سفارش تبلیغ
صبا ویژن
گزارش رجانیوز از اکران خصوصی و نقد فیلم «آلزایمر» با حضور اساتید فلسفه:
حکمت: بارها با "آلزایمر" گریستم/ معتمدی: سینما با مضمونش، دینی نمی‌شود
استاد صادقی رشاد: معتمدی حقیقت خودش را متجلی کرده است.
 فیلم سینمایی «آلزایمر» آخرین ساخته احمدرضا معتمدی روز جمعه با حضور اساتید فلسفه و اهالی سینما در حوزه هنری نمایش داده و نقد شد. به گزارش رجانیوز، معتمدی به سنت همیشگی‌اش، از اساتید فلسفه و اهالی سینما دعوت کرد تا به اتفاق، آخرین ساخته‌اش را تماشا و نقد کنند. نویسنده و کارگردان آلزایمر که فیلمش دیپلم افتخار بهترین فیلمنامه، سیمرغ بلورین بهترین بازیگر مرد و دیپلم افتخار بهترین بازیگر زن را از جشنواره فیلم فجر امسال گرفت، در کنار سینما، فلسفه تدریس می کند.در این نشست، اساتیدی مانند دکتر غلامحسین ابراهیمی دینانی، حجت الاسلام دکتر رشاد، دکتر حمیدرضا آیت اللهی، دکتر بیژن عبدالکریمی، دکتر نصرالله حکمت، دکتر ابراهیم فیاض، دکتر اکبر جباری، دکتر حسن بلخاری، دکتر صالح بک، دکتر ضیغمی، دکتر بهروز فرنو، دکتر محمد رعایت، دکتر رستگاری، دکتر ردایی و دکتر حمیدیه حضور داشتند. علاوه بر این، برخی از اهالی سینما مانند جعفری جوزانی کارگردان و مهدی هاشمی بازیگر فیلم نیز حضور داشتند.پس از تماشای فیلم، میزگرد نقد آلزایمر در دو دور برگزار شد و به ترتیب جباری، معتمدی، رشاد، عبدالکریمی، حکمت، ردایی، حمیدیه و جوزانی به بحث پیوستند.آنچه می خوانید گزارش کاملی از این نشست است که رجانیوز به صورت اختصاصی آن را منتشر می‌کند.

احمدرضا معتمدی (کارگردان سینما، دانشجوی دکترای فلسفه غرب دانشگاه تهران، مدرس سینما در دانشگاه): سینما با مضمونش، دینی نمی شود

با عرض سلام خدمت اساتید و میهمانان و تشکراز اینکه این فرصت را در اختیار ما گذاشتند که همه به تماشا آمدیم و این فرصت را برای ما ایجاد کردند. من راجع به فیلم صحبتی ندارم و صحبت را به دوستان می‌سپارم، فقط یکی دو نکته را به عنوان مقدمه عرض می‌کنم. افسوس این سی‌وچند سالی که از دست دادیم و می‌توانستیم در نقطه‌ی خیلی مستحکم‌تری در ارتباط با هنر باشیم. انقلابی که مدعی انقلاب فرهنگی هست و کشف نکند که چگونه از طریق زبان با جهان ارتباط برقرار کند، انقلابی که متکی به دینی است که معجزه‌ی آن معجزه‌ی زبانی است و با این ادعا به عرصه‌ی جهان امروز پا گذاشته و فراموش شود. عبارتی از تیتوس بورکهارت یادداشت کردم که مشکل اصلی پیگیری هنر در این سال‌های گذشته بوده، (البته در تمام رشته‌‏ها ولی رسانه بیشتر از همه چون برای ما یک مقوله‌ی‌ ناشناخته‌ای بود) او اشاره می‌کند: «متأسفانه مورخان هنر، هنری را دینی تلقی می‌کنند که مضمون آن دینی باشد» درحالی‌که اساساً هنر فرم و صورت و زبان است و ما باید یاد بگیریم که چگونه یک محتوا را در یک فرم بریزیم. به قول هگل، هنر یا سنگ است یا رنگ است و یا ونگ، یعنی یکی از این سه تاست، یعنی با سنگ مجسمه درست می‌کنند و معماری می‌کنند، با رنگ و نور سینما درست می‌شود و با ونگ موسیقی و بقیه‌ی هنرهای دیگر. قفل این رسانه کجاست؟ آن کسی که کلیدها در اختیار خودش است هم او قفل‌ها را می‌زند، و ما فکر می‌کنیم قفل‌ها را یکی دیگر زده و کلیدها دست دیگری است. متأسفانه ما به سمت مضمون گرایش پیدا کردیم. یک قصه‌ی دینی انتخاب کنیم لابد هنرمان دینی می‌شود و یک عده هم در سینما و در جریان روشنفکری سراغ ساختارها و زبان‌هایی رفتند که زبان هنر بود و به نظر من این کار خطرناک‌تری بود که صورت گرفت. مثلاً انتخاب زبان نئورئالیسم برای محتویات دینی ما، یعنی رئالیسم جدیدی را که برمبنای پدیدارگرایی استوار شده، ما بیاییم برای آن لحظه‌های دیداری انتخاب کنیم، یعنی درست نقطه‌ی مقابل. چگونه می‌شود از راه کج به منزل رسید، نمی‌دانم.

سی‌وپنج سال پیش یادم هست که مجله‌ی تماشا می‌خواندیم که رادیو تلویزیون ملی ایران چاپ می‌کرد. مقالات آقای مارشال مک‌لوهان چاپ می‌شد و ایشان یک عبارتی را به کار برده بود که رسانه پیام است، من همیشه فکر می‌کردم چگونه ممکن است رسانه پیام باشد، چون ما همیشه یک تفکر کلیشه‌ای داریم که احتمالاً رسانه مثل یک ظرف می‌ماند که ما پیام را مثل یک محتوا در آن می‌ریزیم و عرضه می‌کنیم، در حالی که 2400 سال پیش ارسطو گفته بود که علت غایی که آن پیام ما هست، باید در اثر هنری در علت صوری و علت مادی مستحیل شود، یعنی در شخصیت‌های نمایشی و موقعیت‌های نمایشی. اصلاً‌ در اثر هنری علت غایی نباید ظهور داشته باشد. پیام و مضمون، اگر در اثر هنری دیده شود، ابطال اثر هنری است. حالا چگونه است که ما برای کار دینی مستقیماً سراغ قصه‌ی قرآنی می‌رویم، درحالی‌که خود قرآن را فراموش کردیم که خود قرآن تبدیل‌یافته‌ی آن لوح محفوظ است. «الم، ذلک الکتاب لا ریب فیه» آن کتاب ریخته شده در این صورت‌ها و فرم‌ها، و ما توجه نمی‌کنیم و مستقیماً سراغ این مقوله می‌رویم.

من در جلسه‌ی نقد و بررسی این فیلم در جشنواره گفتم که جناب آقای دکتر حکمت که من سال‌ها در خدمت ایشان بودم برای ما می‌گفتند که فارابی اولین فیلسوفی است که راجع به فلسفه‌ی خیال صحبت کرده، من این عبارت را آنجا نقل کردم، مطبوعات ما این‌گونه منعکس کردند، «اولین جایی که فلسفه‌ی خیال را مطرح کرده است بنیاد سینمایی فارابی بوده است». حالا شما ببینید بعد 33 سال ابونصر فارابی تبدیل می‌شود به بنیاد سینمایی فارابی. خیلی تشکر می‌کنم و بحث راجع به فیلم را به اساتید محترم واگذار می‌کنم.

اکبر جباری(استاد فلسفه اسلامی و عرفان نظری دانشگاه): آلزایمر نمایانگر ایمان به امر غایب است

کانت می‌گفت: «من عقل را محدود کردم تا جایی برای ایمان باز کنم.» اینکه آیا کانت به تعبیر نیچه ریاکارانه چنین سخنی گفته است یا نه، سخنی دیگر است، اما آنچه مسلم است، عقل در بسط تاریخی خود خلاف مدعای کانت را بر کرسی نشاند. اما چگونه عقل دایره ایمان را تنگ می‌سازد؟ حقیقت ایمان چیست و متعلق آن کدام است؟ اینها پرسش‌هایی است که سعی خواهم کرد با نگاهی به فیلم "آلزایمر" ساخته احمدرضا معتمدی به آنها بپردازم.

فیلم "آلزایمر" فیلمی است ذو بطون که می‌تواند از یک‌سو با داستان روان و سر راست خود، مخاطبان عام را راضی نگاه دارد و از سوی دیگر، با لایه‌های عمیق تأمل برانگیز، مخاطب خاص را به وجد آورد. اما در هر صورت، همه مخاطبان را به پرسشی عمیق درباب "ایمان" فرامی‌خواند. آلزایمر فیلمی در ستایش ایمان است. پیش از ورود به "آلزایمر" کمی درباب سینمای معتمدی باید سخن بگویم. برای من سینمای معتمدی، سینمایی "ضد اغوا" (Anti seduction) و "ضد وانموده" (Anti simulations) است. آنها که با زبان "بودریار" آشنا هستند می‌دانند که "اغواگری" و "وانمودگی" پیوند وثیقی با رسانه دارند. رسانه در ذات خود هم اغواگر است و هم وانموده. اغواگری و وانمودگی دو تقدیر شهروند رسانه‌ای در عصر پایان سوبژکتیویه است. شهروند رسانه، درون اغوای رسانه‌ای تبدیل به وانموده‌ای می‌شود که خلسه بی‌پایان هالیوودی برایش بهترین تسکین و سکینه خواهد بود. تماشای یک فیلم باشکوه تکنیکی هالیوودی چنان خلسه‌ای را ایجاد می‌کند که تنها تماشای مجدد فیلمی دیگر از همان سینما می‌تواند خماری این خلسه را امتداد دهد. این دَور بی‌پایان اغواگری در وانمودگی انسان رسانه‌ای هالیوودی، امکان تحقق می‌یابد.

اما سینمای معتمدی نه اغواگرانه است و نه وانموده. اغواگرانه نیست برای آنکه در دام تکنیک نمی‌افتد و چون اغوا زده‌ی تکنیک نیست، مخاطب را نیز اغوا نمی‌کند. مخاطب سینمای معتمدی از پس تکنیک های سینمایی می‌تواند با حقیقت از جنس "حضور" مواجهه داشته باشد. تکنیک در سینمای معتمدی برخلاف سینمای کسانی مانند "کیارستمی" حذف نمی‌شود، بلکه انکشاف حقیقت را پیش می‌آورد. تکنیک در ظل "هنر" به انکشاف حقیقت منجر می‌شود.

سینمای معتمدی وانموده نیست. چنان که می‌دانیم وانموده در تفکر بودریار، فروپاشی مرز میان حقیقت و ناحقیقت است. آنجا که مرزهای حقیقت و ناحقیقت در هم فرو می‌روند، آنچه رخ می‌نماید وانمودگی است. وانموده، انسانی است که در غیاب معنا، علائمی از معنا را در خود تولید می‌کند و به نمایش می‌گذارد. عالم رسانه، واقعیت زیست جهان عالمِ حقیقی را محو می‌کند و در این محو شدن به واقع چیز دیگری محو می‌شود و آن "معنا" است. عالم رسانه، عالم فروپاشی معناست. ژان بودریار در این باره می‌نویسد: «ما در دنیایی به سر می‌بریم که در آن اطلاعاتی هرچه بیشتر و معنایی هرچه کمتر وجود دارد.» عالم رسانه با انفجار اطلاعات به جای تولید معنا در پدید آمدن این نیست‌انگاری معنا گام برمی‌دارد. همه چیز در رسانه تبدیل به نمایش می‌شود.

اما سینمای معتمدی از یک‌سو با تعمیق معنا به بازیگران خود (شاید انتخاب بازیگران فیلم‌هایش به عنوان بهترین بازیگر از سوی جشنواره ها بدین معنا دلالت داشته باشد) و از سوی دیگر انتقال این معنا به مخاطب سعی در برهم زدن آرامش وضعیت وانمودگی دارد که محصول اغواگری عصر رسانه است. سینمای معتمدی بدین معنا ضد رسانه است، چراکه پس از تماشای فیلم او به دنبال سینما نمی‌رویم. بلکه به دنبال معنایی می‌رویم که فیلم معتمدی در ما بذرش را کاشته است. شاید سخن آندره ژید مصداق این معنا باشد وقتی می‌گفت: وقتی مرا خواندی رهایم کن.

با چنین افقی از سینمای معتمدی به تماشای "آلزایمر" می‌نشینیم.

آسیه بعد از گذشت 20 سال از فقدان همسرش (امیر قاسم) هنوز به زنده بودن او ایمان دارد و دیگران که شامل حاج نعیم (برادر همسر) و محمود برادر آسیه است، مرگ امیر قاسم را پذیرفته اند.

آلزایمر در کشاکش ایمان یک زن و بی‌باوری دیگران، در حقیقت دیالیکتیک امر غایب و غیب محض را پیش می‌برد. امر غایب و ایمان یا بی‌ایمانی بدان در گذر زمان و توالی آنات امکان تحقق می‌یابد. باید زمانی از غیاب یک چیز بگذرد تا ایمان و بی‌ایمانی به وجود آن معنا بیابد. 20 سال از فقدان یک انسان، زمان مناسبی برای محک ایمان و بی‌ایمانی است.

از این رو، زمان در شکل‌گیری باور بسیار حائز اهمیت است. قائلان به مرگ تنها حجت شان برای باور به این فقدان، زمان است. ما در گذر زمان همانگونه که به محسوسات انس می‌گیرم، همانگونه نیز از مغیبات دور می‌شویم. ذات ایمان به امر غیبی، در گذر زمان خود را نشان می‌دهد. ایمان به امر غیبی یا امر غایب، با زمان و در زمان است که رخ می‌نماید.

اما ایمان به امر غیبی، به موازات و در کنار ایمان به غیب محض پیش می‌رود. آنچه ایمان به غیب محض را در آلزایمر پیش می‌کشد، "لازمانی" و "لامکانی" داستان است. غیب محض فراتر از زمان و مکان می‌ایستد و این فراروی از زمان و مکان در آلزایمر تأکید می‌شود. زمان داستان نامعین است. مکان نیز ناشناخته است. سقف خانه ها شبیه به مناطق شمالی است. دیوارهای آجری شبیه به مناطق مرکزی و کویری است. اتومبیل نیروی انتظامی، اتومبیل استان است. اما کدام استان، معلوم نیست. این تأکید به لازمانی و لامکانی، مرز ایمان را از "امر غیبی" به "غیب محض" فراتر می‌برد. ایمان به امر غیبی یا امر غایب، در ظل ایمان به غیب معنا می‌یابد. دیالیکتیک امر غیبی و غیب محض در محک خوردن ایمان مخاطب شاید به وضع مجامع برسد. مخاطب آلزایمر ایمان خود را محک می‌زند. آیا امیر قاسم زنده است؟ آیا آسیه به درستی امیرقاسم را شناخته است؟ آیا آزمایش خون و علم سخن پایانی را می‌گوید؟ آیا ایمان بر علم (تجربی) غلبه می‌کند؟

آنچه در مواجهه با امر غایب و غیب محض حائز اهمیت است، شرط امکان این ایمان و بی‌ایمانی است. ایمان و بی‌ایمانی به امر غایب، امکان خود را از ایمان و بی‌ایمانی به "غیب محض" می‌گیرند. این ایمان به غیب محض است که شرط ماتقدم ایمان به امرغایب است، لذا در مواجهه با امر غیبی و یا امر غایب، در ظل غفلت از غیب محض، انسان‌ها در بستر زمان چند نوع خواهند بود. گروهی مانند آسیه ایمان مطلق دارند. گروهی مانند محمود در انکار مطلق هستند و گروهی نیز مانند حاج نعیم در سکوت. این گروه بنابر تعبیر کلام الله مجید "مذبذبین بین ذلک" هستند.

1- مومنان به غیب: ایمان آسیه چنان راسخ است که نه تنها گذر زمان او را به غفلت وانمی‌دارد، بلکه هر روز بر ایمانش افزود می‌شود. چنانکه حافظ کلام الله می‌فرماید:
آن نیست که حافظ را رندی بشد از خاطر
 کـاین سابقـه پـیشین تـا روز پسین بـاشد

ایمان آسیه فراتر از زمان و مکان می‌ایستد. این فراروری از زمان و مکان خود را در کسوت حضور در آسایشگاه بیماران روانی می‌یابد. جنون ساحتی است که ناباوران به غیب، دوست می‌دارند تا مومنان به غیب را بدان توصیف کنند. چنانکه پیامبر مومنان و سرور کاینات بدان متهم می‌شد. ایمان آسیه فراتر از علم (science) می‌ایستد. وقتی ایمان است دیگر آزمایش خون و آزمایش‌های علمی ناتوان از تبیین موضوع می‌شوند. ایمان آسیه به امر غیبی یا امر غایب، در ظل ایمان به غیب محض است.

2-‌ منکران غیب: محمود از منکران غیب است. برای همین زیاد سخن می‌گوید و وراجی می‌کند. دائماً درصدد توجیه و تبیین شرایط است. نسبت به مومن به غیب پرخاش‌گری هم می‌کند. اینها همگی در ظل انکار غیب رخ می‌دهد. برای همین هرگز وارد مسجد نمی‌شود. در مواجهه با نمادهای دینی نیز بی‌پروا عمل می‌کند. در امر معیشت به رندی و دغل نیز رو می‌آورد و خلاصه چیزی جز عالم شهادت برایش معنا ندارد.

3-‌ و اما گروه سوم کسانی هستند که در مقابل غیب به سکوت رفته اند. مانند حاج نعیم. حاج نعیم در سرتاسر فیلم تنها چهار کلمه بر زبان آورد که اگر ناچار نبود، آنهم گفته نمی‌شد. سکوت او سرشار از ناگفته‌هایی است که باید گوشی برای شنیدن آنها فراهم ساخت. شاید بسیاری از مخاطبان آلزایمر، خود را در وضعیت سکوت حاج نعیم بیابند. و شاید برخی نیز مانند محمود به انکار و برخی نیز چون آسیه به ایمان رو آورند. در هرصورت، آلزایمر این امکان را فراهم می‌سازد تا هرکسی ایمان خود را محک بزند.

حجت‌الاسلام علی اکبر صادقی رشاد(استاد فلسفه و کلام حوزه؛ رئیس پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی): اگر هنرمند حقیقتاً خودش را در اثر متجلی کرده باشد، هرآنچه او باشد،‌ اثر همان خواهد بود

بسم‌الله‌الرحمن الرحیم. برای این‌که فلسفه‌ی حضور من در این جلسه روشن شود، چند دقیقه‌ای صحبت می‌کنم و مرخص می‌شوم. راجع به این‌که معیار علم دینی چیست، هنر دینی چیست، بحث‌های زیادی شده است. در یک تبیین با الگوی فلسفه‌ی اسلامی یا ارسطویی ما می‌توانیم هویت یا ماهیت یک اثر را به علل اربعه‌ی آن برگردانیم. مثلاً بگوییم درصورتی که علت غایی یک دانش، دین باشد، آن دانش، علم دینی می‌شود، یا وقتی غایت یک دانش، غایات دینی بود آن علم، دینی است. یا ماده‌ی علم از دین اخذ شده باشد، مثلاً گزاره‌های علمی را از آیات و روایات به دست آورده باشیم و یا احیاناً صورت و سامانه و ساختار آن متأثر از دین باشد. در مورد علت فاعلی گاهی اذهان به این سمت می‌رود که مثلاً آن عاملی است که اثر را پدید آورده است مسلمان باشد، در این صورت علم دینی می‌شود.

در هنر هم همین حرف را می‌توان زد. بعد ممکن است اشکال کنند که علت فاعلی که آن عامل و مباشر نیست، درست است بگوییم که علت محدثه اگر واقعا محدثه باشد، همان علت مبقیه است، اما مثال می‌زنند به بنا و بنّا و می‌گویند وقتی بنا هست، بنّا از بین می‌رود و معلوم می‌شود که بقای بنا به بنّا نیست. اینجا یک مغالطه‌ای هست که اشاره می‌کنم و می‌گویم که قیاس در اینجا مع‌الفارق است. تصور می‌شود که علت فاعلی، بنّایی است که آجر روی آجر می‌گذارد، درحالی‌که او علت فاعلی نیست. ممکن است در اثر هنری، ظاهراً اینگونه باشد که بگوییم کارگردان، نویسنده و سایر عواملی که یک اثر هنری را در سینما پدید آورده‌اند نقش همان بنّا را دارند و همان بنّا هستند. یا علت فاعلی نیستند و یا معلوم می‌شود که علت فاعلی با علت محدثه و مبقیه متفاوت‌اند.

نظریه‌ی دیگری که فلسفی است و ما هم قبول داریم، این است که اصولاً عمل جاویدان است. عمل باقی است و تجسم پیدا می‌کند و آدمی با عمل خود در این دنیا و آن دنیا محشور می‌شود، عمل هم در گرو نیت است. ماهیت عمل را نیت می‌سازد. جوهر و روح عمل، نیت است. از این طرف هم بگوییم اگر کسی کاری می‌کند "الاعمال بالنّیات" و بگوییم هر کسی چیزی جز عمل و نیت خودش نیست. اگر این مجموعه‌ی گزاره‌ها را کنار هم بگذاریم، معنایش این می‌شود که نویسنده و کارگردان حقیقتاً علت فاعلی است و نقش بنّا را ندارد. درواقع، کارگردان و یا نویسنده و حتی عناصر دیگری که نقش ماهیت‌ساز دارند، عنصر رکنی هستند که ماهیت و هویت اثر را پدید می‌آورند نه عواملی که ابزارند. پاره‌ای از آدم‌ها هستند که احیاناً به تعبیر معروف آن، نقش جنازه را بازی می‌کنند که تأثیری ندارند و ابزار هستند. جز آن عواملی که ابزارند، آنهایی که هویت اثر را پدید می‌آورند و تکون‌بخش جوهر و حقیقت اثرند، این عناصر در آن اثر جاودانه می‌شوند و درحقیقت، به آن اثر تبدیل می‌شوند. اگر این‌گونه ببینیم، باید بگوییم که مؤثر و عامل مباشر، سازنده، نویسنده، کارگردان و هر عنصر دیگری که چنین نقشی را دارد، با آن اثر هست.

بر این مبنا اگر خواستیم بگوییم هنر دینی یا سینمای دینی چیست، فیلم دینی چیست، باید بگوییم آنگاه که یک یا چند و یا همه‌ی علل اربعه، اثری دینی بود، آن اثر، دینی است. این‌که مضمون دینی باشد، می‌تواند یکی از شاخص‌ها باشد که آقای دکتر معتمدی اشاره کردند. من تصور می‌کنم چون اثر هنری، عمل عامل و فعل فعالی است که آن را پدید آورده و هنرمند در آن فعل متجلی شده است، هنر، خود هنرمند است و چون هنرمند در آن هنر متجلی شده، اینجا مسئله با داستان بنا و بنّا فرق می‌کند. همانطور که می‌شود به یک انسان گفت مسلمان است یا کافر و از نظر تفکر ما، کافر و مسلمان دو موجودند و دو گونه انسان‌اند. امروز می‌گویند انسان مدرن و غیرمدرن و پسامدرن که من روی آن نقد دارم ولی اگر فرض کنیم که این حرف درست باشد، خیلی عمیق‌تر از آن دو انسان و کافر و مؤمن با هم فرق می‌کنند، یعنی مبنای فلسفی دارد که در احکام، اخلاق، حدود و موازین وضعیت این دو گونه انسان با هم متفاوت می‌شود. اگر سازنده، حقیقتاً خودش را در اثر متجلی و متبلور کرده باشد، هرآنچه او باشد،‌ اثر همان خواهد بود و اگر مسلمان بود، اثر مسلمان است. مسلمان، یعنی منسوب به اسلام نیست، خود اسلام است و مسلمان است.

سرّ این‌که من به عنوان یک طلبه‌ای که چه بسا در این قضایا سر رشته نداشته باشم که البته این حوزه هنری شاید برای شما زندگی باشد ولی برای من خاطره است و از بدو تأسیس این حوزه و قبل از تأسیس این حوزه که امروز در آن مستقر هستید و محل قبلی آن تا امروز برای من خاطره است و کمابیش با دوستان آشنا هستم. سرّ این‌که من اینجا حضور پیدا کردم، این است که بگویم این اثری که امروز پدید آمده و دیگر آثار آقای دکتر معتمدی، حقیقتاً خود آقای معتمدی است که در این آثار متجلی شده. یک وقت سفارش می‌کنند، حتی در آن صورت کارگردان و نویسنده هم ابزار می‌شود. گفتم بعضی از عوامل ابزارند و هیچ نقشی در ساختن هویت و در ماهیت آثار هنری ندارند. همان‌طور که در و تخته و رنگ و تابلو و عناصر فیزیکی در یک اثر هنری به نقش گرفته و به بازی گرفته می‌شوند، گاهی بعضی کارگردان‌ها هم همین‌گونه‌اند و تنها ابزارند. یعنی اگر در یک فیلمی در یک تابوتی جنازه‌ای باشد و فردی نقش جنازه‌ای را بازی کند، گاهی نقش بعضی کارگردان‌ها و نویسندگان به اندازه‌ی همان جنازه است، آنگاه که سفارش پذیرفته می‌شود، پولی داده‌اند و دیکته هم کرده‌اند که گفته‌اند اینگونه عمل کنید. داستان او داستان آن کافری است که اذان می‌گفت و می‌گفت: «المسلمون یقولون اشهد انّ محمداً رسول‌الله(ص)» مسلمانان مؤذن نداشتند، به یک کافر پول دادند که برود در مأذنه اذان بگوید و او هم در آن بالا می‌گفت که مسلمانان می‌گویند که اشهد ان لا اله الا الله. داستان بعضی کارگردان‌ها که براساس بعضی سفارش‌ها کار می‌کنند، اینگونه است، می‌گویند رئیس سازمان صدا و سیما گفته است اینچنین باشد. این درست مثل آن است که به آن فردی که نقش جنازه را بازی می‌کند، گفتند درون تابوت دراز بکش تا بگوییم که تو هم یک نقشی داری.

اما آنگاه که یک هنرمند و نویسنده‌ای و یا کارگردانی خود تصمیم می‌گیرد، فیلم بسازد و خودش را متجلی و متبلور کند و بروز بدهد، آنگاه فیلم خود اوست و هرچه او باشد، اثر هم همان است. این فیلم در حقیقت آقای معتمدی بود که ما تماشا کردیم و همه‌ی مختصات آقای معتمدی در این فیلم متبلور بود. من ویژگی‌ها و فضائل فراوان آقای معتمدی را نمی‌توانم بشمارم. ما عدد معدودی انسان وفادار در عرصه‌ی‌ هنر داریم که مرد بودند و بعد از 30 سال نشان دادند همچنان مرد هستند و پای هدف و آرمان خود ایستاده‌اند کالجبل الراسخ، ذره‌ای از مسیری که بودند، تغییر مسیر نمی‌دهند. آقای معتمدی همان آقای معتمدی سال 57 است و انشاءالله دوباره‌ی 30 سال دیگر هم اگر به اینجا بیاییم، باز می‌گوییم این آقای معتمدی همان آقای معتمدی سال 89 هست. ما برای ایشان دعا می‌کنیم خدا انشاءالله به ایشان طول عمر با توفیقات روزافزون و لحظه‌افزون عنایت کند و همچنان فیلم فلسفی و فکری بسازند. فکر و فیلم باید به هم گره بخورند و کسی می‌تواند این دو را به هم گره بزند که خود چنین باشد یعنی خود فیلسوف باشد با سفارش نمی‌شود فیلم فلسفی ساخت. حتی فلسفه‌دان با فیلسوف فرق می‌کند. الهی‌دان با متأله فرق می‌کند. جامعه‌شناس با جامعه‌شناسی‌دان و جامعه‌شناسی خوانده فرق می‌کند. ممکن است دیالوگ را برای یک فرد بنویسند و او بگوید ولی نمی‌داند چه می‌گوید و طوطی‌وار چیزی را می‌گوید. اما آقای معتمدی خود فیلسوف هستند و فلسفه‌ی او در این اثر ارزشمند هنری متبلور شده است. از این‌که تصدیع دادم، پوزش‌خواه هستم.

 

کد خبر:82080 - http://www.rajanews.com/detail.asp?id=82080


نوشته شده در  پنج شنبه 89/12/26ساعت  4:19 صبح  توسط عضو گروه شهیداوینی 
  نظرات دیگران()


لیست کل یادداشت های این وبلاگ
سواد رسانه ای درحوزه:تحلیل و برررسی شبکه های اجتماعی و موبایل
معرفی تفصیلی کتاب «اسطوره های صهیونیستی در سینما»
نقد وبررسی چند فیلم ایرانی جدید توسط سعید مستغاثی
نقد وبررسی ابعادشخصیت مرد درسینمای ایران/بررسی\تسویه حساب\
نقد و بررسی انیمیشن ظهور نگهبانان/ rise of guardian
مروری بر فیلم های بازگوکننده جنایات صهیونیسم غاصب درفلسطین اشغال
حقیقتاچرارسانه های آمریکایی نسبت به ایران،اینقدر کینه جو هستند؟!
هالیوودوبازنمایی محرف تاریخ واندیشمندان ایرانی-نقدفیلم پزشک
بررسی سینمای اسراییل[غاصب]:شرق،غرب وسیاست بازنمایی
آشنایی با الکس جونز اندیشمند و منتقد ومستندساز آمریکایی...
[عناوین آرشیوشده]