خبرگزاری فارس:شهریار زرشناس از دوستان شهید آوینی درباره آن شهید می گوید: برخی افراد مزور ریاکار که اصلا ماهیت فکری و اندیشه ای و هنری نداشتند و معلوم نیست درحوزه هنری چه می کردند ، بعد از شهادت آوینی اشک تمساح می ریختند.
منبع: فارس: http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=8901231173
خبرگزاری فارس: مسعود فراستی درباره آرای سینمایی شهید آوینی گفت:به نظر من اگر مرتضی بود، صد درصد با سینمای معناگرا هم مخالف بود،؛ چون معناگرا در واقع ادامهی همان تفکر عرفانی، همان تفکر سینمای دینی سینما به علاوهی دین، سینما به علاوهی عرفان، و سینما به علاوهی معنا است
آن چه خواهید خواند متن کامل میزگردی است با حضور حسین مهکام و مسعود فراستی که در همایش ، «آوینی ، متفکر دوران گذار» برگزار شده است. این میزگرد برای نخستین بار و در دو قسمت توسط خبرگزاری فارس منتشر می شود:
*مهکام: ...ضمن عرض عذرخواهی، ظاهراً، به سیاق آنچه در جدول برنامه آمده، اسم کارشناس-مجری بر من نهاده شده است؛ بنابراین، عذر میخواهم که من شروعکنندهی بحث هستم. سؤالم از جناب آقای فراستی، در اولین وهله و اولین ساحت بحث، این است که در ادامهی سخنان جناب آقای معززینیا یکی از مهمترین مفاهیمی که در حوزهی واژگانی مرحوم آوینی طرح شده بحث تکنیک و در واقع تفاوتی است که میان تکنیک به مفهوم ابزار و تکنیک به مفهوم یک ماهیت یا، به واژهی دقیق ایشان، به مفهوم یک شریعت میتوان تفکیک ایجاد کرد یا شأنی میان این دو ساحت قائل شد که حالا در بحث تکنیک به مفهوم ماهیت ایشان وارد ساحتهای عرفانی هم میشوند و بحث حجاب و خرق حجاب را در سینمای اشراقی یا حالا سینمای مستندی که مستمسک بسیار متین ایشان بود مطرح میکنند. خواهشم از آقای فراستی این است که، پیش از اینکه وارد مصادیق چالشی این بحث بشویم، با توجه به سابقهی همکاری و همفکری که ایشان با مرحوم آوینی داشتند و خودشان هم در رسانههای مختلف این موضوع را به وفور بیان کردهاند، دیدگاه خودشان را در این باره بفرمایند تا من وارد مصادق و سؤالات خودم بشوم.
*فراستی: سلام بر همه. من، قبل از اینکه بحث را شروع کنم، اول بگویم که من، بر خلاف حسین، دوران گذار را نمیفهمم. متفکرش را تا حدی میفهمم، ولی دوران گذار را نمیفهمم. آوینی متفکر دوران گذار؛ دوران گذار از چی به چی؟ این را اگر بچهها توضیح بدهند، یک مقدار این سؤال من حل میشود. توضیح میدهید؟
*مهکام: من توضیح بدهم؟ آخر میلمان این بود که آقای معززینیا اینجا خودشان شرف حضور داشته باشند و از شما سؤال کنند. شما خودتان ظاهراً ترجیحتان این بوده است که... منتها الآن از ایشان (معززینیا) سؤال میکنید.
*فراستی: نه، از حسین نپرسیدم، از بچههایی که این عنوان را گذاشتند...
*مهکام: عرض شود که... از کسانی که این عنوان را گذاشتند بپرسید.
*فراستی: اگر خواستید جواب بدهید، من ممنون میشوم. نکتهی دوم، من فکر میکنم که اصلاً این بحثی که الآن داریم راه میاندازیم خیلی بهتر است. حسین هم محدودیت سخنرانی را گفت. سخنرانی اصلاً جواب نمیدهد، اساساً به این دلیل که باید ما مخاطب را یک تودهی بیشکل فرض کنیم و برویم منبر، به سبک دوستانی که معمولاً میروند منبر و پایین هم نمیآیند. همین جور برویم تا ببینیم کی صبح میشود و خسته شویم بیاییم پایین و اصلاً خیلی هم کم به بحث مربوط باشد. این است که سخنرانی امر گویا و توضیحدهندهای نیست و مؤثر هم نیست، جز اینکه مخاطب را میپراند. سه اینکه، در توضیح دوستان، من خیلی خوشاخلاق نیستم؛ یعنی، منتقد خوشاخلاق به حسین میآید، ولی به من نمیآید. چهار اینکه راجع به مرتضی اگر بخواهیم حرفهایی را بزنیم که خیلی کلیشه نباشد، خیلی تکراری نباشد، یک وجوهی را بگوییم که به نظر من خاصتر و به درد بخورتر است؛ باید برسیم به سؤالی که رئیس (مهکام) کرد؛ بحث تکنیک که در صحبتهای حسین اساس آن گفته شد. من به نظرم قبل از این شاید یک مقدمه بخواهد. اینکه اگر ما سینما را ظرف بگیریم یا به قول مرتضی موم بگیریم، همین بلایی سرمان میآید که امروز در ایران آمده است. هر چیزی را میسازیم و برایش هم جلسه میگذاریم، رسانه هم پشت سرمان است و میگوییم که خدامحور هستیم و به همین دلیل معنا تولید کردهایم. حالا آن دوست اهل معنایمان نمیداند که این گیس آشفتهای که دارد نشان میدهد در اسلاموشِن معنایش فقط گیس آشفته است. معنایش چیز دیگری نیست. حداکثر من چشم و ابرو و گیس آشفته و این شنل دراز را میبینم، نه معنایی که احیاناً مدّ نظر فیلمساز عزیز ماست؛ یعنی، وقتی با سینما شوخی کنیم، سینما با ما بدجوری شوخی میکند؛ یعنی، موجود بسیار بیرحمی است، موجود زنده است، بیرحم است و حد و رسم دارد. باید حد و رسمش را بشناسیم، زیاد هم بشناسیم، جوری که حتی کوروساوا در هفتادوچندسالگی میگوید که من هنوز سینما بلد نیستم، اما فیلمساز جوان مسلمان ما در 22 سالگی سینما بلد است و با اولین فیلم میشود هنرمند. من چند مقدمه بگویم شاید بحث را نزدیک کنم به بحث تکنیکی که رئیس (مهکام) پرسید. اول اینکه سینما هنر نیست. خلاص کنم. من نظر شخصیام این است. نظر مرتضی این است که هنر ناب نیست. میگوید هنر ناب نیست و توضیح هم میدهد. توضیح قانعکنندهای هم میدهد. میگوید که سینما رسانه است. وقتی که میگوییم رسانه، مخاطب و پیام سریع منعکس میشود؛ یعنی، سریع میفهمیم که باید از مخاطب و پیام حرف بزنیم. دو اینکه سینما هنر ناب نیست؛ یعنی، هنرِ تکنولوژیک است. هنری که فارغ از تکنولوژی زیست نمیکند. سینما محصول مدرنیته است. مولود مدرنیته است و مدرنیته هم با تکنولوژی به شدت همخوان است، همسنگر است، همجنس است، هممایه است و حتی همغایت است. اینها را که با هم جمع بکنیم... این دیگر نظر مرتضی نیست. این دیگر نظر شخصیام است که برای ایران بهتر است اصلاً نگوییم سینما هنر است. بگوییم که سینما رسانه است. سینما صنعت است و با این صنعت-رسانه و احیاناً هنر -این لغت احیاناً را یک ذره زیرش خط میکشم- چند تا آسیب را از خودمان دور میکنیم:
آسیب اول اینکه چون ما مسلمانیم، پس هر عصایی را بر زمین بزنیم از آن همان تراود که ما هستیم. ابداً چنین چیزی نیست. من در جلسهای، در دانشگاه تهران، دو هفتهی پیش، راجع به "یوسف پیامبر (ع) " صحبت کردم. رئیس یوسف، یعنی آقای سلحشور، میگفت حرفهای فراستی راجع به سینما درست است، اما یک عیب اساسی دارد و این است که دارد راجع به سینما در جوامع انسانمحور حرف میزند و ما اینجا خدامحوریم. حرفهای فراستی یعنی اینکه خدا نیست و معنویت هم نیست، وقتی که میگوید فرم غالب است تا معنا، وقتی میگوید که از درون فرم است که باید معنا تولید شود. من هم که چون خوشاخلاق نیستم گفتم اصلاً خدا نیست. با این میزان دانش از این مدیوم خدا اصلاً نیست. خدا وقتی در این مدیوم هست که ما دانش داشته باشیم. بیدانشی در این مدیوم یعنی بیخدایی. حالا هر قدر هم به خودمان بگوییم که ما مسلمانیم، خدامحوریم و غیره و غیره. آن وقت سینما از ما کولی میگیرد، به جای اینکه ما از سینما کولی بگیریم. دوستان مسلمان فیلمساز ما که در حال حاضر فعالیت دارند فکر میکنند سینما یابو است. حسین مؤدبانهاش را گفت. من یک خرده بیادبانهترش را بگویم که شاید به ذات قضیه نزدیکتر باشد. سینما یابو نیست دوستان؛ یعنی، یابویی که هر باری را روی شانهاش یا روی پشتش بگذارید برود تا هر جایی که شما بخواهید. با این تفکر آن وقت فیلمهای تبلیغاتی انتخاباتی هم هنر میشود. آن وقت یوسف پیامبر هم هنر میشود. آن وقت هر چیزی که ما به خودمان بگوییم اینها هم جزو هنر قلمداد میشود. شوخی نکنیم دیگر... و بعد صاحبش هم میشود هنرمند. نه آن صاحب هنرمند است، نه این آثار هنرند. این آثار در حد سرگرمی متوسط هم نیستند، پایین متوسطاند؛ یعنی، کار رسانه را هم خوب انجام نمیدهند، حتی اگر آثار برتری هم داشته باشیم، چون ما هنوز با سینما اُخت نیستیم و نگاهمان هم درست نیست. همچنان که نگاهمان از تکنولوژی درست نیست. تکنولوژی در واقع ابزار نیست، فرهنگ است. ابزار در واقع تجلی و ظهور بخشی از قسمتهای تکنولوژی است که با خود تکنولوژی یکی نیست. فرهنگ (حالا به زعم مرتضی) شیئیتیافته یا فرهنگ عینیتیافته، به نوعی، با خودش همهی ذات و عوارض و حد و رسم معین فرهنگ را میآورد که الزاماً در ابزاری که تولید کرده است نیست؛ یعنی، اگر ما یک ماشین آمریکایی مدل جدید را خریدیم و سوار شدیم، این به این معنی نیست که ما مثل آمریکاییها بلدیم از این ماشین استفاده کنیم، با فرض اینکه رانندگی هم بلدیم. بلدیم چهار تا دکمهی کامپیوتر را هم فشار بدهیم و چت کنیم و اینترنت برویم و برگردیم، ولی همچنان کامپیوتر بر ما غالب است و من حتی یک ذره واژههای بیادبانهتری هم راجع به کامپیوتر در ایران دارم که فکر میکنم اساساً کامپیوتر در ایران بیشتر خودارضایی است تا چیزی را از آن خود کردن، برای اینکه ما فرهنگ این را هنوز یاد نگرفتهایم و هنوز بردهی آن هستیم، به جای اینکه آن بشود بردهی ما. از این زاویه، شاید به بحث تکنیک الآن نزدیکتر بشویم. یک نکتهی دیگر باقی میماند در بحث مخاطب و بعد میرویم سراغ بحث تکنیک. آن نکته این است که اصولاً به چیزی ما میتوانیم بگوییم هنر، به خصوص در این مدیوم بیرحم لعنتی بسیار اوبژکتیو و نه سوبژکتیو، که زمان بر آن بگذرد و این زمان... اگر یک اثر خوب یا بدی را... الآن گفتیم از این فیلم خوشمان میآید... مثلاً مرتضی گفته که "عروس " فیلم خوبی است. حالا کلی هم ملاحظه کرده و این را گفته است. این اصلاً به این معنی نیست که "عروس " فیلم هنریای است. یا اصلاً من گفتهام "عروس " فیلم خوبی است. الآن بر این نظر نیستم "عروس "، که میگویم فیلم خوبی است، فیلم هنریای است. اصلاً به این معنی نیست، برای اینکه تعریفم را از سینما روشن کردم؛ تعریفم از سینما این نیست که سینما مساوی با هنر است. با این حساب، هر چه را من بگویم خوب است یعنی هنر است دیگر. مخاطب عام و خاص باید توأمان باشند. مرتضی بهدرستی علیه تفکر ضد مخاطب عام شمشیر کشیده است، خیلی جاها، به خصوص در آن سمینار بعد از انقلاب که به شدت در اقلیت بود و اذیت شد، هو شد، به او توهین شد، اما به نظر من قدرتمندانه بازی را برد؛ یعنی، تاریخ نشان میدهد که بازی را مرتضی برده است، نه آنهایی که آنجا بودند. آنجا مرتضی بهشدت بر مخاطب عام داشتن این مدیوم تکیه میکند و توضیح میدهد که این به فعلیت نمیرسد، مگر با مخاطب عام. یک فاصلهی خوبی هم میگیرد با کسانی که فکر میکنند مخاطب عام یعنی همه چیز. میگوید حتماً مخاطب عام معنیاش این نیست که هر فیلمی را که مخاطب عام پذیرفت خوب است، اما حرکت را از مخاطب عام میداند؛ یعنی، حرکتکردن فیلمساز باید از زاویهی مخاطب عام باشد، نه مخاطب خاص. تفاوت چیست؟ تفاوت این است که وقتی ما از مخاطب خاص حرکت میکنیم در حیطهی مدرنیسم گرفتاریم؛ یعنی، در آن حد و رسمی که مدرنیسم برای ما کشیده است محصوریم و خودبهخود ما خاصیم و مردم عاماند و ما بیربط با قضیهایم و در چنبرهی سینما، به عنوان محصولی از مدرنیته یا مولود مدرنیته، اسیر خواهیم بود. این مخاطب خاص، غیر از توهینی که به مخاطب عام میکند، که اصولاً روشنفکرزدههای ما این کار را میکنند، در فرنگ کمتر و در ایران خیلی بیشتر، دیگر اصلاً احتیاج پیدا نمیکند... و ادعای این هم دارند که ما میخواهیم مخاطب عام را تربیت کنیم. وقتی شما به مخاطب عام محل نمیگذارید و برای او فیلم نساختهاید که نمیتوانید تربیتش کنید. پس، این اصلاً به کل بحث شوخیای است. مخاطب خاص در ایران، به نظر من، بهکل بیمعناست. به همین دلیل، سینمای خاص هم بهکل بیمعناست. سینمای خاص شامل فیلمهای سینمای مستقل آمریکا، فیلمهای سینما تِکی اروپایی، فیلمهای توروفوئی، فیلمهای گداری و فیلمهایی است که من هم از بسیاریشان خوشم میآید و فقط در جوار سینمای عام به وجود میآید. در کنار سینمای عام، به طور طبیعی، به وجود میآید و مخاطب خاص هم در کنار مخاطب عام شکل میگیرد، زنده میماند، افتخار هم نمیکند که مخاطب عام نشده است. این مقدمهی این بحث است که ما نگاهمان را به این پدیده، که اساسش و ذاتش با مخاطب است، عوض کنیم؛ یعنی، اگر همهی هنرها بتوانند منتظر بمانند تا مخاطب آنها را کشف کند، سینما نمیتواند این کار را بکند؛ یعنی، نقاشی، موسیقی، ادبیات و، در مدیوم غیرِ هنر، فلسفه میتواند منتظر بماند تا مخاطب پیدا کند و مخاطب آن را کشف کند. سینما از این شانس بهکل بیبهره است. ذات سینما ارتباط بلافصل با مخاطب است. این را اگر بفهمیم، از خیلی از این دامهای روشنفکری و از این فیلمهای مزخرف معناگرا، جشنوارهای، ارزشی، و همهی اینها خلاص میشویم. اگر نفهمیم، هیچ چیز از سینما نفهمیدهایم. سینما و تا حد زیادی هم تئاتر اصلاً این شانس را ندارند که مخاطب آنها را در پروسهای از زمان کشف کند. یعنی چه؟ یعنی آدمی مثل کوروساوا در 70 سالگی خودکشی میکند، برای اینکه یک فیلمش نفروخته است. سینما یک همچین چیزی است. اصلاً شوخی ندارد. برگمانی که شما از یک زاویه او را به عنوان بدترین سینماگر روشنفکر میشناسید -البته من خیلی طرفدارش هستم- میگوید که اگر مخاطب عام نباشد، من بیخود میکنم فیلم بسازم و میگوید من هر بار سعی میکنم که مفاهیمم را سادهتر و درستتر بگویم، برای اینکه آن آدمی که بلیط خریده است هیچ گناهی ندارد. فیلم من باید برای او باشد. اصلاً باورت نمیشود که برگمان، چنین روشنفکری که واقعی است و مثل مال ما دروغی نیست، این قدر به مخاطب عام اعتقاد دارد. خُب، پس، خاص در کنار عام شکل میگیرد، هستی میگیرد، ادامه میدهد و اصلاً خاص عام میشود، عین رابطهی بین سنت و نوآوری. اگر نوآوری نتواند به سنت تبدیل شود، نوآوری نیست؛ یعنی، دیالکتیکش درست در همین است. سنت اگر بخواهد به وجود بیاید، هستیاش را ادامه بدهد و به سنتبودنش ادامه دهد، باید مرتب نوآوری بشود و نوآوری اگر بتواند نوآوری باشد، حتماً باید در جوار سنت به وجود بیاید و از سنت تغذیه کند و سنت بشود؛ یعنی، عرف خاص باید به عرف عام تبدیل بشود، وگرنه از بین میرود. پس، هر نوآوری، هر عرف خاص، یا هر مخاطب خاصی باید اولاً در جوار عام به وجود بیاید، نه در تضاد با عام و ثانیاً بتواند سمتوسوی عام پیدا کند. این بحث به ما کمک میکند تا خیلی از نگاههای مرتضی، به خصوص دربارهی موضوع مخاطب را، که در صحبتهای حسین نبود، پی بگیریم و یک خرده مجموعهی کاملتری از مرتضی را بفهمیم و، وقتی میگوییم تکنیک، متوجه این بشویم که مرتضی بحثش از تکنیک صرفاً فن نیست. تکنیک ترجمهی لغت فن است، در زبان مدرن. در زبان کهنتر و قدیمتر این طور نیست. اگر تکنیک را فقط فن و مهارتهای فنی بگیریم، همان چیزی هست که باید رفت در کلاسها و در تجربه یاد گرفت و تمام. مرتضی معتقد است یک سطح تکنیک موجود است و یک جان تکنیک. او مجموعهی این دو تا را تکنیک میداند. جان تکنیک بخشاً ذوق هنری هم شاملش میشود، نه فقط مهارت فنی و یادگیری فن. مجموعهی اینها را تکنیک میگویند و سینما را هم... حالا دیگر رسیدیم به سؤال رئیس. حالا اگر سؤالت را بگویی، درستتر جواب میدهم.
*مهکام: من آخر در همین فرمایشات شما تناقضاتی میبینم. اجازه بدهید که شما بحثتان را بفرمایید بعد من وارد تناقضات بشوم.
*فراستی: نه، نه، خوب است. اول این تناقضها را بگویید بعد وارد بحث جدید بشویم.
*مهکام: عرض شود ببینید آنچه شما میفرمایید دربارهی بحث تکنیک در دیدگاه مرحوم آوینی بهگونهای همان چیزی است که من هم در سؤال طرح کردم. ایشان تکنیک را به دو مقولهی ابزار به مفهوم آنچه از تکنیک تصویر میشود، یعنی ابزار تکنیکی، و تکنیک به مفهوم ماهیت اندیشهای در واقع تفکیک میکند و در آن مصاحبهی مفصلشان با امید روحانی، یک سال پیش از شهادتشان، که در اردیبهشت 71 در مجلهی فیلم چاپ شد، ایشان این جمله را به صراحت فرمودند که فیلمی که دارای تکنیک نباشد، از نظر من، اصلاً فیلم نیست، حتی اگر بخواهد متعالیترین افکار بشری را القا بکند. اگر تکنیک را درست رعایت نکرده باشد، به دام ابتذال میافتد. اما شما الآن در میان فرمایشاتتان روی صنعتیبودن سینما تکیه کردید و از شما میخواهم که این فکت را بدهید که کجا مرحوم آوینی فرمودند سینما هنر نیست، بلکه صنعت است. این آیا برداشت شماست یا گزارهای است از ایشان؟ خواهش میکنم که ارجاعش را بفرمایید و اگر به این مقوله برسیم که سینما صنعت است، پس چطور ممکن است که مرحوم آوینی آنجا میان تکنیک به مفهوم صنعت و تکنیک به مفهوم ماهیت فلسفی تفکیک قائل میشوند و بعد میفرمایند که به مفهوم تکنیک -از منظر فلسفی- اگر فیلمی دارای تکنیک نباشد، از نظر من اصلاً سینما نیست و آنجاست که مثال فیلم "عروس " را میزنند و اتفاقاً معتقدند که فیلم "عروس "، آن طور که من فهمیدم از فرمایشات ایشان، بیشتر از اینکه متکی به صنعت فیلمسازی باشد، متکی به تکنیک با ماهیت فلسفی اخلاقمدارش است. من این تناقض را در فرمایشات شما نتوانستم هضم کنم. خواهش میکنم که دربارهاش توضیح دهید. ضمن اینکه آن مقولهای که سینما هنر نیست، بلکه صنعت است هم ارجاعش را به بیانات مرحوم آوینی بفرمایید که کجا میشود آن را پیدا کرد؟
*فراستی: من به دقت گفتم کجا نظر من است و کجا نظر مرتضی. مرتضی میگوید که سینما هنر ناب نیست. من عرض کردم که اصلاً، به نظر من، سینما هنر نیست؛ مگر احیاناً خیلی خیلی بااحتیاط بتوانیم این را بگوییم که در ایران بهتر است این را هم نگوییم. بعد توضیح دادم و عوارضش را هم گفتم. اینکه عرض کردم سینما صنعت است، رسانه است و بعد هنر معنیاش این است که... این تناقض نیست. این چیزی است که مرتضی عیناً گفته است؛ رابطهی صنعت، رسانه و هنر را در همان مقالهی تکنیک در سینما گفته است. بر وجه رسانهایبودن سینما تأکید کرده و بحث مخاطب و پیام را گفته است و بحث مخاطب را هم از دل این به درستی در مقالهی سینما مخاطب و کدام سینما و سینما، مردم درآورده و آنجا هم این را روشن کرده است. چیزی که مرتضی راجع به تکنیک میگوید، به نظر من میآید، چیزی نیست که رئیس (مهکام) راجع به "عروس " فهمیده است. ابداً معتقد نیستم که مرتضی... آن مقاله را من خودم اِدیت کردم و با مرتضی سر آن بحث کردم. من هم همان موقعها یک مطلب مثبت راجع به "عروس " نوشتم، ولی با حد و رسم خیلی بیشتر از مرتضی، یعنی با محدودیت بیشتر. اگر یادتان باشد، عنوانی که مرتضی برای آن مقاله گذاشته سینمای مطلوب است، امضا هم مرتضی آوینی نکرده است...
*مهکام: البته من مصاحبهی ایشان با امید روحانی را عرض میکنم، نه مقالهای که شما میفرمایید...
*فراستی: این مقاله اصلیتر از مصاحبه است. این مقاله در واقع تحریر کامل نقد است. در مصاحبه با امید سه چهار جمله بیشتر راجع به "عروس " نیست.
*مهکام: من فکر میکنم خیلی بیشتر از این حرفهاست. یک نگاه مجددی بفرمایید. یک چیزی حولوحوش چهار صفحه، در صفحهبندی مجلهی فیلم، ایشان راجع به تکنیک صحبت کرده و ارجاعاتی که به فیلم "عروس " داده تقریباً در تمام این چهار صفحه، در جاهایی، تکرار شده است.
*فراستی: مجموع ارجاعاتی که به "عروس " میدهد، به نظرم، بیشتر از سی خط نمیشود. مطلبی که راجع به این مسئله نوشته خیلی نقد مفصلتر و گویاتری است. بحث مرتضی اساساً سر "عروس " این هست که... یک جاهایی را من قبول ندارم؛ یعنی، این جاها دیگر نظر خودم است...
*مهکام: خُب، پس، بگویید که ما متوجه بشویم کجا نظر شماست؟
*فراستی: هنوز به آن قسمت نرسیدم. "عروس " به سمت سینمای مطلوب است، اساساً نه از زاویهی اینکه "عروس " بخشاً اخلاقگراست، فیلم فارسیای است که به دلیل اخلاقگرابودن و تحولی که در شخصیت میشود از فیلم فارسی جدا میشود.
*مهکام: این نظر شماست؟
*فراستی: بله، نظر من است. او ابداً برای "عروس " ماهیت فلسفیای که رئیس میگوید قائل نیست. در بحث با امید به این اشاره شده است، ولی به نظرم میآید در مجموعهی مطلب "عروس " او و آن مصاحبه به اینجا نمیرسیم که "عروس " سینمای مطلوبی است، هم با نگرش فلسفی و هم با نگرش تکنیکی که مرتضی با آن فاصله میگیرد که "عروس " بر این تکنیک استوار نیست، بلکه با نگرش فلسفی حاکم بر این تکنیک دارد پیش میرود.
ادامه دارد ... پاسداشت دو سردار جبهه های فرهنگی و نظامی انقلاب اسلامی (43)
منبع: فارس: http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=8901231212