آغاز سال تحصیلی و حضور دوباره دانش آموزان و دانشجویان در مراکز آموزشی، با سر گرفتن دوباره دغدغه کیفیت و شیوه تدریس و تحصیل همراه است. این دغدغه مقدماتی چون خرید لوازم و ابزار آموزشی مناسب تا محتوای تحصیل که به کتاب ها و جزوات و روش آموزش و همچنین عواقب پس از آن که همان اشتغال و بازدهی آموزش است را در برمی گیرد. این مسائل بر همه عرصه های آموزشی کشور ما سایه افکنده، اما در حوزه تدریس هنر و به خصوص آموزش سینما، وضعیتی نزدیک به فاجعه را شاهد هستیم.
بدون شک ریشه بسیاری از مشکلات موجود در سینما را باید در همین هنرستان ها و دانشگاه ها و دانشکده ها جست وجو کرد. جدای از کیفیت نازل و گاه ده ها سال عقب تر از زمانه تدریس هنر هفتم در مراکز آموزشی کشور، اکثر کتاب ها و جزوه هایی هم که در اختیار هنرجویان و هنرآموزان قرار می گیرد نیز دچار مصائب و لغزش های محتوایی فراوانی هستند. گویا هیچ گونه نظارتی بر مطالب و اشارات این کتاب ها نیست. آنچه در بسیاری از مکتوبات آموزشی سینما گنجانده شده، گواه نوعی غفلت و سهل انگاری از سوی مسئولان مربوطه است که چنانچه ترمیم و جبران نشود، مشکلات سینمای ما همچنان ادامه پیدا خواهد کرد.
چندی پیش به طور اتفاقی جزوه سینمایی یکی از هنرستان های تهران را ورق می زدم. جزوه ای که به همت دبیر محترم همان درس تدوین و نگارش یافته بود. در این جزوه، توضیحات و تفاسیر مفصل و بلندبالا و گاه اغراق شده ای درباره اتفاقاتی که قبل از انقلاب در سینما رخ داده بود نوشته شده است. به سینمای پس از انقلاب که رسیدم، خنده ای تلخ و غمبار بر چهره ام نشست. نویسنده جزوه، وقایع 30 ساله سینمای پس از انقلاب را در یک پاراگراف بسیار مختصر این گونه توضیح داده بود که در این دوره بسیاری از سینماگران برجسته ایران مجبور به ترک وطن یا دست کشیدن از فعالیت شدند و برخی دیگر با محدودیت های فراوانی به کار خود ادامه دادند و البته ژانر جنگی هم به وجود آمد! (نقل به مضمون) این مطلب درباره وضعیت سینمای پس از انقلاب، مربوط به یک شبکه ماهواره ای یا سایت اینترنتی معاند با نظام جمهوری اسلامی نیست، بلکه جزوه رسمی آموزش سینما در یکی از دبیرستان های هنری آموزش و پرورش است. جزوه ای که قرار است هنرمند انقلابی و متعهد و مسلمانی تربیت کند و هنر هفتم را در این کشور اعتلا ببخشد. این تنها یک نمونه اتفاقی است و با مرور سایر منابع تحصیل سینما در نظام آموزشی ایران، همین وضعیت قابل مشاهده است. این جمله عینا از روی یکی از منابع کنکور کارشناسی ارشد رشته هنر که هم اکنون در دست داوطلبان این رشته است نقل می شود: «میرزا ابراهیم صحاف باشی مردی متجدد و مبتکر و آزادی خواه و نخستین بهره بردار سینما در ایران بود.» حال آنکه صحاف باشی یکی از دست اندرکاران سلطنت قاجار و یک فراماسونر شاخص و برجسته بود. به طوری که به نوشته کتاب «تاریخ بیداری ایرانیان» اثر ناظم الاسلام کرمانی، میزا ابراهیم خان صحاف باشی از اعضای انجمن مخفی دوم در عصر مشروطه بود. انجمنی که اهداف فراماسونری را برای اسلام زدایی در ایران دنبال می کرد.
جالب این است که در یکی دیگر از منابع کنکور کارشناسی ارشد رشته هنر، اسامی فیلمسازان نسل انقلاب حذف شده و از میان آن ها تنها از «محسن مخملباف» به عنوان چهره ای مهم و با فیلم هایی تأثیرگذار یاد شده است! این گونه کتاب ها حتی برای تحریف واقعیات مقدسات جعلی خودشان را نیز زیر پا گذاشته اند. مثلا در آن ها از اسکار به عنوان یک مراسم و جایزه بزرگ نام برده شده، اما هیچ اشاره ای به ورود فیلم «بچه های آسمان» به این رقابت نشده است. احتمالا دلیل این نادیده انگاری انتساب سازنده این فیلم به انقلاب اسلامی است.
کسانی که از واقعیت ها آگاه هستند با خواندن و مشاهده این مطالب در کتاب ها و جزوه های آموزشی سینما یکه می خورند و دچار شگفتی می شوند. اما بسیاری از نوجوانان و جوانان که نسبت به واقعیات آشنایی ندارند، نوشته های این کتاب ها حقیقت مسلم فرض می شود. با این اوصاف، فرایند پرورش فیلمساز برخوردار از تعهد و تخصص توأم به دشواری صورت می گیرد و انفصال هنر هفتم با مردم و فرهنگ بومی و انقلاب اسلامی کشورمان یک اتفاق طبیعی محسوب می شود.
ایجاد تحول در آموزش سینما، توقعی آرمانی و بلندمدت است. اما ای کاش مسئولان آموزشی کشورمان، حداقل فکری به حال این کتاب ها و جزوه ها و منابع می کردند. قطعا یکی از ابتدایی و بدیهی و ضروری ترین موضوع هایی که باید در برنامه بومی سازی علوم انسانی در نظر گرفته شود، تجدیدنظر و بازآفرینی این گونه آثار است.
مقاله خوبی از یکی از دانش پژوهان پرتلاش کلاس «تحلیل محتوای رسانه ای» جامعه الزهرای حوزه علمیه قم، با نام «مسیح و مسیحیت در قران کریم» در وبلاگ سینما وصهیونیسم ببینید: http://cinemazion.blogfa.com/post-213.aspx این مقاله پس از سلسله کلاس های «سینما و یهودیت» و «سینما ومسیحیت» نگاشته شده است. در این کلاس ها، با بیان تاریخ و محتوای سینمای هالیوود و چگونگی نگاه آن به ادیان، در چند ترم تحصیلی، آموزش های ساختاری و محتوایی به دانش پژوهان ارائه شده است تا کمبود سواد رسانه ای که در میان منتقدین دیده می شود، به نحوی جبران شود.
متاسفانه متون آموزشی دانشکده های سینما و دانشگاه های هنری ما، اکثرا ترجمه ای و تقلیدی هستند و تکنیک محوری و عدم توجه به محتوای آثار هنری و تاریخ و عوامل سازنده آنها، در آنها موج می زند. زرق و برق سینما نیز از جهتی دیگر باعث شده است که اکثر دانشجویان هنر، به سمت ظواهر سوق داده شوند و از تحلیل دقیق تاریخی و محتوایی بمانند. غربزدگی و عدم جرات نقد جدی آثار غربی، باعث تورم نقدهای تکنیکی غیردقیق شده است. اما بی شک لازمه کار دقیق رسانه شناخت ابزار و اندیشه و محتوا با هم است و بدون هر کدام، کار ناقص خواهد بود. امید که این قبیل نوشته ها حرکتی جدید را باعث شود که لایق نیروهای جوان و متعهد هنرآموز و اندیشه ورز این مرز و بوم می باشد. به امید حضرت حق.