برای حمایت از قلاده های طلا، حتما این فیلم را با خانواده در سینما خواهم دید. برخی دوستان چند بار آن را دیده اند واقعا ارزش چند بار دیدن را دارد. الحمدلله از اینکه باز هم یکی از قوی ترین آثار سینمای ایران را دوستان متعهد و متخصص حزب اللهی ساخته اند
خبرگزاری آریا:کارگردان "سالهای مشروطه" از نظرتنگی برخی منتقدین که غرض ورزی میکنند جای نقد کردن،ابراز تأسف کرد. با توجه به اینکه مدتی است سریال "سالهای مشروطه" از شبکه سه سیما پخش می شود و مخاطبان بسیاری را جذب کرده امّا برخی از منتقدین واکنش های انتقاد آمیزی نسبت به این اثر نشان داده اند که کارگردان این سریال در گفتگویی با خبرنگار آریا واکنش نشان داد و گفت:همانگونه که پیش بینی می شد سالهای مشروطه از پر بیننده ترین سریال تلویزیونی شده است و این آمار نشان دهنده این است که مردم این کار را پسندیده اند و نظر مردم برای من از اهمیت بالایی برخوردار است تا یکسری صحبت های منتقد نماها.
ورزی در خصوص انتقاد هایی که به طراحی صحنه و لباس وتکرارلوکیشن ها شده،تصریح کرد:برخی منتقدین گفته اند چرا همان بازار تهرانی که در عمارت فرنگی به نمایش درآمده در "سال های مشروطه" هم وجود دارد؟باید بگویم که چه اشکالی وجود دارد،مگر ما چند بازار تهران داریم که به طور متنوع از آن استفاده کنیم یا در مورد کاخ گلستان نیز به همین صورت است یعنی اگر استاد حاتمی و سعید نیکپور در اینجا کار کرده اند من دیگر نباید در آنجا فیلم بسازم آیا زاویه نگاه من به کاخ گلستان شبیه زاویه نگاه کسانی بوده است که قبلاً در آن جا کار کرده اند.
کارگردان سریال "پدر خوانده" گفت:مردم از من تشکر کردند که خاطره ربع قرن پیش را برایشان زنده کردم؛من 5 سکانس برای کمال الملک نوشتم که اگر استاد مشایخی دعوت مرا برای بازی در این نقش قبول نمی کردند این نقش را از سناریو حذف می کردم چون اعتقاد داشتم که حضور ایشان یک فضای نستالوژیک برای مخاطب در سریال بوجود می آورد. وی به اعتراض غرض ورزی های برخی منتقدین که حرمت اهل قم را شکسته اند،توصیه کرد:این افرادی که به خودشان اجازه می دهند خود را منتقد خطاب کنند و از ناهماهنگی بازیگران این سریال صحبت می کنند باید در جواب آنها بگویم که اتفاقاً مردم بازی خوب بازیگران سریال را مورد تحسین قرار داده اند.آنها بدانند مردم بسیار باهوش هستند و سریالی که قوی و قابل قبول باشد را تا آخر دنبال می کنند و سریال ضعیف را به راحتی کنار میگذارند.
ورزی در خصوص گرایش های خود به تولیدات فیلم های مذهبی،خاطرنشان کرد:من تا به حال دو فیلم مذهبی "ابراهیم خلیل الله" و "ستاره خضراء" را برای سینما و تلویزیون ساخته ام در صورتیکه بسیار علاقمند به تولیدات مذهبی هستم ولی به خاطر سلسله وار شدن سوژه تاریخی مجبور شدم پشت سرهم سریال تاریخی بسازم.
کارگردان فیلم "دهخدا"در خصوص بازی بازیگرانی همانند محمد صادقی و محمد مطیع اظهار داشت: ترجیح می دهم با بازیگرانی همانند محمد صادقی کار کنم به این دلیل که توانمندی بازیگری برایم حائز اهمیت است و به نظر من صادقی جزو استاندارترین هنرپیشگان این کشور به حساب می آید که بارها و بارها امتحان خود را در عرصه تلویزیون و فیلم پس داده است. وی همچنین گفت:افتخار داشتم که بعد از 25 سال که محمد مطیع از ایران دور بود در اولین حضور خود جلوی دوربین "عمارت فرنگی" رفت چرا که ایشان در گذشته نشان داده اند چه آثار فاخری را نقش آفرینی کرده اند از جمله سریال "سلطان و شبان" داریوش فرهنگ،"هزار دستان" استاد حاتمی و "کوچک جنگلی" بهروز افخمی و همچنین در عرصه تئاتر نیز میتوان گفت یک بدأت گذار محسوب می شود. کد مطلب در آریا: 20100221134956293
همچنین در اینجا ببینید: نقد شفاهی مجموعههای روی آنتن/«سالهای مشروطه»؛ پاسخ به ضرورتهای تاریخی: خبرگزاری فارس: یک منتقد گفت: «سالهای مشروطه» پاسخ به ضرورتهای تاریخ است و توانسته با مخاطب ارتباط خوبی برقرار کند ضمن آن که «محمدرضا ورزی» در این کار هم پخته ظاهر شده است.... بقیه را در ادامه ببینید: http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=8811260460
اعضای فرقه ضاله بهائیت طی بیانیهای خشم خود را نسبت به اقدامات روشنگرانه صداو سیما در خصوص معرفی حقایق تاریخی اعلام کردند
سایت ضدانقلابی رادیو زمانه در این باره نوشت؛ تلویزیون ایران در ایام سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی، مجموعهای تلویزیونی به نام "سالهای مشروطه " پخش کرده که به اعتقاد بهائیان، فقط اتهام علیه آنها میباشد.در این خبر ضمن شرم آور خواندن اقدام صداو سیما از نمایش این سریال به عنوان یک برنامه تبلیغاتی روشمند و رو به گسترش نظام جمهوری اسلامی ایران یاد شده است.گفتنی است؛ شبکه 3 سیما همزمان با آغاز دهه فجر سریال سالهای مشروطه را به کارگردانی محمد ورزی به آنتن پخش سپرد.در این سریال، زندگی 5 پادشاه ایران در مدت 70 سال روایت میشود و در آن 130 شخصیت مختلف حضور دارند. پیش تولید این سریال از خردادماه شروع و مردادماه هم کار تصویربرداری در لوکیشنهای مختلفی چون کاخ گلستان، کاخ سعدآباد، کاخ نیاوران، شهرک سینمایی غزالی، شهرک سینمایی دفاع مقدس، بازار سعدالسلطنه، باغ فین کاشان، دهکده کن و باغ ملک و... آغاز شده است. تصویربرداری این سریال دی ماه امسال به پایان رسید. منبع: http://noorportal.net/news/ShowNews.aspx?ID=19888
منتقد تلویزیون: سالهای مشروطه به لحاط ساختار اثر قابل قبولی است
مجموعه تلویزیونی "سالهای مشروطه" به کارگردانی "محمدرضا ورزی" به لحاظ ساختار اثر قابل قبولی است و تعلیق لازم را برای پیگیری مخاطب از ادامه ماجرا دارد. "حسین سلطان محمدی" روز یکشنبه در گفت و گو با خبرنگار فرهنگی ایرنا اظهار داشت: برخی از وقایع تاریخی که در مجموعه "سالهای مشروطه" اتفاق می افتد با منابع تاریخی که تاکنون مطالعه کرده ام مغایرت دارد. وی افزود: مهمترین مشکل این مجموعه عدم درج منابع استفاده شده در نگارش فیلمنامه در تیتراژ سریال است. این منتقد سینما و تلویزیون به شخصیت امینه در این مجموعه اشاره کرد و یادآور شد: امینه اقدس در کتاب های تاریخی فرزندی نداشت در حالی که در این مجموعه یک پسر دارد و این مساله با تاریخ مغایرت دارد. سلطان محمدی ادامه داد: ذکر منبع در تیتراژ امکان مقایسه و صحت و سقم مطالب را به مخاطب می داد که متاسفانه هم اکنون این امر امکان ندارد. وی با بیان اینکه در یک مجموعه تاریخی نویسنده حق دارد که از عنصر تخیل در نگارش فیلمنامه استفاده کند، خاطر نشان کرد: آنچه که ما در تاریخ جستجو می کنیم در مواردی با سریال متفاوت است. این منتقد به اشاره به اینکه شخصیت شیخ فضل الله در "سالهای مشروطه" خشن و خشک به تصویر کشیده شده است، تصریح کرد: شیخ فضل الله شخصیتی بود که در مورد مساله مشروطه مشروعه کوتاه نیامد و به مبارزه ادامه داد. ضمن اینکه نقش غیرقابل انکاری در آن مقطع زمانی داشت. اما این دلیل نمی شود که چهره ای خشک و خشن داشته باشد.
سلطان محمدی در ادامه اضافه کرد: روحانیون دیگری که در این مجموعه به تصویر کشیده شده اند چون سیدجمال الدین اسدآبادی دارای چهره ای مهربان و خوشرو هستند. وی گفت: همواره یک کاراکتر زن در ماجراهایی که در این مجموعه اتفاق می افتد وجود دارد که به نظر می رسد ورزی از این کاراکتر برای تلطیف داستان تاریخی استفاده کرده است. این منتقد بازی های بازیگران این سریال را بازی های کاملی دانست که به خوبی توانسته اند بیننده را با خود همراه کنند. "سالهای مشروطه" به نویسندگی و کارگردانی محمدرضا ورزی و تهیه کنندگی علی لدنی، از ابتدای سلطنت ناصرالدین شاه و زمان صدارت میرزا خان امیرکبیر تا انقلاب مشروطه را به تصویر میکشد. در این مجموعه بازیگرانی چون اکبر عبدی، محمد صادقی، آزیتا حاجیان، جمشید مشایخی، ایرج راد، محمد مطیع، رضا رویگری، زهیر یاری، داریوش کاردان، شهرام عبدلی، فرخ نعمتی، قاسم زارع، تینا پاکروان، یوسف صیادی، چنگیز وثوقی، ولی الله مومنی، مهری ودادیان، حسن کاخی، حسام نواب صفوی و محمدرضا شریفی نیا به ایفای نقش پرداختند. "سالهای مشروطه" هم اکنون هر شب ساعت 20 و 45 دقیقه از شبکه سه سیما پخش می شود.
منبع: ایرنا 1388/12/02تقدیر از صدا وسیما و محمد رضا ورزی به خاطر سریال سال های مشروطه
یکی از شیوه های جنگ نرم و نبرد سایبرنتیک استفاده از رسانه خصوصا سینما وتلویزیون برای رساندن پیام های تاریخی واقعی یا جعلی است. غربی ها برای حفظ حافظه تاریخی خودشان، در آثاری چون ده فرمان و پرنش مصر و عیسی به روایت لوقا و مصایب مسیح و ژاندارک این رسالت را به خوبی ایفا کرده اند ولی متاسفانه سینمای گیشه ای و روشنفکر زده ایران کمتر به فکر بوده است. اما برخی کارگردانان متعهد و اسلام گرا چون علی حاتمی و فرج الله سلحشور و شهریار بحرانی و محمدرضا ورزی و نادر طالب زاده به این فکر بوده اند و همیشه اثارشان از استقبال زیادی برخوردار بوده است. همین نکته باعث حسادت ها و نقدهای بی انصافانه ای به این کارگردانان بوده است. گرچه باید حساب نقد بی انصاف و نقد منصفانه ای که در مسیر بهتر شدن کار است را از هم جدا کرد. آخرین تلاش ارجمند از این مجموعه، از آن محمد رضا ورزی است که سریالی درباره سالهای مشروطه ساخته است.
در این مدت که این سریال درباره تاریخ معاصر کشورمان در تلویزیون پخش شده است، شاهد بودیم و هستیم که بهائیان وفراماسونرها و خط تاریخ نگاران طاغوتی و غربزده و کم سواد را به چالش جدی کشید و اینها نیز در سرکوب کردن آقای ورزی و تیم اش از هیچ کوششی فروگذار نکردند و او را به خیال خود منکوب کردند، گرچه مردم مسلمان را به دیدن بهتر و دقیق تر این سریال مجبور کردند. و مکروا و مکرالله و الله خیر الماکرین. واقعا باید از صداوسیما وکارگردان خوب این سریال جناب اقای محمد رضا ورزی تشکر کرد که این سریال را به مردم خداجو تقدیم کردند وبا شجاعت در مقابل خط تاریخ نگاری روشنفکرزده بیمار و فراماسونها و بهائیان ایستاد وهمه جور تهمت را به خود خرید و وارد کارزار شد و این سریال راساخت.
واقعا با دیدن این سریال نسبتا قوی، برای اولین بار تصمیم گرفتم که دی.وی.دی این سریال را از سروش سیما بگیرم و باز هم برای چندمین بار آن را دقیقا تماشا کنم تا خیانت های فراماسونرها و بهائیان ودرباره وحسادت های مادر شاه برایم بیشتر محسوس شود. (البته دی.وی.دی مستند بسیار زیبای راز آرماگدون سعید مستغاثی را نیز ارز سروش سیما گرفتم و بسیار از دیدن چند باره اش لذت بردم. آن مستندنیزدرباره نقدفراماسونرها ویهودیان ماده گرا بود.)
این سریال ارزشمند، از طرف دیگری مرا به تفکر در اوضاع واحوال سیاسی روز ایران فرا می خواند. فتنه باب وبهاء و فتنه فراماسونری ومشروطه که منجر به شهادت بزرگمردی چون شیخ فضل الله شد، برای امروز ما درس آموز است. هنوز هم همان دعواهای تاریخی در این کشور است وغرب پرستان دنیاگرا که وابسته به ام.آی.سیکس و سی.آی.ای و روچیلدها هستند، به هوش نیامده اند و نخواهند آمد، چرا که منافع اقتصادی و سیاسی اشان در همپالگی با بیگانگان ضد وطن وضد اسلام می باشد. خدا رحمت کند شیخ فضل الله نوری و میرازی شیرازی و امیرکبیر که راه ورسم مردانگی و مقاومت در برابر بهائیت وفراماسونری و غرب و انگلیس را به ما آموختند. دست آقای ورزی هم درد نکند که این خاطرات ناب را به ذهن مردم اوردند. منبع: وب غرب شرقی یا شرق غربی
منتقد سینما و تلویزیون:سالهای مشروطه تاریخ را از زاویه تازهای مینگرد وبیننده احساس تکرارنمیکند
شهرام خرازیها روز یکشنبه در گفت و گو با خبرنگار فرهنگی ایرنا اظهار داشت: محمدرضا ورزی در مقام کارگردان در مجموعه سالهای مشروطه سعی کرده بدون استفاده از دیالوگهای فاخر، روابط بین شخصیتها از حالت خشک و کلیشهای خارج شده و به جنس زندگی روزمره نزدیک تر شود. وی با اشاره به اینکه در هر قسمت این مجموعه مخاطب شاهد ابتکارات جدیدی است، یادآور شد: از جمله این ابداعات میتوان به صحنه ترور شاه اشاره کرد که برای زنده جلوه دادن او دستش را در کالسکه بالا و پایین میآوردند. این پلانها ضمن وفاداری به تاریخ موجب جلب توجه بیننده شده است. این منتقد خاطر نشان کرد: سریالهای تاریخی که تاکنون از تلویزیون پخش شده اتفاقاتی را که بعدازکشته شدن امیرکبیر رخ میدهد رابه تصویر نکشیده بودند،حال آنکه سالهای مشروطه ماجراهای بعدازقتل امیرکبیر را به نمایش میگذارد.
خرازیها همچنین به شخصیت مهد علیا و بازی تحسین برانگیز آزیتا حاجیان اشاره کرد و گفت: آزیتا حاجیان نقش را درک کرده بود. ضمن اینکه شخصیت مهد علیا نیز نسبت به سایر سریال ها، به الگوهای انسانی نزدیک تر بود. وی با بیان اینکه این مجموعه در اجرا نیز موفق است، اظهار داشت: به نظر می رسد تجربیاتی که محمدرضا ورزی در زمینه خلق آثار تاریخی در عرصه سینما و تلویزیون کسب کرده در سالهای مشروطه به پختگی رسیده است.
این منتقد با اشاره به اینکه تمام قاب بندیها و زوایای دوربین، نورپردازیها و رنگ بندیها حساب شده است، افزود: کارگردان به گونهای از این عناصر بهره گرفته که مخاطب ویژگیها و صفات کلیدی کاراکترها را درگ می کند. به گفته وی، محتوا و اجرا در این مجموعه، همگام با هم پیش رفته به گونه ای که از ساختار مناسب و منسجمی برخوردار است.
خرازیها در خصوص موسیقی سریال سالهای مشروطه توضیح داد: موسیقی این مجموعه خیلی خوب روی کار سوار شده و از حجم زیادی برخوردار نیست تا روی اثر سنگینی کند. در واقع ترجمان مناسبی از احساسات شخصیتهای این مجموعه است. او با اشاره به اینکه فرآیند خلق یک اثر هنری با روحانی مطلق تاریخ در تضاد است، بیان کرد: سناریست باید تا جایی که تاریخ را دگرگون و وارونه نکند و ضمن رعایت چارچوب کلی تاریخ، در ماجراپردازی آزاد بوده و تاریخ را از زاویه دید خود ببیند. این منتقد همچنین از صدا و سیما برای حمایت از ساخت این مجموعه تقدیر کرد سالهای مشروطه به نویسندگی و کارگردانی محمدرضا ورزی و تهیه کنندگی علی لدنی هر شب ساعت ? ??و ? ??دقیقه از شبکه سه سیما پخش میشود. اکبر عبدی، محمد صادقی، آزیتا حاجیان، جمشید مشایخی، ایرج راد، محمد مطیع ، رضا رویگری، زهیر یاری، داریوش کاردان، شهرام عبدلی، فرخ نعمتی، قاسم زارع، تینا پاکروان، یوسف صیادی، چنگیز وثوقی، ولی الله مومنی، مهری ودادیان، حسن کاخی، حسام نواب صفوی و محمدرضا شریفی نیا در این مجموعه نقش آفرینی کردند. منبع: ایرنا 2/12/88
***در همین باره این لینک ها را ببینید*** مطلب قبلی همین وبلاگ تقدیر و تشکر از سریال تاریخی سال های مشروطه / ویرایش سوم (حتما نظرات این بحث راببیبنید.) / «سالهای مشروطه» با «امیرکبیر» قابل مقایسه نیست. / کارگردان "سال های مشروطه": دراماتیزه کردم ، نه تحریف / مجموعه تلویزیونی با نام سالهای مشروطه؛ مصاحبه خواندنی با کارگردان / جذابیتهای سالهای مشروطه / عکس های بسیار زیبا و هنری از سریال سال های مشروطهنقد و بررسی اجمالی سریال سال های مشروطه اثر محمدرضا ورزی
باز هم شاهد تلاش زیبا و قابل تقدیر کارگردان متعهد کشورمان، محمد رضا ورزی هستیم. سریال سال های مشروطه، با خط روایی مناسب و جذاب و فیلم برداری و گریم و طراحی لباس و دکور خوب و داستان روان و حساب شده اش و تیتراژ قوی آغازین و مبتنی بر تحقیقات خوب تاریخی، تلاش کرده است تا سال هایی از سلطنت قاجاریه که منجر به مشروطه شد، را به تصویر بکشد. موسیقی تاثیر گذار این سریال نیز به غنای آن افزوده است. انصافا این سریال، قوی تر از کارهای قبلی این کارگردان درآمده است و هر شب منتظرم که ساعت هشت و چهل و پنج دقیقه آن را در شبکه سوم سیما ببینم.
واقعا این سریال بار دیگر مرحوم امیرکبیر را در قلبم زنده کرد. گرچه اگر برخی جزئیات توجه بیشتری می شد، بهتر بود و احیانا بهانه از دست برخی منتقدان که بی توجه به برجستگی های کار، فقط آن را تضعیف می کنند، گرفته می شد. البته در هر صورت باید قدر همه نقدها را دانست و تجربه اندوخت. بنده هم قبول دارکم که برخی جزئیات می توانست بهتر درآید ولی کار، در مجموع بسیار جذاب و روان و متقن در آمده است. اعتراض بی منطق و غیر علمی بهائیان و فراماسونرها به این سریال در برخی سایت هایشان، نشان از نفوذ جدی این سریال در میان هموطنان مسلمانمان دارد که باید آن را قدر دانست. البته برخی منتقدین منصف هم نقدهای خوبی به این اثر وارد کرده اند که در مسیر افزایش دانش و مهارت سینمایی ما باید به کار آید.
از تلاش های خوب شبکه سوم و گروه فیلم و سریال و تلاش های خوب آقای ضرغامی در ساخت آثار ارزشمند تاریخی و مستندهای خوبی درباره امام عزیز و انقلاب اسلامی، نیز باید تشکر کرد که رسم ادب و انصاف، چنین است. از طرف دیگر، از حیث تحلیل محتوا، نیز این سریال، بسیار قوی تر از سریال هایی چون روزگار قریب درآمده است که تاریخ کشورمان را مخدوش و غربگرا روایت کرده بودند. (قبلا در همین وبلاگ چند نقد خوب برای فیلم روزگار قریب کارشده بود. ر.ک:http://naghdefilm.parsiblog.com/Archive107597.htm)
سال های مشروطه، که با وجود روایت 130 شخصیت تاریخی، باز هم توانسته ارتباط خوبی با مخاطب برقرار کند، یکی از بهترین فیلم های تاریخی است که تا کنون دیده ام و انصافا به دور از خط تاریخ نگاری غربگرا و فراماسونر زده و طاغوتی مرسوم، سعی کرده تاریخی دقیق را روایت کند و نقش حسودان دربار و خوش گذرانی های پادشاهان ظالم و فراماسونرها و سفارت انگلیس را در تاریخ ایران روایت کند. ازهمین جابه این کارگردان وسایر عوامل این فیلم خسته نباشیدمی گوییم وامیدواریم که در آینده نیز شاهد فیلم هایی قوی ترازایشان باشیم. این دو نقد را ببینید: http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=8811260460 و http://www.magiran.com/npview.asp?ID=2013684
اطلاعات بیشتری درباره این سریال: سالهای مشروطه» از ابتدای سلطنت ناصرالدین شاه و زمان صدارت میرزا خان(امیرکبیر) تا انقلاب مشروطه را به تصویر میکشد. این سریال آخرین بخش از تریلوژی تاریخ معاصر است که فازهای دوم و سوم آن به نامهای «پدرخوانده» و «عمارت فرنگی» در سالهای گذشته ساخته شد.در «سالهای مشروطه» وقایع تاریخی از زمان صدارت میرزا تقی خان تا بهمن 57 بررسی میشود.از مهمترین فصلهایی که در این سریال بررسی میشود، میتوان به انقلاب مشروطه، علمای آن دوران، روشنفکری غربی، مشروطه مشروعه و به انحراف کشیده شدن مشروطیت و مشروطه خواهان اشاره کرد. در این سریال، زندگی 5 پادشاه ایران در مدت 70 سال روایت میشود و در آن 130 شخصیت مختلف حضور دارند. پیش تولید این سریال از خردادماه شروع و مردادماه هم کار تصویربرداری در لوکیشنهای مختلفی چون کاخ گلستان، کاخ سعدآباد، کاخ نیاوران، شهرک سینمایی غزالی، شهرک سینمایی دفاع مقدس، بازار سعدالسلطنه، باغ فین کاشان، دهکده کن و باغ ملک و... آغاز شده است. تصویربرداری این سریال دی ماه امسال به پایان رسید.
عوامل این سریال به این شرح هستند: نویسنده و کارگردان: محمدرضا ورزی، مدیر برنامه ریزی و دستیار اول کارگردان : مسعود عجمی ، مدیر تصویربرداری: فرشاد خالقی، مدیر تولید: تینا پاکروان، طراح دکور، لباس و صحنه: رویا ابراهیمی، موسیقی: ستار اورکی، صدابردار: علیرضا غفاری و طراح چهرهپردازی: شهرام خلج.
بازیگران این سریال که برخیها در دو نقش جلوی دوربین ظاهر خواهند شد، عبارتند از: اکبر عبدی (مظفرالدین شاه)، محمد صادقی (امیرکبیر)، آزیتا حاجیان(مهد علیا) ، ایرج راد (ناصرالدین شاه میانسال)، محمد مطیع (اتابک)، رضا رویگری (میرزای آشتیانی، کریم دواتگر) ، زهیر یاری (اصلان)، داریوش کاردان (میرزا آقاخان نوری)، شهرام عبدلی (محمدعلی شاه)، فرخ نعمتی (میرزای شیرازی)، قاسم زارع (میرزارضا کرمانی)، تینا پاکروان (امینه)، یوسف صیادی (آقا جوهر)،جمشید جهانزاده (شاپشال)، فریبا خادمی (مادام حاجیعباس)، چنگیز وثوقی (کامران میرزا)، ولیالله مومنی (پهلوان علی اکبر)، علی رامز (کلنل فرانت) ، خسرو فرخزادی (حاج امین الضرب)، شهروز ابراهیمی (تالبوت)، آناهیتا دری(انیسالدوله)، سعید شیخزاده (ناصرالدین شاه جوان)، ناصر خاوری ، حسن کاخی، شیرین ایزدی، علیرضا حقشناس، خسرو بامداد، مهری ودادیان، کیمیا موسوی، اسدالله یکتا، شهره نیکنام، اصغر ضرابی، میثم نیکنام، رضا حقیقی و با حضور جمشید مشایخی (کمالالملک و دو نقش دیگر). عکس ها و مطالب بیشتر درباره این سریال: http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=8811260431
مکتبخانههای سنتی یا مدارس جدید؟
این سریال نگاهی افراطی و غیرمستند به نظام تعلیمی سنتی ایران داشت، نگاهی که در آن مکتب خانه، مساوق تنبیهات سخت بچهها و آموزشهایی با بهرهدهی پائین یا ناکارآمد میباشد و آموزش مبتنی بر حفظ کردن صرف می باشد و انواع تنبیهات بدنی چون فلک کردن بچه ها و ایستادن بر روی دو پا از اصول جدایی ناپذیر آن می باشد. در مقابل، مدارس جدید مرکز بهداشت و زیبایی و درسهای پربهره و معلمی دوست داشتنی و دلسوز میباشد. نگاهی که طرفداران مدارس جدید را افرادی چون پدر بذلهگو و مهربان دکتر قریب و معلم شهری مدرسه معرفی میکند که محبوبیت مردمی نیز دارند و مخالفین مدارس جدید را-که موافق مدارس سنتی هستند- عده ای شرور و لات و غاصب و نیمه وحشی به تصویر می کشد که به شغل هایی چون قصابی و خزینه داری مشغولند و حتی حرف روحانی محل را نیز گوش نمی کنند.
برای تاثیرگذاری بیشتر این نوع تصویرسازی غیرواقعی از سیستم سنتی و جدید اموزشی، کارگردان در یکی از قسمتها محمد قریب کوچک را مخفیانهبه مکتبخانه می فرستند تا شاهد فلک شدن بهترین دوست خود باشد. در صحنهها ناخودآگاه،کارگردان، حس همذات پندارانه مخاطب با محمدِ کوچک را به نفع مدارس جدید مصادره می کند.
مایه تاسف است که ناهماهنگی در سیاست های کلی رسانه ملی باعث شد که همزمان با پخش این سریال در شبکه دوم، شبکه چهارم سیما مشغول پخش مستندی درباره برتریهای سیستم مکتبخانههای قدیم نسبت به مدارس مدرن بود، تال آنجا که برخی کشورهای مدرن نیز، پس از قرنها اجرای ناموفق سیستم ناکارآمد آموزشی در مدارس مدرن، در فکر تقلید از سیستم مکتبخانههای سنتی ما هستند! و روشن است که این حرف به معنای نفی تمامی وجوه نظام جدیدآموزشی نیست، بلکه باید در یک جایگاه متعادل، با توجه به مبانی محکم اسلامی به نقد و بررسی هر دو نوع نظام پرداخته و به جایگاه شایسته و غیر تقلیدی هم شان تمدن اسلامی-ایرانی برسیم. حقیقتا آیا افرادی چون زکریای رازی و بوعلی سینا و جابربن حیان و سعدی و حافظ و مولوی و خواجه نصیرالدین طوسی و امام خمینی(ره) و علامه طباطبایی که در رشته های متعددی چون جغرافیا و سیاست و هندسه و فیزیک و شیمی و دیانت تبحر داشتند، در مدارس جدید درس خوانده بودند یا مکتبخانهها و مدارس قدیم؟!
بحث درباره مشکلات نظام آموزش جدید مدارس و دانشگاههاکه تقلیدی از سیستم آموزشی غربیهاست و اینکه طی سده اخیر که در کشور ما به سمت این سیستم با نگاههای اومانیستی و سکولار رفتیم، آیا مشکلات ما به صورت مبنایی حل شد یا بیشتر از قبل، تابع سیستم جامع نظام مدرن غربی شدیم و کشورمان را که در تولید و صادرات محصولات کشاورزی خودکفا بود، به سمت صنعت مونتاژ پیش بردیم و بیش از گذشته وابسته به محصولات و تکنولوژی جهت دار غرب شدیم؛ در جای خود در مباحث فلسفه تعلیم وتربیت[10] و بررسی و نقد نظام آموزشی مدرن و مبانی اومانیستی آن[11] فراوان مورد تحلیل و بررسی قرار گرفتهاست که از حد بررسی این مقاله مختصر خارج است.
با این توضیحات، این پرسش بسیار مهم مطرح است که چرا کارگردان طرفداران مدارس قدیم را انسانهای بیمنطق و خشنی چون شاه نعمت و همپالگیهای نیمه وحشی اش تصویر کرده است؟ افرادی که طرفداران مدارس مدرن را بهایی و بی دین خطاب می کنند و با آتش زدن نیمکتهای مدرسه جدید، در بین مردم ایجاد رعب کرده و می خواهند برای حفاظت از دین مردم جلوی کار معلم فداکار و مدرن و اتوکشیدهای که در تهران درس خوانده و برای مردمش به روستا امده است را بگیرند! مگر در تاریخ معاصر کشور ما، جز این بود که برخی غربزدگان، توسعه مدارس و دانشگاههای جدید را در راستای غربی کردن این کشور دانسته و به شدت از آن حمایت کردند؟ مگر در طول حدود هزار سال که مسلمانان تمدن اسلامی را در اوج علمیت و کارآیی برتر از کشورهای غربی داشتند همین نظام اموزشی نبود که مارا به پیش می برد؟ البته طبیعی است که نقد منصفانه نظام تعلیم و تربیت سنتی و اصلاح اشتباهات آن کار موجهی است ولی با این اوصاف مذکور نقد و تخریب مبتذل نظام سنتی تعلیم و تربیت با هم متفاوتند.
علم و ایمان، نوع دوستی یا تدین دکتر قریب؟
«آیا یک کوره سواد ارزش داشت تا بچه ات بی ایمان شود!» این دیالوگ از جانب.... در قسمت .... مطرح می شود، اشاره صریحی به ارتباط علم و ایمان دارد. پر واضح در جهان مسیحیت یهودیزه قرون وسطی که فیدئیزم افراطی (ایمان گرایی عقل گریز یا عقل ستیز) علم و ایمان در بسیاری از امور، با هم نمی ساختند و کلیسا با علم مخالفت می کرد، خصوصا که دیدگاههای بطلمیوس و ارسطو که در کلیسا به عنوان دین مطرح شدند، مخالفان ارسطو و بطلمیوس را به بدگویی از دین در مقابل علم واداشت، اما در فرهنگ اسلامی همیشه تاکید به علم آموزی، از جانب اولیای دین شده است و اساسا تفکر اسلامی با برخورد منطقی با آرای جدید بوده است که شکوفایی خود را نشان داده است و نوآوری و شکوفایی و ابداع و تاملات عمیق، از آن حکما و اندیشمندان مسلمان بوده است[12] و این فراماسونرها و روشنفکرنمایان بودهاند که پس از کودتای رضاخان به ستونهای ثابت دیکتاتوری او تبدیل شدند.
اما متاسفانه در این فیلم، ورود مدارس جدید -که در زمان خود با مخالفت های جدی و منطقی از جانب علما و مردم متدین مواجه بود- مطلقا خوب انگاشته شده است و مخالفان مدارس جدید، بی منطقان و اوباش روستا تصویر شدهاند. انگار که دخمه تنگ و تاریکی به اسم مکتبخانه بوده است که باعث این عقب ماندگی ایران در عصر قاجار و پهلوی شده است و ناچار فقط از طریق علوم مدرن است که مملکت به فلاح و رستگاری می رسد. همچنین شاهدیم که در جاهایی که دکتر قریب به بیماران کمک می کند علی رغم زندگی دکتر قریب کمک او بیشتر از روی حس نوع دوستی است نه عمل به تکلیف شرعی. این حرف در انجا بیشتر خود را می نمایاند که نمادها و نشانههایی که دال بر مذهبی بودن دکتر قریب می باشد،کمتر در فیلم مورد توجه قرار گرفته است؛در حالی که به گفته شاگردان نزدیکی چون دکتر علی اکبر ولایتی در زندگی واقعی دکتر شاهد چنین بازتابهای مصرحی از دینداری وافر دکتر قریب بودهایم. دکتر ولایتی در همایش تجلیل از عوامل سریال تصریح می کند:
«مرحوم دکتر قریب چند خصوصیت داشت که یکی از آنها این بود که از خانوادهای اصیل بود. همچنین محمد قریب یکی از مهمترین کارهایش ممانعت از گسستگی نسلهای این کشور بود که نقش بسیار اساسی در استمرار هویت ملی دارد. او فرد متدینی بود. من سه سال شاگرد مستقیمشان بودم. این اواخر که بیمار شده بودند صبحها درب منزلشان واقع در الهیه میرفتم. ایشان را با اتومبیل به مرکز طبی کودکان میبردم. یک بار اطباء گرگان ایشان را برای سخنرانی دعوت کردند، شب در هتل با هم بودیم و ایشان بعد از نماز مغرب، سوره واقعه را از حفظ به عنوان تعقیب خواندند که مثالی در حوزه تدین ایشان بود... در حوزه سیاستی و مبارزاتی ایشان نقش بسیار اساسی در مبارزات ملی شدن نفت داشتند. بعد از انعقاد قرارداد کنسرسیوم بین دکتر علی امینی و هاوارد پیج که از کمپانی استاندارد اویل نیوجرسی بود که انصافا قرار داد ننگینی بود و زحمات آنهایی که در ملی شدن صنعت نفت نقش داشتند، هدر دادند. در کنسرسیومی ایشان به اضافه ده تن از اساتید دانشگاه تهران نامهای نوشتند و به حکومت کودتا که چرا این کنسرسیوم را قرار داد بستهاند، اعتراض کردند. هاوارد پیج گفته بود هر آنچه ما، در ملی شدن صنعت نفت از دست داده بودیم دوباره به دست آوردیم و این یازده استاد را از دانشگاه بیرون کردند.»[13]
طب سنتی یا پزشکی مدرن؟
به مناسبت شغل دکتر قریب که پزشک می باشد، در جای جای این اثر به مباحثی درباره طب سنتی و مقایسه لابد آن با پزشکی جدید پرداخته است و کارگردان، برتری قطعی پزشکان جدید و روشهای درمانی آنها بر طب سنتی ایرانی را اثبات شده می پندارد. اما جای این سوال باقی است که اگر چنین بود، چرا مثلاً، هم اکنون در کشور آمریکا -که از مدرن ترین امکانات طبی در سطح جهان برخوردار است- ضعفها و کاستی ها و یکجانبه نگریها و پوزیتیویسم روشی در پزشکی جدید، مراکز بسیار زیادی از آن کشور را به استفاده از طب سوزنی و طب گیاهی و سایر مکاتب طب سنتی کشانده است؟ چرا اکنون نقد پزشکی مدرن در مباحث فلسفه طب، مورد توجه جدی اندیشمندان بین الملل قرار دارد؟[14]
به راستی اگر کارگردان این فیلم، در کنار دکتر قریب و سایر دکترها و پروفسورهای کراواتی فیلم، چند حکیم حاذق و متقی و مردمی را نیز به تصویر می کشید، جای چنین سوالی می ماند؟ مگر کارکرد رسانههای تصویری، که از تکرار برخی صحنه ها، نتایج ناخودآگاهی را به مخاطب القا می کنند، جز این است که دیدن فردی در هیبت لطفعلی نوکر حکیم رحمت الله (با بازی باور پذیرِ حسین پناهی) باعث می شود که نگاه مخاطب به طب سنتی منفی شود؟ به راستی چرا باید چنین بی رحمانه سنت عمیق و مستدل و علمی طب سنتی خود را تضعیف کنیم؟ سنتی قوی و ماندگار که هنوز هم، فارغ التحصیلان دانشگاههای بزرگ جهان، با نام حکیم بوعلیسینا، کلاه رسمی دانشجویی «اَوِسینا/ ابن سینا» را بر سر می گذارند و جشن دانش آموختگی می گیرند. سنتی که تا حدود هزار سال تا اواخر قرن بیستم میلادی در بزرگترین دانشگاههای جهان، مرسوم بوده است و طب بوعلی سینا و سایر مکاتب طب اسلامی و ایرانی و مصری، در تارک پزشکی جهان می درخشیده است. هرچه سنتهای تاریخی مثبت خود را نفی بی دلیل کنیم و از سنتهای مادیگرایانه غرب تبعیت کنیم، قطعا از بهروزی مردمان خود فاصله گرفتهایم و در غربگرایی بیشتر درغلطیدهایم. دکتر زیگرید هونکه در کتاب «فرهنگ اسلام در اروپا» ، در بخشی که به اهمیت زیاد و تاثیرگزاری عمیقِ طب اسلامی در تکوین پزشکی مدرن می پردازد[15]، تصریح می کند:
«در اروپا، یک کتاب هم وجود نداشت که سرچشمه اصلی آن از کشورهای اسلامی نبوده یا از آن مآخذ نگرفته باشد. اگر لغات عربی کتابهای آن زمان اروپا گویای این واقعیت نمی بودند، همان محتوا و مضمون آنها، خود این حقیقت را برملا می ساختند.»[16]
کارطاقتفرسای کودکان ایرانی در کارگاه قالی بافی!
مطلع اغازین این سریال در قسمت اول خواب دکتر قریب است که در ابتدای همین مقاله به برخی جنبههای هنری این خواب اشارتی رفت، اما در یک نگاه دقیق محتوایی به این رویا، شاهدیم که چندین دختربچه معصوم که در یک کارگاه قالی بافی مشغول بافتن فرش ایرانی هستند(کودکان کار) در وضعیتی نامناسب و رنج اور تصویر شدهاند که ناگهان یکی از آنها بی حال شده و دکتر قریب برای نجات او می رسد و دکتر قریب برای نجات این کودک نجیب و مظلوم ایرانی است که جان خود را نیز فدا می کند.
اگر واقعا کارگردان حقیقتا کار اجباری کودکان فقیر را مورد توجه اصالی نداشت و صرفا می خواست فداکاری دکتر قریب را به تصویر کشد، به راحتی می توانست کودکی را در حال بازی و شادی نشان دهد که مثلا در اثر برخورد به شیئی که در مسیر بازی اوست، مجروح شده و دکتر قریب در صدد نجات او بر میآید. به نظر می رسد که باز فیلم یکجانبه به قاضی رفته است و افراط خود در سیه نمایی را به حدی رسانده که در رویای دکتر قریب، همه کارگران ان کارگاه نامناسب، بچههای معصوم بین 8 تا 14 سال هستند و از سنین دیگر در آنجا حضور ندارند. به نظر می رسد که کارگردان می توانست از سکانس هاس متعادل تری برای بیان فداکاری دکتر قریب استفاده کند. خصوصا زمانی اهمیت این تذکر بیشتر دانسته می شود که به این امر توجه کنیم اولین سکانسهای این سریال بلند به این رویا اختصاص یافته است، مسلما اگر در بین داستان های فرعی اواسط فیلمنامه اشارهای به این امر می شد و چنین برجسته سازی ویژه ای از کارکودکان در ایران معاصر نمی شد، مناسب تر بود.
نویسندگان: گروه مطالعاتی نقد فیلم و غرب شناسی شهید آوینی/ از محققین مرکز پژوهش های اسلامی صدا وسیما ،لطفا نتیجه و نظرات خودرا با پست الکترونیکی به نویسندگان اطلاع دهید: Mersad313@gmail.com ،در صورتی که صلاح دانستید همین نوشته را برای دوستان و مخاطبین خود نیز ارسال فرمائید. با تشکر
پاورقی ها و منابع:
[1] . فیلم های زندگینامه ای به اختصار «Biopic» نامیده می شود.
[2] . دکتر محمد قریب در سال 1288 ه.ش در یک خانواده مذهبی در تهران متولد شد. در 1306 برای ادامه تحصیل پزشکی به فرانسه رفت. در1317 به ایران بازگشت. در1319 به عنوان دانشیار طب اطفال، به فعالیت علمی مشغول شد. وی ابتدا در بیمارستان رازی به اداره بخش اطفال مشغول شد و بعد از آن در بیمارستان هزار تختخوابی، بخش اطفال را دایر نمود. وی در 1319 کتاب بیماریهای کودکان را به چاپ رساند. در1321 نشان عالی دولت فرانسه را از آن خود کرد و در1350 به عضویت هیئت مدیره انجمن بین المللی بیماریهای کودکان در آمد. همچنین نشان درجه اول فرهنگ از وزارت آموزش و پرورش را دریافت کرد. وی در کنگرههای مختلف بین المللی در کشورهای مختلف از جمله فرانسه، آمریکا، کانادا، ژاپن، ترکیه و اتریش شرکت کرد و عضویت چندین مجمع علمی بین المللی را برعهده داشت. ایشان اولین تعویض خون در ایران را انجام داد و از بنیانگذاران انتقال خون در ایران بود. از مهمترین اقدام ایشان بنیانگذاری و تأسیس اولین بیمارستان تخصصی کودکان یعنی «بیمارستان مرکز طبی کودکان» به همراه دکتر اهری بود. ایشان فعالیت سیاسی و اجتماعی نیز داشت به گونهایکه بارها در کلاس درس به اقدامات رژیم طاغوت انتقاد کرد و پس از واقعه 28 مرداد1332 نیز بهدنبال امضای یک بیانیه به همراه ده تناز اعضای هیئت علمی دانشگاه، به دستور شاه از دانشگاه اخراج شد. ایشان در1351 به هماچوری (دفع خون از دستگاه ادراری) مبتلا شد که بعدها تشخیص کانسر مثانه داده شد و اقدامات درمانی انجام شده، تأثیر چندانی بر بیماری ایشان نداشت. سرانجام در روز سه شنبه اول بهمن 1353 در بیمارستان مرکز طبی کودکان، دار فانی را وداع کرد و طبق وصیت خود در قبرستان شیخان قم به خاک سپرده شد. به نقل از سایت بیمارستان مرکز طبی کودکان، با اندکی تلخیص از این منبع اینترنتی:
http://chmc.tums.ac.ir/cv/gharib.htm
[3] . کارگردان فیلم و رئیس مرکز سیمافیلم، حسن اسلامی مهر و دکتر علی اکبر ولایتی، مشاور رهبر انقلاب و شاگرد دکتر قریب، در همایش تجلیل ریاست سازمان صداوسیما از عوامل سریال، به همین نکته متذکر می شوند. ر. ک: گزارش کامل خبرگزاری فارس از مراسم تجلیل ضرغامی از عوامل یرسال «روزگار قریب».
[4] . همان منبع.
[5] . به نقل از سایت بیمارستان مرکز طبی کودکان: http://chmc.tums.ac.ir/cv/gharib.htm
[6] .عبدالله شهبازی مورخ معاصر، در اثر هفت جلدی خود، به خوبی این مباحث را در یک مقایسه تطبیقی بین تمدن اسلامی در ایران و عثمانی هند و تمدن غربی در پرتغال و اسپانیا و هلند و فرانسه و انگلیس و آمریکا در هفت سده اخیر پرداخته است. ر.ک: زرسالاران یهودی وپارسی استعمار بریتانیا و ایران، نشرموسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی،تهران، چاپ اول، 1377.
[7] . http://www.sepehrnews.org/?p,13719
[8] . همان منبع.
[9] . همان منبع.
[10] . فلسفه های مضاف، به کوشش عبدالحسین خسروپناه، مقاله فلسفه تعلیم وتربیت اسلامی، همچنین مقاله فلسفه تعلیم و تربیت در جهان امروز، نوشته دکتر سعید بهشتی، جلد دوم، سازمان انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی،چاپ اول، 1385.،تهران. همچنین تعلیم و تربیت در اسلام، مرتضی مطهری، نشر صدرا، چاپ چهاردهم، زمستان 1367، تهران.
[11] . در این باره و اساسا در نقد علم و دانش آمپریستی و پوزیتیویستی و غربی ر.ک: از علم سکولار تا علم دینی، دکتر مهدی گلشنی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، چاپ سوم با اضافات، 1385، تهران. همچنین در یان باره معاونت پژوهش حوزه علمیه قم، ده جلد کتاب به نام کلی «درآمدی بر آزاداندیشی و نظریه پردازی در علوم دینی» بین سالهای1383 تا 1385 منتشر کرده است که مقالات خوبی درباره نقد نظام آموزشی غربی مرسوم در کشور دارد. همچنین در این باره ر.ک: غرب زدگی، جلال آل احمد، نشر فردوس، چاپ هفتم ویراستاری جدید، پائیز 1380، مقاله فرهنگ و دانشگاه چه می کنند، صص154-17 ، همچنین : توسعه و مبانی تمدن غرب، سید مرتضی آوینی، نشر ساقی، چاپ چهارم،1383، مقاله نظام آموزشی و آرمان توسعه یافتگی و مقاله نظام آموزش غربی، محصول جدایی علم از دین.
[12] . علوم اسلامی و آثار عظیم ان در تحول علوم جهانی، اثر پروفسور الدومیلی، تلخیص و حاشیه علامه نوری، نشر نوید نور، چاپ اول،شهریور 1383، تهران. و همچنین: فرهنگ اسلام در اروپا، دکتر زیگرید هونکه، ترجمه مرتضی رهبانی، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، چاپ هفتم، 1386، تهران.
[13] . گزارش کامل خبرگزاری فارس از مراسم تجلیل ضرغامی از عوامل سریال «روزگار قریب».
[14] . برای مطالعه بیشتر ر.ک: فلسفه های مضاف، به کوشش عبدالحسین خسروپناه، مقاله فلسفه پزشکی، نوشته احمدرضا همتی مقدم، جلد دوم، سازمان انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی،چاپ اول، 1385 و همچنین: فی فلسفه الطب، تالیف دکتر احمد محمود صبحی و دکتر محمود فهمی زیدان، دارالنهضه العربیه،بیروت، لبنان، 1993م. همچنین دردایره المعارفهای متعددی که درباره طب یا فلسفه های مضاف نوشته می شود، می توان چنین مباحثی را پی گرفت.
[15] . فرهنگ اسلام در اروپا، دکتر زیگرید هونکه، ترجمه مرتضی رهبانی، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، چاپ هفتم، 1386، تهران، صص 309-325.
[16] . همان منبع، ص309.
چرا اکنون و نقد سریال روزگار قریب! نکته مهمی که پیش از مطالعه این نقد باید بدانید: این نقد و بررسی منصفانه از سریال «روزگار قریب» - که هم نقاط ضعف و هم نقاط قوت آن را بیان کرده است- چندین ماه پیش برای چاپ در نشریه ای متعلق به یکی از مراکز پژوهشی و نظارتی صدا و سیما توسط سه تن از محققین آن مرکز نوشته شد. گرچه ساختار منسجم مقاله و نکات فنی نقد نویسی، قابل توجه است ولی به دلیل نقدهای جدی و قابل تاملی که این مقاله به سریال «روزگار قریب» وارد کرده است -که بی شک موجد نقدهایی جدی به عملکرد شبکه سوم و تهیه کنندگان این سریال خواهد شد- متاسفانه این مقاله هرگز دیده نشد و در نشریات سازمان صدا وسیما به چاپ نرسید، چرا که متاسفانه به گفته معاون پژوهش همان مرکز پژوهشی، ... دستور داده اند که چنین نقدهایی در نشریات سازمان چاپ نشود!!
گر چه ابتدا تعجب کردیم ولی پس از چند ماه که قطعا این مقاله را در هیچ نشریه ای در آن مرکز پژوهشی چاپ نکردند، بهتر دیدیم که اکنون این مقاله را در سایت ها و وبلاگ های دوستان منتشر کنیم تا هشداری جدی به روند غربزدگی و خودباختگی برخی برنامه سازان و تهیه کنندگان و کارگردانان صدا وسیما داشته باشیم. امید که وظیفه خود را به انجام رسانده باشیم و بتوانیم در مسیر پالایش صدا وسیمای جمهوری اسلامی از افکار غربگرایانه داشته باشیم و تاریخ سازی های جهت دار را نقد کرده باشیم تا در برنامه سازی های آینده سازمان صدا وسیما ان شاء الله دیگر شاهد چنین سریال ها و فیلم هایی نباشیم. امید که از این پس، بیش از گذشته سرمایه های مالی و انسانی سازمان به سمت الگوی تمدنی اسلامی و قرائت های صحیح تر از تاریخ معاصر هدایت شود و با حفظ تسلسل حافظه تاریخی ملت مسلمان ایران به سمت آینده باشکوه تمدن اسلامی حرکت کنیم.
بسم الله الرحمن الرحیم
بررسی سریال روزگار قریب
مقدمه
گستره تاثیرگذاری تلویزیون، از سایر رسانه ها بیشتر است، به نحوی که به راحتی میتواند مخاطبان میلیونی ویا صدها هزار نفری را در یک برنامه جذاب، پوشش دهد. دسترسی راحت و ارزان مخاطبان به این رسانه، مسئولیت آن را دوچندان می کند، خصوصا که به دلیل انتساب به نظام جهموری اسلامی، اطمینان مخاطبان نیز، پشتوانه این رسانه فراگیر می باشد. یکی از بدیهیترین تاثیرات برنامههای تلویزیونی، آموزش غیر مستقیم و الگوگیری مخاطبان از آنهاست، سخن رهبر فقید انقلاب، مبنی بر اینکه تلویزیون باید چونان دانشگاهی برای عموم مردم باشد، در همین راستا قابل تحلیل است. در قانون اساسی کشور نیز، یکی از وظایف تلویزیون، بالا بردن آگاهی مردم و آموزش مورد نیاز مردم بیان شدهاست. در عصر حاکمیت غولهای رسانهای بینالمللی بر اذهان بشر، بیشک، یکی از ضرورتهای برنامهسازی تلویزیونی، کار تاریخی در راستای اندیشه پربار اسلامی میباشد، تا مخاطبان در برابر تاریخسازان رسانهای وابسته به استعمارگران و ثروتسالاران جهانی، واکسینه شوند.
علاوه بر اینکه وقتی برنامه ای تلویزیونی مربوط به تاریخ واقعی کشور باشد، حساسیتش مضاعف می شود؛ چرا که به دلیل ذاتِ دیداری-شنیداری تلویزیون و دسترسی سهل به این رسانه، باور پذیری مخاطب از تاریخِ نقل شده توسط تلویزیون، دوچندان می باشد. در فیلم هایی که شباهت هایی به مستند دارند، یا صحنه های واقعی و مستند با هم استفاده می شوند و بازی روان و موسیقی مناسبی کار می شود، این واقع نمایی و باورپذیری بیشتر میشود و کارگردان مسئولیت سنگینتری دارد که حقیقت را به بیان دقیقتر ومستندتری نقل کند و از تاویل و تحریف تاریخ جلوگیری کند. امروز، این رسانهها هستند که آنگونه که خود میپندارند، تاریخ را میسازند و روایت خود از ایام پیشین را به مخاطب القا میکنند و این علاوه بر آن است که ذات فیلم وسینما، مستلزم تحمیل اراده و نوع نگاه کارگردان به مخاطب است؛ لذاست که مسئولین تلویزیون با انتخاب بهتر خود برای عوامل تهیه و تولید فیلمهای تاریخی، به فهم بهتر و حقیقیتر تاریخ توسط مخاطب، یاری میرسانند.
زندگی مشاهیر متعهد هر کشور، آینه فراز و نشیبهای حیات یک ملت است. به تصویر کشیدن زندگی بزرگان دینی یا علمی یا سیاسی در سینما، تاریخی بس طولانی دارد و برخی از پر مخاطبترینهای سینمای جهان، از جمله چنین آثاری بوده است.[1] سریال «روزگار قریب» که به زندگی دکتر محمد قریب،[2] از پزشکان پرافتخار و متدین کشور پرداخت، یکی از مجموعههای پرطرفدار و خوشساخت تلویزیون(جدا از محتوای مخدوش فیلم) بود که در این سالها از شبکه دوم سیما پخش شد. در این مجال ضیق به بررسی اجمالی این اثر می پردازیم.
ساختار:
روزگار قریب، به لحاظ ساختار روائی، دارای دو بخش می باشد: بخش اول، آخرین روزهای زندگی دکتر قریب را در بیمارستان محل کارش(بیمارستان کودکان) نشان می دهد که در حال بیماری نیز لطافت روح و بلندی طبعش در کمک به بیماران هویداست. بخش دوم، روایتی است که دکتر قریب –که نزدیکی مرگ خود را انتظار می کشد- برای ضبط کوچکی واگویه می کند. در این روایت داستانهایی اتفاق می افتد که دکتر را به گذشته می برد و کارگردان سعی می کند با ربط منطقی بین برخی اتفاقات در بیمارستان به داستانهایی مشابه در زمان گذشته ارجاع دهد. البته این روش، به ذهن متبادر می کند که انگار هنوز برخی دردهای گذشته باقی است و رمز عقب ماندگی ایرانیان در این موارد است، دردهایی چون خرافه گرایی و بی سوادی مردم و... که در ادامه این بررسی مجمل بدانها خواهیم پرداخت.
تحسین شدهها:
1- این سریال، زندگی یکی از پرافتخارترین چهرههای علمی متعهد این مرز و بوم را نشان داده است و اثر هویت بخشی خوبی برای جوان ایرانی داشت و با عث اعتماد به نفس مخاطب در مواجهه با مشکلات زندگی وکار و کمبودها بود.[3] وقتی زندگی فردی تلاشمند و موفق چون دکتر قریب در تلویزیون با مخاطبان بسیار روایت شود، خودبخود فکر ترک وطن و در خدمت بیگانه در آمدن، در جوانان کوشای ایرانی کمرنگ میشود و این، قطعا به نفع کشور خواهد بود. این قبیل انسانها به تعبیر دکتر ولایتی- از شاگردان دکتر قریب- باعث ممانعت از گسستگی نسلها و استمرار هویت ملی واسلامی شوند.[4]
برخی از افتخارات دکتر محمد قریب، از این قرار است:
- در سال 1306 شمسی در زمره اولین گروه دانشجویان ایرانی بود که برای ادامه تحصیل به فرانسه رفت و در پایان سال اول در شهر رن فرانسه موفق به دریافت جایزه لابراتور تشریح دانشکده پزشکی شد.
- در سال 1314 نخستین ایرانی بود که توانست در کنکور اَنترنی بیمارستان پاریس، موفق شود.
- به دلیل پیشینه مذهبی خانواده و تعهدش نسبت به مردمش، در سال 1317 به ایران بازگشت و در سال 1319 کتاب بیماریهای کودکان را به چاپ رساند و از اساتید برجسته طب در ایران شد و شاگردان بسیاری تربیت کرد و در مردم داری و خدمت رسانی به مردم کشورش کوشید.
- در سال 1321 به دریافت نشان عالی دولت فرانسه شد.
-در سال 1350 به عضویت هیئت مدیره انجمن بین المللی بیماریهای کودکان در آمد.
- اما همچنان به خدمت صادقانه و دلسوزانه به مردمش ادامه داد و با اینکه در طول سالهای فعالیت علمی خود در کنگره های مختلف بین المللی در کشورهای مختلف و با عضویت در چندین مجمع علمی بین المللی باز در ایران ماند و اولین تعویض خون را در ایران انجام داده و از بنیانگذاران انتقال خون در ایران بود و بنیانگذار اولین بیمارستان تخصصی کودکان بود و در همین ایام علیه نظام طاغوت فعالیت هایی انجام می داد و نهایتا به دستور شاه از دانشگاه اخراج شد[5]
2- این سریال به کارگردانی کیانوش عیاری ساخته شد. عیاری با صبر وحوصله، به خوبی از بازیگران در این اثر، بازی گرفت و با دقت و دکوپاژ وسواس گونه و نماهای متعدد، فیلم خوش ساخت و نسبتا جذابی ارائه داد. وی در نحوه روایت داستان زندگی دکتر قریب، با مشکلی روبرو بود که این شخصیت چندان بین مخاطبان عام شناخته شده نبود. از این رو بخش زیادی از توان فیلمسازان می بایست صرف معرفی فعالیت های علمی و خدماتی گسترده دکتر قریب شود، تا مخاطب با او همراه شود و سپس بتواند فیلم را ادامه دهد. تمهیدی که کارگردان و نویسنده به ان رسیدند چنین بود که با انتخاب همزمان دو برش از زندگی قهرمان داستان و انجام رفت و برگشتهای زمانی بین این دو مقطع تاریخی، داستان را جلو برده و مخاطب با مقایسه رنج و استضعاف مردم در زمان بچگی دکتر قریب و خدمات شایان او در بزرگسالی همذات پنداری وافری با شخصیت اول داستان داشته و فیلم را دنبال میکرد و همزمان، کارگردان برداشت خود از تارخ معاصر را به مخاطب القا می کرد.
3- این سریال که به دلیل سبک واقع گرایانه و بازی طبیعی گرفتن از بازیگران، در برخی جاها به یک اثر مستند نزدیک می شود، به همراه روایت زندگی دکتر قریب از زبان خودش -که در یک ضبط صوت بازگو میشد- پلی به گذشته این سرزمین زد و با ظرافت کارگردانی و فیلم برداری خوب که در برخی جاها اثر را به قوت یک فیلم سینمایی نزدیک می کرد، توانست رضایت نسبی بینندگان و منتقدین را تامین کند، گرچه تنها ملاک موفقیت یک سریال را نباید اقبال منتقدین و بینندگان دانست.
4- این سریال در کنار نقل زندگی دکتر قریب،گوشههای مهمی از تاریخ گذشته را بازگو می کرد. در تاریخ گویی با بازی روان افرادی چون مهدی هاشمی(بازیگر نقش دکتر قریب) و مهران رجبی(بازیگر نقش میرزا علی اصغر، پدر دکتر) و حسین پناهی(بازیگر نقش لطفعلی، نوکر مغرور حکیم کرگان) و آفرین عبیسی (همسر دکتر قریب، زری مامان) روبرو بودیم که قابل تقدیر است.
5- یکی از نقاط قوت این سریال، مطلع آغازین آن می باشد، آنجایی که رویایی از دکتر قریب تصویر شده و تقریبا به نحوی هنرمندانه به وقایع بعدی اشاره می شود. در این رویا دکتر قریب که در حال نجات جان دخترکی مریض می باشد، و با سرعت اتومبیلش را به سمت بیمارستانی در شهر می راند، در راه به ماری در حال عبور از عرض جاده بر می خورد و کنترل ماشین را از دست می دهد و ماشین از جاده منحرف شده و چپ می کند. ناگهان ماری به سمت او می اید ولی در دفعه اول او را نمیگزد و باز می گردد ولی دوباره همان مار به سمت او آمده و به سوی او حمله می کند. شاید این رویا تمهیدی بر داستان مریضی دکتر می باشد که پس از مدتی و نه یکباره جان خود را به خاطر نجات جان بیمارانش و غفلت از حال بیمارِ خود، از دست میدهد.
6- متاسفانه حرفه پزشکی را برخی راهیبرای کاسبکاری تلقی کرده اند و با همین هدف به تحصیلات پزشکی روی میآورند. یکی از برجستگی های این سریال، مطرح کردن اصول اخلاقی و انسانی که لازم است بر اینحرفه حاکم باشد، بود. رئیس سازمان صدا وسیما در همایش تجلیل از دست اندرکاران سریال به این امر،بدین بیان تصریح میکند:
« ما شخصیت علمی دکتر قریب را در یک طرف میگذاریم، اما خدمترسانی متعهد و اخلاقی و رفتار او امروز در یک ابعاد وسیعی در جامعه تاثیرگذاشته است. او شخصیت برجستهای بود که در مقطعی از زمان کارهای ارزشمندی انجام داد. امروز با کارهای ارزشمندی که شما انجام دادید، دکتر قریب امروز با دکتر قریب آن سالها خیلی تفاوت دارد. امروز دکتر قریب تبدیل به شخصیتی شده که اگر کسی در این حرفه بهدنبال پست و مقام و پول باشد، دیگر از آن صرفنظر میکند.ماندگاری هم یعنی به تعبیر قرآن تا وقتی زنده هستید به عنوان کار خیر ثبت و ضبط میشود وقتی هم از دنیا رفتید، تا سالهای سال کسانی که سریال را میبینند و از آن بهرهمند میشوند خیرات و برکاتی در آخرت برای ما میگذارند.»
نقدها و تاملات بیشتر:
با تمام مدح و تعریف هایی که از این سریال شد، اما نکاتی مهم مغفول ماند؛ اما اگر قوت نسبی تکنیک ساخت فیلم، ما را از مسائل محتوایی مطرح شده در آن دور کند، نقد ناقصی ارائه خواهیم داد و این نقد ناقص ما را از هدف نقد،که اصلاح و پیشرفت است، دور خواهد کرد. متاسفانه مسئولین رسانه ملی هم در جلساتی که برای تمجید و تشکر از عوامل فیلم گرفته شد، به راحتی از کنار آن گذشتند. البته برخی مسائل مطرح شده در فیلم، انصافا جای تمجید داشت که به آن اشاره رفت.
مسائلی که در لایه های پنهانی فیلم درباره تضاد یا تناسب دین و علم، سنت و مدرنیته، خرافه گرایی و علم گرایی، نظام تعلیم و تربیت سنتی و آموزش جدید در مدارس مدرن، طبابت سنتی و پزشکی مدرن، نحوه روایت تاریخ معاصر و نقش ملیگراها و علمگراها(ساینتیستها) و روحانیون و اسلام انقلابی در بیداری مردم ایران مطرح شد، همگی جای بحث فراوانی دارند. متاسفانه اکثر نقدهایی که درباره سریال روزگار قریب شد، بر محور مسائل تکنیکی فیلم متمرکز بود و کمتر به بحث جدی در این باره پرداخته شد. اساسا فضای نقد در کشور ما به شدت ظاهرگرا و تکنیک محور است تا محتوایی و تاریخ نگر و این آسیب جدی را اگر دست کم بگیریم در دام خطرناکی افتاده ایم.
البته ذکر نقدهای ساختاری مانند عدم توجه کافی به صحت لهجه کرگانی و لهجه تهرانی بچههای روستایی در فیلم! به جای خود باعث دقت بیشتر سازندگان فیلم شده و از تکرار اشتباهات جلوگیری میکند.
نگاه کاملا جهت دارِ کارگردان، در روایت تاریخ معاصر
این سریال که ظاهرا زندگینامه دکتر قریب بود، در حقیقت روایتی بود جهت دار از زاویه نگاه کارگردان به سنت و مدرنیته و برداشت او از تاریخ معاصر کشورمان ایران. نگاهی که در آن فقر و جهل و خرافه و بی سوادی و بی اخلاقی و تعصبات کور و دوری از تمدن و تکنولوژی بر ایران معاصر مسلط و مستولی است، تا آنجا که بازیگر نقش دکتر قریب در فیلم، پس از بازگشت از فرانسه، حدیث نفس کارگردان را بیان میکند که: «ایران از فرانسه پانصدسال عقبتر است!».
اینکه کارگردان این سریال، در بسیاری از صحنهها، دکتر محمد قریب را در دوران کودکیاش فقط نظارهگر تاریخ تصویر می کند و هیچ نقش موثری در وقایع اطراف ندارد و شاهد بدبختی اغراق شده مردم ایران [در فیلم] می باشد، دلیل واضحی است که کارگردان خواسته به تاریخ بپردازد و اساسا زیاد منضبط به نقل وقایع مربوط به زندگی دکتر قریب به نحو کاملی نبوده است و وقایع تاریخی را گزینش ده و در مسیر هدف و سلیقه خاص خود و نوع نگاه جهت دار خود به تاریخ، نقل کرده است. این مطلب در مصاحبه کارگردان سریال با مجله همشهری امروز و مصاحبه ناصر هاشمی(بازیگر نقش دکتر قرذیب) با خبرگزاری فارس آمده است.
ای کاش کارگردان، به جنایت های تمدن انگلستان و فرانسه در هند و ایران و عثمانی و فلسطین وافریقا در همان سالها و رفاه مادی دولت های اسلامی در قرون پانزدهم تا هیجدهم و نقش استعمارگران انگلیسی و فرانسوی در تخریب تمدن ایران و هند و آفریقا و آمریکای قبل از سفیدپوستان، اشاراتی میکرد تا هویت بخشی و حفظ حافظه تاریخی مخاطب نیز مخدوش نشود. ای کاش کارگردان اندک توجهی به دلایل رشد مادی غربیها در تجارت ماوراء بحار و دزان دریایی حمایت شده توسط دولتهای غربی و تجارت برده در تیراژمیلیونی توسط غربیها و کمپانیهای مسلح غربی در شرق و نقش مخرب فراماسونرهای وابسته به غرب در ایران و هند و عثمانی نیز می کرد.[6]
خبری که یکی از خبرگزاریها به نقل از شاهد سلطانی، نویسنده و کارگردان اولیه سریال روزگار قریب درسال 1375 که به درخواست سیمافیلم نگارش هشت قسمت فیلمنامه را به اتمام رسانده بود، بر نگاه کاملا جهت دار کیانوش عیاری کارگردان این فیلمنامه صحه می گذارد. شاهد سلطانی در آنجا بیان می دارد:
«نخستین کسی که فیلمنامه سریال روزگار قریب (زندگی دکترقریب، پدر طب کودکان ایران) را نوشت من بودم که به خواست سیما فیلم در سال 1357 اقدام به نگارش آن کردم. بیش از یک سال و نیم برای نگارش آن پژوهش و تحقیقات کرده و هشت قسمت کامل فیلمنامه را نوشته بودم که به من اطلاع داده شد که کارگردانی این مجموعه را کیانوش عیاری بر عهده گرفته است مشروط بر آنکه به محتوای آن کاری نداشته باشد. من در این فیلمنامه به گونهای به ریشه و خانواده مذهبی قریب اشاره کرده بودم که در این سریال حذف شدهاست. از همان ابتدا کیانوش عیاری به من گفت که «چرا تو به زندگی قریب با دید ایدئولوژیک نگاه کردهای!؟» من به گونهای فیلمنامه را نوشته بودم که ضعفها و مشکلات زمان دکتر قریب بنیادین حل نمیشد مگر وقوع با وقوع یک انقلاب؛ وقتی دکتر قریب میخواست برای ادامه تحصیل به خارج اعزام شود، پدرش نزد مرجع تقلیدشان رفته و از او کسب تکلیف کرده بود. آن مرجع پرسیده بود؛ آیا قریب دینش را شناخته است یا خیر؟ وقتی در مییابد که دکتر قریب آشنا به مبانی دین است، آن وقت اجازه رفتن به قریب میدهد.» [7]
سلطانی در آنجا معتقد است: «هماکنون سریال به سمت و سویی میرود که گویا شخصیتهای اصلی برای زنده بودن و زیست خود یا به قولی بودن یا نبودن خود با طبیعت و بیماری میجنگند، حال آنکه جریان فکری دیگری را در فیلمنامه پیگیری میکردند... کیانوش عیاری که مسئولین تلویزیون تصور میکردند او فقط باید کارگردانی کند، اکنون نه تنها کارگردانی پروژه را انجام داده بلکه در محتوا نیز دست برده و آن را از مسیر اصلی اسلامی، انقلابی منحرف کردهاست.»[8]
البته اگر این اظهار نظر نیز نمی بود باز سوالات اساسی درباره نوع روایت تاریخ در این سریال مطرح است. با توجه به اظهار نظر آقای عیاری در مصاحبه با نشریات مختلف که زندگینامه دکتر قریب محملی برای تاریخ گویی بوده است، سوالات و ابهاماتی از این قرار وجود دارد که دست اندرکاران ساخت این سریال باید برای آن پاسخ مناسبی داشته باشند:
چرا کارگردان توجه جدی و قابل قبولی به نقش آموزههای اسلامی در بیداری مردم ایران نکرده است؟ نقش مرجعیت شیعه در طوفان حوادث قاجار و پهلوی کجاست و چرا در این اثر توجهی به آن نشده است؟ نقش استعمارگران و نوکران چشم و گوش بسته استعمارگران و فراماسونرها و گروههای مخفی وابسته به غرب در بدبختی مردم ایران در دوران قاجار چه بوده است و چرا کارگردان به این مطلب، حتی به اندازه نقد سنتهای خرافی رایج در بین مردم، نپرداخته است؟
آیا داستان 15 خرداد سال 1342 و نقش رهبری امام خمینی(ره) بر ضد اصلاحات طاغوتی-آمریکایی، اهمیت پرداخت در فیلم و نقل تاریخ معاصر نداشته است؟ مگر تاثیر حرکت حضرت امام(ره) بر تمامی شئون زندگی مردم ایران تاثیر نگذاشت؟ آیا کارگردان در حد اشاره ای که به نقش مهندس بازرگان -به بهانه رفاقت با دکتر قریب- در فیلم کرده است، نیز نمی توانست نقش روحانیت خوش فکر و متدین وانقلابی و پیشرو را برجسته سازی کند؟ در حالی که می دانیم دکتر قریب در خانوادهای متدین زاده شد و پرورش یافت و حتی قبل از رفتن به فرانسه برای تحصیل، از مرجع تقلید زمان خویش اجازه گرفت.[9]
عدم نقد پروژه مدرنیزاسیون اواخر قاجار و پهلوی
پرواضح است که دوران قاجار و پهلوی اول و سیاهی تفکر سردمداران کاخ نشین این کشور، قابل انکار نیست؛ اما به وضوح پیداست که سریال روزگار قریب، در صدد نقد حکومتهای قاجار و پهلوی و ارتباط آنها با میسیونرها و سفارتخانه های استعمارگران روسی و انگلیسی و فرانسوی و امریکایی نیست و در حال نقد سنتها و عادات اجتماعی و خرافات و بیسوادی تودههای مسلمان مردم ایران است.
پروژه مدنیزاسیونی که از اواخر دوران قاجار با رفتن ناصرالدین شاه و مظفرالدین شاه به فرنگ، کمکم در ایران شکل گرفت و با حمایت آشکار .پنهان غرب و عوامل غربزده داخلی سرعت گرفت، سرآغاز پیشرفت و تعالی مردم ایران نبود؛ بلکه شروع صنعتی شدن مونتاژی و بسط تکنیک متاثر از روح مدرنیته در ایران بود که نهایتا نیز به استبداد شرکتهای انگلیسی-آمریکایی بر اقتصاد ایران و نابودی کشاورزی ایران در انقلاب سفید شاه شد و امام خمینی(ره) و علمای بیدار، بیشترین مخالفت را با آن داشتند؛ اما در این سریال انگار چنین است که کلید حل مشکل فقر و جهل و خرافه گرایی مردم، مدارس مدرن و از فرنگ برگشتگان کراواتی و علم جدید می باشد. اگر کارگردان به همان دقتی که یورش طرفداران مکتبخانه به مدرسه جدید و بی سوادی مردم را در چند قسمت متعدد، به تصویر کشید، به برخی مباحث تاریخی مذکور و ضررهای پروژه انگلیسی-آمریکایی مدرنیزاسیون دیکتارمآبانه رضاخانی می پرداخت، قطعا جایی برای این انتقاد نمیگذاشت.
سریال روزگارقریب منهای نگاه مذهبی دکتر قریب در زندگی واقعی اش
"شاهدسلطانی" نویسنده و کارگردان تلویزیون گفته است: نخستین کسی که فیلمنامه سریال روزگار قریب (زندگی دکترقریب، پدر طب کودکان ایران) را نوشت من بودم که به خواست سیما فیلم در سال 1357 اقدام به نگارش آن کردم. بیش از یک سال و نیم برای نگارش آن پژوهش و تحقیقات کرده و هشت قسمت کامل فیلمنامه را نوشته بودم که به من اطلاع داده شد که کارگردانی این مجموعه را کیانوش عیاری بر عهده گرفته است مشروط بر آنکه به محتوای آن کاری نداشته باشد. من در این فیلمنامه به گونهای به ریشه و خانواده مذهبی قریب اشاره کرده بودم که در این سریال حذف شدهاست. از همان ابتدا کیانوش عیاری به من گفت که چرا تو به زندگی قریب با دید ایدئولوژیک نگاه کردهای؟!؟ من به گونهای فیلمنامه را نوشته بودم که ضعفها و مشکلات زمان دکتر قریب بنیادین حل نمیشد مگر وقوع با وقوع یک انقلاب ؛ وقتی دکتر قریب میخواست برای ادامه تحصیل به خارج اعزام شود، پدرش نزد مرجع تقلیدشان رفته و از او کسب تکلیف کرده بود. آن مرجع پرسیده بود ؛ آیا قریب دینش را شناخته است یا خیر؟ وقتی در مییابد که دکتر قریب آشنا به مبانی دین است، آن وقت اجازه رفتن به قریب میدهد. سلطانی معتقد است هماکنون سریال به سمت و سویی میرود که گویا شخصیتهای اصلی برای زنده بودن و زیست خود یا به قولی بودن یا نبودن خود با طبیعت و بیماری میجنگند. حال آنکه جریان فکری دیگری را در فیلمنامه پیگیری میکردند. کیانوش عیاری که مسئولین تلویزیون تصور میکردند او فقط باید کارگردانی کند، اکنون نه تنها کارگردانی پروژه را انجام داده بلکه در محتوا نیز دست برده و آن را از مسیر اصلی اسلامی، انقلابی منحرف کردهاست. منبع:http://www.sepehrnews.org/?p,13719
«روزگار قریب»، سریال خوبی است و کمتر نقصی در آن مشاهده میشود، نه در فکر، نه در اجرا و نه در پخش. وقتی همه چیز برای یک اجرای خوب فراهم باشد، از موضوع خوب تا کارگردان مسلط و برجسته و تا نظارت و مساعدت صداوسیما (و گذشتن از خطوط قرمز تصنعی و خودساخته)، ساخت چنین مجموعه خوبی دور از انتظار نیست. اما این یادداشت (با علم و احترام به همه این برجستگیها) قصد دارد از منظری انتقادی به این مجموعه نگاه کند و البته نقد را نیز سزاوار چنین مجموعههایی میداند و نه سریالها و فیلمهای سست و بی پایه.
بخشی از داستان زندگی دکتر قریب، به کودکی او باز میگردد. آنجا که (در قسمت قبلی این مجموعه) در یک روستا، متعصبین با تأسیس مدرسه به سبک جدید مخالفند و مدرسه روستا را به آتش میکشند. و نیز به ویژه در قسمتی که دوشنبه شب پخش شد و داستان روز اول مدرسه دکتر قریب بود. علی اصغر خان قریب، پدر روشناندیش دکتر محمد قریب، او را به «مدرسه غیرمجانی سیروس» میفرستد و از فرستادن وی به مکتبخانه در نزدیکی خانه خود خودداری میکند.
مکتبخانهها، بر اساس روایت عیاری دخمهای است تنگ و تاریک که پسرانی که در آن درس میخوانند، بدون برنامه و فقط بر اساس حفظ کردن عمل میکنند و دو زبر ان و... میخوانند و تنبیههای شدید میشوند: از فلک شدن تا ساعتها بر روی پا ایستادن. و برای تأثیرگذاری بیشتر، عیاری محمد قریب را پنهانی به مکتبخانه میفرستد تا معلم مکتبخانه بیرحمانه، ابوالفضل (دوست محمد قریب) را در جلوی چشمان ما به فلک ببندد و ما پای به خون کشیده شده وی را هم بعدا ببینیم. در مقابل، مدرسه سیروس، مدرسهای است در فضای دلباز، با مدیر و معلم خوش برخورد و جذاب و حتی منعطف.
در این روایت، مخالفت با مدارس جدید از سوی سنتیهاست، آنها که اعتراض میکنند که «آیا یک کوره سواد ارزش داشت تا بچهات بیایمان شود» و مدرسه را جای یاد دادن کفریات میداند. تازه سریال اندکی در تاریخ دست برده و روحانیت را از مخالفت با مدارس جدید مبرا کرده و حتی در روستا، آنها را موافقینی میداند که از ترس متعصبین سنتی، موافقت خود را اعلام نمی کنند. در حالیکه تاریخ دوره قاجار (و حتی نیمه اول سده حاضر) مملو از مخالفتهای علما با مدارس جدید است و البته بخشهایی از روحانیت (حتی شیخ فضل الله) هم حامی این مدارس بوده اند.
روایت عیاری از مخالفتهای سنت با علم جدید (و به طور کلی با تجدد) نادرست نیست و چنین صحنههایی در تاریخ ایران واقعا وجود داشته است. از این نظر نقدی بر کارگردان وارد نیست. اما مسئله در اینجاست که بازخوانی گذشته برای نگاه انتقادی به آن و تجربه اندوزی برای امروز ماست. یعنی یک سده پس از این وقایع (که در روزگار قریب میگذرد) و دو سده پس از ورود مدرنیته به ایران، هنوز ما درگیر ماجراهای دوران مشروطیتیم و از لحاظ نظری هنوز از آن دوران فاصله نگرفتهایم. سادهلوحانه و خوشباورانه مدارس جدید را اوج علم میدانیم و نقطه شروع تجدد، و راه حلها را در «از فرق سر تا نوک پا فرنگی شدن» میدانیم و هنوز نمیتوانیم مدرنیزاسیون دوره قاجار و پهلوی اول را نقد کنیم.
تنها کسانی که در رویای گذشته سیر میکنند، میتوانند مکتبخانه را بر مدرسه ترجیح دهند و شیوههای سنتی آموزش مؤثرتر بدانند. اینها بازمانده کسانی هستند که در صورت افراطی آن با بلندگو مخالف بودند و با قضایای فلسفی، عکس انداختن را ممتنع میدانستند. اما مخالفتها را به چنین سطحی تقلیل دادن، مغالطهای است که سخیفترین مخالفتها را برجسته میکند و به واسطه آن، از نقدهای جدی فرار میکند.
نقدهایی که در دوران قاجار به مدرنیته میشد، هر چند در برخی موارد به همین سخافت بود و فراموشخانه را محل اجتماع «امارده و اجانده» میدانست (و متاسفانه هنوز هم چنین نگاههایی وجود دارد) و «کلمه قبیحه آزادی» را ماری خوشنما میدانست، اما در پارهای موارد بصورت جدی و بنیانی با آن به مخالفت بر میخاست و نقدهایی بر آن وارد میکرد که کمتر به آن توجه شده است.
یکی از این موارد، نحوه ورود تجدد به ایران است. از قضای روزگار، این نقد ابتدا بر خوشنامترین مصلح اجتماعی دوران قاجار، امیر کبیر وارد است. تاسیس دارالفنون در تهران و استخدام معلمین خارجی، هر چند شیوهای مقبول برای ورود علم غربی به ایران بود، اما امیر به گونهای آن را وارد کرد که انگار جامعه ایران، مانند قبایل آفریقایی هیچ بهرهای از علم و آموزش علمی نبرده بود. آیا در دوران امیر در حوزههای تهران و قم، هیئت و هندسه تدریس نمیشد و هیچ کس نبود که بتواند فلسفه غربی را فهم کند. چرا ما مانند غربیها، دانشگاههای خود را بر اساس سنت آموزش مذهبی و حتی در فضای آن حوزههای سامان ندادیم.
آیا تمام مدارس مذهبی و مکتبخانههای قدیمی به همین دلگیری بودند که عیاری نشان داده است. آیا در تمام آن فضای علمی، هیچ «اقلیت زودپذیر و روشن اندیشی» نمی شد یافت که دغدغه ای از نوع عباس میرزا، امیرکبیر، سپهسالار و رشدیه داشته باشند و بواسطه آن بتوان اندکی در مدارس قدیمه، شیوههای جدید را وارد کرد.
گذشته طلایی تاریخ ایران نشان میدهد که میتوان مکتبخانه داشت و علم هم داشت، اما انحطاط فکری دوران قاجار، پویایی را از سنت گرفته بود که بتواند خود را با دوران جدید تطبیق دهد. برخی معتقدند که سنت در آن روزگار، دچار آنچنان تصلب و انسدادی شده بود که راهی برای تغییر در آن یافت نمی شد و چاره ای جز حذف آن و برپایی بنیانهای تازه نبود. اما تجربه انقلاب مشروطه و ورود نهادهای سنتی مانند بازار و روحانیت در آن، این فرضیه را زیر سئوال میبرد و ظاهرا این امکان و فرصت در دوران قاجار موجود بود که نسل گذشته آن فرصت را ضایع کرد.
نقد امیر و رشدیه و سپهسالار و دیگران، برای اکنون ما فایده چندانی ندارد، اما تاسف آنجاست که پس از حداقل یک سده، هنوز هم مانند همان دوران به سنت مینگریم و آن را چنان سیاه و تیره نشان میدهیم که مستحق حذف است. در روایت عیاری از روزگار قریب، هیچ نقدی به فهم و نوع برخورد متجددین به سنت وجود ندارد. سهل است؛ این نگاه انتقادی در صدا و سیما و در جامعه علمی هم هنوز وجود ندارد و ما هنوز با آموزههای مدرنیته اولیه به سنت مینگریم و نگاهی کاملا منفی به آن داریم. در این روایت، جایی برای بازسازی سنت وجود ندارد.
ایرانیان بیش از دو سده است که در رویای تجدد به سر میبرند، و وقتی هنوز به سنت خود اینگونه مینگرند، دوگانه سنت/تجدد به جای خود باقی است و روزگار به همان روال میگردد که بود. آنانکه که از گذشته عبرت نمی گیرند، مجبور به تکرار آن هستند و جامعه ایران، ظاهرا هنوز مجبور به تکرار این تجربه است.
محمدرضا جوادی یگانه استادیار جامعهشناسی دانشگاه تهران Info@mrjavadi.com از سایت تابناک http://www.tabnak.ir/pages/?cid=5768