از اسطوره سازي تا اسوه سوزي
سينماي جنگ، يكي از ژانرهاي ديرپا و مهم تاريخ سينماي جهان است. به طوري كه با مروري بر تاريخ سينما مي توان ديد كه تنها سه سال بعد از اختراع سينما توسط برادران لومير بود كه نخستين فيلم جنگي با عنوان «به نام ملكه» به كارگرداني رابرت پل ساخته شد. همچنين مدت زيادي از اين زمان نگذشت كه فيلم «تولد يك ملت» به كارگرداني گريفيث به منصه ظهور رسيد. سينما در يك قرن گذشته يكي از وسائل به ثبت رساندن و ارائه تحليل و تحريف جنگ ها بوده است.
در ايران نيز با در گرفتن جنگ تحميلي هشت ساله، يك ژانر جديد در سينماي ايران به وجود آمد؛ سينماي دفاع مقدس، همزمان با فتوحات و گشايش هاي رزمندگان اسلام در ميدان مبارزه نظامي به عنوان يك فتح فرهنگي متولد شد. زيرا سينماي دفاع مقدس يك ژانر منحصر به فرد و كاملا بومي است و نمي توان آن را با ژانر جنگي در سينماي ساير ملل جهان مقايسه كرد. دليل اصلي اين تمايز به متفاوت بودن جنگ دفاعي ما با ساير جنگ هاي جهان مربوط مي شود. به همين دليل هم فيلم هايي كه در آن دوره تحت عنوان سينماي دفاع مقدس ساخته شدند، شاخص هايي كاملا ويژه و خاص داشتند.
بدون شك سينماي دفاع مقدس، يكي ...... ادامه را ببينيددد ....
اين گرايش در فيلم «نبرد لس آنجلس» نيز ديده مي شود. اين فيلم نيز به كارگرداني هم در ژانر جنگي قابل تقسيم بندي است و هم تخيلي و يك فيلم كاملا تجاري و براي مخاطب عام و تفريح طلب محسوب مي شود. در اين فيلم هم موجودات ناشناخته اي به زمين حمله مي كنند و امنيت انسان ها را به خطر مي اندازند، اما اين ارتشي هاي آمريكايي هستند كه مردم را نجات مي دهند.
سينماي جنگي آخرالزماني
يكي از جريان هاي اصلي سينماي آمريكا در سال هاي اخير، فيلم هاي آخرالزماني بوده اند. فيلم هايي كه ماجراهايي .... ادامه را ببينيد.... اين مطلب در فصلنامه «پلاک هشت» منتشر شده است.
آغاز سال تحصيلي و حضور دوباره دانش آموزان و دانشجويان در مراكز آموزشي، با سر گرفتن دوباره دغدغه كيفيت و شيوه تدريس و تحصيل همراه است. اين دغدغه مقدماتي چون خريد لوازم و ابزار آموزشي مناسب تا محتواي تحصيل كه به كتاب ها و جزوات و روش آموزش و همچنين عواقب پس از آن كه همان اشتغال و بازدهي آموزش است را در برمي گيرد. اين مسائل بر همه عرصه هاي آموزشي كشور ما سايه افكنده، اما در حوزه تدريس هنر و به خصوص آموزش سينما، وضعيتي نزديك به فاجعه را شاهد هستيم. بدون شك ريشه بسياري از مشكلات موجود در سينما را بايد در همين هنرستان ها و دانشگاه ها و دانشكده ها جست وجو كرد. جداي از كيفيت نازل و گاه ده ها سال عقب تر از زمانه تدريس هنر هفتم در مراكز آموزشي كشور، اكثر كتاب ها و جزوه هايي هم كه در اختيار هنرجويان و هنرآموزان قرار مي گيرد نيز دچار مصائب و لغزش هاي محتوايي فراواني هستند. گويا هيچ گونه نظارتي بر مطالب و اشارات اين كتاب ها نيست. آنچه در بسياري از مكتوبات آموزشي سينما گنجانده شده، گواه نوعي غفلت و سهل انگاري از سوي مسئولان مربوطه است كه چنانچه ترميم و جبران نشود، مشكلات سينماي ما همچنان ادامه پيدا خواهد كرد.چندي پيش به طور اتفاقي جزوه سينمايي يكي از هنرستان هاي تهران را ورق مي زدم. جزوه اي كه به همت دبير محترم همان درس تدوين و نگارش يافته بود. در اين جزوه، توضيحات و تفاسير مفصل و بلندبالا و گاه اغراق شده اي درباره اتفاقاتي كه قبل از انقلاب در سينما رخ داده بود نوشته شده است. به سينماي پس از انقلاب كه رسيدم، خنده اي تلخ و غمبار بر چهره ام نشست. نويسنده جزوه، وقايع 30 ساله سينماي پس از انقلاب را در يك پاراگراف بسيار مختصر اين گونه توضيح داده بود كه در اين دوره بسياري از سينماگران برجسته ايران مجبور به ترك وطن يا دست كشيدن از فعاليت شدند و برخي ديگر با محدوديت هاي فراواني به كار خود ادامه دادند و البته ژانر جنگي هم به وجود آمد! (نقل به مضمون) اين مطلب درباره وضعيت سينماي پس از انقلاب، مربوط به يك شبكه ماهواره اي يا سايت اينترنتي معاند با نظام جمهوري اسلامي نيست، بلكه جزوه رسمي آموزش سينما در يكي از دبيرستان هاي هنري آموزش و پرورش است. جزوه اي كه قرار است هنرمند انقلابي و متعهد و مسلماني تربيت كند و هنر هفتم را در اين كشور اعتلا ببخشد. اين تنها يك نمونه اتفاقي است و با مرور ساير منابع تحصيل سينما در نظام آموزشي ايران، همين وضعيت قابل مشاهده است. اين جمله عينا از روي يكي از منابع كنكور كارشناسي ارشد رشته هنر كه هم اكنون در دست داوطلبان اين رشته است نقل مي شود: «ميرزا ابراهيم صحاف باشي مردي متجدد و مبتكر و آزادي خواه و نخستين بهره بردار سينما در ايران بود.» حال آنكه صحاف باشي يكي از دست اندركاران سلطنت قاجار و يك فراماسونر شاخص و برجسته بود. به طوري كه به نوشته كتاب «تاريخ بيداري ايرانيان» اثر ناظم الاسلام كرماني، ميزا ابراهيم خان صحاف باشي از اعضاي انجمن مخفي دوم در عصر مشروطه بود. انجمني كه اهداف فراماسونري را براي اسلام زدايي در ايران دنبال مي كرد.جالب اين است كه در يكي ديگر از منابع كنكور كارشناسي ارشد رشته هنر، اسامي فيلمسازان نسل انقلاب حذف شده و از ميان آن ها تنها از «محسن مخملباف» به عنوان چهره اي مهم و با فيلم هايي تأثيرگذار ياد شده است! اين گونه كتاب ها حتي براي تحريف واقعيات مقدسات جعلي خودشان را نيز زير پا گذاشته اند. مثلا در آن ها از اسكار به عنوان يك مراسم و جايزه بزرگ نام برده شده، اما هيچ اشاره اي به ورود فيلم «بچه هاي آسمان» به اين رقابت نشده است. احتمالا دليل اين ناديده انگاري انتساب سازنده اين فيلم به انقلاب اسلامي است.كساني كه از واقعيت ها آگاه هستند با خواندن و مشاهده اين مطالب در كتاب ها و جزوه هاي آموزشي سينما يكه مي خورند و دچار شگفتي مي شوند. اما بسياري از نوجوانان و جوانان كه نسبت به واقعيات آشنايي ندارند، نوشته هاي اين كتاب ها حقيقت مسلم فرض مي شود. با اين اوصاف، فرايند پرورش فيلمساز برخوردار از تعهد و تخصص توأم به دشواري صورت مي گيرد و انفصال هنر هفتم با مردم و فرهنگ بومي و انقلاب اسلامي كشورمان يك اتفاق طبيعي محسوب مي شود.ايجاد تحول در آموزش سينما، توقعي آرماني و بلندمدت است. اما اي كاش مسئولان آموزشي كشورمان، حداقل فكري به حال اين كتاب ها و جزوه ها و منابع مي كردند. قطعا يكي از ابتدايي و بديهي و ضروري ترين موضوع هايي كه بايد در برنامه بومي سازي علوم انساني در نظر گرفته شود، تجديدنظر و بازآفريني اين گونه آثار است.
اين يادداشت در روزنامه کيهان چاپ شده است.
سلام عليکم
وب تون عاليه اما سرچر نداره!
لطفا زحمتش رو بکشيد...