فقدان راهبرد تهاجمی
جشنواره فیلم فجر یک رویداد بین المللی نامیده می شود. عواملی چون برخورداری از بخش های مجزا و مشخصی با نام های جام جهان نما و جلوه گاه شرق، پذیرش و نمایش فیلم هایی از نقاط مختلف جهان و اهدای جایزه به آنها باعث شده تا از این جشنواره به عنوان رویدادی بین المللی یاد شود. اما این بخش ها هیچ گاه جریان ساز و حتی خبرساز نبوده اند و صرفا به نمایش تعدادی فیلم و دادن چند جایزه به برگزیدگان آنها محدود شده اند. ضمن این که بخش بین الملل جشنواره فیلم فجر حتی از سوی رسانه ها، منتقدان و هنرمندان داخلی هم چندان با استقبال روبه رو نمی شود، چه رسد به رسانه ها و شخصیت های خارجی. به عبارتی صریح؛ جشنواره فیلم فجر در زمینه بین المللی ضعیف، عقیم و ناکارآمد است.
این درحالی است که جشنواره های پرآوازه جهانی به خاطر رویکرد بین المللی خود به شهرت باطل خود دست یافته اند. دلیل این که جشنواره هایی چون اسکار، کن، برلین، ونیز و... نسبت به سایر رویدادهای مشابه خود فریباتر هستند و افراد بیشتری را از ملل مختلف جهان مفتون خود می سازند، تعیین استراتژی و چشم اندازی منحصر به خود و مستمر در آنها بوده است.
کافی است به لیست نامزدهای جایزه اسکار در دوره های اخیر و همچنین برگزیدگان آنها دقت کنیم تا عمق استراتژیک این جشنواره به اصطلاح تخصصی نمایان شود. چون در این لیست ها به طور عمده افرادی خودنمایی می کنند که به نحوی از انحا در راستای سیاست ها و منافع کاخ سفید هستند. مصداق بارز این واقعیت، انتخاب سال گذشته این جشنواره بود. فیلم «جعبه رنج» درحالی که به عنوان بهترین فیلم اسکار 2010 انتخاب شد و بیشترین جوایز را به خود اختصاص داد که شایستگی فنی و هنری قابل توجهی ندارد. این فیلم نه در میان عوام و نه خواص و فرهیختگان هیچ جایگاهی ندارد، اما مضمون خاص آن باعث شد که نزد دست اندرکاران اسکار محبوبیت یابد. زیرا این فیلم به تکریم نظامیان ایالات متحده در عراق می پردازد و جانفشانی های آنها برای مبارزه با آنچه تروریسم خوانده می شود را بازتاب می دهد. در دوره جدید این جایزه آمریکایی نیز به عینه می بینیم که در اغلب بخش های اسکار 2011 نام سینماگرانی یهودی دیده می شود. این جشنواره ها توانسته اند، تبدیل به اهرم هایی به ظاهر فرهنگی برای پیش برد مقاصد دولت های خود در صحنه بین المللی شوند. این جشنواره ها از یک طرف، به همایش هایی برای معرفی و تبلیغ سینمای مهاجم و امپریالیستی تبدیل شده اند و از طرف دیگر، شرایطی را فراهم کرده اند که فیلمسازانی در دنیا، صرفا برای حضور در این جشنواره ها کار سینمایی کنند. همچنان که ایران نیز هدف سیاستگذاری آنها قرار گرفته است. به گونه ای که همواره فیلم هایی از ایران را برجسته می کنند و تحت حمایت قرار می دهند که تصویری منفی و سیاه از ایران نمایش می دهند. مروری بر فیلم های ایرانی که در چنین جشنواره هایی جایزه گرفته اند نشان می دهد که در به جز دو سه استثنا، تمام فیلم هایی که در جشنواره های وابسته به دولت های غربی تحویل گرفته شده اند دارای این نوع نگاه بوده اند. البته در سال های اخیر، این جشنواره ها پا را از گلیم خود درازتر کرده و حتی در امور داخلی کشورمان نیز دخالت می کنند. این سیاستگذاری یکی از مهم ترین عوامل ایجاد جریان فیلمسازان جشنواره ای در ایران شده است.
این گونه جشنواره ها برای اهداف ضدانسانی خود خیلی خوب کار می کنند، اما متأسفانه جشنواره های ما برای آرمان های والای انسانی و الهی خود کم کارند و کم تأثیر. این یک واقعیت نامطلوب است که بخش بین الملل جشنواره فیلم فجر، با این که در همه دوره هایش نمایش دهنده آثار قابل توجهی هم بوده، اما در هیچ یک از دوره های خودش نتوانسته به عنوان یک کارزار موثر بر سینمای جهان عمل کند. به این معنی که نمی توان هیچ موج و حتی بازتابی را در سینمای دنیا شناسایی کرد که تحت تأثیر جشنواره فجر پدید آمده باشد.
جشنواره فیلم فجر در عرصه بین المللی خودش، برخلاف جشنواره های جهانی مذکور، منفعل و فاقد راهبردی تهاجمی است. این وضعیت ناخوشایند در شرایطی به وجود آمده که جایگاه منحصر به فرد کشور ایران در عرصه بین المللی قابلیت و استعداد بالقوه و ویژه ای را پیش روی جشنواره فجر قرار داده است. قابلیت این که منادی سینمایی متفاوت و مخالف با سران هالیوود و اسکار باشد. جشنواره فیلم فجر می تواند و باید با شاخص سازی و فریاد برآوردن علیه سینمای زرسالار و زورگوی حاکم و مسلط بر جهان، فیلمسازان مستقل جهان را مجذوب خود کند. نمی توان منکر تلاش هایی در این راستا در دوره های مختلف جشنواره فیلم فجر شد. به وجود آوردن بخش هایی چون مسابقه سینمای آسیا، حقیقت و عدالت، سینمای سلطه گر و جایزه هایی همچون راه انبیا، مصطفی عقاد و... در دوره های گذشته و همایشی با نام هالیوودیسم در دوره درحال برگزاری حکایتگر تلاش ها و تجربیاتی مقطعی بوده است. اما این تجربیات استمرار نیافته اند و یا ساکن مانده اند و عرصه تازه ای را فتح نکرده اند.
یکی از عوامل تضعیف جایگاه بین المللی جشنواره فیلم فجر، نگاه اشتباه برخی از فیلمسازان، کارشناسان، رسانه ها و مسئولان فرهنگی است. پندار آن ها این است که اگر فیلم های هالیوودی و آثار معروف غربی در این جشنواره شرکت کنند، بخش بین الملل، شکوفا و پویا می شود. اما تقلید و تکرار، همان طور که در هیچ برنامه و حرکت فرهنگی دیگری نتیجه نداده است در این زمینه نیز راه به جایی نمی برد. زیرا به نمایش درآمدن فیلم های جریان متداول سینمای غرب در جشنواره فجر، اتفاق تازه و بکری نبوده و نخواهد بود. سیاستگذاران و مسئولان جشنواره فجر هم باید تعارف و تقلید را کنار بگذارند و باتوجه به رسالت جهانی انقلاب اسلامی، هویت بین المللی جشنواره ای را که به نام فجر مزین است، تدوین کنند. ایران، کشوری آزاده و صلح طلب در عرصه جهانی است و از مظلومان و مستقل ها حمایت می کند. پس سینمای ایران نیز نمی تواند در زمینه جهانی، هدفی جز این داشته باشد. امروز در دنیا جای جشنواره هایی برای سینمای مستقل و ضدسلطه خالی است. سینمای ایران، می تواند با امکانات و توان خود، مأمنی برای فیلمسازان اخلاقگرا، آزادی خواه، ضدجنگ و مخالف استعمار و سرمایه داری شود. به طوری که هنرمندان آزاده جهان، با انگیزه شرکت در این جشنواره فیلم بسازند و جشنواره فجر ایران، باعث تبلیغ و ترویج این نوع هنرمندان و فیلم ها شود.
جشنواره فیلم فجر هم برای نیل به این مقصود باید معیارها و شاخص های منحصر به فردتری را اتخاذ کند. شاخص هایی که هدف آنها جذب و حمایت از فیلمسازان متفاوت و دگراندیش جهان باشد. بخش بین الملل این جشنواره باید عملکردی فراتر از نمایش فیلم های خارجی را در پیش بگیرد و تبدیل به همایشی با حضور کارگردان هایی که در جشنواره های سلطه گر جهان مغفول و مظلوم هستند شود. یعنی این گروه از فیلمسازها هر سال در جشنواره حضور یابند، سخنرانی کنند، آثار آنها نقد و بررسی شود، جوایزی به آنان عطا شود و...
اقدام به برگزاری همایش هالیوودیسم، می تواند اولین قدم و مقدمه ای برای تقویت بخش بین الملل جشنواره فیلم فجر باشد. البته به شرطی که این همایش به طور هرساله برگزار شود و تا جای ممکن ابعاد خود را افزایش دهد.
نوشته : آرش فهیم: این یادداشت در روزنامه کیهان چاپ شده است. http://arashfahim.blogfa.com/post-292.aspx
گرچه مدتی است از پایان بیست و نهمین دوره جشنواره فیلم فجر گذشته، اما این رویداد فرهنگی باید به عنوان یک پدیده معنادار، همچنان هدف بررسی و تأمل قرار گیرد. این دوره از جشنواره فیلم فجر هم مثل تمام دوره های قبلی آن دارای فراز و نشیب ها و نقاط ضعف و قوت بود، اما برخی اتفاقات و مسائل باعث شدند که این همایش تبدیل به جشنواره ای منحصر به فرد شود. حضور پرشمار آثار و قرار گرفتن فیلم هایی از نسل ها، طیف ها و جریان های مختلف سینمایی ایران در کنار یکدیگر، نمودار خاص و واضحی را درباره وضعیت کنونی و افق پیش روی هنر هفتم در این کشور را ترسیم کرد.
یکی از نمودهای قابل شناسایی، انحطاط و سقوط سنگین فیلمسازان مدعی روشنفکری است. به طوری که غالب کارگردان هایی که در این طیف قرار می گیرند، فیلم هایشان علاوه بر این که دچار پس رفت محسوس و مشهودی شد، به ورطه ابتذال و تهی شدگی اخلاقی نیز افتادند. نمونه های چنین آثاری «اسب حیوان نجیبی است» به کارگردانی عبدالرضا کاهانی، «پرتقال خونی» ساخته سیروس الوند، «یکی از ما دو نفر» اثر تهمینه میلانی، «چیزهایی هست که نمی دانی» ساخته فردین صاحب الزمانی و... است.
سینمای شبه روشنفکری ایران تا پیش از این مبتلا به افیون هایی چون سیاه نمایی، پوچ گرایی و انفکاک از مردم و فرهنگ بومی جامعه خویش بود، اما فیلم های مذکور گویای آن هستند که این جریان سینمایی دچار یک بیماری جدید هم شده است؛ ابتذال! تاکنون ابتذال فقط به فیلم های عوام پسند و کمدی های سخیف محدود می شد، حالا فیلم های مدعی تفکرو اجتماعی بودن نیز دچار این انحطاط شده اند.
نکته دیگر این است که اگر به سابقه سازندگان فیلم های بالا نگاهی کنیم، نوعی نزول پله به پله در کارنامه آنها می بینیم. به این معنی که این فیلمسازان در سال های گذشته با هر یک از آثار خود چند قدم به عقب برداشتند و فیلم اخیرشان هم که در جشنواره رونمایی شد، نسبت به آثار گذشته آنها به مراتب ضعیف تر است. فیلم جدید کاهانی، از فیلم های قبلی اش خیلی سطح پایین تراست و این حکم درباره میلانی، الوند و... نیز صدق می کند. بیست و نهمین دوره جشنواره فیلم فجر نشان داد که کارگردان های این جریان، دیگر حرفی برای گفتن ندارند و باید کارشان را تمام شده دانست. مگر این که در روش، منش و بینش خود تجدیدنظر کنند و آثاری در شأن جامعه و فرهنگ ایرانی بسازند.
این مسئله درباره فیلمسازان نسل های قدیمی سینمای ایران نیز حکم می کند.
مسعود کیمیایی مدت هاست هیچ فیلم خوبی نساخته است. فیلم «جرم» او نیز سطحش پایین تر از حد متوسط سینمای ایران است. داریوش مهرجویی نیز با فیلم «آسمان محبوب» نشان داد که حرف تازه ای برای گفتن ندارد. محتوای فیلم او تکرار آثار قبلی اش است و فیلمنامه آن به قدری ضعیف و آماتور است که گویی یک دانشجوی تازه وارد سینما آن را نوشته است.
یکی از تأثیرات انقلاب اسلامی و به خصوص هشت سال دفاع مقدس بر فرهنگ و هنر ایران زمین، رویش نسل جدیدی از سینماگران بود که توانستند آرمان ها و ارزش های دینی و انقلابی را در سینمابه تصویر بکشند. این نسل در اواخر دهه 60 و اوایل دهه 70 فیلم های بسیار خوب و ماندگاری را از خود به یادگار گذاشت. اما با گذشت زمان، برخی از اعضای این طیف از سینماگران نیز دچار تغییراتی شدند. تا آنجا که در سال های اخیر فیلم های ضعیف و نه چندان دلچسبی را ساختند و حالا دیگر باید آنها را نسل سوخته بدانیم.
یکی از ویژگی های بیست و نهمین جشنواره بین المللی فیلم فجر، رو شدن بیش از پیش افت این نسل بود. به طوری که آثار اخیر آنها که امسال به نمایش درآمد، نسبت به فیلم های قبلی شان دچار افت فاحشی بود.
فیلم «گزارش یک جشن» به کارگردانی حاتمی کیا، پس رفت او را به خوبی نشان می دهد.
کمال تبریزی هم با «خیابان های آرام» نشان داد که دور شدن از اصل خویش چگونه می تواند باعث خشکاندن ذوق و استعداد هنری شود. این فیلم نیز به طور نامطلوبی ضعیف و پیش پا افتاده است.
سیدرضا میرکریمی هم که البته نسبت به این طیف جوانتر محسوب می شود، در مسیر نزول است. به گونه ای که پس از اوج گرفتن با فیلم «خیلی دور، خیلی نزدیک» با هر فیلم چند قدم به عقب برمی دارد. فیلم جدید او «یه حبه قند» هم نسبت به آثار گذشته او ضعیفتر است.
برخلاف سینماگران مدعی روشنفکری و فیلمسازان استحاله یافته سابقاً انقلابی، سینماگران ارزشی و متعهد ما در جشنواره فیلم فجر ارتقای سطح فیلمسازی خود را نشان دادند.
فیلم «33 روز» به کارگردانی جمال شورجه به طور قطع، بهترین فیلم بیست ونهمین جشنواره بین المللی فیلم فجر است. این اثر با برخورداری از صحنه های جنگی فراتر از سطح سینمای ایران، مقاومت انسانی و بزرگ حزب الله لبنان را به تصویر کشیده است. این فیلم جمال شورجه نسبت به آثار گذشته این فیلمساز بسیار زیباتر و دیدنی تر است. «33 روز» نخستین فیلم تاریخ سینمای جهان با موضوع یکی از جنگ های مهم دنیاست. البته این اثر صرفاً یک فیلم جنگی محسوب نمی شود، بلکه دارای جلوه های انسانی و عاطفی والایی هم هست.
فیلم «سیب و سلما» هم به کارگردانی حبیب الله بهمنی توانست رضایت مخاطبان جشنواره فیلم فجر را تا حدودی جلب کند. این فیلم آمیخته ای از حس و حال معنوی و زیبایی های طبیعت است. سیب و سلما نیز یک گام رو به جلو در کارنامه کارگردانش محسوب می شود.
فیلم جدید حمید بهمنی هم در کارنامه او یک حرکت رو به جلو محسوب می شود. «گلوگاه شیطان»، یک فیلم تمام عیار جنگی است که اگرچه در روایت دچار نقص هایی است، اما به خاطر جلوه های ویژه تأثیرگزارش و همچنین بازگویی بخشی از تاریخ دفاع مقدس فیلمی قابل احترام به شمار می آید. در این فیلم مجاهدت های رزمندگان اسلام در جریان عملیات شناسایی والفجر هشت به نمایش درآمده است.
یکی از اتفاقات این دوره جشنواره فجر، طلوع نسلی جدید در سینمای ایران است. امسال در آماری شگفت انگیز 24 فیلم در بخش نگاه اول (مسابقه فیلم های اول) حضور داشت. یعنی این آثار، اولین فیلم های سینمایی سازندگانشان است. نکته جالب توجه این که در میان آنها فیلمسازان بسیار جوانی دیده می شود که نشان دادند استعداد و توانایی بالقوه ای برای تبدیل شدن به سینماگرانی بزرگ دارند. ویژگی مثبت این طیف، برخورداری از جسارت، نوآوری و توجه به مسائل اجتماعی در آثارشان است. آنچه به عنوان یک تهدید برای فیلمسازان جوان و جویای نام ایران محسوب می شود، وجود رگه هایی از نگاه شبه روشنفکری و جشنواره ای است. یعنی همان راهی که دیگران رفتند و به بن بست خوردند و خود و هنر خویش را تلف کردند. لازم است که مدیریت سینمایی کشور، به خصوص مرکز گسترش سینمای مستند و تجربی و انجمن سینمای جوان بستر ها و زمینه هایی را فراهم کنند تا سینماگران جوان و تازه کار، با نگاهی بومی و ملی پیش بروند. تجربه نشان می دهد که واگذاشتن سینماگران و عدم پوشش مناسب آنها از سوی خودی ها باعث از بین رفتن استعدادها و سوق یافتن آنها به سیاهچاله های جشنواره های غربی است.
نتیجه این که وضعیت کنونی سینمای ایران گویای آن است که دیگر دوره سروری نام ها و ژست ها در سینمای ایران گذشته است. هم دوره بیست و نهم و هم دوره قبلی جشنواره فیلم فجر می تواند نشانه و راهنمایی برای تعیین چشم انداز این حوزه باشد. این اتفاقات، گواهی بر سخن ماندگار و پرمغز شهید آوینی است که گرچه حدود 20 سال از بیان آن گذشته، اما امروز بیش از هر زمان دیگر، مبین واقعیت موجود است:
«آینده انقلاب اسلامی در همه وجوه توسط کسانی محقق می شود که اسلام را بشناسند و مهمتر از شناختن، با جان و دل بدان پیوسته باشند. پس اجازه دهید که امید ما برای آینده سینمای ایران جز به هنرمندان مؤمن خط شکن نباشد. امام بت شکن بود و بسیجی ها به تبعیت از ایشان، خط شکن؛ و سینمای متعهد ما نیز باید خاکریزهای تثبیت شده سینمای غرب را بشکند و راهی تازه بازکند. راه ما از آنجا که غربی ها رفته اند و می رود نمی گذارد و باید متوقع بود که اگر افق هایمان با یکدیگر متفاوت است، راه هایمان نیز متفاوت باشد؛ روش هایمان نیز.»
نوشته آرش فهیم:
این یادداشت در روزنامه کیهان چاپ شده است. http://arashfahim.blogfa.com/post-294.aspx
آرش فهیم: روز گذشته دوستان خوبم در خبرگزاری فارس تماس گرفتند و درباره برترین آثار و کارگردان های ارزشی سینما و تلویزیون در دهه هشتاد شمسی، نظرخواهی کردند که این اسامی را نام بردم:برترین فیلم ها و سریال ها:نفوذی، طلا و مس، ملک سلیمان، مختارنامه، در چشم باد / برترین کارگردان ها: جمال شورجه، احمد کاوری و مهدی فیوضی. متن کامل این نظرخواهی به این شرح است:
علیرضا سربخش:
ملک سلیمان، یوسف پیامبر / شهریار بحرانی، فرجالله سلحشور و جمال شورجه.
نادر طالبزاده:
در دهه 80 تمام کارهایی را که درباره انبیا ساخته شده باشد، پسندیدم. بعضیها در ایران موفقتر بودند و برخی در خارج از کشور.
محمدتقی فهیم:
ملک سلیمان، طلا و مس، اخراجیها، مختارنامه / شهریار بحرانی، همایون اسعدیان و داوود میرباقری.
رضا برجی:
طلا و مس، مختارنامه / زندهیاد رسول ملاقلیپور.
منوچهر اکبرلو:
طلا و مس، مزرعه پدری، مختارنامه / سیدرضا میرکریمی، حسن فتحی، داوود میرباقری.
جبار آذین:
طلا و مس، ملک سلیمان، قدمگاه، مختارنامه، در چشم باد / ابراهیم حاتمیکیا، شهریار بحرانی، حسن فتحی.
آرش فهیم:
نفوذی، طلا و مس، ملک سلیمان، مختارنامه، در چشم باد / جمال شورجه، احمد کاوری و مهدی فیوضی.
بهزاد شهبازی:
ملک سلیمان، یوسف پیامبر، مختارنامه/ فرجالله سلحشور، شهربار بحرانی و داوود میرباقری
حسن معظمی:
طلا و مس، قدمگاه، مختارنامه / زندهیاد رسول ملاقلیپور.
رضا استادی:
نغمه، طلا و مس، سیب و سلما، مختارنامه، ارمغان تاریکی، معصومیت از دست رفته / داوود میرباقری، محمدمهدی عسگرپور، مجید مجیدی.
محمد کاموس:
دیوانهای از قفس پرید، مختارنامه / داوود میرباقری.
محمد خزاعی:
طلا و مس، ملک سلیمان، دستهای خالی، یوسف پیامبر، مختارنامه، در چشم باد / فرجالله سلحشور، رضا میرکریمی، مجید مجیدی، ابراهیم حاتمیکیا، ابوالقاسم طالبی.
محمود گبرلو:
قدمگاه، ملک سلیمان، مزرعه پدری، صاحبدلان، مختارنامه، یوسف پیامبر / ابراهیم حاتمیکیا، رضا میرکریمی، مجید مجیدی.
پیام فضلینژاد:
نفوذی، ملک سلیمان، مزرعه پدری، یوسف پیامبر / شهریار بحرانی، فرجالله سلحشور و محمدحسین لطیفی (برای نردبام آسمان)
علی ستودهنیا:
طلا و مس، در چشم باد، میوه ممنوعه / جمال شورجه، احمدرضا معتمدی، ابوالقاسم طالبی.
حمیدرضا مدقق:
طلا و مس
احمد دانش:
باغهای کندلوس، ملک سلیمان، مختارنامه / داوود میرباقری.
علی افشار:
قدمگاه، آواز گنجشکها، خیلی دور خیلی نزدیک، طلا و مس، مختارنامه، دستهای خالی و دیوانهای از قفس پرید/ محمدمهدی عسگرپور، مجید مجیدی، سیدرضا میرکریمی، احمدرضا معتمدی، همایون اسعدیان، ابوالقاسم طالبی، داوود میرباقری.
سعید الهی:
طلا و مس، ملک سلیمان، آواز گنجشکها، یوسف پیامبر، صاحبدلان، رستگاران / فرجالله سلحشور، احمدرضا معتمدی و مجید مجیدی.
حسن شیخحائری:
خیلیدور خیلی نزدیک، یه حبه قند، طلا و مس، در چشم باد، مختارنامه / داوود میرباقری.
حسین سلطانمحمدی:
طلا و مس، قدمگاه، صاحبدلان، زیر هشت، مختارنامه / داوود میرباقری، محمدحسین لطیفی، ابراهیم حاتمیکیا.
خدایار قاقانی:
بید مجنون، مختارنامه، در چشم باد / مجید مجیدی
پژمان کریمی:
نفوذی، طلا و مس، ملک سلیمان، مختارنامه، در چشم باد / شهریار بحرانی، احمد کاوری، مهدی فیوضی.
شهرام خرازیها:
خیلی دور خیلی نزدیک، به کجا چنین شتابان، گلهای گرمسیری / ابوالقاسم طالبی، ابراهیم حاتمیکیا، رضا میرکریمی.
http://arashfahim.blogfa.com/post-299.aspx
تعریف دوباره سینما
سینما در ایران به شکل یک موجود ناقص الخلقه و کریه المنظر متولد شد. ورود هنر هفتم به کشور ما، یک ولادت نامیمون بود. همچنان که در جهان نیز به طور اکثر و اغلب این گونه بوده است. اما سینما بدترین آغاز ممکن را در ایران داشت. این رسانه شگرف که بشریت را مجذوب و مفتون جادوی بی نظیر خودش کرد، در این سرزمین با دست های پلیدی به عمل آمد. همین قدر کافی است که بدانیم برای اولین بار دستگاه سینما توگراف در حین بسته شدن خفت بارترین قراردادهای استعماری علیه ملت ما به ایران راه یافت و سینما در آن زمان نقشی جز این نداشت که ابزار خوشگذرانی همان ایران فروشان باشد.
سازندگان اولین فیلم هاو سینماها در کشور نیز عده ای از تبهکارترین عناصر نفوذی بدخواهان ایران و ایرانی بودند، اسناد تاریخی موجود این را به ما می گوید؛ این ها واقعیاتی تلخ و شرم آور درباره هنر عجیب و عزیز سینما در این مرز و بوم است. امثال میرزا ابراهیم خان صحاف باشی، آوانس اوگانیانس، عبدالحسین سپنتا، اسماعیل کوشان و ... نامردمانی بودند که نامشان به پستی در تاریخ ثبت شده است. از بد روزگار همین ها بودند که سنگ بنای سینما در ایران را گذاشتند و بالا بردند. به این ترتیب خشت سینمای ما کج گذاشته شد و دستاوردهای این دستگاه چیزی جز مردم ستیزی و تحقیر و تخریب فرهنگ عظیم این کشور نبود.
اما یک فرصت تاریخی باعث شد که به راست کردار شدن این پدیده امیدوار شویم؛ انقلاب اسلامی طلیعه و نقطه امیدی شد برای ساختن عالمی دیگر و آدمی دیگر که سینما هم به عنوان یکی از ساخته های دوست داشتنی آدم و عالم از این قاعده مستثنی نبود.
این شد که «سینما» را خواستیم و زشتی ها و پلشتی های آن را طرد کردیم. پس از آن به همه دنیا ثابت کردیم که می توان سینمای منهای خشونت و بی اخلاقی داشت و این ، همه افتخار سینمای ما بوده است.
اما باز هم بادهای هرزه گرد به جان نهال تازه نوپای سینمای ما افتادند و خواستند مثل قبل از انقلاب، قامت آن را کج کنند. حکایت عجیبی است، همان طور که پیاده نظام استعمار و استبداد در اعصار گذشته، خشت سینمای ایران را کج گذاشتند، در دوره ما نیز تتمه آن ها دست به چنین کاری زدند. مصداق آن هم بسیار عیان است؛ عطاءالله مهاجرانی سردمدار همین گروه بود که سینمای نوپای ایران را دوباره «پیر» و فرتوت کردند.
بین این افراد و کسانی که در دوران قاجار سینما را به آن شکل نامیمون وارد ایران کردند و در دوران حاکمیت پهلوی سینمای فاسد را شکل دادند، شباهت فکری و ایدئولوژیک بسیاری است.
خلاصه این که بهار سینمای ایران دوباره خزان شد.
به همین دلیل برای احیای دوباره این بهار، باید همانند ابتدای انقلاب باز هم «سینما» را حفظ کنیم و رذالت و پلشتی های آن را بزداییم. نقش و انتظاری هم که در این میان از جشنواره فیلم فجر می رود این است که با این هدف، سینما را دوباره تعریف کند. این که جشنواره فجر را نوروز سینمای ایران می دانند یک شعر یا جمله ادیبانه نیست، عبارتی حکیمانه است. به همین معنی که مانند بهار که از پس خزان می آید و روزگار جدیدی را برای بشر رقم می زند، جشنواره فجر هم باید در هر دوره اش شکل و شمایلی تازه و متفاوت از آنچه بوده را متجلی سازد.
هرچند بادهای پرهیاهو بسیارند؛ تاجران و وطن فروشان سینمایی (که برای جشنواره های ضد ایرانی می سازند)، نشریات تخصصی، هنرمندنماها و فشارهای دیگری که برای نصیب خود، قامت این نهال را خم می کنند. اما شدیدا اعتقاد داریم که سینمای ایران یک واقعیت قدرتمند است که می تواند با تکیه به پشتوانه شکست ناپذیر مردم و دین و تعمیق ریشه های خود در خاک حاصل خیز این سرزمین، از هر تندبادی در امان بماند. برای خلق و آفرینش دوباره سینما، حتی یک لحظه هم سازش نخواهیم کرد و دست از انتقاد و حمله به موانع موجود دست برنمی داریم. توقع ما از سینما خیلی بالاست و به راحتی راضی نمی شویم. ما هم ساختار زیبا می خواهیم و هم محتوای غنی؛ می خواهیم در تاریکی تماشاخانه ها هم نمایش ببینیم و هم نیایش. در عین این که از سینما داستان سالم و دقیق و ظریف و استغراق کننده می خواهیم، تکریم و تعظیم ارزش های الهی و انسانی را و تخریب پلیدی ها و بدی ها را خواستاریم. و این توقع ما از جشنواره فیلم فجر است. هر سال به امید دیدن و رسیدن به تعریف تازه و متناسب با نام «فجر» به جشنواره می آییم.
برخی مواقع ناراحت و دل سوخته می شویم که چرا هنوز برخی فیلمسازان ما از قافله عقب هستند. گاهی نیز امیدوار می شویم، اما قانع نه. و فیلم های نادر و کمیابی هم هستند که نشانی از تلاش برای شکستن قالب های پوسیده و کلیشه ای و در انداختن طرحی نو دارند. فیلم هایی که می توان لقب خط شکن به آنها داد و همان ها هم آبروی سینمای این دیار هستند. امثال «نفوذی»، «ملک سلیمان» و «طلا و مس» از این دست هستند. و مطمئنیم که در جشنواره امسال نمونه هایی از سینمای خط شکن را - که در پی تعریف متفاوتی از سینما هستند - خواهیم دید. هرچند که برخی نشریات تخصصی با کاغذهای گلاسه یا سیاه و سفید خود حاضر نشوند سخنی از این گونه آثار به میان آورند. این یادداشت در روزنامه کیهان چاپ شده است. http://arashfahim.blogfa.com/post-279.aspx
فارس از نخستین روز همایش «هالیوودیسم و سینما» گزارش میدهد؛
تبلور اندیشههای ضد صهیونیستی فیلمسازان جهان زیر چتر جشنواره فیلم فجر
خبرگزاری فارس: با آغاز نخستین کنفرانس «هالیوودیسم و سینما» در بیستونهمین جشنواره بینالمللی فیلم فجر، فیلمسازان، اندیشمندان و متفکران مستقل ضد صهیونیسم و هالیوودیسم به تبیین آرا و نظرات خود پرداختند. به گزارش خبرنگار سینمایی فارس، در این گردهمایی که در سالن کنفرانس ویژه مرکز همایشهای برج میلاد با حضور کارگردانان و متفکران مستقل آمریکا و اروپا و سایر کشورهای جهان از صبح امروز یکشنبه 18 بهمن ماه به مدت دو روز در حال برگزاری است ابتدا کلیپی از گزیده فیلمهای هالیوود به نمایش در آمد و در نخستین بخش، موضوع «هالیوودیسم؛ تروریسم؛ پنتاگون و سیا» مورد بررسی قرار گرفت.
ژولین تیل روزنامه نگار فرانسوی منتقد صهیونیسم با اشاره به فیلم «گزارش اقلیت» گفت: این فیلم در سال 1999 با استفاده از حضور اعضای پنتاگون ساخته شد که بیانگر نوعی از رسوخ و نفوذ استبداد در آیندهای نه چندان دور بود. وی با بیان این که «ویست راس» مدیر برنامهریزی این سناریو بود که برای شرکت نفتی شل کار میکرد، افزود: ویست راس در دهه 80 تئوری حمایت از گورباچف را مطرح کرد که در آن از برهه از زمان بر اساس این گمان که حمایت از گورباچف راه بهتری برای رسیدن به موفقیت است به ساخت فیلمهایی در این رابطه پرداختند. «ژولین تیل» در این کنفرانس با اشاره به فیلمهای هالیوودی که در آنها معمولا قهرمانانی وجود دارند که پیروز میدان هستند، گفت: بازیگری همچون «تام کروز» فرد موفقی نشان داده میشود که علیه سیستم استکباری آمریکا طغیان کرده اما پشت پرده هالیوود مفهوم پنهان دیگری خفته است و آن این است که در ظاهر انسانها بسوی انقلاب راهنمایی میشوند در حالی که این اتفاق غیر ممکن است چرا که ما هیچ کدام تامکروز نیستیم!
بر اساس این گزارش، «ژولین تیل» در تحلیل نهایی خود از فیلمهای هالیوودی با تاکید بر ترویج تفکر میهنپرستی افراطی اظهار داشت: هالیوودیسم با جذابیتهایی که دارد یک تهدید به شمار میرود چرا که غیر مستقیم بر افکار تاثیر میگذارد و چنین نشستهایی کمک میکند تا پشت پرده سینمای هالیوود را بهتر درک کنیم.
در ادامه این کنفرانس «کاترینا پالو» دانشآموخته تاریخ هنر از دانشگاه آکسفورد و از اعضای جامعه بینالملل M.E.I درسخنانی با بیان اینکه هالیوود صنعتی است که به تولید فیلم مشغول است گفت: تمام تولیدات هالیوود هنری نیست بلکه اختصاصا هالیوود را صنعتی متعلق به کشور آمریکا میدانیم و هالیوودیسم یکی از ابزارهای اساسی آن است که برای تأثیرگذاری بر افکار بشر فعالیت میکند.
نماینده سازمان فرهنگی آرکادیا در کنفرانس هالیوودیسم و سینما افزود: سبک زندگی قهرمانان فیلمهای هالیوودیسم همان سبک زندگی آمریکایی است. به عنوان مثال در این فیلمها زمانی که سرقتی انجام میشود این سرقت برای کمک به فقرا نیست بلکه برای ساختن زندگی در خانههای بزرگ و استخردار است.
«کاترینا پالو» تحت تأثیر قرار گرفتن افکار عمومی توسط این فیلمها را به گونهای دانست که کمترین مقاومتی از سوی مخاطبان ایجاد میشود.
وی با بیان اینکه عنصر دشمن در دهههای قبل فیلمهای هالیوود روس ها بودند و از اسامی روسی برای شخصیتهای منفی استفاده میشد، گفت: امروز دشمنان نقشهای مثبت هالیوود مسلمانان متصعبی به تصویر کشیده میشوند که قصد تجاوز و تخریب غرب را دارند.
این متفکر یونانی در بخش دیگری از سخنان خود ریشه لغوی تروریسم را دارای ریشه یونانی دانست و تصریح کرد: تروریسم به معنای لرزش است که در حقیقت
وی استفاده از ابزار هنر را توسط هالیوود برای در اختیار قرار گرفتن ضمیر ناخودآگاه مخاطبان عنوان کرد و افزود: از بین بردن هر گونه مقاومت در برابر پیامهای ارسالی بر اساس سازو کارهای حرفهای فیلمسازی است.