چرا اکنون و نقد سریال روزگار قریب! نکته مهمی که پیش از مطالعه این نقد باید بدانید: این نقد و بررسی منصفانه از سریال «روزگار قریب» - که هم نقاط ضعف و هم نقاط قوت آن را بیان کرده است- چندین ماه پیش برای چاپ در نشریه ای متعلق به یکی از مراکز پژوهشی و نظارتی صدا و سیما توسط سه تن از محققین آن مرکز نوشته شد. گرچه ساختار منسجم مقاله و نکات فنی نقد نویسی، قابل توجه است ولی به دلیل نقدهای جدی و قابل تاملی که این مقاله به سریال «روزگار قریب» وارد کرده است -که بی شک موجد نقدهایی جدی به عملکرد شبکه سوم و تهیه کنندگان این سریال خواهد شد- متاسفانه این مقاله هرگز دیده نشد و در نشریات سازمان صدا وسیما به چاپ نرسید، چرا که متاسفانه به گفته معاون پژوهش همان مرکز پژوهشی، ... دستور داده اند که چنین نقدهایی در نشریات سازمان چاپ نشود!!
گر چه ابتدا تعجب کردیم ولی پس از چند ماه که قطعا این مقاله را در هیچ نشریه ای در آن مرکز پژوهشی چاپ نکردند، بهتر دیدیم که اکنون این مقاله را در سایت ها و وبلاگ های دوستان منتشر کنیم تا هشداری جدی به روند غربزدگی و خودباختگی برخی برنامه سازان و تهیه کنندگان و کارگردانان صدا وسیما داشته باشیم. امید که وظیفه خود را به انجام رسانده باشیم و بتوانیم در مسیر پالایش صدا وسیمای جمهوری اسلامی از افکار غربگرایانه داشته باشیم و تاریخ سازی های جهت دار را نقد کرده باشیم تا در برنامه سازی های آینده سازمان صدا وسیما ان شاء الله دیگر شاهد چنین سریال ها و فیلم هایی نباشیم. امید که از این پس، بیش از گذشته سرمایه های مالی و انسانی سازمان به سمت الگوی تمدنی اسلامی و قرائت های صحیح تر از تاریخ معاصر هدایت شود و با حفظ تسلسل حافظه تاریخی ملت مسلمان ایران به سمت آینده باشکوه تمدن اسلامی حرکت کنیم.
بسم الله الرحمن الرحیم
بررسی سریال روزگار قریب
مقدمه
گستره تاثیرگذاری تلویزیون، از سایر رسانه ها بیشتر است، به نحوی که به راحتی میتواند مخاطبان میلیونی ویا صدها هزار نفری را در یک برنامه جذاب، پوشش دهد. دسترسی راحت و ارزان مخاطبان به این رسانه، مسئولیت آن را دوچندان می کند، خصوصا که به دلیل انتساب به نظام جهموری اسلامی، اطمینان مخاطبان نیز، پشتوانه این رسانه فراگیر می باشد. یکی از بدیهیترین تاثیرات برنامههای تلویزیونی، آموزش غیر مستقیم و الگوگیری مخاطبان از آنهاست، سخن رهبر فقید انقلاب، مبنی بر اینکه تلویزیون باید چونان دانشگاهی برای عموم مردم باشد، در همین راستا قابل تحلیل است. در قانون اساسی کشور نیز، یکی از وظایف تلویزیون، بالا بردن آگاهی مردم و آموزش مورد نیاز مردم بیان شدهاست. در عصر حاکمیت غولهای رسانهای بینالمللی بر اذهان بشر، بیشک، یکی از ضرورتهای برنامهسازی تلویزیونی، کار تاریخی در راستای اندیشه پربار اسلامی میباشد، تا مخاطبان در برابر تاریخسازان رسانهای وابسته به استعمارگران و ثروتسالاران جهانی، واکسینه شوند.
علاوه بر اینکه وقتی برنامه ای تلویزیونی مربوط به تاریخ واقعی کشور باشد، حساسیتش مضاعف می شود؛ چرا که به دلیل ذاتِ دیداری-شنیداری تلویزیون و دسترسی سهل به این رسانه، باور پذیری مخاطب از تاریخِ نقل شده توسط تلویزیون، دوچندان می باشد. در فیلم هایی که شباهت هایی به مستند دارند، یا صحنه های واقعی و مستند با هم استفاده می شوند و بازی روان و موسیقی مناسبی کار می شود، این واقع نمایی و باورپذیری بیشتر میشود و کارگردان مسئولیت سنگینتری دارد که حقیقت را به بیان دقیقتر ومستندتری نقل کند و از تاویل و تحریف تاریخ جلوگیری کند. امروز، این رسانهها هستند که آنگونه که خود میپندارند، تاریخ را میسازند و روایت خود از ایام پیشین را به مخاطب القا میکنند و این علاوه بر آن است که ذات فیلم وسینما، مستلزم تحمیل اراده و نوع نگاه کارگردان به مخاطب است؛ لذاست که مسئولین تلویزیون با انتخاب بهتر خود برای عوامل تهیه و تولید فیلمهای تاریخی، به فهم بهتر و حقیقیتر تاریخ توسط مخاطب، یاری میرسانند.
زندگی مشاهیر متعهد هر کشور، آینه فراز و نشیبهای حیات یک ملت است. به تصویر کشیدن زندگی بزرگان دینی یا علمی یا سیاسی در سینما، تاریخی بس طولانی دارد و برخی از پر مخاطبترینهای سینمای جهان، از جمله چنین آثاری بوده است.[1] سریال «روزگار قریب» که به زندگی دکتر محمد قریب،[2] از پزشکان پرافتخار و متدین کشور پرداخت، یکی از مجموعههای پرطرفدار و خوشساخت تلویزیون(جدا از محتوای مخدوش فیلم) بود که در این سالها از شبکه دوم سیما پخش شد. در این مجال ضیق به بررسی اجمالی این اثر می پردازیم.
ساختار:
روزگار قریب، به لحاظ ساختار روائی، دارای دو بخش می باشد: بخش اول، آخرین روزهای زندگی دکتر قریب را در بیمارستان محل کارش(بیمارستان کودکان) نشان می دهد که در حال بیماری نیز لطافت روح و بلندی طبعش در کمک به بیماران هویداست. بخش دوم، روایتی است که دکتر قریب –که نزدیکی مرگ خود را انتظار می کشد- برای ضبط کوچکی واگویه می کند. در این روایت داستانهایی اتفاق می افتد که دکتر را به گذشته می برد و کارگردان سعی می کند با ربط منطقی بین برخی اتفاقات در بیمارستان به داستانهایی مشابه در زمان گذشته ارجاع دهد. البته این روش، به ذهن متبادر می کند که انگار هنوز برخی دردهای گذشته باقی است و رمز عقب ماندگی ایرانیان در این موارد است، دردهایی چون خرافه گرایی و بی سوادی مردم و... که در ادامه این بررسی مجمل بدانها خواهیم پرداخت.
تحسین شدهها:
1- این سریال، زندگی یکی از پرافتخارترین چهرههای علمی متعهد این مرز و بوم را نشان داده است و اثر هویت بخشی خوبی برای جوان ایرانی داشت و با عث اعتماد به نفس مخاطب در مواجهه با مشکلات زندگی وکار و کمبودها بود.[3] وقتی زندگی فردی تلاشمند و موفق چون دکتر قریب در تلویزیون با مخاطبان بسیار روایت شود، خودبخود فکر ترک وطن و در خدمت بیگانه در آمدن، در جوانان کوشای ایرانی کمرنگ میشود و این، قطعا به نفع کشور خواهد بود. این قبیل انسانها به تعبیر دکتر ولایتی- از شاگردان دکتر قریب- باعث ممانعت از گسستگی نسلها و استمرار هویت ملی واسلامی شوند.[4]
برخی از افتخارات دکتر محمد قریب، از این قرار است:
- در سال 1306 شمسی در زمره اولین گروه دانشجویان ایرانی بود که برای ادامه تحصیل به فرانسه رفت و در پایان سال اول در شهر رن فرانسه موفق به دریافت جایزه لابراتور تشریح دانشکده پزشکی شد.
- در سال 1314 نخستین ایرانی بود که توانست در کنکور اَنترنی بیمارستان پاریس، موفق شود.
- به دلیل پیشینه مذهبی خانواده و تعهدش نسبت به مردمش، در سال 1317 به ایران بازگشت و در سال 1319 کتاب بیماریهای کودکان را به چاپ رساند و از اساتید برجسته طب در ایران شد و شاگردان بسیاری تربیت کرد و در مردم داری و خدمت رسانی به مردم کشورش کوشید.
- در سال 1321 به دریافت نشان عالی دولت فرانسه شد.
-در سال 1350 به عضویت هیئت مدیره انجمن بین المللی بیماریهای کودکان در آمد.
- اما همچنان به خدمت صادقانه و دلسوزانه به مردمش ادامه داد و با اینکه در طول سالهای فعالیت علمی خود در کنگره های مختلف بین المللی در کشورهای مختلف و با عضویت در چندین مجمع علمی بین المللی باز در ایران ماند و اولین تعویض خون را در ایران انجام داده و از بنیانگذاران انتقال خون در ایران بود و بنیانگذار اولین بیمارستان تخصصی کودکان بود و در همین ایام علیه نظام طاغوت فعالیت هایی انجام می داد و نهایتا به دستور شاه از دانشگاه اخراج شد[5]
2- این سریال به کارگردانی کیانوش عیاری ساخته شد. عیاری با صبر وحوصله، به خوبی از بازیگران در این اثر، بازی گرفت و با دقت و دکوپاژ وسواس گونه و نماهای متعدد، فیلم خوش ساخت و نسبتا جذابی ارائه داد. وی در نحوه روایت داستان زندگی دکتر قریب، با مشکلی روبرو بود که این شخصیت چندان بین مخاطبان عام شناخته شده نبود. از این رو بخش زیادی از توان فیلمسازان می بایست صرف معرفی فعالیت های علمی و خدماتی گسترده دکتر قریب شود، تا مخاطب با او همراه شود و سپس بتواند فیلم را ادامه دهد. تمهیدی که کارگردان و نویسنده به ان رسیدند چنین بود که با انتخاب همزمان دو برش از زندگی قهرمان داستان و انجام رفت و برگشتهای زمانی بین این دو مقطع تاریخی، داستان را جلو برده و مخاطب با مقایسه رنج و استضعاف مردم در زمان بچگی دکتر قریب و خدمات شایان او در بزرگسالی همذات پنداری وافری با شخصیت اول داستان داشته و فیلم را دنبال میکرد و همزمان، کارگردان برداشت خود از تارخ معاصر را به مخاطب القا می کرد.
3- این سریال که به دلیل سبک واقع گرایانه و بازی طبیعی گرفتن از بازیگران، در برخی جاها به یک اثر مستند نزدیک می شود، به همراه روایت زندگی دکتر قریب از زبان خودش -که در یک ضبط صوت بازگو میشد- پلی به گذشته این سرزمین زد و با ظرافت کارگردانی و فیلم برداری خوب که در برخی جاها اثر را به قوت یک فیلم سینمایی نزدیک می کرد، توانست رضایت نسبی بینندگان و منتقدین را تامین کند، گرچه تنها ملاک موفقیت یک سریال را نباید اقبال منتقدین و بینندگان دانست.
4- این سریال در کنار نقل زندگی دکتر قریب،گوشههای مهمی از تاریخ گذشته را بازگو می کرد. در تاریخ گویی با بازی روان افرادی چون مهدی هاشمی(بازیگر نقش دکتر قریب) و مهران رجبی(بازیگر نقش میرزا علی اصغر، پدر دکتر) و حسین پناهی(بازیگر نقش لطفعلی، نوکر مغرور حکیم کرگان) و آفرین عبیسی (همسر دکتر قریب، زری مامان) روبرو بودیم که قابل تقدیر است.
5- یکی از نقاط قوت این سریال، مطلع آغازین آن می باشد، آنجایی که رویایی از دکتر قریب تصویر شده و تقریبا به نحوی هنرمندانه به وقایع بعدی اشاره می شود. در این رویا دکتر قریب که در حال نجات جان دخترکی مریض می باشد، و با سرعت اتومبیلش را به سمت بیمارستانی در شهر می راند، در راه به ماری در حال عبور از عرض جاده بر می خورد و کنترل ماشین را از دست می دهد و ماشین از جاده منحرف شده و چپ می کند. ناگهان ماری به سمت او می اید ولی در دفعه اول او را نمیگزد و باز می گردد ولی دوباره همان مار به سمت او آمده و به سوی او حمله می کند. شاید این رویا تمهیدی بر داستان مریضی دکتر می باشد که پس از مدتی و نه یکباره جان خود را به خاطر نجات جان بیمارانش و غفلت از حال بیمارِ خود، از دست میدهد.
6- متاسفانه حرفه پزشکی را برخی راهیبرای کاسبکاری تلقی کرده اند و با همین هدف به تحصیلات پزشکی روی میآورند. یکی از برجستگی های این سریال، مطرح کردن اصول اخلاقی و انسانی که لازم است بر اینحرفه حاکم باشد، بود. رئیس سازمان صدا وسیما در همایش تجلیل از دست اندرکاران سریال به این امر،بدین بیان تصریح میکند:
« ما شخصیت علمی دکتر قریب را در یک طرف میگذاریم، اما خدمترسانی متعهد و اخلاقی و رفتار او امروز در یک ابعاد وسیعی در جامعه تاثیرگذاشته است. او شخصیت برجستهای بود که در مقطعی از زمان کارهای ارزشمندی انجام داد. امروز با کارهای ارزشمندی که شما انجام دادید، دکتر قریب امروز با دکتر قریب آن سالها خیلی تفاوت دارد. امروز دکتر قریب تبدیل به شخصیتی شده که اگر کسی در این حرفه بهدنبال پست و مقام و پول باشد، دیگر از آن صرفنظر میکند.ماندگاری هم یعنی به تعبیر قرآن تا وقتی زنده هستید به عنوان کار خیر ثبت و ضبط میشود وقتی هم از دنیا رفتید، تا سالهای سال کسانی که سریال را میبینند و از آن بهرهمند میشوند خیرات و برکاتی در آخرت برای ما میگذارند.»
نقدها و تاملات بیشتر:
با تمام مدح و تعریف هایی که از این سریال شد، اما نکاتی مهم مغفول ماند؛ اما اگر قوت نسبی تکنیک ساخت فیلم، ما را از مسائل محتوایی مطرح شده در آن دور کند، نقد ناقصی ارائه خواهیم داد و این نقد ناقص ما را از هدف نقد،که اصلاح و پیشرفت است، دور خواهد کرد. متاسفانه مسئولین رسانه ملی هم در جلساتی که برای تمجید و تشکر از عوامل فیلم گرفته شد، به راحتی از کنار آن گذشتند. البته برخی مسائل مطرح شده در فیلم، انصافا جای تمجید داشت که به آن اشاره رفت.
مسائلی که در لایه های پنهانی فیلم درباره تضاد یا تناسب دین و علم، سنت و مدرنیته، خرافه گرایی و علم گرایی، نظام تعلیم و تربیت سنتی و آموزش جدید در مدارس مدرن، طبابت سنتی و پزشکی مدرن، نحوه روایت تاریخ معاصر و نقش ملیگراها و علمگراها(ساینتیستها) و روحانیون و اسلام انقلابی در بیداری مردم ایران مطرح شد، همگی جای بحث فراوانی دارند. متاسفانه اکثر نقدهایی که درباره سریال روزگار قریب شد، بر محور مسائل تکنیکی فیلم متمرکز بود و کمتر به بحث جدی در این باره پرداخته شد. اساسا فضای نقد در کشور ما به شدت ظاهرگرا و تکنیک محور است تا محتوایی و تاریخ نگر و این آسیب جدی را اگر دست کم بگیریم در دام خطرناکی افتاده ایم.
البته ذکر نقدهای ساختاری مانند عدم توجه کافی به صحت لهجه کرگانی و لهجه تهرانی بچههای روستایی در فیلم! به جای خود باعث دقت بیشتر سازندگان فیلم شده و از تکرار اشتباهات جلوگیری میکند.
نگاه کاملا جهت دارِ کارگردان، در روایت تاریخ معاصر
این سریال که ظاهرا زندگینامه دکتر قریب بود، در حقیقت روایتی بود جهت دار از زاویه نگاه کارگردان به سنت و مدرنیته و برداشت او از تاریخ معاصر کشورمان ایران. نگاهی که در آن فقر و جهل و خرافه و بی سوادی و بی اخلاقی و تعصبات کور و دوری از تمدن و تکنولوژی بر ایران معاصر مسلط و مستولی است، تا آنجا که بازیگر نقش دکتر قریب در فیلم، پس از بازگشت از فرانسه، حدیث نفس کارگردان را بیان میکند که: «ایران از فرانسه پانصدسال عقبتر است!».
اینکه کارگردان این سریال، در بسیاری از صحنهها، دکتر محمد قریب را در دوران کودکیاش فقط نظارهگر تاریخ تصویر می کند و هیچ نقش موثری در وقایع اطراف ندارد و شاهد بدبختی اغراق شده مردم ایران [در فیلم] می باشد، دلیل واضحی است که کارگردان خواسته به تاریخ بپردازد و اساسا زیاد منضبط به نقل وقایع مربوط به زندگی دکتر قریب به نحو کاملی نبوده است و وقایع تاریخی را گزینش ده و در مسیر هدف و سلیقه خاص خود و نوع نگاه جهت دار خود به تاریخ، نقل کرده است. این مطلب در مصاحبه کارگردان سریال با مجله همشهری امروز و مصاحبه ناصر هاشمی(بازیگر نقش دکتر قرذیب) با خبرگزاری فارس آمده است.
ای کاش کارگردان، به جنایت های تمدن انگلستان و فرانسه در هند و ایران و عثمانی و فلسطین وافریقا در همان سالها و رفاه مادی دولت های اسلامی در قرون پانزدهم تا هیجدهم و نقش استعمارگران انگلیسی و فرانسوی در تخریب تمدن ایران و هند و آفریقا و آمریکای قبل از سفیدپوستان، اشاراتی میکرد تا هویت بخشی و حفظ حافظه تاریخی مخاطب نیز مخدوش نشود. ای کاش کارگردان اندک توجهی به دلایل رشد مادی غربیها در تجارت ماوراء بحار و دزان دریایی حمایت شده توسط دولتهای غربی و تجارت برده در تیراژمیلیونی توسط غربیها و کمپانیهای مسلح غربی در شرق و نقش مخرب فراماسونرهای وابسته به غرب در ایران و هند و عثمانی نیز می کرد.[6]
خبری که یکی از خبرگزاریها به نقل از شاهد سلطانی، نویسنده و کارگردان اولیه سریال روزگار قریب درسال 1375 که به درخواست سیمافیلم نگارش هشت قسمت فیلمنامه را به اتمام رسانده بود، بر نگاه کاملا جهت دار کیانوش عیاری کارگردان این فیلمنامه صحه می گذارد. شاهد سلطانی در آنجا بیان می دارد:
«نخستین کسی که فیلمنامه سریال روزگار قریب (زندگی دکترقریب، پدر طب کودکان ایران) را نوشت من بودم که به خواست سیما فیلم در سال 1357 اقدام به نگارش آن کردم. بیش از یک سال و نیم برای نگارش آن پژوهش و تحقیقات کرده و هشت قسمت کامل فیلمنامه را نوشته بودم که به من اطلاع داده شد که کارگردانی این مجموعه را کیانوش عیاری بر عهده گرفته است مشروط بر آنکه به محتوای آن کاری نداشته باشد. من در این فیلمنامه به گونهای به ریشه و خانواده مذهبی قریب اشاره کرده بودم که در این سریال حذف شدهاست. از همان ابتدا کیانوش عیاری به من گفت که «چرا تو به زندگی قریب با دید ایدئولوژیک نگاه کردهای!؟» من به گونهای فیلمنامه را نوشته بودم که ضعفها و مشکلات زمان دکتر قریب بنیادین حل نمیشد مگر وقوع با وقوع یک انقلاب؛ وقتی دکتر قریب میخواست برای ادامه تحصیل به خارج اعزام شود، پدرش نزد مرجع تقلیدشان رفته و از او کسب تکلیف کرده بود. آن مرجع پرسیده بود؛ آیا قریب دینش را شناخته است یا خیر؟ وقتی در مییابد که دکتر قریب آشنا به مبانی دین است، آن وقت اجازه رفتن به قریب میدهد.» [7]
سلطانی در آنجا معتقد است: «هماکنون سریال به سمت و سویی میرود که گویا شخصیتهای اصلی برای زنده بودن و زیست خود یا به قولی بودن یا نبودن خود با طبیعت و بیماری میجنگند، حال آنکه جریان فکری دیگری را در فیلمنامه پیگیری میکردند... کیانوش عیاری که مسئولین تلویزیون تصور میکردند او فقط باید کارگردانی کند، اکنون نه تنها کارگردانی پروژه را انجام داده بلکه در محتوا نیز دست برده و آن را از مسیر اصلی اسلامی، انقلابی منحرف کردهاست.»[8]
البته اگر این اظهار نظر نیز نمی بود باز سوالات اساسی درباره نوع روایت تاریخ در این سریال مطرح است. با توجه به اظهار نظر آقای عیاری در مصاحبه با نشریات مختلف که زندگینامه دکتر قریب محملی برای تاریخ گویی بوده است، سوالات و ابهاماتی از این قرار وجود دارد که دست اندرکاران ساخت این سریال باید برای آن پاسخ مناسبی داشته باشند:
چرا کارگردان توجه جدی و قابل قبولی به نقش آموزههای اسلامی در بیداری مردم ایران نکرده است؟ نقش مرجعیت شیعه در طوفان حوادث قاجار و پهلوی کجاست و چرا در این اثر توجهی به آن نشده است؟ نقش استعمارگران و نوکران چشم و گوش بسته استعمارگران و فراماسونرها و گروههای مخفی وابسته به غرب در بدبختی مردم ایران در دوران قاجار چه بوده است و چرا کارگردان به این مطلب، حتی به اندازه نقد سنتهای خرافی رایج در بین مردم، نپرداخته است؟
آیا داستان 15 خرداد سال 1342 و نقش رهبری امام خمینی(ره) بر ضد اصلاحات طاغوتی-آمریکایی، اهمیت پرداخت در فیلم و نقل تاریخ معاصر نداشته است؟ مگر تاثیر حرکت حضرت امام(ره) بر تمامی شئون زندگی مردم ایران تاثیر نگذاشت؟ آیا کارگردان در حد اشاره ای که به نقش مهندس بازرگان -به بهانه رفاقت با دکتر قریب- در فیلم کرده است، نیز نمی توانست نقش روحانیت خوش فکر و متدین وانقلابی و پیشرو را برجسته سازی کند؟ در حالی که می دانیم دکتر قریب در خانوادهای متدین زاده شد و پرورش یافت و حتی قبل از رفتن به فرانسه برای تحصیل، از مرجع تقلید زمان خویش اجازه گرفت.[9]
عدم نقد پروژه مدرنیزاسیون اواخر قاجار و پهلوی
پرواضح است که دوران قاجار و پهلوی اول و سیاهی تفکر سردمداران کاخ نشین این کشور، قابل انکار نیست؛ اما به وضوح پیداست که سریال روزگار قریب، در صدد نقد حکومتهای قاجار و پهلوی و ارتباط آنها با میسیونرها و سفارتخانه های استعمارگران روسی و انگلیسی و فرانسوی و امریکایی نیست و در حال نقد سنتها و عادات اجتماعی و خرافات و بیسوادی تودههای مسلمان مردم ایران است.
پروژه مدنیزاسیونی که از اواخر دوران قاجار با رفتن ناصرالدین شاه و مظفرالدین شاه به فرنگ، کمکم در ایران شکل گرفت و با حمایت آشکار .پنهان غرب و عوامل غربزده داخلی سرعت گرفت، سرآغاز پیشرفت و تعالی مردم ایران نبود؛ بلکه شروع صنعتی شدن مونتاژی و بسط تکنیک متاثر از روح مدرنیته در ایران بود که نهایتا نیز به استبداد شرکتهای انگلیسی-آمریکایی بر اقتصاد ایران و نابودی کشاورزی ایران در انقلاب سفید شاه شد و امام خمینی(ره) و علمای بیدار، بیشترین مخالفت را با آن داشتند؛ اما در این سریال انگار چنین است که کلید حل مشکل فقر و جهل و خرافه گرایی مردم، مدارس مدرن و از فرنگ برگشتگان کراواتی و علم جدید می باشد. اگر کارگردان به همان دقتی که یورش طرفداران مکتبخانه به مدرسه جدید و بی سوادی مردم را در چند قسمت متعدد، به تصویر کشید، به برخی مباحث تاریخی مذکور و ضررهای پروژه انگلیسی-آمریکایی مدرنیزاسیون دیکتارمآبانه رضاخانی می پرداخت، قطعا جایی برای این انتقاد نمیگذاشت.