پیشنهاد می کنم این مقاله درباره نقد وبررسی جدی محتوایی مجمعه داستان ها و فیلم های هری پاتر را به قلم دکتر سیا ساتر یهودی که متخصص ادیان و یوگا و کابالیسم(تصوف/عرفان یهودی) است را حتما ببینید:
ارتباط هری پاتر ویهودیت و کابالا و جادو/به قلم دکترسیا ساتر
http://zionism.blogfa.com/post-317.aspx
منبع اصلی این مقاله:
نقدی است بر سه گانه FINAL DESTINATION
داستان این سه گانه هرچند از لحاظ قصه و شخصیتها اصلا به هم ربط ندارند اما ساختار و شکل و کلیت سه فیلم به یک صورت بوده : فرار از مرگ/ در هر سه داستان انسانهای قصه با آینده بینی یکی از نزدیکان از چنگال مرگ گروهی فرار می کنند.
و در قصه اول یک گروه دبیرستانی جهت شرکت در ارد و سوار یک بویینگ پهن پیکر شده که در لحظه آخر با اینده بینی قهرمان داستان چند نفر انها بر اثر جنجالی که او در هواپیمای آماده پرواز بوجود می آورد از هواپیما اخراج می شوند که همین اخراج باعث زنده ماندنشان می گردد!
در ادامه داستان فرشته مرگ که این افراد را که از چنگش فرار کرده اند یکی یکی سراغشان می رود و آنها را به شکلی کاملا وحشیانه و دلخراش از صفحه گیتی پاک می کند ......درداستان دوم چندین راننده وسرنشینانشان که دریک بزرگراه در حرکتند باز یا آینده بینی یکی از رانندگان از داس بلند فرشته مرگ فرار می کنند ولی باز شکار کینه توزانه فرشته مرگ آغاز می گردد.... در داستان سوم آینده بینی در یک ترن شهر بازی صورت می گیردو همان سلاخی های دوباره ....
آنچه دراین سه داستان مهم جلوه می کند در 3مورد (البته به نظر بنده)بسیار قابل توجه می کند:
1- قدرت شیطانی فرشته مرگ ، که به نظر می رسد این فرشته کاملا با شیطان یکسان تلقی شده است ، البته با توجه به دیدگاه انسان محورانه انسان غربی که با مرگ همه چیز تمام می شود کاملا این تلقی هم خوانی دارد چه اینکه قدرتی که مرگ انسان غربی را مقدر می سازد با توجه به مفهوم مرگ نزد نهلیستها دقیقا همان معنی نابودگر و اهریمن را می دهد . به عنوان فیلم یعنی FINAL DESTINATION ( با ترجمه تحت لفظی مقصد نهایی ) توجه کنید آیا نویسنده یا کارگردان چیزی جز سیاهی محتوم سرنوشت انسان را می خواهد اعلام کند ؟
3- نابودگر به راستی همانند یک گربه که با شکارش بازی می کند با افراد قربانی اش بازی می کند و هر کدامشان را که می خواهد از بین ببرد با دیگری کاری ندارد هیچ ، که اسباب فرارش را از مهکله فراهم می سازد و سپس بعد از نابودی قربانیش به سراغ همان فردی می رود که که نجاتش داده بود! و جالبتر اینکه فردی که آینده بینی بصورت ناخودآگاه توسط وی صورت می گیرد بوسیله هخمان قدرت ماورایی همیشه به صحنه قصابی می رود برای نجات قربانی ، اما هر بار دست خالی بر میگردد ، و این خود نمادی است از بازیچه بودن انسان در مقابل سرنوشت .
4- چرا ابر نیرو یا همان نابودگر به انسانهای از آینده شان خبر می دهد ؟ آیا این همان بازی دادن افراد است که برای تفریح آنها را به یک تلاش بی فرجام بکشاند ؟ یا واقعا نیروی مثبتی هم وجود دارد ؟ که به نظر بنده چیزی جز تلاش انسانها در این فیلم بار مثبت نداشت و فرار از مرگهای دسته جمعی چیزی جزء حیله و نیرنگ نابودگر برای درگیر کردن افراد در امری بیهوده جهت سرگرمیش و ارضاء غریزه توحشش توجیهی دیگر ندارد که همان تفکر باستانی یونانی خدایان مکار کوه المیوس نیست. جالبترین قسمت داستان این است که کسی که آینده بینی را انجام می دهد یک جایزه ویژه دریافت می کند و آنهم هم شانس زنده ماندن را!
5- این سه گانه بدون شک انتقامی است که از پرورگار گرفته می شود ؛ بخاطر اینکه برگشت به دین در غرب قدرت زیادی پیدا کرده و حافظان تفکر مارکس و نیچه این امر را اصلا بر نمی تابند ، حال بر نتابیدن قدرت لخت و عریانی مثل آنچه در ترکیه می گذرد باشد و یا ارباب رسانه و چک چک قطرات سیاه روغن سوخته هالیود بر کاسه زلال باورهای بی آلایش انسان.
تذکر:صداو سیمای جمهوری اسلامی چرا قسمت دوم را بخاطر فصلهای سلاخی اتوبان در برنامه "سینمای دیگر "که اختصاص به جلوه های ویژه دراد پخش می کند؟ چرا داستان سوم را تمام و کمال پخش می کند؟
آیا یک انسان دین دار متعهد و متخصص در امر فیلم شناسی هالیود در این سازمان حضور ندارد؟ منبع: http://mh3.blogfa.com/post-91.aspx
خاندان یهودی لوی(لاوی)، پایه گذاران و مروجین شیطان پرستی
شیطان پرستی (ساتانیسم/Satanism ) یکی از این نحلههای مجعولی است که در دو دهه اخیر، حاکم بر بسیاری از آثار هالیوود بوده است و یهود دنیاپرست هم با پشتیبانی مادی و فکری سعی در ترویج این خرافه عصر پساصنعت داشته است. کمپانیهای یهودی و صهیونیست، امروز هم سردمدار جریان انحرافی معنویت گرا در هالیوود شدهاند و معناگرایی را بعضاً به پرستش نیروی متافیزیکی شروری فروکاهیدهاند. به دلیلِ تازگی این مکتب مجعول، خصوصاً در جامعه ما و سایر کشورهای اسلامی، لازم است که تبیین دقیقتری در مورد این اسطوره صهیونیستی داشته باشیم.
همانطور که گفته شد در میان اقوام باستانی و ادیان تحریف شده، بزرگ نمایی قدرت شیطان وجود داشته است؛ ولی آنچه به نام «شیطان پرستی» امروزه عدهای غافل و فریب خورده را به دور خود جمع کرده است، دست پختِ یکی ازخاندانهای سابقه دار یهودی میباشد. «خاندان لاوی» (لِوی) که برخی از آنها با همین نام خانوادگی و برخی با شهرت «کوهن یا کاهن» و اسامی شبیه به اینها، از قرن سیزدهم میلادی تاکنون، هشت سده است که تاریخ مدون و انسجام خانوادگی کم نظیری دارند.[1] «تودروس ابولافی» رئیس و حاخام کاستیل ولیون (اسپانیای قرن13م.) بود که یهودیان وی را از نوادگان خاندان سلطنتی یهود میدانستند. این خاندان نقش بسیار مهمی در تجهیز سپاهیان صلیبی علیه مسلمانان در شمال اندلس داشتند و از همان سده سیزدهم با فرقه شهسواران معبد[2] رابطه نزدیکی داشتند. این فرقه غارتگرانی بودند که حاصل پیوند شوم شهسواران (شوالیههای) مسیحی و زرسالاران یهودی بودند و عملیات خویش را در هالهای از سِرّ میپوشاندند و خود را «عارفان راز دان الهی» مینمایاندند. اینان از ابتدا متأثر از کابالیستهای یهودی بودند و از ابتدا با سازمان پنهان و قدرت طلب فراماسونری تعامل گستردهای داشتند و «لُژکهن اسکاتلند» را که هنوز هم شاخه اصلی ماسونی به شمار میرود، در سیطره خود گرفتند.[3]
خاندان لوی پایهگذار مکتب رازآمیز کابالا(قبالا) هم بودند که این مکتب، عرفانی ناقص و متاثر از میترائیسم (خورشید پرستی) و بت پرستی مصر باستان و خدایان روم و یونان باستان بود. البته در کابالیسم از مفاهیم عرفان اسلامی هم استفادههای ناقصی شده است.[4] کابالا تداوم زمینی همان پادشاهی داوودی در ملکوت بود، یعنی همان ایده «جهانی شدن پادشاهی داوودی یهود» که اکنون پوستهای عرفانی و رازآمیز برگرفته بود.[5]
امروزه هم شیطان پرستی با نمادهایی و تفکراتی برگرفته از میترائیسم و هلنیسم و مصر باستان، سعی در ترویج بیدینی و لاقیدی و بتپرستیِ پس از مدرنیته دارد. باز هم فردی از خاندان یهودی لوی، بنام «آنتوان لوی/ لاوی» با نوشتن «انجیل شیطانی» و برپایی «کلیسای شیطان»[6]از سال 1966م. سعی در تخریب دین مسیحیت و عرفان ناب اسلامی دارد و با ترویج این مکتب تصمیم دارد اروپا و آمریکا را هر چه بیشتر زیر سیطره الیگارشی یهودی ببرد. در این مکتب مانند کابالا، سحر، جادو، رازورزی، وثنیت و ماده گرایی همچون سم به رگهای بشر وارد میشود.[7]
پاورقی ها و منابع:
[1]. در سده سیزدهم میلادی مهمترین خاندان یهودی دربار آراگون که به قدرت و ثروت زیادی در جنگهای صلیبی رسید، خاندان لوی بود که در آراگون به نامهای ابولاوی، ابن لاوی، کاوالریا و کابالریا شناخته میشدند.
.[2] طریقت شهسواران معبد، در آغاز نام دستهای از شوالیههای فرانسوی بود که پس از اشغال بیت المقدس به دست صلیبیها در سال 1118م. در این شهر ایجاد شده و حفاظت از زائران مسیحی را بر عهده داشتند و نام خود را سربازان فقیر مسیح و معبد سلیمان گذارده بودند. به تدریج با انسجام و شهرت فراوانی به صورت مزدوران مسلحی برای پادشاهان صلیبی درآمدند و در 1291 که جنگهای صلیبی پایان یافت، به اروپا بازگشتند ولی سازمان خود را حفظ کرده و رئیسی انتخاب کردند به نام استاد اعظم و به صورت پنهانی تداوم و حیات دادند، ولی در سال 1304 فیلیپ چهارم آنان را مخل امنیت فرانسه تشخیص داد و افراد آن را به جرمهای فساد و جنایت و آشوب، دستگیر کرد و در سال 1312 پاپ آنها را منحل اعلام کرد و فیلیپ آخرین استاد اعظم ظاهری آنها ژاک دموله را در ملا عام اعدام کرد ولی آنها در مناطقی چون پراونیس فرانسه پنهان شده و در قالب فراماسونری و کابالیسم ایدههای مادی و مشرکانه و قدرت پرستانه خود را تا به امروز دنبال کردهاند. امروزه طریقت شهسواران معبد از شاخههای مهم فراماسونری است و آداب خاصی دارد و در تمام طریقههای ماسونی نام «ژاک دموله» آخرین استاد اعظم رسمی این فرقه، بسیار گرامی است و نام «فیلیپ چهارم»، قاتل «دموله» بسیار منفوراست. به عقیده بسیاری ازمورخان، جنبشی که در سال 1381م در انگلیس علیه کلیسای کاتولیک با نام «شورش روستاییان» ایجاد شد، توسط عوامل پنهان باقیمانده همین گروه بود و پنجاه سال بعد باز یک کشیش به نام«John Huss /جان هالس» در جنوب اطریش (بوهیما)، شورشی را با کمک همنیان علیه کلیسای کاتولیک آغاز کرد. هدف اینان دگرگونی فرهنگی مسیحی پایهای اروپا و جایگزینی آن با فرهنگی الحادی- کابالیستی- سکولار بود که از اصول لائیک مصر و یونان باستان پیروی میکرد. این حرکات به رنسانس و اخراج دین از صحنه زندگی مردم اروپا و تسلط اومانیسم و زرسالاری یهودی بر اروپا و آمریکا انجامید. ر.ک: زرسالاران یهودی و پارسی، استعمار بریتانیان و ایران، همان، ج 2، ص 27-26 و همان جلد، ص 243 به بعد، فصل دسیسههای سیاسی و فرقههای رازآمیز و همچنین ر.ک: داستان حقیقی کابالا، هارون یحیی (اندیشمند ترک تبار که سرپرست نویسندگان کتاب ارزشمند مبانی فراماسونری هم بوده است)، ترجمه باران خردمند، مجله موعود، شماره 62.
[3] .داستان حقیقی کابالا،همان منبع وهمچنین کتاب مبانی فراماسونری (فراماسونری و یهود)،همان.
[4] .همان منبع، در مورد کابالیسم و عرفانهای دوران پست مدرنیسم در ادامه همین مقاله، مطالب مفصلتری خواهیم آورد.
[5].«شخینا» در کابالیسمهای، تجلی روحانی داوود میباشد که حامل نور در دنیای ماوراء زمینی است، همانطور که خود جسم زمینی حضرت داوود نبی پس از موسای نبی(علیهم السلام) حاصل نور در دنیای زمینی بود.
[6]. Satanic Bible کتاب مقدس شیطانی است و
[7].مورخ یهودی کابالا، «تئودور ریناچ» میگوید: «کابالا سمی است که به رگهای یهودیت وارد میشود وآن را کاملاً دربرمیگیرد.» ر.ک: داستان حقیقی کابالا، همان منبع، به نقل ازاین منبع:
Mesta H.Webter,Secret societies and subresive movements,p299
نمادهای شیطان پرستان وفراماسونرهادربرنامه مثلث شیشه ای! چرا؟
با تاسف باید بگویم که تلویزیون گاهی در غربگرایی و تقلید مبتذل، از حد می گذارند و گوی سبقت را از شیطان هم می رباید! برنامه مثلث شیشه ای تقلید سطحی و صریحی از سمبل های شیطان پرستان وفراماسونرها داشته است که قطعا باید این اقدام مشکوک از جانب مسئولان امر پی گیری شود والا بیش از گذشته اطمینان مردم به صدا وسیما کم می شود و ضررش در نهایت به چشم نظام خواهد رفت و مشخص است که چه کسانی سود می کنند. باید مسئولین امنیتی و سیاسی نسبت به این مسئله واکنش جدی نشان بدهند.
اما به صورت کاملا مستند بنا به تحقیقات مفصلم درباره فیلم ها و سمبل های شیطان پرستان(که متاثر از خاندان لوی یهودیان صهیونیست هستند و از آنتوان لوی یهودی خط گرفته اند.) چندین سمبل که در این برنامه از این گروه ضد خدا و صهیونیستی دیده ام بدین قرار است:
1-مثلث که از اصلی ترین سمبل های این گروه و فراماسونری است در دکور برنامه مثلث شیشه ای دیده می شود: یکی زیر پای مجری و میهمان، یکی میز جلوی میهمان، یکی بالای سر میهمان ومجری و یکی هم آرم برنامه و اسم برنامه که در یم بدعت خطرناک از شب شیشه ای به مثلث شیشه ای تغییر نام پیدا کرد. البته در تاریخ هنر غرب مسلم است که این نماد مخصوص هنر یونان وروم است که شیطان پرستان هم به عنوان نماد خود برگزیده اند.
2-هرم نیز از اصلی ترین نمادهای شیطان پرستان و فراماسونرهاست. اما می دانیم که هرم خئوپوس که در دلار آمریکا هم به کار رفته است و همینطور ترکیب هرم خئوپوس و چشم که میز جلوی مجری که بوسیله یک شیشه از وسط دو شق شده است دقیقا یادآور همان نماد است، مهم ترین سمبل های فراماسونری است که در سمبل های شیطان پرستان هم دیده می شود. نماد ابلیسک (ستون سنگی شیطان) هم که در مصر باستان و خورشیدپرستان هلیوپولیس استفاده می شده است وبعدها سمبل شیطان پرستان شد نیز استفاده زیادی از مثلث و هرم می کند.
3-رنگ قرمز و ترکیبش با زرد از اصلی ترین سمبل های این گروه جعلی است که در دکور استفاده فراوانی از این رنگ ها و ترکیبش شده است.
4-رنگ قرمز صندلی و میز مجری و میهمان بسیار شبیه طیف قرمز مورد استفاده در سمبل ها و نمادهای شیطان پرستان می باشد. (برای اطمینان می توانید به سایت ها و وبلاگ های این گروه مراجعه کنید.)
5- آتش که از نمادهای اصلی اینهاست، با ترکیب رنگ های زرد و قرمز و سفید به وضوح پیداست.
6- ترکیب رنگ قرمز و سیاه اطراف دکور نیز کاملا شبیه فضاسازی های مراسمات و سایت های این گروه گمراه است.
***نکته بسیار مهم این است که این سمبلهاونمادها و رنگهادرکنار هم به این معنا به کار می روند ودرتحلیل نمادهاباید شرایط و زمینه ها وپیرامون نمادراهم تو جه داشته باشیم که متاسفانه جمع شدن مجموع اینها کنار هم هیچ شکی را باقی نمی گذارد.
برای من که مقالاتی درباره این گروه نوشته ام و سایر دوستان گروه مطالعاتی شهید آوینی که حدود چهار سال است که در فیلم های هالیوودی و مروج شیطان پرستی و سمبل ها و نمادهای غربی ها کار کرده ایم، این امر مسلم است و از مسئولان امر می خواهم که هر چه زودتر دکور این برنامه را عوض کنند و کارگردان و تهیه کننده این مجموعه و دکوراتور را محاکمه کنند. واقعا چرا باید پول های بیت المال خرج تبلیغ چنین گروه های کثیفی شود؟ چرا شبکه پنج صدا وسیما با نفهمی اش پیاده نظام آنتوان لوی شده است؟ چرا باید صدا وسیمای تایران به صهیونیست ها و آرمان ها و نمادهایشان سواری دهد؟ چرا تلویزیون کارهای خوب خود را به یکباره خراب می کند؟ چرا؟ منتظر جواب ها و اقدامات مسئولین هستم.
***برای مطالعه بیشتر ر.ک:
--شوالیه های معبد، مبانی نظری فراماسونری جهانی، نوشته هارون یحی، ترجمه :موعود، نشر هلال،چ اول، تهران،1386.
--زرسالاران یهودی و پارسی، استعمار بریتانیا و ایران، عبدالله شهبازی، موسسه مطالعات و پژوهش های سیاسی، چاپ اول 1377،
--مبانی فراماسونری، نوشته گروه تحقیقات، ترجمه جعفر سعیدی، نشر مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ دوم، تهران ، 1376.
--کتب اسطوره شناسی و نمادشناسی.
--قاموس کتاب مقدس(برگردان و تالیف مستر هاکس نشر اساطیر، چاپ اول،1377، تهران) ذیل کلمات شیطان و مار و اژدها و هیولا و دجال و وحش.
--دائره المعارف کتاب مقدس (ویراستار ومسئول گروه ترجمه: بهرام محمدیان، نشر سرخدار،چاپ اول،1381) ذیل کلمات شیطان و مار و اژدها هیولا و دجال و وحش.
--مقاله داستان حقیقی کابالا، هارون یحیی، ترجمه باران خردمند، مجله موعود.
--مقاله همان شیطان خودمان، تمثال های قرون وسطایی از شیطان ناتوان در سینمای نوین آمریکا،کلی جی وایمن، ترجمه:ناصر رفیع، مجله عصر آدینه، شماره اول،بهار1385، ص126.
--مقاله همان شیطان خودمان، تمثال های قرون وسطایی از شیطان ناتوان در سینمای نوین آمریکا،کلی جی وایمن، ترجمه:ناصر رفیع، مجله عصر آدینه، شماره اول،بهار1385، ص126.
--خواندن این مقاله هم جالب است: شناخت بیشتری از شیطان یهودی-مسیحی هالیوودی:
http://naghdefilm.parsiblog.com/Archive54324.htm
--------------------------------------------------------------------------------
بعدالتحریر:با توجه به استقبال خوب دوستان از این نوشتهُ مطلبی تکمیلی به نقل از بخش چهارم مقاله مفصل اسطوره های صهیونیستی در شماره 19 مجله رواق اندیشه وهنر(ماهنامه تخصصی خانه هنرو اندیشه مرکز پژوهشهای اسلامی صداوسیماُبهمن1386) درباره سابقه یهودی-صهیونی فرقه جعلی شیطان پرستی می آورم:
خاندان یهودی لوی(لاوی)، پایه گذاران و مروجین شیطان پرست
این مطلب را در این آدرس ببینید: http://naghdefilm.parsiblog.com/558044.htm
،قسمت دوم مصاحبه محققان و طلاب و دانشجویان خانه هنر و اندیشه مرکز پژوهش های اسلامی صدا و سیما در قم با منتقد محقق سینما، آقای سعید مستغاثی با عنوان «جادوئیسم و سینما». شماره 22 نشریه رواق اندیشه و هنرماهنامه تخصصی خانه هنر و اندیشه
-پس فیلم سازان مستقل در سینمای غرب، خصوصا هالیوود چه می کنند؟
در مصاحبههای بسیاری از کارگردانهای هالیوود هست که بسیاری از طرحهای مستقل خودشان در آمریکا را نتوانستند اجرا کنند، چون روسای کمپانیهای بزرگ تولید و توزیع و بازاریابی این اجازه را ندادند، و فقط طرحهای خاص که هم جهت با نظریات صهیونیست هاست اجازه تولید و پخش میگیرند. جریان اصلی سینمای آمریکا که همه سینماها را در بر میگیرد، دست این گروه است. یک مثال خیلی ساده اش فیلمی بود که چندی پیش تلویزیون راجع به ترور جرج بوش پخش کرد. در این فیلم، فیلمسازی میآید، به اصطلاح آینده را نشان میدهد که مثلا جرج بوش ترور میشود و به قتل می رسد. این فیلم را که در انگلیس ساخته شد، هیچکدام از سینماهای آمریکا حاضر نشدند نشان بدهند، چون همه این زنجیره سینمایی در دست همان کمپانیهای صهیونیست مسیحی و یهودی است. این سیستمی است که موجود است.این سیستم از سالها پیش، برنامهریزی گسترده ای کرد، طرحریزی کرد، که طبق آرمانها و اهدافش فیلم های بسیاری بسازد. فیلمهایی که بتوانند آرمانها و اهدافشان را تئوریزه کنند. گویی از دهه هفتاد هم این قضیه وجود داشته، شما به خوبی اسطورههای صهیونیسم مسیحی و یهودی را در این فیلمها میتوانید ردیابی کنید.
-اگر ممکن است، درباره سایر فرقه های انحرافی عرفانی غرب، توضیحات بیشتری بفرمائید. ظاهرا هری پاتر بیشتر مدیون مکاتب عرفانی یهودی-مسیحی است، در این زمینه چه بیانی دارید؟
درباره کتاب و فیلم هریپاتر باید به یکی از اسطورههایی که در هالیوود بیشتر از همه وجود دارد و تفکری که بیشتر از همه رسوخ دارد، اشاره کنم. تفکر کابالیسم(قبالائیسم) در این فیلم واضح است. کابالیسم داستان مفصلی دارد. بعضیها شروع آن را به آیین های جادویی و مشرکانه مصر باستان مربوط میکنند، کابالیسم یکی از آیین هایی است که جادوئیسم و جادوگری اصلاً از آن در میآید، برخی فرقه شوالیههای معبد و جنگهای صلیبی را در ترویج کابالیسم در میان مسیحیان و ایجاد کابالیسم مسیحی موثر می دانند. عناصر اصلی کابالیسم، موعودگرایی و شیطان شناسی و قدرت شر و روش های مرموز صوفیانه و پنهان کاری و جادوگرایی هستند. همه این عناصر در اثری چون هری پاتر پیداست. البته آثار فراوان دیگری هم به کابالیسم اشاره های پیدا و پنهانی دارند. اگر دوستان فیلم رمز داوینچی را دیده باشند، به خوبی میتوانند نمادها و علائمی را در این فیلم در این باره ببینند. بعضی مواقع خودشان این چیزها را به خوبی در فیلم هایشان رو میکنند و میگویند.
به هر صورت کابالیسم مکتب جادوگری است و سر رشته آن هم میرسد به آن کاهنان و ساحران مصر باستان که افراد فرعون بودند. مایههای اصلی آن، مایههای مادیگری است. خیلیها حتی ماتریالیسم و مکاتب مادیگری را ناشی از این کابالهها میدانند، اینها آمدند ماتریالیست را حتی با اومانیسم ترکیب کردند، بعدها در جنگ های صلیبی، فرقه شوالیههای معبد، این مضامین یهودی-دنیوی را از حاخامهای کابالیست فراگرفتند و در اروپا پخش کردند. گفته میشود که شوالیههایی که خودشان مسیحی بودند، بعد در محل ادعایی معبد حضرت سلیمان(علیه السلام) در بیت المقدس، تنها ماندند و به آموزههای جدیدی رسیدند و کلیسای کاتولیگ آنها را مرتد اعلام کرد. سپس اینها بیرون آمدند و مدتها حق السکوت از کلیسای کاتولیگ میگرفتند تا بالاخره بر اثر قدرت گرفتن کلیسای کاتولیک، آنها را قتل عام کردند، اما عدهای از آنها به اسکاتلند گریختند و اولین لژهای فراماسونی را به وجود آوردند، یعنی در واقع فراماسونری هم از همینجا به وجود آمده است و منشا کابالیستی دارد.
-اگر امکان دارد درباره فیلم و رمان رمز داوینچی که اخیرا سر و صدای زیادی به پا کرد و ارتباط آن با بحث بیشتر توضیح دهید. درباره سایر آثار شاخص نیز توضیحاتی بفرمائید.
در فیلم رمز داوینچی ماجرای مذکور به نوعی توضیح داده می شود. در فیلم می بینیم که برخلاف عقیده مسیحیت کاتولیک ادعا می شود که حضرت عیسی مسیح (علیه السلام) نسلی از مریم مجدلیه داشته اند. راز و رمز این نسل را انجمن یهودی- صهیونیستی اخوت خانقاه حفظ کرده است. آن نسل در همان روز موعود، میآید و ظهور میکند و در نبرد نهایی آرماگدون پیروز می شود. به هر صورت کابالیسم و جادو از اینجا به شوالیههای معبد و سپس به فراماسونری کشیده شد. شما در این فیلم، هم اسطورهها و نمادهای کابالیسم و جادوگری و هم فراماسونری میتوانید پیدا کنید.
در جنگ ستارگان دقیقاً ماجرای شوالیههای معبد وجود دارد، در این فیلم چند قسمتی و پرفروش، افراد شوالیه مانندی هستند که میخواهند دنیا را توسط یک امپراتوری نجات دهند، توسط آدمهای خبیثی که دارت نامیده میشوند، خبیثترینها به کناره رانده میشوند و بعد شورش میکنند و در جنگ آخر پیروز میشوند. همان جنگ آرماگدون.
در سه گانه پر خرج و موفق ارباب حلقهها باز همین قضایا وجود دارد، یعنی دقیقاً نه شوالیهاند که محور مبارزه با باطل هستند. نه فرد هستند که یاران حلقه اند که این عدد عین تعداد نه نفر اولیه فرقه شوالیه های معبد هستند! قسمت آخر فیلم هم با نام و رویکرد بازگشت پادشاه تمام می شود. آن پادشاهی که خودشان اعتقاد دارند برمیگردد. شیطان شناسی و قدرت شر و موعودگرایی و قهرمان پروری و لباس هایی شبیه سربازان صلیبی و تمام عناصر دیگری که لازم است تا آن فیلم را هم اثری متاثر از کابالیسم بدانیم، در فیلم ارباب حلقه ها وجود دارد.
فیلم رمز داوینچی یکی از فیلمهای کابالیستی است که مایههای تأسیس انجمن اخوت خانقاه صهیون را اینگونه توضیح میدهد که برای حمایت و حفاظت از نسل به وجود آمده تا در زمان خاص آن عیسای دوم بر اساس پیش گویی های کتاب مکاشفات یوحنا از عهد جدید بیاید و بعد از جنگ آرماگدون جهان در حکومت هزار ساله مسیح ثانی آرامش خود را بیابد. در فیلم ادعا می شود افراد مختلفی در این انجمن عضو بوده اند، همان فراماسونها، مثلاً کسانی مثل لئوناردوداوینچی، سر آیزا ک نیوتون و افراد دیگر.
در فیلم رمز داوینچی گفته میشود که حقیقت راز عیسی مسیح(علیه السلام)، حقیقت جام مقدس و آن مریم مجدلیه است،بانویی که به نظر آنها بدکاره بود و سپس با عنایت مسیح، بانوی مقدس شد. بنا به ادعای فیلم، این حقیقت در تمام طول تاریخ توسط اعضای خانقاه صهیون زنده نگاه داشته شده است: در تابلوها، در موسیقی، در فیلم و در سایر هنرها. این جالب است که یک فیلم هالیوودی است که این مطالب را میگوید، یعنی این به قول برخی توهم توطئه نیست. دلیل اینکه چرا در این فیلم صریحا این مطالب را میگوید و دست خودشان را رو میکند، را هم خواهم گفت.
حتی ادعا می کند ما آمدیم حقیقت این جام مقدس و حقیقت ماجرای مریم مجدلیه را در طول تاریخ برای کودکان در کارتونها نگه داشتیم! در کارتونهای والت دیزنی. حتی اسم میآورد: زیبایخفته، سیندرلا، سفید برفی و هفت کوتوله، شیر شاه. همیشه در این کارتونها آدمهایی هستند که قلمرو آنها تسخیر شده است؛ مثلاً سفیدبرفی از قلمرو خودش رانده میشود، و به جنگلی میرود و در آنجا زندگی میکند. سیندرلا و زیبای خفته هم همین گونه اند. اینها از قلمرو خودشان دور شده اند و زمانی باید به وسیله نیروهای خیر برگردند و قلمرو خودشان را پس بگیرند مثل شیر شاه.
در برخی از این آثار همیشه به دنبال مادری میگردند. این سوال همیشه در ذهنها بوده که چرا در این کارتونها، همه دنبال مادرشان میگردند، برای من هم سؤال بود چرا همه دنبال یک مادر گمشدهای میگردند؟ بنا به ادعای فیلم آن مادر گمشده همان مریم مجدلیه است، یعنی در این فیلم میگوید که ما سعی کردیم این حقیقت راز جام مقدس را در آثار مختلف هنری حفظ کنیم و به نسل آینده انتقال دهیم. حتی موسیقیهایی چون موسیقی اوپرای فلوت سحرآمیز بوتزا که دقیقاً اسطورههای یهودی و کابالیستی در آن بیان میشود، یا بوچلی، یا خیلیهای دیگر که اصلاً باور نمیکنید.
همیشه میگفتند این نظریه، توطئه است و اینها، اینجوری نیست هنر برای هنر است! هنر برای سرگرمی است! هالیوود برای سرگرمی فیلم میسازد! ولی الان خود هالیوودی ها میگویند که اینگونه نیست و نبوده و نخواهد بود. اسم هری پاتر هم در فیلم رمز داوینچی به طور مستقیم میآید که گویا هری پاتر هم از جمله آثاری بوده که برای حفظ آن حقیقت جام مقدس ساخته شده است. هری پاتر فردی است که از قلمرو خودش دور مانده، حقش را موجود رازآمیز و شروری به نام لرد ولدُمورت ضایع کرده است و هری به دنبال حق خود با او نبردهایی می کند تا در آخرین نبرد پیروز شود. ولدُمورت در جمع آنتی کرایست یا همان دجال و ضد مسیح از نظر صهیونیست های مسیحی است. هری پاتر، کرایست(مسیح) است. هریپاتر کسی است که قرار است دنیا را نجات دهد.
اگر شما در این فیلمها نگاه کنید میبینید که عبارت «چوزِن وان» یعنی فرد برگزیده و منتخب یگانه، به کار می رود. در ماتریکس میگویند نئو، فرد برگزیدهای، در هری پاتر و جنگ ستارگان هم قهرمان فیلم را یک برگزیده می دانند که باید این دنیا را نجات دهد. پشتوانه همه این آثار، یک فرضیه است، چیزهایی به طور غیرمستقیم یا مستقیم به مخاطب القا می شود تا پروژه آخرالزمان سازی غرب، بنا به خواست صهیونیسم سامان بیایبد.
شوالیه های معبد، یکی از کارهایی که در معبد سلیمان انجام می دهند، جادوی سیاه است کهدر فیلم هری پاتر هم جادوی سیاه را دیدیم. اصلاً محفل ققنوس در هریپاتر، همان قضیه شوالیههای معبد است که میخواستند رازی را نگهدارند، محفل ققنوس هم همان محفلی است که قرار است هریپاتر آن را محافظت کند.
جرج بوش نهایتا از آن فیلم دفاع کرد. دقیقاً آرمان های صلیبی سیاست مداران صهیونیست در این فیلم ها نمایان است. در نهایت، چیزی که این وسط وجود ندارد، خداست. مقابله با نیروهای خیر و شر و همه چیز، با استفاده از نیروهای انسانی و جادوئی است، مثل هریپاتر، جنگ ستارگان، ارباب حلقهها یا خیلی فیلمهای دیگر. این چنین است که جادوئیسم در خدمت آموزههای یهود، کابالا، انجمن خانقاه صهیون، فراماسونری و صهیونیسم قرار میگیرد، چیزی که الان دیگر پردهپوشی نمیکنند.
-چرا اینها میآیند و صریحا این مطالب را میگویند، چه شده که حالا دارند از رو بازی میکنند؟
در فیلم رمز داوینچی گفته میشود، که با تغییر هزاره، نوبت به نبرد نهایی می رسد م همه چیز رو می شود. البته این جزء اعتقادات آنهاست. الان صد و بیست کانال اوانجلیستی شدیدا در حال فعالیت است. اینان میگویند که ورود به هزاره سوم، یعنی ظهور آرماگدون. اینها در دروازه های بیت المقدس و قدس شریف، دوربین کار گذاشته اند که قضیه جنگ آرماگدون را فیلمبرداری کنند. مرتب توریست میبرند آنجا، بارها و بارها این گفته شده و این اعتقاد در رمز داوینچی هم گفته میشود که با عوض شدن هزاره، با ورود از برج هود به برج حمل باید این اسناد خانقاه صهیون افشا شود که یک چنین نسلی از عیسی مسیح(علیه السلام) وجود دارد. افشا شود که اینها باید آزادیخواه جهان باشند. خوب حالا رمز داوینچی افشاگر این است دیگر، یعنی خود او دارد دلیل وجودی خودش را بیان میکند و میگوید به این دلیل ساخته شدهام که بگویم چه اتفاقاتی میافتد و باید بیفتد.
در آمریکا مؤسسههایی درست شده مثل مؤسسات اکتوان، مؤسسات فیلمسازی است، که دقیقاً به دست اوانجلیستها درست شده و قرار است اینها خودشان فیلمهایی بسازند که مستقیماً تبلیغ این آرمانهای خودشان را بکنند، یعنی به این نتیجه رسیدند که دیگر پردهپوشی و در پرده سخن گفتن و در خفا حرف زدن و سخنگفتن بس است. دیگر باید بدون پرده سخن گفت. از این جهت است که شما میبینید هفتاد درصد از فیلمهایی که از آن طرف میآید، فیلمهای غربی آخر الزمانی است و همین مایههای جادویی در آن وجود دارد، آنتی کرایست ظاهر می شود و مسیح باید با آن مقابله کند. به قول یکی از دوستان سینمای غرب الان آرایش آخر الزمانی گرفته است. این یک واقعیت است و در همه فیلمهایشان دیده میشود، و جادوئیسم هم در همین مرتبه قابل تفسیر و تعبیر است....ادامه دارد....
مصاحبه با استادسعید مستغاثی منتقد و کارگردان سینما
بسم الله الرحمن الرحیم این نوشته ، قسمت اول مصاحبه ای است برگرفته از نشست محققان و دانشجویان خانه هنر و اندیشه مرکز پژوهش های اسلامی صدا و سیما در قم با منتقد محقق سینما، آقای سعید مستغاثی با عنوان «جادوئیسم و سینما». این مطلب خواندنی در شماره 22 نشریه گران سنگ رواق اندیشه و هنر(ماهنامه تخصصی خانه هنر و اندیشه) به چاپ رسیده است.
-با سلام و تشکر از شما که قبول زحمت نمودید و وقت خود را در اختیار ما قرار دادید. امروزه در فیلم های بسیار زیادی شاهدیم که به مقوله جادو پرداخته می شود. سینمای آمریکا(هالیوود) بیشتر از اروپا به این امر می پردازد و شرکت های عظیمی چون برادران وارنر در آثار معروف و اسطوره ای چون هری پاتر و ارباب حلقه ها و فیلم های ژانر وحشت به وفور به این امر توجه نشان داده اند. اگر ممکن است تاریخی اجمالی از ارتباط سینما و جادو بفرمائید؟
با سلام به شما و تشکر از تلاش هایی که در این مرکز دارید. سینما را یک جادو خطاب میکنند، به قولی میگویند سینما واقعیت را رؤیا و رؤیا را واقعیت مینمایاند، یعنی اصلاً، اساس سینما جادوست. معروف است که به پرده سینما پرده جادوئی میگویند، چرا که اولین فیلمهایی که در تاریخ سینما تولید شد به یک نوعی برای مردم حالت جادو را داشت، اینکه حالا روی یک پردهای عده ای حرکت کنند، حرف بزنند، یا حرکاتی انجام دهند، برای مردم جادو بود،حتی نقل است در اولین اکران سینمایی عمومی که توسط برادران لومیر انجام شد، زمانی که در فیلم، ورود قطار به ایستگاه را نشان دادند، مردم از سالن فرار کردند. فکر می کردند قطار میآید و به آنها برخورد میکند!
فیلمساز دیگری در سالهای اولیه شکل گیری سینما، به نام ملیس مشهور شد که فیلمهایش را با نوعی تروکاژ یا حقههای سینمایی همراه می کرد. مثلاً سر کسی در فیلم جدا می شد، یا کسی از فضا می آمد، مردم ایمن کارها را بیشتر نوعی جادوگری و اعمال محیرالعقول می پنداشتند.
راجع به خود جادوگری در تاریخ سینما، فیلمهای متعددی ساخته شده است. در اغلب این فیلم ها، طبعا جادوگرها آدمهای خبیثی هستند، چون در فرهنگ مردم آمریکا و اروپا به این صورت بوده است. در فیلمهایی که در ارتباط با سرخپوستها و سیاهپوستها ساخته شده است، نادر بوده اند جادوگرهایی که قابلقبول و خوب باشند. البته در فیلم هایی چون جادوگر شهر زمرد، جادوگر خوبی میبینیم که میگوید من جادوگر شرق هستم، جادوگر خوبی هستم، البته در همان فیلم باز جادوگر اصلی فیلم، کارهای محیرالعقول انجام میدهد، یعنی جادوگری نمیکند. در سریالهای تلویزیونی هم، فیلمهای فانتزی یا فیلمهایی با مایههای طنز و کمدی بوده که جادوگری را یک کار فانتزی و طنز نشان داده است، نمونه آن سریان افسونگر بود، سریال دختر شاه پریان بود. در فیلمهایی مثل دزد بغداد هم چنین بوده است؛ اما آثار بسیار فراوانی وجود دارد که جادوگران، خبیث و بدطینت و شیطانی هستند. در سینمای دهه هشتاد در آثار زیادی چون فیلم جادوگر، خود جادوگران آدمهایی بد و مرتبط با شیطان تصویر میشوند.
-اما می بینیم که اخیرا فیلم هایی چون هری پاتر به صحنه تبلیغات جهانی آمده که جادوگران، انسان های خوبی هستند.
بله، آن چیزی که مورد بحث ما است، جادوئیسم در حداقل دو دهه اخیر سینمای جهان است که به نحو خیلی شگفتآوری تغییر ماهیت داد. یعنی جادو از وجه منفی به وجه مثبت آمده است و جادوگرها آدمهای خوبی نشان داده می شوند. آدمهای مثبت در جبهه جادوگران مثبت قرار میگیرند و آنهایی که جادوگر نیستند منفی هستند، نمونهاش همین فیلمهای هری پاتر است که جادوگرها قهرمان اصلی فیلم هستند و به غیر جادوگرها کلمه منگل و در ترجمه مشنگ میگویند! حتی، در این قبیل فیلم ها هرکس خون جادوگری ندارد انسان اصیل و موجود اصیلی محسوب نمی شود! قسمت ششم هری پاتر، اساساً بحث شاهزاده اصیل است، یعنی کسی که مثلاً مادرش جادوگر نبود. پدرش جادوگر بود. خود هری پاتر هم همین است، یعنی اصلاً نیمه اصیل محسوب میشود.
اینکه چرا یکدفعه مذاق کارگردانان سینما به این صورت درآمد و جادوئیسم در سینما تغییر جبهه داده است باید مورد بررسی دقیقی قرار گیرد. البته این را میشود از دهههای هفتاد هم پی گرفت، فیلمهایی مثل استاروار یا جنگ ستارگان، حتی نقد تاریخی آن میخورد به رمانهای جی.آر.تالکین که ارباب حلقهها از روی آن ساخته شد. اما به طور مشخص در سری فیلم های هری پاتر این مرام مستقرشده است. خوب این یک بحث فلسفی در باب شر و جادوی مثبت و منفی میطلبد که بنده در آن سطح نیستم اما اشارههایی می کنم.
این به موقعیت زمانی امروز برمیگردد. شاید اطلاع داشته باشید که موقعیت زمانی امروز غرب، موقعیت خاصی است، یعنی به اصطلاح امروزه در عصر تعویض هزاره هستیم. تعویض هزاره و ورود به هزاره سوم یک موقعیتی است که از دیرباز باور بسیاری از غربیها خصوصا اوانجلیستها و برخی پروتستان ها این بوده که نزدیکی به آخر الزمان است، این یک بعد داستان است. بعد دیگر برمیگردد به تجربهای که عرب پیش از دهه هفتاد و هشتاد داشت، در دهه هفتاد و هشتاد، نوعی عصیانگری در غرب وجود داشت به این مفهوم که همه باورها و سنتهای جامعه اعم از خانواده و اخلاق نفی میشد. عصیانگری علیه این بافتهای قدیمی، نوعی فضیلت به حساب می آمد. در فیلمهای دهه هفتاد به وضوح این چیزها را می بینیم؛ یعنی فراوانند آدمهایی که از خانه بیرون میزنند و بر علیه سنتهای اخلاقی جامعه میشورند و روابط سنتی را زیر پا میگذارند. این قبیل چهره ها، آدمهای مثبت، فعال و پویا قلمداد میشوند؛ ولی آنهایی که در آن بافت سنتی میمانند، چهره های منفی هستند. این به وفور در سینمای دهه هفتاد وهشتاد سینمای غرب واضح است.
این شیوه قهرمان پردازی و الگودهی، به نتیجه فاجعهباری در غرب انجامید. یکی از نتایج آن سستشدن بنیاد خانواده بود که جامعه غرب را در دهه هشتاد وارد بحران عظیمی کرد. همین مطلب، جامعهشناسان و سیاستمداران غرب را به تفکر انداخت که چرا چنین اتفاقی دارد میافتد و جامعه دارد از بین میرود. لذا نوعی بازگشت، هم در جامعه و هم در بین گردانندگان و برنامه ریزان اجتماع به وجود آمد. خودشان میگویند رجعت دهه نود. به وضوح این موضوع را از طریق فیلمهای سینمایی میتوان دید. تأکید میکنم از طریق فیلم؛ چون به نظر عده ای از صاحب نظران، سینما، بازتاب بلاواسطه جامعه است.
-شما این حرف را تا چه حد قبول دارید؟ آیا مکاتب مختلف سینمایی و هنری هم شامل این بیان می شوند؟
بنده هم چنین اعتقادی راجع به جوامع مختلف در دورانهای مختلف دارم. ممکن است از ظاهر یک فیلم کمدی و ملودرام، نشود چیزی درآورد؛ اما در باطن میشود خصوصیات رفتاری و زندگی و تفکر افراد آن دوره را درآورد. مثلاً فیلمهای دهه بیست و سی آلمان را که می بینیم، فضاها تاریک است و نماها کج و معوج است و داستانها یا بیشتر داستانهای سیاهی است یا در حسرت آینده خیلی درخشانی خبر می دهد. وقتی که تاریخ را بکاویم، خواهیم دید که دهه بیست و سی، دوران بحران روحی ملت آلمان بوده است. دورانی که پایان جنگ اول است و شکستی که آلمان در جنگ اول خورد. دورانی که نهایتا به فاشیسم کشیده شد.
درباره مکتب نئورئالیسم ایتالیا نیز این معادله برقرار است. فیلمهای آن دوره بسیار ساده و سیاه و سفید هستند، حرکت دوربین وجود ندارد و استودیویی نیست. متوجه میشوید که آن سینما، دوران بعد از جنگ را به خوبی میتواند توضیح دهد، دوران کمبودها را، دورانی که هیچ چیز وجود ندارد، دورانی که یک نفر به دنبال یک دوچرخه میرود. به خوبی میشود از فیلمهای نئورالیستی سینمای ایتالیا، دوران بعد ازجنگ اروپا را درآورد. به قول معروف، فیلمی که از جامعه خودش به دور باشد، فیلمی است که فرزند زمان خودش نیست.
-البته در تاریخ سینما و در کشور خودمان نیز چنین فیلم هایی داشته ایم.
بله، نمونه فیلم هایی که با زمانه بیگانه اند، در سینمای امروزه ایران خیلی زیاد است، یعنی اصلاً معلوم نیست این آدمها و فیلمها و فضاها از کجا آمده اند؛ اما بسیاری از فیلمها در تاریخ سینما، تفسیر زمان خودشان بودند، فرضاً امروز خیلی از فیلمهایی که از آمریکا میآید یکجوری آن وحشتی که در طول تاریخشان به وسیله مسائل مختلف و از سوی حاکمانشان در جامعه آمریکا القا شده است، دیده میشود. اگر صد سال دیگر، آیندگان این فیلمها را ببینید متوجه میشوند در این زمان در جامعه آمریکا چه میگذشته. حتی در بسیاری فیلمهای ایرانی که فرزند زمانه خویش نبوده اند، می توان درآورد که مردم این زمان چهطور فکر میکنند، چهطور زندگی میکنند. یک کاوشگر می تواند برداشت های خوبی از این فیلم ها بگیرد، حداقل در نوع رفتارها و زندگی مردم و خیابانهاو محیط زندگی آنهات و دغدغه های برخی مردم روزگار فیلم.
-به بحث اصلی بازگردیم، داشتیم درباره دوران رجعت دهه نود در جامعه غربی حرف می زدیم.
علاوه بر اخبار رسانه ها و مطبوعات و کتب، از فیلمهای دهه هفتاد و هشتاد نیز میتوان عصیانگری جوامع غربی و سپس بازگشت دهه نود را فهمید. ما در دهه نود شاهدیم که در بسیاری از فیلم ها مسائل اخلاقی مطرح میشود، لزوم پای بندی به خانواده طرح می شود، آدمهایی که از خانوادهها گریخته بودند دچار بحران میشوند، دچار سرگشتگی میشوند، دچار آوارگی میشوند، روابط غیراخلاقی مذموم شناخته میشود، چیزهایی که در دو دهه قبل از آن فضیلت بود.
بازگشت در جامعه غرب، متفکرانه یا سیاستمدارانه، جامعه غرب را به تفکر وا میدارد. طبیعی است که عاجلترین نتیجه این قضیه میتواند گرایش به دین در جامعه غربی باشد، لذا برنامه ریزان غربی به فکر می افتند که چه کنند. به این نتیجه می رسند که همان کاری که سالها کرده بودند را در جوامع غربی تداوم بخشند، یعنی مکاتب و فرقه های انحرافی را گسترش دهند. اینکه شما در دهه نود شاهد هستید در غرب و به خصوص آمریکا دهها و صدها فرقه و گروه و مسئله انحرافی به وجود میآید، در همین راستاست. مراکزی برای احضار روح، جنگیری، کف بینی، شیطان پرستی، جادوگری تا آنجا رشد کردند که برخی رسانههای آن زمان غرب، از اینکه ناگهان آنقدر جریانات منحرف، رشد کردند. وحشت از اینکه این فِرق و مکاتب انحرافی، در جامعه آمریکا روی فیلمها و رفتارهایشان، به شدت تأثیر میگذارد.
-آیا مقامات برنامه ریز و سیاست مداران نیز در اینجا با سینمای غرب همراه بودند؟
البته این جریان به شدت از طریق مقامات و برنامه ریزان سیاسی و هنری تایید میشد و هنوز هم چنین است. مسلما از نظر آنها، به خاطر اینکه دنیا به دنبال آن دین اصلی و توحیدی نرود، باید آیین های انحرافی ایجاد شود و آن پتانسیل که در مردم برای گرایش به معنویت ایجاد شده بود به این صورت سمت و سوی انحرافی پیدا می کند. واضح است که با ترویج باطل حق لاپوشانی شده و مردم به انحرافات فکری و عملی گرایش پیدا می کنند و از راه مستقیم -که مخالفت با ظلم و فساد است- باز می مانند و سیاست مداران غربی، همچنان سلطه خود را حفظ می کنند.
-سینمای غرب در این بحث، دقیقا چگونه عمل کرد؟ بیشتر به سمت کدام آیین های انحرافی رفت؟
خوب طبیعی است که وقتی یک همچنین زمینهای فراهم شود، سینما هم دست به کار میشود، سینما هم میآید یکدفعه، شاهد هستیم در سینمای هالیوود، انواع و اقسام فیلمهای دینی و معنوی و متافیزیکی متولد میشود! فیلمهایی که تا یکی دو دهه پیش اصلاً سابقه نداشته، دهه نود به شدت رشد می کند. مثلاً گرایش به بودیسم را به وفور در سینما و در جامعه غربی میبینیم. ناگهان میبینیم هفت، هشت فیلم شاخص راجع به بودا توسط فیلمسازهای معتبر تولید میشود، اصلا" شکبرانگیز میشود، فیلمهایی که مکاتب عرفانی انحرافی می پردازند، ناگهان اینقدر زیاد می شوند. فرض کنید در یک زمان محدود، مارتین اسکورسیزی فیلم کاندون را راجع به دالایی لامای چهاردهم رهبر بوداییان تبت میسازد، خانم جین کمپیون فیلم دود مقدس را راجع به مکاتب عرفانی میسازد، فیلم معروف هفت سال در تبت ساخته می شود، فیلم دیگری به نام بودای کوچک، و همینطور پشت سر هم فیلم های دیگری در این زمینه، با تبلیغات زیاد شرکت های اصلی، به بازار روانه شده و اکران می شوند.
آدمهایی که اصلاً در این مایه ها نبودند، وارد گود ساخت مضامین عرفان شرق آسیا می شوند. ظاهرا باید دیگر عمیقترین بحثهای عرفان شرقی را در فیلمهای عرفانی آمریکایی ببینیم! حتی در فیلمهای رزمی، آثاری می بینیم که به وضوح مجسمه های خدایام متعدد بودایی و هندو را نمایش می دهند و گویی پشت هر فیلم ده مرتاض و راهب شرقی نشسته اند و دارند فیلمنامه را مینویسند. می دانید که بودیسم تبتی یا بودیسم شمالی که بیشتر از سایر فرقه های بودیسم در هالیوود و سینمای اروپا ترویج می شود، به شدت به خرافه و جادوگرایی ممزوج است و این مطلب در فیلم هایشان هم هویداست. این یک بعد قضیه است.
اما از جهت دیگر بحث جادوگرایی ترویج می شود. در اثری مانند هری پاتر آیین های جادویی غالبا غربی(مسیحی-یهودی) ترویج می شود. اولین کتاب این مجموعه هفت جلدی، سال 1997 میلادی توسط خانم جی.کی.رولینگ نوشته میشود و بلافاصله اولین فیلم آن ساخته می شود و در سال 2001 روی پرده سینما اکران می شود. در این فیلم است که الگوی کاملی از یک جادوگر مثبت ارائه می شود. اکنون دیگر با این پس زمینه که شرح داده شد، به راحتی میتوان فهمید چرا جادوگرها و جادوئیسم در سینما تغییر موضوع دادند. باید در سینما این ماجرا اتفاق میافتاد. و حالا جادوگرها نیروهای مثبت داستانها و قصهها میشدند.
-به نظر شما اوانجلیست ها (مسیحیان پروتستان بنیادگرا یا همان مسیحیت صهیونیست) و یهودیان که در آمریکا قدرت رسانه ای و دولتی را در اختیار دارند و لابی بسیار قدرتمندی دارند، نیز تاثیری در این زمینه داشته اند؟
آنچه تا کنون گفته شد، یک بعد قضیه بود، اما بعد دیگری که به نظر بنده، بعد استراتژیک موضوع میتواند باشد، به باورهای اوانجلیستی بر میگردد. قبل از آن هم، مسلم است که سینمای آمریکا از اول توسط یهودیان مهاجر به وجود آمد. این چیزی است که در تاریخ نوشته شده است. یهودیان مهاجری که اوایل قرن بیستم از اروپا به آمریکا رفتند، ثروتمند بودند و برخی در آمریکا با کمک های انحصاری هم کیشان نژادپرست خود، پولدار شدند. آنها به دنبال سرزمین موعود بودند، آنان اولین سرزمین موعود خود را در آمریکا جستوجو میکردند.
از مسلمات تاریخ است که کریستف کلمب به امر و سرمایه فراوان مالی یهودیان و مارانوهای(یهودیان مخفی) وابسته به دربار پرتغال مامور شد تا برود و سرزمین موعودشان را پیدا کند. البته اهداف استعماری و غاصبانه هم داشتند. بعد اینها در قرون هیجدهم و نوزدهم، آمدند آمریکا، کسانی مثل پلیس بیمنیر، گارین زانوک، سنزینک. افرادی که هالیوود را به وجود آورند، همه یهودیان پولدار و اشرافی بودند که به جرأت می توانم بگویم همه جزء صهیونیست ها بودند، یعنی طبق برنامهای که باید اجرا میکردند، اینها هالیوود را به وجود آوردند؛ شبیه آنچه در پروتکلهای حکمای صهیون آمده بود.
یک مورخ آمریکایی میگوید: «حدود صد و ده سال است که اینها با فیلمهایشان دارند برای ما الگو میسازند، ما زندگیمان طبق فیلمهای اینهاست، غذا خوردن ما، مردن ما، ازدواج کردن، همه چیزمان الگو گرفته از یهودیان است.» این است که در این شکی نیست که هالیوود توسط اشرافیت یهود به وجود آمد. توسط زرسالاران دنیاطلب یهودی، و الان هم به طور قاطع میتوانم بگویم نود و نه درصد آن دست این گروه است. نه تنها رسانههای آمریکا که خبرگزاریهایشان دست صهیونیستهاست.
البته صهیونیسم اخیرا در مسیحیت هم طرفداران بسیاری پیدا کرده و صهیونیستهای مسیحی، به طور مشخص که حاکمان رسمی این کشور هستند، همین دار و دسته جرج بوش که جزء اوانجلیسها هستند. اینها اعتقاداتشان با سایر مسیحیان متفاوت است. اینان اعتقاد به آرماگدون دارند، اعتقاد به ظهور مسیح موعود در همین سالهای این هزاره جدید دارند، اعتقاد به جنگی در محلی به نام آرماگدون دارند که دنیا را فرا می گیرد و همه غیر از مسیحیان انجیلی و یهودیان را از بین می برد یا آنها را مسیحی می کند. طبیعی است که سینمایی که اینها اداره میکنند، به این سمت بچرخد، یعنی افکار و باورهای خوشان را از طریق سینما ارائه بدهند. آثار بسیار زیادی از اینها اکنون، عنوان پر فروش ترین و شلوغ ترین گیشه را به خود اختصاص داده اند و شور آخرالزمانی با نگاه های خاص مسیحیت صهیونیستی را در غرب ایجاد کرده اند.
در بین یهودیان اگر مادر یهودی باشدیهودیت فرد بیش از آن است که پدر یهودی باشدو مادر دانیل(دانیال) جاکوب(یعقوب) رادکلیف یهودی است و پدرش هم پروتستان (فرقه ای از مسیحیان که از کاتولیکها یهودیزه ترهستند) می باشد. این متن زندگی نامه اوست که از دایره المعارف اینترنتی انسرز دات کام برداشته ام: این ادرس:http://www.answers.com/daniel+jacob+radcliffe?cat=entertainment
Daniel Jacob Radcliffe was born in Fulham, London, the only child of Alan Radcliffe, a literary agent, and Marcia Gresham
(born "Marcia Gresham Jacobson")[3][4], a casting agent who was involved in several films for the BBC. Radcliffe"s mother is Jewish and grew up in Westcliff-on-Sea, Essex;[4] his father is a Protestant who grew up in Northern Ireland.[5] He has two dogs, Binka and Nugget. Radcliffe first expressed a desire to act at the age of five. In December 1999, he made his acting debut in the BBC"s televised version of the Dickens novel David Copperfield, portraying the title character as a young boy.
به علاوه در این ادرس می توانید فیلم مصاحبه با دانبل جاکوب رادکلیف را در این آدرس http://www.jewtastic.com/posts/4449 : ببینید که خودش در آن می گوید: ::مامان من از خون(نژاد) یهودی است و بابام پروتستان::
“My mum was of Jewish blood and my dad was protestant”
جالب است که وبلاگی به عنوان Harry Potter and Torah blog در اینترنت در این زمینه مطالبی می نویسد.
در این آدرس نمونه نوشته های انرا ببینید: http://harrypottertorah.blogspot.com/2007/01/moses-egyptian-and-killing-curse.html
درباره یهودی-صهیونیستی بودن داستان و عناصر فیلم هری پاتر ادله زیادی دارم که انشاء الله در اینده خواهم آورد اما بد نیست نظر حاخام جک آبرامویچ در این زمینه را ببینید:
مقاله هری پاتر یهودی است! از حاخام جک ابراموویچ!؟ جالب است! http://naghdefilm.parsiblog.com/-212915.htm
منبع اصلی مقاله:http://www.ou.org/ncsy/projects/5764/oct31-64/harry_potter_is_jewish.htm
البته به زبان انگلیسی مطالب زیادی در این باره یافته ام که اگر خواستید استفاده کنید به این ادرسها مراجعه بفرمایید:
*فروش اینترنتی کتاب هری پاتر و تورات! http://www.amazon.com/Harry-Potter-Torah-Dov-Krulwich/dp/1847532373
*
همچنین در این لیست می توانید سایر یهودیان و صهیونیست های عرصه هنر و سینما را بیابید:
.1 Actors
1.2 Comedians 1.3 Dance
1.4 Film directors 1.5 Magicians
1.6 Models Theater 1.7 Musicians
1.8 Producers, screenwriters and creators (film and television)
1.9 Professional Wrestlers 1.10 TV and radio presenters
همچنین: List of Jewish American actors in television
منبع: http://www.answers.com/topic/list-of-jewish-american-actors-in-television
و همچنین: این لیست مهم را(بیش از ششصد نفر) داشته باشید...
از این آدرس:http://www.answers.com/topic/list-of-jewish-actors-and-actresses
همچنین لیست یهودیان آمریکایی: http://www.answers.com/topic/lists-of-american-jews
Harry Potter is Jewish!
(A Useful Metaphor)
by Rabbi Jack Abramowitz
No, sorry to say, the character of Harry Potter is not Jewish. I think the books are quite clear on that, what with Christmas being a major plot point what seems like every six weeks. But I think the theme of the Harry Potter series is quite Jewish.
Some religious people of different faiths, including Judaism and Christianity, have opposed the Harry Potter series. (I wouldn’t be surprised to find that Moslems, Hindus and others have objected, as well.) After all, it does appear to glorify a lifestyle quite at odds with the one they espouse. But I think they’re missing the point. Harry Potter doesn’t advocate witchcraft as a lifestyle choice any more than the Terminator movies advocate the killer android from the future lifestyle. Harry Potter is about a boy who just happens to be a wizard.
Personally, I think the Harry Potter story may be a perfect metaphor for what many Jewish teens encounter in their quest for religious growth. You see, Hogwarts isn’t a school of wizardry. It’s a yeshiva. It’s Yarchei Kallah. It’s a Shabbaton. It’s wherever you want to go to grow in Torah observance and get closer to G-d. We’ll talk more about Hogwarts specifically soon enough.
All about Harry
Harry is Jewish. His parents died so that he might survive and carry on their legacy. Voldemort isn’t an evil wizard, but he does represent the forces of evil. He is Egyptian slavery. He is the Syrian-Greeks. He is Haman. He is the Roman persecution. He is the Spanish Inquisition. He is pogroms and Crusades and the Holocaust and the Intifada. He thought he had destroyed the Potter family, but you know what? They survived in Harry, much the same way the Jewish people lives on in you.
Harry didn’t know the gifts he had. He knew that talking to snakes at the zoo was a little strange, but he didn’t understand the power he had inside. Maybe you’ve sometimes felt different from your peers. Maybe you’ve felt that spark inside you, but not known what it was. That’s your Jewish soul, baby! It’s looking to get out and express itself!
So, like you, Harry got his wake-up call. His came by owl post. Yours probably didn’t. But if you’re reading this, somehow or some way G-d sent you an invitation. It didn’t say “Hogwarts” on it, but it said “Torah.” G-d invited you to come claim your heritage.
Dealing with the Dursleys
Harry had the Dursleys, his aunt and uncle, who tried to stand in his way. They were scared of witchcraft. They said it was because it wasn’t “normal,” but that wasn’t the real reason. It was because Mrs. Dursley was jealous of her sister, Harry’s mother, who was a witch. Lily Potter had something special that Petunia Dursley lacked and she hated her for it. Historically, a lot of people have hated the Jews for exactly the same reason: G-d gave us something special that they don’t have.
You probably have Dursleys in your life, too. In America in the 21st Century, your Dursleys probably aren’t overt anti-Semitism (thank G-d), but there are plenty of others. People who belittle your interest in Torah can be Dursleys. But Dursleys can also come from within. The yetzer hara can be a big Dursley. (“Yetzer hara” is usually translated “the evil inclination. If you were a cartoon, the yetzer hara would be a little guy in a red suit who sits on your shoulder and tells you to keep a wallet instead of turning it in.) Laziness, fear of change, peer pressure – Dursleys all. Harry overcame his Dursleys. You can beat yours, too.
(But you have to be careful! Harry goes home every summer and has to outwit the Dursleys again and again. Your Dursleys will never stop trying to deter you from growing in your “magic,” so you must be ever-vigilant!)
Harry and his Friends at Hogwarts
Harry finally made it to Hogwarts. While he was there, he met other witches and wizards from all different types of backgrounds. Ron Weasley’s family is all-wizard. He doesn’t know any other lifestyle. He takes for granted so much of what is new and magical to Harry. Hermione Granger’s family is all-muggle (non-wizard), but unlike the Dursleys, Hermione’s family appreciates what being a witch has done for their daughter and they encourage her growth. Harry is a little jealous of this positive relationship. After all, Hermione can bring her muggle relatives to Diagon Alley (sort of like inviting them to your Shabbos table), something Harry can never do with his family.
At Hogwarts, Harry studies magic. His course of studies includes such varied courses as the History of Magic, Potions and Care of Magical Creatures. This is like our study of Torah. (This gets a huge lehavdil, which is what we say when we compare two things that really aren’t alike.) The Torah is not just a book of laws. It’s the history of our people. It’s self-improvement. It’s how to treat other people. Harry’s course of study is diverse and so is ours.
Casting Spells
Harry and his friends cast spells, but the charms they cast don’t always turn out as intended. Hermione didn’t mean to turn herself into a cat with the polyjuice potion. Ron didn’t want slugs pouring out of his mouth. Gilderoy Lockhart didn’t intend to remove all the bones in Harry’s broken arm. To a degree this can be compared to davening. (No, really.) I’ll explain.
We “cast our spells” (a big lehavdil, again) and ask Hashem to do certain things for us. Sometimes He does as we ask. But, like a spell gone awry, sometimes G-d says no. Not because He’s capricious, but because He knows what’s best for us. (It’s like when you refuse to stuff a three-year-old with candy until they get sick. They think you’re “mean,” but you know that you’re doing them a big favor.)
It’s not a perfect parallel. Spells will probably succeed or fail based on the wizard’s proficiency, which is not the case with our prayers. But, as with the spells, when our prayers don’t get the results we asked for, that doesn’t mean they dissipate in the atmosphere. They still have an effect. No, they won’t make slugs come out of your mouth. The effect of prayer is invariably positive, even when G-d says no.
Voldemort Returns
But all is not perfect in Harry’s world. Voldemort returns and he’s out for blood. Yet, even with his meager abilities, Harry manages to defeat him. A little magic can go a long way, but after each year at Hogwarts, Harry becomes much more proficient! Similarly, whatever Torah we have is what we need to defeat the forces of evil. Even a little is powerful stuff, but every step brings us much more “power.”
Harry would not have been safer back on Privet Drive, never knowing he was a wizard. Voldemort still would have come after him, because he considered Harry’s very existence a threat. Without Hogwart’s, however, Harry never would have had the tools to survive.
It’s the same with you and Torah. Those who would oppose you because you are a Jew don’t care whether you are learned or ignorant, observant or assimilated. They consider you a threat simply because you’re a Jew. Without Torah, you lack the basic tools to defend yourself and banish the darkness. Refusing to take up your arms, i.e. the Torah, is what they want you to do.
I could go on, but I won’t. You can draw your own parallels. A metaphor is just a metaphor. (Or, as I like to put it, “A metaphor is like a simile.”) Harry Potter is just a book. It may be well-written and critically-acclaimed, but at the end of the day it’s the product of human hands and imagination. Like all humans, J.K. Rowling is just dust and ashes. She may have her five Harry Potter books, but we have the five Books that G-d gave to Moses on Mount Sinai. (And we saw special effects far greater than anything ever shown on the silver screen!) Those are the books that count. As much as we can learn from Harry, Ron and Hermione, there is so much more we can learn from the examples of Avraham, Yitzchak and Yaakov (our forefathers Abraham, Isaac and Jacob). May we merit to spend as much effort analyzing the Torah, the true source of our real Jewish “magic.”
منبع:http://www.ou.org/ncsy/projects/5764/oct31-64/harry_potter_is_jewish.htm