با نام او که تمام ارامش است
با توجه به اینکه برخی دوستان نکاتی را در مورد آرامش و عرفان در کامنت های پست قبلی نوشته بودند این پرسش و پاسخ را مناسب دیدم که باز هم بیاورم. در مورد عرفان های پست مدرن و فیلم های سینمایی (خصوصا هالیوودی و هندی) در حال تحقیقم که امیدوارم پس از چاپش با اجازه مجله بتوانم بطور کامل اینجا هم بیاورم. ضمنا از تمام عزیزانی که صاحب این کلبه را با قدومشان نورافشان کردند از صمیم قلب متشکرم. به امید تابیدن نور حقیقت -که واحد است- به قلب همه دوستداران ارامش جاودانی.
عرفان حقیقى، عرفان دروغین
چندى است توجه برخى از جوانان به عرفانهاى هندى و فرقههاى صوفیانه جلب شده است؛ نظر اسلام درباره این فرقهها اعم از تصوف، درویشى، هندى و سرخپوستى چیست؟
پیش از پاسخ به پرسش شما مناسب است در ابتدا تعریف تصوف و عرفان و شرایط ورود به آن را بیان کنیم و آن گاه درباره فرقههاى جدید و قدیم تصوف سخن بگوییم.تصوف به معناى پوشیدن لباس پشمین است و در اصطلاح، پاک کردن دل از آلودگىهاى نفسانى و آراستگى به پاکىهاى باطنى است. براى تصوف، تعاریف متعددى بیان شده که جامع آن تعاریف، از ابن عربى، قهرمان بزرگ عرفان و تصوف است که آن را به «وقوف به آداب شریعت، ظاهراً و باطناً» معنى کرده است که «آن عبارت از تخلق به اخلاق الهى است».1 همچنین عرفان به معناى شناسایى است و در اصطلاح، نام علم الهى است که هدف و مقصود آن، شناخت حق و اسما و صفات آن از طریق کشف و شهود است.
جامعترین تعریف از عرفان را قیصرى، عارف نامى دوره اسلامى ارائه داده است. وى مىنویسد: «علم به خداوند سبحان از حیث اسماء، صفات، مظاهر او و شناخت حالات مبدأ، معاد، حقایق عالم و چگونگى رجوع این حقایق به حقیقتى یگانه - ذات احدیت - و همچنین شناخت راه سلوک و مجاهده براى خلاصى نفس از تنگناهاى قیود جزئى - دنیا و شهوات - و اتصاف آن به صفت اطلاق و کلیت - پاکى کامل و شهود در مرحله فنا و بقا».2
در تعریف قیصرى به خوبى مشخص است که عرفان داراى دو بال است که از آن به عرفان نظرى و عرفان عملى تعبیر مىشود. عرفان نظرى، علم به حقایق و معارف ناب است که همه آنها به شناخت حق سبحانه، اسما و صفات باز مىگردد و عرفان عملى، سیر و سلوک در راه رسیدن به کمالات معنوى، اتصال به خداوند و رهایى از مادیات، با هدف دور کردن دل از انحطاط و رسیدن به تکامل شایسته آن است. با توجه به این تعریف، عرفان عملى، مقدمه عرفان نظرى است؛ زیرا ابتدا باید با قدم صدق و با اخلاص تمام، قلب را از اغیار پاک کرد تا به مرحله شهود رسید تا حقیقت آن گونه که شایسته است، بر سالک جلوهگر شود. از این دیدگاه، راه عرفان، راه عمل بىچون و چرا به همه دستورات شریعت و بالا رفتن از نردبان سلوک - از ظاهر به باطن - و دل را که حرم الهى است، از بتهاى خودساخته پاک کردن است.به تعبیر دیگر، عرفان هم عمل به ظاهر دستورات الهى است و هم پاک کردن قلب است و هر دو براى عارف لازم و ضرورى است. آرى، اصل، پاک کردن و نورانى کردن قلب است، تا سالک داراى قلبى صیقل خورده و صاف شود و حقایق در آن جلوهگر شود. در این صورت است که همه اعمال و رفتار ظاهرى و دستورات ریز و درشت شریعت، مفهوم پیدا مىکند و به همراه، آن اعضا و جوارح عارف نیز نورانى مىگردد. این معنایى است که همه عارفان و متصوفه بر آن اتفاق نظر دارند. نمونه آنها خواجه عبدالله انصارى است که در مقدمه کتاب منازل السائرین - که مهمترین و اصلىترین کتاب و دستورالعمل در عرفان عملى است - مىگوید:
«انسان به نهایات - فنا و بقا و در نهایت توحید ناب - نمىرسد؛ مگر این که بدایات را به طور صحیح پشت سر گذارده باشد و طى کردن صحیح بدایات، تنها در صورتى است که (اولاً) اخلاص کامل باشد و هر کارى تنها براى خدا انجام شود؛ (ثانیاً) از سنت و شریعت متابعت کامل شود و هیچ کارى انجام نشود؛ مگر این که در سنت وارد شده باشد؛ (ثالثاً) نهى الهى جدى گرفته شود؛ (رابعاً) در مواجهه با مردم، حرمت آنها رعایت شود و با شفت و مهربانى، با آنها سخن گوید و نه تنها کَل آنها نباشد که بارى از دوششان بردارد و (خامساً) از هرکس و هر چیز که وقت را از بین مىبرد، فاصله گیرد و از هر کس که قلب را به فتنه مىاندازد، دورى کند».3
با این مقدمه روشن مىشود که اصل اولى در تصوف و عرفان، عمل خالصانه و کوشش مجدانه و مستمر در انجام دستورات الهى و شریعت محمدى است که در این صورت، قلب نورانى مىشود و به حقیقت توحید مىرسد. هر فرقه و نحلهاى که ادعاى عرفان و تصوف دارد، باید با این عیار محک زده شود. افسوس و صد افسوس که در برابر عرفان اصیل و تصوف ناب، عرفان دروغین و صوفىگرى حیلهگرانه از بازار و رونق خوبى برخوردار است؛ به طورى که صداى همه عارفان حقیقى را درآورده است. خواجه عبدالله در همین کتاب مىنویسد:
«مردم در این وادى سه گروهند؛ مردمى که بین بیم و امید حرکت مىکنند - اعمال و اشتباهات خود را مىبیند؛ بیم بر ایشان مستولى مىشود و لطف و رحمت بیکران الهى را مشاهده مىکنند؛ امیدوار مىشوند - بر این گروه، نسیم محبت وزیدن مىگیرد و در عین حال که در مصاحبت حیاء هستند - حیاء مانع از آن است که دعوى محبت کنند - این گروه را مرید مىنامند.
گروه دوم، اهل جذبهاند که با جذبه عنایات الهى از وادى تفرقه به خانه امن جمع و قرب الهى رسیدهاند و آنها مراد نام دارند.
اما گروه سوم اهل دعوى باطلند و هم خود در فتنه افتادهاند و هم دیگران را به فتنه مىاندازند».4
آرى، سیر و سلوک و رسیدن به حقیقت عرفان، سخت و نیاز به تمرین، ریاضت مستمر و دائمى دارد؛ اما اداى تصوف درآوردن، بسیار آسان است و متاسفانه همه فرقههاى صوفیانه و درویشى امروزى، حیلهگرى و تزویر و تقلید مضحک است که نه عارفان حقیقى آن را بر مىتابند و نه عقل بر آن صحه مىگذارد و نه نقل آن را تأیید مىکند و بهطور کلى، از نظر اسلام مردود هستند. عرفان، تحت «تأثیر مواد مخدر»5، رقصهاى صوفیانه و آن گاه آب و چاى و نسکافه و میوه و تجدید آرایش زنان جوان و صحبت از ریمل جدیدى که به تازگى به بازار آمده است که هر چه گریه کنى، سر سوزنى اثر در زیر چشمهایت باقى نمىماند و خلاصه تا صبح خواندن شعر و گوش دادن به موسیقى و سماع (رقص) و از حال رفتن و آن گاه تا ظهر خوابیدن و فرار از بحثهاى عقلانى و گریز از سیاست6 و انواع تردستىهاى ساحرانه و ماهرانه و گرایش به عرفان سرخپوستى و هندى که وجه مشترک همه، اباحهگرى، لاابالىگرى و بىقیدى نسبت به ملزومات شریعت و عرفان حقیقى است، از سویى حکایت از عطش فطرى بشر به معنویت دارد و از سوى دیگر، انحراف و وارونگى معنویت در دوره جدید است که شیادانى از این عطش سوء استفاده مىکنند و جوانان را به سمت محفلهایى این چنینى مىکشانند که نتیجه آن جز خواب گران و دورى از هدف متعالى عرفان، چیزى نیست. آرى، انسان امروزى، تشنه هر چیزى است که بتواند او را از فضاى تنگ و خفقان آور مادهگرایى نجات دهد؛ اما صد افسوس که دغل بازان با استفاده از این عطش، عرفان دروغین و حیلهگرانه و وارونه را به خورد آنها مىدهند.
ایجاد دکان تصوف و درویشى از دیر زمان در جامعه ما رواج داشته و به موازات عرفان ناب جلو آمده است و فرقههاى متعدد دراویش و صوفى در جاى جاى جامعه ما رونق داشته است و چون رسیدن به عرفان ناب سخت است و نیاز به تمرین، تلاش شبانهروزى و التزام کامل به شریعت داشته است، تصوف حیلهگرانه از رونق بیشترى برخوردار شده است؛ زیرا با تنبلى و بیکارگى نسبتى تام داشته و سادهانگاران را به خود جلب کرده است و به تعبیر صاحب کتاب تبصرة العوام فى معرفة مقالات الانام که در اواخر قرن ششم و اوایل قرن هفتم نگارش یافته است، «همت ایشان جز شکم نبود...از حرام احتراز نکنند و ایشان را نه علم باشد و نه دیانت...هیچ کس دون همتتر از ایشان نباشد».7
خواجه شیراز، آن عارف دل سوخته، در برابر چنین دکانهایى مىنالد و مىگوید:
نقد صوفى نه همین صافى بىغش باشد اى بسا خرقه که مستوجب آتش باشد
در دوره ما که معنویتگرایى افراطى در تقابل با مادهگرایى افراطى در سراسر جهان رواج یافته است و با صفت غربزدگى و مد روز غربى و با الفاظى چون یوگا، ذن، عرفان سرخ پوستى، زرد پوستى و هندى و با مایههایى از اشعار مولوى، حافظ و عطار به جامعه ما سرایت کرده است، پاسخى به بحران معنویت و هویت مىباشد و در حقیقت نوعى نیهیلیسم منفعلانه است و بلکه نوعى قد علم کردن در برابر دین ناب و عرفان ناب است و این، صفتى شیطانى است که سکه تقلبى را به جاى اصل به جوامع بشرى عرضه مىکند تا عرفان دروغین را که در حقیقت ضد عرفان و معنویت حقیقى است، به جاى اسلام و شریعت محمدى و عرفان برخاسته از آن بنشاند و چه خوش گفت:
این مدعیان در طلبش بىخبرانند آنان را که خبر شد، خبرى باز نیامد
آرى، تنها راه چاره، بازگشت به عرفان ناب اسلامى است که آن از بطن شریعت مىگذرد؛ یعنى تا زنده هستیم، دورى از همه محرمات، عمل به همه واجبات، دستورات الهى و تلاش در تحصیل اخلاص، با توجه تام به اصل ولایت و متابعت تام از امام معصوم؛ آن گاه است که توفیق الهى رفیق راه مىشود و راه را به همراه راهبر به ما مىنمایاند؛ «من جاهد فینا لنهدینّهم سبلنا»8 و در هر صورت مقدمه سیر و سلوک، شناخت دستورات الهى و متابعت همیشگى تا پایان عمر از آن است که در زبان عرفا به شریعت تعبیر مىشود. عارف نامى، سید حیدر آملى مىنویسد: «شریعت، اسم موضوع، براى راههاى الهى است که مشتمل بر اصول و فروع آن، رخصتها و واجبات آن، و نیکویىها و نیکترهاى آن است...پس بدان شریعت، تصدیق افعال پیامبران قلباً و عمل به موجب آن است...».9 سیدسعید لواسانیlavasaniporseman.net
پىنوشت
1. سید جعفر سجادى، فرهنگ معارف اسلامى، ج: 2 ص: 77، شرکت مؤلفان و مترجمان ایران، چاپ نخست، تهران 1362.
2. سید یحیى پثربى، عرفان نظرى، مرکز انتشارات دفتر تبلیغات حوزه علمیه قم، چاپ نخست، قم 1372، ص 232.
3. خواجه عبدالله انصارى، منازل السائرین، با شرح کمال الدین عبدالرزاق قاسانى، تصحیح: محسن بیدارفر، انتشارات بیدار، چاپ دوم، قم 1381، ص 18 - 19؛ شارح در تعریف اخلاص مىگوید: «امتثال امر الهى به آن چه در شریعت آمده، بدون توجه به عمل و بدون چشمداشت عوض و غرض، و تنها براى خدا و لوجه الله».
4. همان، ص 19؛ شارح دانشمند کتاب در تفاوت مراد و مرید مىگوید: «مراد اهل جذبه است و مرید اهل سیر و سلوک. مراد محبوب المراد است که بدون نیاز به سیر و سلوک، جذبه او را در مىرباید؛ همانند انبیا و ائمه سلام الله علیهم؛ اما مرید، اول سلوک مىکند و آن گاه جذبه او را مىرباید» (همان، ص 17).
5. سید حسین نصر، معرفت و معنویت، ترجمه انشاءالله رحمتى، دفتر پژوهش و نشر سهروردى، چاپ نخست، تهران 1380، ص 213.
6. صوفیان آپارتمانى، روزنامه شرق، جمعه 26 فروردین 1384.
7. سید مرتضى بن داعى حسنى رازى، تبصرة العوام فى معرفة امقالات الانام، تصحیح عباس اقبال: انتشارات اساطیر، چاپ دوم، تهران 1364، ص 132 - 133.
8. عنکبوت(29)، آیه 69.
9. جامع الاسرار و منبع الانوار، تصحیح هانرى کربن و عثمان یحى، انتشارات انستیتو ایران و فرانسه، ص 343 - 345.
منبع: مجله پرسمان: شماره 34 - تیر 1384 http://www.porseman.com/defaulte.aspx?namayesh=3