متن قسمت چهارم از مجموعه راز آرماگدون: صهیونیست ها تعیین کننده سیاست های استعماری انگلیس
آنچه در زیر می آید متن قسمت چهارم از سری نخست مجموعه مستند "راز آرماگدون" است که در سال 1386 به نویسندگی و کارگردانی سعید مستغاثی و تهیه کنندگی رضا جعفریان برای گروه سیاسی شبکه خبر تهیه شد. این سری در 26 قسمت ساخته شده بود که برای نخستین بار در اردیبهشت و خرداد و تیرماه 1387 از شبکه خبر پخش شد. 3 سری بعدی این مجموعه مستند نیز تحت عناوین " ارتش سایه ها " ، " معبد تاریکی " و " پروژه اشباح " به ترتیب طی سالهای 1387 ، 1388 و 1389 تولید و طی همین سالها تا 1390 از شبکه های مختلف سیما روی آنتن رفتند که هم اینک نیز این مجموعه در حال پخش از شبکه مستند است.
متن قسمت چهارم از مجموعه راز آرماگدون: صهیونیست ها تعیین کننده سیاست های استعماری انگلیس
همیشه این سوال وجود داشته که آیا انگلستان یا بریتانیای کبیر که به عنوان استعمار پیر معروف بوده ، صهیونیسم را به خدمت خود گرفته یا این صهیونیسم جهانی بوده است که از امپراطوری بریتانیا استفاده خود را برده است و به عبارتی حتی آن را تحت سلطه خود درآورده و زیر پرچم و با آن نقاب انگلیس به استعمار ممالک و سرزمین های دیگر پرداخته است ؟ آیا اینکه در تمام طول تاریخ استعمار پیش از ظهور امپریالیسم آمریکا ، همواره هر توطئه جهانی با نام انگلیس همراه بوده ، همه حقیقت تاریخ است؟ آیا کانون هایی پنهان برای دستیابی به مقاصد تاریخی و آرمانی شان در طی تاریخ معاصر از این حربه برای پنهان نگاه داشتن نام و عنوان خویش بهره نجستند؟ به نظر می آید برای پاسخ گویی صحیح به این سوالات بایستی با بازخوانی تاریخ دو قرن اخیر پرداخت.
همان گونه که در قسمت قبلی از نفوذ کانون های اشرافیت یهود و از جمله روچیلدها در دربار و دولت و همچنین مراکز اقتصادی اروپا و به خصوص بریتانیا سخن گفتیم ، با بازخوانی تاریخ معاصر متوجه می شویم که با صدور اعلامیه بالفور در 2 نوامبر 1917 انگلیس به طور رسمی در خدمت سیاست های سازمان جهانی صهیونیسم قرار گرفت و اجرای بعضی از بندهای اصلی پروتکل های حکمای صهیون در دستور کار سیاستمداران انگلیسی که خود نیز اغلب وابسته به کانون های صهیونیستی بودند ، واقع گردید.
از آن زمان ، عوامل مختلف وابسته به جریان جهانی صهیونیسم در ارکان مختلف سیاست های استعماری بریتانیا قرار گرفتند به طوری که در زمان کودتای 1299 لابی صهیونیستی در بریتانیا در اوج اقتدار خویش قرار داشت وسلطه آن بر سیاست و اقتصاد انگلیس در حدی بود که "ویلفرید اسکاون بلونت" آزادیخواه نامدار انگلیسی و دوست سید جمال الدین اسد آبادی در نامه خود به دکتر سید محمد هندی به تاریخ 28 جولای 1913 از سیطره آن به عنوان" مرگ انگلستان به عنوان یک ملت" یاد می کند . بلونت می نویسد:
"امروزه امپراتوری بریتانیا ، نه به وسیله انگلیسیان و طبق اصول انگلیسی یا حتی به خاطر منافع انگلیسی، بلکه به وسیله یک دارودسته اشرار بین المللی اداره می شود که تمامی حیات اجتماعی ما را به فساد کشیدند و پول ، تنها خدای آنان است . انگلستان به عنوان یک ملت، با تمامی آرمان های کهن آن و به سان سایرملتهای مسیحی، دیگر مرده است..."....
بلونت، که خود به یکی از خاندان ها ی اشرافی انگلیس تعلق داشت، در این نامه به طور مشخص به کسانی چون دیوید لویدجرج و وینستون چرچیل اشاره می کند و ایشان را به دلیل دریافت رشوه از گادفری اسحاق ، رئیس کمپانی مارکونی و برادر لرد ریدینگ (سِر روفوس اسحاق که بعدا فرمانروای انگلیسی هندوستان شد)، "پست و فرومایه و کارگزار سرمایه داران مالی یهودی" می خواند. اشاره بلونت به ماجرایی است که در تاریخ نگاری بریتانیا به رسوایی مارکونی معروف است. بلونت می نویسد:
"در زمانه من هیچ چیز روشن تر از این ماجرا ، نزول شرف را در حیات اجتماعی ما آشکار نمی کند. این ماجرا به آشکارترین شکل نشان می دهد که سیاستمداران ما تا چه اندازه به خاطر ارزش های نازل مالی سقوط می کنند و ابعادی را که اخلاق بازار بورس ، جایگزین اخلاق کهن تر تجارت شده و فراتر از همه میزان ، اقتدار دارودسته بیگانه سرمایه داران مالی یهودی را، که مجلس عوام ما را به چنگ خود گرفته اند، روشن می کند. تنها این نیست که امروزه دو یهودی درکابینه ما حضور دارند، بلکه تقریباً تمامی وزرای ما انسانهای نیازمندی هستند که از طریق زنجیرهای قیود شخصی به آنها وابسته اند یا از آنان پیروی می کنند و لذا نمی توانند مخالفت خود را با سست اخلاقی همکارانشان بیان کنند حتی زمانی که از عمل خویش شرمسارند..."
گفته بلونت درباره "مرگ ملت های مسیحی" هم با اوضاع آمریکای دوران وودرو ویلسون ، منطبق است و هم حتی درباره فرانس? دوران ژرژ کلمانسو، نخست وزیر فرانسه در سال های 1917، نیز این تحلیل صدق می کند .
کلمانسو همان کسی است که از سال 1898 در روزنامه طلوع او ، جنجال بر سر محاکمه دریفوس آغاز شد . دریفوس یک افسر یهودی بود که طبق مدارک مستند به جرم جاسوسی برای آلمان دستگیر و در دادگاه های متعدد محاکمه و محکوم شد و سپس شبکه مقتدر صهیونیستی دنیای غرب با تمامی قدرت برای تبرئه او وارد میدان شد. مقاله" من متهم می کنم" امیل زولا اولین بار در همین روزنامه منتشر شد . (خانواده زولا از وابستگان روچیلدها بودند و پدرش رئیس شبکه تراموای روچیلدها در وین.)روزنامه فوق با پول یهودیان ثروتمند فرانسه اداره می شد و کلمانسو در تمامی دوران حیات خود به این کانون وابستگی داشت . حتی در منابع کاملاً رسمی، مانند "دائرة المعارف آمریکانا" ،از او به عنوان دوست صمیمی سِر بازیل زاهارف یاد می شود.
زاهارف (یهودی) بزرگترین دلال جهانی اسلحه در اواخر سده نوزدهم و اوایل سده بیستم بود که به دلیل شرکت در عملیات دسیسه گرانه ، شهرت افسانه ای دارد . لویدجرج یکی دیگر از دوستان صمیمی زاهارف بود . جالب تر اینجاست که کلمانسو نیز مانند لویدجرج یک یهودی را به عنوان منشی مخصوص در کنار خود داشت. منشی لویدجرج ، سِر فیلیپ ساسون (فردی که بعدا کانون اشرافیت صهیون را در عراق بوجود آورد) بود و منشی و دستیار اصلی کلمانسو ، یهودی دیگری به نام ژرژماندل با نام واقعی لوید ژرژ روچیلد، از وابستگان روچیلدهای فرانسه!
اما درباره دیوید لویدجرج ، کسی که کودتای 1299 رضاخان در زمان دولت بریتانیایی او صورت گرفت . این همان دولتی است که اعلامیه معروف بالفور ( 2 نوامبر 1917 ) را به سود صهیونیست ها صادرکرد. لویدجرج شخصاً در کابینه با اشتیاق فراوان از اعلامیه بالفور پشتیبانی کرد و آن را گامی به سوی تأسیس یک دولت یهود شمرد. او چند روز پیش از صدور اعلامیه به حییم وایزمن (نخستین رییس جمهور رژیم اسراییل )گفته بود : "...من می دانم که با صدور این اعلامیه ، گروهی را خشنود و گروهی را ناراضی می کنم، ولی می خواهم از شما حمایت کنم ، زیرا در راه آرمانی بزرگ می کوشید..."
او همچنین در کنفرانس سن رمو و در فرمان قیمومیت فلسطین ، اعلامیه بالفور را مورد تأیید و عمل قرار داد.کاوش دقیق در تبارنامه لویدجرج ، ریشه های یهودی او را آشکار می کند. به نوشته دائرة المعارف یهود لویدجرج "به دلیل تربیت مذهبی اش" به صهیونیسم علاقمند بود و خود او می نویسد: "...من درباره تاریخ یهود بیشتر آموخته ام تا درباره تاریخ مردم خودم ..."
چرا باید لویدجرج درباره تاریخ یهود بیش از تاریخ بریتانیا بداند و اشاره دائرةالمعارف یهود به "تربیت مذهبی" او به چه معناست؟
پیتر راولند در آغاز زندگینامه لویدجرج، بر اساس مصاحبه با بازماندگان خانواده وی ، شمای تبارشناختی خانواده های جرج و لوید را درج کرده است . بر اساس این تبارنامه ، همسر دیوید لوید ، ربکا ساموئل نام داشت و یکی از دختران این دو، به نام الیزابت لوید، با ویلیام جرج ازدواج کرد. حاصل این وصلت دیوید لوید جرج بود . ربکا ساموئل، چنان که نام او نشان می دهد، به خاندان یهودی ساموئل تعلق داشت . بنابراین ، تصادفی نیست که دوران دولت لویدجرج ، به عنوان دوران سلطه تام و تمام اشرافیت یهودی بر دولت بریتانیا شناخته می شود . و تصادفی نیست که در زمان نخست وزیری لویدجرج دو عضو خاندان ساموئل یعنی سِرهربرت ساموئل (نخستین کمیسر عالی فلسطین) و ادوین مونتاگ (وزیر امور هندوستان) ، از متنفذترین کارگردانان سیاست بریتانیا در خاورمیانه بودند و سر روفوس اسحاق (لرد ریدینگ)، عضو خاندان یهودی اسحاق و خویشاوند نزدیک ساموئل ها، نایب السلطنه و فرمانروای هندوستان شد.
ربکا ساموئل در سال 1868 درگذشت یعنی زمانی که دیوید 5 ساله بود . طبیعی است که مادربزرگ دیوید نقش اصلی را در نگهداری و تربیت نوه خردسال خود داشته باشد و طبیعی است که دیوید به شدت از فرهنگ خانواده مادری متاثر باشد . براین اساس، اشاره مبهم دائرة المعارف یهود به "پرورش مذهبی" لویدجرج و این گفته او، که درباره تاریخ یهود بیش از تاریخ انگلیس فراگرفته است، و دلیل نفوذ فوق العاده اعضای خانواده ساموئل - مونتاگ در دولت او روشن می شود. توجه کنیم که در فقه تلمودی، کسی که از جانب مادر یهودی باشد ، یهودی به شمار می رود.
پیوند رسمی دیوید لویدجرج با صهیونیست ها( تا آنجا که در منابع منتشر شده مندرج است )از زمانی آغاز شد که مؤسسه مشاوره حقوقی لویدجرج و شریکش،آرتور رابرتس (احتمالاً از خاندان لرد رابرتس قندهار و از اسلاف خانم مارگارت تاچر)، در سال 1902 از سو ی هرتزل مأمور تهیه چند طرح برا ی ایجاد کشور یهود در مناطق مختلف جهان شد . پس از اعلام جنگ انگلیس به دولت عثمانی (در نوامبر 1914)لوید جرج به هربرت ساموئل گفت که "وی بسیار مشتاق استقرار یک دولت یهودی در فلسطین است ." او در نخستین ملاقاتش با حییم وایزمن (در دسامبر 1914 ) نیزعلاقه خود را به صهیونیسم ابراز داشت.
لویدجرج با ژست های انقلابی و چپ گرایی و عوامفریبی به قدرت رسید و یکی از فاسدترین و فرومایه ترین دولت های تاریخ بریتانیا را بنیان نهاد که به تعبیر بلونت مانند راهزنی عمل می کرد که خود را به بالاترین پیشنهاددهنده می فروشد.
از دیگر سیاستمداران وابسته به کانون های صهیونیستی انگلیس ، بایستی به نام سر وینستون چرچیل اشاره کنیم که به نوشته برخی مورخین معاصر در استراتژی صهیونیستی همان مرتبتی را دارا بود که بنیامین دیزراییلی در نیمه دوم قرن نوزدهم داشت. بررسی پیشینه مفصل خاندان چرچیل- اسپنسر، از بدو پیدایش ، و پیوندهای عمیق آن با اشرافیت یهودی به بحث مستقل و مفصلی نیاز دارد که در حوصله این برنامه نیست. به طور خلاصه، ثروت و اقتدار و شهرت خاندان چرچیل از زمان بنیانگذار آن ، جان چرچیل (دوک اول مارلبورو ) که فرمانده کل قشون انگلیس در اوایل سده هیجدهم بود،از طریق زدوبند باپیمانکاران نظامی یهودی و به ویژه سِر سلیمان مدینا به دست آمد.
در بررسی تاریخ فراماسونری نیز دو داماد جان چرچیل (یعنی جان مونتاگ - دوک دوم مونتاگ و چارلز اسپنسر - ارل سوم ساندرلند ) را در زمره بنیانگذاران فراماسونری در نیمه اول قرن هیجدهم می یابیم. ارل ساندرلند در زمان تأسیس فراماسونری در انگلستان وزیر اعظم بود و با اعمال نفوذ او درجه دکترای آکسفورد برای جان تئوفیلوس دزاگولیه، نظریه پرداز نامدار فراماسونری، به دست آمد . خاندان چرچیل درتاریخ بریتانیا بسیار بدنام است .از جمله یکی معاصران ارل دوم ساترلند ، وی را "مکارترین و سخت کوش ترین رذلی خوانده است" که در صحنه گیتی وجود دارد . و نیز استناد می کنیم به این جمله معروف گلادستون که "هیچ چرچیلی از خاندان جان مارلبورو برنخاست که به اخلاق یا اصول پایبند باشد..."
وینستون چرچیل پسر لرد راندولف چرچیل و زنی آمریکایی به نام جرمی جروم است که به لیدی راندولف چرچیل شهرت داشت . لرد راندولف چرچیل از صمیمی ترین دوستان آرتور جیمز بالفور و سِر هنری دراموند ولف و سِر سیسیل رودز بود و ماننداین سه تن از کارگزاران سرشناس لرد ناتانیل روچیلد به شمار می آمد. راندولف شخصیتی به شدت فاسد و ولخرج بود و از این نظر در تاریخنگاری انگلیس از شهرت انحصاری برخوردار است.
او در سال 1895 ، در 46 سالگی، به بیماری سیفلیس درگذشت. جرمی جروم یعنی لیدی راندولف چرچیل نیز به شدت هرزه و ولخرج بود و در زمان حیات شوهر و پس از آن با مردان متعدد رابطه جنجالی داشت. حداقل یکی از پسران او (که به راندولف منتسب است ) به عنوان نامشروع شهرت کامل دارد.
وینستون چرچیل پرورش یافته خاندان روچیلد و سِر ارنست کاسل، از اشراف نامدار یهودی و صمیمی ترین دوست ادوارد هفتم (پادشاه انگلیس)، بود . لرد راندولف چرچیل در زمانی که وینستون چرچیل 18 ساله بود به زنش نوشت که اگر وینستون درامتحانات ورودی دانشگاه موفق نشود به کمک روچیلدها او را وارد کار تجارت خواهدکرد. چرچیل ”تاجر“ نشد، ولی به کمک اشرافیت یهودی به نامدارترین دولتمرد انگلیسی قرن بیستم بدل شد.میان چرچیل و لویدجرج دوستی دیرینه و ژرف برقرار بود...ادامه دارد...
منبع: وب سعید مستغاثی:http://smostaghaci.persianblog.ir/post/507/