سفارش تبلیغ
صبا ویژن

بخش اول را در اینجا بخوانید.

بخش دوم: فیلم " توطئه گر" برخلاف آثار پیشین درباره آبراهام لینکلن ، خیلی زود از دوران حیات او عبور کرده (لینکلن در همان دقایق اولیه فیلم کشته می شود) و به ماجرایی می پردازد که در واقع همین امروز نه تنها گریبانگیر جامعه آمریکا بلکه دغدغه اصلی بسیاری از کشورهایی است که با ادعای دمکراسی و حقوق بشر در شرایط به اصطلاح ویژه و وضعیت فوق العاده ، همه آن ادعاها را زیر پا می گذارند.

همه گره و چالش فیلمنامه "توطئه گر" نیز بر همین محور شکل می گیرد ؛ دو راهی انتخاب اجرای قانون و بقای حکومت در شرایط ویژه که اغلب به عنوان شراط فوق العاده یا وضعیت جنگی و یا حالت اضطراری،  هرگونه زیرپا گذاردن همان قانونی که از سوی حکومت وضع شده را مجاز می شمرد.

در صحنه ای که فردریک ایکن منع شده از حضور در جشن پیروزی به سراغ وزیر جنگ ، ادوین استنتن رفته و به وی می گوید که "چرا تقدیر مری سورات را پیش از محاکمه و قضاوت کمیسیون اتحادیه تعیین کرده اند " ، استنتن پاسخ می دهد : "نگرانی من نگهداری و حفظ اتحادمان است". و پس از اینکه ایکن در جوابش می گوید: "اگر حقوق من تضمین نمی شد چرا باید برای اتحادیه می جنگیدم ؟" استنتن اظهار می دارد : "این کلمات برای به صف کردن نیروها موثر است ولی برای اداره کردن یک ملت خیر"!!

مشابه همین دیالوگ ها ، وقتی ایکن نامه تعلیق حکم اعدام از سوی قاضی رایلی را به استنتن   می دهد، مابین او و وزیر جنگ رد و بدل می شود :

 

استنتن : وقتی برای اولین بار شنیدید که وزیر ایالتی به طرز وحشیانه ای سلاخی شده و اینکه گلوله ای به سر رییس جمهوری شلیک کردند ، همان زمانی که شهر در آشوب بود، آیا نمی خواستید که نظم به شهر برگردد یا فقط نگران حقوق آدمکش ها بودید؟

ایکن : اینکه شما به دنبالش هستید ، عدالت نیست ، انتقام است.

استنتن: من هرگز به دنبال انتقام نیستم .ولی برای اطمینان از دوام این مملکت هرکاری می کنم. مری سورات جزیی از بزرگترین خیانت در تاریخ ما بوده است. ضرورت ایجاب می کند که حکم فورا و با حدت اجرا شود. من هم به قوانین پایبندم جناب وکیل ! ولی اگر مملکت موجودیتش را از دست بدهد ، آنها اصلا به حساب نمی آیند.

 

آنچه از مجموعه حوادثی که در فیلم می گذرد ، بر می آید اعم از فراز و نشیب های فیلمنامه ، دیالوگ ها و فضا سازی اثر ، تلاش سخت رابرت ردفورد و فیلمنامه نویسش ، جیمز دی سولومون ( که براساس داستانی از گرگوری برنستاین آن را نوشته) جهت ارائه این تئوری است که نبایستی برای مصالح گذرای کشور ، قانونی که پایه و بنباد نهادهای اجرایی همان کشور را تشکیل می دهد ، زیرپا گذارد. نوشته های پایانی فیلم حکایت از "تبدیل دادگاههای ویژه زمان جنگ با قضات نظامی به دادگاههای مدنی با هیئت منصفه یک سال پس از اعدام مری سورات" دارد و "حضور هیئت منصفه ای از هر دو بخش جنوب و شمال ایالات متحده در آن دادگاه به طوری که حتی جان سورات، از مجرمین اصلی قتل آبراهام لینکلن و کسی که به خاطر فرار از قانون، مادرش به ناحق اعدام شد را محکوم نشناختند!! و چنانچه فیلم "توطئه گر" نشان می دهد این گویا نتیجه احتمالا پافشاری و ایستادگی امثال فردریک ایکن در طول تاریخ ایالات متحده برابر بی قانونی بوده که به نظر سازندگان فیلم ، آینده آمریکا را از مسائل و معضلات مشابه ، ایمن و مصون بدارد!!!

اما آیا واقعا تاریخ ایالات متحده پس از آن زمان تا امروز قانون مدار بوده و به خاطر مصالح و به اصطلاح امنیت و منافع کشور در اقصی نقاط جهان! نه تنها قانون اساسی آمریکا بلکه همه قوانین بشری را زیر پا نگذاشته است؟ تاریخ حداقل 2-3 قرن اخیر به کلی با آنچه نتیجه گیری رابرت رد فورد و فیلمنامه نویسش از فیلم "توطئه گر" بوده ، متفاوت نشان می دهد. چراکه مثلا در سالهای بعد هم علیرغم آزادی برده ها و لغو قوانین برده داری ، اما هیچگاه برای رنگین پوستان ، حقوقی برابر با سفید پوستان قائل نشدند و در شرایط مساوی ، همواره سرخ پوستان و رنگین پوستان ، مورد اجحاف قرار گرفتند. چراکه پس از آن زمان هم یانکی های دمکرات و به اصطلاح آزادی طلب همچنان به قتل و غارت سرخپوستان ادامه دادند ، آنها را از زمین های خود راندند و در اردوگاههای اجباری اسکان داده و به تحقیر و تضعیف بازماندگانشان پرداختند. همین یانکی ها به جرم دفاع ژاپنی ها از کشورشان و ایستادگی در برابر ارتش آمریکا ، ناجوانمردانه با بمب ناپالم ، توکیو را به آتش کشیدند و صدها هزار انسان اعم از زن و مرد و کودک بی دفاع را در آتش زنده زنده سوزاندند و پس از آن نیز تنها مورد به کارگیری سلاح هسته ای در طول تاریخ را با بمباران اتمی هیروشیما و ناکازاکی به ثبت رساندند. همین آمریکاییان بودند که با ادعای دروغین ( به تصریح ژنرال مک نامارا ، وزیر دفاع وقت آمریکا) حمله قایق توپدار ویتنام شمالی به ناو آمریکایی را بهانه کرده و حداقل 10 سال جنگ خانمانسوز را به مردم ویتنام تحمیل کردند تا به اندازه چندین برابر جنگ دوم جهانی بمب های خوشه ای و ناپالم و میکروبی و ...بر سر مردم بی پناه ویتنام فرو ریزند. همین حکومت آمریکا بود که در 19 آوریل 1993 ، 82 تن از اعضای فرقه داویدیان ( اعم از زن و مرد و بچه ) را به جرم تجمع در ساختمانی در شهر ویکو آمریکا با مسلسل و تانک قتل عام کرد، همین دولت ایالات متحده بود که پس از 11 سپتامبر 2001 به بهانه وضعیت اضطراری با یک دستور فاشیستی به نام "عمل میهن پرستانه" تمامی حقوق شهروندی را نادیده گرفته و به تجسس و تفحص در خصوصی ترین و شخصی ترین زوایای زندگی آمریکاییان پرداخت. عملی که به گفته منابع بین الملی سالهاست از سوی تشکیلات NSA یا همان National Security برای شنود مکالمات و ثبت ارتباطات اینترنتی و ای میل ها از سراسر دنیا ، نه تنها حقوق شهروندان آمریکایی بلکه حقوق انسانها در کل جامعه جهانی را لگد مال کرده است. و همین حاکمان آمریکا هستند که براساس همان قانون اساسی ایالات متحده ( که در فیلم "توطئه گر" بارها و بارها مورد تاکید فردریک ایکن برای رعایت حقوق شهروندی قرار می گیرد) ، ممالک و ملت های بسیاری را به جرم استقلال طلبی و آزادیخواهی مورد تعدی و تجاوز قرار داده و برخلاف هر قانون و ضابطه بشری ، بزرگترین فجایع انسانی را به آنها تحمیل کردند. همین حاکمان آمریکا هستند که در طول 8-9 سال اخیر به دنبال اشغال عراق ، براساس آمار سازمان های بین المللی در حدود 5/1 میلیون نفر از مردم این کشور را کشته اند.(دهها برابر آنچه صدام در طول حکومت خود انجام داد!). مگر خود همین رابرت رد فورد در فیلم "شیرها علیه بره ها" ، مردم افغانستان را برروی مونیتور ماهواره ای آمریکاییان مانند نقطه هایی کوچک نشان نداد که به راحتی حذف می شوند؟

اما سازندگان فیلم "توطئه گر" بنا بر همان دکترین و روش استراتژیک که در ابتدای این مطلب شرح داده شد ، ضمن انتقاد به عملکرد دوره ای از حاکمیت یا فردی از مسئولین ایالات متحده ، کلیت سیستم آمریکا و آینده آن را از هرگونه خطا و گناهی بری معرفی می نمایند.

انتقاد ردفورد و سولومون به سیستم حکومتی پس از آبراهام لینکلن است که علیرغم جنگیدن سران آن برای استقلال و آزادی و به اصطلاح حقوق بشر، اما در قبال ضایع شدن حقوق شهروندی زنی بی گناه (مری سورات)به بهانه شرکت در توطئه قتل یک رییس جمهور محبوب، سکوت کرده اند. که البته حق به جانب بودن آنها را نیز با همان دیالوگ های استنتن که ذکر کردم و یا موضع گیری دوستان ایکن نمایش داده می شود. اما در عین حال نشان می دهند که همین سازمان حکومتی در زمان جنگ و شرایط ویژه، این حق را برای همان مری سورات (که متهم به توطئه برای قتل رییس جمهور است) قائل می شود که وکیل مدافع داشته باشد و از وی در دادگاه دفاع به عمل آید.

در عین حال نشان می دهند که وکیل وی ( فردریک ایکن )که از افسران و قهرمانان جنگ با جنوبی ها ( خاستگاه اجتماعی و سیاسی مری سورات) بوده با تمام وجود و حتی به قول روردی جانسن بیشتر از پسرش در دفاع از سورات فداکاری می کند و همه حیثیت و سابقه و خانواده اش را در معرض خطر قرار می دهد. این همان شعار "تو دشمن من هستی ولی حاضرم برای اینکه حرفت را بزنی ، فداکاری کنم" است که در فیلم "توطئه گر" به تصویر کشیده می شود.

در فیلم "توطئه گر" نشان داده می شود که سرانجام هیئت قضات نظامی ، علیرغم شرایط جنگی و عدم تسلیم جان سورات  و علیرغم خواست و احساسات مردم  و همچنین نیازی که حاکمان در حفظ حکومت تازه رهیده از جنگ چند ساله برای جلب افکار عمومی و نشان دادن قدرت احساس می کنند و با وجود اینکه از سوی وزیر جنگ منصوب شده اند ، اما رای به اعدام مری سورات نمی دهند و تنها این وزیر جنگ یعنی ادوین استنتن است که شخصا رای را برمی گرداند ، یعنی بی عدالتی و ظلم روا داشته شده در فیلم فقط از سوی یک نفر اعمال شده و همه ماجرای وضعیت فوق العاده و قربانی کردن قانون در برابر شرایط خاص ، در نهایت به یک نفر محدود می شود!

نکته جالب اینجاست که انتصاب قضات دادگاه از سوی شخص رییس جمهوری و یا مقام اجرایی همچون وزیر جنگ، ادوین استنتن از نکات ضد حقوق بشری است که در فیلمنامه و فیلم "توطئه گر" می توانست ، توجیه روایتی برای علت بی عدالتی در حق مری سورات محسوب شود ولی در کمال شگفتی مورد توجه فیلمساز و فیلمنامه نویس واقع نمی گردد . ماجرای اصل تفکیک قوا که خود غربی ها برآن تاکید داشته و استقلال قوای مجریه از قضاییه را از اصول دمکراسی ذکر می کنند. چنین نابهنجاری در فیلم "توطئه گر" حتی به عنوان یکی از عناصر فضا سازی برای مظلومیت مری سورات، به چالش کشیده نمی شود( اگرچه در صحنه ای،  اعتراض فردریک ایکن را می شنویم که در دادگاه به دخالت دادستان درتغییر رای شاهدان حمله می برد ولی به هیچوجه از دخالت مقام اجرایی در تعیین قاضی سخنی نمی گوید و حتی برای برگرداندن رای اعدام مری سورات به سراغ قاضی رایلی می رود که خود از جانب لینکلن انتخاب شده بوده!) چراکه این یک پاشته آشیل قانون اساسی ایالات متحده آمریکاست و همین امروز نیز قضات عالی دادگاه فدرال از سوی رییس جمهوری منصوب می شوند. از همین رو اصل تفکیک قوا (به عنوان بارزترین اصل رعایت حقوق شهروندی در جوامع به اصطلاح دمکراتیک) در قانونی که مدعی  دمکراسی و حقوق بشر است ، نادیده گرفته شده و هیچکس از مدعیان آزادی و دمکراسی در آمریکا و سینمایش به دلیل آنکه چنین تسامحی در قانون اساسی آمریکا وجود دارد ، حاضر به زیر علامت سوال بردن آن نشده اند!!

اما در کنار این قضیه تفکرات و اندیشه های ایدئولوژیک آمریکایی نیز همچنان در فیلم "توطئه گر" نمایان است،  از جمله :

-          مظلومیت جنوبی ها که از نگاه سنتی نژادپرستانه حاکم بر هالیوود می آید. نگاهی که از فیلم های اولیه تاریخ سینما مثل "تولد یک ملت" دیوید وارک گریفیث وجود داشته تا فیلم محبوبی مانند "برباد رفته" ویکتور فلیمینگ و دیوید سلزنیک که همه قهرمانان اصلی داستان ، جنوبی و برده دار و حتی نژادپرست افراطی و از فرقه کوکلوس کلان ها هستند ( امثال اشلی ویلکز و رت باتلر و ...) و شمالی ها غارتگر و شارلاتان نمایانده می شوند.

-          تروریست بودن کاتولیک ها در ادامه نگرش صلیبی/صهیونی حاکم بر هالیوود که در آن ، پروتستان ها و پیوریتن ها و اوانجلیست ها ، موجه و مثبت و  انسان دوست به تصویر کشیده می شوند و هر آنچه صفت غیر انسانی است، متوجه کاتولیک ها می گردد.

-          سخنی از برده داری در آمریکا به عنوان یکی از فاجعه بار ترین وقایع تاریخ این کشور به میان نمی آید، تا این سیاه ترین نقطه تاریخ بشر معاصر ( که آثارش هنوز در جامعه آمریکایی به چشم می خورد)از اذهان زدوده شود! آنچه که الغایش به عنوان یکی از مهمترین حوادث دوران آبراهام لینکلن و به قولی باعث و بانی ترور وی محسوب شده است.

-          به طور مکرر بر قانون اساسی آمریکا به عنوان پیشرفته ترین و متمدنانه ترین قانون بشری! تاکید می شود، بدون آنکه از منشاء و هویت فراماسونری آن صحبتی شود. ان درحالی است که براساس نوشته های خود مورخین غربی و به ویژه آمریکایی ، اغلب بنیانگذاران ایالات متحده و نویسندگان قانون اساسی از جمله جرج واشینگتن و بنیامین فرانکلین و جفرسن و جان لاک و ... از اعضای لژهای مخفی فراماسونری بودند که عین قوانین و قواعد مشرکانه ، سرمایه سالارانه ، نژادپرستانه و سلطه طلبانه تشکیلات ماسونی را در قانون اساسی آمریکا وارد کردند.

قانونی که به اصطلاح نظم نوین جهانی یا نظم جدید سکولار( Novus Ordo Seclorum) یا بهتر بگوییم حکومت جهانی صهیون شعار اصلی اش بود که حتی در پشت دلارهای آمریکا هم ثبت گردید.

 

اما ساختار سینمایی فیلم " توطئه گر"، بسیار پخته تر از فیلم های پیشین رابرت رد فورد به نظر می رسد. یکی از آسیب های ساخته های قبلی رد فورد ( پس از فیلم "مردم معمولی" ) حتی در "مسابقه تلویزیونی حضور ذهن" و"نجواگر اسب" و "افسانه بگرونس" تا آخرینش یعنی "شیرها علیه بره ها" ، اختلاط ناهمگون دو فضای قصه گوی کلاسیک  و ضد قصه یا به اصطلاح هنری از جنس فیلم های دهه 60 اروپایی است که به نظرم بیشتر ژست و افه ردفورد برای فیلمسازان مستقل خصوصا برای تبلیغات جشنواره پر سر و صدای ساندنس بوده است.

پرگویی های خسته کننده ، صحنه های کشدار، استفاده از نمادها وسکانس های مجردبرای نمادپردازی که اساسا نه به فیلم می چسبید و نه با داستان پیوند می خورد، عناصر آشنای سینمای ردفورد هستند که تقریبا در فیلم "توطئه گر" نمودی ندارند.

"توطئه گر" از یک شروع خوب برخوردار است و خیلی سریع از مقدمه گذر کرده و تماشاگر را به داخل اصل قصه پرتاب می نماید.شخصیت ها به اجمال و ایجاز معرفی شده و باز می شوند. اگرچه به نظرم تقریبا هیچکدام از آنها به شخصیت راه نبرده و در حد تیپ باقی می مانند. زیرا به سهولت می توان مابه ازای اکثرشان را در فیلم های متعددی از تاریخ سینما سراغ گرفت و اساسا شخصیت های آشنایی به نظر می آیند. خصوصا که اساس ساختار سینمای زیر ژانر دادگاهی فیلم "توطئه گر" و حتی شخصیت مری سورات به شدت فیلم "می خواهم زنده بمانم" رابرت وایز و کاراکتر باربارا گراهام آن فیلم ( با بازی سوزان هیوارد) را به ذهن متبادر می سازد. تلاطم متهم و وکیل و تماشاگر تا لحظات آخر فیلم ، حضور وکیل با وجدان و فداکار ، تقاضا از رییس جمهوری و ناامیدی پایانی( به قول هیچکاک خالی نشدن پتانسیل تماشاگر) و ...و حتی لحظه دلخراش اعدام ( که در فیلم "توطئه گر" با اسلوموشن و افکت صوتی تاثیر گذار ، ذهن را تکان  می دهد) همه و همه از فیلم هایی مانند "می خواهم زنده بمانم" یا " راه رفتن مرده مرده " تیم رابینز یا "در کمال خونسردی " ریچارد بروکس و یا حتی "مسیر سبز" فرانک دارابانت گرفته شده است.

پایان فیلم ، تقریبا همان است که از ابتدا حدس زده می شد و این پایان با یک شیب آرام و منطقی رقم زده می شود. در این شیب هیچ اتفاق خاصی نمی تواند تغییر چندانی بدهد و ابتری تلاش های وکیل فردریک ایکن در هر یک از برخوردهای هیئت قضات ، ادوین استنتن ، اطرافیان فردریک و حتی خود مری سورات مشخص و معلوم است ، اگرچه در تقابل گفتاری و قضایی بر دادستان می چربد و در هر گام،  وی مغلوب می سازد اما خودش نیز چندبار  بر بی اثر بودن دفاعیات و تلاش هایش اعتراف می کند. در یکی از صحنه های فیلم ، دوست نزدیک فردریک به وی می گوید که اگر در این محاکمه ببازد و پیروز نشود بر سابقه و و موقعیتش تاثیر دارد و اگر پیروز شود ، مانند مری سورات حتی از جانب دوستان و نامزدش یک خائن به حساب می آید. یعنی در اینجا وی وارد یک معامله دو سر باخت شده است که البته رابرت رد فورد و جیمز دی سولومون آن را به یک برد برای وی و البته فیلمساز و صدالبته تاریخ ایالات متحده آمریکا و موقعیت امروزینش بدل می سازند!

اما دو نکته است که در فیلم به آنها اشاره نشده و همین موضوع به یکی از حفره های فیلمنامه بدل می شود. این که نه در جریان بازجویی ها و محاکمه و نه در صحبت های خصوصی مثلا ایکن با انا سورات یا مری و نه در اسناد و مدارکی که در جریان دادگاه و  در رسانه ها و نشریات به چاپ می رسند ، به هیچوجه از انگیزه های قاتلین و ضاربین صحبتی به میان نیامده و فیلمساز و فیلمنامه نویس به عمد از کنار آن رد می شوند. تنها سخنی که حکایت از هدف دار بودن ترور آبراهام لینکلن دارد ، شعار جان ویلکس بوث است هنگامی که پس از شلیک به رییس جمهوری از بالکن سالن تئاتر به پایین پریده و فریاد می زند که "جنوب انتقامش را گرفت ". ولی در طول فیلم و فیلمنامه هیچ اشاره ای به این جمله کلیدی نمی شود که در یکی از مهمترین صحنه های فیلم و از زبان یکی از شخصیت های اصلی ( که لااقل در کنار مری سورات و پسرش ، بیش از سایرین نامش می آید) بیان می گردد.

چرا فیلمساز علاقه ای به اشاره ولو اجمالی به علل جنگ های انفصال نداشته ( که در نخستین صحنه فیلم "توطئه گر" با بخشی از نتایج فاجعه بار آن مواجه می شویم) و چرا از علت آن انتقام مورد نظر جان بوث سخنی نمی راند؟

به نظر می آید پاسخ این سوالات اساسی داستانی و حفره های فیلمنامه ای به اصل ماجرای رابطه لینکلن و جنگ های انفصال جنوب و شمال و علل ترور وی مربوط شود که بیان و تصویرش چندان به ذائقه سازندگان فیلم و کمپانی تولید کننده خوش نمی آمده است.

آنچه در تاریخ آمده این روایت رسمی بوده که آبراهام لینکلن به دلیل لغو قانون برده داری با برخی از ایالات جنوب آمریکا درگیر شد که همین موضوع به جنگ های موسوم به انفصال انجامید و در ادامه که شکست جنوب را در پی داشته ، ترور لینکلن را نیز به دست جنوبی های متعصب به همراه داشته است.

اما تحقیق وپژوهش و بررسی تحلیلی این مبحث مهم تاریخ ایالات متحده براساس اسناد و مدارک معتبر، حکایتی به جز این را دربرابر ما قرارمی دهد که علل پرهیز سازندگان فیلم "توطئه گر" از بیان و تصویر آن وحتی خودداری از اشاره ای ولو اجمالی برمبنای تاریخ رسمی راروشن می سازد.

اولا ؛جنگ های انفصال یا درگیری های بین ارتش شمال (همان اتحادیه) و نیروهای جنوب موسوم به کنفدراسیون به دلیل تاکید و پافشاری آبراهام لینکلن بر لغو قانون برده داری نبوده است. ( نکته جالب اینکه خود بنیانگذاران آمریکا و نویسندگان قانون اساسی اش مانند جان لاک از برده داران بزرگ بوده اند!)

اسناد و مدارک تاریخی حاکی از آن است که آبراهام لینکلن به عنوان نخستین رییس جمهور از حزب جمهوری خواه ( همین نئو کان های امروز و اسلاف امثال جرج دبلیو بوش و رونالد ریگان) به دنبال حفظ منافع اقلیت سرمایه دار شمال و بانک داران و زمین داران بزرگ ، در پی زمین آزاد و کارگر آزاد بود که بسیاری از منابع آنها در انحصار جنوبی ها قرار داشت . از همین رو وقتی به ریاست جمهوری رسید ، هفت ایالت جنوبی از اتحادیه ایالات خارج شدند و زمانی که لینکلن تلاش کرد تا پایگاه فدرال در قلعه سامتر کارولینای شمالی را پس بگیرد ، 4 ایالت دیگر نیز عضویت اتحادیه را ترک گفتند و کنفدراسیون را تشکیل دادند. بنابراین آبراهام لینکلن برای بازگرداندن ایالات خارج شده از اتحادیه به جنگ های انفصال روی آورد. خود وی در مقابل آنانی که تصور می کردند لینکلن به خاطر الغای قانون برده داری می جنگد ، در نامه ای به هوراس گریلی ، روزنامه نگار و از حامیان الغای برده داری نوشت :

"...هدف ثابت من در این کشمکش ، نجات اتحاد ایالت هاست نه حفظ یا نابودی برده داری. اگر بتوانم این اتحاد را با آزاد کردن برده ای نجات دهم ، این کار را می کنم و اگر با آزاد کردن همه  برده ها بتوانم آن را حفظ نمایم ، این کار را خواهم کرد..."

در واقع آبراهام لینکلن هنگامی در اول ژانویه 1863 میلادی ، اعلامیه رهایی از بردگی را انتشار داد که از یک طرف نیروهای ارتش جنوب در کنفدراسیون با اتکاء بر همان برده ها به سختی مقاومت می کردند و آزاد نمودن برده ها می توانست آنها را تضعیف نماید و از طرف دیگر برده های آزاد شده به عنوان نیروی کار جدید و ارزان و یا رایگان می توانستند در کشت و زرع زمین های پهناور شمال که بدون کارگر مانده بود ، کمک شایانی باشند و غذای ارتش شمال را تامین نمایند، ضمن اینکه نیروی جدیدی هم برای این ارتش به شمار می آمدند.

واقعیت این است که برده داری پس از آن هم لغو نشد و بعد از جنگ های انفصال ، آنان که    زمین های وسیع جنوب را به چنگ آوردند ، همانا سرمایه داران و زمین خواران شمالی بودند و بازهم سیاه پوستان بی پول و فقیر (که قدرت خرید زمین و مالکیت آن را نداشتند ) همچنان به بردگی در آن زمین ها ادامه دادند.

 اما دومین مقوله ای که در فیلم "توطئه گر" خصوصا درباره ماهیت فکری و ایدئولوژیک ضاربین و قاتلین آبراهام لینکلن نادیده گرفته شده ، روشن ساختن وابستگی های تشکیلاتی و سازمانی آنها بوده است. اینکه آیا جان ویلکس بوث و دوستانش ، تنها به عنوان بخشی از نیروهای ارتش جنوب عمل کرده (که درحال درگیری با نظامیان شمالی بودند) و حالا در قالب گروهی تروریستی عمل می نمودند ؟ آنچنان که خود بوث پس از واقعه ترور با فریاد اعلام می کند : "جنوب انتقامش را گرفت" . آیا جان بوث و دوستانش ، کینه ای شخصی یا خانوادگی از لینکلن و حکومتش داشتند که به چنین اقدامی دست زدند؟ آیا این ترور نتیجه ادامه خشونت های مابین پروتستان ها و کاتولیک ها بود که از دوران پس از قرون وسطی شروع شده و در زمان ترور لینکلن هنوز ادامه داشت؟ ( به ویژه که در فیلم " توطئه گر" چندین بار از روی تحقیر به کاتولیک بودن مری سورات اشاره می شود).

براساس اسناد و شواهد معتبر موجود ، هیچ یک از دلائل فوق ، علت اصلی اقدام تروریستی جان ویلکس بوث و همدستانش نبوده است. مدارک و اسناد تاریخی حکایت از آن دارد که جان بوث در تماس و ارتباط با اعضای موثر تشکیلاتی به نام "بنی بریت" قرار داشته است. سازمان بنی بریت از سازمان های قدیمی یهودی-صهیونی است که در سال 1843 در آمریکا تاسیس شد و در ارتباط مستقیم با تشکیلات فراماسونری بود.( این سازمان از دوران رضاخان نیز در ایران شعبه ای تاسیس کرد). دایره المعارف یهود در این باره می نویسد:

"...بدون شک خصوصیاتی نظیر پنهان کاری و مخفیانه بودن بنی بریت ناشی از تاثیر پذیرفتن آن از فرهنگ ماسونی گری است..."

 

اسناد تاریخی حاکی است که تشکیلات بنی بریت از زمان تاسیس خود تا به امروز در راستای عملی کردن "طرح مسیح"(همان طرح آخرالزمانی مسیحیان صهیونیست) به طور دائم با لژهای ماسونی همکاری داشته است. در کتاب گروه آمریکایی EIR ( Executive Inteligence Review) با عنوان "حقیقتی زشت درباره ADL(ائتلاف مقاومت در برابر تحقیر بنی بریت)" سلسله اقدامات پلید و خبیثانه اجرا شده توسط بنی بریت از آغاز تاسیس تا به امروز را تشریح شده که از جمله آنها نقش بنی بریت در سوء قصد به جان رییس جمهوری لینکلن بوده است.

کتاب فوق در توضیح این نقش به منافع کانون های اشراف یهود در نظام سرمایه سالاری جنوب اشاره کرده و حمایت شدید تشکیلات بنی بریت از زمین داران و برده داران جنوبی را به دلیل نقش سرمایه های این کانون ها در ساختار زمین داری و برده داری جنوب دانسته است.

در کتاب فوق آمده است که به دلائل فوق ارتباطات تنگاتنگی مابین تشکل های یهودی-صهیونی شمال و جنوب برقرار شده بود و از جمله چهره های شاخص این رابطه ، شخصی به نام سیمون ولف از اعضای بنی بریت بود که در طول جنگ های انفصال در واشینگتن به امر وکالت اشتغال داشت. فعالیت های پنهان ولف در سال 1862 لو رفت و به دنبال آن فرد دیگری به نام لافایته سی بیکر که به اتهام جاسوسی در یک سازمان مخفی برای جنوبی ها دستگیر شده بود ، اعتراف کرد که سیمون ولف عضو سازمان مخفی بنی بریت است که برای جنوبی ها جاسوسی می کرده است.

پس از این واقعه ژنرال گرانت،  فرمانده ارتش شمال ( که در فیلم "توطئه گر " ادوین استنتن او را برای حفاظت از واشینگتن فرامی خواند) در یازدهمین فرمان خود ، دستور داد کلیه یهودیان موجود در ارتش در مدت 24 ساعت از مسئولیت های خویش برکنار شوند. در کتاب "حقیقتی زشت در باره ADL" آمده است که آبراهام لینکلن از وی خواست تا از اجرای دستور فوق چشم پوشی نماید و سیمون ولف و دیگر اعضای دستگیر شده بنی بریت ، پس از مدتی کوتاه آزاد شدند. اما بنی بریت و سیمون ولف این موضوع را فراموش نکردند.

حیرت انگیزترین بخش این ماجرا  که می تواند کلید دست داشتن بنی بریت و سیمون ولف در ترور آبراهام لینکلن محسوب شود ، خاطرات ولف است که در آن پرده از روابط نزدیک وی با جان ویلکس بوث ( همان ضارب لینکلن) برداشته شده و حاصل این روابط همان تروری ثبت شده که ظاهرا دستورش را بوث از سیمون ولف گرفته بوده است. در کتاب خاطرات ولف آمده که ملاقات او با جان ویلکس بوث چند ساعت پیش از واقعه ترور در هتل ویلارد انجام شده بوده است. قابل ذکر است که در کتاب "حقیقتی زشت درباره ADL" درباره رابطه نقش تشکیلات صهیونی بنی بریت در پدید آوردن جنبش نژادپرستانه کوکلاس  کلان ها نیز اسناد و مدارک مستندی آمده است.

بنا برآنچه شرح داده شد، علت پرهیز سازندگان فیلم "توطئه گر" اعم از رابرت رد فورد (به عنوان تهیه کننده و کارگردان ) و جیمز دی سولومون ( فیلمنامه نویس) از واکاوی و نمایش انگیزه های پنهان و آشکار قاتلین آبراهام لینکلن و یا لااقل ایجاد سوال درباره آن در ذهن مخاطب که کمترین کار فیلمنامه نویس در پرداخت شخصیتی آنها به شمار می آمد ، روشن می شود. (همان تحلیلی که مثلا الیور استون در فیلم هایی از قبیل "جی اف کی" انجام داد و یا اندرو دامینیک به گونه ای درخشان در فیلم "قتل جسی جیمز به دست رابرت فورد بزدل" حتی شکل گیری انگیزه در قاتل را جزیی از شخصیت پردازی او در فیلمنامه قرار داد) .

تبیین و تحلیل انگیزه و علت یاد شده حتی در فیلم های جان فورد و دیوید وارک گریفیث درباره آبراهام لینکلن اگرچه به گونه ای کلیشه ای و براساس تاریخ رسمی آمریکا ، موردتوجه قرار گرفته است که البته با توجه به انتشار اسناد و کتب مختلف در این باب ( که احتمالا در زمان ساخت آثاری همچون "آقای لینکلن جوان" وجود نداشته ) رابرت رد فورد نمی توانسته برای تکرار آن روایت رسمی پس از حدود 70-80 سال توجیه روشنفکرانه و آوانگاردی خودش را داشته باشد که مدام در مصاحبه ها و فیلم هایش ، ژست آن را به خود می گیرد و تنها راه ،  پاک نمودن صورت مسئله بوده و سعی بر درگیر کردن مخاطب در یک تعلیق کهنه از نوع " می خواهم زنده بمانم" و سوق دادنش به آن نتیجه ای که برای تبلیغ امروز سیستم سلطه گرانه ایالات متحده مد نظر داشته اند که البته نسخه ردفورد و سولومون به هر حال افاقه نکرده و همچنان تماشاگر گرفتار سوال بدون پاسخ خویش درباره علت ترور لینکلن و انگیزه امثال جان بوث و جان سورات باقی می ماند.

به نظر می آبد رابرت رد فورد محافظه کارانه و در واقع بزدلانه ماجرای قتل آبراهام لینکلن و علل و انگیزه های آن را ( که اصلی ترین وجه محاکمه و قضاوت درباره قاتلین آن محسوب می شود) را در واقع ترور روایتی کرده است.

اما اینکه چرا تا این حد آبراهام لینکلن در تاریخ سینمای آمریکا مورد توجه بوده که حدود 24 فیلم و سریال و انیمیشن را به خود اختصاص داده و سایر 43 رییس جمهور دیگر ایالات متحده چندان در قاب دوربین سینما قرار نگرفته اند ( به جز ریچارد نیکسن که چند باری موضوع فیلم های آمریکایی قرار گرفت) و چرا فیلم "توطئه گر" با چنین رویکرد جدیدی به وی می پردازد ، به نظر می آید حداقل جواب سوال دوم در یک پاسخ مشترک به رویکرد اخیر سینمای هالیوود به اشراف منشی انگلیسی و امپراتوری بریتانیا ( در فیلم "سخنرانی پادشاه") روشن شود و آن هم بهره برداری برای توجیه سیاست های سلطه طلبانه امروز ایالات متحده در سطح جهانی است. منبع: وبلاگ نویسنده http://smostaghaci.persianblog.ir/post/571/


نوشته شده در  یکشنبه 91/2/10ساعت  7:42 صبح  توسط عضو گروه شهیداوینی 
  نظرات دیگران()

 

ترور ماجرای قتل آبراهام لینکلن به دست رابرت ردفورد بزدل نوشته سعید مستغاثی

 وقتی رابرت رد فورد ( بازیگر شناخته شده سینما ) ، جشنواره ساندنس را در سال 1991 ظاهرا برای حمایت و تجلیل از فیلمسازان مستقل بنیاد نهاد و آن را مدیریت و سازماندهی کرد ، بسیاری امیدوار بودند که از درون آن جشنواره ، یک جریان عمده سینمایی شکل بگیرد که در مقابل جریان هالیوود ، بتواند بر فضای سینمایی جهان تاثیر بگذارد.

جشنواره ساندنس در همان دورانی پایه گذاری شد که چندی قبل از آن ، کمپانی های اصلی هالیوود دچار بحران فکر و اندیشه و موضوع شده و راه حل را در آن دیده بودند که با تاسیس بخش های به ظاهر مستقل در کنار استودیوهای اصلی ، به جذب و جلب فیلمسازان سایر کشورها بپردازند. از جمله اینکه فاکس قرن بیستم ، فاکس سرچرز را در کنار خود به وجود آورد و متروگلدوین مه یر ، بخش ایندیپندنت خود را تشکیل داد ، کمپانی سونی ، سونی کلاسیک را تاسیس کرد و امثال میراماکس و نیولاین هم بوجود آمدند. اما این استودیوها هیچ یک نشانی از استقلال و عدم وابستگی به سیستم اصلی هالیوود بروز ندادند. این اتفاق برای جشنواره ساندنس نیز افتاد و بسیاری از کارگردانانی که در این جشنواره با فیلم های اولشان به عنوان فیلمساز مستقل حضور یافتند ، خیلی زود سر از استودیوهای اصلی هالیوود درآورده و ناگزیر از ساخت سخیف ترین و ایدئولوژیک ترین آثار سینمای آمریکا گردیدند.

امثال کویینتین تارانتینو، استیون سودربرگ، جیم جارموش و والتر سالس و ..که به ترتیب از فیلم هایی مانند"سگ های انباری "(1992) و"دروغ ، سکس و نوارهای ویدئویی" (1989) و "عجیب تر از بهشت" (1984) و "خاطرات موتورسیکلت" (2004) به فیلم های سفارشی همچون " حرامزاده های لعنتی " (2009) ، "خبررسان" (2009) "محدوده کنترل" (2009 ) و "آب تیره" (2005) رسیدند!

در واقع می توان گفت جشنواره ساندنس رابرت رد فورد مثل سفره ای فریب دهنده و خوش آب و رنگ برای فیلمسازان خلاق و متفاوت پهن شد تا آنها را جذب کرده و همچون سوخت تازه به پیکر فرتوت و از نفس افتاده هالیوود تزریق نماید که جان تازه ای بگیرد و مجددا ترکتازی خود در عرصه سینمای جهان را دنبال کند.

ساختار و اهداف و برنامه های همین جشنواره ساندنس را می توان به خوبی با ویژگی ها و خصوصیات سینمایی بنیانگذار آن یعنی رابرت رد فورد ، هماهنگ دانست ، به گونه ای که انگار طرح و مقصد ساندنس اصلا ازمجموعه خصوصیات هنری و سینمایی رد فورد ناشی شده و بیرون آمده است.

رابرت رد فورد از آن دسته بازیگران هالیوود بود که با فیلم های غیر تبلیغاتی و بعضا ضد پروپاگاندای هالیوود ( که امثال جان وین و کلارک گیبل و حتی گری کوپر بدان تعلق داشتند ) معروفیت پیدا کرد. آثاری مانند"بوج کاسیدی و ساندنس کید" ( جرج روی هیل – 1969) ، "نیش" (جرج روی هیل -1973)  ، "سه روز کندور" ( سیدنی پولاک – 1975) و "همه مردان رییس جمهور" ( آلن جی پاکولا – 1976) از آن جمله بودند که رد فورد ( را مانند امثال مارلون براندو ) به عنوان یک هنرمند معترض و منتقد در هالیوود مطرح ساختند. اما این یک روی سکه بود ، روی دیگر آن که در سالهای بعد به گونه ای عریان و مستقیم به نمایش گذارده شد ، این واقعیت بود که رابرت رد فورد نه تنها از آن قسم سینماگران و فیلمسازان به اصطلاح ضد سیستم ( مانند مارتین ریت و چارلی چاپلین و جوزف لوزی ) نیست تا مغضوب جریانات ایدئولوژیک آمریکایی مثل مک کارتی شود بلکه اگر پایش بیفتد از امثال جان وین و وارد باند و جان فورد نیز افراطی تر و ایدئولوژیک تر و تبلیغاتچی تر است و با ظاهر به اصطلاح چپ و مخالف از جنس امثال الیا کازان، علاوه بر پروپاگاندای ارتجاعی ترین جناح های امپریالیستی ایالات متحده حتی به جذب نیرو نیز برای آنان  می پردازد.شاید این موضوع را می توانستیم از همان اولین تجریه بلند سینمایی وی به عنوان کارگردان ("مردم معمولی" در سال 1980) که جایزه اسکار بهترین فیلم و بهترین کارگردانی را از آن خود کرد ، دریابیم که برای موقعیت بحران زده جامعه آمریکایی  پس از شکست در ویتنام و ایران ، نسخه فاشیستی مبنی برحذف منتقدان روش های غلط ( با تعبیر اشتباه ناخواسته) حتی در سطح نزدیکترین دوستان و خویشاوندان را تجویز می نمود.

شاید از همین رو بود که رد فورد دو دهه بعد در جریان تبلیغات فاشیستی نئوکان ها و دار و دسته جرج دبلیو بوش در غوغای پس از 11 سپتامبر 2001 ، علیرغم ساز مخالف زدن و ادعای دمکرات بودن،  به عنوان سربازی فداکار که سر بزنگاهها خود را نشان می دهد ، در فیلم های تبلیغاتی مانند "آخرین قلعه "(راد لوری-2001) و "جاسوس بازی " (تونی اسکات-2001) به نقش آمریکایی های دو آتشه ظاهر شد ، علیرغم اینکه مثلا در فیلم "آخرین قلعه" به سیستم حاکم وقت بر زندان معترض بود ولی به خاطر اساس حاکمیت ایالات متحده، جان خود را نیز در همان زندان به خطر انداخت. همان گونه که قبلا فی المثل در فیلمی همچون "برو بیکر"( استوارت روزنبرگ – 1980) حضور پیدا کرده و در نقش یک رییس زندان اصلاح طلب ، با قوانین سخت گیرانه و تبعیض گرایانه مخالفت نموده بود و به همین دلیل برای اثبات برنامه ها ، طرح ها و اهدافش با لباس مبدل یک زندانی داخل زندان آرکانزاس شد و جان خویش را به خطر انداخت ولی در نهایت توانست قوانینی را که می خواست و آنها را بنابر عدالت تشخیص داده بود، برآن زندان حاکم کند اما به هرحال اصل زندان باقی ماند و هست.

این همان نوع تفکری است که خصوصیت و ویژگی بخشی مهمی از سیستم ایالات متحده آمریکا و ساختار امپریالیستی آن را تشکیل می دهد. به این معنا و مفهوم که نهایت مخالفت و اعتراض و انتقادش در حد تعارض دو حزب اصلی یعنی دمکرات ها و جمهوری خواهان و تفاوت سلیقه ها باقی مانده و هیچگاه به تقابل با کلیت سیستم سرمایه داری و امپریالیستی آمریکا کشیده نمی شود. شاخص سینمایی این تفکر ، فیلمسازان پر سر و صدایی از قبیل الیور استون یا مایکل مور  هستند که در محور آثارشان علیرغم انتقاد واعتراض به نحوه عملکرد جریان نئو کان ها اما هیچگاه کلیت جریان اصلی حاکمیت آمریکا که بر سرمایه داری و نژادپرستی و سلطه گری استوار است را زیر علامت سوال نمی برند. ( ساخت دو فیلم "مرکز تجارت جهانی" و " دبلیو" نشان داد که امثال الیور استون حتی به همان اعتراض و انتقاد نیم بندشان نیز پایبند نیستند ).

این همان اندیشه و تفکر استراتژیک در هالیوود است که خطاها و جنایات و فجایع ایالات متحده در سطح داخل و خارج را محدود و منحصر به یک فرد و یا گروه کرده (و البته آن را قابل گذشت می داند) و کلیت سیستم حاکم و شاکله سرمایه داری و امپریالیستی آمریکا را مبرا از هرگونه اشتباه و خطا به شمار می آورد. یک نگاه استراتژیک که اندیشه های دفاعی و جنگی خود را هزینه حرکات و تصمیم گیری های مقطعی و گذرا نکرده و آن را در اختیار تمامیت موجودیت ایالات متحده آمریکا در همه ابعاد استکباری اش قرار می دهد. این همان تفکری است که اساس خلق آثاری مانند فیلم "توطئه گر" را تشکیل می دهد.

فیلم"توطئه گر"که بازگشت رابرت ردفورد به عرصه سینما پس از4سال و فیلم"شیرها برای بره ها"  محسوب می شود ، عصاره ای از همین نوع منش و تفکر و در واقع خلاصه ای از کاراکتر سینمایی و سیاسی رابرت رد فورد به نظر می رسد.

"توطئه گر"بیست و چهارمین اثر سینمایی یا تلویزیونی است که درتاریخ تصویر متحرک به نحوی به آبراهام لینکلن (شانزدهمین رییس جمهوری ایالات متحده ) ارتباط دارد. در این رابطه مجموعه ای از فیلم سینمایی و سریال تلویزیونی و انیمیشن ساخته شده که از سال 1908 شروع می شود و معروفترین آنها ، "آبراهام لینکلن" (دیوید وارک گریفیث- 1930) و "آقای لینکلن جوان" ( جان فورد – 1939) ذکر گردیده است. اگرچه دو فیلم یاد شده اصل زندگی لینکلن را در قاب دوربین قرار می دادند اما فیلم "توطئه گر" به ماجرای معروف ترور وی و قضایای محاکمه ضاربین و مظنونین می پردازد. در واقع می توان فیلم "توطئه گر" را در زیر ژانر فیلم های دادگاهی به حساب آورد.

فیلم از سال 1863 و اوج جنگ های داخلی آمریکا موسوم به جنگ های انفصال یا Civil War آغاز   می شود که یکی از افسران ارتش شمال وابسته به اتحادیه به نام فردریک ایکن ( با بازی جیمز    مک اوی) زخمی شده و گفته می شود بر اثر فداکاری او ، پیروزی های مهمی حاصل شده است. فیلم به دو سال بعد دقیقا روز14 آوریل 1865 و مراسم جشن پیروزی اتحادیه در واشینگتن فلاش فوروارد می خورد.

در مراسم فوق ،فردریک ایکن و دو تن از دوستانش برای افتخار دیدار با وزیر جنگ ، ادوین استنتن (با بازی کوین کلاین) همه سالن را زیرپا می گذارند. در همین حال رییس جمهور لینکلن به همراه همسرش در حال تماشای تئاتر هستند که جان ویلکس بوث( یک بازیگر معروف تئاتر) به همراه 6 تن از دوستانش از جمله جان سورات به آبراهام لینکلن ، معاونش اندرو جانسن و وزیر امور خارجه ویلیام سوارد حمله کرده که در این حمله ، لینکلن با گلوله کشته می شود ولی اندرو جانسن و ویلیام سوارد جان سالم به در می برند. در ظرف چند روز ضاربین دستگیر یا کشته می شوند از جمله خود جان ویلکس بوث که در جریان محاصره مخفی گاهش در یک کلبه به ضرب گلوله یکی از سربازان به طور ناخودآگاه به قتل می رسد. اما تنها فرد متواری جان سورات است که به جای وی، مادرش مری سورات (با بازی رابین رایت) دستگیر می شود. او صاحب مهمانخانه مکان جلسات جان بوث و دوستانش بوده بدون آنکه در جریان توطئه قتل لینکلن باشد اما به اتهام توطئه گر اصلی بازداشت شده اگرچه از جنوبی های متعصب و مخالفین دیرین آبراهام لینکلن و سیاست هایش بوده است.

روردی جانسن(با بازی تام ویلکنسن)سناتور ایالت مریلند و استاد فردریک ایکن ، طبق قانون اساسی ولی برخلاف احساسات عمومی، دفاع از مری سورات را برعهده می گیرد ولی در همان نخستین جلسات به دلیل جنوبی بودن کناره گیری کرده و دفاع را برعهده ایکن می گذارد. ایکن نیز اگرچه در ابتدا دفاع از یکی از توطئه گران قتل رییس جمهوری محبوب ایالات متحده را برنمی تابد اما به تدریج متقاعد می شود که طبق قانون اساسی آمریکا ( همان قانونی که سالیان سال برایش جنگیده و جنگیده اند و هزاران کشته داده شده) بایستی از یک متهم بی گناه دفاع نماید، حتی اگر نامزد و همه دوستانش وی را به خیانت متهم کنند.  ...ادامه دارد... بقیه در بخش دوم...


نوشته شده در  یکشنبه 91/2/10ساعت  7:39 صبح  توسط عضو گروه شهیداوینی 
  نظرات دیگران()

ایام سوگواری حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها را به حضرت صاحب الامر عجل الله تعالی فرجه الشریف و امت دیندار تسلیت عرض می کنم. نشریه فرهنگ پویا یکی از جدی ترین و منظم ترین نشریاتی بوده است که برای دانشجویان و طلاب اندیشمند در قم منتشر می شود. شماره جدید آن درباره بیداری جهانی و بیداری اسلامی و آسیب شناسی آن است که واقعا خوانی است. این نشریه یکی دیگر از برکات وجودی استاد عزیز ایه الله مصباح یزدی می باشد. لینک متن کامل مقالات شماره بیستم مجله فرهنگ پویا بحثهای خوب و مفصلی درباره فراماسونری دارد و از نوشته های متقن و اساتید مطرح و محققی چون آیه الله مصباح یزدی و استاد شمس الدین رحمانی و دکتر موسی حقانی و دکتر سیداحمدرهنمایی بهره جسته است، حتما این مطلب را بخوانید تا برخی بحث های ضعیفی که اخیرا در اینترنت درباره فراماسونری مطرح شده است را بازشناسی کنید. اما آنچه به حیطه وظایف ذاتی این وبلاگ مربوط می شود، مقاله خوبی است که محمود علی پور در باب فراماسونری در سینما نگاشته است. بخش دوم این مقاله ارزشمند را به شما عزیزان تقدیم می کنم: بخش اول این مقاله را در این آدرس از همین وبلاگ و بخش دوم در این آدرس از همین وبلاگ متن کامل را در سایت نشریه فرهنگ پویا ببینید.

ادامه پاورقی های گران سنگ این مقاله

14.فراماسونرها با مطرح کردن انگیزیسیون یا دادگاه تفتیش عقاید بر ضد خود که توسط کلیساها و پاپ صورت می‌گرفت، خود را قربانیان ظلم و تعدی روحانیت می‌دانند و دلیل این تعدی را نیز این می‌دانند که آنان قصد داشتند مردم را از زیر یوغ کلیسا نجات دهند و مورد غضب کلیسا واقع شدند که این دروغی بیش نیست. و جرم آن‌ها شیطان‌پرستی و انجام‌ آئین‌های مشرکانه و کافرکیشانه بود. خانم دکتر کارن رالس (Karen Ralls) مورخ قرون وسطی و نویسنده کتاب The Templars and the Grail: پس از آن ضرورتی برای وجود شوالیه‌های معبد نبود. پس از این شکست‌ها، برخی از مردم احساس کردند که شاید خدا آن طور که آن‌ها قبلاً تصور می‌کردند اقتدار مقدسی را به شوالیه‌های معبد نداده بوده است ناگهان اوضاع تغییر کرد. در روز جمعه مورخ 13 اکتبر 1307، به مقرهای اصلی شوالیه‌های معبد در سرتاسر فرانسه حمله شد و نظامیان فرانسوی تعداد زیادی از شوالیه‌ها را دستگیر کردند که در میان این شوالیه‌ها، رهبر آن‌ها ژاک دملی و گروهی از شوالیه‌های رده بالا حضور داشتند. آن‌ها متهم به جرایم سنگین شدند و اموالشان مصادره شد. این اتهامات چیزی بالغ بر 100 مورد بود از جمله: ریختن آب دهان و ادرار کردن بر روی صلیب، خوردن خاکستر مردگان، همجنس بازی، شیطان پرستی و ...
   www.karenralls.com
15.آقای عدنان اکتار یا هارون یحیی پژوهشگر و محقق دنیای اسلام شرایط عضویت در لژهای ماسونی و مراسم عجیب و غریب عضویت در آن را شرح می‌دهد: فراماسون‌ها نیازی نیست که به آدم‌ها پیشنهاد خاصی بدهند چرا که آن‌ها پیش از این، این مسائل را به خوبی دریافته‌اند. برای مثال اگر کسی بخواهد عضو هیأت علمی دانشگاه شود، او می‌داند چقدر آسان‌تر است. که ابتدا به عضویت فراماسونری درآید. یا اگر کسی بخواهد سرگروه علمی شود می‌داند که چه راهی آسانتر است بنابراین خیلی از این نوع افراد در انتظار پیشنهاد هستند تا به فراماسونری بپیوندند. در این موقع هست که دو یا سه تا از آن‌ها پیدایشان می‌شود و می‌گویند ما مواظب شما بوده‌ایم و دریافتیم که شما شخص بسیار باهوشی هستید. ما تصمیم داریم که از شما یک ماسون بسازیم. آن‌ها می‌گویند که آن شخص را به لژ خود خواهند برد. آن‌ها در آن‌جا یک سلول دارند، یک جمجمه آدم را از قبرستان می‌دزدند و در آنجا قرار می‌دهند سپس می‌گویند که بشین و فکر کن بعد یک چیزی مثل ماسک روی سرش می‌گذارند و با طناب یا ریسمانی دور گردنش می‌بندند و وادارش می‌کنند تا 4 دست و پا مثل حیوان دور اتاق بچرخد. بعد پیراهنش را پاره کرده و با شمشیر دو سه خراش روی سینه‌اش می‌اندازند بعد وادارش می‌کنند قسم بخورد هیچ‌گاه اسرار فراماسونری را فاش نکند حتی اگر تا سرحد مرگ درد بکشد یا قطعه‌ قطعه‌اش کنند. پس از آن ورود او به تشکیلات فراماسونری را خوشامد گفته و چشم بندش را برمی‌دارند. این اولین مرحله است، به عبارت دیگر نخستین گام‌ها برای سوق دادن مردم به سوی درجات کفر برداشته می‌شود.
16.آقای دکتر هارون یحیی کارشناس تاریخ فراماسونری درباره این تشکیلات صهیونیستی و عملکرد شیطانی‌اش در طول دوران فعالیتش اظهار می‌دارد: تساهل و تسامح نیز از اصول مبنایی این انجمن‌هاست لژهای فراماسونری برای نفوذ در جوامع مختلف نیازمند خلع سلاح عقیدتی آن‌ها هستند تا موانع پیش رو را کاهش دهند و این خلع سلاح را با تبلیغ‌مدارای اعتقادی صورت می‌بخشند. دکتر حقانی عناصر اصلی اندیشه ماسونری را تشریح می‌کنند: نکته بعدی درباره لژهای ماسونی، مخالفت حضور دین در سیاست است که با صراحت این شعار را عنوان می‌کنند و جزء اصول قانون اساسی‌شان است. تسامح و تساهل و روامداری و tolerance، از اصول دیگر فراماسونری هست که به اعضای فراماسونری آموزش می‌دهند. عدم تعصب مذهبی فراماسون‌ها از همان ایدئولوژی و تفکر صهیونی اومانیسم نشات می‌گیرد. وقتی مطرح می‌شد، یک ماسون نباید تعصب داشته باشد یعنی نباید مسلمان باشد، نباید اعتقاد داشته باشد، نباید امر به معروف و نهی از منکر کند، نباید اصل تبری و تولی را بپذیرد. وقتی بحث اومانیسم می‌شد، این اومانیسم انسان در افق قرآن نبود، انسان از منظر حضرت علی نبود، انسان در ایدئولوژی و جهان‌بینی اسلام نبود. انسان در غرب بود. آن انسان غربی را مطرح می‌کرد که منهای خدا و منهای دین بود. 
17.دکتر حقانی مدیر پژوهشی تاریخ معاصر، ریشه ها ی فکری لژهای فراماسونری را از عصر روشنگری و گرایش های ضد دینی شبه روشنفکران برآمده از آن پی می‌گیرد: فراماسونری نفی ادیان است ودر بعضی لژها تاکید بر دین طبیعی و در بعضی اساساً نفی خداوند است. در فرانسه لژهای فرانسوی عمدتاً لژهایی هستند که وجود خداوند را منکر می‌شوند. انگلیسی‌ها وجود خداوند را منکر نمی‌شوند، بلکه ادیان را منکر می‌شوند که عملاً همان ترویج سکولار است. یک جریانی در عصر روشنگری در غرب فعالیت خود را آغاز کرد تحت عنوان دئیسم که اینها قائلان به وجود خداوند هستند، بدون اذعان به وجود ادیان الهی. اینها سعی کردند هر نوع دینی را طرد کنند و نهایتاً بگویند ما به خدا به عنوان وجودی که هستی را خلق کرده، اعتقاد داریم؛ اما خداوند هیچ دخالتی در نحوه زندگی انسان و اداره هستی ندارد و بنابراین بشر برای اداره خودش در جامعه و سیاست، خودمختار است. آقای هارون یحیی یا عدنان اکتار، اساس تفکر ماسونی را ضدیت با ادیان توحیدی به خصوص اسلام می‌داند: به عنوان یک ایدئولوژی در واقع فراماسونری علیه هر نوع دینی است. آن‌ها این مطلب را در کتاب‌هایشان فریاد زدند، افراد بی‌دین برای بالاترین درجات عضویت انتخاب می‌شوند، هدف اصلی فراماسونری پدید آوردن دنیایی بدون دین و مذهب است. از همین رو تمام رهبران کمونیست‌ها، فراماسون بودند کارل مارکس یک ماسون بود، لنین یک ماسون بود و ترودسکی هم یک ماسون بود. تقریباً هیچ رهبر کمونیستی نبوده است که فراماسونری نبوده باشد.
18. Cosmopolitanism
19. مفهومی است به معنای باور تعلق تمام جهان به تمام مردم جهان و عدم وابستگی‌های قومی – ملی و در کل، باور به این‌که جهان، میهن مشترک تمامی مردم است. در این مفهوم، تعلقات مادی و معنوی به کشور خودی و خاصی وجود ندارد و دیگر هیچ علایق فرهنگی، سنتی و سیاسی ویژه‌ای نسبت به سرزمین و کشور وجود ندارد؛ مارکوس سیرون، از اولین طرفدارن این نظریه، به سه اصل معتقد بود: الف) عدالت طبیعی ب) تابعیت جهانی ج) دولت جهانی. دکتر احمد دوست محمدی محقق و مدرس دانشگاه، اهداف استراتژیک ماسونی را چنین تشریح می کند: لژ ماسونی نباید به یک دولت یا دو دولت اکتفا کند، بلکه تمام دولت‌های جهان را باید تحت سیطره خود قرار دهد. برای رسیدن به این هدف ابتدا لازم است دین و علمای دین راکه یگانه دشمن ما هستند نابود کنیم. این را در کنفرانس شرق اعظم در سال 1923 گفتند. هدف انجمن‌های فراماسونری سیطره بر جهان است و در این راه، سیطره اصولی، تشکیلاتی و نیز فکری را مبنای فعالیت خود قرار می‌دهند. 
20. کابالیست‌ها به مصر باستان با دیدی ستایش‌آمیز نگاه می‌کنند و این در حالی است که تفکر توحیدی اسلام، مصر باستان و فراعنه و کاهنان آن را نمونه کامل طغیان انسان در برابر خداوند می‌داند. این نگاه ستایش‌گرانه نسبت به تمدن مصری، امری است که از طریق کابالا وارد اندیشه‌های فرقه های مسیحی قرون وسطایی از جمله فرقه شوالیه‌های معبد شد و در نهایت به فراماسونری امروز راه یافت. تأثیر شوالیه‌های معبد بر فراماسونری، خود مؤید تأثیرات انکارناپذیر یهودیت بر فراماسونری است. البته برخی از روزنامه‌های یهودی بر این ارتباط تنگاتنگ میان یهودیت و فراماسونری تأکید کرده اند. «فراماسونری اروپایی، ماهیتی یهودی دارد» (مجله یهودی لافیری منتشر شده به سال 1861) خاخام اسحاق وایز در سوم آگوست سال 1866 در مجله‌ای اسرائیلی _ آمریکایی نوشت فراماسونری از حیث درجات، تعالی، پیام‌های محرمانه و روشنگری‌های تاریخی‌اش تشکیلاتی یهودی است. گزینش هرم به عنوان سمبل از سوی فراماسون‌ها، به این دلیل بود که آن‌ها اهرام مصر را به عنوان سمبل نیروهای خارق العاده و فرا طبیعی کاهنان مصر می‌دانستند. افزون بر این، نماد هرم نشان از نظام طبقاتی و سلسله مراتب سازمان فراماسونری دارد. به طوری که ساختار این سازمان نیز ساختاری هرمی است. ماسون‌ها با زبانی که هر کس توانایی فهم و درک معانی ویژة آن را ندارد، مطالب خود را به یکدیگر می‌فهمانند. در بررسی رمزهای ماسونی، به نمادهای زیادی که از تورات برگرفته شده است، برمی‌خوریم.

21. در کتاب تاریخ جادوگری، ترجمه ایرج گلسرخی، به پرستش بت‌های گوناگون در بین یهودیان در قدیم اشاره می‌کند و هم اکنون ماسون‌ها تعدادی از این بت‌ها را پرستش می‌کنند و مراسم‌های خود را درکنارآن‌ها اجرا می‌کنند. یهودی‌ها داگون (Dagon ) الهه فلسطینی‌ها را که نیمی زن و نیمی ماهی بود، می‌پرستیدند. مجسمه برنزی این الهه به شکل زنی زیبا ساخته شده بود که مانند درکه تو (Derceto) و دیرکه (Dirce ) دو الهه سریانی‌ها در اشکلون دمی مانند دم یک ماهی عظیم داشت. یا آسیما (Assima) خدای آماتیت‌ها که به شکل بز بود، اما مخوف‌ترین خدایان، مولوخ (Moloch) بچه‌خوار خدای عامونی بود. نام مولوخ از واژه عبرانی ملک به معنی شاه گرفته شده بود. و آیین پرستش او به نیت طلب سلامتی و طول عمر برای شاه انجام می‌شد. پرستندگان در برابر، از او انتظار داشتند که شاه نیروی جادویی خود را در راه سود و صلاح مردم به کار اندازد و به ویژه به محصولات کشاورزی آن‌ها برکت دهد. اما بهای مولوخ بسیار سنگین بود و مردم کودکان خود را برای خوشایند بت معبودشان در برابر او به آتش می‌افکندند و مولوخ که تا گلو از جان قربانیان خود انباشته بود همچنان بر دره هیوم حکمروایی می‌کرد. هنگام اجرای مراسم پرستش، طنین کر کننده سنج و شیپور و طبل‌ها فضا را با چنان خروش وحشیانه‌ای می‌انباشت که فریاد و استغاثه قربانیان بت در آن خاموش می‌شد. اکنون دیگر می‌دانیم که اندیشه خدای واحد در انحصار اسرائیل نبوده و این مردم برگزیده هم نمی‌توانند ادعا کنند که نخستین قومی بوده‌اند که به توحید (Monotheism) پی برده‌اند.
22. زرتشت آن اعتقاد قدیمی به نیروهای خیر و شر را تعبیر به جهانی نمود که بین دو فرمانروا تقسیم شده و اصل اینها نیز یکی: اورمزد ( اهورامزدا ) سلطان نور و دیگری اهریمن ( انگرمینیو ) فرمانروای ظلمت است. زرتشت سایر نیروها را که در معتقدات قلبی وجود داشتند، به کنار گذاشت، ولی چون نمی‌توانست آن‌ها را از اذهان مردم خارج نماید، به ناچار جای آن‌ها را به سلسله مراتب ارواح شریر تغییر داد. نیروهای شر به سرکردگی اهریمن، سپاهی منظم، همچون سپاه خیر داشتند و دو لشکر نه به طور در هم ریخته که با نظم جنگی خاص وارد میدان نبرد می‌شدند و سپاهیان نور و ظلمت مانند مهره‌های سیاه و سفید شطرنج با نیرو‌های برابر با یکدیگر مواجه می‌گشتند. پس از پیروزی نیز آرامشی وجود نداشت، زیرا جنگ تا پایان زمان ادامه می‌یافت و نه تنها در زمین که در آسمان‌ها نیز طبل‌های جنگ نام اورمزد و اهریمن را فریاد می‌زدند. تاریخ جادوگری ایرج گلسرخی ص44. ریشه میترائیسم و مانی‌گری، در دین زرتشت است. (تاریخ جادوگری، ایرج گلسرخی، ص44 و 48).
23. اگر به نمادهای فراماسون ها دقت کرده و آن‌ها را مورد بررسی قرار دهیم، می‌توانیم نمادهای مورد تقدیس گروه‌های شیطان‌گرایی را به وضوح ببینیم. فراماسون‌ها شیطان را به عنوان حامل نور پرستش می‌کنند. لوسیفر و شیطان از نظر کتاب مقدس یکسان‌اند. قالبی که شیطان‌پرست‌ها در سطوح بالا پرستش می‌کنند، لوسیفر است. آن‌ها همواره به دنبال حامل نورند. اسکیمل: «بسیاری از ماسون‌ها واقعاً نمی‌دانند که خدای فراماسونری، در واقع شیطان است.» در تاریخ 14 جولای سال 1889، آلبرت پایک، یکی از رهبران فراماسونری این توضیحات را به 23 رهبر شورای حقوق اسکاتلندی در سراسر جهان ارائه می دهد: ما یک خدا را می‌پرستیم؛ اما این خدایی است که ماوراء الطبیعه را دوست دارد. پس شما ژنرال‌های بزرگ این را برای برادران 13ام، 31ام و 32 ام تکرار کنید؛ دین ماسون‌ها، باید پایه‌های لوسیفری داشته باشد. لوسیفر خداست؛ دین خالص و واقعی و فلسفی، باید به لوسیفر اعتقاد داشته باشد. استفن نایت: «درجه 22 به بعد رسماً پرستش شیاطین و ارتباط با شیاطین مطرح می‌شود. در درجات پایین‌تر انسان‌گرایی مطرح است.» تاریخچة شیطان‌گرایی گواه آن است که گروه‌های شیطان‌گرا از همان آغاز تحت تأثیر کابالیست‏های یهودی با سازمان فراماسونری تعامل گسترده‏ای داشتند. «لُژ کهن اسکاتلند» که هنوز هم شاخه اصلی ماسونی به شمار می‏رود، بر ایجاد و ترویج فرقه شیطان‌گرایی تأثیر گذار بوده است. امروزه گروه‌های شیطان‌گرایی در همسویی با اهداف فراماسونری طرفدارانش را از میان نخبه‌های سیاسی جوامع برمی‌گزیند. جرج بوش پدر، جرج دبلیو بوش و همسرش، لورا بوش رونالد ریگان، بیل کلینتون و سایر شخصیت‌ها و رهبران سیاسی مانند سناتور جان کری رقیب انتخاباتی بوش سیلویو برلوسکونی نخست وزیر ایتالیا، تامی فرانکس فرمانده نیروهای آمریکایی در جنگ عراق، همگی از سیاست مدارانی هستند که به گروه‌هایی پیوسته‌اند که شباهت‌های اعتقادی و رفتاری با شیطان‌گرایی دارد. 
24. الیمن سیلوای نویسنده فرانسوی کتاب تاریخ جادوگری، شواهد تفصیلی در این کتاب ارائه می دهد و اثبات می‌کند که شوالیه‌های معبد گام مهمی را در گسترش تعالیم کابالا برداشتند. فراماسونری خود را شاخه‌ای از شوالیه‌های معبد می‌داند که بعد از تعقیب توسط کلیسا بسیاری از آنان به سمت اسکاتلند گریختند، چون کشور امنی برای آن‌ها به شمار می‌آمد. آن‌ها تحت حمایت پادشاه اسکاتلند «روبرت بروس» به اسکاتلند پناه بردند و تجدید سازمان کردند. شوالیه‌ها به دهکده روزلین رفتند. این منطقه زیر نظر یکی از قدیمی‌ترین و قدرتمندترین طوائف اسکاتلند به نام سینکلر «Sinclairs» بود. شهسواران معبد در این ناحیه و در این قلعه بعد از 1312 تحت حمایت بارون سنت کلر می‌زیستند. گفته می‌شود در این منطقه خاص و در قلعه روزلین (Rosylin castle)، شوالیه‌ها توانستند اشیاء و اسناد خود را مخفی کنند. در کنار قلعه، کلیسای کوچکی به سفارش سر ویلیام سنت کلر بین سال‌های 1446 تا 1448 بنا گردید. او معماران دوره گرد و سنگ‌تراشان را از سراسر اروپا جمع کرد و در نزدیک دهکده روزلین خانه‌های جدیدی بنا شد و لژی در آن افتتاح گردید. به این ترتیب بود که بذر فراماسونری در اسکاتلند کاشته شد و هنوز هم تا به امروز «لژ کهن اسکاتلند» شاخه اصلی فراماسونری به شمار می‌رود. بنا به گفته هارون یحیی متقاعد کننده‌ترین دلیل اتحاد شهسواران معبد و ماسون‌ها در اسکاتلند قلعه و کلیسای روزلین است چرا که علاوه بر شوالیه‌های معبد، فراماسون‌ها و فرقه سری روزی کراسین‌ها در ساخت آن کوشیدند.
25. مرلین منسون که نام اصلی‌اش برایان وارنر می‌باشد، نام خود را از «مرلین مونرو» و فامیل خود را از «چارلز منسون» گرفته است. این شخصیت گرچه خواننده یک گروه موسیقی است، اما امروزه بزرگترین مبلّغ شیطان‌گرایی در جهان محسوب می‌شود؛ چرا که به جرئت می‌توان گفت شیطان‌گرایی در دنیا به واسطه کلیسای شیطان و آنتوان لاوی رایج نشده، بلکه توسط او رایج شده است. لازم به ذکر است امروزه کلیسای شیطان در هیچ کجا دفتر یا شعبه‌ای ندارد. بلکه سایر مکاتبات رسمی این فرقه از طریق یک صندوق پستی صورت می‌پذیرد. البته این کلیسا مراسم خود را از ادانه در سطح شهر برگزار می‌کند. مرلین منسون ارتباط خوبی با کلیسای شیطان داشته چنانچه آنتوان لاوی نویسندة انجیل شیطان، مرلین منسون را واعظ اعظم کلیسای شیطان معرفی کرد. او حتی در نگارش دیباچه کتابی از آنتوان لاوی هم دست داشته و از کلیسای شیطان کارت قرمز درجه 3 را نیز دریافت کرده است. اما چیزی که خیلی عجیب است این است که گرچه او شیطان گراست اما نام او را در تیتراژ بسیاری از فیلم‌های مطرح آمریکا می‌توان دید. تنها 52 فیلم و برنامه تلویزیونی از موسیقی او در کارهایشان استفاده کرده‌اند. برای نمونه نام او را در موسیقی فیلم‌های مطرحی چون ماتریکس، مقیم شیطان، قاتلین بالفطره می‌بینیم. همچنین نام او در فیلم بزرگراه گمشده به عنوان بازیگر به چشم می‌خورد. بیشتر این فیلم‌ها توسط کارگردان‌های مطرح کار شده اند و حتی ‌برنده جوایز جهانی هم هستند. اما او مگر در کنسرت‌هایش چه می‌کند که اعتراض مردم را بر انگیخته است. او در کارهایش کثیف‌ترین اعمال شیطانی را از طریق شعر، موزیک و تصویر به تصویر کشیده است. برای همین می‌توان گفت ساده‌ترین توهین او به مسیحیت پاره کردن انجیل در کارهایش بوده است. اما او همیشه به کارهای توهین‌آمیز و مبتذل خود ادامه داده و هیچ مانع قانونی برای فعالیت‌هایش نداشته است. حمایت تبعیض‌آمیز رسانه‌های غربی از منسون چنان آشکار و واضح بوده که حتی برخی گروه‌های شیطانی دیگر که بی‌نصیب از این امتیازها شده‌اند نسبت به این حمایت‌های افراطی دولتی انتقاد و اعتراض کرده‌اند. اولین جمله‌ای که بعد از دیدن کارهای او به ذهن متبادر می‌شود این است که چطور به او اجازه چنین کارهایی داده می شود. اما جالب است بدانید او قبل از اینکه به خاطر توهین به خدا یک میلیاردر شود، در یک فروشگاه موسیقی کار می‌کرده است. 
26. نئوپاگان‌هایی که بستر طبیعت را می‌پرستند و در سال 1954 به دست جرالد گارنر، انگلیسیِ جادوگر تأسیس شد.
27. عروسکی نمادین از فردی که می‌خواهند اذیت کنند می‌سازند و بعد با فرو کردن سوزن در آن عروسک، فرد را از راه دور مورد اذیّت قرار می‌دهند و گاه می‌کشند.
28. مراسمی که از جادوگران پیشین که منسوب به کابالا بوده‌اند، برجای مانده است. شبات همان سبت؛ یعنی شنبه است. این مراسم، نمازی در یهودیت متأثر از فرقه کابالا نیز دارد که در شب جمعه خوانده می‌شود، ولی شبات جادوگرها با اذکار و اوراد جادویی همراه است که همراه هم لخت زیر نور ماه می‌رقصند و پایکوبی می‌کنند. زمان این مراسم‌ها در اوقات تغییر طبیعت است که به صورت جشن و پایکوبی از دوران سلتی‌ها برجای مانده است. بدین صورت که مراسم شبات مخلوطی از آموزه‌های سلتی‌گری و کابالیسم است.
 29. اسپایدرمن یا مرد عنکبوتی برای انداختن تار از دست‌هایش، اشکال متفاوتی را به انگشتانش می‌دهد که تار از دستانش خارج نمی‌شود تا اینکه دستانش را به حالت شاخ بز بافومت در می‌آورد. رجوع کنید به فیلم اسپایدرمن. 
30. «نئو» در حقیقت همان « New christ» یا «مسیح جدید» است که بر خلاف عیسی مسیح (ع)، نه از میان پارسایان که از بین تکنیسین‌ها انتخاب می‌شود! در نتیجه پیامبر آخر‌الزمان به جای آنکه «تئوریسین» باشد، یک «تکنیسین» است. در قسمت‌های دوم و سوم فیلم، با ترویج شکاکیّت و حیرانی و به هم ریختن مرزهای دنیای واقعی و مجازی، بنیان فکری مخاطبان ظاهراندیش را از هر ایدئولوژی و استحکامی خالی می‌کند.
31. هاآرتص در گزارشی از این واقعیت پرده برداشت که اکثر سوپرقهرمان ها خالقانی یهودی در پشت سر دارند که رؤیاهای آن‌ها را تعبیر می‌کنند و اعتقادات آن‌ها در قهرمان‌هایشان رسوخ کرده است. به گزارش مشرق، در اواسط دهه 1930، همزمان با رکود بزرگ و ظهور آلمان نازی، «جری سیگل» و «جو شوستر» به فکر خلق شخصیت قهرمان افسانه‌ای با عضلاتی پیچیده و شنلی بلند و برافراشته افتادند که به جنگ با بدی‌ها و شیطان برخاسته بود. شاید سوپرمن مانند خالق آن یک یهودی نباشد ولی برخی پژوهشگران، متخصصان و کارشناسان کتاب‌های مصور و خاخام‌های یهودی معتقدند که «کلارک کنت»- سوپرمن- به صورت دقیقی تحت تأثیر میراث و تفکرات خالق یهودی‌اش قرار گرفته است. روزنامه صهیونیستی هاآرتص به بهانه راه افتادن دو نمایشگاه در دانشگاه براون آمریکا که به صورت تخصصی به نقش یهودیان در ژانر کتاب‌های مصور [کارتون و کمیک استریپ] می‌پردازد گزارشی را دربارة سوپر قهرمان‌ها و خالقان یهودی‌شان منتشر کرده، است از نگاه نویسنده این گزارش اگر چه هیچ یک از این قهرمان ها قیافه‌ای یهودی ندارند اما خلق وخو و اعتقادات خالقان خودشان را به ارث برده‌اند و اگر اندکی توجه شود می‌توان کارتونیست‌های یهودی را پشت سر سوپرمن‌ها تشخیص داد. گزارش  هاآرتص درادامه توضیحاتش درباره نمایشگاه دانشگاه براون این نمایشگاه را با هدف بررسی نقش مهم و بنیادی یهودیان در تولید کارتون [شامل کاریکاتور، کمیک استریپ و شخصیت‌های کارتونی] در دنیای غرب و خصوصاً آمریکا بویژه نقش آن‌ها در تأسیس مجله کاریکاتور "MAD mag"; که یکی از نشریات مشهور کارتون در غرب است، معرفی می‌کند و همچنین این نمایشگاه قرار است تا به نقش کلیدی یهودیان در طراحی شخصیت‌هایی مانند سوپر من، اسپایدر من، هالک افسانه‌ای، بت من و کاپیتان آمریکا نیز بپردازد. کارتونیست‌هایی که به خلق این شخصیت‌ها دست می‌زدند اغلب یهودیان مهاجر به آمریکا بودند، هاآرتص با اشاره به اینکه تاریخی اضافه می‌کند که یهودی‌های مهاجر به آمریکا در کارتون‌های خود با دشمنان‌شان می‌جنگیدند که در سال‌های ابتدایی شخصیت‌های کمیک استریپ و کارتونی هیتلر در رأس این دشمنان بود، به عبارت بهتر این شخصیت‌ها آرزوهای یهودیان را به نمایش می‌گذاشتند. بر اساس آنچه این روزنامه در گزارش خود آورده به نظر می‌رسد که یکی دیگر از آرزوهای یهودیان مهاجر به آمریکا تسلط و راهبری این کشور بوده؛ آرزویی که در قالب تلاش‌های ستاره‌های خلق شده توسط آن‌ها نشان داده می‌شود و هاآرتص از آن با عنوان «تلاش برای بازگرداندن آمریکا به مسیر اصلی خود» یاد می‌کند. 
32. معرفی چند تن از یهودیان و ماسون‌هایی که اقتصاد جهان را تحت تأثیر قرار داده‌اند: پر، یاکوبسن ـ یهودی، سوئدی، کارشناس بین‌المللی پول، بانک‌های مرکزی کشورهای اروپایی برای تثبیت سیاست آینده پولی خود، از وی دستور می‌گرفتند. رئیس اجرائی عملیات بین‌المللی پول بوده است. 1963 ـ 1894. کافمن برانیگ ـ یهودی، اولین فردی است که وام مسکن را به کار گرفته است. لیدر کشاورزان سیسل بود و موجبات اخذ اعتبار کشاورزی زارعین را در مقابل رهن مزارعشان فراهم نمود. در این روش مزرعه‌ای که نیازمندی‌هایی نظیر کود و بذر و سرمایه را تکافو ننماید از طرف بانک حراج می‌شود. در قرن هیجدهم می‌زیسته است. اسحاق بوت ـ یهودی، اقتصاد دان ایرلندی ـ به علت فعالیت‌های مداوم و تحقیقات وسیع در زمینه مسائل کار، بیمه، و بازنشستگی، به شهرت رسید. 1879 ـ 1813. آلفرد اسحاق ـ یهودی، اقتصاد دان آلمانی و استاد دانشگاه نورنبرگ، به بهانه آلمان هیتلری با عده زیادی از یهودیان به ترکیه سفر کرده و مدت‌ها استاد دانشگاه استانبول بود. 1956 ـ 1888. یوسف دوبرتس برگر ـ یهودی، استاد دانشگاه کراتس کشور اتریش و استاد دانشگاه استانبول، عضو حزب کمونیست اتریش. فریتس نوی مارک ـ یهودی، اقتصاد دان. پل آینزیک ـ یهودی، اقتصاد دان مجارستانی. مبانی فراماسونری، هارون یحیی، ص226.
33. به چند سایت خیریه فراماسونری رجوع کنید

http://www.grandcharity.org     
http://www.cheshiremasons.co.uk
  


نوشته شده در  دوشنبه 91/1/21ساعت  1:42 عصر  توسط عضو گروه شهیداوینی 
  نظرات دیگران()

ایام سوگواری حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها را به حضرت صاحب الامر عجل الله تعالی فرجه الشریف و امت دیندار تسلیت عرض می کنم. نشریه فرهنگ پویا یکی از جدی ترین و منظم ترین نشریاتی بوده است که برای دانشجویان و طلاب اندیشمند در قم منتشر می شود. شماره جدید آن درباره بیداری جهانی و بیداری اسلامی و آسیب شناسی آن است که واقعا خوانی است. این نشریه یکی دیگر از برکات وجودی استاد عزیز ایه الله مصباح یزدی می باشد. لینک متن کامل مقالات شماره بیستم مجله فرهنگ پویا بحثهای خوب و مفصلی درباره فراماسونری دارد و از نوشته های متقن و اساتید مطرح و محققی چون آیه الله مصباح یزدی و استاد شمس الدین رحمانی و دکتر موسی حقانی و دکتر سیداحمدرهنمایی بهره جسته است، حتما این مطلب را بخوانید تا برخی بحث های ضعیفی که اخیرا در اینترنت درباره فراماسونری مطرح شده است را بازشناسی کنید. اما آنچه به حیطه وظایف ذاتی این وبلاگ مربوط می شود، مقاله خوبی است که محمود علی پور در باب فراماسونری در سینما نگاشته است. بخش دوم این مقاله ارزشمند را به شما عزیزان تقدیم می کنم: بخش اول این مقاله را در همین وبلاگ و متن کامل را در سایت نشریه فرهنگ پویا ببینید.

دجّال دیجیتالی

«بگذار ملّت آمریکا برای یک بار بفهمند که این نه یک انحطاط طبیعی، بلکه توطئه حساب شده و ویرانگری است که ما را احاطه کرده است…» این جمله‌ای است که «هنری فورد» آمریکایی قریب نود سال پیش در روزنامه مشهور «دیر بورن ایندیپندنت ـ Dear Born Indipendent» نوشت و آمریکاییان را از سقوط در منجلاب فساد مادی و انحطاط اخلاقی برحذر داشت. او در سلسله مقالات معروف خود، از جریان سازماندهی شده و نظام‌مندی سخن گفت که تدریجاً با ترویج لیبرالیسم اخلاقی و تساهل اعتقادی، جامعه آن روز آمریکا را به سمت فساد و تباهی سوق می‌داد.

نشان دادن گناهان و کم کردن بار عذاب وجدان و یا توجیه گناهان؛ از دیگر برنامه‌های هالیوود است. ساخت فیلم‌های متعدد از زندگی فاحشه‌های دوران جنگ و دوران رکود اقتصادی، توجیه‌گر عمل قبیح این گناهکاران و عاصیان درگاه خداوند شده است و از شخصیت آنان فرشتگانی مهربان و ایثارگر پدید آورده است. روند ضد اخلاق‌گرایی صنعت فیلم هالیوودی، آنچنان پیشرفته است که همجنس‌بازی زنان و مردان و کودک‌آزاری، بدون هیچ دغدغه و اعتراضی پذیرفته می‌شود و حتی جوایز متعدد می‌گیرند.

فیلم قوی سیاه (black swan)که نامزد جایزه اسکار 2011 بود، داستان رقاصه باله‌ای است که به طور علنی و آشکار، اعمال منافی عفت از خود در فیلم نشان می‌هد.

در فیلم مالنا (Malèna)، زن یکی از رزمندگان ایتالیایی که در جنگ به سرنوشت نامعلومی دچار شده است، روسپی نیروهای نازی می‌شود و بعد از پایان جنگ که شوهرش برمی‌گردد، برای فرار از حرف مردم، به شهر دیگری کوچ می‌کنند. یا در فیلم هانیبال(Hannibal)، زنان و مردانی دزدیده می‌شود تا عده‌ای دیگر از خونشان حمام بگیرند. نشان دادن زدن گردن این زنان و مردان دزدیده شده و فوران خون آن‌ها تا پر شدن وان حمام از خون آن‌ها و یا خوردن گوشت آدمیزاد و یا کشتن کودکی 10 ساله با اسلحه جلوی هم بازی‌هایش؛ تنها نمونه‌ای اندک از صحنه‌های خشونت‌بار و وقاحت‌آمیز این فیلم‌هاست.

در فیلم گناه اصلی (orginal sin) با بازی آنجیلینا جولی، داستان زنی یتیم را نشان می‌دهد که دست‌آویز یکی از پسران نوانخانه‌ای شده است که در آنجا بزرگ شده‌اند. پسرک شیاد از این دختر به عنوان طعمه برای دزدیدن ثروت مردان ثروتمند استفاده می‌کند و او را به زنی آن‌ها می‌فرستد، در حالی که خود با او رابطه دارد.

در فیلم کوئین، زندگی نویسنده‌ای مجنون به تصویر کشیده می‌شود که داستان‌های جنسی می‌نویسد. در این فیلم، نویسنده مجنون بارها به خداوند توهین می‌کند. امثال این فیلم‌ها که به زندگی گنهکاران و نشان دادن گناهان آن‌ها می‌پردازد، بسیار زیاد است که دیگر نیازی به آوردن ندارد و شاید بتوان گفت فیلمی که در آن گناه نمایش داده نشود، ساخته نمی‌شود. شُرب خمر، قماربازی، دزدی، همخوابگی محارم، قتل، تجاوز، همجنس‌گرایی، اعتیاد به مواد مخدر، خیانت در روابط همسرانه، دروغ و فحش‌های رکیک؛ نقل و نباتی است که در هالیوود رایج است. در این بخش نیازی به اشاره به چند فیلم نیست و به جرئت می‌توان هر فیلمی که در هالیوود تولید می‌شود را نام برد. 

دروغ‌پردازی و توجیه‌گری
فراماسونری همواره با گردش آزاد سرمایه در دنیا به تجارت می‌پردازد32 و در قالب سازمان‌های خیریه33و بشردوستانه، سعی در ساختن چهره‌ای موجّه و مثبت از خود داشته است. رویکرد سینمایی دهه اخیر هالیوود هم، ساخت و پرداخت چنین جلوه‌ای از این سازمان بوده است. ماسونرها با سری فیلم‌های گنجینه ملی2004 National Treasure، سری رمز داوینچی(da vinchi code) و سری مستند راز(SECRET)، سعی کرده‌اند تاریخچه‌ای ساختگی برای خود دست و پا کنند. در این سری‌ها خود را افرادی آزاد، مستقل، بشردوست، نخبگان جامعه و مورد قهر مذهب نشان می‌دهند که در طول تاریخ خود را با حفظ اسرار محافظت کرده و میراث خود را تاکنون به دست بشر کنونی رسانده‌اند و از مخاطب می‌خواهند که او اکنون از این میراث حفاظت کرده و با احترام فراوان، از میراث‌داران این ارث گرانبها، تقدیر کنند و در هر جا که نامی از ماسون شنیدند، قدردان زحمات آنان باشند؛ گنج و میراثی که مذهبی‌ها سعی در تخریب آن داشته‌اند، زیرا که می‌خواستند با این ترفند بر مغزها و اراده‌ها حکومت کنند و انسان را به استثمار بکشانند که به یُمن وجود ماسون‌ها، عقیده آزادی برای آن‌ها به ارمغان آورده شده است. گنجی که در آن مشت خدا باز می‌شود و نشان می‌دهد چگونه خداوند بشر را تحت بردگی خود درآورده و استثمار می‌کند و آزادی‌های او را ممنوع کرده است. گنجی که نشان می‌دهد خداوند تنها یک خالق است که جهان را خلق کرده و بازنشسته گردیده است و عده‌ای سودجو با اسم نبی و بعد از آن به اسم روحانی چگونه از این ناآگاهی مردم سوء استفاده کرده و بر گُرده اجداد و نیاکانشان نشسته و حکومت کرده‌اند. حکومتی که پادشاهان سایه خداوند و روحانیون بازوی خداوند بودند. ماسونرها در قداست و شرافت گنج خود و آزادی فکری که دست‌آورد اصلی آن است، یادآور می‌شوند که آن را از دل تاریخ سیاه قرون وسطی، به وسیله آزادمردانی که یوغ شکنجه‌ها را تحمل کرده، ولی اسرار خود را حفظ کردند، به دست انسان امروزی رسانده‌اند. در فیلم گنجینه ملی، پیرمردی برای نوه خردسالش داستان ارتباط شوالیه‌های معبد و بنیان‌گذاران آمریکا را بیان می‌کند. او به نوه‌اش می‌گوید شوالیه‌های معبد به همراه فراماسون‌ها محافظان گنج آمریکا بوده‌اند. پدربزرگ سعی دارد برای نوه خود که نماینده نسل جوان آمریکا است، هویتی قهرمانانه و افتخارآمیز از شوالیه‌های معبد و گروه دنباله‌روی آن‌ها یعنی فراماسون‌ها به تصویر کشد.

کودک :پدربزرگ ؟... ما شوالیه‌ایم؟ 
پدربزرگ: می‌خوای باشی؟... خیلی خوب. زانو بزن... "بنجامین فرانکلین گیتس"... شما وظیفه "شوالیه های معبد"  "میسون‌های آزاد "و خانواده گیتس رو به عهده می‌گیری... آیا قسم می‌خوری ؟
کودک: قسم می‌خورم.
فیلم فرمان (the order)، داستان یک شوالیه فنلاندی به نام چارلز لیوایلنت است که برای جنگ به اورشلیم می‌رود. او وقتی می‌بیند شوالیه‌ها با این‌که به خدا ایمان دارند مرتکب قتل و خونریزی می‌شوند، مسیر خود را از شوالیه‌های دیگر جدا می‌کند و روزهای زیادی در خیابان‌های بیت‌المقدس سرگردان می‌شود. او کشف و شهودهای خود را در جریان سرگردانی‌اش در بیت‌المقدس در کتابی به نام فازار مکتوب می‌کند. این مکتوبات اساس شکل‌گیری فرقه‌ای مذهبی می‌شود که از اعتقادات سه مذهب اصلی اسلام، مسیحیت و یهود آمیخته است. او بعدها از طرف پاپ‌ها و مقامات مذهبی مسیحیت، به کفر و ارتداد متهم می‌شود و توسط شوالیه‌ها کشته می‌شود. در پی کشته شدن او، فصل نهایی کتابش گم می‌شود؛ فصلی که در آن به دو نکته مهم اشاره شده است: یکی نقشه گنج سلیمان و طلاهایی که در زیر شهر اورشلیم پنهان شده است و مورد دیگر که البته بسیار مهم‌تر از گنج می‌باشد، پیش‌بینی انقلابی در آینده است.
در ادامه فیلم، در زمان حال و در اواخر قرن 20 می‌بینیم که در فلسطین اشغالی، فرقه‌ای شبیه شوالیه‌های معبد وجود دارد که پیرو چارلز لیوایلنت می‌باشند و معتقدند در کتاب فازار، پیش‌بینی جنگی خونین بین اسلام و مسیحیت شده است و آن‌ها باید با تخریب مسجدالاقصی شرایط این جنگ را به وجود آورند. به چند نمونه فیلم در این زمینه اشاره می کنیم:
    Seongbulsaui bam1970, Rencontre avec le dragon2003, Tempelriddernes skat 1 2006, Tempelriddernes skat 2 2007, Tempelriddernes skat 3 2008, Don't Wake the Dead 2008 ,Arn - Tempelriddaren 2007

سراب خودخواهی
فطرت پاک و تشنه معنویت جوانان غربی و شرقی در دو دهه اخیر سبب سرخوردگی‌شان از این نوع فیلم‌ها شد که با برنامه‌ای حساب شده، چرخ این تانک به جهت معنویت حرکت کرد و برای تسکین دادن روح تشنه جوانان، از مُسکّن‌ها و مُخدّرهای معنوی استفاده بردند و به تبلیغ معنویتی بدون خدا پرداختند. معنویت و آرامشی که با اعتقاد به آموزه‌هایی تجربی و عقلانی و گاه متوهّمانه و شرک‌گرایانه جایگزین تعالیم به سخره گرفته انبیا (ع) شد. اوج خودخواهی و کبر در خودپرستی است که این ماشین جنگ فرهنگی با تولید فیلم‌های شبه معنوی، فطرت‌های الهی را به فطرت‌هایی شیطانی مبدّل ساخت.

در فیلم جنگجوی درون 2006peaceful warrior، پسر ژیمناستی که برای مسابقه آماده می‌شود، در حادثه رانندگی پایش خُرد می‌شود و امید خود را برای رفتن به المپیک از دست می‌دهد. در این حال با پیرمردی آشنا می‌شود که به او روحیه خودباوری و اتکا به خود را یاد می‌دهد و در نهایت پسر در المپیک شرکت می‌کند و موفق می‌شود. نمونه فیلم‌هایی که در آن از خدا خبری نیست و هیچ چیز با دعا و توسل حل نمی‌شود، در هالیوود به حداکثر رسیده است و شاید بتوان به جرئت گفت فیلمی که در آن وجود خدا لمس شود، نایاب است.تبدیل ادیان ابراهیمی به ادیان غیر ابراهیمی، از دیگر پروژه‌های سینمای هالیوودی است. در این روند سعی می‌شود تا افراد از دین ابراهیمی به شدت متنفّر شده و جواب سؤالات خود و آرامش خود را در ادیان و فِرَق غیر ابراهیمی بیابند. ادیان غیر ابراهیمی زمینه‌ساز سلوک شخص به سمت خودپرستی و خودمحوری است. در این نوع آیین‌ها، همه چیز برای رسیدن به آرامش است نه بندگی.

در فیلم دود مقدس 1999Holy Smoke داستان از این قرار است که روث؛ دختر مسیحی بسیار لاابالی است و در سفر به هند، به خاطر روح حقیقت‌جویش، به چشیدن لذت معنوی و باز شدن چشم سوم توسط بابا میهمان می‌شود. این بیداری ناگهانی برای روث، او را مشتاق می‌کند تا گمشده خود و خستگی‌های مذهب قبلی یعنی مسیحیت را با دین جدید ترمیم کند. روث دختری سکسی است که با سؤالات جدی در مورد فلسفه زندگی روبرو بوده و اکنون می‌تواند برای هر کدام از سؤال‌های خود یک پاسخ قانع‌کننده بیابد. خانواده روث نگران از تغییر ناگهانی روث و مذهب بیگانه، سعی در برگرداندن او دارند.

پی جی روانشناسی که تخصص او خارج کردن افراد از فرقه است، مأمور انجام این عملیات می‌شود، ولی متأسفانه پی جی خود عامل نیست و شخصی بی‌اخلاق است، چرا با بی‌تقوایی و عدم پرهیز و سوء استفاده از موقعیت خود، حرف‌های خود را زیر سؤال می‌برد. و نیز این‌که پدر روث که با منشی‌اش فرار می‌کند و خیانتی در حق مادر روث می‌کند نیز از مخالفان سرسخت مذهب هندوئیسم است. همچنین برادر دیگر روث همجنس‌باز است و زن برادر دیگر روث، به نام ایوان، خیانت‌پیشه و خارج از اخلاق خانوادگی عمل می‌کند.

این همه بی‌عفتی از سوی خانواده مسیحی و سوء استفاده از موقعیت‌ها باعث می‌شود روث میان آیین تازه و اختلالات ایجاد شده توسط پی جی سرگردان شود، ولی عاشق شدن پی جی و تأیید حرف‌های روث توسط پی جی، قوّت قلبی برای روث می‌شود که به راهش ادامه دهد. در کل فیلم سعی می‌شود که خانواده‌های مسیحی و یا افراد مردّد برای گرویدن به آیین هندوئیسم را کاملاً از شک و تردید بیرون بیاورد و با مطرح کردن سؤالات سختی که فرد متخصصی می‌پرسد و جواب‌های قانع‌کننده، شک و شبهه را از دل آن‌ها بیرون کند و زمینه مناسبی جهت گرویدن به آن آیین ایجاد کند. به چند نمونه از این فیلم‌ها اشاره می‌کنیم: 
    The Man Who Would Be King (1975) Au hasard Balthazar (1966) The Holy Mountain (1973) Easy Rider (1969) About Schmidt (2002) The Drifter (2009) Exils (2004) The Trial of Billy Jack (1974) Hide Out (2004) Broken Rhyme (2006)
استفاده از نمادها و ترویج آن‌ها در فیلم‌ها برای آماده‌سازی ذهنی مخاطب از اعتقادات و داستان‌های مرتبط با آن، بسیار زیاد مورد استفاده قرار می‌گیرد. مثلاً در یک مورد، minster حیوانی به شکل انسان و با بدن اسب که از افسانه‌های یونانی است، در قریب به دوهزار فیلم مورد استفاده قرار گرفته است. تعداد فیلم‌های مروّج باستان‌گرایی به دلیل کثرت حذف گردیده است. 
    پی‌نوشت‌ها:
1. Marie-Georges-Jean Melies
2.dreyfus alfred
3. Emile Francois Zola نویسنده مستهجن‌نویس فرانسوی که در آثارش با نسبت دادن زنای کشیش با دختران و زنای محارم، تنفر عمومی را برانگیخت و بارها توسط مردم مورد اعتراض‌های شدید واقع شد. او فردی اومانیست بود که بی‌خدایی در آثارش موج می‌زند.
4. در وب سایت ویکی پدیا در لیستی تحت عنوان یهودیان آمریکایی شاغل در هالیوود قریب به 1400 نفر از بازیگران، کارگردانان، تهیه کنندگان، فیلم برداران و دیگر عوامل سینمایی لیست شده است.
    List of Jewish American entertainers در سایت ویکی پدیا با آدرس -http://en.wikipedia.org/wiki/List_of_Jewish_American_entertainers
5. http://www.unitylodge.ca/home / در سایت لژ unity lodge 710 g.r.c کانادا تعداد بیش از 120 نفر از اعضای این لژ که در هالیوود مشغول به کار هستند، در مقاله ای با نام ماسون ها در هالیوود اعلام کرده است. این فقط یکی از لژهای سراسر دنیاست و آن هم به صورت آشکار لیست خود را ارائه کرده است. John Aasen،William Bud Abbott،Max Asher،Eddie Baker،Josephine Baker، Phil Baker، Carl Ballantine،Leslie Banks ،Theda Bara ،Billy Barty ،Billie Bevan، John Boles، George Brent،Joe E. Brown،Edgar Buchanan ،John Bunny ،Bob Burns، Sir Michael Caine، Cantiflas،Eddie Cantor،Glen Cavender ،Charles ‘Charlie’ Chase ،Louis W. Chaudet، George M. Cohan، Ray Bidwell Collins،Chester Conklin، Donald Crisp، Ossie Davis،Don DeFore،Joseph DeGrasse ، Reginald Denny،Brian Donlevy، ،Charles R. ‘Buddy’ Ebsenjr ،Leon Erroll،Douglas Fairbanks, Sr. ،George D. Fawcett ،George Formby، Christian J. Frank،Clark Gable ،John Gilbert، Harold Edward ‘Red’ Grange، Walter Hampden،Oliver Hardy، Jean Hersholt، DeWolf Hopper،Harry Houdini،Burl Ives ،Al Jolson ،Buck Jones،Duke Kahanamoku ، Emmett Kelly Jr.، Fred Kelsey، Max Asher, Eddie Baker, Billie Bevan, GlenCavender, Chester Conklin, Fred Kelsey , Hank Mann،Otto Kruger ،Carl Laemmle،Bert Lahr ،Robert Z. Leonard، Elmo Lincoln، Harold C. Lloyd،Hank Mann، Frank Morgan، Conrad Nagel،Oscarito، Dick Powell، Richard Pryor،Chips Rafferty، MattiHelgeRanin، Roy Rene،Michael A. Richards، Don Rickels، Paul Robeson،Edward G. Robinson،Charles P. ‘Chic’ Sale ،Peter Sellers ،Milton Sills،Richard ‘Red’ Skelton ،Leo Slezak،Sir C. Aubrey Smith ، Lewis Stone،Lyle Talbot، Danny Thomas، John Charles Thomas،John R. Thomas،Richard Todd ، Hal Brent Wallis،Henry B. Walthall،David Warfield ،Karl Adrien “Grock” Wettach ،Thomas A. Wise، William Wyler، ‘Ed’ Wynn،Frank R. Adams،Nathan Axelrod ، Carter T. Barron،J. Stewart Blackton، Charles Albert Browning،Ray Collins، Norm Crosby، Cecil B. DeMille،Ned E. Depinet،Victor Fleming ، William Fox،Clark H. Getts، Arthur Godfrey، Ernest Haller،Rufus King، Chester Lauck ‘Lum’،Norris Goff ‘Abner’ ،Louis B. Mayer، Hal Mohr ‘Phantom of the Opera’، Rafael Sabatini،Felix Salten (Felix Salzmann)، Joseph M. Schenck، Jack L.Warner،Pelham Greville Wodehouse، William Wyler،Darryl F. Zanuck، Florenz Ziegfeld، Adolph Zukor
6. http://freemasonry.bcy.ca/fiction/cinema.html با عنوان Masonic references in cinema فیلم ها عبارتند از Across the Pacific (1942)
    The Affair of the Diamond Necklace (2001) ،,L"Âged"or (1930), Aliens (1986),American Gangster (2007) ,Anatomie (2000) ,El Ángelexterminador "The Exterminating Angel" (1962), The Ant Bully (2006), The Apocalypse Watch (1997), Arachnophobia (1990), Are You a Mason? (1915), Are You a Mason? (1934), Bad Boys II (2003), Big Fish (2003) ,Bird (1988), Bobby Bumps Starts a lodge (1916), Brothers War (2009),The Celebration. "Dogme 1, Festen" (1998), Chan Is Missing (1982), Collateral (2004) ,Conspiracy Theory (1997), Coup de torchon (1981), Cremaster Cycle (1995-2002), The Da Vinci Code (2006) ,Dance of the Dead (2008) ,Dolores Claiborne (1995) ,Domino (2005), Elmer Gantry (1960) ,The End of Days (1999), Erin Brockovich (2000), Fargo (1996) ,Flushed Away (2006), From Hell (2001)
    Gattopardo, Il "The Leopard" (1963), Ghosts of Mississippi (1996), The Godfather Part III (1990), Guess Who (2005), Gypsy (1962), Help! (1965), Hollywood Homicide (2003), How to Marry a Millionaire (1953), How to Succeed in Business Without Really Trying (1967)
    The Imaginarium of Doctor Parnassus (2009), In Cold Blood (1967), Into the Wild (2007), Jack the Ripper (1988), Keeping in Shape (1942)
    Kiss Me, Stupid (1964), League of Extraordinary Gentlemen (2003), The Librarian (2006), Like Water for Chocolate [Como aguapara chocolate] (1992), Lone Star (1996), Lonely Hearts (2006), Lost Horizon (1937), Mad Max Beyond Thunderdome (1985), Magnolia (1999) 
    The Majestic (2001) ,The Man (2005) ,Man on the Moon (1999) ,The Man Who Would Be King (1975) ,Miami Vice (2006) ,Midnight in the Garden of Good and Evil (1997), Mississippi Burning (1988), Murder at the Gallop (1963), Murder by Decree (1979), Nashville (1975), National Treasure (2004), National Treasure Two: Book of Secrets (2007), Nostradamus (1994), Once a Mason (1919), Overboard (1987), Paint Your Wagon (1969), Paper Moon (1973), Peggy Sue Got Married (1986), Revelation (2001), Road Rage (1999), Rosewood (1997), The Searchers (1956), Secrets (1982), Shoot 'Em Up (2007), The Shop on Main Street (1965), Short Circuit (1986), Slacker (1991), Spartan (2004), State of Play (2009), Take Me Out To The Ball Game (1948), They All Laughed (1981), Things to Come (1936), Tombstone (1993), True Grit (1969), True Grit (2010), Unstable Fables: 3 Pigs & a Baby (2008),U-Turn (1997), War and Peace (1968), Wall Street: Money Never Sleeps (2010) ,We Own the Night (2007) ,Who Framed Roger Rabbit (1988), What Planet Are You From? (2000), What’s Eating Gilbert Grape (1993), Z (1969)
7. یکی از گسترده‌ترین و تأثیرگذارترین گروه‌های ماسونی در طول قرن هجدهم که در راستای ترویج آئین‌های شیطان‌گرایی نقش بسزایی را بازی نموده، انجمنی با عنوان «انجمن آتش جهنم» است. این انجمن که ابتدا در سال 1719 میلادی توسط فیلیپ دوک وارتن و دوستانش در انگلستان تأسیس شد، در مدت کمی شاخه‌های متعددی در سراسر اروپا ایجاد کرد. دوک وارتن که یکی از اعضای جوان انجمن‌های فراماسونری آن زمان در انگلستان و ایرلند بود، در مدت کمی توانست درجات بالایی در این انجمن‌ها به دست آورد، به طوری که در سال 1722 سمت استادی را از لژ انگلستان دریافت نمود. شعار اصلی این انجمن که بعدها جزء اصلی‌ترین شعارهای جریان شیطان‌گرایی در قرن‌های بعد شد، این بود: "هر کاری دوست‌داری انجام بده". این شعار اولین بار در قرن 16 توسط نویسنده اومانیست فرانسوی فرانکیس رابلیس مطرح شده بود. مشهورترین شاخة انجمن آتش جهنم توسط شخصی به نام سرفرانسیس داشوود در سال 1746 در انگلستان پایه‌گذاری شد. داشوود در آن زمان یکی از سیاستمداران و از اعضای پارلمان انگلیس بود و بعدها به عنوان رییس کل خزانه داری انگلستان منصوب شد. این گروه که در ابتدا تنها 12 نفر عضو داشت پس از مدت کوتاهی اعضای زیادی از میان طبقه اشراف و سیاستمداران انگلیس را به خود جذب نمود. یکی از مراکز تجمع این گروه در دهکده وست ویکمب امروزه به مکانی توریستی با عنوان "غارهای انجمن آتش جهنم" در انگلستان مبدل شده است. از اواخر قرون وسطی، آیین‌های شیطانی باب روز شد که مهمترین آن " جادوی سیاه " بود. در این دوران یهودی‌ها، جادوگری را به کتاب مقدس کشانیدند و مطالبی را به عنوان اسرار کتاب مقدس در زمینه جادوگری مطرح کردند. سپس جادوی حروف را ساختند و اینچنین شد که جادوگران مسیحی و یهودی با یکدیگر همدست شدند. ص12: در قرن هجدهم، طغیان علیه عقل و منطق آغاز گردید. داستان خون آشام‌های شبانه و وامپیرها نتیجه تمام تکامل جادوگری در لژ های ماسونی بود. تاریخ جادوگری، ایرج گلسرخی، ص11 و 12.
8.انکار ملائک خدا : در قرآن کریم ، در مورد ایمان به ملائک خدا ، چنین آمده است : « رسول بر آنچه خدا بر او نازل کرد ایمان آورده و همه مؤمنان نیز همه به خدا و فرشتگان خدا و کتب و پیامبران خدا ایمان آوردند [ و گفتند ] ما میان هیچ یک از پیامبران خدا ، فرق نگذاریم. فرمان خدا را شنیده اطاعت کردیم. پروردگارا ، ما آمرزش ترا می خواهیم و می دانیم که بازگشت ما به سوی توست.»در این مورد دیدگاه های ماسونی چنین است : « با این اطلاعات مختصر ومفید، می توان نتیجه گیری کرد، این موجودات که بعد از پیغمبر از طرف کسی رؤیت نشده و به نام ملائک به مردم شناسانده شده ، تصوری است سمبلیک از ذهن و خیال که در تمام ادیان از آن‌ها نام برده شده است.» انکار بقای ارواح و آخرت : آیات کریمه قرآن مجید ، در مورد روح چنین می فرماید : «[ ای پیغمبر ] ترا از حقیقت روح می پرسند. جواب ده که روح به فرمان خداست و آنچه از علم به شما داده اند بسیار اندک است.» «سپس آن  [ نطفه بیجان ] را نیکو بیاراست و از روح خود در آن دمید ، و شما را دارای چشم و گوش و قلب با حس و هوش گردانید ، باز بسیار اندک شکر و سپاسگزاری حق می کنید.» «کافران می گویند، آیا پس از اینکه ما در زمین نابود شدیم ، باز از نو زنده خواهیم شد؟ بلی [البته زنده خواهید شد] لیکن آن‌ها به شهود و لقای خدایشان کافرند. » در این مورد نظر ماسون ها چنین است : « بروز افکار بقای ارواح، به اندازه عقیده بر وجود خدا، قدیمی و کهنه است.»ـ ( نشریه معمار سنان ، شماره 24 ، ص32 « آیا بعد از مرگ ، حیات وجود خواهد داشت ، بشر هنوز نتوانسته است به این سوال پاسخ دهد. » (نشریه معمار سنان ، شماره 24 ص 8 سال 1977) : انکار دوزخ و بهشت : ماسون‌ها از عالم آخرت، بهشت و جهنم؛ به صفات موهوم و خیالی توصیف کرده‌اند و این دلیل بارزی از بی‌اعتقادی آن‌ها به دنیای آخرت است. از دیدگاه ماسون‌ها، برای داشتن اخلاق نیک، نیازی به دین نیست. دین که منبع اخلاق است، از نظر آن‌ها سبب ایجاد بیم و امید در دل انسآن‌ها می‌شود و در اخلاق یک فرد متدین، فضیلت به چشم نمی‌خورد. کسانی که عکس این مسائل را مدعی گردند، از طرف قشر ماسون به بی‌عقلی متهم می‌شوند. به عقیده ماسون‌ها، به پیروی از روش اولیسون، اخلاق نیز با توجه به شرایط زمان و مکان، بایستی در معرض تحول و دگرگونی قرار گیرد؛ به عبارت دیگر یک عمل منافی عفت، فردا به عنوان مظهر اخلاق نیک معرفی شود. اساس و اصل اهداف ماسونی، ضایع کردن ارزش‌های اخلاقی در جامعه است. ص207: هدف نشریه های ماسونی در متدین نشان دادن ماسون ها ، فریب دادن اذهان عمومی است. ماسون ها که با توجه به محتویات کتب و نشریاتشان و مدارک موجود ، لامذهب شناخته می شوند دارای تشکیلات سازمان یافته ای هستند که اهداف و مقاصد آن ، در نشر اخلاق پست و انتشار فساد در جامعه ، علی الخصوص جوامع مسلمان خلاصه شده است.) مبانی فراماسونری، هارون یحیی، ص 191 تا 207.
9.ماسون‌ها ظاهراً، مبارزه با خرافات و عقاید کهنه را هدف خود قلمداد می‌نمایند، ولی در اصل، هدف باطنی آنان مبارزه با ادیان به ویژه دین اسلام است. با این وصف نه تنها با وجود بسیاری از عقاید خرافی و توضیحات گمراه‌کننده تورات تحریف‌شده، علیه آن فعالیتی نشان نمی‌دهند، بلکه در مقام ستایش و تمجید دین یهود نیز برآمده‌اند. (مبانی فراماسونری، هارون یحیی، ص 275)
10.به عقیده ماسون‌ها، به پیروی از روش اولیسون، اخلاق نیز با توجه به شرایط زمان و مکان، بایستی در معرض تحول و دگرگونی قرار گیرد. به عبارت دیگر یک عمل منافی عفت، فردا به عنوان مظهر اخلاق نیک معرفی شود. اساس و اصل اهداف ماسونی، ضایع کردن ارزش‌های اخلاقی در جامعه است. (مبانی فراماسونری، هارون یحیی، ص 206).
11.انکار وحی و نبوت: «مگر عیسی مسیح، افکار مربوط به دین مسیحیت را از محل و محیط زندگی خود، منطقه جنوب غربی آناتولی و سرزمین مزوپوتامیه، جمع‌آوری ننمود؟ مگر محمد، اساس اسلام را از منطقه خودش الهام گرفته، تثبیت نکرد؟» با این توضیحات، معلوم می‌گردد، ماسون‌ها ضمن رد اسلام مبتنی بر وحی الهی، عقیده دارند که اسلام قواعدی است که توسط یک فرد داهی و باهوش، با جمع‌آوری آداب منطقه، به وجود آمده است، در حالی‌که اساس دین اسلام از طرف خداوند، به رسول خدا وحی گردیده، ماسون‌ها مدعی هستند که حضرت محمد (ص) با الهام از انجیل، اساس و پایه دین خود را انتخاب و قرآن را تحریر نموده است. (مبانی فراماسونری، هارون یحیی، ص 189 و 190).
12.از مدارک رسمی فراماسونری فرانسه که عمدتا در «نشریه» و «خبرنامه» رسمی شرق اعظم وجود دارد، ثابت می گردد که تمام لایحه‌های ضد روحانیتی که در مجلس فرانسه تصویب می‌گردید، پیش از آن در لژهای ماسونی تدوین شده بود و زیر نظر مستقیم شرق اعظم، که هدف آشکار آن‌ها کنترل هر کس و هر چیز در فرانسه بود اجرا می‌گردید است. (سخنان نماینده مسه Masse ، سخنگوی رسمی مجمع 1903، بیانگر این موضوع است: بالاترین وظیفه فراماسونری مداخله روزافزون در مبارزات سیاسی و ضد مذهبی است. موفقیت در مبارزه علیه روحانیت تا حد زیادی مرهون فراماسونری است... چرا که نیت، برنامه و روش‌های فراماسونری بود که به پیروزی رسید. اگر جبهه تثبیت شده است، مدیون فراماسونری و انضباطی است که در لژها آموخته شده است. اگر بخواهیم کار ناتمام خود را به انجام رسانیم، به هوشیاری و اعتماد دوطرفه نیاز داریم. همان طور که می دانید، این کار،.... مبارزه ضد روحانیت است که جریان دارد. جمهوری باید خود را از شر اجتماعات دینی خلاص کند و آن‌ها را با یک حمله قدرتمند پاکسازی کند. اقدامات ضعیف در هر کجا خطرناک است، دشمن را باید با یک ضربه از پا درآورد. انقلاب فرانسه اساسا انقلابی ضد دینی بود. در تلاش قاطعانه انقلابیون برای پاکسازی روحانیون همانند رفتاری که با اشراف نیز داشتند، خیلی از کشیشان کشته شدند و مؤسسات دینی و مکان‌های عبادی ویران گردید. ژاکوبین ها حتی می‌خواستند که مسیحیت را به طور کامل از بین ببرند و آیین الحادی که «دین عقلانی» می‌نامیدند جایگزین آن کنند. کشمکش در فرانسه بین سلطنت‌طلبان و انقلابیون ادامه یافت و در سال های 1830، 1848، 1871 سه انقلاب دیگر رخ داد، «جمهوری دوم» در سال 1848 و «جمهوری سوم» در سال 1871 تأسیس شدند. در فرانسه ماسون‌ها از سال 1877 اصلاحات زیادی به نام «ضد روحانیت» انجام دادند، از جمله غیر مذهبی کردن آموزش، اقدامات علیه مدارس خصوصی مسیحی، مؤسسات خیریه، سرکوب دستورات دینی و غارت کلیساها. این امور در بازسازی ضد دینی و ضد مسیحی جامعه انسانی نه تنها در فرانسه بلکه در تمام جهان، به اوج خود رسید.
13.بشر ناآگاه، با دسایس و برنامه‌های پیش‌بینی شده، برای ارضاء امیال خود به طرف فحشاء کشانیده می‌شود. روابط نامشروع، فاحشه‌گری و در نتیجه جنایات جنسی، روز به روز پردامنه‌تر و گسترده‌تر می‌شود. حتی به کودکان نابالغ نیز، تجاوز می‌شود. جوانان کم سن و سال، تشویق به برقراری روابط همجنس بازی می‌شوند. این قبیل مسائل از طرف نشریات آنچنانی وابسته به افراد خارج از دین و اخلاق، عادی تلقی گردیده مردم به ارتکاب گناه و نادیده گرفتن آداب و اصول مذهبی ترغیب می‌شوند. به موازات آن، با نمایش فیلم‌های مفتضح و با عرضه زندگی مشتی افراد مرفه کشورهای غربی و سرمایه‌داری، ملت را در جهت لامذهبی، رسوایی و زندگی پر آشوب سوق می‌دهند و در نتیجه با ترویج فساد و حاکم نمودن ذلت و تباهی در جامعه، پایه‌های اخلاق متکی بر دین را سست می‌گردانند. با مستولی کردن شهوت بر عقل و منطق، مردم روی در روی آداب و سنن دینی قرار داده می‌شوند. از همین نقطه، دشمنی با دین رخ نشان داده و در رگ‌های جامعه گرفتار در چنگال نامرئی ماسون‌ها، جاری می‌گردد. در این ضمن با چاپ مقالاتی نظیر عدم وجود خدا، یا مبحث تولید انسان از میمون در اثر اولسیون، در نشریات وابسته در جامعه‌ای که احساسات جنسی مردم آن به طور وحشتناکی تحریک گردیده، گام‌های آخرین برای رسیدن به مقاصد شوم برداشته می‌شود. (مبانی فراماسونری، هارون یحیی، ص346)

 
نوشته شده در  دوشنبه 91/1/21ساعت  1:38 عصر  توسط عضو گروه شهیداوینی 
  نظرات دیگران()

body {background-color: white; font-family: "Tahoma"; font-size: x-small;direction: rtl}

ایام سوگواری حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها را به حضرت صاحب الامر عجل الله تعالی فرجه الشریف و امت دیندار تسلیت عرض می کنم. نشریه فرهنگ پویا یکی از جدی ترین و منظم ترین نشریاتی بوده است که برای دانشجویان و طلاب اندیشمند در قم منتشر می شود. شماره جدید آن درباره بیداری جهانی و بیداری اسلامی و آسیب شناسی آن است که واقعا خوانی است. این نشریه یکی دیگر از برکات وجودی استاد عزیز ایه الله مصباح یزدی می باشد. لینک متن کامل مقالات شماره بیستم مجله فرهنگ پویا بحثهای خوب و مفصلی درباره فراماسونری دارد و از نوشته های متقن و اساتید مطرح و محققی چون آیه الله مصباح یزدی و استاد شمس الدین رحمانی و دکتر موسی حقانی و دکتر سیداحمدرهنمایی بهره جسته است، حتما این مطلب را بخوانید تا برخی بحث های ضعیفی که اخیرا در اینترنت درباره فراماسونری مطرح شده است را بازشناسی کنید. اما آنچه به حیطه وظایف ذاتی این وبلاگ مربوط می شود، مقاله خوبی است که محمود علی پور در باب فراماسونری در سینما نگاشته است. این مقاله ارزشمند را به شما عزیزان تقدیم می کنم:

هالیوود معبد منجی ماسون، مقدمه‌ای بر بحث فراماسونری و سینما

اشاره: با اختراع دوربین فیلمبرداری در سال 1895 توسط برادران لومیر و روبرو شدن مردم با پدیده‌ای به نام سینما، جریان فراماسونری با سیطره بر این پدیده و نفوذ در صف تهیه کنندگان، نویسندگان و کارگردانان و هنرپیشگان، در صدد تحمیل و تبلیغ جهان‌بینی مادی خود توسط این رسانه برآمد. فراماسونرها با استفاده از نمادها و شعارهای خود در فیلم‌ها و تحریف تاریخ توحیدی، با قداست‌زدایی از پیامبران الهی و چهره‌سازی در مقابل آنان، در صدد تخریب باورها و ارزش‌های الهی برآمدند. این جریان که نقش محوری در اشاعه فساد و فحشا در بین جهانیان را ایفا می‌کند، هر روز بر سیطره خود بر سینمای جهان به ویژه هالیوود می‌افزاید. این مقاله نگاهی است کوتاه و محققانه در چگونگی نفوذ و استفاده ابزاری جریان فراماسونری از پدیده‌ای به نام سینما.

سینما در سال‌های نخستین، موقعیت خود را به عنوان ابزار جعل و مظلوم‌نمایی برای صهیونیسم جهانی یافته بود. درسال 1988 ژُرژ میلیس1 کارگردان مشهور فیلم‌های علمی تخیلی ازجمله فیلم سفر به ماه، فیلمی با نام آلفرد دریفوس ساخت. دریفوس2 از خانواده‌ای مرفه و فرزند یک تاجر یهودی بود که به سال 1870 در پی اشغال آلزاس و لورن توسط آلمان برای حفظ تابعیت فرانسوی آنجا را ترک کرده بود. آلفرد در 13 اکتبر 1894 به وزارت جنگ احضار شده و متهم به جاسوسی شد. دریفوس اتهام را رد کرد، اما با آزمایش دوباره دستخط، شک بیشتر شد. هم‌زمان با این اتفاق، روزنامه‌های ضدیهودی، در مقاله‌ای با عنوان خیانت بزرگ، دریفوس را به خیانت متهم و خواستار مجازات شدید وی شد. پس از آن بود که فشارها بر دریفوس افزایش یافت و فعالیت مطبوعات در رابطه با این موضوع شدت گرفت و حتی یهودیان مسئول شکست 1870 از آلمان معرفی شدند که تاثیر زیادی در جامعه داشتند. در 22 سپتامبر 1894 دادگاه جنگی وی را به خلع درجه، حبس، تبعید ابد و محرومیت دائمی از حقوق اجتماعی محکوم کرد و در روز 5 ژانویه، طی مراسمی تحقیرآمیز، از وی خلع درجه شد. دریفوس به جزیره گویان که به «جزیره شیطان» لقب گرفته بود، تبعید و در آنجا زندانی شد. چهار سال از تبعید و حبس وی گذشت.

اِمیل زولا3 روز 13 ژانویه در مقاله‌ای با عنوان «من متهم می‌کنم» در نشریه اُورُوِر(Aurore) (سپیده‌دم) که نامه‌ای سرگشاده به رئیس‌جمهور وقت فرانسه بود، به اعتراض برآمد. این رخداد باعث تخفیف مجازات دریفوس به ده سال ترک وطن انجامید، اما پس از آن باز هم زولا و برخی دیگر به اعتراضات خود ادامه دادند تا در سال 1899 به دستور رئیس‌جمهور وقت فرانسه، دریفوس آزاد شد؛ اما آزادی وی در حکم بی‌گناهی‌اش نبود. در سال 1902 و همزمان با پیروزی حزب چپ فرانسه بود که پس از کش و قوس و درخواست تجدیدنظر از طرف وکیل دریفوس، در 12جولای 1906 وی از تمامی اتهامات تبرئه شد.

در سال 1895 دوربین فیلم‌برداری - که قابل حمل بود - توسط برادران لومیر اختراع شد که آن را سینماتوگراف نامیدند. و دریفوس در سال 1894 محکوم و به جزیره شیطان تبعید شد. این در حالی بود که در فیلم آلفرد دریفوس که بازسازی صحنه‌هایی از دادگاه و بردن دریفوس تا کنار کشتی و حرکت کشتی به سمت جزیره شیطان است، ادعا شد که این صحنه‌ها واقعی است و آن شخصِ در تصویر، دریفوس است. صحنه‌های این فیلم صامت توسط متولّی پخش برای مردم شرح داده می‌شد و قلب مردم را به شدت از سرنوشت دردناک دریفوس متأثر می‌کرد. این نمایش‌ها و داستان‌های همراه آن، جوّ عمومی را به نفع دریفوس تغییر داد.

تحریف و تغییر واقعیات از طریق سینما، در همان سال‌های ابتدایی سینما به حربه‌ای برای آمال صهیونیسم جهانی بدل شد. یکی از سازمان‌های مدافع صهیونیسم جهانی که در قالب روشنفکرانه به جذب نخبگان و تغییر دیدگاه آنان می‌پردازد، فراماسونری است.

فراماسونری درصدد است تا عقاید،‌ افکار، نمادها و اهداف خود را به وسیله ماشین جنگی سینما، بر فرهنگ مخاطبینش غلبه دهد. سیاست‌های هالیوودی که در دست یهودیان4 سرمایه‌دار و ماسونر می‌چرخد5, به صورت کاملاً حساب شده، در برهه‌های متفاوت نشأت گرفته از تفکر ماسونی، هم‌گام و هم‌قدم به تولید محصولات جدید می‌پردازد.

در سایت لژ بزرگ بریتیش کلومبیا و یوکن (Grand Lodge of British Columbia and Yukon)، نتیجه تحقیقی6 را بر روی سایت خود قرار داده‌اند که بسیار قابل تأمل است. طبق ادعای خود این لژ، تعداد دو هزار و 107 فیلم به صورت تصادفی انتخاب شد که قریب به 100 فیلم در تعداد گفته شده، به طور مستقیم به نمادها و مناسک و آداب سازمان پرداخته است. البته این تحقیق یادآور شده است که رویه‌ای کاملاً بی‌طرفانه داشته و از هر دو روند عاشق ماسونری یا ضد ماسونری گریزان بوده است، ولی این ادعا کاملاً کاذب است، به طوری که برای اثبات ادعای بی‌طرفی خود، دو فیلم «چشمان کاملاً بسته» و «ارباب حلقه‌ها» را به عنوان دو نمونه از این دو روند (عاشق و ضد ماسونری) قلمداد کرده و اذعان به حذف آن‌ها از لیست کرده است، در حالی که ماسونی بودن این دو فیلم و اشاره مستقیم آن‌ها به آداب و مناسک آن‌ها، کاملاً مشهود است؛ ولی چون در این دو فیلم ماهیت پلید مراسم‌ها و عقاید آن‌ها آشکار می‌گردد، اقدام به برائت و بیزاری از آن‌ها کرده‌اند، با این حال با وجود حذف‌های سلیقه‌ای، باز هم اقرار خود فراماسونرها بر وجود فیلم‌هایی که در تمام تاریخ سینما برای تبلیغ این سازمان ساخته شده است، مؤید استفاده آن‌ها از این ماشین جنگی است.

به طور خلاصه می‌توان روند تسلّط تفکر فراماسونری بر سینما را، به پرداختن سینما به موضوعات زیر عنوان کرد:

 

1. اعتقادی

a. رواج عقیده به:

1. صرفاً خالق بودن خداوند؛

2. استثمار و ظلم بر بشر توسط خداوند؛

3. بهشت زمینی؛

4. جادوگرایی و شیطان‌پرستی.7

5. تکیه دادن انسان بر نیروی خود و نیروی جادویی شیطانی؛

6. ایجاد منجی‌ها و موعودهایی کاملاً زمینی و انسانی.

b. تخریب ادیان ابراهیمی با:

1. القاء شبهات در عقاید و باورهای ابراهیمی؛8

2. القای شبهات در احکام و فرامین صادره از سوی خداوند و تخریب ادیان ابراهیمی؛9

3. القا شبهه در اخلاق و اخلاق‌مداری و نتیجه آن؛10

4. تخریب چهره قدسی انبیا و ارائه نظریه نابغه یا شیاد بودن انبیا؛11

5. تمسخر، تحقیر و خراب کردن وجهه قدسی روحانیت و علمای دین به عنوان خادمین و حافظان شریعت؛12

6. ترویج فساد و تحسین امیال و غرایز بی حد و حصر انسانی.13

 

 

2. تاریخی

a. کهن‌سازی و بااصالت و ریشه نشان دادن خود؛

b. مظلوم‌نمایی و دروغ‌پردازی از سرنوشت خود و رفتار روحانیت با آن‌ها؛14

c. توجیه مخفی‌کاری‌ها و رازآلود بودن فرقه و قوانین سخت حفاظتی سازمان؛15

d. نخبه‌سازی و مقدس‌سازی رهبران و اعضا در طول تاریخ.

 

 

3. فلسفی

a. انسان‌گرایی (هیومنیزم)؛16

b. دئیسم؛17

c. کثرت‌گرایی (پلورالیزم) دینی؛

d. جهان‌وطنی (کاسموپیلاتانیزم).18-19

 

 

4. باستان‌گرایی و شرک‌گرایی

a. ترویج مصر باستان؛20

b. ترویج پاگانیسم (کافرکیشی) و نئوپاگانیسم;21

c. ترویج هلنیسم یونانی؛

d. ترویج رومنیسم رومی؛

e. ترویج میترئیسم ایرانی؛22

f. ترویج شیطان‌گرایی (سیتنیسم) و لوسیفریسم؛23

g. ترویج کابالیسم.24

 

 

5. سمبلیسم

a. نمادها:

1. باستانی و کافرکیشانه:

1. اسفنکس

2. گونیا و پرگار

3. دستکش‌های سفید

4. جغد

5.صلیب شکسته

6. مار

7. بز بافومه

8. صفحه شطرنج

9. ماه

10. خورشید

11. چشم

2. یهودی و دین‌مدارانه:

1. اعتقاد راسخ به وجود نژاد برتر و برگزیده

2. ستون‌های B و J

3. مثلث نورافشان

4. شیر

5. ستاره

6. کبوتر

7. خروس

8. عقاب

9. مار

10. تاج

11. زنگ طلایی، انار و سوسن

12. شمعدان هفت شاخه

13. تخماق

14. کلید

15. شاخه‌های اقاقیا

16. شمشیر نورافشان

17. نردبان

18. تمام نمادهای مربوط به کابالا، مصر، هلنیسم، رومنیسم، میترائیسم و سیتنیسم.

b. اعداد:

1. اعداد هفت و دوازده

2. اعداد نه و یازده

3. عدد سیزده

 

در جست‌وجوی بهشت

فیلم ماتریکس؛ سمبل فیلم‌هایی است که خداوند را موجودی نشان می‌دهد که بعد از خلق، ناتوان از اداره آن و حتی برای بقای خود نیازمند به استثمار انسان است. در این فیلم انسان در اوان کودکی، درون محفظه‌ای ژله‌ای محبوس می‌شود تا با خیالش زندگی کند. سیمی نیز به نخاع هر انسانی وصل است و از نیروی انسان، انرژی ماشین بزرگ فراهم می‌شود و این‌گونه بشر استثمار می‌گردد. این بخش از فیلم‌نامه، توسط مرلین منسون25 نوشته شده است. منسون بیش از 50 فیلم را نویسندگی و آهنگسازی کرده است. او نماد شیطان‌پرستی مدرن و ضدیت با خداست. فیلم مشهور «ماتریکس» با رویکردی نمادین به اساطیر کهن قوم یهود، قصه ظهور منجی و سفر به آرمانشهر یهود (ZAYAN یا ZION) را به تصویر می‌کشد. ناگفته نماند که «زایان» یا همان «صهیون»، نام کوهی مقدس در بیرون از شهر اورشلیم است که صهیونیست‌ها نام آن کوه را بر آیین خویش نهاده‌اند.

در فیلم «ماتریکس»، دنیا اسیر تاریکی است و تنها چند انسان آزادی‌خواه در یک زیردریایی اسرارآمیز که به کشتی نوح (ع) نسب می‌برد، با این دنیای تاریکی در ستیزند. مقصد زیردریایی، همان آرمانشهر «زایان» است که فقط ناخدا و رهبر گروه «کاپیتان مورفی» نشان دقیق آن را می‌داند. او منجی یا پیامبر جدید را از بین متخصصین کامپیوتر برمی‌گزیند!

 

جادوی شیطان

فیلم جادوی عملی (Practical Magic) سراسر تبلیغ و معرفی پاگانیسم و سلتی‌گری و جادوگری است. داستان فیلم، خانواده‌ای را نشان می‌دهد که هیچ وقت مسیحی نبودند و به اعتراف خود پاگانی هستند. هیچ وقت هم در این خانواده حرفی از خدا در بین نبوده است و تمام کارهای خود را با جادو رفع و رجوع می‌کنند. در نهایت مردم هم به سمت آن‌ها گرایش پیدا می‌کنند و با آن‌ها می‌آمیزند و مراسم‌ها و اعمال آن‌ها را هم می‌پذیرند.

فیلم پروژه جادوگر شهر بلر (The Blair Witch Project) داستان جوانانی را نشان می‌دهد که توسط جادوگری که گفته می‌شود در جنگل زندگی می‌کرده و بچه‌های شهر را می‌خورده است، کشته می‌شوند. این فیلم بسیار ترسناک و واقعی ساخته شده است. این فیلم در ترویج ویکنیسم26 است. در پروژه جادوگر شهر بلر 2، داستان از این قرار است که در پی پخش فیلم «جادوگر بلر، مردم و جهانگردان زیادی برای دیدن محل وقوع حادثه و سنگ‌های جادویی و قبرستانی که در آن بچه‌های کشته شده قرار دارند، به بورکسویل سرازیر می‌شوند. در این بین اکیپ‌های محلی به عنوان تور جادوگر بلر، مردم را به محل‌های مخصوص راهنمایی می‌کنند و تی‌شرت‌هایی که بر روی آن آرم 27voodoo- عروسک چوبی که طلسمی از بچه‌های کشته شده است- وجود دارد.

زن و شوهری جوان که تحقیقاتی در مورد جادو و اثرات روانشناختی ترس و توهّمات ناشی از ترس کرده‌اند، برای تکمیل پروژه خود و اینکه جادوگر بلر را نفی کنند، به این محل رهسپار می‌شوند. نام دوم فیلم، «کتاب سایه»هاست (book of shadows) که نام کتابی است که نوشته‌ها و تقریرات جادوآموز از استاد جادوگر خود است که شامل اوراد و تعویذات سحر می‌باشد. از جمله مفاهیم دیگری که در این فیلم وجود دارد، می‌توان به مراسم اهدای خود، بخور، قربانی، حلول‌گرایی، قدرت کم خداوند، تقدیرگرایی، قدرت زیاد نیروی اهریمن، بی‌خدایی، ارتباط با روح، حیوانات شیطانی (جغد البته منظور از منظر شیطان‌پرستان است)، عریان شدن، مراسم شب شنبه، الهه زن، کاهن زن، وردخوانی، طبّالی (از مراسم شبات و اهدا خود) و برانگیختگی انرژی اشاره کرد.

 

اجرای مراسم شبات در هر دو فیلم و زنده کردن مناسک پاگانیستی و کافرکیشانه و فیلم‌های دیگری نظیر این، به چه دلیل می تواند باشد؟ حتی فیلمی به همین نام جادوگران شباتWitch"s Sabbath)28) در سال 2005 ساخته شد. نمونه های دیگر را نیز می توان در این زمینه اشاره کرد:

 

فیلم های:

Witch"s Mirror 1960، Witch"s Curse1963، Witchouse1999، Witchouse 2 2000، Witches Of The Caribbean 2004، Witches Of Breastwick2005، Witches Night2007، Witches In Stitches1997، The Witches1990، Witches1966، Sorceress1995، Sorceress II1996، Black Magic1975، Black Magic 21976، Leak - Mystics in Bali 1981، Little Witches1996، The Black Magic2005، Merlin1998، Little Witches1996، Haunting Of Morella 1990، Hocus Pocus1993و Bibi Blocksberg2002

 

سوپرمنجی

منجی مرهم آمال بشر است که روزنه امید دینداران به رحمت خداوند و وعده‌های حق اوست. دیندارانی که منتظرند تا بر زمین وارث گشته و در مسیر صحیح و الهی حکومت را بر دست بگیرند تا خداوند عبادت شود، اما فراماسونری که منکر ادیان و خداوند و انبیا گشته است و همه آن‌ها را توهم می‌داند، دین خود را تحت عنوان نظم نوین جهانی بر همه غالب کرده است؛ اما پدیده منجی‌گرایی و آمدن شخصی که آمال آلام است، از ذهن بشر پاک نمی‌شود. در این جهان پررنج و ظلم، نیاز به عدالت‌گستری مهربان ضروری است که دست مهرش بر سر بشر فرود آید. فراماسونری که نمی‌توانست از این جریان غفلت کند، با به انحراف کشیدن این مقوله و وفق‌سازی موعود با فرهنگ سکولار خود، موعودی به نام «سوپرمن» را در سال 1938 در شویی تلویزیونی ابداع کرد؛ منجی کاملاً زمینی و روشنفکر، روزنامه‌نگار و متمدّن با تمام شاخصه‌های فراماسونری. شخصی که از خدا کمک نمی‌خواهد و با تکیه بر قدرت خود و هوش و درایت انسانی به کمک بشر می‌آید. موعود که در تمام دوره‌های تاریخی رنگ عوض کرده است؛ بت‌من، اسپایدرمن و حتی سوپر وومن‌ها در هر برهه یک رنگ. این رنگ باختن و به رنگ دیگری درآمدن، عادت شیادان است. در هنگامه مد شدن فمینیسم، سوپر وومن‌ها مانند زن گربه‌ای catwoman 2004 می‌آیند و وقتی شیطان‌پرستی مد شود، اسپایدرمن spider man29 پدید می‌آید. منجی‌هایی که به جای تئوری‌پردازی، تکنیسین‌هایی قابل (مثل نئو در ماتریکس)30هستند.

شخصیت سوپر من، شخصیتی کاملاً یهودی است. روزنامه صهیونیستی هاآرتص، از قول یک مورخ می‌نویسد: قهرمان‌ها بسیار نیرومند بودند با قدرت‌هایی استثنایی. این قهرمان‌ها افرادی بیگانه بودند. بعضی اوقات هم آدم فضایی. آن‌ها تلاش می‌کردند آمریکا را به مسیر اصلی خود بازگردانند؛ چیزی که مفسّران آن را با وضعیت مهاجران در آن زمان مرتبط می‌دانند.

این روزنامه همچنین به نمونه‌ای واضح‌تر درباره "سوپرمن" اشاره می‌کند که صراحتاً بر یهودی بودن او تأکید می‌کند. این روزنامه به گزارش "MAD" درباره سوپرمن اشاره می‌کند و می‌نویسد:«در این نمایشگاه همچنین داستانی که در مجله "MAD" در سال 1994 به چاپ رسیده است، وجود دارد که "سوپرمن" را به عنوان پسریهودی "هیمان" و "دوریس فیلدستین " از منطقه بروکلیت در نیویورک معرفی می‌کند. لباس او دارای ستاره داوود است و مادر او، تولد نوزاد را با رؤیاهای خود که او را در آینده دکتر می‌بیند، جشن می‌گیرد.»31

این شیّادی تا حدی پیش می‌رود که قداست و پاکی که لازمه منجی بودن است، حذف می‌شود و زنازاده‌ها و کسانی که خانواده ندارند و همه مجرد هستند، موعود آرمانی فراماسونری هستند. در فیلم «این کودک را دعا کنید» (Bless the Child)، محصول 2000، کودی دختری زنازاده است که مادرش در یک تجاوز دسته‌جمعی او را حامله شده است و اکنون برای مقابله با شیطان انتخاب شده و با قدرت خود، شیطان و دار و دسته‌اش را نابود می‌کند. منجی‌ای که ردای مسیحیت دارد و مذهبی است، ولی زن است و زنازاده. در این فیلم بافومت، مار و انواع خطوط و نمادهای شیطان‌پرستان نمایش داده می‌شود.

 

توهین به یکتاپرستی

فراماسونری با ایجاد شبهه در فیلم‌های به ظاهر مذهبی و مقدس، پایه‌های ابتدایی تهاجم خود را آغاز کرد. در فیلم کتاب آفرینش (The Bible: In the Beginning) محصول 1966 که مطابق با تورات تحریف شده ساخته شده بود، با احتیاط شروع به تخریب پیامبران و وجهه مقدس آنان کردند. القا شبهات و ظالم نشان دادن خداوند، گام نخست برای نشانه رفتن ایمان مخاطبان جوان و نوجوان فیلم‌ها بود. در صحنه‌ای که حضرت ابراهیم (ع) کودکش را به قربانگاه می‌برد، او را از کنار شهر سدوم قوم لوط که دچار عذاب شده بودند، می‌گذراند. ناگهان کودک پایش به جمجمه طفلی خُرد برخورد می‌کند و ماری از چشم جمجمه بیرون می‌آید که باعث هراس کودک می‌شود. کودک از پدرش سؤال می‌کند که این کودکان به چه جرمی عذاب شدند؟ این محاوره که از سوی حضرت ابراهیم (ع) بی‌جواب می‌ماند، در ذهن این کودک اثر می‌گذارد تا اینکه به قربانگاه می‌رود و وقتی با دست و پای بسته خود را می‌یابد، بیشتر از این از خدا متنفر می‌گردد. (در قضیه حضرت لوط (ع) و حضرت نوح (ع)، تا 20 سال هیچ فرزندی از آن گناهکاران متولد نشد؛ یعنی کوچکترین فرد عذاب شده، حداقل 20 سال سن داشته است.)

روند رو به رشد القائات و بی‌جواب ماندن این سؤالات سبب تضعیف اعتقادات عامه مخاطبان می‌شد. داستان‌هایی غیرواقعی از متدینین که به انواع بدبختی‌ها و بیماری‌ها دچار می‌شوند و خدایی برای شفا و اجابت خواسته‌ها نیست. دغدغه‌های یک معلول و یا نابینا و مطرح شدن ظالمیت خداوند و شبهه‌هایی از این دست، اثرات مخرّبی بر ذهن مخاطب بر جای می‌گذاشت. زیر سؤال بردن اصول ایمان مسیحی مثل، ایمان‌باوری کورکورانه و ضد عقل، اجبارگرایی در عرصه حکومت، ظلم‌پذیری نابخردانه، جنی شدن و قدرت شیطان؛ باعث تخریب شالوده ضعیف ایمانان و رویکرد آنان به سوی روشنفکری ماسونی شد.

 

به عنوان مثالی دیگر، در فیلم 21 گرم (21grem) الخاندرو شخصیت متعصب مسیحی که همه چیز خود را بعد از زندان از مسیح می‌داند، سعی در تربیت دینی کودکان خود دارد. در سکانسی از فیلم که پسر ده ساله‌اش خواهر هفت ساله‌اش را سیلی می‌زند، مرد به اجبار از دختر می‌خواهد تا سمت دیگر صورتش را که سیلی نخورده، به سمت برادرش بگیرد و پسر را مجبور می‌کند که سیلی دومی به خواهرش بزند، زیرا در انجیل تحریف شده، مسیح می‌گوید اگر کسی به تو سیلی زد، آن سوی صورتت را نیز به او بده تا سیلی دیگری بزند.

 

در فیلم تابستان عشق من My Summer Of Love (2004)، دو جریان خداگرایی مسیحی و بی‌خدایی نیچه، کنار هم قرار گرفته است. جریان مسیحی با تمام نشانه‌های شناختی سطحی و بدون مغز و با تکیه بر شهود و تولد دوباره، مورد تمسخر قرار گرفته است. این جریان چون با عوام‌فریبی و سعی در خدایی شدن بدون شناخت و با پیروی از القائات کلیسای پروتستانی است، نمی‌تواند در جریان مشکلات زندگی نقش التیام‌بخشی را ایفا کند. مونا دختری است که پدر و مادرش را از دست داده و برادرش هم در زندان بوده و شخصیت او نیاز به یک حامی دارد. او خود را در دامن مردی که بتواند از او حمایت کند، می‌اندازد؛ ولی به دلیل جوّ خراب جامعه، ریکی او را درک نکرده و از او سوء استفاده می‌کند. از سوی دیگر برادرش هم در زندان دچار تحوّل شده و خواستار تغییر در رفتار و در پیش گرفتن سویه جدیدی در زندگی است. او این تغییر را به نفع خویش می‌بیند و برای رهایی خواهرش از مشکلات می‌خواهد او را هم وادار به تبعیت از خود کند. خواهرش که نمی‌تواند شادی و سیر واقعی زندگی را در روش برادر ببیند، به مخالفت بر می‌خیزد. فیلم، مردم دیندار را افرادی شیّاد معرفی می‌کند که سعی می‌کنند کمبودهای خود را با دینداری جبران و رفتارهای پست خود را توجیه کرده و دیگران را نیز به این روش سخیف وادار کنند.

 

قتل انبیا (ع)

در فیلم آخرین وسوسه‌های مسیح (The Last Temptation of Christ)، مسیح را فردی متعصب معرفی می‌کند که به خاطر ترک دنیا، نامزدش را رها کرده و نامزد بیچاره‌اش (مریم مجدلیه) روسپی می‌شود. وقتی به پیامبری می‌رسد، برای حلالیت گرفتن در صف مشتریان مجدلیه می‌نشیند تا نوبتش شود و بعد از او حلالیت می‌طلبد. داستان به اینجا ختم نمی‌شود و در وقایعی که برای عیسی مسیح (ع) اتفاق می‌افتد؛ مانند نزول وحی و یا معجزه، شک و دودلی او نمایش داده می‌شود و او را بین مرز ایمان و کفر معلّق نگه می‌دارد.

توهین به عیسی مسیح (ع) در فیلم‌های گوناگون صورت پذیرفته است و با روا داشتن تهمت‌های سخیف‌شان، قدسی بودن او و مادرش را به زیر کشیده‌اند. در فیلمی با معرفی کردن عیسی به عنوان یک همجنس‌باز و روابط او با حواریون، درصدد توجیه رهبانیت او برآمده‌اند و در فیلم دیگری او را ثمره زنای مادرش معرفی می‌کنند یا در خیابان‌های آمریکا او را لخت و عور در حال خواندن اشعار سخیف و حرکات مستهجن نشان می‌دهند.

در فیلم یک سال Year One (2009) تمام پیامبران از آدم تا ابراهیم (ع) را به سخریه گرفته و داستان‌های آنان را چیزی شبیه افسانه‌های خنده‌دار و مضحک درآورده است.

 

سیلی به خادمان خداوند

تمسخر روحانیت و شکستن جایگاه قدسی آنان، سرلوحه فیلم‌ها قرار گرفته است. در این فیلم‌ها کشیش‌ها افرادی هوسباز و زناکار معرفی می‌شوند و یا افرادی طمع‌کار و سوء استفاده کننده از قدرت در سریال مرغ خارزار The Thorn Birds (1983) کشیشی را نشان می‌دهد که به سراغ مزرعه‌داری می‌رود و با دختر تازه به بلوغ رسیده او روابط عاطفی برقرار می‌کند و در نهایت با همان دختر که هم شوهر دارد و هم فرزند، زنای محصنه انجام می‌دهد و نوزادی نامشروع از این رابطه متولد می‌شود و کشیش هم در نهایت به یک کاردینال اعظم مبدل می‌گردد. نشان دادن روابط دختر جوان راهبه و پسر جوان راهب به صورت مخفیانه در فیلم 40 روز و 40 شب 40 (Days and Nights 40(2002 و تعداد زیادی از فیلم‌های دیگر، جز شکستن هنجار و تقدس روحانیت در ذهن جوانان و نوجوانان کاری انجام نداده است. در فیلم خواهران مجدلیهThe Magdalene Sisters (2002)،‌ تعدادی راهبه را نشان می‌دهد که به اجبار به کلیسا آورده شده‌اند و کشیش‌های مرد از آنان سوء استفاده می‌کنند و دختر داستان، با فریب پسر باغبان، کلید باغ را به دست می‌آورد و از آن‌جا فرار می‌کند. در پایان فیلم هم نوشته می‌شود این داستان واقعی است و این دختر اکنون در سن فلان سالگی با چهار ازدواج و طلاق در فلان شهر زندگی می‌کند. نمونه‌های دیگر را نیز می‌توان در این زمینه اشاره کرد. فیلم‌های:

The Devils (1971), Antonia (1995), La mala educación (2004) ,Priest (1994), Maya (2001),Breakfast on Pluto (2005), Bakjwi (2009), In nome del papa re (1977), Il Decameron (1971), Ein Leben lang kurze Hosen tragen (2002) ,Camila (1984) ,Agios Prevezis (1982) ,The Pit and the Pendulum (1991) ,El crimen del padre Amaro (2002), Nine Lives (2004), Airplane II: The Sequel (1982), Il prete bello (1989), Storie scellerate (1973), Last Rites (1988,) Hera Purple (2001) ,Monsignor (1982), The Order (2003), Final Judgement (1992) ,Lucrezia giovane (1974) ,Sins (2005), Le bon roi Dagobert (1984), Schulmädchen-Report 5. Teil - Was Eltern wirklich wissen sollten (1973), Adam & Eve (2002), Gay PriestJeffrey (1995), Ordinary Sinner (2001) ,Year One (2009) Release (2010)

 

 

 

لینک متن کامل مقالات شماره بیستم مجله فرهنگ پویا بحثهای خوب و مفصلی درباره فراماسونری دارد و از نوشته های متقن و اساتید مطرح و محققی چون آیه الله مصباح یزدی و استاد شمس الدین رحمانی و دکتر موسی حقانی و دکتر سیداحمدرهنمایی بهره جسته است، حتما این مطلب را بخوانید تا برخی بحث های ضعیفی که اخیرا در اینترنت درباره فراماسونری مطرح شده است را بازشناسی کنید.


نوشته شده در  دوشنبه 91/1/21ساعت  1:33 عصر  توسط عضو گروه شهیداوینی 
  نظرات دیگران()

چگونه رسانه ها درباره جوامع مخفی اطلاعات غلط ترویج می کنند؟!

 در سال های اخیر، سیاست جدیدی در هالیوود شکل گرفته است: جوامع مخفی محور توطئه در فیلم ها هستند. برخی از این حرکت شگفت زده می شوند، زیرا گمان می رود که جوامع مخفی، قاعدتا باید مخفی باشند. بسیاری از دست اندر کاران صنعت سینما خود عضوی از انجمن های برادری و فراماسونری هستند. پس چه دلیلی برای این حرکت وجود دارد؟

  در سال های اخیر، سیاست جدیدی در هالیوود شکل گرفته است: جوامع مخفی محور توطئه در فیلم ها هستند. برخی از این حرکت شگفت زده می شوند، زیرا گمان می رود که جوامع مخفی، قاعدتا باید مخفی باشند. بسیاری از دست اندر کاران صنعت سینما خود عضوی از انجمن های برادری و فراماسونری هستند. پس چه دلیلی برای این حرکت وجود دارد؟ در این مقاله با بررسی فیلم های “گنجینه ملی”1 و “فرشتگان و شیاطین”2 ، و رمان “نماد گمشده”3 به افسانه ای که این رسانه ها سعی دارند درباره جوامع مخفی بسازند نگاهی می اندازیم. اهمیت این مقاله با توجه غفلت! یا عدم آگاهی رسانه ها و مطبوعات داخلی کشور ما در انتشار و تبلیغ اینگونه فیلم ها یا کتاب ها، بیشتر می شود.

یک دهه پیش، فیلم هایی با موضوع فراماسونری و ایلومناتی بسیار نادر بودند. اما در دهه گذشته چرخش بزرگی صورت گرفته است. مردم جهان شاهد فیلم های پرفروشی از هالیوود هستند که این انجمن های برادری، در مرکز داستان آنها قرار دارند. نماد های قابل فهم آن ها به وفور در فیلم ها مشاهده می شود و حتی برخی از داستان های تاریخی آن ها بیان می شود. چرا این جوامع مخفی خودشان را برای غالب سینماروها، که شاید حتی از وجود آن ها اطلاعی نداشته باشند، آشکار می کنند؟ آیا پنهان کاری، یک عنصر مهم و ضروری برای بقاء این جوامع نیست؟

به نظر نویسنده، تغییری بزرگ در استراتژی ارتباطات این جوامع برگزیده، در حال وقوع است. ظهور عصر دیجیتال، که در آن هر فردی می تواند محتوایی تولید و آن را منتشر کند، پنهان کاری چنین جوامعی را ناممکن ساخته. وب سایت های مولف، کتاب ها، فیلم های مستند و سینمایی و دیگر رسانه ها، بسیاری از رازهای فراماسونری و دیگر جوامع مخفی را فاش کرده اند. اطلاعاتی که تنها در کتاب های کمیاب و انحصاری یافت می شد، اکنون تنها با یک جستجو در گوگل قابل دسترسی است. حتی بعضی ماسون ها از میزان اطلاعاتی که غیر ماسون ها از این جوامع دارند، حیرت زده می شوند. وجود این گونه محققان فراماسونری که خودشان وارد این انجمن ها نشده باشند، کمی پیش از این بسیار نادر بود.

از آنجایی که تحول دیجیتالی برگشت ناپذیر بود (و حتی اتفاق افتاده بود) جوامع نهان پیشه، استراتژی خود را تغییر دادند (شاید آن ها این شرایط را از قبل پیش بینی می کردند). استراتژی جدید این است: «اگر آن ها می خواهند بدانند، پس خودمان آن چیزی را که باید بدانند، به آن ها می گوییم». جوامع مخفی از طریق هالیوود، کتاب های پرفروش و سایر رسانه ها به مردم معرفی می شوند. اما با یک شرط اساسی: به مردم تصویری تحریف شده، کاریکاتور گونه و خیالی از جوامع مخفی ارائه بشود. ما در محصولات فرهنگی این رسانه ها، با اطلاعاتی مبهم از جوامع مخفی روبرو می شویم، که آن ها را به نماد های سحرآمیز، جوینده گان طلا و ماجراهای عجیب و غریب، منتسب می کند. مخاطبان تصور می کنند، در حال فهمیدن حقایقی از فراماسونری یا ایلومناتی هستند و بعد از دیدن فیلم احساس شگفتی، جذبه و تحسین می کنند. اما این احساس بر اساس اطلاعات کاملا غلط، تفاسیر مشکوک و افسانه های خیالی به وجود آمده است. پس از دیدن این فیلم ها، تماشاگر پیش زمینه مثبتی از این جوامع پیدا می کند و کمتر تمایل دارد توطئه های مرتبط به آن ها را باور و در مورد آن ها تحقیق کند.

گنجینه ملی

  این فیلم پرفروش توسط کمپانی والت دیزنی تهیه شده است، کمپانی ای که خانوادگی بودن محصولاتش را تضمین می کند. بنابر این والدین می توانند به همراه فرزندانشان از تماشای یک فیلم دیدنی، سالم! و مملو از اطلاعات غلط ماسونی، لذت ببرند. داستان فیلم حول جستجو برای طلا با استفاده از سر نخ های به جا مانده در بیانیه استقلال توسط ماسون های اعظم، اتفاق می افتد.فیلم در دوران کودکی شخصیت اصلی فیلم (با بازی نیکولاس کیج) آغاز می شود، در حالی که به دنبال اطلاعاتی درباره سرگذشت خانواده اش می گردد. پدربزرگ پسربچه وارد می شود و برای بچه (و همچنین بینندگان) داستانی سراسر دروغ و تحریف شده از شوالیه های معبد و فراماسون ها، تعریف می کند.
در زیر دلایلی بیان می شود:
« شوالیه های معبد4 زیر معبد سلیمان گنج بزرگی پیدا کردند که هزاران سال گمشده بود. آن ها گنج را با خود به اروپا بازگردادند.»
آیا این درست است که شوالیه های معبد به اشیاء مذهبی بسیار کمیابی دست یافتند و این اشیاء را زیر معبد سلیمان پیدا کرده اند؟ افسانه ها میگویند بله. اما در فیلم، گنج را سکه های طلا، مجسمه و مانند این ها معرفی می کنند.
« شوالیه ها تصمیم گرفتند، گنج را به آمریکا قاچاق کنند و اسم خود را به فراماسون تغییر دهند.»
این جا، جایی است که همه چیز به هم می ریزد. شوالیه ها نامشان را در آغاز تشکیل آمریکا، به فراماسون تغییر نداده اند. در واقع آن ها در سال ???? ناپدید شدند، که بیش از??? سال قبل از تشکیل آمریکا بوده است.

«به نظر، دور ماندن شوالیه ها برای نزدیک به دو قرن، باعث شد آن ها از دین خود روی گردان شوند، مخصوصا بعد از شکست در زمین های مقدس در سال ????? تمام شوالیه ها در فرانسه به جرم ارتداد، همجنس بازی، انکار صلیب و پرستش شیطان دستگیر شدند. فرمان دستگیری توسط پاپ در سال ???? صادر شده بود، و جک دمولی5 آخرین استاد اعظم، دو سال بعد به عنوان یک مرتد، زنده زنده سوزانده شد.» سن مارتین – شوالیه های معبد6
آنگونه که فیلم تلقین می کند، فراماسونری یک موسسه عمومی و ملی نیست. بلکه یک جامعه مخفی اروپایی از قرون وسطی است، که با تاسیس لژهایی در شمال اروپا خود را گسترش داد. هدف فراماسونری « محافظت از گنج بزرگ شوالیه ها» نیست، آن ها جامعه ای باستانی از افراد قدرتمند هستند، که سالهای زیادی است در مناسک آن شرکت می کنند و تعالیم شوالیه ها، روزیکروشن ها7 و ایلومناتی را فرا می گیرند.
شوالیه ها جامعه ای نهان پیشه بودند که در جریان جنگ های صلیبی، برای کلیسا می جنگیدند. و در زمان سکونتشان در خاورمیانه، دانش اسرارآمیز عرفان های شرقی را بدست آورده و به اروپا آوردند. آن ها تبدیل به بانکداران بزرگ و کلیسا سازانی شدند که در ساخت آن ها از نماد گرایی می کردند. گرایش آن ها به کابالا، انواع جادو و هنرهای سیاه، مشهور بود. تضاد منافع آن ها با کلسیا، سرانجام باعث شکنجه و مرگ آن ها شد.
فراماسون ها را می توان به خاطر مطالعه علوم غریبه، شکل مقابر ساخت آن ها و فلسفه آن ها که بر اساس عرفان های اسرارآمیز است، وارثان معنوی شوالیه های معبد به حساب آورد. وجود پیوند بین ماسون ها و شوالیه ها، بواسطه افسانه هایی که درباره شوالیه ها می گویند و به عبارتی، با تبلیغات خوب ماسون ها ترویج شده است.
«برای به شهرت رسیدن لژ [اسکاتلند]، او، [اسحاق لانگ8] لژ را مستقیما با طرحِ یک افسانه اسرار آمیز، به شوالیه ها مرتبط کرد»
دومنیکو مارجیوتا ، ماسون درجه ?? ، آدریانو لمی9
بنابر این بخش «آموزنده» فیلم در واقع داستانی خیالی و اسرارآمیز از فراماسون ها تعریف می کند. بعضی از بینندگان این تحریفات را به عنوان حقیقت می پذیرند و  بعضی دیگر هر چیز ماسونی را یک داستان خیالی می پندارند. نکته مهم این است که حقیقت فراماسونری پشت پرده افسانه پردازی ها مخفی می ماند.

انتخاب انتقال تصویری جالب از صورت پدربزرگ در حال گفتن داستان، به تصویر یکی از اهرام مصر.


چشم چپ او در جای چشم جهان بین معمار اعظم قرار میگیرد.

 معانی رمزی فیلم

مقبره ماسونی واشنگتن – «همانطور که در بالاست، همینطور در پایین است»

 مانند تمام داستان های افسانه ای، گنجینه ملی نیز یک مفهوم ساده برای عامه مردم دارد و یک مفهوم رمزی برای خودی ها. اگرچه مقصود داستانِ ساده برای گمراه کردن عوام است، اما مفهوم رمزی حقایقی بزرگ از انجمن های نهان پیشه بیان می کند. این مفهوم رمزی در ذیل می آید.«گنجینه باستانی» که شدیدا توسط تمدن های باستانی محافظت می شده است، در واقع علوم رمزی و اسراری است که می تواند باعث گرایش به ماده پرستی شود و [از نظر آن ها] به مالکان آن این قدرت را بدهد که به الوهیت دست پیدا کنند (کابالا10 کیمیاگری، عرفان اسرار آمیز11 و علوم غریبه). این علوم هزاران سال از دید جهان غرب مخفی مانده بود، که باعث به وجود آمدن مسیحیت معاصر شد. فیلم اینطور بیان می کند که این علوم سرانجام توسط شوالیه ها در اورشلیم، زیر معبد سلیمان (بنای مقدس فراماسون ها) پیدا شد و به اروپا آورده شد. پس از آن، این علوم توسط جوامع مخفی به آمریکا منتقل شد.
قهرمان داستان به دنبال “روشن شدن” است و معماهای سر راه او نیز، نماد مراحل اولیه ای است که هر کس برای دستیابی به دانش برتر باید آن را طی کند. این گنجینه بسیار مهم به صورت نمادین زیر “کلیسای تثلیث”12 در نیویورک مدفون شده است. در غاری مخفی، تاریک و تو در تو. بن گیتس از مشعل “روشنگری” برای پیدا کردن راهش به سمت دانش مخفی، استفاده می کند. مشعل نماد عقیده لوسیفری در فراماسونری آمریکا با بنیان گذاری آلبرت پایک است. در درجات بالای فراماسونری، آموخته می شود که لوسیفر (شیطان) حامل نور است، خدای خوبی ها، کسی که راه “روشن شدن” را به انسان نشان داد. 

نیکولاس کیج در حالی که مشعل روشنگری را در دست دارد

 

« مذهب آن ها (درجات بالای لژ اسکاتلند) تصوف نوین مانیگری است، که می آموزد الوهیت دوگانه است و لوسیفر نیز همانند آودنای13 (خدا) است، در حالی که لوسیفر خدای نور و خوبی ها، همواره با آودنای خدای تاریکی و زشتی ها برای بشریت می جنگد.» دومنیکو مارجیوتا ، ماسون درجه ?? ، آدریانو لمی14
« وقتی ماسون یاد می گیرد، راه دستیابی به موفقیت استفاده مناسب از قدرت مولد زندگی است. متوجه مهارت پنهان خود شده است. انرژی لوسیفر در دستان او می جوشد و او قبل از پیش روی به سمت ترقی، باید توانایی اش را در استفاده مناسب از این انرژی اثبات کند.»منلی پی هال، کلید های گمشده فراماسونری15
بازمی گردیم به داستان. بن گیتس با مشعل روشن کننده اش، راه رسیدن به روشنی را پیدا می کند و به منبعی بیکران از دانش دست پیدا می کند. در صحنه ای که قهرمانان داستان اتاق گنجینه را می گردند، اشیاء مهمی پیدا می کنند: طومار هایی از کتابخانه اسکندریه، مجسمه های مصری و مصنوعاتی از عهد عتیق. تمام این اشیاء کنایه از دانش مخفی منتقل شده توسط جوامع مخفی در قرون متمادی اند.
در پایان فیلم، بن گیتس16 با بازرس اف بی ای صحبت می کند و التماس می کند تا او را به زندان نیندازد. نماینده قانون در حالی که انگشتر ماسونی اش برقی می زند، می گوید برای دزدیدن بیانیه استقلال « باید یک نفر باید به زندان برود.» در صحنه بعد آدم بدها (غیر ماسون ها) را می بینیم که دستگیر می شوند، حتی با وجود اینکه واقعا بیانیه را ندزدیده باشند. ما در اینجا یک نمونه آشکار از جابه جا شدن قانون با پیمان ماسونی را شاهد هستیم. مامور اف بی آی نیز مطابق میلش، قانون را زیر پا می گذارد تا به برادر ماسون خود کمک کند.

انگشتر ماسونی بازرس اف بی آی
در پایان فیلم، قهرمانان نشان داده می شوند که ثروتمند و خوشحالند. برای این قسمت مفهومی رمزی وجود ندارد، فقط یک پایان شاد دیگر در فیلم های دیزنی است.
فرشتگان و شیاطین

 این فیلم بر اساس رمانی از دن بروان17  ساخته شده است که بر جدال ایلومناتی با کلیسای کاتولیک متمرکز می شود. قهرمان داستان تمام رم را جستجو می کند تا واتیکان را از خطر بمبی بسیار مخرب که توسط یکی از مامورین ایلومناتی، برای انفجار در نیمه شب کار گذاشته شده است، نجات دهد. در صفحه اول کتاب، دن بروان ادعا می کند که «ایلومناتی حقیقتا وجود داشته است» و به خوانندگان تلقین می کند، تمام نوشته های کتاب را به عنوان حقیقت بپذیرند. اما آن ها نباید این کار را بکنند.
« ایلومناتی توسط گالیله، در پاسخ به امتناع کلیسا از پذیرفتن تئوری او در مورد خورشید محور بودن گیتی بنیان گذاری شده است.»
ایلومناتی به طور رسمی در باواریای شمالی، توسط آدام وایس هاپ،18 در تاریخ ? می ???? تاسیس شده است و این بیش از ??? سال پس از مرگ گالیله و در کشوری دیگر اتفاق افتاده است. نسبت دادن گالیله به ایلومناتی، به نظر تلاشی برای منتسب کردن نام یک دانشمند بزرگ به این جامعه مخفی و توطئه آمیز باشد.

« موثرترین راه از میان تمام روش هایی که من برای رهبری بشریت می شناسم، به عنوان یک راز مخفی مانده است.» – آدام وایس هاپ

« ایلومناتی قبل از قرن ?? دست به خشونت نزده بود»
هرگز ایلومناتی با خشونت مستقیم کارهایش رو پیش نمی برد، روش کار آن ها بر اساس نفوذ و براندازی از درون است.
« سازمانی متشکل از دانشمندان، فیزیک دانان و ستاره شناسانی بود که به خاطر تعالیم نادرست کلیسا متهم شده بودند و خود را وقف یافتن حقایق علمی کرده بودند. واتیکان آن ها را دوست نداشت بنابر این شروع به تعقیب ، دستگیری و کشتن آن ها کرد. »
ایلومناتی گروهی از دانشمندان نبود که خود را وقف پیشرفت علوم معمول کرده باشند. فیلم به غلط جوامع مخفی را قرینه منطقی و ضروری در مقابل ایمان کورکورانه  مسیحیت و ضدیت آن با علم، قرار می دهد. با اینطور نگاه کردن به قضیه اغلب مخاطبان نمی توانند با تعریف تام هنکس از ایلومناتی موافق نباشند و این جوامع را مطلوب نپندارند. هدف اصلی ایلومناتی براندازی نهادهای سنتی، برای دست یافتن به نظم نوین جهانی است.
اهداف سازمان قدرتمند ایلومناتی باواریا این ها بود:
1. نابودی مسیحیت و تمام حکومت های پادشاهی
2. نابودی ملیت ها و جایگزینی آن با جهان وطنی در سراسر جهان 3. از بین بردن میهن دوستی و وفاداری، با زدن برچسب تعصب کوته فکرانه و ناسازگاری به آن و جایگزینی آن با اصل حسن نیت نسبت به تمام آدم ها و تشکیل انجمن برادی جهانی. 4. برانداختن پیوند های خانوادگی و سنت ازدواج، بوسیله ایجاد فساد سیستماتیک در جامعه 5. حذف حق وراثت و مالکیت
بانو کوئین بورو، حکومت نهان پیشه گان19
ایلومناتی باواریا با گذشت چند سال از تاسیس منحل شد. اگرچه محققان می‌گویند ایلومناتی به خوبی خود را با فراماسونری نوین ادغام کرده است. مغزهای متفکر ایلومناتی بر این باورند که گسترش لژ های فراماسونری در جهان بهترین بستر را برای ترویج افکار آن ها فراهم می‌کند.
در یک کلام، ایلومناتی سازمانی متشکل از دانشمندان تیز هوش، که خود را وقف حقایق علمی کرده باشند نیست. بلکه جامعه ای مخفی است، که هدفش نابود کردن نهادهای سنتی از طریق نفوذ و براندازی آن ها از درون، در جهت منافع یک برگزیده پنهان است. این درست است که ایلومناتی کاملا ضد کلیسا است اما دلیل اصلی موجودیت آن ها، این نیست.

معانی رمزی فیلم

 دن بروان در رمان هایش اغلب بر جوامع مخفی متمرکز می شود. دلیل مهم حمایت هالیوود از رمان های او این است که کتاب های او در جهت اشاعه اطلاعات غلط نوشته می شود.
در فیلم، ایلومناتی کلیسا را به «نابودی توسط نور» تهدید می کند. نور اشاره ای به انفجار بمب است اما در عین حال کنایه ای از پروپاگاندا و تلقین افکار نیز هست. تنها راه موثر برای رویگردانی مردم از مسیحیت، تخریب واتیکان نیست، بلکه تغییر نگاه مردم نسبت به برگزیده های مذهبی است. در این صورت این فیلم نیز خود یک بمب مخرب برای واتیکان محسوب می شود. اگر چه ظاهرا در پایان فیلم کلیسا با کمک رابرت لانگدن پیروز می شود، اما بینندگان دو ساعت وقت خود را صرف دیدن نماد ها، تشریفات و انواع مختلفی از هتک حرمت مسیحیت کاتولیک کرده اند. چند نمونه: رابرت لانگدن بایگانی واتیکان را از بین می برد، نامزد مقام پاپی مانند حیوانات در قفس نگه داشته می شود، یکی از نامزدها درون کلیسا به صلیب کشیده و سوزانده می شود، قبر پاپ، باز شد تا صورت بی قواره و بدشکل او دیده شود، و مواردی دیگر.

 

صحنه ای که یکی از نامزدهای مقام پاپی در کلیسا به صلیب کشیده و سوزانده می شود.
تمامی آن صحنه ها حاوی مفاهیم نمادین بلندی است که شدیدا بر عقائد مذهبی بینندگان تاثیر می گذارد. هاله ی مقدس و الهی واتیکان، با مرگ های وحشتناک، ویرانی و فساد جایگزین شد. در سرتاسر فیلم نهاد کلیسا یک نهاد ناقص، خودسر و مرتجع معرفی می شود. و در نهایت به بینندگان گفته می شود، ایلومناتی یک تشکیلات بزرگ است که با طراحی زیرکانه پسر پاپ (ظاهرا پاپ هم یک پسر داشته است) هدایت می شود تا جای پدر را بگیرد. پس فیلم به مخاطبان می گوید، ایلومناتی اصلا وجود ندارد و کلیسا آنقدر فاسد است که اعضایش برای رسیدن به قدرت، وحشتناک ترین گناهان را انجام می دهند.
بینندگان در نهایت با همان افکاری از پای فیلم بلند می شوند که برگزیدگان می خواستند: ایلومناتی یک داستان تخیلی است و زمانی هم که وجود داشته است، تشکیلاتی از مغز های متفکر با هدف پیشرفت علم بوده است؛ کلیسای کاتولیک مقدس نیست، بلکه نهادی انسانی و شدیدا معیوب است، که به خاطر نفرتش از علم باید محو شود. در طول فیلم ایلومناتی واقعی وجود خود را انکار می کند، و در عین حال نقشه خود یعنی نابودی ادیان سازمان یافته بوسیله تلقین مداوم افکار، اجرا می کند. ما در این فیلم درگیری قدیمی کلیسای کاتولیک با جوامع نهان پیشه را مشاهده می کنیم و به وضوح می بینیم که چه کسی پیروز می شود.

 نماد گمشده

 نمادگمشده نوشته دن بروان، یکی دیگر از آثار با هدف پروپاگاندا و تلقین افکار است. کتاب سرتاسر مضحک است، و نمونه ای از کتاب های پر زرق و برق مدرن آمریکایی است. بروان تمام روش های پیش پا افتاده سرگرمی سازی آمریکایی را به کار بسته تا از بخشی مغفول مانده در تمدن مدرن، تجلیل کند: جوامع مخفی و عرفان های دروغین نهان پیشه گان.
اما این کتاب یک چرخش جالب دارد. حداقل ??? سال از تمرکز تلاش جوامع نهان پیشه بر بی اعتبارسازی مسیحیت می گذرد و همواره این تلاش ثابت بوده است. اگر در تعالیم فلاسفه نهان پیشه مروری کنید، مرتبا فریاد محکومیت مسیحیت را می شنوید. تا به اینجا دو کتاب آخر دن بروان تفاوتی با هم ندارند.
نتیجه گیری شگفت انگیز کتاب این است که نماد گمشده یا “لغت” گمشده ی اسرار باستانی، انجیل20 است!. پس آن حقیقت کاملی که باید برای انتقال به عصر جدید21 ، یا عصر برج دلو22 ، آشکار شود، در بودائیسم یا تعالیم سانسکریت، که نهان پیشه گان سالها به آن اشاره می کردند، نیست، بلکه در انجیل است.
آیا این ممکن است؟ آیا پرستش شرک آمیز ستارگان به عنوان خدایان، ستاره شناسی، جادو و مراسم قربانی کردن انسان، از تعالیم بنیادین انجیل است؟ خیر، مگر این که پیام آن را معکوس کنیم؛ همانطور که عرفان های اسرار‌آمیز این کار را می کنند. بروان جمله‌ای از ویلیام بلیک23، کسی که به داشتن امیال شیطانی مشهور است، نقل می‌کند:
« هر دو، روز و شب انجیل می‌خوانیم، اما تو نوشته‌های سیاه را میخوانی و من نوشته‌های سفید را».
این آموزه‌ی عرفان‌های اسرارآمیز24 باستانی است. مسیحیان معاصری که تعالیم رمزی کابلا را با مسیحیت ادغام، و تفسیرشان از انجیل را معکوس کرده اند؛ که طبق تعالیم آن‌ها خداوندِ آفریننده، خدای منکر می شود و شیطان، خدای حقیقی. کسی که آزادی (بی قید و بندی) از بند قوانین خدا را به انسان هدیه کرد، هنگامی که او را به خوردن میوه‌ی درخت دانش (سیب) که همان علم جادو است، راهنمایی کرد.
بنابراین نهان پیشه گان، جادو را قدرتی بزرگ می دانند که انسان را همانند خدا می سازد. و این پیام اصلی نماد گمشده است. همان دومین فرضیه دن بروان که می گوید، خدا یک نیروی خالق «در آن بیرون» نیست، بلکه انسان خودش خداست و آموزه نهایی اسرار باستانی، این است که چگونه می توانیم قدرت های نهفته‌ی ذهن را تحت اختیار درآوریم، تا بتوانیم به خدا تبدیل شویم. در یک کلام، انسان خودِ خداست.

تبلیغ چند باره کتاب های دن بروان توسط مجله همشهری جوان!

این آموزه، یکی از اصول کابالا است. و این پیام نهایی آن هزاران خرافه پرستی نهفته در به اصطلاح ستاره شناسی و کیمیاگریی موجود در آن است. در واقع مطابق با تعالیم کابالا، تاریخ هستی اینگونه بیان می‌شود که انسان به این دانش رسید که خداست. در آغاز خدا خواست خودش را بشناسد. پس یکی مانند خود خلق کرد تا بتواند خود (انسان) را بشناسد. آن خدای دیگر از ماهیت الهی خود آگاه نبود، اما ظاهرا اسنان توان خودآگاهی داشت. این داستان به صورت سیر فرضی پیشرفت انسان از دوره‌ی بی مذهبی، پس از آن آغاز حرکت با فلسفه یونانی، سپس انسان پرستی (اومانیسم25) در دوره‌ی رنسانس، و در نهایت سکولاریزم26 (لا ابالیگری) دوره ی روشن فکری، ترویج می شود.
این مفاهیم به وضوح در کابالای جدید اسحاق لوریا27، که در قرن ??ام می زیست، نمایان است. این تعالیم بوسیله جاکوب بوهم28 ، که بعداً پایه گذار عرفان اسرارآمیز نهان پیشه گان اروپا شد، به مسیحیت منتقل شد. یکی از طرفداران او هگل29 بود، که آرمان گرایان آلمانی متاثر از او در رسیدن به اهداف حال حاظر برگزیده ها، پیشگام شدند. محصول نهایی این تعالیم کسی نیست جز آخرین مرد یا “ابر مرد”30 نیچه، کسی که در نهایت می‌تواند حقیقت الوهیت خود را به واقعیت برساند. او همان دجال31 کتاب مکاشفات32، نقشه راه ایلومناتی، نوشته یوحنا33، قدیس مورد احترام نهان پیشه گان است.

اما بزرگترین هتاکی نماد گمشده، توهین آشکار نویسنده به حق اولیه مردم در یک جامعه دموکراتیک برای آگاه شدن از امور حکومتی و بازرسی حاکمان است. دقیقا همان اصلی که امپراطوری ماسونی آمریکا بر پایه آن بنا شده است. در جهان بینی مضحک دن بروان، برگزیده ها با دور نگه داشتن آن از ما، از این دانش محافظت می‌کنند. چرا؟ زیرا «شما نمی توانید حقیقت را تحمل کنید». درست است، شما توانایی ذهنی لازم، برای درک مفاهیم رمزی آئین های نهان پیشه گان را ندارید، پس باید به شما در این باره دروغ بگویند.
طرح اصلی داستان این است که از یکی آئین های ماسونی فیلم برداری کرده اند، و تهدید کرده اند که آن را در اینترنت منتشر می کنند. اما بازیگر اصلی کتاب بروان، به سازمان سیا و رهبران ماسون کمک می کند، تا از فاش شدن آن جلوگیری کنند. پیام این است که، دفعه بعد که دولت فریاد “امنیت ملی” سر داد، بی قید و شرط به آن ها اعتماد کنید.
حقیقت هیچگاه مخفی نمی ماند. ممکن است در دوره ای تنها در اختیار گروه قلیلی باشد، اما آن ها همواره می‌خواسته اند آن را به کسانی خواستار شنیدن باشند بگویند. حقیقت این است که: باید همان کاری را برای دیگران انجام دهید که شما از دیگران انتظار دارید برای شما انجام دهند. یعنی برای همنوعان خود در این برهه زمانی دل بسوزانید و علیه ظلمی که توسط امپریالیزم غربی بر بسیاری از بخش های جهان می رود فریاد بکشید. ظلمی که مخفیانه با فعالیت های مشکوک فراماسون ها و سازمان سیا انجام می‌گیرد و دن بروان باید آن ها را انکار کند تا بتواند داستان خیالی‌اش را برای ما بنویسد.
مستند زار های حک شده در سنگ: معماری رمزآلود واشنگتن 34که به تدریج ترجمه ودرسایت قرار داده می شود، مفهوم حقیقی بسیاری ازنمادهای به کار رفته دراین کتاب راآشکارمی‌کند

جمع بندی: پدیدار شدن جوامع مخفی در فیلم ها و کتاب ها، به این آثار خلاصه نمی شود. این آثار با هدف دموکراتیک سازی اطلاعات ساخته شده اند، که به عموم مردم اجازه می دهد به اطلاعاتی دست پیدا کنند، که پیش از این دست نیافتنی بود. این آثار نیز همانند نماد های رمزی عمل میکنند: بخشی را آشکار می کنند و بخشی را پنهان. به این صورت که برای خودی ها آشکار می کنند و برای غیر خودی ها پنهان. از فیلم های هالیوودی برای ترویج بسیاری از خواسته ها استفاده شده است، مانند جنگ ویتنام، خطر کمونیسم، خطر تروریسم اسلامی، ترویج هنجار های آمریکایی و غیره. آثاری که در بالا بررسی شد، دستور کار جدیدی را دنبال می کنند و آن تلقین اطلاعات غلط به افکار عمومی درباره جوامع مخفی است.

منبع: ذی طوی  دریافت فایل PDF مقاله   و همچنین http://mouood.org/content/view/11543/3/

منابع:
* vigilantcitizen.com
* terrorism-illuminati.com
1. National Treasure [?]
2. Angels and Demons [?]
3. Lost Symbol [?]
4. Knights Templars [?]
5. Jacques de Molay [?]
6. Sean Martin, The Knights Templar [?]
7. Rosicrucian [?]
8. Isaac Long [?]
9. DomenicoMargiotta 33°, Adriano Lemmi [?]
10. Kabbalah [?]
11. Gnosticism [?]
12. Trinity Church [?]
13. Adonay [?]
14. DomenicoMargiotta 33°, Adriano Lemmi [?]
15. Manly P. Hall, Lost Keys of Freemasonry [?]
16. Ben Gates [?]
17. Dan Brown [?]
18. Adam Weishaupt [?]
19. Lady Queenborough, Occult Theocracy [?]
20. Bible [?]
21. New Age [?]
22. Age of Aquarius [?]
23. William Blake [?]
24. Gnosticism [?]
25. Humanism [?]
26. secularism [?]
27. Isaac Luria [?]
28. Jacob Boehme [?]
29. Hegel [?]
30. Superman [?]
31. anti-Christ [?]
32. the Book of Revelations [?]
33. John the Apostle [?]
34. Riddles in Stone: The Secret Architecture of Washington, D.C

نوشته شده در  دوشنبه 89/9/29ساعت  5:14 عصر  توسط عضو گروه شهیداوینی 
  نظرات دیگران()

سخن حکیمانه ای از مقام معظم رهبری درباره نماد و معماری و هنر:

نشانه‏هاى اسلامى باید واضح و آشکار باشد؛ کما اینکه در مهندسى‏هاى ما باید نشانه‏هاى اسلامى آشکار باشد . صهیونیستها هر نقطه‏ى دنیا که خواستند یک ساختمانى بسازند ، آن علامت نحس ستاره‏ى داوود را سعى کردند یکـجورى رویش تثبیت کنند . کار ســیاسى‏شان اینجورى است. ما مسلمانها نشانه‏هاى اسلامى و مهندسى اسلامى را باید در همه‏ى کارهایمان ، از جمله در باب مهندسى بایستى مراعات کنیم. "از بیانات مقام معظم رهبری در اجلاس نماز"

معاون شهردار تهران از بازنگری در قوانین بلند مرتبه‌سازی خبر داد و گفت:

 بر این اساس به‌کارگیری معماری غربی در شکل و شمایل ساختمان‌های جدید ممنوع است. 

 هیربد معصومی‌در گفت‌وگو با دنیای اقتصاد اعلام کرد در حال حاضر بازنگری ضوابط بلندمرتبه سازی در تهران در قالب بخشی از طرح تفصیلی پایتخت آغاز شده که براساس آن، احداث برج‌های هرمی‌شکل ممنوع می‌شود.وی با تاکید بر لزوم پیروی از سبک معماری اسلامی ‌و ایرانی در ساختمان‌های شهر تهران، خاطر نشان کرد بخشنامه ممنوعیت صدور پروانه ساخت برای ساختمان‌هایی که شکل «هرم» دارند، تهیه شده و در حال ارسال آن به شهرداری‌های مناطق 22 گانه تهران هستیم.به گفته معاون شهرسازی و معماری شهرداری تهران ساختمان‌های هرمی ‌که نماد تفکر فراماسیونی [ماسونی] است، هیچ تناسبی با معماری ایرانی و اسلامی‌ندارد که به همین دلیل شهرداری و شورای شهر پایتخت به شدت به دنبال حذف این دسته از ساختمان‌ها از سطح شهر هستند.
معصومی‌در عین حال تاکید کرد متاسفانه در حال حاضر اغلب ساختمان‌های بلندمرتبه تهران که بیشتر در منطقه یک قرار دارند به شکل هرمی‌هستند. معاون معماری و شهرسازی شهرداری تهران از سوی دیگر به تدوین طرح تفصیلی تهران تا 2 ماه آینده اشاره و اعلام کرد: با نهایی شدن این طرح ضوابط بلند مرتبه‌سازی نیز به‌طور کامل بازنگری می‌شوند و از آن زمان به بعد تمام ساختمان‌های بلند پایتخت باید بر اساس ضوابط جدید ساخته شوند.به گفته معصومی، ‌در حال حاضر قوانین فعلی بلند مرتبه‌سازی بر اساس مصوبه شورای عالی شهرسازی و معماری کشور تدوین شده است اما بعد از پایان بازنگری این قوانین، شهرداری بر اساس مصوبه شورای شهر تهران عمل خواهد کرد.

 

تاکید شورای شهر بر معماری ایرانی و اسلامی

معاون شهردار تهران در حالی از بازنگری در قوانین ساخت و ساز در تهران خبر داد که اعضای شورای شهر به تازگی در جریان بررسی و تدوین طرح تفصیلی شهر تهران بر لزوم توجه به معماری ایرانی و اسلامی ‌تاکید کردند.مرتضی طلایی، رییس کمیسیون اجتماعی شورای شهر در این باره به دنیای اقتصاد گفت: «در کشوری که معماری غنی ایرانی و اسلامی‌وجود دارد، به کارگیری معماری غربی نیابد در هیچ یک از شهرهای آن انجام شود.»وی بر لزوم حذف ساختمان‌های هرمی‌ شکل از سطح شهر تهران تاکید کرد و گفت: «گاهی اوقات برخی از معماران بدون آگاهی کافی و نیت خاصی از طراحی‌های غربی تقلید می‌کنند، در حالی که نمی‌دانند بسیاری از طراحی‌های غربی نماد مکتب‌های فکری خاص و گاهی ضداسلامی ‌است.»به گفته این عضو شهر تهران، بر این اساس باید شهرداری تهران با تدوین قواعدی بر معماری ساختمان‌های پایتخت نظارت کند . 

ضمنا وبلاگ  دیگر گروه شهید اوینی را نیز ببینید: http://knavini.blogfa.com


نوشته شده در  دوشنبه 89/8/10ساعت  2:21 صبح  توسط عضو گروه شهیداوینی 
  نظرات دیگران()

عنوان : فراماسونری

نویسنده : محمد خاتمی
کد کتاب : 205617
سال انتشار : 80
انتشارات : کتاب صبح

 



منبع: http://morsalat.org/type_lib_fa/?iLib=200&iCat=354&iChannel=24&nChannel=Lib


نوشته شده در  جمعه 88/9/27ساعت  4:39 عصر  توسط عضو گروه شهیداوینی 
  نظرات دیگران()

گروه مطالعاتی شهید آوینی: چند سالی است کع منونایت ها و فراماسونرها وصهیونیست ها تبلیغات جدیدی درباره وقوع آخرالزمان در سال های مختلف راه انداخته اند و از این رهگذر، با حاکم کردن فضای آخرالزمانی و نظامی گری بر جهان به منافع سیاسی و اقتصادی خود می رسند. مثلا آنها دولت آمریکا را مجبور می کنند که از شرکت های صهیونیستی اسلحه سازی در آمریکا و سایر کشورها خریدهای میلیاردی داشته باشد. تا کنون در سایت های منونایت ها وفراماسونرها و صهیونیست های یهودی و مسیحی، پیشگویی های متععد آخرالزمانی درباره سالهای 1966، 1999، 2000، 2006،‏2009 شده است و دروغ از آب درآمده است، البته توانسته اند برخی مردم غافل و جوگیر آمریکا و جهان را فریب دهند و جنگ عراق و افغانستان را به اصطلاح خودشان توجیه کنند ولی ما هرگز نباید تسلیم کارخانه فیب سازی هالیوود شویم. اکنون پروپاگاندای آخرالزمانی فراماسونرها و صهیونیست های آمریکا که نفوذ عظیم و غیر قابل خدشه ای نیز بر هالیوود و رسانه های غربی دارند مشغول اتش تهیه ریختن برای ساختن حمام خونی از انسان های بی گناه در سال های 2012 و 2017 هستند. این نقشه نیز با اطلاع رسانی و تحلیل صحیح خنثی خواهد شد و تقدیر الهی همانگونه که او خواهد خواست می شود نه آنگونه که صهیونیسان و زرسالاران عالم می خواهند. (در این باره قبلا در همین وبلاگ چندین مطلب کار شده است که در این آدرس ها ببینید: اصول ومبانی وپیش فرض های سینمای آخرالزمانی غرب2 ، قسمت دوم مقاله پروژه آخرالزمان سازی هالیوود ،قسمت اول را در اینجا ببینید: http://naghdefilm.parsiblog.com/1114332.htm )   درباره 2012 تا کنون چند اثر شاخص را شاهد بوده ایم که در ادامه نمونه هایی می آید.
 نقدفیلم قیامت(رستاخیز)سال2012:‏ 2012 doomsday،
نویسنده:نیومای سلفمن، کارگردان:نیک اور هارت، بازیگران:کلیف دیانگ،دیال میدکیف،آمی دولنز،دنی نیسون،جاشا لی،سارا تامکو

شرح: ماجرا از آنجایی شروع میشود که گروهی محقق به یک معبد در مکزیک وارد میشوند و علامت صلیبی از طلا را کشف میکنند و همزمان با این حا دثه دختر یکی هیئتهای معتبر علمی در یکی از شهرهای مکزیک است و از طرفی دیگر دختری امدادگر و مرتد را نشان میدهد که باوری به اعتقادات مذهبی ندارد. جهان از بعد از کشف آن صلیب به هم میخورد و دچار به هم ریختگی هوایی وزمینی خاصی میشود و اعتقاد همه بر این است که روز قیامت نزدیک است .سرانجام چند نفر نام برده به گونه ای به هم متصل میشوند و در معبدی که صلیب کشف شده بود به هم میرسند و این نکته را در می آبند که اینها برگزیدگانی هستند از سوی خداوند که میتوانند زمین را نجات دهند و از روز قیامت جلوگیری کند . در این میان پیامبری جدید نیز در معبد به دنیا میآید.
نقد: اصول ساخت فیلم مذهبی نیازمند تحقیق و تفحص خاصی است مخصوصا اگر موضوع مورد نظر ما امر خطیر قیامت باشد که بیش از هر دینی در دین مبین اسلام یاد آور شده است .این فیلم از لحاظ یاد آوری قیامت مورد تقدیر است ولی از این نظر که نویسنده این امر الهی را با داستانی از خود پرورانده شدیدا مورد بازخواست قرار میگیرد .اگر آخر فیلم اشاره به دنیا آمدن منجی موعود دارد پس آوردن صلییب که مظهر مسحیت فعلی است غلط بوده چون در اناجیل چهار گانه تنها انجیل بارنابا هست که به چنین مسئله ای به طور کامل میپردازد و مسیحیان این انجیل را باطل و دست نوشته ی یک مسلمان میدانند. پس با این اوصاف نمیتوان گفت که هدف نویسنده باورهای یهودیت است چون یهودیان منجی آخرت را مسیح میدانند.پس به نظر من این فیلم فقط از لحاظ حرفه ی فیلم سازی ارزش دیدن دارد و هیچ گونه ارزش محتوایی خاصی ندارد جز کفر به خداوند (اشاره به سکانس آخر فیلم و به دنیا آمدن پیغمبر جدید)
  مستند نوستراداموس 2012:
مستند علمی و جالبی در مورد پیشگویی های نوستراداموس و تقویم مایاها ونقاشی های نوستراداموس در کتاب گمشده او... در این فیلم با بررسی وضعیت جهان و مشکلات به وجود امده اقتصادی . جوی . جنگها و بیماریها ..زلزله های متعدد .. سیل و طوفانهای سهمگین... 2012 سالی وحشتناک و اخر جهان خوانده می شود... در نهایت بایستی عرض کنم ...تنها خداوند مهربان زمان دقیق هر واقعه و اتفاقی رو میدونه و به غیر او کسی توانایی تشخیص زمان وقوع امری رو نداره... زمان ظهور منجی یا زمان قیامت و پایان دنیا فقط و فقط در اختیارو اراده خداست و کسی قادر نیست بر خداوند پیشی بگیره... در اخر... اراده خداوند بر انه که جهان به دست مومنین و مستضعفین جهان به ارث برسه و زندگی پر از ایمان و عدالت و صداقت و پیشرفت و مهربانی ... در انتظار مردمان صالح و با ایمان هست...  وَلَقَدْکَتَبْنَا فِی الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّکْرِ أَنَّ الأرْضَ یَرِثُهَا عِبَادِیَ الصَّالِحُونَ.
منبع: زمان ظهور  با نقل تالار http://www.iranamerica.com/forum/showthread.php?p=43790
کعبه تنها مکانی که در فیلم 2012 ویران نشد.

----
-
لینک مصاحبه با امریش در باره نابود نکردن کعبه در فیلم 2012 به همراه سکانسی از فیلم http://movies.yahoo.com/feature/movi...ich-fatwa.html
 باور کردن یا نکردن ... دست خودتان است.
از این سایت هم این مطالب را در این باره ببینید: http://forum.gigapars.com/showthread.php?t=41339
نام فیلم 2012، سبک فیلم Action, Thriller, Sci-fi، تاریخ نمایش11/13/2009
سایت فیلم whowillsurvive2012.com، سازنده Columbia TriStar Motion Picture Group
کارگردان Roland Emmerich، بازیگران John Cusack Jackson Curtis  ، Amanda Peet Kate Curtis، Chiwetel Ejiofor Adrian Helmsley
نویسنده Roland Emmerich ، Harald Kloser
یک فرضیه میگوید که ما انسان ها فقط تا دو سال و ده ماه دیگر زنده هستیم.اخیراً فیلم سازان هالیوودی روی سال 2012 تمرکز زیادی کرده اند و فیلم 2012 تازه ترین و سنگین ترین مانور آنها روی این مسئله است، دلیلش را هم می توان در یک فیلم ( البته یک فیلم مستند مانند مانند فیلم راز Secret ) به نام نوسترا داموس 2012 (Nostradamus 2012) ساخت سال 2009 یافت.  در فیلم نوستراداموس اساتید و محققان فرهنگ ها و ادیان قدیمی در مورد وقوع فاجعه ای در سال 2012 خبر میدهند، اولین کسی که برای اولین بار پیشگویی چنین فاجعه ای ( یک چیزی مثل قیامت ) را ارائه کرده پیشگویی به نام نوستراداموس بوده که بر پایه شواهد خود 21 دسامبر 2012 را شروع آخرین روز های باقی مانده بر روی کره زمین می داند و بیان کرده که در این موقع یخ های قطب آب شده و تمامی فجایع ( سونامی، زلزله، سوپر آتشفشان ها و... ) باهم بر سر کره زمین نازل خواهند شد.
در این روز خورشید در مرکز کهکشان راه شیری قرار می گیرد که این پدیده نادر نجومی هر 26،000 هزار سال یک بار اتفاق می افتد.خوب گذشته از این بحث ها به فیلم 2012 می رسیم.  قبلا هیچ اتفاقی در تاریخ مثل این مسئله قابل توجه نبوده چرا که در فرهنگ های مختلف مثل هند، مصر و مایان ها و بیشتر ادیان، دانشمندان و دولت ها به این مسئله و حوادثی که در این روز رخ خواهند داد این چنین شدید اشاره نشده بود.تقویم باستانی مایان ها با تمام فرضیات و پیشگویی های خودش 21 دسامبر 2012 را آخر الزمان معرفی می کند.(گروه مطالعاتی: این مطلب ادعای سایت های فراماسون هاست و باید تحقیق شود.) این تقویم که در هزاران سال اختراع شده تنها تا سال 2012 ادامه دارد و این سال را زمان فوت زمین نامیده اند، هسته زمین به دلیل ناپایداری نوترینو ها که توسط تشعشعات خورشیدی به طور فزاینده ای به جنب و جوش افتاده اند به نقطه بی ثباتی نزدیک می شود. از نشانه های اولیه این وضعیت مشاهده ی گسیختگی های ناگهانی در پوسته زمین، که به نام زمین لرزه های بی ضرر بیان خواهند شد.حال این فیلم دست به پیش نمایشی از این تاریخ میزند و بازیگران نامداری چون John Cusack ( بازیگر فیلم به یاد ماندی هویت Identity این بار در نقش Jackson Curtis ) و Amanda Peet ( Kate Curtis ) نشان میدهد که در این سال ممکن است چه اتفاقاتی بیافتد
در فیلم 2012 تماشاچیان با حماسه فاجعه وار جدیدی از کارگردان Roland Emmerich ( کارگردان و تهیه کننده ی: (2008) 10,000 B.C (2004) The Day After Tomorrow، (1998) Godzilla، (1996)Independence Day ، (1992) Universal Soldier (تنها کارگردان) و چندین عنوان مطرح دیگر ) روبرو هستند که در آن صحنه هایی را مشاهده میکنند که کمتر کسی توانسته روی پرده ی سینما چنین چیزی را خلق کند.  همان طور که از نام Emmerich نمایان است این بار هم حتما با یک ژانر فاجعه ای عالی همانند فیلم های قبلی اش سر و کار داریم.
و اما دلیل نبود داستان کلی فیلم در این نوشته این است که ظاهراً تهیه کننده به دلیل اینکه داستان این فیلم می تواند روی زندگی افراد حداقل تا دو سال و ده ماه دیگر تاثیر بگذارد از ارائه داستان کلی فیلم بری سایت های تخصصی سینما خود داری کرده وتا بیننده بیشتری را به سالن ها بکشاند و پول خوبی نسیبش شود چرا که سر و صدای زیادی نیز از همان ابتدا سال 2009 به پا خواست و نام این فیلم در بین 15 فیلم برتر امسال معرفی شده، هر جند به نظر من می تواند بین 5 فیلم نیز قرار گیرد.سخن آخر من به عنوان یک بیننده در مورد این فیلم این است که می توانم 2012 را به عنوان یکی از بهترین فیلم های زندگی ام بیان کنم اما نه بیشتر از آن چرا که:خبر دهندگان روز قیامت دروغگویند
بررسی فیلم های ساخته شده در مورد 2012:
تریلر افسانه علمی «2012» به کارگردانی رولند امریش در اولین هفته اکران در دنیا 225‌ میلیون دلار فروخت و یک رکورد جهانی به جای گذاشت. از این میزان فروش 160‌میلیون دلار آن در 12685 سینما در 105 کشور و 65‌میلیون دلار دیگر در 3404 سینما در آمریکای شمالی حاصل شد. به این ترتیب «2012» در فهرست بهترین فروش‌ افتتاحیه فیلم‌ها در سطح بین‌المللی در رده پنجم قرار گرفت و بهترین فروش افتتاحیه یک فیلم غیردنباله‌ای در سطح جهانی را رقم زد.

«2012» را استودیو سونی به بازار عرضه کرده و با توجه به بودجه 200‌میلیون دلاری فیلم و‌میلیون‌ها دلار دیگری که برای تبلیغات هزینه شده، میزان فروش افتتاحیه فیلم برای مسئولان سونی اهمیت زیادی داشت. جان کیوساک، تندی نیوتن، چیوتل جیوفور، آماندا پیت، وودی هارلسن، الیور پلات و دنی گلاور در فیلم آخرالزمانی «2012» بازی می‌کنند که عنوان آن به آخرین روزهای تمدن بشری برابر با یک تقویم باستانی مایایی اشاره دارد. کیوساک به نقش یک محقق ظاهر می‌شود که پس از وقوع یک فاجعه در زمین‌ و در حالی که بشریت در آستانه نابودی است، رهبری گروهی از بازماندگان را به عهده می‌گیرد. امریش 53 ساله به خاطر ساخت فیلم‌های پرهزینه در ژانر فاجعه شهرت دارد و از دیگر فیلم‌های او می‌توان به «روز استقلال»، «گودزیلا» و «روز پس از فردا» اشاره کرد.  این فیلم یک دیدگاه نه چندان دینی را عرضه می کند و در یکی از صحنه های فیلم هم به وضوح نشان می دهد:  (( دوربین کاتولیک ها را نشان می دهد که در واتیکان در حال عبادت هستند که ناگهان آب از سقف کلیسا و از وسط یک نقاشی دینی که اتصال خدا و آدم را نشان می دهد درست از محل اتصال انگشت آدم و خدا به هم فرو می ریزد ... و در جایی دیگر معبد بوداییان هم به شکلی مشابه در هم می شکند.))
این فیلم با فاصلة کمی از فیلم آخرالزّمانی «Nowing» ساخته و اکران شده است. فیلمی که همین یکی دو ماهة اخیر به نمایش درآمد که ماجرای عروج نو تولد یافته‌های مسیحیان پروتستان قبل از ظهور حضرت مسیح و بازگشتشان به زمین پس از واقعة آرمگدون را به نمایش می‌گذاشت. این سلسله سر دراز دارد و درازای ساخت این آثار احتمالاً به جاری بودن موضوع آخرالزّمان گرایی و مفتوح بودن پروندة این موضوع نزد سران پشت پردة تأسیس نظم نوین جهانی و مقابله کننده با جریانات پر قدرت فرهنگی و تمدنی دینی در شرق اسلامی باز می‌گردد.
سینمای غرب، موضوعات مطلوب استراتژیست‌های غربی و مردان عرصة سیاست را تازه و داغ نگه می‌دارد. پیش از این هم با همین عنوان «2012 روز قیامت» فیملی ساخته شد به پیش‌بینی‌های انجیلی‌ها دربارة واقعة آرمگدون برمی‌گردد. منابع دیگری هم از وقوع حوادثی بزرگ و غیر قابل تصوّر طی سال‌های نزدیک و آینده خبر داده‌اند. چند سال پیش و در آستانة قرن جدید، وقتی که از طریق مطالعات ژنتیک در یک مرکز آمریکایی گوسالة سرخ مویی به دنیا آمد، آقای ریچارد لندز، استاد هزاره شناسی و آخرالزّمان‌گرای دانشگاه بوستن در آمریکا اعلام کرد: «به دنیا آمدن این گوساله همان چیزی است که انتظار آن را می‌کشیدیم. حالا می‌توانیم جنگ آخرالزّمانی را آغاز کنیم».
این خبر جدید را هم بی‌ربط با سایر اخبار نمی‌توان ارزیابی کرد.
طیّ روزهای گذشته، خبری با عنوان «تولد دجال آخرالزّمان» از به دنیا آمدن کودکی عجیب الخلقه در سرزمین‌های اشغالی فلسطینیان خبر داد. کودکی که تنها یک چشم دارد و چشم سمت چپش روی پیشانیش قرار گرفته است. در این اخبار تلاش شده این کودک، دجال، فتنة آخرالزّمان معرفی شود. 3 خبر را منابع اسرائیلی منتشر ساخته‌اند. آنها سعی کرده‌اند این نوزاد را یهودی و منطبق با اخبار دجال در کتب دین اسلامی و مسیحی معرفی کنند.
خبرنگار البرز در پیگیری بعدی اعلام کرده است که این نوزاد در چین به دنیا آمده و سپس توسط یک صهیونیست به مبلغ کلانی خریداری و به فلسطین اشغالی منتقل شده است. آگاهی اشرار یهود و سران سازمان‌های مخفی که سر در پی تأسیس حکومت جهانی شیطانی از اخبار آخرالزّمانی مندرج در منابع اسلامی و مسیحی باعث بوده تا آنان، که هیچ گونه اعتقادی به دین و دینداری، معاد و اخلاق ندارند، از سال‌ها قبل دست در کار تدارک یک سناریو وارد کنند. در این سناریو، سعی می‌کنند، عناصر مذکور در اخبار آخرالزّمانی، تحریف شده و به صورت مصنوعی و جعلی چنان کنار هم قرار داده شوند که حقیقی جلوه کند. در واقع آنها در حال تدارک جعلی حادثة آخرالزّمانی ظهورند.
خروج دجال بزرگترین فتنة آخرالزّمانی است و از آغاز آفرینش آدم تا قیامت کبرا فتنه‌ای به مانند آن نخواهد بود. امّا از همین رو در روایات، تأکید شده که از شرّ آن باید به خدا پناه برد. در میان مسیحیان و پیروان مذاهب عامّه و اهل سنّت بیش از منابع شیعی از خروج دجال و کیفیت و کمیت عمل او سخن به میان آمده است.منبع:خرید آنلاین از ariashop.ir

نوشته شده در  جمعه 88/9/27ساعت  4:5 عصر  توسط عضو گروه شهیداوینی 
  نظرات دیگران()

 

اعای حفاظت از ذریة آن مسیح اوّلیه هم یکی دیگر از همان ترفندهایی بود که مسیحیان را نسبت به حضرت عیسی مسیح (ع) بی‌اعتقاد ساخته تا آنها را  برای ظهور مسیح جدید (در واقع از میان یهودیان) آماده نماید. آپوکالیپس یا آخرالزمان از موضوعات قدیمی در عالم سینما به شمار می‌آید. می‌توان گفت از فیلم‌هایی مانند:«متروپلیس» (فریتز لانگ) در سال 1927 و «چیزهای آینده» (ویلیام کامرون منزیس) در سال 1936 گرفته تا «جنگ دنیاها» و «روز استقلال» و...

فیلم‌هایی که اغلب از دل هالیوود بیرون می‌آید، هالیوودی که اساساً توسط صهیونیست‌های سرمایه‌دار پاگرفت. پس بی‌جهت نیست که محتوای این آثار، همواره آخرالزمان را از دیدگاه‌های صهیونیسم مسیحی و یهودی به نمایش گذارده است. انتظار «پایان روزها»، «تلاش نیروهای ضدّ مسیح برای غلبه بر زمین» (بنا برآنچه در «مکاشفات یوحنا» در عهد جدید آمده)، ظهور مسیح موعود و بالاخره وقوع نبرد «آرماگدون» از جمله موضوعاتی است که به انحاء مختلف و با انواع زبان و بیان امروزی، در اقسام قالب‌های درام از قبیل:«علمی- تخیلی»، «هراس»، «حادثه‌ای»، «ملودرام»، «پلیسی» و حتّی «کمدی» و فیلم‌های «کودکانه» بر پردة سینماها رفته و می‌رود. امّا در این میان، در سال 2006 اتفاقی افتاد که شاید بتوان آن را در تاریخ سینما، بی‌نظیر دانست و آن ساخت فیلم «رمز داوینچی» (براساس کتابی که 3 سال پیش از آن به وسیلة «دن براون» تالیف و انتشار یافت) بود که برای نخستین بار تلاش‌های مختلف نیروهای گوناگون از جمله عوامل فرهنگی و هنری در طول قرون متمادی و به خصوص سینما در جهان امروز را برای زنده نگه‌داشتن آرمان مسیح موعود صهیونیست‌ها، در برابر دیدگان عموم قرار می‌داد.

موضوع اصلی «رمز داوینچی» (برخلاف آنچه در تبلیغات سرسام‌آور جهانی مورد تأکید قرار گرفت و از جانب بعضی نویسندگان و منتقدان وطنی هم دنبال شد!) اساساً راجع به فرقة واتیکانی «اپوس دی» به نظر نمی‌آمد. طرح سوژة انحرافی فرقة «اپوس دی» در رسانه‌ها ی مختلف غرب بیشتر برای سرپوش گذاردن بر محتوای اصلی فیلم بود و شاید هراس برخی از صاحبان رسانه‌های فوق نسبت به افشای رازی (که همچون برخی شخصیت‌های اصلی خود اثر) معتقد بودند هنوز زمان آشکار شدن آن نرسیده است!! رازی که حافظش یک انجمن سرّی یهودی معرفی شد به نام «خانقاه صهیون» (ریشه‌های فکری صهیونیسم امروز) که ادعا شده در اوایل هزارة دوم میلادی توسط یکی از پادشاهان فرانسه (به نام «گاد فروی دو بویلون» که مسیحی بوده) و طی جنگ‌های صلیبی هم فاتح «اورشلیم» شد، به وجود آمده تا راز مهم باقیمانده در خانواده او را حفظ نماید

قصه از اینجا و با باز شدن گوشه‌هایی از راز «انجمن اخوت خانقاه صهیون»، شروع می‌شد، به این ترتیب که:

بعد از اینکه شخصیت‌های اصلی فیلم یعنی پرفسور رابرت لنگدن» (متخصص آمریکایی نشانه شناسی مذهبی با بازی تام هنکس) و «سوفی نی وو» (متخصص رمز گشایی پلیس پاریس با ایفای نقش ادری تاتو) متوجه می‌شوند که مسئول موزة لوور پاریس (از رهبران خانقاه صهیون که ضمناً پدر بزرگ سوفی هم بوده) به دلیل افشای راز مهمی که قصد داشته آن را در اختیار نوه‌اش بگذارد، به قتل رسیده، طی درگیری‌ها و فراز و نشیب‌هایی که گام به گام باعث می‌شود گوشه‌هایی از راز یاد شده بر آنها معلوم گردد، به ویلای یکی از دوستان پرفسور لنگدن به نام «سر لی تیبینگ» (تاریخ شناس برجستة کالج سلطنتی انگلیس که از سوی ملکه لقب شوالیه گرفته و تحقیقات مفصلی دربارة همان راز مهم دارد) پناه می‌برند. «سر لی» برای سوفی، اسرار «انجمن مخفی خانقاه صهیون» را برملا می‌کند. او با تکیه بر تابلوی «شام آخر» لئوناردو داوینچی، ادعا می‌کند که مقصود از «جام مقدس» که سالیان متمادی محل بحث و فحص عیسویان بوده، واقعاً یک شیء نبوده بلکه یک فرد و آن هم یک زن به نام مریم مجدلیه است که برخلاف تمامی روایات تاریخی، همسر حضرت عیسی مسیح شده و از او نسلی به وجود می‌آورد. از همین جهت او از اورشلیم گریخت و در فرانسه توسط یهودیان محافظت شد!!(جل الخالق ! یهودیانی که خود باعث و بانی مصلوب شدن عیسی مسیح شده بودند، حالا از ذریة او مراقبت می‌نمایند!!) قرن‌ها بعد، نسل او یعنی همان فرزندان عیسی مسیح با سلسله‌ای از پادشاهان فرانسه در آمیختند که یکی از نوادگانشان ، همان «گاد فروی دو بویلون» فاتح اورشلیم و بنیانگذار «انجمن مخفی خانقاه صهیون» بوده است. او برای حفاظت از اسنادی که افشاگر راز مریم مجدلیه است ، شوالیه‌هایی را به نگهبانی از آنها می‌گمارد و یهودیان انجمن در طول تاریخ، حافظ آن راز و فرزندان مسیح شدند تا مسیحیت واقعی به دور از تعرض کلیسا باقی بماند!!!

در «رمز داوینچی» ادعای محافظت از راز مسیحیت، بزرگترین ترفند برای پوشاندن ماهیت صهیونیستی طراحان قصه بوده و البته این قضیه ساختة دست بشر به نظر نمی‌آید و پشتوانه و زمینه‌ای تاریخی و کهن دارد. شاید از همان اوایل هزارة دوم که فرقه‌های مخفی و تصوف یهود تحت عناوینی مانند «کابالا» و «فرانکیسم» به وجود آمدند و با سوء استفاده از وضعیت نابسامان کلیسای قرون وسطی و رنجی که مسیحیان معتقد از اختلافات رهبران مسیحیت می‌بردند، قصد کردند که بالاخره به انزوای هزار سالة یهودیان پایان بخشند. از همین رو برای جذب مسیحیان به فرقه‌های مخفی خود (که در اصل یهودی منش بودند) خود را پیرو مسیحیت اوّلیه و مخالف مسیحیت تحریف شدة کلیسا معرفی نمودند، بنابراین بسیاری از مسیحیان را به فرقه‌های خود جلب کردند. بعداً مدعی شدند که اساساً حضرت عیسی بن مریم در واقع مسیح اصلی نبوده و بشارت دهندة مسیح بن داوود بوده که در آینده ظهور می‌کند.

ادعای حفاظت از ذریة آن مسیح اوّلیه هم یکی دیگر از همان ترفندهایی بود که مسیحیان را نسبت به حضرت عیسی مسیح (ع) بی‌اعتقاد ساخته تا آنها را  برای ظهور مسیح جدید (در واقع از میان یهودیان) آماده نماید.

نکتة جالب آنکه حتی تئودور هرتزل (بنیانگذار تفکر صهیونیسم در اواخر قرن نوزدهم) هم در ابتدا مردم را به مسیحیت دعوت می‌کرد و خود را پیرو مسیحیت واقعی معرفی می‌کرد.

نویسندة داستان (دن براون) و سازندگان فیلم «رمز داوینچی» این بار برخلاف معمول ایدئولوژی پردازان هالیوود، (شاید عمداً) خیلی شعاری و واضح، عقاید خود را بیان کرده و برخلاف آنچه که در خود فیلم مطرح می‌شود، به لابه‌لای قصه‌ها و داستان‌ها و موسیقی پر نماد و مملو از سمبل نرفته‌اند. (در کتاب و فیلم مطرح می‌شود که در طول تاریخ بسیاری از هنرمندان پیرو خانقاه صهیون، در عین حال افشاگر راز مریم مجدلیه یعنی همان «جام مقدّس» و فرزندان مسیح بوده‌اند، یعنی در واقع ایدئولوژی صهیون را تبلیغ کرده‌اند و از اسامی افراد و آثار ذیل صریحاً نام برده می‌شود: لئوناردو داوینچی که از اربابان خانقاه بوده تا ویکتور هوگو و بوتیچلی و ایزاک نیوتن و بتهوون و سمفونی «فلوت سحرآمیز» و... حتّی والت دیزنی و قصه‌های معروفش مثل سیندرلا و سفید برفی و زیبای خفته و... و کارتون‌هایی مثل «شیر شاه» و «پری دریایی» و «هری پاتر» و... چرا که همگی به دنبال بانو یا فرزندان و نسل گمشده و همان راز جام بوده‌اند. البته شخصاً به آنها کارتون‌هایی همچون «هاچ زنبور عسل» و «حنا، دختری در مزرعه» که سال‌ها از تلویزیون پخش می‌شد را هم اضافه می‌کنم !!)

در نقاط مختلفی از کتاب و فیلم به نشانه‌ها و خصوصاً علامت مخصوص صهیونیسم (یا همان ستارة داوود) به طور واضح اشاره می‌شود. بارها در فصل‌های گوناگون، بر مثلث‌ها و هرم‌های مستقیم و وارونه و ترکیبشان که علامت صهیونیسم را می‌سازد، تأکید می‌شود و آن را در تصاویر متعددی به نمایش در می‌آورند. در دیالوگ‌های توضیحی مابین شخصیت‌های فیلم و مونولوگ طولانی «سر لی تیبینگ»، و همچنین بعداً در توصیفات دیگر پرفسور لنگدن، علامت صهیونیسم، نشانة تقدس زن و مرد، تعادل ارتباط آنها و قدرت بشریت تلقی می‌شود و حتّی بر سر درِ عبادتگاه «راسلین» (انتهای آدرسی که از راز و رمزهای پدر بزرگ سوفی حاصل می‌شود و در اواخر فیلم هم، مکان اصلی خانقاه صهیون و هواداران نسل عیسی مسیح و مریم مجدلیه معرفی می‌شود)، همان علامت صهیونیسم به طور شفاف در کادر دوربین قرار می‌گیرد.

این فرقه هم اکنون نیز تحت عنوان «کابالا» (انجمن تصوف یهود) فعال است و البته این روزها دیگر مخفی نبوده و بنا به دست و دلبازی رؤسای سرمایه‌دارش که حاکم بر عظیم‌ترین کمپانی‌ها و مؤسسات صنعتی، تجاری و رسانه‌ای دنیا هستند، کاملاً علنی فعالیت می‌کند.

جالب است بدانید رهبر 75 سالة این فرقه به نام «فیوال گروبرگر» که اینک با نام «فیلیپ برگ» شناخته می‌شود و به نوشتة روزنامة دیلی میل از قدرتمندان پشت پردة هالیوود است، به کمک همسرش و به طور آشکار «مرکز آموزش کابالا» را تأسیس نموده و بسیاری از هنرپیشه‌های معروف را به خود جلب کرده، از جمله: «مدونا»، «الیزابت تیلور»، «باربرا استرایسند»، «دیان کیتن»، «دمی مور»، «بریتنی اسپیرز»، «وینونا رایدر»، «میک جاگر» و حتّی از فوتبالیست‌ها «دیوید بکام» و زنش را به عضویت فرقة مزبور درآورده است.

طور قطع نمی‌توان دربارة علّت طرح واقعیاتی که در «رمز داوینچی» به عنوان راز و رمزهای کهن صهیونیسم بیان می‌شود، اظهار نظر کرد. برخی اعتقاد دارند، همانطور که در خود فیلم، پرفسور «تیبینگ» براساس مدارک و مستندات، تأکید می‌کند که با گام نهادن در هزارة جدید، زمان افشای راز خانقاه صهیون هم فرا رسیده، چرا که بدین وسیله می‌توان زمینه‌های ظهور مسیح بن داوود و وقوع آرماگدون را فراهم آورد (که طبق پیش بینی‌های اونجلیست‌ها و صهیونیست‌های مسیحی و یهودی، در همین اوایل هزارة سوم و خصوصاً طی یک دهة نخستش اتفاق می‌افتد)، بنابراین کتاب و فیلم «رمز داوینچی» هم به همین دلیل و برای افشای راز «جام مقدّس» توسط محافل سینمایی وابسته به خانقاه صهیون (یا فرقة کابالا) ارائه شدند تا هواداران مسیح یهودی را آگاه سازند. برخی نیز بر این باورند که به همین دلیل تغییر هزاره و تلاش صهیونیست‌ها برای فراهم آوردن شرایط «آرماگدون» و ظهور مسیح موعود بود که در 11 سپتامبر 2001، حادثة برج‌های دوقلوی تجارت جهانی در نیویورک به وقوع پیوست تا شاهد لشکر کشی سپاه و ارتش حاکمان صهیونیست آمریکا (نئو محافظه کاران اونجلیست) به خاورمیانه و مکان اصلی رخداد «آرماگدون» باشیم. از همین رو می‌توان فیلم‌های آپوکالیپسی سینما را به دو دورة زمانی قبل و بعد از «رمز داوینچی» تقسیم کرد. دوران قبل از به میدان آمدن اثر فوق، دوران پنهان کاری و سر به مهر نگه داشتن «راز خانقاه صهیون» و «جام مقدّس» بود و امروز پس از نمایش «رمز داوینچی» دیگر شمشیرها از رو بسته شده است. دیگر دشمن به اصطلاح کاملاً رو بازی می‌کند.

 حالا می‌توان دریافت:

که چرا مثلاً شهر آزادیبخش فیلم «ماتریکس»، هم‌نام «صهیون» و همان خانقاه مخفی یهودی‌هاست و زایان (تلفظ انگلیسی صهیون) نامیده می‌شود؟

که چرا این‌چنین برای داستان نه چندان تازه‌ای به نام «هری پاتر» هزینه‌های سرسام آور صرف می‌شود؟ که چرا از آن همه امپراتوران خونخوار روم، فقط ماجرای «تیتوس» که یهودیان را قتل عام کرد به فیلم برگردانده می‌شود؟ حالا می‌توان متوجه شد که قضایای نمایش مناسک جنسی که در اغلب فیلم‌های هالیوودی نمودی فریبنده دارد از کجا ناشی می‌شود و اصلاً آن کالت‌های عجیب و غریب عرفان جنسی از چه تفکر و مشربه‌ای تغذیه می‌شوند و یا برخی هواداری‌های افراطی و فمینیستی از حقوق زنان از کجا آب می‌خورد.آری، شمشیرها از رو بسته شده‌اند، حالا صهیونیست‌ها هم مأموران فرهنگی‌شان را از پشت پرده بیرون انداخته‌اند. شاید هم اینها مأموران سوخته‌ای بوده‌اند و از این پس، برنامه و طرح‌های تازه‌ای در دستور قرار گرفته است.  نگارش یافته توسط محمود قوچانی


نوشته شده در  پنج شنبه 87/12/29ساعت  6:7 عصر  توسط عضو گروه شهیداوینی 
  نظرات دیگران()

   1   2      >

لیست کل یادداشت های این وبلاگ
سواد رسانه ای درحوزه:تحلیل و برررسی شبکه های اجتماعی و موبایل
معرفی تفصیلی کتاب «اسطوره های صهیونیستی در سینما»
نقد وبررسی چند فیلم ایرانی جدید توسط سعید مستغاثی
نقد وبررسی ابعادشخصیت مرد درسینمای ایران/بررسی\تسویه حساب\
نقد و بررسی انیمیشن ظهور نگهبانان/ rise of guardian
مروری بر فیلم های بازگوکننده جنایات صهیونیسم غاصب درفلسطین اشغال
حقیقتاچرارسانه های آمریکایی نسبت به ایران،اینقدر کینه جو هستند؟!
هالیوودوبازنمایی محرف تاریخ واندیشمندان ایرانی-نقدفیلم پزشک
بررسی سینمای اسراییل[غاصب]:شرق،غرب وسیاست بازنمایی
آشنایی با الکس جونز اندیشمند و منتقد ومستندساز آمریکایی...
[عناوین آرشیوشده]