی خود در سال های 1975م.و 1976م. بر یکپارچگی اسراییل پا فشاری کرد و همانند دیگر دموکرات ها، صلح درخاور میانه را منوط به ایجاد روابط دیپلماتیک اعراب با اسراییل دانست. از دلایل کسب آرای یهودیان توسط کارتر، می توان به پیوستن ادوارد ساندرز، رییس ایپاک و پل زوکرمن، رییس سازمان یهودی UJA به تیم انتخاباتی او، سخنرانی های کارتر در حمایت از اسراییل و یهودیان، تلاش لابی اسراییل و سازمان دهی یهودیان و وجود جو تنفر از جمهوری خواهان اشاره کرد. رونالد ریگان یک جمهوری خواه بود و در بهترین زمان ممکن، نامزد انتخاب ریاست جمهوری شده بود؛ زیرا اقدام مک هنری، سفیر دموکرات آمریکا در سازمان ملل متحد در تصویب یک قطع نامه ی ضد اسراییلی، فاجعه ای دیپلماتیک برای دموکرات ها و کارتر بود و باعث شد تا آنان، تعداد زیادی از آرای یهودیان را از دست بدهند. بی اعتمادی لابی اسراییل به دولت کارتر، باعث شد تا ریگان مورد توجه قرار گیرد. ریگان نیز در سخنرانی های خویش توانست اعتماد یهودیان را به خود جلب کند. رونالد ریگان در سال 1984م. برای انتخاب دوباره ی خود برای ریاست جمهوری، ناچار بود امتیازهای بیشتری به لابی صهیونیسم بدهد؛ چون رقیب انتخاباتی او از حزب دموکرات، یکی از طرفداران اسراییل شناخته می شد. اقدامات او برای جلب نظر یهودیان عبارت بودند از: بالا بردن منزلت کاخ سفید در تماس با اقلیت یهود، کمک به اسراییل برای ساخت هواپیماهای جنگی جدید، بالا بردن سطح همکاری های استراتژیک نظامی، ایجاد روابط تجاری با اسراییل و معافیت آنها از مالیات، بخشش تمام قرض های اسراییل، رد درخواست ملک حسین برای دخالت در مواضع اسراییل، قرارگرفتن اسراییل در زمره ی متحدین پیمان ناتو(1987) و مشارکت دادن آنها در پروژه ی جنگ ستارگان(1986).اقدامات ریگان در جلب نظر لابی اسراییل، بسیار با موفقیت همراه بود و توانست از رقیب دموکرات خود پیشی بگیرد. ج) اقتصاد یهودیان از بدو ورود به ایالات متحده، سعی کردند تا خود را در مسایل اقتصادی وارد سازند.تعدادی از این یهودیان، به سبب امرار معاش و تأمین نیاز مادی، خود را در صنایع و کارخانه های ایالات متحده پیوستند. بانک داری مدرن را در قرن نوزدهم، فردی یهودی به نام بارون ادموند چیلد یهودی پایه ریزی کرد. در این زمان، نیویورک که مملواز یهودیان ثروتمند بود، به کانون اقتصاد جهانی تبدیل گردید و قدرت اقتصادی اروپا به ایالات متحده منتقل شد. د) سازمان یهودی ایپاک با شروع جنگ جهانی اول و حضور مهاجران یهودی روس در آمریکا، سازمان های متعدد یهودی به شکل مذهبی به فعالیت مشغول بودند و بعد از جنگ جهانی دوم، یهودیان آمریکا از کشتار یهودیان به دست نازی ها استفاده کرده، با مدیریت سازمانهای متعدد، به بهبود سطح معیشتی یهودیان با حقوقی برابر با شهروندان آمریکایی پرداختند. این سازمان ها به تدریج افزایش یافته، با اعمال مدیریت در آنها توانستنداین تصور را که یهودیان ایالات متحده، دشمن هستند، از بین ببرند و موجب شوند تا جامعه ی یهود در سیاستگذاری سران ایالات متحده در خصوص مسایل خاورمیانه و اسراییل تأثیرگذار شود. هـ) سازمان صهیونیست های آمریکا (ZOA) این سازمان، قدیمیترین و یکی از بزرگ ترین سازمان های طرفدار اسراییل در ایالات متحده ی آمریکاست و با هدف برپایی دوباره ی یک دولت یهودی در فلسطین، پا به عرصه ی وجود گذاشت و بدین منظور، جمع آوری کمک های مالی را وظیفه خود دانست. ZOA ، در ایالات متحده، به عنوان دومین لابی مهم صهیونیست ها شناخته شده است. یکی از رؤسای این سازمان، موتورن کلین میباشد که به عنوان یک عنصر فعال سیاسی طرفداری حزب لیکود، در میان یهودیان شناخته می شود. رییس ZOA در 29 جولای 1994م. با صلح اعراب و اسراییل مخالفت کرد؛ زیرا ZOA نماینده ی قشر افراطی و دست راستی صهیونیست های اسراییل، یعنی لیکود می باشد که تشکیلاتی غیرانتفاعی است و معاف از مالیات میباشد و در ایالات نیویورک آمریکا به ثبت رسیده است. این سازمان، هم اکنون پنجاه هزار عضو فعال دارد و به فعالیت های صهیونیستی گستردهای در سرتاسر آمریکا مشغول است. ZOA در تلاش است تا خود را به عنوان تیغ برنده ی یهودیان آمریکا معرفی کند؛ به طوری که فعالیت های کنگره، کاخ سفید و ادارات دولتی در واشنگتن را تحت نظر دارد و از طریق سرویس خبری خود، اطلاعات مهم و حیاتی را بین اعضای مسؤول سازمان منتشر می کند. نفوذ سنتی لابی در انتخاب رییس جمهور آمریکا با مطالعه و بررسی اولیه در نهاد ریاست جمهوری یلات متحده، می توان به نقش گروه های مشورتی و هیأت های کارشناسی در دفتر ریاست جمهوری پی برد. این گروه ها در تصمیم گیریهای مختلف کشور به شخص رییس جمهور کمک میکنند. گروه های مهم و با نفوذ نیز سعی دارند خود را به این هیأت ها وارد ساخته، با دفتر رییس جمهور در ارتباط باشند. هر چه ظرفیت و توانایی این گروه های اجتماعی بالاتر باشد، از سوی اطرافیان ریاست جمهور، بیشتر مورد توجه قرار میگیرند. از دیرباز، احزاب مختلف در خصوص به دست آوردن آرای یهود، اهتمام جدی داشته اند. دلایل توجه نامزدهای ریاست جمهوری به یهودیان در مبارزات انتخاباتی عبارتند از : |
تعدد و نفوذ گسترده رسانه های صهیونیستی
در سالهایی نه چندان دور، اروپاییان، یهود را مروج ربا و حرص و فساد و نیرنگ و دنیاطلبی می دانستند و موش کثیف می نامیدند. اما چه شده که امروز، در دانشگاهها و رسانه های دنیا، یهودیان و به تبع آن صهیونیستها سمبل هوشیاری و زیرکی و علم آموزی و نابغه نامیده میشوند؟ و چرا امروزه در هر فیلم و کارتونی موش سرآمد زیرکی، فهم و شعور است؟
شاید در این مسیر رسیدن به پاسخ، این حرفِ خاخام «راشورون» راهنمای ما باشد که در 1869 گفت: «اگر طلا نخستین ابزار ما در سیطره و حکومت بر جهان است، بی تردید مطبوعات و روزنامهنگاری دومین ابزار ما خواهد بود.» مطمئناً اگر در آن سالها سینما و تلویزیون ـ که چند دهه بعد اختراع شدـ وجود داشت، وی قبل از مطبوعات، به این دو ابزار رسانه ای شاره میکرد، کما این که بعدها آنان سینما را «ساحل نجات» خود نامیدند و بر شبکه های جهانی تلویزیونی نفوذ کردند. امروزه رسانه های جمعی مهم ترین ابزار جنگ روانی و استعمار فرانو و ناتوی فرهنگی شده اند. در این مقال بر آنیم که مختصراً ، به نفوذ صهیونیستها در رسانه های متعدد اشارهای داشته باشیم. البته بی شک بررسی کاملی از این نفوذ نیاز به نوشتن چندین جلد کتاب مبسوط دارد که در این مختصر نمی گنجد.
مطبوعات و نشریات
بی شک نام رابرت مردوخ (روپرت مرداک)، یهودی استرالیایی الاصل، با غول های رسانه ای عجین شده است. او، اکنون سمبل جهان خواران بی خیالی شده است که حاضرند از هر وسیلهای برای رسیدن به اهدافشان در مسیر استعمار فرانو و نبرد سایبرنتیک و رسانه ای استفاده کنند. استعمارگرانی که با سوء استفاده ازحرص و شهوت و ترس و لذت بشر ، از او به تمامه سواری میگیرند.
رابرت مردوخ سالها قبل که روزنامه تایمز در مشکلات شدید مالی به سر میبرد، آن را خرید و بدین ترتیب سمبل لندن مدرن، یهودی شد. او همچنین اندکی بعد روزنامه ساندی تایمز را خریداری کرد و مالکیت سه مجله انگلیسی سان (پوچگرا و فاسد و مبتذل با تیراژ حدود سه میلیون و هفتصد هزار نسخه)، نیوز آو دِوُرد (اخبار جهانی که نشریه ای مبتذل و حادثه ای و خبری با تیراژ حدود چهار میلیون نسخه می باشد) و سیتی مگزین را از آنِ خود کرد. وی، همچنین مجلات و روزنامه های زیادی را در استرالیا و امریکا و چین کم کم تحت سیطره خود آورد و در تمام آنها با محوریت فوتبال و حادثه و سکس، توانست مشتریان غفلت زده زیادی را به خود جلب کند. وی همچنین مالک شرکت های سینمایی و تلویزیونی و ماهواره ای متعددی همچون فاکس، اسکای، فاکس نیوز و شرکت بزرگ فوکس قرن بیستم نیز، میباشد.
در امریکا، روزنامه نیویورک تایمز در سال 1896 که با بحران مالی روبرو شده بود، توسط آدولف اوش یهودی خریداری شد و صهیونیستی شد. همچنین صهیونیست ها نفوذ فراوانی بر واشنگتن پست دارند. آنها همچنین افسارِ روزنامه های دیلی نیوز و نیویورک پست و و استارلیجر و سان تایم را نیز در ید خود دارند و بر مجلات فاریتی (هنری سینمایی) و تایم (که در سال 1981 به تیراژ 5/4 میلیون رسید) و نیوزویک (که در سال 1933 تأسیس شد و در 1981 به تیراژ سه میلیونی رسید و در سال 1937 صهیونیست ها مالک آن شدند) اقتدار کاملی دارند. در فرانسه مجلات یهودی نوفوکاییه و دفاتر جدید و اکسپرس و خانواده کارگر و روزنامه های فیگارو و لوکوتیدین و فرانس اسوار و مردم، تحت نفوذ عمیق صهیونیست های مقتدر فرانسوی هستند.
خبرگزاری ها
ژولیوس رویتر یهودی در سال 1816 که خبرگزاری خود را تأسیس کرد، از اولین پیشگامان تسلط خبری صهیونیست ها بر مراکز بزرگ تولید خبر درجهان بوده است. آسوشیتد پرس در 1848 توسط پنج روزنامه تأسیس شد و امروزه از مهمترین منابع سایر رسانه هاست. در 1907، اسکریپس و هوارد خبرگزاری اسکریپس هوارد یونایتد پرس را پایه گذاری کردند. و در 1909 ویلیام هرست که با یک زن یهودی ازدواج کرد و در راه آرمان های یهودی از هیچ تلاشی فروگذار نکرد، خبرگزاری I.N.S (اینترنشنال نیوز سرویس) را افتتاح کرد. این دو خبرگزاری در سال 1958 تحت عنوان یونایتدپرس اینترناشنال متحد شدند. در فرانسه نیز در سال 1835 یکی از یهودیان خانواه هاواس، آژانس هاواس را بنیان نهاد که بعدها خبرگزاری دولت فرانسه شد.
فیلم وسینما
امروزه با وجود شبکه جهانی اینترنت، به راحتی میتوان در دایرة المعارف های اینترنتی لیست های بسیار طولانی از یهودیان و صهیونیست های بازیگر و کارگردان و تهیه کننده در سینمای جهان یافت. کافی است در سایت Wikipedia یا Freedictionary یا سایت های جستجو، عبارت هایی چون Jewish actor (Zionist)یا Jewish Director(Zionist) یا Jewish Produer (Zionist)یا Hollywood Juda (Zionism) را وارد کنید تا لیست های بلندی به شما ارائه دهد. به دلیل نفوذ بسیار بالای صهیونیست ها در هالیوود، قطعاً یهودیان ضد صهیونیست هیچ جایگاه مهمی در سینمای امریکا ندارند و تجربه هم نشان داده که هرگز مخالفان مسیحی یا یهودی صهیونیسم نتوانسته اند تأثیری بر جریان مسلط سینمای جهان داشته باشند. در این بین اسامی مشهوری دیده میشود همچون استیون اسپیلبرگ، رومن پولانسکی، استنلی کوبریک، تیم برتون، وودی آلن(با نام یهودی آلن کونیگسبرگ)، مل بروکس (با نام اصلی یهودی ملوین کامینسکای)، بیلی وایلدر، سیدنی پولاک، جوئل سیلور، برانکولاستیگ، آدولف زوکر، ساموئل زلستر، رابرت مردوخ، سام گلدوین، جفری گاتنبرک، کارل لامل، مارکوس لوی، لوئیس بی مایر، جک وارنر، جری لوئیس، سام ریمی، الیور استون، اریک فون اشتروهایم، دیوید زوکر، جری زوکر، جری بروکهایمر، لئونارد گلدبرگ، دیوید کوهن، برایان سینگرو...معدود افرادی که در هالیوود پس از مدت ها خدمت به مرام صهیونیسم، نقدهای جدی به آن وارد کردهاند نیز مانند چارلی چاپلین ازامریکا و هالیوود اخراج و مطرود سرمایهداران شدند و د رغربت به دیار باقی شتافتند.
صنعت سینماداری
درباره نفوذ صهیونیسم در صنعت سینما داری نیز همین بس که در انگلیس لُرد لفونت یهودی به تنهایی 280 سالن سینمایی را تحت مالکیت خود دارد. همچنین در امریکا، سرمایهداران یهودی بر سینماهای زنجیره ای بزرگی تسلط دارند که اگر اراده کنند، فیلمی را به شکست می کشانند مانند انیمیشن «محمد (ص) آخرین پیامبر» که توسط شرکت بدر اینترنشنال (به مالکیت موفق الحریثی عرب مسلمان) پیش از 11 سپتامبر 2001 ساخته شده بود و بنا بود در سال 2002 نمایش داده شود، ولی به دلیل این که اربابان هالیوود نیاز به ایجاد فضای اسلام هراسی امریکا داشتند، این پویانمای تولید مسلمانان در امریکا را تحریم کردند و دو شرکت بزرگ لوییوز و A.M.C از پخش آن خودداری کردند و فقط تعداد بسیار معدودی سینما آن را پخش کردند(کمتر از پنجاه سالن سینما) در شرایطی که مثلاً مصائب مسیح را حدود 4600 سینما و ماتریکس را که در مسیر اهداف صهیونیست ها بود بیش از 4000 سینما، در امریکای شمالی پوشش دادند!
تبلیغات تجاری
استفاده ممتد شرکت های بزرگ صهیونیستی از جنسیت و سکس و خشونت و جادوپردازی در تبلیغات مزورانه کالاهای خود، بحثی نیست که بتوان اثرات سوء رسانه ای آن را نادیده گرفت. به علاوه توهین هایی که به طور مستقیم یا غیر مستقیم به مسلمانان داشتهاند نیز قابل اغماض نیست. مثلاً برای تبلیغ نوعی صابون زنی نیمه برهنه میگوید: « فلان صابون هر چیزی را پاک و تمیز میکند، حتی اعراب (مسلمانان) را!» یا: «فلان صابون در اوج تأثیر و مرغوبیت است، در پاکیزه نشدن این عرب، ایراد از صابون نیست، اعراب (مسلمانان) ذاتاً پاک نشدنی هستند!» یا اخیراً شاهد بودیم در تبلیغ نوشابه صهیونیستی کوکاکولا، جمعی از مسلمانان در حالی که در سجده بودند و پشت آنها برجسته می نمود، لباسهایشان آرم کوکا کولا را نشان می داد! یا در تبلیغاتی شاهدیم که اعراب و مسلمانان در اوج شترسواری و بدبختی مثلاً فلان مایع یا نوشابه را می خورند و نشاط می یابند!
شبکه های تلویزیونی و رادیویی
در کتاب ارزشمند سلطه پنهانی، به طور مفصل اسناد صهیونیستی و یهودی بودن شبکههای Fox، A.B.C ، N.B.C در امریکا و تلویزیون فرانسه و ایتالیا و نفوذ آنان در B.B.C را آورده است. از طرفی شبکههای صهیونیسم مسیحی چون T.B.N و C.B.N و GodTV و FaithTV و 3.A.B.N به طور مستمر در حمایت از آرمان های آخرالزمانیِ یهودیان صهیونیست فعالند و با زبان مسیحیان، آنها را تحت سلطه بیشتر یهودیان میبرند؛ تا انجا که به نوشته جورجی کنعان، صهیونیست های مسیحی در امریکا ، بیش از 1500 شبکه رادیویی دارند. در انگلیس نیز، رادیوی B.B.C تحت سلطه صهیونیست هاست.
در امریکا، شرکت بزرگ انتشاراتی راندوم هاوس که جنت کرف یهودی آن را پایه گذاری کرد، و مؤسسه انتشاراتی سایمون اند شوستر که ریچارد سایمون و ماکس شوستر آن را بنا نهادند، تحت سلطه صهیونیست هاست. یکی از قدیمی ترین مؤسسات انتشاراتی امریکا با نام هارپرو رو و نیز مؤسسه نشر انگلیسی ویلیام کالینز، توسط رابرت مردوخ، یهودی صهیونیست خریداری شده است.
گریس هالسل روزنامه نگار امریکایی مینویسد: «بر من کاملاً محرز شده که یهودیجها به طور کامل بر صنعت نشر، به ویژه در نیویورک تسلط دارند و حتی مراکز انتشاراتی که در اختیار غیر یهودیان است مانند دایل دای و مکفرو هیل و مکمیلان، همگی یهودیانی را که در رأس پست های حساس و تصمیم گیرنده قرار دارند، به استخدام خود در آورده اند». به همین لحاظ «تقریباً غیر ممکن است که یک نویسنده بتواند ناشر مهمی را پیدا کند که یک کتاب ضد صهیونیستی را چاپ و منتشر کند.»
دایرهالمعارف نویسی
دایرهالمعارف ها که امروز به عنوان نبض تپنده کتابها و مطبوعات عمل میکنند، نیز نه تنها مصون از تعرض صهیونیست ها نبوده اند، بلکه مقر مستحکمی برای ترویج ایده های آنان شده است. دکتر کامل العسلی میگوید: «نگاهی شتابزده به دایرهالمعارف انگلیسی بریتانیکا، دایره المعارف امریکایی مایر، دایرهالمعارف لاروس فرانسه و دایرهالمعارف آلمان، این واقعیت را آشکار میکند که چگونه این دایرهالمعارفها دیدگاه های صهیونیستی را اساس کار خود قرار داده و از آن دفاع میکنند. در تمام این دایرهالمعارف ها، از سرزمین فلسطین به نام اسرائیل یاد و ادعا شده که نه در تاریخ و نه در قوانین بینالمللی، هیچ گاه کشوری به نام فلسطین وجود نداشته است. در این دایرهالمعارف ها حکومت داوود (ع) و سلیمان(ع)، آغاز تاریخ بیت المقدس قلمداد شده است. این در حالی است که قدس کنعانی، پیش از دوران داود(ع)، سلیمان(ع) و حداقل دو هزار سال قبل سابقه داشته است.» دایرهالمعارف انگلیسی نیوکاکستون شدیداً ضد اسلامی است و توزیع آن در بسیاری از کشورهای عربی ممنوع است. در فرهنگ امریکایی وبستر از شخصیت عرب با عباراتی اهانت آمیز نظیر : مردمی حیوان صفت، قاتل، خونریز، زنباره، آواره، گدا، کودن، شورشی یاد شده است! سرپرست این فرهنگ یک امریکایی مدافع صهیونیسم به نام ویلیام لئولیان است. همچنین در سالهای اخیر دایرة المعارف ایرانیکاست که با بودجه خاص سیا و فراماسونرها زیر نظر بهایی ایرانی احسان یارشاطر در امریکا نوشته شد. جلال آل احمد به وی لقب احسان یارقاطر داده بود! وی از جیرهخواران طاغوت و صهیونیسم میباشد. بر اساس اعترافات یارشاطر، در مجموعه ایرانیکا تا کنون (10 جلد اول) تنها 11? مقالات توسط ایرانی ها نوشته شده است و بقیه توسط همیاران صهیون! تمام این موارد به جز دایرهالمعارف جودائیکا و دانشنامه یهود است که تحت اشراف کامل صهیونیست ها به تحریف تاریخ مشغولند.
منابع:
1. سلطه پنهانی (سیطره نامرئی صهیونیسم بر سیاست، فرهنگ و افکار ملت ها)، دکتر مجید صفاتاج، آرون، 1383، تهران
2. نفوذ صهیونیسم بر رسانه های خبری، فواد بن عبدالرحمن الرفاعی، ترجمه حسین سروقامت، کیهان، 1377، تهران.
3. یهود در فرهنگ، تبلیغات و رسانه های غرب، زیاد ابوغنیمه، ترجمه عبدالفتاح احمدی، مؤسسه ضیاء اندیشه، تهران، 1380
4. الاعلام الیهودی اسلوب و هدف عبدالله حلّاق، الدارالاسلامیه، بیروت 1985.
5. اسرائیل تسرق الفن المصری، محمد الغیطی، مدبولی الصغیر، الطبعة الاولی 1977،
6 اضواء علی الاعلام الاسرائیلی سیاسة کسب الانتصار، منذر عنبتاوی، مرکز ابحاث منظمه، التحریر الفلسطینی، بیروت، 1968.
7. مصاحبه دکتر کامل العسلی در نشریه الدستور اردن 15/5/1982.
8. زرسالاران پارسی و یهود، استعمار بریتانیا و ایران، عبدالله شهبازی، نشر موسسه مطالعات و پژوهش های سیاسی، تهران، 1377.
ویژه نامه رسانه هویت جوان-شهریور1387-
پیشنهادم این است که همین امروز سریعابه آدرس زیر عضو این مجله ارزشمند شوید:
"قم-بلوار امین-بیست متری گلستان-کوچه4- پلاک31 "و یا صندوق پستی"146/37165"
و یا تلفکس".2512113667"