سفارش تبلیغ
صبا ویژن

معناگرایی معکوس،عرفان پست مدرن،بودیسم ولامائیسم صهیون مآب درسینمای غرب (بخش ابتدایی)

با نگاهی به بودیسم، بودیسم تبتی، هندوئیسم، ذن، ذاذن، یوگا و ارتباط معناگرایی و زرسالاران و صهیونیست های بین الملل وتاثیرات سینما از این آیین ها

ا نگاهی به بودیسم، بودیسم تبتی، هندوئیسم، ذن، ذاذن، یوگا و ارتباط معناگرایی و زرسالاران و صهیونیست های بین الملل وتاثیرات سینما از این آیین ها (بخش اول این مقاله نگاهی دارد به فیلم ها وسریال های لبه تیغ، ماتریکس، انیماتریکس/ پویانمایی های نه گانه ماتریکس، بهار تابستان پائیز زمستان... و بهار، نفرین مجسمه سیاه، ای کیو سان، جواهری در قصر/ یانگوم بزرگ، افسانه شجاعان، روشنایی تضمین شده/ روشنایی ضمیر/ روشنایی ذهن)

اخیرا شاهدیم که موج بلندی از فیلم های اصطلاحا معنا گرا ایجاد شده و ازهمه بلندتر موجی است که مروج بودیسم با قرائت غربی آن، می باشد و معناگرایی هالیوودی با حدت تمام به سمت عرفان‏های شرقی خصوصاً بودیسم پیش می‏رود و آثار شاخصی مانند سه گانه «ماتریکس» و «انیماتریکس»(انیمیشن‏های نه گانه ماتریکس)، هفت سال در تبت، بودای کوچک، کاندون، نفرین مجسمه سیاه، لبة تیغ، کتیبة جادوئی، تن تن در تبت، بودا، بهار تابستان پاییز زمستان ... و بهار، سمسارا، معبد شائولین، ای‌کی‌یو سان، جواهری در قصر (یانگوم بزرگ)، بودا از شرم فرو ریخت، راهب خشمگین، روشنایی تضمین شده، بودیسم و سرمایه جهانی، اوسه آم، چه آرزوهایی که می‌آیند، بابا عزیز، پرسش‌هایی برای دالایی لاما، تبّت، تفکر ذن و ... در حال مطرح کردن این نوع معناگرایی در جهان هستند. از طرفی دیگر، ستارگانی چون «کیانوریوز» نقش اول «ماتریکس»، «برادپیت» بازیگر «هفت سال در تبت»، «اوماتورمن»، «ریچاردگر»، «جت لی»، «استیون سیگال»، «شارون استون»، «لئوناردو دی کاپریو» نقش اول «تایتانیک»، «جان کلیز»، «آلانیس مورلیست»، «استینگ»، «گلدی هاون» و «اورلاندو بلوم» به داشتن گرایشات بودایی و پذیرفتن این آیین، در هالیوود مشهور...  متن کامل در ادامه مطلب...   / قسمت دوم در این پست

(بخش دوم و نهایی)

با نگاهی به بودیسم، بودیسم تبتی، هندوئیسم، ذن، ذاذن، یوگا و ارتباط معناگرایی و زرسالاران و صهیونیست های بین الملل وتاثیرات سینما از این آیین ها (بخش دوم و نهایی مقاله: با نگاهی به فیلم های هفت سال در تبت، بودای کوچک، بودا، سمسارا، کتیبه جادویی/راهب ضد گلوله، کوندون/کاندون دالایی لامای چهاردهم، بودیسم وسرمایه داری جهانی، راهب خشمگین)

بودیسم تبتی[38]، در اتحاد راهبردی با صهیونیسم و استکبار

در قرن شانزدهم میلادی لقب «دالایی لاما» از طرف پادشاه مغول، به رؤسای لامائیسم داده شد. «دالایی» به معنای دریاست.[40] اکنون چنان این آیین بر تبتیان رسوخ کرده که حوالی دهه هفتاد میلادی یک پنجم خانوده‌های تبتی در دیرها و معابد مشغول بوده‌اند. دیرهایی که مرکز مذهبی، سیاسی و اجتماعی هستند. اکنون «تنزین گیاتسو» متولد 1935م. به عنوان چهاردهمین دالایی لاما، رهبر تبعیدی تبتیان است. تنزین گیاتسو، 66 سال است که رهبر این فرقه است. وی در سال 1898م. به دلیل مبارزات غیرمسلحانه اش با سلطه چین بر تبت، جایزه صلح نوبل را گرفت! او از سال 1595م. به همراه صدهزار نفر از پیروانش توسط چین به هند تبعید شد و هم اکنون در دانشگاه‏های معتبر غرب، به او کرسی‏های متعددی داده‏اند تا مروج رسمی عرفان سکولار و مبارزه مسالمت جویانه (ذلت‏پذیر) و معنویت بدون خدا و متافیزیک بدون معاد و پیامبری و وحی باشد.[41] اخیراً مدال طلای کنگره، بالاترین نشان غیر نظامی آمریکا در دوران جنگ‌طلبان بر این کشور، توسط جرج بوش 16 اُکتبر 2007 (24 مهر 1386) به دالایی لاما اهدا شد! همان رهبر بوداییان تبّت که دم از صلح و همزیستی مسالمت‌آمیز و تساهل و عدالت می‌زد و سردمدار شعارهایی چون «مهربانی، شفافیت، بینش»[42] در دانشگاه‌ها و مجامع دینی و علمی اروپا و آمریکا بود و خود را به عنوان پیام‌آور معنویت و تعالیم مصلحانه از شرق برای غرب معرفی می‌کند و مدارای دینی و پیروی از طریق محبت را تبلیغ می‌کند و سمبل مبارزه خالی از خشونت، در رسانه‌های مسلط جهان است.[43] به راستی چرا غرب اینچنین واضح و معنادار از بودیسم تبتی حمایت می کند؟ چرا سمبل جنگ‌طلبان جهان، جرج دبلیو بوش، که فقط در پنج سالة اخیر(2003-2008) دو جنگ، به قیمت چند صد میلیارد دلار و حدود یک میلیون کشته از مسلمانان، خصوصاً شیعیان عراق به راه انداخته است، اینچنین طرفدار عالی جناب «تنزین گیاتسو»، چهاردهمین دالای لامای بودایی شده است؟ ... متن کامل و پاورقی ها در ادامه مطلب...    قسمت اول را در پست قبلی همین وب ببینید.


نوشته شده در  یکشنبه 91/2/10ساعت  7:24 صبح  توسط عضو گروه شهیداوینی 
  نظرات دیگران()

تبلیغ «مرید صهیونیسم» در فیلمی با نقاب آخر الزمانی

خبرگزاری فارس: فیلم «آخرین کنترل‌کننده باد» بی‌شک به‎دنبال تبلیغ زندگی گیاتسو و اثبات رهبری معنوی جهانی برای رهبر بودائیان لامایی است. این رهبر بودایی که در زمان انتخابات سال 88 همنوای جنبش سبز بود، در برخی برنامه‌ها و مصاحبه‌ها با پلاکاردی سبز با شعار حقوق بشر برای ایران و آزادی ایران جلوی دوربین می‌آمد.

ادامه مطلب...

نوشته شده در  پنج شنبه 89/12/26ساعت  4:38 صبح  توسط عضو گروه شهیداوینی 
  نظرات دیگران()

افسانه معنویت در ادبیات کوئیلو نویسنده: حمید رضا مظاهری سیف
کوئیلو معرفی کتاب:حقیقت انسان به روح اوست و روح، ساکن عالم غیب است؛ از این رو، روح اگر چه اکنون در جهان ملموس مادی، هم آغوش تن خاکی به سرمی برد؛ اما ناآرام و جویای اصل خود و خواهان بازگشت به وطن خویش در عالم ملکوت است. از همین جاست که میل به خیال و توهم برای تصویر پردازی عالمی دیگر، او را به خلق آثاری تخیلی و رؤیایی ازدنیایی مرموز، اسرارآمیز و ناشناخته واداشته.کوئیلو نیز مانند میلیون ها نفر انسان عصر مدرن، آوای روح را در فراق از وطن خویش شنیده و از معدود کسانی است که آن را جدی گرفته وبرای التیام درد هجران کاری کرده است؛ ولی ای کاش، او هم مانندمیلیاردها بشری که ناله روح را می شنوند و کاری نمی کنند، خاموش می ماند و دست به کاری نمی زد؛ ای کاش، نام خدا و یاد عالم غیب، از راه آثار او به فرهنگ عمومی انسان امروزی باز نمی گشت و ای کاش، نویسنده ای چیره دست نبود یا دست کم از خدا و معنویت نمی نوشت، زیرا این خدایی که در آثار کوئیلو زنده شده، همان خدای ناتوان وخطاکاری است که در آثار نیچه مرد و رابطه با عالم غیبی که به نام جادومطرح می کند، همان خرافات و توهماتی است که در دوران رنسانس، مردمان را از دینداری و معنویت گرایی، ملول و رمیده ساخت.
کوئیلو می کوشد، با طرح مسئله سحر و جادو، به مصاف با نیازهای معنوی بشر برود. به گمان او، اگر بعدی جادویی و سحرآمیز به زندگی بیفزاییم، مشکل ارزش و معنای زندگی حل می شود و شور و نشاط به زندگی پوچ غم زدگان تمدن غرب باز می گردد. در این نوشتار نویسنده کوشیده است تا چیستی سحر و جادو را در اندیشه و آثار کوئیلو باز کاود و نسبت آن را ا معنای زندگی بیابد و کاستی ها و کژی های اندیشه او را بررسی نماید. فهرست مطالب کتاب به شرح زیر است:

فصل نخست: سیری در آثار کوئیلو
 سحر و جادو
 روح جهانی
 افسانه شخص
 بعد انفسی افسانه شخصی
 بعد انفسی افسانه شخصی
 آوای دل
 خدای خطاکار
 رزم آور نور
 احساس جانشین خرد
 کنار آمدن با احساسات منفی
  زبان نشانه ها
 شهامت
 عشق
فصل دوم: نقد
 سراب سلوک
 تضاد ایمان و اندیشه
 در تسخیر شیطان
 بالندگی با اشد مجازات
 رؤیای از یاد رفته
 ستم پذیری و گناهکاری
 سراب آرامش و شادمانی
 راه نرفتنی
 نگاه نهایی

خبرهایی مبنی بر ممنوعیت دیرهنگام چاپ آثار انحرافی این نویسنده شنیده ایم که امیدواریم صحیح باشد: http://www.asriran.com/fa/news/152548

در همین باره قبلا هم مطلبی در این وبلاگ آمده بود که می توانید ببینید: نقدوبررسی آثار پائلوکوئیلو (نویسنده التقاطی برزیلی) پائولو کوئیلو، عرفان یا تسهیل سلطه


نوشته شده در  پنج شنبه 89/10/23ساعت  4:8 عصر  توسط عضو گروه شهیداوینی 
  نظرات دیگران()

پائولو کوئیلو، عرفان یا تسهیل سلطه

خبرگزاری فارس: کوئیلو گرایش مردم جهان به عرفان در دنیای فعلی را خوب دریافته است و گرایش‌های شدید معنوی و عرفانی در آثارش موج می زند. اندیشه‌ی وی را نمی توان در عرفان مسیحی خلاصه کرد بلکه آشکارا از برخی اندیشه‌های اسرار آمیز و آمیخته با سحر عرفان سرخ پوستی تاثیر پذیرفته است. همچنین مکتب‌های معنوی شرق آسیا و یوگا، بودیسم، هندوئیسم و تائوئیسم بر او تاثیر جدی گذاشته اند. او جادوی سیاه را نیز با دوستش رائول تجربه کرده است.

روزگاری انسان خود را آفریننده می دید و جهان را در کنترل علم و تکنولوژی سلطه طلب خویش می پنداشت. آن عصر، عصر مدرن نام گرفت. اما بشر، ضعیف تر از آن است که می اندیشد، به نیروی جاودانه ای وابسته است که آرامشش در گرو شناخت او و فنای در اوست، عصر کنونی را عصر معنویت نامیده اند؛ زیرا پس از حدود چهار قرن دورد از معنویت و دین، چیرگی مادیات و فن آوری‌های ماشینی، زندگی بشر هر روز از آرامش دورتر شده است. آرامشی که می پنداشت در فن آوری و ماشین و صنعت آن را می یابد،ولی همین ابزار‌های فنی قدرتی برای برخی شبه انسان‌ها به ارمغان آورد که با آن در فاصله ی حدود چهل سال (1914 تا 1945 میلادی) دو جنگ خانمان سوز و ویرانگر به راه انداختند و دنیا را به نابودی نزدیک تر کردند، دو جنگ جهانی که به کام زرسالاران یهودی و صهیونیست و گاه مسیحی بود. در این دو دوره جنگ بیش از صد میلیون انسان که بیشترشان بی گناه بودند در آتش سوختند و نابود شدند و سرمایه داران، در نتیجه ی اوضاع بحرانی جنگ  ثروتمند تر شدند. این دو جنگ به نام دین نبود، بلکه حاصل شبه تمدن مدرنیته بود. در یک سو سوسیالیست‌های ملی گرا (نازی‌های آلمانی) و فاشیست‌های ایتالیایی و ژاپنی‌های امپراتور پرست بودند و در سوی دیگر لیبرال‌های انگلیسی و کمونیست‌های شوروی و چین و پراگماتیست‌های آمریکایی و طرفداران فرانسوی حقوق بشر ! این دو نبرد شوم، بازی  کودکانه ی یهود و فراماسونری و سرمایه داری شرقی و غربی چهارصد سال، مکتب‌های مادی را جایگزین دین ساخته و جای خالی دین را با ایسم‌های پر زرق و برق، پر کرده بودند، رسوا کرد.
اما انسان‌های فهمیده پس از فاجعه‌های دوران مدرنیته دریافتند که مدرنیته و مکتب‌های متعددش،نه تنها پاسخ گوی نیازهای زندگی آنها نیستند، بشر را به جهنم بزرگ جنگ با بیش از صد میلیون کشته کشانده اند. به همین دلیل از اواخر دومین نبرد،دوران پس از تجدد  یا پست مدرن آغاز شد که اندیشه وران با حرارت و شور،مدرنیته را نقد می کردند.

  • قدرت طلبان و منحرف ساختن اشتیاق معنوی و دینی بشر در دوران معاصر

اما سرمایه داران و دنیا طلبان همچنان در این اندیشه بودند که برنامه ی جدیدی آغاز کنند تا باز  بر ثروتشان افزوده شود و استعمار نویی را جایگزین  سنت‌های استثماری خود کنند بهترین راه، نقد پست مدرن‌ها از یک سو و همراهی تاکتیکی با آنها از سوی دیگر بود. چنین شد که پست مدرن‌های سنت گرا مانند روژه گارودی، حامد الگار، رنه گنون  که همراهی با دین را تنها راه رهایی می دانستند، نفی و با فشار‌هایی روبه رو شدند و مکتب‌های پست مدرنی که به سمت معنا گرایی بدون دین پیش می رفتند، تقویت شدند، مانند : معنویت‌های متمایل به بودیسم و هندوئیسم و تائوئیسم و کابالیسم  و رهبانیت مسیحی.
پس از شکست شوروی در جنگ سرد و پیشتازی اروپای غربی و آمریکا در نبرد قدرت جهانی، به یکباره رسانه‌های وابسته به زرسالاران، به بودیسم تبتی (لامائیسم) و کابالیسم (تصوف یهودی) و فرقه‌های جدید و دین‌های ساختگی گرایش پیدا کردند و فیلم‌های متعددی با نام معنویت گرایی از سینمای پر قدرت‌هالیوود به تمام نقاط جهان سرازیر شد و ساده دلان چنین پنداشتند که تراست‌های هنری _تجاری‌هالیوود که بیشتر شان وابسته به صهیونیسم بودند،به سمت انسان گرایی پیش می روند. در این میان معنویت اسلامی هیچ جایگاهی در این روند نداشت. طبیعی است که نمی توان گفت: "سینما و هنر غربی را به اسلام چه کار، آنها که یهودی و مسیحی اند " زیرا همانگونه که مسلمانان در جامعه‌ی غربی در اقلیت بودند، بودائیان و هندوها و تائوئیست‌ها از مسلمانان هم کمتر بودند. در طول تاریخ غربیان با مسلمانان اندلس و امثال ابن سینا و ابن رشد بیش از اندیشمندان شرق دور آشنا بودند و آثار آنها را به لاتین، انگلیسی، فرانسه و اسپانیولی ترجمه کرده بودند پس باید دلیل بهتری رادر این میان یافت.
کم کم معلوم شد بخشی از معنویت گرایی رسانه‌های وابسته به قدرت مداران برنامه ای حساب شده است برای کم رنگ ساختن معنویت گرایی اصیلی که در نتیجه ی شرایط نامناسب غرب در آنجا در حال رشد بود. از سوی دیگر موسسه‌های شخصیت پرداز غربی که به شدت در کنترل سرمایه داران اصلی قرار داشتند، افراد خاصی را که چندان اصیل نیستند، در کارتل‌های رسانه ای خویش به اوج رسانده اند به گونه ای که هر کوی و برزنی در جهان آنها را می شناسد. این اوضاع تردید هر انسان خردمندی را بیشتر می کند و اندیشه ی دقیق تری می طلبد.

  • حمایت آشکار سران صهیونیسم از پائولوکوئیلو

یکی از افرادی که در این اوضاع به بالاترین قله‌های شهرت جهانی رسید و زرسالاران و صهیونیست‌ها  بارها او را تایید کردند، پائولوکوئیلو است. کوئیلو در سپتامبر 1999 پس از سفر‌های طولانی به دور ترین نقاط جهان  از سرزمین‌های اشغالی فلسطین (اسرائیل) دیدن کرد. کتاب‌های او در این کشور فروش بسیار بالایی داشت و مسئولان حکومت از اندیشه‌ها و باور‌های او حمایت کردند. ناشران کتاب‌های او در اسرائیل  اظهار امیدواری کرده اند که روزی فرا رسد که مردم جهان برای خرید کتاب‌های نویسندگان اسرائیلی چون کوئیلو در اسرائیل صف بکشند.
کوئیلو پیش از آنکه در سال 1379 ه. ش.  به ایران  بیاید در همایش جهانی سازی "داووس" سخنرانی کرده بود.این همایش یک بار در سال برگزار می شود و تنها شخصیت‌های عالی رتبه‌ی کشور‌های قدرتمند سیاسی و اقتصادی در آن حضور می یابند و حتی شخصیت‌های رده دوم اجازه ی ورود به این همایش را ندارند. کوئیلو  در این نشست درباره‌ی آثار خود و نوع عرفانی که ترویج می کند مطالبی گفت. در آن جلسه شیمون پرز (از مسئولان عالی رتبه ی رژیم صهیونیستی) از او قدر دانی کرد و گفت: «معنویتی که شما مبلغ آن هستید در خاور میانه برای ما بسیار مفید است و ما بدین شیوه می توانیم صلح و آرامش یهودیان را در کشور خود حکم فرما کنیم. »
به راستی این چه نوع معنویتی است که روحیه ی جهاد و مبارزه را از مسلمانان فلسطینی به سود غاصبان اسرائیلی می گیرد؟ او در یکی از سفرهایش به سوئیس نیز از دست رئیس جمهور پیشین اسرائیل شیمون پرز هدیه‌هایی دریافت کرد.
بر ماست که به دور از تبلیغات جهانی آثاراین نویسنده‌ی برزیلی را به دقت بررسی کنیم. با جریان رسمی پروپاگاندای جهانی به راحتی می توان پیش بینی کرد که به زودی فیلم‌ها و آثار کمیک و هنری زیادی را از این نویسنده در‌هالیوود و دیگر رسانه‌های مرسوم شاهد خواهیم بود.

  • شخصیت شناسی پائولوکوئیلو

آثار کوئیلو به اعتراف خودش، تحت تاثیر شیوه ی زندگی پر فراز و نشیب او بوده است. در برخی از این آثار، زندگی خود را بیان می کند و در برخی دیگر، تاثیراتی را که از آن زندگی گرفته است. از این رو آشنایی مختصر با زندگی او در فهم ونقد آثارش موثر خواهد بود.
او متولد 1947میلادی است. در هفت سالگی به دبستان مذهبی سن اگناسیو در ریودوژانیروی برزیل وارد شد. کوئیلو به تدریج دریافت که از فراگیری درس‌های مذهبی بیزار است. در پی آن از شرکت در مراسم مذهبی گروهی که به اجبار برگزار می شد سر باز زد و بیزاری خود را از واجبات دینی اش نشان داد. والدینش مایل بودند کوئیلو در رشته مهندسی درس خود را ادامه دهد ولی او به ادبیات علاقه‌مند شد و تصمیم گرفت نویسنده شود از این رو با با والدین خود مخالفت کرد. پدرش احساس کرد فرزندش از بیماری روانی خاصی رنج می برد و او را در هفده سالگی دو بار در بیمارستان روانی بستری کرد. در آنجا پزشکان برای درمان کوئیلو چندین بار از شوک الکتریکی استفاده کردند. وی رمان ورونیکا تصمیم می گیرد بمیرد را تحت تاثیر همین دوران نوشت.
پائولو کوئیلو پس از رهایی از بیمارستان به یک گروه تئاتر پیوست و کارهای پراکنده ای در مطبوعات انجام داد. تماشاگران این تئاتر آن را کاملا ضد اخلاقی، ترویج کننده‌ی فساد و... خواندند. در پی آن پدر کوئیلو او را برای سومین بار در بیمارستان روانی بستری کرد. کوئیلو مدتی از دارو استفاده کرد و سپس به استفاده از مواد مخدر روی آورد. وی مدت پنج سال به مواد مخدر و توهم‌زا به شدت معتاد بود و بعد ترک کرد. او ابتدا کوکائین و سپس مواد روان گردان و پیوت و مسکالین و ماری جوانا و برخی دیگر از مواد افیونی را مصرف می کرد. همچنین به شدت به مشروبات الکلی معتاد بوده و همچنان معتاد است.
او در دهه ی شصت مدتی در جنبش هیپی گری برزیل فعالیت کرد و شیفته افکار کارل مارکس و انگلس و ارنستو چگوارا بود. همچنین از فرقه‌ای به نام رام(ram) تاثیر گرفت. پس از مدتی یکی از آهنگ‌سازان به نام رائول سیکساس  از او خواست تا برایش شعر بسراید. نوار آهنگ‌هایی که او شعرش را سروده بود فروش خوبی کرد و برای نخستین بار پائولو را به پول زیادی رساند. او بیش از شصت شعر برای آهنگ‌های رائول سرود. آنها در زمینه ی موسیقی راک برزیلی فعالیت می کردند. همچنین اقدام به چاپ مجموعه داستان‌های کمدی سکسی به نام کرینگ‌ها کردند. آفرینش این آثار را راهی برای رسیدن انسان‌ها به آزادی می دانستند. حکومت وقت این کتاب‌ها را زیان بار دانست وآنها را به زندان انداخت. رائول خیلی زود آزاد شد ولی کوئیلو مدت‌ها در زندان ماند چرا که او را مغز متفکری که داستان‌های کمدی سکسی را سروده بود شناختند. او علاقه ی زیادی به شهرت داشت. در یک کلام می توان او را آمیزه ای از هیپی گری و سوسیالیسم تا جادو و بودیسم و مسیحیت و یهودیت و سکس و عشق هرزه دانست.

  • نگاهی به برخی آثار و مبانی اندیشه ی پائلوکوئیلو

کوئیلو گرایش مردم جهان به عرفان  در دنیای فعلی را خوب دریافته است و گرایش‌های شدید معنوی و عرفانی در آثارش موج می زند. اندیشه‌ی وی را نمی توان در عرفان مسیحی خلاصه کرد بلکه آشکارا از برخی اندیشه‌های اسرار آمیز و آمیخته با سحر عرفان سرخ پوستی تاثیر پذیرفته است.حتی مدتی برای یافتن کارلس کاستاندا، از مشاهیر معنا گرای سرخ پوستی، به چند سفر رفت. همچنین مکتب‌های معنوی شرق آسیا و یوگا، بودیسم، هندوئیسم و تائوئیسم بر او تاثیر جدی گذاشته اند. او جادوی سیاه را نیز با دوستش رائول تجربه کرده است. وی از افرادی چون خورخه لوئیس، هنری ویلر، ژورژه امادو، خیام، مولوی، یونگ و پولوس (عالم یهودی مسیحی شده که مسیحیت را به شدت تحت تاثیر خود قرار داد) الگو گرفت و سرانجام سه ازدواج ناموفق او هم در آنچه درباره ی عشق نگاشته، موثر بوده است.
ویژگی آثار او این است که محتوای اشراقی آثار خود را همچون نویسندگان اگزیستانسیالیست، در قالب رمان و داستان ارائه کرده است. او نویسنده‌ی ادبی نیست و نوعی عرفان توده ای را ترویج می کند که در آن رسیدن به مقصد آسان است و خداوند اشتباهات انسان را می بخشد همانگونه که انسان اشتباه‌های خدا را می بخشد. او خداوند را عشق مطلق می داند. کوئیلو خدایی خطاکار را باور دارد که با وجود او آسوده تر با سختی‌های زندگی و گناه کاری خود کنار می آید.در حالی که شناختن خدای کامل و حکیم  به دور از خطا،بسیار آرامش بخش تر است و رنج‌های زندگی را شیرین می کند. آرامشی که با اعتقاد به خدای خطا کار واز راه بخشش او ایجاد می شود، همچون سرابی است که دقایقی به نظر می آید و می گذرد و ماندگار نیست، او در کتاب بریدا عشق را جوهره‌ی آفرینش می داند.
حدود هفده کتاب او به فارسی ترجمه شده است. از مهم ترین کتاب‌های وی کیمیاگر است. او در این کتاب از داستانی در مثنوی مولوی،دفتر ششم، الهام گرفته است. داستان مولوی شرح حال مردی است که خواب می بیند در کشور مصر گنجی نهفته است و برای به دست آوردن گنج بی درنگ به راه می افتد. پس از پیمودن مسافتی زیاد از سخنان نگهبان دروازه ی شهر در می یابد که گنج در همان محل زندگی خود او پنهان شده و این مسیر را بیهوده آمده است. در داستان کیمیا گر هم ماجرا همین گونه است با این تفاوت که شخصیت اصلی داستان از کشور اسپانیا راهی کشور مصر می شود،در حالی که در داستان مثنوی شخصیت داستان از بغداد راهی مصر می شود.در کتاب کیمیا گر کوئیلو به عمد کشور اسپانیا را برگزیده تا به طور غیر مستقیم مسیحیت را رودرروی مسلمانان قرار دهد و در پایان اینگونه وانمود کند که گنج اصلی در همان کشور اسپانیا بوده و مسافر بی دلیل به گنجی مبهم در کشور‌های اسلامی دل بسته است. این اثر با اهداف استعماری هم سویی دارد و به همین دلیل ادبیات استعماری به شدت از آن پشتیبانی می کند. جالب این است که در هیچ یک از نقد‌های سفارشی، از الهام پذیری کوئیلو از مولوی صحبتی نشده است و  همه ی این موارد را به خود او نسبت داده اند البته خود او نیز در این باره چیزی نگفته است.

  • نقد اجمالی اندیشه‌های پائلو کوئیلو

کوئیلو می کوشد  با طرح مساله ی سحر و جادو به نبرد به نیاز‌های معنوی بشر برود. به گمان او اگر جنبه ی سحر آمیز به زندگی ببخشیم، شور و نشاط به زندگی پوچ غم زدگان تمدن غرب باز می گردد. او متاثر از معنویت سرخ پوستی است. عرفان سرخ پوستی از نوع عرفان‌های طبیعت گراست؛ به این معنا که متعلق شهود در آن وحدت روح طبیعت و فنای نهایی سالک در نیروی طبیعت است.
طبیعت گرایی از آنجا آغاز شد که انسان دعوت انبیاء را فراموش  و به اندیشه ی این جهانی خود بدون وحی تکیه کرد و کوشید تا نیاز خود را به قدسیت و پرستش ارضا کند. از این رو چون روزی و نعمت ونیز بلا و محنت زندگی خویش را در طبیعت دید،باور کرد که طبیعت نیرویی برتر، نا شناخته،رمز آلود و مستقل دارد که می توان با آن معنویت گرایی و خدا جویی فطری را پاسخ گفت. عرفان تائئی نیز نوعی از عرفان‌های طبیعت گراست که یکی شدن با روح کیهانی را شعار خود قرار داده است، ولی راه‌های رسیدن به چنین موجود نا شناسی،مبهم است و مشکلات فراونی دارد و انسان را از ادیان توحیدی دور می کند.
تاثیر  استفاده از مواد مخدر و توهم زا و شراب و مواد الکی در آثار کوئیلو نمایان است. تاثیر مارکسیستی نیز امروزه در  جهان  شکست خورده اند،نوشته‌هایش هویداست. دربارهی نگاه او به خدا و معاد و وحی  دقت  زیادی لازم  و نقد‌هایی بر آن است. او خدایی را ترسیم می کند که چون خدای تورات، گناه می کند واز کرده ی خود پشیمان می شود. در زمینه ی وحی و پیامبری،در رمان کوه پنجم  با اثر پذیری از کتاب عهد قدیم،ایلیای نبی کافر می شود و خشم ونفرت خود را آشکار می کند. سپس از آن خلاص می شود وقوم خود را از دست ملکه بت پرست نجات می دهد.
گرچه او از باور‌های  برخی عارفان مسلمان اندلسی الهام گرفته است، تفاوت‌های زیادی نیز با عرفان ناب اسلامی دارد. متاسفانه منتقدان ما کمتر به این مساله در نوشته‌های خود اشاره کرده اند و جز تعدادی اندک بقیه ی روزنامه نگاران  و نویسندگان با بی هویتی تمام،تسلیم اندیشه‌ها و آثار کوئیلو شده اند. عرفان در فرهنگ ایرانی و اسلامی، به معنای شناسایی و در اصطلاح، نام دانش الهی است که هدف آن، شناخت حق و اسماء و صفات او از راه کشف و شهود است. معیار‌های اصلی عرفان اسلامی ، توحید و نبوت، قرآن محوری و وحی گرایی، سنت و سیره محوری، پای بندی عملی و رفتاری،رعایت قوانین شریعت،طهارت ظاهری و باطنی از راه خودشناسی و خود سازی، مراقبت پیوسته از نفس و الگو قرار دادن انسان‌های وارسته و اهل مراقبه، مسوولیت پذیری و تعهد پیشه گی در برابر فرد و جامعه، گریز از گوشه گیری و فرد گرایی محض، ولایت گرایی (که از ارتباط روحی و ارتباط با اهل بیت آغاز می شود تا به مقام فنای در ولایت الهیه انجامد) رعایت ادب با الله و پیدا کردن رنگ وبوی خدایی در همه حالت‌ها و رفتار‌هاست.
به هر حال راز موفقیت آثار او را می توان افزون بر حمایت رسانه‌های پر مخاطب جهانی و مراکز قدرت در چند مورد خلاصه کرد: او در جای جای آثارش با آمیزش نمادهای ادیان توحیدی با سنت‌های معنوی بودایی و تائوئی و شرقی و سرخ پوستی وجادو گرایی،نوعی هماند سازی برای مردم مناطق مختلف جهان ایجاد کرده و توانسته  با رفتن به سمت معنویتی مبهم  و ساختگی و فرادینی، در میان توده‌های ساده اندیش جهان نفوذ کند. افزون بر آن او حوادث داستان ‌هایش را از نقاط مختلف جهان آغاز کرده است که سهم به سزایی در جلب نظر خوانندگان در سراسر جهان دارد. وی مدتی مشاور ویژه ی یونسکو در برنامه‌ی همگرایی روحی وگفت و گوی بین فرهنگ‌ها بوده است و همین مساله نشان می دهد که او به خواسته‌ی سازمان ملل (که متفقین که پیروز جنگ جهانی دوم بودند آن را تشکیل دادند) مشغول ترویج اندیشه‌های التقاطی خود است.
منابع و مآخذ:
کتاب ها:
 -آفتاب و سایه ها، نگرشی بر جریان های نوظهور معنویت گرا، دکتر محمد تقی فعالی، نشر نجم الهدی، چاپ اول، تابستان 1386، تهران.
-پائلو کوئیلو، بریدا، ترجمه ارش حجازی و بهرام جعفری، نشر کاروان، 1384، تهران.
-پائلو کوئیلو، کوه پنجم، ترجمه ارش حجازی، نشر کاروان، 1384، تهران.
-پائلو کوئیلو، کیمیاگر، ترجمه ارش حجازی، نشر کاروان، 1384، تهران.
-پائلو کوئیلو، ورونیکا تصمیم می گیرد بمیرد، ترجمه ارش حجازی، نشر کاروان، 1384، تهران.
-خوان آریاس، زندگی من، ترجمه خجسته کیهان، نشرمروارید، 1382، تهران.
- عبدالله جوادی املی، حماسه و عرفان، مرکز نشر اسراء، چاپ ششم، اسفند 1384، قم.
- محمد تقی مصباح یزدی، در جستجوی عرفان اسلامی، مرکز انتشارات موسسه آموزشی پژوهشی امام خمینی(ره)، چاپ اول، تابستان 1386، قم.
مقالات:
-افسانه معنویت در ادبیات کوئیلو، حمید رضا  مظاهری سیف ، به نقل از سایت باشگاه اندیشه.
-بسوی تعالیم پیامبر اعظم(نقد و بررسی آثار پائلو کوئیلو در پرتو  تعالیم پیامبر اعظم(صلی الله علیه و آله و سلم)، حمید رضا  مظاهری سیف، همان.
-تهاجم خاموش، پائلو کوئیلو در ادرس: http://www.hajhamid.com/archives/001024.php
-جستجوی عرفان در ادبیات آمریکای لاتین، سید رضا  محمدی، همان-
-خود شناسی و معنای زندگی، حمید رضا  مظاهری سیف، همان.
-زنگ تفریحی برای بردگان سرمایه‌داری، حمید رضا  مظاهری سیف، همان.
-کارکردگرائى عرفان و معنویت در هزاره سوم/ محمد رضا – رودگر، به نقل از ماهنامه پگاه حوزه، شماره 103.
-مجموعه مقالات ویژه نامه فصلنامه کتاب نقد، شماره 35، تابستان 1384، ویژه عرفان های منهای شریعت.
-مطالعه انتقادی پیرامون مکاتب عرفانی طبیعت گرا، عرفان سرخ پوستی، حمید رضا  مظاهری سیف، هفته نامه - پگاه حوزه - 1386 - شماره 218.
نویسنده: محمد حسین فرج نژاد، مجله طوبی، مرکز پژوهش های اسلامی صدا وسیما
در این ادرس هم می توانید ببینید: http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=8706270354 و http://mouood.org/content/view/7559/3/

نوشته شده در  پنج شنبه 89/10/23ساعت  4:4 عصر  توسط عضو گروه شهیداوینی 
  نظرات دیگران()

1389/06/27

  نمایش فیلم تبلیغاتی فرقه ماسونی - صهیونیستی "رائیل" از رسانه ملی

شبکه پنج سیمای جمهوری اسلامی ایران (شبکه تهران) در اقدامی عجیب، با پخش فیلم سینمایی " ئی تی" به کارگردانی "استیون اسپیلبرگ" کارگردان کابالیست هالیوود، به ترویج عقاید فرقه ضاله کافران بی خدا (رائیل) پرداخت.


این فیلم که با حمایت دولت آمریکا و پنتاگون ساخته شده است، ماجرای سفر یک موجود فضایی به زمین را روایت می کند که با یک بشقاب پرنده برای ارتباط گیری با موجودات زمینی و همدلی با آنان، به یک نقطه از آمریکا فرود می آید و نهایتاً به کهکشان بازمی گردد. چند روز پیش نیز شبکه یک رسانه ملی برای دومین بار فیلم سینمایی "ورطه" به کارگردانی "جیمز کامرون" دیگر کارگردان کابالیست هالیوود را که در آن انقلاب اسلامی و دوران دفاع مقدس به عنوان بخشی از شرارت روی زمین در قرن گذشته معرفی شده بود، در معرض تماشای مخاطبان خود قرار داد که اتفاقاً این فیلم نیز به ترویج موجوداتی ماورائی به نام "ان.تی.آی"ها می پردازد که دارای حیات غیرخاکی هستند. محل اسکان این موجودات ماورائی، جایی شبیه معبد با معماری خاص است و جالب اینکه در فیلم اسپیلبرگ نیز بشقاب پرنده ئی تی، معبدی دقیقاً مشابه قبة الصخرة در بیت المقدس است.

سینمایی " ئی تی" مهم ترین فیلم تبلیغاتی فرقه ضاله ماسونی - صهیونیستی "رائیل" به شمار می آید که توسط هالیوود تهیه شده و تا زمان خود، پرفروش ترین فیلم تاریخ سینما بوده است که متأسفانه بدون هیچ گونه نقد و شرحی، توسط صدا و سیما پخش شد آن هم در شب جمعه ای که قرار بود فردای آن روز میلیون ها ایرانی، علیه هتک حرمت کفار شیطان صفت علیه کتاب آسمانی خود، راهپیمایی کنند. گفتنی است رائیلی‌‏ها به وجود انسان‌‏های ماورای کیهان به نام " اِلوهیم" (ئی تی) به‌‏عنوان نمایندگان و پیامبران خالق انسان معتقدند که در چند دهه اخیر تلاش‌‏های فراوانی در عرصه فرهنگی و بویژه سینما داشته‌‏اند و نفوذ آنها در سینمای هالیوود کاملاً مشهود است. موجودات فضایی مورد اعتقاد فرقه رائیل، یهوه (نام عبری خداوند در عهد عتیق) نام دارند و خودشان را الله و خودشان را خالقین اصلی انسان معرفی می کنند و جالب اینکه هنوز کسی آنها را ندیده به جز مؤسس فرقه این فرقه که معروف به رائیل است و نام خود را از بخش دوم واژه "اسرائیل" اخذ کرده است. به گفته خود رائیل، موجودات فضایی به نام الوهیم با او در دامنه کوهی تماس گرفتند و خود را خالقین انسان معرفی کردند و به او مأموریت دادند تا مردم را به دین جدید در بیاورد.

الوهیم، رائیلیان و تورات تحریف شده

نام الوهیم بارها در تورات استفاده شده است که به موجوداتی اشاره دارد با پوست درخشنده که از آسمان به زمین نرول کردند که با اینکه مهربانند اما در واقع ترکیبی از دجال و شیطان هستند. نام الوهیم در بسیاری از کتیبه های باستانی و کتب پیش از میلاد به وفور به چشم می خورد اما مسئله این است که اصلاً کسانی به این نام با فراماسونی به نام "رائیل" تماس نگرفته اند و این نقشه ای از پیش طرح ریزی شده برای حمله به ادیان الهی بویژه اسلام است.وجود موجودات عجیب الخلقه به عنوان خدا یا پیامبر، اعتقاد به وجود بشقاب پرنده به عنوان مرکب خدایان خالق بشر، تأکید شدید بر ضرورت شبیه سازی سلولی و تأکید بر ضرورت ترویج نمادهای ماسونی و صهیونیستی بویژه ستاره داوود به عنوان اصلی ترین نماد این فرقه ضاله از جمله معتقدات رائیلی هاست.

"استیون اسپیلبرگ"، سینماگر صهیونیست هالیوود از برجسته ترین مبلغان این فرقه است و فیلم سینمایی "ئی تی" که در سال‌‏های اخیر از پرفروش‌‏ترین فیلم‌‏های جهان بوده، براساس تصویری از انسان‌‏های فضایی ساخته شده که کاملاً و بطور صد در صد بر موجودات ادعایی رائیلی‌‏ها منطبق است. تصویری که رائیلی‌‏ها از این موجودات در تبلیغات سینمایی، گرافیکی و اینترنتی خود نمایش می‌‏دهند موجود انسان نمای سفیدرنگ با دو چشم بادامی بزرگ کاملاً سیاه، صورت کشیده و چانه ظریف، دست‌‏های دراز و جمجمه‌‏ای بیضی‌‏شکل است که منجی این فرقه ضاله به شمار می‌‏رود. دولت آمریکا در تولید این فیلم پر فروش نیز کمک های مالی و غیرمالی متعددی به اسپیبرگ ارائه کرد. اسپیلبرگ که یک بار درباره فیلم بشقاب پرنده‌ای کلاسیک خود یعنی "برخورد نزدیک از نوع سوم" محصول 1977 سخن می‌گفت، در گفت وگویی با خبرنگار یک مجله سینمایی استرالیایی فاش کرده است که به وجود موجودات فضایی اعتقاد آورده است.وی افزود: «وقتی دیدم این موضوع برای ناسا آن قدر اهمیت دارد که وقت گذاشته و نامه‌ای 20 صفحه‌ای برای من نوشته است، آن وقت بود که متوجه شدم، حتماً باید چیزی وجود داشته باشد و لذا آنها فیلم‌نامه را خواندند و من احساس کردم که آنها عمدتاً به این خاطر آن نامه را برای من نوشته‌اند که دیده‌اند فیلم «آرواره‌ها»ی من افراد بسیاری را در گوشه و کنار جهان متقاعد کرده که کوسه‌ها در توالت‌ها و وان‌های حمام نیز وجود دارند نه فقط در اقیانوس‌ها و رودخانه‌ها. آنها حدس می زدند که نظیر همین باور درباره بشقاب پرنده ها نیز در بین مردم همه گیر شود.»

گفتنی است رائیلی‌‏ها "اورشلیم" (بیت‌‏المقدس) را پایتخت جهانی و آرمانی خود معرفی و اعلام کرده‌‏اند که قصد دارند سفارت (پایتخت خدای فضایی خود) را که نقشه و پلان آن آماده نیز ارائه شده، در این شهر مقدس که مرکز پیوند ادیان توحیدی و ابراهیمی به شمار می‌‏رود برپا کنند تا از این طریق عقاید انحرافی خود را به مؤمنان موحد دنیا تحمیل کنند.  رائیل که خود یکی از فراگیرترین کلوب های ماسونی جهان است، ارتباط وثیق با فراماسونرها، صهیونیست ها و بهایی‌‏ها دارد و در کشورهای مختلف جهان از جمله آمریکا، انگلیس، فرانسه، اسرائیل، کانادا و بیشتر کشورهای اروپایی نفوذ فراوانی دارد و در سال‌‏های اخیر تمرکز فراوانی بر روی منطقه خاورمیانه و بویژه ایران، بحرین، فلسطین، عربستان و امارات داشته‌ و روزنامه المستقبل چاپ بیروت نیز چندی پیش از دستگیری ده ها تن از افراد متعلق به این فرقه ضاله در لبنان خبر داده است.

این فرقه ضاله همچنین به علم ژنتیک و بحث شبیه‌‏سازی انسان توجه خاصی نشان می‌‏دهد و آن‌‏طور که چند سال پیش در خبرها هم آمده بود نخستین زنی که در آمریکا تن به شبیه‌‏سازی داد چند ماه بعد ناپدید و به اسرائیل منتقل شد.مبلغان این فرقه که روزبه‌‏روز در حال گسترش است هم‌‏اکنون دارای پایگاه‌‏ها، دفاتر و اشخاصی است که در بیش از 100 کشور و به ده ها زبان زنده دنیا فعالیت دارند و با سوءاستفاده از اعتقادات دینی مؤمنان ادیان مختلف تلاش می‌‏کنند مسلک خود را برحق نشان دهند.‌‏نخستین کسی که مبانی عقیدتی این مسلک را پی‌‏ریزی کرد در سال 1973 (1353 شمسی) با فرود بشقاب‌‏پرنده‌‏ای در کشور فرانسه ادعا کرد که این وسیله از سوی "الوهیم"یعنی خدای فرقه رائل ساخته شده و درون آن پیامبری است که از سوی او و برای آماده‌‏سازی سیاره زمین به‌‏منظور فرود خدا بر روی این سیاره آمده که تصویر ارائه شده از موجود مورد ادعای وی، دقیقاً مشابه ئی تی، موجود فضایی مورد استفاده در فیلم اسپیلبرگ است.‌‏

جالب اینجاست که فیلم کفرآمیز ئی تی درست در زمانی از رسانه ملی پخش می شود که از یک سو علاوه بر ماجرای قرآن سوزی سازمان یافته، "استیون هاوکینگ" فیزیکدان و کیهان شناس برجسته انگلیسی هفته گذشته ادعا کرد که خدا کهکشان ها را نیافریده و آفرینش زاییده طبیعت است که این ادعای وی با صدور بیانیه ای فوری از سوی دبیرخانه مرکزی فرقه رائیل مورد استقبال ویژه قرار گرفت و از سوی دیگر، این فرقه طی مدت اخیر با راه‌‏اندازی بخش فارسی‌‏زبان خود فعالیت بر روی اذهان جامعه ایرانی را تشدید کرده است.

عمده تبلیغات فارسی این فرقه از طریق کشور کانادا انجام می‌‏شود و کتاب‌‏های تبلیغی آنها به زبان فارسی از طریق شبکه پیچیده جهانی رائلی‌‏ها به کشور قاچاق می‌‏شود. ریاست شبکه ماسونی این فرقه در ایران بر عهده شخصی به نام دکتر "مهران سام" و مدیریت اجرایی آن بر عهده "آرش ایزدی" است که تلاش شبانه روزی آنها از طریق ده ها سایت، وبلاگ، کتب قاچاق و غیرقانونی و جزوه های زیرزمینی، بر محور ترویج بی خدایی و اعتقاد به موجودات ماورائی و بشقاب پرنده هاست که در این راستا حتی از برخی نمادهای شیعی و مرتبط با عزاداری های محرم برای نیل به اهداف خود سود می جویند.

تمامی موجودات ماورائی مورد اعتقاد فرقه های ضاله، ماسون ها، صهیونیست ها، کابالیست های ‌هالیوود و مانند آنها بر سر یک حرف با هم توافق دارند و آن هم پایان دنیا در سال 2012میلادی است که در این سال، کره زمین بکلی تغییر خواهد کرد و میلیاردها انسان کشته خواهند شد. این موجودات به همراه بسیاری از همکاران خود، پروژه ای را ایجاد کرده اند به نام پروژه صعود به بُعد چهارم و پنجم (Ascension) و هزاران کتاب در این باره در غرب چاپ شده است. کانال های رادیویی بسیاری هم پیام های این موجودات را به مردم می رسانند و بویژه رادیو بی بی سی برنامه های متنوعی در این باره پخش می کند که محور آنها بر این موارد است که خدا متعدد است! خدا پسران و دختران زیادی دارد که یکی از آنها عیسی است! محمد –حضرت محمد(ص)- آخرین پیامبر نیست! همه ما پیامبران خدا هستیم که برای شما پیام نور و محبت و دوستی آورده ایم! تناسخ ارواح اصل دین است! تمام مردم ارواحی هستند که پیش از این روی سیارات دیگری زندگی کرده اند! کتاب قرآن هیچ دستوری برای تکامل روحی به کسی نمی دهد و برای همین است که الوهیم آمده تا مردم را راهنمایی کند! اگر مردم به الوهیم متوسل شوند و مدیتیشن و دستورات را رعایت کنند خیلی زود به قدرت های خارق العاده دست می یابند! بهشت و جهنمی وجود ندارد و اینها همه دروغ است! اگر مردم به رائیل بپیوندند عمر جاودان پیدا می یابند و مرگ به سراغ آنها نخواهد آمد! هر که به رائیل ایمان بیاورد در زمان نابودی زمین در سال 2012 سفینه ها و بشقاب پرنده های الوهیم او را نجات خواهند داد در حالی که دیگران را رها می کند تا بمیرند! منبع: http://mashreghnews.ir


نوشته شده در  دوشنبه 89/9/29ساعت  5:6 عصر  توسط عضو گروه شهیداوینی 
  نظرات دیگران()

گروه مطالعاتی: حواندن این مقاله مهم را به همه دوستان پیشنهاد می کنم. امید که ما را نیز از تعمقات و تاملات بیشتر خود با خبر سازید:
موج کره‌ای در خدمت منافع چه کسانی است؟

امیرعلی صالحی

Korean wave یا Korea fever  که باید به موج کره‌ای یا تب کره‌ای ترجمه شود به جریانی چند جانبه اطلاق می‌شود که از اوائل دهه 90 میلادی در آسیا آغاز شد و روز به روز بیش از پیش مناسبات فرهنگی و سیاسی-امنیتی حاکم بر این قاره را تحت تاثیر خود قرار داد. این جریان عبارت بود از گسترش فزاینده مقبولیت فرهنگ عمومی کره جنوبی در قالب سریال ها و فیلم های تلویزیونی و کالاهای تجاری در سراسر قاره آسیا. در ابتدا به نظر می رسید این یک پدیده طبیعی است که پس از پایان جنگ کره و عزم سئول برای ورود به جامعه جهانی در همه زمینه باید تحقق می یافت؛ ولی پس از گذشت سال‌ها و فعلیت یافتن تسلط درام‌های کره‌ای بر مخاطبان مناطق خاصی چون چین، ژاپن، مصر و ترکیه به عنوان پیشقراولان جریانی که به آنتن تلویزیون‌های این کشورها محدود نمی‌شد، ابعاد و اهداف سازمان یافته و بلند مدتی در خصوص این موج کشف شد.
فرهنگ کره به عنوان یکی از ده فرهنگ برتر و غنی جهان در رسانه‌های مختلف وابسته به کانون‌های آنگلوساکسون مورد ترویج و تبلیغ قرار گرفت، تا ظرفیت لازم را برای ایفای نقش به عنوان یک درب پشتی برای نفوذ به مختصاتی که رسانه‌ها و محصولات امریکایی به دلیل عدم مقبولیتشان امکان ورود مستقیم به آنها را نداشتند، به دست آورد. کشورهای هدف عبارت بودن از چین، روسیه، ایران، ژاپن، مالزی، هند، ترکیه و برخی دیگر از کشورهای خاورمیانه و آسیای دور.
درام های تلویزیونی کره ای نقش نوک پیکان این جریان را بر عهده داشتند و بسیاری از مناطق هدف با یکی از سه درام تلویزیونی Autumn Fairy Tale, Winter Sonata, Dae Jang Geum گشوده شد. مرحله بعد ورود محصولات تجاری فراگیری بود که به سرعت در زندگی روزمره شهروندان مناطق هدف جای می گیرفت و تبدیل به بخشی از فرهنگ روزمره این مناطق می شد، انواع مارکهای کره ای همچون LG و SAMSUNG در رتبه نخست این مرحله قرار داشتند. این کالاها به عنوان سمبلی از موج کره‌ای به ابعاد مختلف زندگی خصوصی و اجتماعی مناطق هدف وارد شدند. کلیپ‌ها و ترانه‌ای کره‌ای، مدهای لباس، سوپراستارها، غذاهای کره‌ای و کتاب‌های مصور داستانی کودکان بخش دیگری از این موج محسوب می‌شوند.
کره جنوبی به عنوان فرزند ایالات متحده که در پی حضور نظامی امریکا در کره موجودیت یافت، پس از جنگ نیز در چارچوب‌های کمی علنی و بیشر مخفی به شدت مورد حمایت این کشور قرار گرفت و اکنون نقش فرهنگی خود را در کنار کانون‌های ضد چین همچون هنگ کنگ و تایوان به خوبی ایفا می کند. مسأله افزایش پیروان دین مسیحیت در چین به عنوان یکی از پیامدهای درام‌های تلویزیونی کره‌ای موجود در بازار چین مدتی است که پکن را به فکر فرو داشته است و دولت چین در تلاش است برای مقابله با این موج اقدامات مؤثری صورت دهد. این در حالی است که ژاپنی‌ها نیز به این موج با نگاه محتاطانه و بدبینانه‌ای می‌نگرند. مقاومت ژاپنی‌ها در برابر این موج که آن را مساله‌ای فراتر از توانمندی کره‌ای ها می‌دانند به حدی است که کتاب‌های آموزشی مصوری برای آموزش کودکان در قبال خطر فرهنگی موج کره ای با عنوان Hating the Korean Wave در حال حاضر در ژاپن در حال انتشار است که در آن به مواردی که کره‌ای‌ها در درام‌های تلویزیونی شان ژاپنی ها را مورد توهین و تحقیر قرار داده اند، اشاره شده است.

شاید کانون‌های صهیونیستی و کهنه سیاستمردان ایالات متحده دیگر پایگاه نظامی قابل توجهی در آسیای دور نداشته باشند ولی بی شک استودیوهای فیلم سازی کره یکی از پایگاه های موثر آنها در این منطقه و تمام آسیاست که توانسته اند بواسطه آن، جریان های فکری سیاسی و اقتصادی کشورهای منطقه را تحت تاثیر قرار دهند.
یکی از نتایج انکار ناپذیر و یا به عبارت دقیقتر یکی از اهداف راهبردی راه اندازی و تشدید موج کره‌ای تحت تاثیر قرار دادن کانون های جوشنده و صادر کننده فرهنگ و اندیشه در آسیاست. کانون هایی مانند ایران که از نظرفرهنگی تهدیدی بالفعل و غیر قابل مقابله برای غرب شناسایی شده‌اند. فرهنگ و اندیشه کنفسوسی* کره در میان کانون های فرهنگی آسیا بسیار برای غربی ها مفید افتاده است، کانونی که ضمن آمیزشی شوم با آموزه های مدرنیته و مسیحیت اونجلیستی توانسته است در قالب موج کره ای سراسر آسیا را فرا گیرد و مجال دیده شدن و ابراز وجود را از دیگر کانونهای کهن فرهنگی آسیا همانند اسلام، از آنها برباید. این بی شک یک پروژه منسجم و سازمان یافته و پر شاخ و برگ است که برای اختفای فرهنگ اسلامی به عنوان فرهنگ برتر آسیا به طور ظریف و هوشمندانه ای طراحی شده است.
درست در سال‌هایی که مدیران و مسئولان سازمان‌ها و مراکز فرهنگی کشور نگران تهاجم فرهنگی مستقیم از سوی غربی ها بودند. سازمان دهی جریان هایی چون موج کره ای با هماهنگی برخی تشکیلات نفوذ یافته در سازمان‌های فرهنگی و رسانه ای جمهوری اسلامی ایران، در حال انجام بود. درست از زمان ظهور جدی موج کره ای در آسیا، کانون ها و روابطی مرموز در رسانه ملی جمهوری اسلامی ایران نفوذ یافت و شکل گرفت که موظف بودد زمینه را برای ورود این موج به ایران در سال های آینده فراهم سازد.
پخش سریال یانگوم یا جواهری در قصر و تبلیغ کالاهای کره ای به نحو افراطی و غیر قابل توجیه، تاکتیکی بود که نه تنها در ایران بلکه در برخی دیگر از کشورهای آسیایی برای ورد موج کره ای به کار گرفته شد. ائتلاف کانون های نفوذ یافته در رسانه ملی، نمایندگی کمپانی کره ای LG در ایران و کمپانی های توزیع کننده فیلم کره ای، ترکیبی بود که تثبیت موج کره ای در ایران را به جد دنبال می کرد و متاسفانه به موفقیت های قابل توجهی دست یافت، به طوری در آستانه پایان درام تلویزیونی جواهری در قصر، تیمی که شامل برخی اعضای کانون های نفوذ یافته در رسانه ملی بود، از سوی رسانه ملی عازم کره جنوبی شد تا ضمن تصویب تفاهم نامه ها و قرار داد های تازه، مستندی درباره بازیگران این سریال تلویزیونی برای معرفی به مخاطبان ایران و تقویت موج کره ای در این کشور ساخته شود.
ستاره این مستند کسی نبود جز Lee Young-ae خواننده زن و بازیگری که نقش یانگوم را بر عهده داشت. قرار داد انحصاری شرکت های LG و Samsung با ستاره های درام های تلویزیونی کره ای، اتفاقی نیست؛ صرفا هم یک درایت اقتصادی نیست. این ستاره ها برای وظیفه ای بیش از تبلیغ کالاهای تجاری کره در کشورهایی که از این درام های تلویزیونی برای مخاطبان خود استفاده می کنند، تربیت شده اند. جالب اینجا بود که همان کانون های نفوذ یافته در رسانه ملی که برخی از آنها بیش از ده سال است سمت های کلیدی مربوطه به مذاکره با کمپانی های خارجی فیلم و و تبادلات بین المللی سازمان جمهوری اسلامی را در اختیار دارند، نام "موج کره ای " را برای مستند خود برگزیدند.  نمی توان اتفاقی بودن این نامگذاری را پذیرفت. کسانی در این نامگذاری سهمیم بودند که از جریان موج کره ای و اهداف آشکار و پنهان آن اطلاع داشته و دارند؛ با این حال تبادلات مالی کلان با شرکت‌های توزیع‌کننده اینگونه درام‌ها و فیلم‌های تلویزیونی و هزینه های تبلیغ و همکاری با کمپانی های LG ، Samsungو Hyundai Kia چیزی نیست که بتوان به سادگی از کنار آن عبور کرد.
استفاده بیش از اندازه از محصولات تلویزیونی کره ای به حدی رسید که برخی نشریات به عنوان انعکاس دیدگاه عمومی مخالفت هایی با این جریان ابراز کردند. به منظور کاهش حساسیت ها و لو نرفتن اصل داستان، فتیله موج کره ای کمی پایین کشیده شد تا زمان مناسب تری فرار برسد. این زمان مناسب تر را جومونگ فراهم آورد و اینبار بر خلاف جواهری در قصر، سریال جومونگ برای پخش از شبکه سوم سیما خریداری شد، که این مساله نیز اتفاقی نبود. موج کره ای با دعوت بازیگر نقش جومونگ در ایران تثبیت شد و به نتیجه نیمه نهایی رسید.
کانون جوشان فرهنگی که ادعا داشت حرف های جریان سازی برای مخاطبان جهانی خود دارد، در سالن همایش های بزرگترین رسانه داخلی و خارجی خود یعنی سازمان صدا و سیما، جایی که زمانی محل برگزاری همایش چهره های ماندگار بود و بزرگانی چون علامه حسن زاده آملی در آن حضور یافته بودند، دوربین های خود را نصب کرد تا این بار از یک شومن تلویزیونی دست چندم با اسکورت ویژه از فرودگاه تا هتل و تا مرکز همایشها، استقبال کند و به مخاطبان خود اعلام کنند شخصی را دعوت کرده است که به سیگار و مشروب علاقه ای ندارد، پس می تواند الگو باشد و پذیرایی رسانه ملی از او با ارزش ها منافاتی ندارد.
 موج کره ای ماسکی برای ترویج و تثبیت ارزش های امریکایی در کشورهایی مانند چین و ایران است که به دلیل سیاست ها و ذائقه عمومی فرهنگی تمایلی به استفاده از محصولات امریکایی ندارند. بی بندو باری ساده انگارانه ترین نشانه فرهنگ امریکایی است، فرهنگ امریکایی زمانی بر یک جامعه حاکم می شود که عدم علاقه به سیگار و مشروب به عنوان متعالی ترین توصیفی که برای برای میهمان آن جامعه یافت شده است، از رسانه ملی به سمع مخاطبان برسد.
درهای پشتی نگهبان ندارد، اسب تراوای فرهنگی مدتهاست که از دیوارهای رسانه ملی عبور کرده است، و این مساله بیش از هر چیز در ورود فیلم های سینمایی و سریال های تلویزیونی خارجی مشهود است، جایی که رابط‌های متنفذ باند‌های اقتصادی ورود و خروج برنامه های نمایشی با شگر های پیچیده تصمیم نهایی را برای کارشناسان این حوزه تعیین می کنند. این که در برنامه پر بیننده خبر بیست و سی رسانه ملی به طور مبسوط به حضور جومونگ در سالن همایش‌های این رسانه با پس زمینه تیلیغات LG پرداخته می‌شود، و این خبر در رسانه‌های مختلف اینترنتی، رادیویی و مطبوعاتی تکرار می‌گردد، یک اتفاق ساده و طبیعی نیست. بازیگر نقش جومونگ یک ستاره دست چندم تلویزیونی است نه چیزی فراتر از آن اینکه رسانه ملی با شور و حرارت فراوان از زبان او می‌گوید که ایران فرهنگ قابل توجهی دارد، یک تحقیر بزرگ ملی است که سال‌ها برای تحقق آن سازمان‌دهی صورت گرفته است و مدیران ارشد سازمان همچنان در برابر آن غفلت می‌ورزند. بازی های جومونگ، شمشیر جومونگ، تی‌شرت جومونگ و لوازم التحریر جومونگ و پوستر های جومونگ و یانگم و عشق گرفتن یک امضا از بازیگر جومونگ آغاز فصلی جدید در حیات فرهنگی ایران اسلامی و نسل های در حال رشد آن است و سرانجامی مطلوب نخواهد داشت.
* (بودایی صحیح تر است:گروه مطالعاتی)  منبع: http://www.jahannews.com/vdccesqe.2bqi48laa2.html
 

                                         به بهانه حضور هنرپیشه کره ای در ایران;

                                          محبوبیت یا پروپاگاندا تبلیغاتی؟!

جهان. سرویس فرهنگ و هنر: * « سانگ ایل گوگ بازیگر نقش جومونگ  صبح امروز با بازیکنان تیم والیبال سایپا که برای حضور در رقابت های بین المللی والیبال کره جنوبی به بوسان سفر کرده اند، تمرین کرد.»
* « سرانجام انتظارها به سر رسید و جومونگ دیروز برای دیدار با انبوه دوستداران خود در ایران همراه با اعضای تیم ملی بسکتبال ایران قهرمان آسیا وارد فرودگاه امام خمینی (ره) تهران شد و خودش هم در نشست خبری از تمام آنها که برای استقبال از وی ـ نه قهرمانان ملی ایران ـ رنج سفر تا فرودگاه را تحمل کرده و احتمالا شب را بیدار مانده بودند، تشکر کرد.»
*« بازیگر نقش جومونگ عصر دیروز در حالی برای شرکت در یک نشست خبری وارد مرکز همایش‌های صدا و سیما شد که خودش از ذوق‌زدگی نمایندگان رسانه‌های گروهی ایران ذوق‌زده شده بود.»
*«جومونگ با تسلیت گفتن درگذشت یک ایرانی به خاطر خانم سوسانو، از اینکه جومونگ توانسته به نوعی از معضل ترافیک شهرهای بزرگ کم کند ابراز خوشحالی کرد.»
*«سونگ درپایان بادادن این مژده که اگر باردیگر او را دعوت کنند،حتما دوباره به ایران سفر خواهد کرد،بسیاری ازعلاقمندانش را ازنگرانی رهانید.»

******************************

موارد بالا ، عناوین خبرهایی است که از چندی قبل تا دیروز در صفحه ی بسیاری از سایتها و خبرگزاری های ایرانی به چشم می خورد.
 بازیگری کره ای با بازی در سریالی نه چندان قوی ، به لحاظ تکنیک های ساخت سریال و بازیگری ، در میان مردمان کشوری این چنین مطرح می شود و بدین شکل محبوبیت و معروفیت می یابد، که قهرمانان ملی و مردان افسانه ای زیادی را در دل تمدن و باورهای دینی و ملی خود به میراث برده اند.
به نظر می رسد با حضور بازیگر نقش جومونگ در ایران ، رسانه ها و متولیان رسانه در ایران مبلغ بازیگری شده‌اند که در مجموعه‌ای ضعیف و سطحی ایفای نقش کرده است. آن هم سریالی است که ارزش‌های حرفه‌ای ندارد .
البته بماند که از همان روزهای نخستین پخش این سریال برخی از مدیران صدا و سیما در خصوص جایگاه متناسب و خوب مضامین این سریال در میان مخاطبان آن در ایران ، سخن ها گفتند و و البته که این محبوبیت را توجیه کردند.
ولی سوال این جاست :
چه می شود که سریالی این چنین با تمام نقاط ضعف و سست عنصری آن در مقابل فرهنگ غنی ایرانی این چنین مخاطب می یابد؟!
چرا سطح سلیقه ی ما و البته مدیران فرهنگی و رسانه ای ما تا این حد تنزل یافته است که انرژی نیروی انسانی و پتانسیل های ذی قیمت مجموعه های تحت تصدی خود را این چنین هدر می دهند تا  بازیگری کره ای ، نه تنها خود نیز از این «استقبال پر شور و هیجان» ذوق زده شود بلکه ، حضور سانگ ایل گوگ  به شاهدی برای گسترش و نفوذ روز افزون جریانی چند بعدی در کشورهای منطقه قلمداد شود که تب کره ای Korea fever  نام دارد و این تب یا موج کره ای با دعوت بازیگر نقش جومونگ در ایران تثبیت شد و به نتیجه مطلوب برای کسانی رسید که سمت های کلیدی مربوطه به مذاکره با کمپانی های خارجی فیلم و و تبادلات بین المللی سازمان جمهوری اسلامی را در اختیار دارند.
آیا به راستی در پشت پرده ی این هزینه های هنگفت برای خرید سریالهای کره ای ، ساخت مستند از بازیگران این سریال ها توسط عوامل ایرانی، دعوت از بازیگر دسته چندم کره و ...هیچ پروپاگاندای تبلیغاتی و یا برنامه ریزی جدیدی برای استحاله ی فرهنگ اسلامی -ایرانی ،که قاعدتا باید در صدر برنامه های صدا و سیمای جمهوری اسلامی باشد ، وجود ندارد؟
بسیار بعید به نظر میرسد که دور زدن قانون توسط بیزنس من های شرکتهای ال - جی یا سامسونگ ، در معرفی این بازیگر با نمایش لوگوی تبلیغاتی این شرکت ها، یک اتفاق یا اشتباهی کوچک باشد که از چشم مدیران ارشد سازمان و ناظران نیز کماکان دور مانده است.
 صف انتظار دهها جوان ایرانی برای گرفتن امضا از این هنرپیشه،و مانور رسانه های کره ای بر روی این موضوع از نکات تامل برانگیز و دردآور این برنامه مشترک شرکتهای تجاری کره و مسئولین فرهنگی به خواب رفته ایران است.
امیر علی صالحی در یادداشتی پیرامون پیامدهای این تب کره ای مینویسد: « کانون جوشان فرهنگی که ادعا داشت حرف های جریان سازی برای مخاطبان جهانی خود دارد، در سالن همایش های بزرگترین رسانه داخلی و خارجی خود یعنی سازمان صدا و سیما، جایی که زمانی محل برگزاری همایش چهره های ماندگار بود و بزرگانی چون علامه حسن زاده آملی در آن حضور یافته بودند، دوربین های خود را نصب کرد تا این بار از یک شومن تلویزیونی دست چندم با اسکورت ویژه از فرودگاه تا هتل و تا مرکز همایشها، استقبال کند و به مخاطبان خود اعلام کنند شخصی را دعوت کرده است که به سیگار و مشروب علاقه ای ندارد، پس می تواند الگو باشد و پذیرایی رسانه ملی از او با ارزش ها منافاتی ندارد. موج کره ای ماسکی برای ترویج و تثبیت ارزش های امریکایی در کشورهایی مانند چین و ایران است که به دلیل سیاست ها و ذائقه عمومی فرهنگی تمایلی به استفاده از محصولات امریکایی ندارند.»
ساده انگارانه است اگر بخواهیم این حضور را صرف نظر از اهداف تبلیغی آن تنها برای اغنای مخاطبان افسانه جومونگ در ایران بدانیم و با چشم پوشی از پیامدهای قبل و بعد آن ، هم چنان سرمایه های فرهنگی کشور هدر بدهیم.

نوشته شده در  جمعه 88/5/30ساعت  3:21 صبح  توسط عضو گروه شهیداوینی 
  نظرات دیگران()

سینما در هفتمین نما
بررسی حضور متافیزیک در سینما
نویسنده: یوسف شیخی

منبع: نشریه الکترونیکی فیروزه
درآمد: قبل از ورود به بحث برای این‌که دامنه‌ی موضوع مشخص شود ناگزیریم برخی واژگان کلیدی را تبیین کنیم و با ارائه‌ی توضیح مختصری پیرامون «متافیزیک» و «سینما» مسیر پیش روی‌مان را روشن‌تر کنیم. ابتدا از متافیزیک آغاز می‌کنیم؛ دکارت که اکنون او را به عنوان پدر فلسفه‌ی جدید غرب می‌شناسیم در نامه‌ی خود به پیکر – مترجم اصول فلسفه به فرانسوی – چنین می‌نویسد:
«بدین سان کل فلسفه به مانند درختی است که ریشه‌ی آن متافیزیک، ساقه‌ی آن فیزیک و شاخه‌هایی که از ساقه درمی‌آیند چون دیگر علوم‌اند»(1) این تمثیل دکارت از اهمیت و جایگاه متافیزیک در فلسفه حکایت می-کند؛ اما به راستی متافیزیک چیست؟ امانوئل کانت - یکی از پنج ابر فیلسوف تاریخ اندیشه‌ی غربی‌– سال‌ها بعد از دکارت در مقدمه‌ی شاهکار فلسفی‌اش نقد عقل محض با اشاره به این تمثیل دکارت خبر از مرگ متافیزیک و افتادن آن در بستر احتضار می‌دهد. از متافیزیک دو معنی را می‌توان اراده کرد: 1) متافیزیک به عنوان تمایلی طبیعی برای مطرح کردن مسائلی مانند خدا، خلود نفس و آزادی اراده – که از مسائل عمده‌‌ی مابعد الطبیعه هستند – و کانت مخالفتی با این تلقی از متافیزیک ندارد 2) متافیزیک به عنوان علم یعنی معرفت علمی به حقایق فوق حسی‌. کانت معتقد است این تلقی از متافیزیک هرگز تحقق نیافته است. به عبارتی دیگر کانت در متافیزیک به معنای خاص که شامل معرفت علمی به حقایق فوق حسی می‌شود تردید می‌کند وگرنه تفلسف کانت راجع به متافیزیک و تردید در آن در تلقی عام از متافیزیک خود متافیزیک بمعنی الاعم است.
قبل از کانت فلاسفه معرفت را مطابقت ذهن با متعلقات آن می‌دانستند اما کانت معرفت را مطابقت متعلقات با ذهن ما تعریف کرد. انقلاب کپرنیکی کانت در واقع زمینه‌ساز نگاه سوبژکتیو انسان مدرن به جهان شد. نگاهی که نتیجه‌ی منطقی‌اش دو پارگی جهان ذهن و عین است. در چنین جهان دو پاره‌ای بود که سینما متولد شد. سینما مدرن‌ترین و تأثیر‌گذارترین هنر دوران ماست. امروز سینما را در کنار نقاشی، موسیقی، معماری، ادبیات، تئاتر، تندیس‌گری هنر هفتم می‌نامیم. در نگاهی اجمالی شاید بتوانیم سینما را این‌گونه تعریف کنیم «پدیده‌ای است ارتباطی، القاگر، متشکل از بیست و چهار بار بینش (کادر تصویر «Iamge») در ثانیه از حضور، حرکت و تحول واقعیت»(2) پرسشی که شیرازه‌ی این نوشته را تشکیل می‌دهد در تلاقی مفاهیم متافیزیکی با پدیده‌ی مدرنی به نام سینما پیش می‌آید. به این صورت که آیا مفاهیم متافیزیکی و فرا‌حسی اساساً قابلیت سینمایی شدن دارند یا نه؟ و اگر قائل باشیم چنین قابلیتی در قاب تصویر هست مکانیزم آن چگونه است؟ پاسخ به این سوال خود جرقه‌ی سؤالات دیگری خواهد شد؛ از جمله این‌که کدام ژانر سینمایی با چنین محتوایی سازگارتر است؟ و آیا این نوع از تلاقی سینما با محتوا می‌تواند نماینده‌ی سبک خاصی از سینما باشد؟ در این میان تکلیف عناوینی چون سینمای دینی، سینمای اشراقی، سینمای معناگرا چیست و آیا می‌توان نسبتی میان حضور متافیزیکی در سینما و این عناوین برقرار کرد؟ مسلماً در این نوشتار نمی‌توان به تمام این پرسش‌ها پاسخ گفت اما تلاش نگارنده در وهله‌ی اول طرح مسئله به نحوی روشن برای درک اهمیت موضوع است و در وهله‌ی بعدی تأمل در اندیشه‌های دیگران و نمونه‌های سینمایی موجود در جهت جستجوی راهی برای برون رفت از مسئله است.

سینما و محتوا:
هر چند اگر نگاهی به تاریخ سینما بیندازیم بی‌شک اذعان خواهیم کرد که سینما بیشتر به عنوان وسیله‌ای جهت سرگرمی و پر کردن اوقات فراغت تماشاگران به کار رفته اما در این نکته نیز نباید تردید داشت که سینما ذاتاً رسانه‌ای به شدت تأثیرگذار است. تصدیق این نکته با اندکی تأمل در فرآیند طولانی و مشقت‌بار تهیه‌ی فیلم و حجم بالای هزینه مادی و انسانی به کار رفته در تهیه‌ی یک فیلم به آسانی ممکن است. در این بخش با دو دیدگاه عمده روبه‌رو هستیم: 1) دیدگاهی که سینما را صرفاً یک ابزار بیانی می‌داند که می‌توان هر محتوایی را به آن تزریق کرد و دیدگاه حاکم بر فیلم همان دیدگاه سازنده‌ی آن فیلم است. 2) دیدگاهی که معتقد است سینما ذاتاً مولود هنر اومانیستی غرب است‌. با این شرح که «قالب‌های هنر غربی هر نوع پیام یا محتوایی را نمی‌پذیرند و کسی که می‌خواهد در سینما و تلویزیون عوالم غیبی و حال و هوای معنوی انسان‌ها را به تصویر بکشد، باید بر تکنیک بسیار پیچیده‌ی این وسایل غلبه پیدا کند و بداند که گستره‌ی کار این رسانه-ها تا کجاست»(3) طبق تلقی نخست، فیلم‌ساز مختار است هر محتوایی که در نظر دارد از طریق این رسانه به تماشاگر القا کند؛ اما طبق تلقی دوم، فیلم‌ساز از این آزادی بی حد و حصر برخوردار نیست. در حقیقت کسانی که نماینده‌ی تلقی دوم هستند از نوعی تقدیر سخن می‌گویند که از آن به «تقدیر غربی» یا «حوالت تاریخی انسان» تعبیر می‌شود. قائلان این دیدگاه هرگاه از متافیزیک سخن می‌گویند مرادشان متافیزیک به طور کلی است. معنایی فراگیر از متافیزیک که عرفان را نیز شامل می‌شود و هر معرفتی که فوق حسی است. تجربه‌های موفق سینمایی موجود در این عرصه حاکی از قابلیت قاب جادوئی برای به تصویر کشیدن مفاهیم متافیزیکی است؛ اما بسته به این‌که تلقی ما از متافیزیک حداقلی یا حداکثری باشد و خاستگاه فرهنگی رسانه تأثیر‌گذار باشد یا نه؟ این نتیجه متغیر است. اساساً قضاوت راجع به محتوای رسانه ناظر بر تأثیر رسانه بر مخاطبان است‌؛ چرا که سینما در وهله‌ی اول یک رسانه‌ی ارتباطی است و باید دریافت‌کننده‌ای باشد که ارتباط شکل گیرد. قائلان به دیدگاه نخست هیچ محدودیت ژانری را نمی‌پذیرند اما دیدگاه دوم که دغدغه‌ی واقعیت دارد بیشتر همخوان با سینمای غیر داستانی و مستند است. می‌توان به جرأت گفت هر دو دیدگاه تا حدی ساده‌انگارانه هستند. هر چند دیدگاه دوم نسبتاً پخته‌تر می‌نماید ولی به جهت غلبه‌ی نگاه جبرگرایانه به تکنولوژی از آن انسجام و واقع‌بینی مورد انتظار خبری نیست. نکته‌ی قابل تأمل در این دیدگاه توجه به ماهیت سوبژکتیو هنر مدرن است؛ که ریشه‌هایش را باید در اندیشه‌های معمار عالم مدرن یعنی کانت جستجو کرد‌. نظریه مک لوهان در بعد تأثیر‌گذاری رسانه به این مضمون که رسانه‌ی همان پیام است به دیدگاه دوم بسیار نزدیک است. نظریه‌ی بدبینانه و جنجالی که سینما و تلویزیون را افسون‌گر انسان امروز معرفی می‌کند. در واقع از این منظر «تاریخ سینما، تاریخ سوء استفاده از ضعف‌های بشری است»(4)
در بخش بعد به واقع خواهیم دید سینما در برهه‌ای به مسائل اساسی زندگی انسان از جمله دین – در نگاه حداکثری به آن – و مفاهیم متافیزیکی پرداخته است و اتفاقاً در سال‌های اخیر روند تولید فیلم‌هایی با مضامین معنوی سرعت چشم‌گیری یافته است و به طور جدی در حال گسترش است.

سینما و گونه علمی-تخیلی:
هم‌زمان با رشد سینما بشر در حوزه‌ی علم و فناوری به پیشرفت‌های تازه‌ای نائل آمد. ورود رایانه به عرصه‌ی ساخت فیلم و پرداخت تصاویر از طرفی و یافته‌های جدید در حیطه‌ی فیزیک کوانتوم و نظریاتی مانند نسبیت زمان و مکان انیشتن از سویی دیگر اثرات خود را اندک اندک با به هم ریخته شدن نظم روایی از جهت زمان و مکان، طرح عالم‌هایی ذهنی با دست‌مایه قرار دادن موضوعاتی چون بازگشت به گذشته یا پیش‌گویی و زندگی در آینده در ژانری تخیلی‌ – فانتزی نمایان ساخت. امروزه فیزیک کوانتوم عملاً می‌تواند ثابت کند اشیای فیزیکی که دور و برمان هستند و روزانه با آن‌ها برخورد داریم عملاً ترکیب‌های بسیار سرگردان و آزادی از اتم‌ها هستند که به نوعی واقعی در برابر فشارها و محدودیت‌های فضایی مقاومت نشان می‌دهند و این ذهن ماست که به عنوان فاعل شناسا می‌گوید این ترکیب‌ها جامد هستند. به عنوان مثال در فیلم «جایی در زمان» ریچارد کولیه‌(کریستوفر ریو) عاشق زن جوانی به نام الیسا مک کنا می‌شود که او را در یک هتل قدیمی ملاقات کرده است. به زودی ریچارد متوجه می‌شود این زن همانی است که سال‌ها پیش یک ساعت به او هدیه داده و از او خواسته که نزدش برگردد. نکته‌ی اسرار‌آمیز آن است که همان شبی که الیسا آن ساعت را به او داده از دنیا رفته است. ریچارد با هیپنوتیزم به سال 1912 برمی‌گردد و با کمال تعجب درمی‌یابد که الیسن منتظر او بوده است، ریچارد به سال 1979 بازمی‌گردد در حالی‌که پیر شده. او می‌میرد و پس از مرگ الیسا به او می‌پیوندد. نمونه‌ی عالی‌تری از این نوع فیلم‌ها که محتوایی متافیزیکی دارد فیلم «2001: یک ادیسه‌ی فضایی» است.
در ابتدای فیلم میمون‌ها را می‌بینیم که در جستجوی غذا هستند و با حیوانات وحشی دیگر در آرامش زندگی می‌کند. روز دیگر در محل زندگی میمون‌ها شیء هندسی غول پیکری ظاهر می‌شود که انگار از جهانی دیگر آمده است. کوبریک صحنه‌ای که میمون‌ها آن شیء مرموز را لمس می‌کند «طلوع انسان» می‌نامد، در این‌جا فیلم فلش فور وارد می‌کند از میمون‌های ماقبل تاریخ به سال 2001 و این تکنیک با دیزالواز استخوانی ماقبل تاریخی که در هوا می‌چرخد به ماهواره‌ای که دور زمین می‌گردد اتفاق می‌افتد. 2001: یک ادیسه‌ی فضایی در سال 1968 اکران شد. زمانی که رایانه تازه وارد زندگی بشر شده بود. با این حال کوبریک در این فیلم رابطه‌ی میان خالق و مخلوق و به عبارتی ماشین و انسان را می‌کاود. آن‌جا که سفینه‌ی فضایی حامل فضانوردان توسط رایانه‌ی سفینه (هَل 9000) اشغال می‌شود و تنها دیوبرمَن خلبان سفینه از میان سرنشینان آن زنده می‌ماند. در نهایت همو به حیات هَل 9000 پایان می‌دهد و او را که به خالقش عاصی شده از کار می‌اندازد. کوبریک در این فیلم عجیب و حیرت‌آور از موسیقی «چنین گفت زرتشت» ریچارد اشتراوس بهره گرفته؛ موسیقی‌ای که از فلسفه‌ی نیچه الهام گرفته شده و این خود بر غنای فیلم بسیار افزوده است؛ چرا که مرگ خدای نیچه را تذکر می‌دهد. «طبقه‌ی سیزدهم» فیلم دیگری است که در آن تشتت زمانی و پیچیدگی‌های مفهومی از اهمیت بالایی برخوردار است؛ طوری که فیلم به ورطه‌ی سینمای پیشرو [آوانگارد] فرو می‌غلطد. این فیلم از نظر مفهومی بسیار شبیه به ماتریکس است اما به خاطر افراط در غموض معنایی موفقیت ماتریکس را در اکران به دست نیاورد. طراح و سرمایه‌گذار یک برنامه رایانه‌ای به قتل می‌رسد. مظنون به قتل که از آشنایان مقتول است در جهت کشف حقیقت وارد برنامه می‌شود. برنامه مدل سه بعدی لس آنجلس دهه‌ی 1930 است. شخصیت اصلی فیلم بعد از سفر رایانه‌ای‌اش کشف می‌کند دنیایی که در آن زندگی می‌کند دنیای واقعی نیست. او بعدها طی کنجکاوی‌اش درمی‌یابد هزاران جهان بدلی از این نوع وجود دارد.

سینما و فلسفه:
در این بخش می‌توان این سوال را مطرح کرد که به راستی امر واقعی چیست؟ پرسشی که شالوده‌ی فکری فیلم سه‌گانه‌ی ماتریکس است. واقعیت در سینما خود موضوعی جدا از امر واقعی است. یعنی می‌توان به طور جداگانه به این سوال پرداخت که واقعیتی در سینما وجود دارد یا نه؟ و به عبارتی اساساً آیا تصویر امر واقعی در سینما ممکن است؟ در پاسخ به این سؤال باید سؤال پیشین را راجع به امر واقعی مورد مداقه قرار داد. طرفداران سینمای اشراقی با همین پرسش به سراغ نقد دیدگاه ابزار انگارانه به سینما می‌پردازند. یکی از مهم‌ترین ممیزات سینمای اشراقی از دیگر گونه‌های سینمایی «کوشش برای تطبیق با واقعیت» عنوان شده است.(5) البته واقعیتی که مورد نظر ایشان است همان واقعیت فی نفسه است؛ تجلی اشیاء همان‌گونه که هستند. شک‌گرایی هیوم تا جایی است که واقعیت فی‌نفسه را انکار می‌کند در حالی‌که کانت واقعیت فی‌نفسه را می‌پذیرد و وجود آن را تصدیق می‌کند اما قائل است انسان همواره با واقعیت لنفسه روبه‌روست یعنی پدیدارها نه خود پدیده. بنابراین از منظر کانت عالم فی نفسه یا همان Noumenon را نمی‌توان شناخت اما این عالم وجود دارد.
"حقیقت" در منظر فیلم‌ساز اشراقی «یعنی انکشاف و رفع حجاب از سوی حق به واسطه‌ی قدسیان(6)». این حجاب همان حجاب عالم لنفسه یا فاهمه‌ی انسان است که کانت بدان اشاره دارد. تفاسیر متفاوتی از ماتریکس شده است اما به راستی کسی نمی‌داند مراد از ماتریکس چیست؟ آیا می‌توان خروج نئو از ماتریکس را رهایی زندانی از غار تمثیلی افلاطون دانست؟ در فیلم ماتریکس، مورفیس برای بیان کلمه‌ی "واقعیت" از کلمه‌ی "بیابان یا برهوت" استفاده می‌کند. برهوتی که همه‌ی بشریت در آن سرگردان است. می‌توان این‌گونه مسأله را تبیین کرد که ماتریکس یک برنامه‌ی مجازی بسیار هوشمند است که توسط تعدادی ماشین هوشمند طراحی شده؛ به طوری‌که مورفیس به نئو می‌گوید: «مرگ در ماتریکس به معنای مرگ در جهان واقعی است(7)» این جمله ناشی از شک‌اندیشی مفرطی به جهان و یادآور عقائد سوفسطائیان است که حیات انسان را به ذهن او نسبت می‌دادند. در هر صورت پرسش از امر واقعی امری علی حده از چیستی واقعیت سینمایی است و همین نکته موجب پیچیده شدن جهان ماتریکسی می‌شود؛ فیلم ماتریکس بی‌شک یکی از عالی‌ترین موارد ظهور سینمایی شک متافیزیکی در قاب تصویر است.

سینما و الهیات فلسفی:
سوالی که در این بخش مطرح است امکان حضور خداوند بر پرده‌ی سینماست. به تبع آن می‌توان از امکان حضور فرشته، اجنه و شیاطین در قاب سینما سخن گفت و در این‌باره پرسش‌گری کرد. در فیلم باشکوه «ده فرمان» (1956) و فیلم «مونتی پاتین و جام مقدس» (1975) و فیلم‌های «دو آدم لنگه هم» (1983) و «صدای بعدی که می‌شنوی» (1950) خداوند حضور جسمی ندارد اما کسی به جای او سخن می‌گوید. در چند فیلم هم خداوند رسماً بر پرده‌ی سینما ظاهر شده و بازیگری نقش او را ایفا کرده است؛ از جمله فیلم‌های «دشت سبز» (1936)، «به خدا اتکا کنیم» ‌(1980)، «فرشته» ‌(1990)، «دُگم» ‌(1999). اما معروف‌ترین حضور خداوند در قاب جادوئی سینما در فیلم کمدی «آه خدایا!»‌ (1997) اثر کارل راینر اتفاق افتاده است. رابرت جانستن که خود کشیش و استاد الهیات در دانشگاه‌های غرب است رویکرد یزدان‌شناختی کلیسا به مقوله‌ی تماشای فیلم را در الگویی پنج مرحله‌ای ترسیم کرده است.
در این الگو نخستین پاسخ‌های کلیسا به پرسش مؤمنین درباره‌ی تماشای فیلم دلالت دارد بر پرهیز از دیدن فیلم. این پرهیز بعدها به احتیاط، گفت‌و‌گو، مصادره به مطلوب و سپس رویارویی الوهی می‌انجامد. ابتدا کلیسا موضعی سختگیرانه نسبت به تماشای فیلم داشته است به طوری که در سال 1933 هیئت نمایندگی مذهبی واتیکان در ایالات متحده‌ طی فراخوانی، از کاتولیک‌ها برای مبارزه بی‌امان در راه پالودن سینما دعوت می‌کند. هر چند این دیدگاه در سال‌های اخیر تلطیف شده اما به طور کلی رویکرد یزدان‌شناختی به سینما محذوراتی را برای تصویر امر قدسی و خداوند بر روی پرده به فیلم‌ساز تحمیل می‌کند. از سوی دیگر مهم‌ترین اعتراض این دیدگاه به سینما که موجب می‌شود پرهیز از سینما را تجویز کنند حضور تقریباً پیوسته‌ی خشونت و سکس در سینماست. الهیات فلسفی یا یزدان‌شناختی از شعبه‌های مابعد‌الطبیعه نظری است. مابعد‌الطبیعه نظری خود بر سه شعبه است: 1) روانشناسی عقلی (نفس) 2) جهان‌شناسی نظری (عالم) 3) الهیات فلسفی (خدا). رابرت جانستن یزدان‌شناسی را به دو معنی تفسیر می‌کند: به فهم ما از خدا اطلاق می‌شود و یا به فهم ما درباره‌ی خدا. در واقع سینمایی که محتوایی الهیاتی دارد‌، به فهم ما درباره‌ی خدا کمک می‌کند. به عنوان نمونه فیلم «جاهایی در قلب»‌(1984) آندرو گریلی در این فیلم به عنوان کارگردان معتقد است تجربه‌ای الوهی را پشت سر گذاشته. گریلی بر این اعتقاد است که «فیلم‌ها برای خلق تجلی‌ها کاملاً مناسب‌اند، چون واجد قدرتی درونی برای تأثیر نهادن بر تخیل هستند؟» منابع فیلم‌های یزدان‌شناختی را می‌توان در الگویی سه محوری یا چهار محوری گنجاند. الگوی نخست بر محور سنت، جهان و کتاب مقدس است. الگوی چهار لایه‌ای عبارت است از: سنت، کتاب مقدس، خرد و تجربه‌ی شخصی. فیلم‌ساز مختار است از هر الگویی که خواست برای ساخت فیلمش بهره ببرد؛ هرچند الگوی دوم به نظر می‌رسد نسبت به اولی کامل‌تر بوده و متناسب با نگاه سوبژکتیو هنرمند به عالم است.

نتیجه و پیشنهاد:
این جمله را شاید بارها شنیده‌ایم که اثری که یک عکس یا تصویر در نهاد انسان می‌گذارد با صدها جلد کتاب و مقاله هم ایجاد نمی‌شود؛ این یک واقعیت است. سنیما به عنوان عالمی شبیه‌سازی شده و جهانی مجازی به واسطه‌ی تأثیر‌گذاری شدیدش ذاتاً رسانه‌ای تبلیغی – آموزشی است. نمونه‌های اندکی که ذکر شد نشانگر این است که می‌توان مفاهیم متافیزیکی را مصور کرد به شرط این‌که مجرای فیلم را بشناسیم و در اثر افسون سینما دچار «خلسه‌ی نارسیسی(8)» نشویم‌. هایدگر معتقد است بشر غربی از پرسش مهم و اساسی «متافیزیک چیست؟» غفلت کرده است. اگر ما همانند هایدگر متافیزیک را اندیشیدن در باب هستی بما هو هستی بدانیم می‌شود از سینما به عنوان یک نحوه‌ی نگرش به هستی بهره جست. با جرح و تعدیل دیدگاه ابزاری به سینما و در مقابل آن نگرش تقدیری می‌توان فارغ از هرگونه مطلق‌انگاری به نگرشی واقع بینانه‌تر از سینما رسید. اگر هم معنای حداکثری را از متافیزیک لحاظ کنیم در حوزه‌ی معارف دینی (1. فقه 2. اخلاق 3. حکمت و کلام 4. عرفان) عرفان نزدیک‌ترین نوع معرفت دینی به هنر است. از میان متفکران مسلمان سهروردی با طرح عالم مثال در حد وسط محسوسات و معقولات، شکاف متافیزیکی موجود در فلسفه غرب را پر می‌کند؛ چرا که از افلاطون تا کانت فلاسفه‌ی غربی عالم را به دو بخش محسوسات و معقولات تقسیم کرده‌اند. سهروردی تخیل را حد وسط میان عقل و وهم می‌داند. از این رو تخیل آن‌گاه که تحت راهبری عقل است صورت فرشته می‌گیرد و آن‌گاه که غلبه با وهم است به صورت ابلیس ظاهر می‌شود. الگوی سهروردی در تصویر عالم خیال، هم شکاف معرفتی موجود در تفکر غربی را پر می‌کند و هم جایگزین مناسبی از لحاظ محتوا و بینش هنری در عالم نفسانی سینماست تا شکلی بومی پیدا کند. هر چند دغدغه‌ی نگارنده از این تذکار نه بومی کردن هنر مدرن سینما بلکه کشف پتانسیل معنوی موجود در الهیات فلسفی اسلام است؛ برای نمایاندن متافیزیک بر پرده‌ی سینما.

پاورقی‌ها:
1- مارتین هایدگر، متافیزیک چیست؟ ترجمه سیاوش جمادی (تهران: ققنوس، 1383) ص 131.
2- بزرگمهر رفیعا، ماهیت سینما؛ ج (1) (تهران: امیر کبیر، چاپ دوم، 1384)، ص 33.
3- سید مرتضی آوینی؛ آئینه جادو، ج (1)، (تهران: نشر ساقی، چاپ سوم؛ 1399)، ص 116.
4- همان، ص 11.
5- محمد مددپور، سینمای اشراقی (تهران: سوره مهر، 1384)، ص 61.
6- همان، ص 84.
7- ولیام اروین، ماتریکس و فلسفه؛ ترجمه نیما ملک محمدی و شهریار وقفی پور‌(تهران، فارابی، 1385) ص‌68.
8- تعبیری از مارشال مک لوهان.

منابع:
1-استون، برایان پ، مفاهیم مذهبی و کلامی در سینما، ترجمه امید نیک فرجام، تهران: فارابی، 1383، 185
2-سایمون، استفون، الهامات معنوی در سینما، ترجمه شاپور عظیمی. تهران: فارابی، 1383، 190 ص.
3-اروین، ویلیام، ماتریکس و فلسفه، ترجمه نیما ملک محمدی و شهریار وقفی پور. تهران: فارابی، 1385، 195 ص.
4-اسفندیاری، عبدالله، سینما در حوزه معارف دینی. تهران: سوره مهر، 1384، 24 ص.
5-مک کوایل، دنیس، درآمدی بر نظریه ارتباطات جمعی، ترجمه پرویز اجلالی، تهران: وزارت ارشاد، 382 ص.
6-آوینی، مرتضی، آئینه جادو، ج1. تهران: نشر ساقی، چاپ سوم، 1377.
7-مددپور، محمد، سینمای اشراقی. تهران: سوره مهر، 1384.
8-جانستن، رابرت، معنویت در فیلم، ترجمه فتاح محمدی. تهران: فارابی، 1383.
کورز، اشتفان، فلسفه کانت، ترجمه عزت الله فولادوند. تهران: خوارزمی، 1380

نوشته شده در  دوشنبه 88/4/15ساعت  1:55 صبح  توسط عضو گروه شهیداوینی 
  نظرات دیگران()

....ادامه نقد وبررسی معناگرای انحرافی در فیلم ماتریکس...

در فیلم ماتریکس انسان‌های زیادی اسیر در دنیای ذهنی و مجازی هستند که از طرف ماتریکس به آنها القاء می‌شود و شهر ماتریکسی، توده‌ای از توهمات تمامی انسان‌هایی است که آن را در ذهنشان ساخته‌اند و واقعیتی ندارد. در بودیسم هم رنج انسان‌ها بر پایة چرخه‌ای از امیال و آرزوهایی است که انسان را در دایرة تکراری مرگ و تولد دوباره (سمساره / تناسخ) محصور می‌کند و شرط نجات از این «زندان ذهنی» (به گفتة مورفیوس)‌ رسیدن به حقیقتِ این جهان از طریق تأمل و تمرکز است. نادانی دلیلِ گرفتاری انسان‌هاست. در سکانسی که نئو و مورفیوس و ترینیتی به دیدار اوراکل / پیشگو می‌روند و پسرک بودایی، با چشمش قاشق را کج می‌کند، تصریح تصویری و نوع پوشش پسرک و حرف‌های او، وابستگی بیش از حد فیلم به بودیسم را برملا می‌کند.

صحنه‌هایی که نئو برای اولین بار از جهان مجازی به جهان واقعی منتقل می‌شد، از درون لوله‌ای به استخر آبی افتاد و نور را دید و متولد شد، همچون بودا که نور را دید و تولدی دوباره یافت و تبدیل به منجی انسان‌ها از جهان و هم آلودشان شد و به روشنایی رسید. آب هم به صورت نمادین معنای پاکی را می‌رساند. نئو بدون مو و عریان و گیج متولد می‌شود با چشمانی که به گفته مورفیوس «پیش از آن هرگز ندیده‌اند.» در این سکانس نئو در فضای مجازی ماتریکس، مرد تا در دنیای دیگری دوباره متولد شود. (سمسارا یا تناسخ بودایی) البته اشارات بودایی این فیلم بسیار بیش از این است که در این مجال مکفی است.

در کنار ماتریکس نه انیمشن ماتریکس به نام کلی «انیماتریکس» ساخته شد که شش قسمت آن راکارگردانان ژاپنی و سه قسمت را برادران واچفسکی کارگردانی کردند.[9]  از این نه انیمیشن، دو قسمت مستقیماً با تصاویر و داستان‌هایی از کودکان و مردم ژاپن ساخته شد: «انیماتریکس (3) برنامه» که نبردی رزمی بین یک زن و مرد با لباس‌های سنتی رزمجویان ژاپنی را به تصویر می‌کشد که با تمرکز یک طرف،‌ رقیب قوی از میدان بیرون می‌شود و «انیماتریکس (5) فراسو» که داستان معلق ماندن چند پسر بچه و دختر بچه شرقی با تمرینات بودایی را به تصویر می‌کشد. در «انیماتریکس (4) داستان پسر بچه» هم پسرکی با راهنمایی نئو برای فرار از دست سیستم، خودکشی می‌کند و تازه طبق داستان فیلم روحش در تولدی دوباره به حقیقت رسیده است. در «انیماتریکس (1) تجدید حیات دوم، اپیزود یک»‌ و «انیماتریکس (2) تجدید حیات دوم، اپیزود دو» هم، به وضوح نقشه عربستان و قلب آن (حوالی مکه و مدینه) به عنوان شهر اصلی ربات‌های شیطانی تصویر می‌شود که نام صفر – یک را برخود نهاده است سپس نفوذ مسلمین به جنوب بصره و کشتن یک خرمگس جغدوار روی نقشه خاورمیانه توسط یک کارمند سازمان ملل (بخوانید آمریکا)‌ تصویر می‌شود. نکته جالب، پاشیده شدن خون آن خرمگس به صورت هلال (شیعی) روی ایران و عراق می‌باشد که واضح و گویاست. علاوه بر اینکه شهر «صفر – یک» محل تجمع روبات‌‌های شیطانی را هم در قلب شبه جزیره عربستان به تصویر می‌کشد. همچنین در همین قسمت‌های جنگ که شبیه صحنه های جنگ دوم جهانی است و سربازان غالباً غربی، علیه شیطان شریر ماتریکس و روبات‌ها (با مرکزیت عربستان ام القرای جهان اسلام) در حال جنگ هستند شاهدیم که کشیشان مسیحی و راهبان بودای تبتی (پیروان دالایی لاما) به سربازان روحیه می‌دهند تا بتوانند علیه شیطان ماشینی مبارزه کنند! در این فیلم دشمن واضح غربی‌ها بوداییان با مسلمانان نمایش داده می‌شود. بوداییان که در قرن 12 میلادی توسط مسلمین از هند رانده شدند امروز با کمک غربی‌ها علیه اسلام تلاش می‌کنند.

----------------------------------------------------------------------

(9) ماتریکسولوژی پارانویایی،جاناتان رامنی، مجله دنیای تصویر، شماره118، مرداد1382، ص 77 و همچنین: کابوس هفت لایه پرومته(کیش و مات در بیست حرکت به روش انیماتریکس)، حمید کُریلی، مجله دنیای تصویر، شماره 125، دی 1382، ص 68-73.


نوشته شده در  یکشنبه 87/2/8ساعت  2:28 صبح  توسط عضو گروه شهیداوینی 
  نظرات دیگران()

فیلم ماتریکس[1] و انیمیشن ماتریکس (انیما تریکس)، نماد غیر قابل انکاری برای اثبات ارتباط بودیسم و صهیونیسم

این سه گانه پر هیاهو را «برادران واچفسکی» کارگردانی کردند. این دو را زمانی که دو جوان کم تجربه بودند،  «جوئل سیلور» تهیه کننده با سابقه یهودی- صهیونیست، از شرکت یهودی – صهیونیستی «برادران وارنر» قبلاً کشف(؟) کرده بود و تهیه کندگی فیلم «قاتلین»‌ آنها را پذیرفت و سپس در 1999 میلادی باز آنان را برای ساخت پروژه عظیم سه قسمتی «ماتریکس» برگزید و آنان را از گم نامی و جوانی به اوج ثروت و شهرت رساند[2]؛ گرچه مهارت و تلاش پنج ساله آن دو برای کارگردانی سه گانه ماتریکس ستودنی است. فیلم ماتریکس با بودجه فراوانی که تهیه کننده و شرکت سازنده در اختیار کارگردادانانش قرار دادند و با دقت و مدیریت خوب، در جلوه‌های ویژه چندین سال از سایر رقیبان جلوتر بود و از لحاظی انقلابی در جلوه‌های ویژه محسوب می شود.[3]

این فیلم داستانِ اسارت مضاعف انسان مدرن در زنجیرهای تکنولوژی خود می‌باشد. داستانِ فیلم مربوط به 200 سال جلوتر از 1999، سالِ اکرانِ اولین قسمت می‌باشد. یعنی 2199 میلادی در آن دوران، ابر رایانة خبیث و قدرتمندی به نام «ماتریکس / ماتریس» که زمانی ساختة دست بشر و در خدمت انسان بود، بر همة زمین مسلط شده است به جز شهر صهیون (Zion)! اهالی این شهر که از دیدِ ربات‌‌های ماتریکس در زیر زمین پنهان شده‌اند، سفینه‌هایی برای مبارزه با این شیطانِ تکنولوژیک و یارانِ آهنینش گسیل داشته‌اند. یکی از آن سفینه‌ها «نبوکو نزر / بخت النصر» می‌باشد که همنام پادشاه ظالم بابل می‌باشد که یهودیان را بنا به نقل تاریخ نگاری مسلط، آواره کرد. رئیس سفینه، مورفیوس، سیاهپوستی است که انسان‌های اسیر در چنگال ماتریکس را شناسایی می‌کند و هر کدام را که آمادگی دارند، از بند این اهریمن آهنین می‌رهاند. ماتریکس جسد انسان‌ها را در ظرف‌هایی وان مانند در ماده‌ای مغذی غوطه‌ور کرده است و با سیم‌ها و الکترودهایی تمام انرژی بدنِ انسان‌ها را به نفع خود مصادره می‌کند و با سیم‌هایی که به پشت سر اجسادِ بی‌حرکت و مرده‌وار متصل است به مغز آنان چنین القا می‌کند که زنده‌اند و متحرکند و پولدارند و مسلط بر تکنولوژی. در واقع زندگانی معمولی ما به توهم و پوچی و القای مجازی در این فیلم تعبیر می‌شود و فقط افرادی که با شهر صهیون که نماد بیت المقدسی / اورشلیم می‌باشد - در ارتباط باشند، به حقیقت رسیده‌اند. البته رسیدن به این حقیقت با رنج و مشقت زیادی همراه است. وظیفة سفینة مورفیوس این است که ششمین منجی صهیون را در میانِ اجساد بی‌تحرک اسیر در دست ماتریکس بیابد و او را با تأمل و تدققش پس از رنج‌های فراوان بیدار کند (بودا به معنای روشن و بیدار است) و به روشنای حقیقت برساند. مورفیوس، خوب وظیفه‌شناس است. او نئو / آقای اندرسون را که یک هکر کامپیوتری در فضای پوچ مجازی است می‌یابد و بیدارش می‌کند و نئو در راه نجات زایان / صهیون هرچه در توان دارد می‌گذارد؛ البته در ابتدا، خود باور ندارد که منجی است ولی در نهایت با کمک ترینیتی (به معنای تثلیث) که دستیار مؤنثش می‌باشد، به ایمان می‌رسد و حقیقت را با وجود خود می‌یابد و به هیچ و پوچ بودن جهانِ درون ماتریکس شناخت پیدا می‌کند (نیروانا) و در نبرد جانانه‌ای با «اسمیت» (سر دستة محافظان ماتریکس) با فدا شدن خود، شهر مقدس صهیون را نجات می‌دهد و از طرفی اسمیت را هم که در واقع ویروسی کامپیوتری بود، از بین می‌برد و جهانِ ماتریکسی را هم از شرِ اسمیت راحت می‌کند. این فیلم ترکیب عجیبی از عرفان‌های مسیحی و یهودی و بودایی و آخر الزمان صهیونیستی با محوریت شهر محبوب خدا (اورشلیم که در کنار کوه صهیون است) می‌باشد و در جای‌جای خود حرف‌های بسیاری برای گفتن دارد؛ امّا آنچه در این مقال برای ما مهم است پیوند بسیار شدید بودیسم و صهیونیسم در این اثرِ قابل توجه می‌باشد. نئو هم می‌تواند نمادِ مسیح بن داوود، منجی شهر صهیون باشد و هم بودای ششم که طبق عقاید بودائیان قبل از آخرین بودا در پایان جهان است در فیلم هم اشاره می‌شود که ششمین ناجی می‌باشد. به علاوه این ناجی که برای نجات شهر صهیون (که نام جنبش صهیونیسم هم از آن گرفته شده است.)‌[4] جان خود را هم می‌گذارد، اصلاً نشانی از خدا و نبوت ابراهیمی و شریعت ندارد و با تأمل و فهم حقیقت جهان که کلیدی‌ترین آموزه‌های بودایی هستند، به این می‌رسد که جهانی که می‌پنداریم واقعی است جز پوچی و هیچ، چیزی نیست (مقام نیروانا). در الهیات زمینی شدة یهودی – صهیونیستی هم ناجیانی چون موسی و سلیمان و داوود (علیهم السلام) نه به دلیل خدایی بودن و نبوت الاهیشان، که به دلیلِ منجیِ قومِ یهود بودنشان، مورد تمجید قرار می‌گیرند[5] و اساساً الهیات یهودیت فریسی – حاخامی اکنون، الهیاتی زمینی شده بر محور قومیت و نژاد و سرزمین و تورات و تلمود می‌باشد و نه بر اساسِ توحید و نبوّت آسمانی.[6] به علاوه، طبق تعالیم بودا، فقط افرادی حقیقت جهان را درک می‌کنند که با مراقبه و ریاضت معتدل، به تمرکز درست حواس ره‌یابند تا بتوانند به مقام نیروانا برسند. همینطور طبق الهیات یهودیت ماده‌گرای امروز، فقط یهودیان قوم برگزیدة خدایند که بهشت مال آنهاست و سرزمین نیل تا فرات ملک آباء و اجدادی‌شان می‌باشد.

ماتریکس حقیقتا ابزار سینما را در اسطوره سازی پست مدرن و افسانه سرایی صهیونیستی به کار برد و با تبلیغات چند میلیونی و توزیع گسترده در شبکه های بین المللی توزیع و پخش فیلم، مخاطبان زیادی را به خود جلب کرد، تبلیغات و توزیعی که به هر فیلمی در هالیوود اجازه آن را نمی دهند. 

برادران واچفسکی به اعتراف خود از علاقه‌مندان جدی بودیسم هستند.[7] این فیلم، معناگرایی هالیوودی را بسیار خوب به نمایش می‌گذارد. عرفان‌نمایی فیلم، با به کار بردن زبان کنایی معنوی و رازآمیز دو چندان می‌شود: مشکلات اصلی بشر با واژه‌هایی چون کوری، خواب، جهل، رؤیا و تاریکی و شب بیان می‌شوند و راه حل‌ها از طریق واژه‌های بینایی، برخاستن، دانش، نور، سفیدی و روز بیان می‌شوند.[8]


[1] . matrix وanimatrix ؛ برای مطالعه بیشتر ر.ک: سینما و فلسفه، شک گرایی و صهیون(نقد محتوایی فیلم ماتریکس)،مجله معرفت،شماره 85، دی ماه 1383، ص 28-8.

[2] . گفت و گو با جوئل سیلور، مجله دنیای تصویر، شماره 125، ص 64.

[3] . ر.ک: مجله دنیای تصویر، شماره 118، ص81 و مجله دنیای تصویر، ش 125(دی ماه 1382، ص 62 و همچنین: زندگی در دنیای شبکه: نگاهی به مراحل تولید فیلم و خلق جلوه های ویزه سه گانه ماتریکس، کتاب سال ماهنامه سینمایی فیلم، ضمیمه شماره 312، بهمن 1382، ص 240.

[4] . معادل صهیون در انگلیسی Zion و صهیونیسم Zionism می باشد.

[5] . برای مثال به این فقرات عهد قدیم (تورات) مراجعه بفرمائید: سفر اول پادشاهان در جاهای متعددش از جمله باب هفتم که در باره کاخ سلیمان و خصوصیات مادراش می باشد و باب دهم که در مورد ثروت و شهرت سلیمان است و باب یازدهم که در باره دور شدن سلیمان توراتی از خداست! همچنین در بابهای آخر کتاب دوم سموئیل در باب داوود هم نوشته هایی وجود دارد.

[6] . اساساً در فقرات تحریف شده فعلی کتاب مقدس یهود خدا از اتحاد انسانها می ترسد(پیدایش، باب 11، فقره 1-9) و جسمانی است مانند بشر (خروج، باب 29) و دست و پا دارد( خروج، باب24، فقره9-11) و می خنددو گریه می کند و پشیمان می شود(اول سموئیل-فقره11-10) پیامبران خدا هم ضعیف النفس و شهوتران ( دوم سموئیل، باب 11 و پیدایش باب29 و باب 9) و بعضاً بت پرست( اول پادشاهان، باب 11،سفر خروج باب 32) و مقام پرست و زورگو نسبت به خدا(داستان کشتی گرفتن یعقوب با خدا در باب 32 سفر پیدایش) تصویر شده اند. از طرفی معاد هم کاملاً مادی و نژاد پرستانه تصویر می شود که فقط یهودیان در بهشت زمینی محفوظ می شوند.(آشنایی با ادیان بزرگ،ص111-110) تصویر معاد در تثنیه 16:8 و مراش ارمیا18:4 هم کاملاً این جهانی است. در تلمود هم رستاخیز مردگان و جاودانگی روح را به فریسیان نسبت می دهد و صریحاً می گوید صدوقیان آن را قبول نداشتند و کاملاً نژاد پرستانه و یهودمحورانه پیش می رود.ر.ک: گنجینه ای از تلمود، راب دکتر ابراهام کهن(یهودی) ترجمه از انگلیسی امیر فریدون گرگانی، ترجمه و تطبیق با متون عبری: یهوشوع نتن الی، به اهتمام امیر حسین صدر ی پور، زیر نظر یهوداحی، نشر اساطیر، چاپ اول، 1382، تهران،ص 362، بخش رستاخیز مردگان. درباره نزاد پرستی یهودیان و صهیونیست ها و وعده سرزمین موعود هم مراجعه کنید به:« تاریخ یک ارتداد( اسطوره های بنیانگذار سیاست اسرائیل)»، پرفسور روژه گارودی، ترجمه حمید رضا آژیر و حمید رضا شیخی، نشر گوهرشاد، چاپ اول، 1377، تهران. در فرازهای متعدد این کتاب که این دو اسطوره را مستنداً نقد و بررسی کرده است.

[7] . ماتریکسولوژی پارانویایی، جاناتان رامنی درباره ماتریکس، مجله دنیای تصویر، شماره 118،ص 76. همچنین: انجیل به روایت بندگی، باش بیورک، ترجمه مهدی فروتن، مجله نقد سینما(حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی) دوره تازه، شماره8،ص 33.

[8] . در این قسمت استفاده زیادی از این منبع برده ام: « برخیزید! عرفان و بودیسم در فیلم سینمایی ماتریکس»، فرانسیس فلانری و دیلی و راشل واگند، ترجمه مسعود بخشی، مجله سوره، شماره14 در آدرس اینترنتی:  www.rahpouyan.com/article/showart.asp?sid=688&aid=1387

بقیه این مقاله را در پست بعدی بخوانید....


نوشته شده در  یکشنبه 87/2/8ساعت  2:17 صبح  توسط عضو گروه شهیداوینی 
  نظرات دیگران()

شایدفکرکنیدکه چندصباحی ازاتمام سریال کره ای یانگوم می گذرد و این مقاله دیر در این وبلاگ گذاشته شده است، اما فکر کنم نگاه دقیقی که این مقاله به آن فیلم مشهور دارد،ارزش خواندنش را دارد.ترویج بودیسم پنهان وسکولار وهمچنین همیاری بودیسم و زرسالاران معاصر یهودی و مسیحی نکته ای است که ازدیدخیلیها پنهان مانده است وبنده به جدبرآن اصرار می ورزم.البته خواندن متن کامل مقاله عرفان یا حرمان که مجله پویا حدودیک سوم ان را چاپ کرد و بنده تمام ان را خوانده ام، بسیار جذاب است که به زودی در کتابی از نویسنده همین مقاله منتشر خواهد شد....

نقد محتوایی سریال جواهری در قصر (یانگوم بزرگ)

این سریال توسط «چانووک پارک» کاگردان کره‌ای در سال 2004 – 2003 برای شبکه اِم.بی.سی ساخته شد و تولیدش یک سال طول کشید. این اثر 54 قسمتی در بسیاری از کشورهای دنیا به نمایش گذاشته شده است و محبوبیت زیادی یافته است. در سایت معروف سینمای  www.imbd.comاز ده امتیاز، 8/9 امتیاز مثبت گرفته است، در حالی که محبوب‌ترین فیلم در این سایت 9/1 امتیاز از ده امتیاز را گرفته است. دایره المعارف اینترنتی ویکی پدیا، لقب «محبوب‌ترین درام کره‌ای تمام دوران»‌ را به این فیلم داده است.[1] این سریال از نظر جشنواره‌های کن و لوکارنو، لایق گرفتن جایزه تشخیص داده شد و جوایزی گرفت.

یانگوم نام دخترکی است که برای آشپزی در قصر یکی از پادشاهان سلسله Joseon به نام «جیانگ یونگ» وارد قصر می‌شود و رنج‌ها و مشکلات فراوانی را تحمل می‌کند و در نهایت به مقام «یانگوم بزرگ» می‌رسد که سومین مقام برتر درباری (پزشک پادشاه) می‌باشد.

یک انیمیشن هم به همین نام و معروف به یانگوم ساخته شده که مورد استقبال کودکان و بزرگسالان قرار گرفته است. بازیگر نقش اول فیلم، «لی یونگ آئی» اکنون به یک فوق ستاره کره‌ای تبدیل شده است و مانند بسیاری دیگر از این فوق ستاره‌های سینما، تبدیل به عروسکی گیشه پسند و مانکنی برای تبلیغ محصولات شرکت زرسالار «اِل.جی» شده است و از این راه ثروت سرشاری برای خود انباشته است. او در سال 2006 و 2007 به عنوان «مدل سخنگو» برای تمام محصولات «ال.جی الکترونیکس» شد و در ژانویه 2007 لوح تقدیری به خاطر تلاش و موفقیت او در ارتقای محصولات ال.جی (و البته عاملی در افزایش ثروت کمپانی زرسالار ال.جی) گرفت. او قبل از بازی در این سریال پرآوازه هم به عنوانِ زینت بخش مؤنثی برای فروشِ محصولات تجاری به عنوان «بانوی اکسیژن» لقب یافته بود. [2] زندگی او در راه افزایش سرمایه شرکت ها گذشته است و در این فیلم هم مبلغ مکتبی است که با سرمایه داران عالم سر سازش دارد. متاسفانه او در برخی جاها الگوی نسل جدید دختران شده است. تلویزیون در این الگوپردازی نقش به سزایی داشته است. در کشور ما هم این سریال با محذوفات بسیار کم و متاسفانه بدون هیچگونه نقد و تحلیل محتوایی جدی پخش شد.

کره جنوبی، کشوری بودایی حساب می‌شود و با حمایت های بی قید و شرط آمریکا، یکی از مهم ترین پایگاه های آمریکا در جنوب شرق آسیا در کنار چین، رقیب آمریکا و کره شمالی، دشمن امریکا می باشد، به همین جهت سرمایه گذاری مالی و فرهنگی امریکا در این کشور زیاد بوده است. کره، در کنار چین به شدت تحت تأثیر مکاتب عرفانی شرقی قرار دارد. در این سریال تاثیر مکاتب شرقی، خصوصا بودیسم به وضوح نمایان است.

نظام پادشاهی و ارباب رعیتی حاکم در فیلم، مخاطب را بین منفعل بودن و فرمانبرداری یانگوم معلّق می‌گذارد که یانگوم فرمانبرداری و فعال بودن را برمی‌گزیند.[3] او هیچگاه به فکر اصلاح بنیادی سیستم حاکم بر کشورش نیست. او نظام ظالمانه پادشاهی فردی را پذیرفته و در نهایت به اصلاحاتی جزئی در آن رضایت می دهد.  همانطور که بودا نظام سیاسی خاصی ندارد. او با پذیرش نظام ناعادلانه حکومت فردی بر کشورش در فکر انتقام گرفتن از گروه بانو چویی (قاتل مادر و استادش بانو هن) می‌باشد؛ گرچه در نهایت، انتقام فردی نمی‌گیرد و آنها را رسوا می‌کند و پادشاهی را نجات می‌دهد. مادر عالیجناب و تسلط شدیدش بر دربار، نمادی از ظالمانه بودن نظام حکومت خاندان پادشاه بر مردم فقیر است. مادر عالیجناب با دخالت های دائم خود، عرصه را حتی بر یانگوم و عالیجناب تنگ می کند. بارها در این فیلم، فقر ورنج مردم هم در کنار شکوه دربار تصویر می شود، اما یانگم اسطوره ای اصلا به فکر نظام جایگزین نیست و با انگیزه انتقام، سالها رنج را تحمل می کند.

عنصر رنجبار بودن زندگی و همسانی زندگی با رنج دائمی که از آموزه‌های اصلی بودایی است، در این فیلم نمود شاخصی دارد و یانگوم با داشتن یک شخصیت اسطوره‌ای با از خود گذشتگی و پرهیز از بدگویی و دروغ و خودخواهی و دشمنی که از اصول بودیسم محسوب می‌شوند، مشکلات را پشت سر می‌گذارد و کار درست و کوشش درست و سخن درست و کردار درست و عزم درست و ایمان به اینکه درستی راهنمای انسان است، سرلوحه کارهای یانگوم هستند. تمام این موارد  هفت راه اصلی بودا برای داشتن زندگی سعادتمند شناخته می شوند[4] که بدون خدا و معاد و نبوت و راه الهی محال است که بتواند انسان را به سعادت برساند. 

این سریال در ترویج طب سورنی و فرهنگ آسیای شرقی بسیار موفق بود. در این فیلم اکثر غذاهای استفاده شده، گیاهی هستند که تأکیدی بر آموزه‌های بوداست و یانگوم به دنبال قدرت نیست بلکه به دور از نظام طبقاتی دوست دارد در منطقه‌ای در کنار طبیعت با مردم فقیر باشد و به درمان آنها بپردازد. همین ویژگی ها در کنار فداکاری و ایثار و وفاداری که مفاهیمی کاملا دینی هستند، باعث محبوبیت فوق العاده یانگوم شدند. گرچه بحث تناسخ در این فیلم به طور مستقیم نیامده است، امّا فلاش بک ها به گذشته و یادآوری رنج مادر و استاد یانگوم در کنار پردازش خوب رنج های دائمی یانگوم، تاکیدی بر چرخه رنج در این جهان است. اعتقاد به شفا بخشی مجسمة بودا در قسمت چهل و دوم، تصریح شده است؛ آنجا که داگو و زنش (پدرخوانده و مادرخوانده یانگوم) برای اینکه یونسنگ همسر دوم پادشاه -که دوست یانگوم هم می‌باشد- زایمان راحتی داشته باشد، به زحمت تکه‌ای از دماغ مجسمة بودا را از طریق «بانو مین» به «یونسنگ» می‌دهند تا در کنار خود داشته باشد و بتواند زایمان راحتی داشته باشد (این صحنه در تلویزیون ایران سانسور شد.) در این فیلم بودیسم، با ظرافت القا می شد.

در مجموع سبک زندگی و رفتار و افکار این فیلم به مانند مکتب بودایی، هیچ خطری برای سران قدرت سالار جهانی ندارد و حتی فرمانبرداری وفادارانه یانگوم به نظام ظالمانه حکومتی، در مسیر خواسته‌های آنها برای تربیت شهروندان جهانی است. قطعا اگر سریالی قوی تر از این درباره مبارزات ضدآمریکایی مردم کره ساخته می شد، هیچ گاه اجازه چنین تبلیغات جهانی نمی یافت و اینچنین با پخش جهانی روبرو نمی شد.

در این سریال بدون حضور خدا، یانگوم به تنهایی و با تکیه بر قوای بشری خود،‌ عزم جزم کرد و به مقام والای پزشک مخصوص عالیجناب رسید. همین اسوه بی خدا مورد پسند رسانه های مسلط جهان است، الگویی بدون هیچ خدای حقیقی و بدون حضور هر پیامبری و بدون داشتن محتوایی غنی در مقابل نظام های ناعادلانه اجتکاعی که در زندگی موفق است و خیرخواه و فداکار و همنوع دوست هم می‌باشد. دقیقاً همان معنویت و عرفان و سلوک سکولار و عرفی شده و بدون حضور عوامل وحیانی. پروژه‌ای که در تقابل با اسلام پیشرو، بسیار ظریف و بدون ایجاد حساسیت عمل خواهد کرد و قطعاً تأثیرات خود را بر مخاطبان خواهد گذاشت؛ این نوع زندگی نه در تقابل با نظام امپریالیستی و ظالمانه جهانی که در راستای آن می‌باشد. متاسفانه این سریال بدون هیچ نقد محتوایی با دو نوبت پخش در تلویزیون ایران نمایش داده شد.[5]



[1] . www.en.wikipedia.org/wiki/jewel_in_the_palace  با عنوان Dae Jang Geum.

[2] . همکاری مشترک ال جی و «یانگوم»، مجله دنیای تصویر، شماره 175، شهریور 1386، ص17؛ نقد کلی سریال محبوب جواهری در قصر: www.dl4u2010.blogfa.com/post-65.aspx

[3] . نقد تفسیری سریال تلویزیونی جواهری در قصر، سعید عبدالملکی:www.pafa.blogfa.com/post-378.aspx

[4] . آشنایی با ادیان بزرگ، ص 48.

[5] . متاسفانه در فضای سایت ها و وبلاگ ها و نشریات زرد، که امروزه طیف وسیعی از مخاطبان خام را به دنبال خود می کشند، عکس های زننده و مصاحبه های خیالی و حتی اشعاری در رثای این مانکن کره ای منتشر شد. مستی غفلت و بی هویتی و از خودبیگانگی یکی از مهم ترین خصوصیات جهان پس از مدرنیته می باشد که با این سریال روح دوباره ای در جهان و در کشور ما گرفت. حتی برخی مجلات تیترهایی درباره شماره تلفن خصوصی یانگوم و شایعه آمدن او به ایران پخش کردند که نگران کننده بود. باز با تاسف فراوان، تحت تاثیر جو کاذب و فراگیری که «تب یانگوم» فراگیر شده بود،  مسئولان تلویزیون، با خرج زیاد، گروهی را به کره فرستادند و مصاحبه هایی از این شخصیت و سریال یانگوم تهیه و پخش کردند.

منبع: قسمتی از مقاله قسمتی ازمقاله مفصل عرفان یا حرمان(زرسالاری معاصرو رواج معناگرایی شرقی درفیلمهای غربی)، به نقل از مجله فرهنگ پویا، فصلنامه دفتر پژوهش های فرهنگی قم، شماره ششم، زمستان 1386، با اندکی تغییرات تکمیلی.


نوشته شده در  یکشنبه 87/1/4ساعت  2:10 صبح  توسط عضو گروه شهیداوینی 
  نظرات دیگران()

   1   2      >

لیست کل یادداشت های این وبلاگ
سواد رسانه ای درحوزه:تحلیل و برررسی شبکه های اجتماعی و موبایل
معرفی تفصیلی کتاب «اسطوره های صهیونیستی در سینما»
نقد وبررسی چند فیلم ایرانی جدید توسط سعید مستغاثی
نقد وبررسی ابعادشخصیت مرد درسینمای ایران/بررسی\تسویه حساب\
نقد و بررسی انیمیشن ظهور نگهبانان/ rise of guardian
مروری بر فیلم های بازگوکننده جنایات صهیونیسم غاصب درفلسطین اشغال
حقیقتاچرارسانه های آمریکایی نسبت به ایران،اینقدر کینه جو هستند؟!
هالیوودوبازنمایی محرف تاریخ واندیشمندان ایرانی-نقدفیلم پزشک
بررسی سینمای اسراییل[غاصب]:شرق،غرب وسیاست بازنمایی
آشنایی با الکس جونز اندیشمند و منتقد ومستندساز آمریکایی...
[عناوین آرشیوشده]