سفارش تبلیغ
صبا ویژن

خلاصه ای از چند نقد استاد حسن عباسی بر سریال های استراتژیک

 

 قبلا در همین وب نقد کلی ایشانبر سینمای استراتژیک را بصورت خلاصه آورده بودم http://naghdefilm.parsiblog.com/Archive132517.htm

   
.

فرهنگی: حسن عباسی با توجه به گسترش روزافزون سریال های آمریکایی معتقداست: غرب از سینمای استراتژیک عبور کرده و ناتوی فرهنگی امروز در تلویزیون است.

خبرگزاری شبستان: امروز با یک کلیک ساده در اینترنت با انبوهی از وبلاگ ها و سایت های فروش سریال های آمریکایی روبرو می شوید که طبیعتا نشان دهنده استقبال نسبی از این سریال هاست و این استقبال تا آنجا پیش رفته که موسسات رسانه ای خصوصی به دوبله این سریال ها ترغیب شده اند. اگر مقوله ورود سریال های آمریکایی را پس از فیلم های دی وی دی زیرنویس فارسی، پدیده ای نوظهور بدانیم تحلیل وبررسی ابعاد این گرایش حداقل به برقراری دیالوگ در میان اقشار مختلف فکری جامعه می انجامد که امروزه بیش از هرچیز مورد نیاز است و به قول شهید آوینی: ظهور حق جز از طریق تضارب و تعامل آرا حاصل نمی شود.
به گزارش خبرگزاری شبستان، سلسله نشست های "سینمای استراژیک - سریال استراتژیک" با سخنرانی دکتر حسن عباسی، رئیس مرکز بررسی های دکترینال بدون مرز و با محوریت تحلیل محتوایی سریال های استراتژیک هالیوودی، با همکاری فرهنگسرای رسانه و دفتر سینمایی دانشگاه امام صادق (ع) در فرهنگسرای ارسباران برگزار می شود. پنجمین جلسه از این سلسله جلسات، امروز دوشنبه 19 بهمن ماه، از ساعت 15 الی 17 در آمفی تئاتر فرهنگسرا به بررسی سریال "جریکو Jericho" اختصاص یافته است.
"جریکو" نام سریال تلوزیونی امریکایی است که داستان مقاومت مردم یک شهر خیالی به نام جریکو در ایالت کانزاس آمریکا را در جریان انفجارات هسته ای در 23 شهر بزرگ امریکا حکایت می کند. داستان با مجموعه ای از انفجارهای هسته ای که منبع آن ها در ناحیه نامشخصی در نزدیکی شهر دنور در ایالت کلرادو ( ایالت مجاور کانزاس ) آغاز می شود . این حادثه خسارت سنگینی به جریکو وارد می نماید. شخصیت اصلی سریال ، جیک گرین 32 ساله و پسر شهردار جریکو است. او که برای مدت کوتاهی درست چند روز قبل از این حادثه و برای دیدن خانواده به زادگاهش جریکو بازگشته ؛ پس از وقوع این حادثه به همراه پدرش به بازسازی و ایجاد دنیای تازه ای در شهر مذکور مشغول می شود . جیک کم کم به یک رهبر در جریکو تبدیل می شود و به حمایت از شهر و شهروندان آن می پردازد.
این سریال تلوزیونی از تاریخ 20 سپتامبر 2006 تا 25 مارچ 2008 از شبکه تلوزیونی CBS پخش شد. پس از پایان فصل اول با 22 اپیزود در تاریخ 9 می2007 CBS اعلام کرد بدلیل مشکلات مالی و استقبال کم تماشاگران پخش سریال متوقف خواهد شد. ولی بعد از اعتراض تماشاگران تصمیم گرفته شد هفت اپیزود دیگر به عنوان فصل دوم و پایانی سریال ساخته و پخش شود. اخیرا نیز اعلام شده که قرار است یک فیلم از روی این سریال با بازی همان بازیگران ساخته شود و در ضمن ادامه ای برای داستان در نظر گرفته شده که به صورت داستانهای کمیک منتشر خواهد شد.
فرهنگسرای ارسباران پیش از این در چهار دوشنبه متوالی و با حضور حسن عباسی سریال های اسم مستعار، بیست و چهار، فرار از زندان وخانه داران عاجز را به نقد گذاشته و قرار است پس از این سریال های یونیت، قهرمانان ماوراء الطبیعه، مرد دیوانه، دلاوران، دوستان، فلش فوروارد، سیمپسونز، پوست، فرینج، تئودورز و گمشدگان را نیز دوشنبه هفته های بعد به نقد بگذارد.
گفتنی است شرکت در این سلسله نشست ها برای عموم آزاد است. همچنین علاقه مندان جهت کسب اطلاعات بیشتر می توانند به آدرس خیابان شریعتی، خیابان جلفا، فرهنگسرای ارسباران مراجعه نمایند.

 
 

   
.

برای آشنایی بیشتر مخاطبان با نگرش دکتر حسن عباسی در نقد این سریال ها به بخشی از نقد او به سریال معروف "گمشدگان" اشاره می کنیم.این مجموعه تلویزیونی داستان 47 نفر از بازماندگان یک هواپیما را نشان می‌دهد که از سیدنی استرالیا به مقصد لس آنجلس در حال حرکت بوده که بر فراز جزیره‌ای ناشناس در اقیانوس آرام سقوط می‌کند:
" ... اینها با تلویزیون استراتژیک امروزبه جان جهان افتادند. از سینمای استراتژیک عبور کردند. ناتوی فرهنگی امروز در تلویزیون استراتژیک است. امروز در ایران جوانان صرفاً به پای فیلم سینمایی نمی‌نشینند، سریال‌های بالای 40،‌50 قسمت می‌بینند. دانشجوی ما می‌آید می‌گوید سه شب غذا نخوردم، 86 قسمت سریال لاست (Lost) دیدم، زحمت بکش اینها را ببین بگو این استنباط من درست است و شما هم این را می‌بینید؟ سریال‌های 24، فرنس و لاست، دوره‌ای که اینها شروع کردند، با فیلم سینمایی صرف نیست. من فقط ابعاد یکی از این سریال‌ها را اجمالی معرفی می‌کنم، خیلی از شما دیدید. منتهی ملاحظات استراتژیک پشت صحنه فیلم را می‌گویم.
سریال لاست که هم، گمشده معنا می‌دهد و هم گمشده‌ها، داستان یک هواپیمایی است که از سیدنی استرالیا راه می‌افتد برود لس آنجلس بین راه گم می‌شود و سقوط می‌کند، در یک جزیره‌ای می‌افتد پایین مجمع‌الجزایر اندونزی، گوشه‌های اقیانوس آرام. 47 نفر زنده می ماند؛ اولاً آنجایی که سقوط می‌کنند در جزایر هاوایی است که عین بهشت است، یعنی تمام این فیلم کارت پستال است. القای اینکه بهشتی که مدنظر بود، همین است. در این فیلم برای شما یک بهشت ترسیم می شود. بروید در اینترنت ببینید فقط به زبان فارسی درباره این فیلم چه خبر است! اگر افلاطون بود می‌خواست امروز "جمهورش" را بنویسد فیلم لاست را می‌ساخت. اگر سر توماس مور می‌خواست کتاب "اتوپیا" را بنویسد، لاست را می‌ساخت. اگر بیکن بود می‌خواست "آتلانتیس نو" را بنویسد، لاست را می‌ساخت.
جزیره جهانی جزیره‌ای است که اینها در آن گمشده‌اند. 47 نفر باقی ماندند، که اینها افراد و عناصری هستند که از مکان‌های مختلف جمع شده اند. این 47 نفر را به تمدن‌های مختلف در کره زمین تقسیم کرده‌اند. از تمدن اسلامی با یک میلیارد و 300 میلیون نفر یک نفر را آورده است. یک افسر شکنجه‌گر عراقی زمان صدام. اسم‌ آن سعید جراح (Sayid Jarrah) که یک هنرپیشه بسیار فاسد آمریکایی است. این هنرپیشه یک رگش هندی است، یک رگش غربی است، همانند سلمان رشدی؛ این در زندگی خانوادگی‌اش یکی از فاسدترین هنرپیشه‌های غرب است. یعنی بک‌گراندی که مخاطب از او دارد، این را انتقال می‌دهد به جامعه اسلامی. یعنی نماینده‌‌‌ی یک میلیارد و 300میلیون مسلمان، در آن جزیره جهانی این آدم است.نماینده ‌کل 2میلیارد نفر شرق، یعنی چینی‌ها، ژاپنی‌ها، ویتنامی‌ها، لائوسی‌ها و کره‌ای‌ها، یک زوج کره‌ای هستند.برای تمدن آمریکای لاتین که اسپانیولی زبان هستند یک زنی را در فیلم به نام آنالوسیا (Ana Lucia Cortez) قرارداده‌اند که این زن در خود امریکا در ایالت کالیفرنیا پلیس بوده است.
برای تمدن آفریقایی 3، 4 سیاه پوست گذاشته، اما پنبه کار آنها را زده! یعنی اصلاً حل شدند در فرهنگ امریکایی. می‌ماند بقیه که همه آنگلوساکسون (Anglo-Saxons)هستند.از روسها یک نفر منفی که یک چشمش بسته است.
از فرانسوی‌ها یک زنی به عنوان نماد فرانسه ایفای نقش می‌کند، بقیه دو قطب اصلی هستند؛ یهود که نماینده اصلی آن بنجامین (Benjamin Linus) است و بازیگر آن اصلاً یهودی است، از یهودیان اشکنازی که قیافه‌اش کاملاً یهودی است و اسمش هم یهودی است. این از یکی دستور می‌گیرد بنام جکوب (Jacob) که ما به آن یعقوب می‌گوییم. یک اسم یهودی است. یعنی پشت صحنه اداره جزیره جهانی، یهود است. بازیگران اصلی همه آنگلوساکسون هستند، همه انگلیسی تبار هستند. یعنی آمریکایی، کانادایی و استرالیایی.
نقش اول فیلم یک آمریکایی است به نام "جک شفرد" (Jack Shephard) یعنی چوپان. مسیحی‌ها معتقدند که هرکسی مسئولیت دارد، چوپان گله است. یعنی از اول صحنه که هواپیما سقوط کرده، چوپانی گله را شروع می‌کند. اسم پدرش "کریستین شفرد" است. کریسیتین (Christian) یعنی مسیحی. چوپان مسیحی. این انسانِ تراز لیبرالیسم است. انسان باکلاس لیبرالها. بلافاصله انسان منفی لیبرالها را معرفی می کند. یعنی ساویر (Sawyer). از داستان "تام ساویر" این عنوان را گرفته است. ساویر، انسان تراز پایین است.
یک پرانتز بازکنم یک دقیقه فلسفه هنر بگویم. در فلسفه هنر می‌گویند که شما باید تراژدی ارائه کنید. هرکس کار هنری می‌کند باید تراژدی بدهد. تراژدی کشمکش بین دوگروه دیونیزوس(Dionysus)و آپولون (Apollonius). آپولون مرد است و نظم ایجاد می‌کند، باصطلاح خوب است. دیونیزوس نماد زن است بی‌نظمی و هرج و مرج را دنبال می‌کند و آشوب و به‌هم‌ریختگی را می‌خواهد. از زمان ارسطو قراربود بین این دو شخصیت کاتارزیس (Catastasis) صورت بگیرد. یعنی انسان تصفیه شود. از تقابل بین این دو مثلاً ما بزرگترین تراژدی را قضیه عاشورا می‌بینیم، می‌گوییم خوب‌ها یک طرف و بدها یک طرف اینها به تقابل رسیدند، تصفیه ما در این صورت می‌گیرد که نگاه کنیم و از آن درس بگیریم. از نیچه به این طرف، فلسفه هنر تغییر می‌کند؛ می‌گوید نظام آپولونی را کنار بگذارید. بچسبید به دیونیزوسی.
نمونه آن را ماه رمضان امسال در تلویزیون دیدید. این سری فیلم‌ها که اخیراً ساخته می‌شود مثل سریالهای 80 قسمتی و در طول سال می‌بینید، آن مدل که هیچکس در آن قهرمان نیست، همه عوضی هستند، همه کارهایشان بد است. همه از یک سطح بخصوصی به پایین است، این را "هنر دیونیزوسی" می‌گویند. حرفهای زشت می‌زنند، صدای مردم را درمی‌آورند. به این می‌گویند هنر دیونیزوسی. یعنی همه چیز بی‌نظم و بی‌اخلاق. هیچکس انسان تراز ندارد. اصلاً در این فیلم آدم بزرگ نمی‌بینید. یک سریال هم بود شخصیتی داشت به نام "داداشی" که همه بچه پیغمبر بودند. از اول آن شما می‌دانستید بالاخره یک روز همه جمع می‌شوند، همه چیز درست می‌شود، نظم برقرار می‌شود. به آن می‌گویند هنر آپولونی.
این که سریالهای ما جذابیت ندارد و فیلم‌های خوبی نداریم، بدین علت است که آن ابزاری که از آن طرف آوردند بنیادش ایراد دارد. این که یک هنرپیشه زن را گریم کنند این که نمی‌شود هنر. کارگردان‌های ما را جمع کنید یک امتحان فلسفه هنر از آنها بگیرید 99 درصد آنها رد می‌شوند. دلیل اینکه این فیلم اینقدر جذابیت دارد، بدین خاطر است که انسان تراز لیبرالیسم با انسان دیونیزوسی آن، اینگونه نیستند. از صفر تا 100 انسانهای تراز لیبرالیسم را معرفی کرده است یعنی شما هرچه در سرزمین خود بودید آن را رها کنید! در تفکر لیبرالی وقتی آمدی اینجا حالا استعداد خود را بروز بده. اول سردر تمام فرودگاه‌های آمریکا وقتی پیاده شوید این جمله نوشته شده است: "آمریکا سرزمین فرصت‌ها". یعنی این سرزمین، سرزمین فرصت‌هاست. اگر پیاده شدی کار نداریم که در دنیای قبل تو چه بودی، بارها در این فیلم این جمله تکرار می‌شود، لذا هرکس امکان دارد استعداد خود را بروز دهد. یعنی لیبرالیسم از صفر آن "ساویر" و 100 آن "جک شفرد" که چوپان اینهاست......"
منبع:‏ http://www.shabestannews.com/newsdetail.asp?newsid=88111902364416


نوشته شده در  جمعه 88/12/28ساعت  3:23 صبح  توسط عضو گروه شهیداوینی 
  نظرات دیگران()


لیست کل یادداشت های این وبلاگ
سواد رسانه ای درحوزه:تحلیل و برررسی شبکه های اجتماعی و موبایل
معرفی تفصیلی کتاب «اسطوره های صهیونیستی در سینما»
نقد وبررسی چند فیلم ایرانی جدید توسط سعید مستغاثی
نقد وبررسی ابعادشخصیت مرد درسینمای ایران/بررسی\تسویه حساب\
نقد و بررسی انیمیشن ظهور نگهبانان/ rise of guardian
مروری بر فیلم های بازگوکننده جنایات صهیونیسم غاصب درفلسطین اشغال
حقیقتاچرارسانه های آمریکایی نسبت به ایران،اینقدر کینه جو هستند؟!
هالیوودوبازنمایی محرف تاریخ واندیشمندان ایرانی-نقدفیلم پزشک
بررسی سینمای اسراییل[غاصب]:شرق،غرب وسیاست بازنمایی
آشنایی با الکس جونز اندیشمند و منتقد ومستندساز آمریکایی...
[عناوین آرشیوشده]