سفارش تبلیغ
صبا ویژن

پیشنهاد می کنم این مقاله درباره نقد وبررسی جدی محتوایی مجمعه داستان ها و فیلم های هری پاتر را به قلم دکتر سیا ساتر یهودی که متخصص ادیان و یوگا و کابالیسم(تصوف/عرفان یهودی) است را حتما ببینید:

ارتباط هری پاتر ویهودیت و کابالا و جادو/به قلم دکترسیا ساتر 

http://zionism.blogfa.com/post-317.aspx

منبع اصلی این مقاله:

http://www.harrypotterforseekers.com/articles/jewishaffinity.php?PHPSESSID=2ea1cd6747157143dfc7b410dc96ccbb


نوشته شده در  سه شنبه 88/5/20ساعت  12:41 صبح  توسط عضو گروه شهیداوینی 
  نظرات دیگران()

 
 اشباع [ذهن] نسلی از خوانندگان جوان با اخلاقیات و باورهای ظلمانی که به صورت داستانی جذاب در آمده است، آثار طولانی مدتی خواهد داشت. کمترین این آثار، ترویج نسبیت‌گرایی اخلاقی است که در اقسام فرهنگی، نه تنها به دیکتاتوری نسبیت‌گرایی اخلاقی تبدیل شده است
  • اشاره:
این مقاله به بررسی پیام‌ها و محتوای اصلی داستان‌های هری پاتر می‌پردازد. نویسنده نشان می‌دهد که مهم‌ترین مسئله‌ای که در این داستان‌ها می‌توان به آن اشاره کرد و آن را محوری‌ترین پیام داستان دانست، وجود دنیای بدون خداوند یا به تعبیر او «مرگ خدا» می‌باشد. این مجموعه در پی اثبات این مطلب است که انسان در این دنیا، بدون وجود هیچ قدرت متعالی و والاتری رها شده است و این وظیفة خود اوست که برای رسیدن به کمال مطلوبش تلاش کند و در این راه از هر وسیله‌ای استفاده کند. در واقع، از دیدگاه «رولینگ»، هدف وسیله را توجیه می‌کند و این پیام غلط دیگری است که مجموعه کتاب‌های هری پاتر به اذهان فرزندان ما القا می‌کند.
بیست و یک جولای، آمد و رفت، و جهان بدون هیچ‌گونه قدرت جادویی ادامه دارد. این تاریخ، روز انتشار هفتمین و آخرین جلد از کتاب‌های هری پاتر با نام «هری پاتر و یادگاران مرگ» می‌باشد. شش جلد قبلی این کتاب تا کنون به 66 زبان ترجمه شده و نزدیک به چهارصد میلیون نسخه فروش داشته است و این رقم تا زمانی که دنیای هری پاتر تکمیل شود، افزایش خواهد یافت. ویرایش‌های جدید این کتاب؛ مثل ویرایش مخصوص با جلد چرمی، ویرایش جعبه‌ای، کتاب‌های صوتی و ویرایش دیجیتال مصور و... نیز در حال انتشار است. علاوه بر این، در یازدهم جولای، پنجمین فیلم هری پاتر پخش شد و بی‌شک دو فیلم دیگر (و شاید دنباله‌های دیگری از این فیلم‌ها) نیز پخش خواهند شد. روی هم رفته، این حادثه‌ای فراملی، در زمینة حماسی و رزمی تاریخ است که تنها کتاب «بابل» می‌تواند با آن رقابت کند.

من به چند دلیل از کلمة رقابت استفاده کردم؛ اوّل، به خاطر تأثیری که این مجموعه بر دنیای مدرن دارد و بعد، به دلیل جهان‌بینی‌ای که نیرومندانه به طرفداران خود القا می‌کند. در کل، این مجموعه نوعی بیانیة ضد مسیح درام، در مورد اخلاق و ایمان می‌باشد که توسط شخصیت‌های دوست‌داشتنی، ستودنی و تخیلی آن تجسم یافته است؛ شخصیت‌هایی که ویژگی‌های امروزی بشر دوستی را به آخرین حدّ خود رسانده‌اند. سراسر این مجموعه در مورد ما انسان‌ها است. در مورد تمایلات اخیر غرب به «هموساپینس» و انسان به عنوان آگاه و دانای کل؛ به طور دقیق‌تر، دربارة «هموسین دئو» یا انسان بدون خدا. انسانی که برای پیدا کردن هویت خود در پهنة گیتی، بایستی به هر قیمتی به دنبال قدرت و دانش باشد تا مبادا به واسطة نفرین مرگبار به نابودی فرستاده شود. او احساس می‌کند که تنها و رها شده است و از این رو باید به خودش متکی باشد و تا حدّ زیادی، به کسانی که او را در آشکارسازی و پیشرفت هویت نهانش یاری می‌کنند، متعهد و ملتزم شود. وقتی او برای دستیابی به هدف نهایی‌اش تلاش می‌کند، در بالاترین حدّ خطر قرار دارد و برای زندگی فانی‌اش مخاطرات بسیاری را پیش رو دارد. در این راه، مرگ‌های بسیار زیاد و به گونه‌های مختلف، وجود دارد.

لوگراسمن در 23 جولای سال 2007 در مقاله‌ای در «مجلة تایم» می‌نویسد: «اگر می‌خواهید بدانید در هری پاتر چه کسی می‌میرد، پاسخ آن آسان است: خدا». او در این مقاله، هدف اصلی و ریشه‌ای مجموعه هری پاتر را بیان کرده است. مسائل زیادی در مورد موضوعات خاصّ این مجموعه برای نوشتن وجود دارد و نوشته شده است. این نکته که یک داستان خوب نباید کاملاً مذهبی یا مسیحی باشد، قابل انکار نیست؛ امّا باید در مورد این حقیقت کوچک تعمّق کنیم که استعارة کلی و طرح اصلی این مجموعه (جادو و سحر)، فعالیت‌هایی می‌باشند که به طور مطلق از سوی خداوند حرام گردیده است. اشباع [ذهن] نسلی از خوانندگان جوان با اخلاقیات و باورهای ظلمانی که به صورت داستانی جذاب در آمده است، آثار طولانی مدتی خواهد داشت. کمترین این آثار، ترویج نسبیت‌گرایی اخلاقی است که در اقسام فرهنگی، نه تنها به دیکتاتوری نسبیت‌گرایی اخلاقی تبدیل شده است بلکه در حال تبدیل شدن به اعتیاد نسبیت‌گرایی اخلاقی است. مانند تمامی اعتیادها، زندگی بدون اعتیاد برای معتاد سخت می‌باشد و در واقع، ماده‌ای که به آن معتاد است، به زندگی معتاد تبدیل می‌شود.

طبیعت «پرومیتوسی» جادو و آتش دزدیده شده از خدایان، بر سطحی اساسی از هویت، تثبیت شده است و میل به این تصور روان‌شناختی را در اذهان جوان‌های ما ایجاد می‌کند که می‌توانند «مانند خدایان» باشند، با تمامی حدود و مرزهای اخلاقی که خودشان تعریف می‌کنند و مکانیسم‌های پاداشی که به هیچ قدرت بالاتر از میل و خواست خودشان پاسخ‌گو نیست. بسیاری از مسیحیان این مطلب را به واسطة مجموعة هری پاتر پذیرفته‌اند؛ زیرا شخصیت محوری داستان، این فریب و اغوای همیشگی را در حالتی سانسور شده تجسم بخشیده است که: «شما باید همچون خدایان نجیب و نازنین باشید». با این حال، اگر این داستان را با کمی توجه به روابطی که در سطوح عمیق‌تر شخصیت‌ها و طرح‌های فریبنده آن وجود دارد مطالعه کنید، در می‌یابید که هری کاملاً هم نجیب و نازنین نیست. در اوج داستان جلد هفتم، شخصیت هری به عنوان یک شخص نسبتاً نجیب پایان می‌یابد؛ البته بعد از گذراندن یک سلسله از ضرب و شتم‌ها، دروغ‌ها و کینه‌هایی که از جلد ششم باقی مانده است. ما هرگز نخواهیم فهمید که هری چگونه از این شرایط، به تکامل و شکل تمام عیار خود که ساحری است که دنیا را نجات می‌دهد، می‌رسد.

همچنین باید در نظر داشت که هیچ پدر و مادر عاقلی کتاب‌هایی را به بچه‌هایشان نمی‌دهند که در آن، گروهی از انسان‌های هرزه و فاحشة «خوب» با انسان‌های هرزه و فاحشة «بد» دلیرانه می‌جنگند و در آن اعمال جنسی و فاحشه‌گری به عنوان نیروی محرّک و تکان‌دهندة داستان است. امّا چرا جادو و سحر معاف و آزاد می‌باشد؟ یا بهتر است از خود بپرسیم، چرا موضوعات و موادّ مسموم را به مواد مصرفی فرهنگ خود وارد کرده و به این کار ادامه می‌دهیم، گو اینکه این کار منطقی و عادی است. آیا وجود مقدار کمی سبزیجات در یک ظرف پر از اسید آرسینیک، آثار بلندمدت منفی ناشی از خوردن این ماده بر رژیم غذایی را توجیه می‌کند. استدلال‌های این‌چنینی بسیاری وجود دارد، امّا اجازه دهید به بینش گراسمن توجه کنیم.

واکنش و پاسخ بسیاری از خوانندگان این‌چنین خواهد بود: «مرگ خدا؟ مطمئناً موضوع را بسیار بزرگ کرده‌اید! در میان دریایی گسترده از پدیده‌های فرهنگی، ما تنها در مورد یک پدیدة منفرد بحث می‌کنیم، این‌گونه نیست؟ آیا ارزش‌های مثبت بسیاری در این کتاب‌ها و فیلم‌ها وجود ندارد که آموزش‌دهنده و تقویت‌کنندة اهمیت شجاعت و فداکاری می‌باشد؟ و آیا این مجموعه تماماً در مورد عشق نیست؟» بله، از یک لحاظ این‌گونه است. امّا چه نوع عشقی؟ چه نوع گذشتی؟ و به چه نیتی؟ این مجموعه در مورد سودمندی کینه‌توزی، تفاخر، بداندیشی و بدخواهی نسبت به دشمنان حقیقی و آنان که دشمن انگاشته می‌شوند، است و در این راه به دنبال استفاده از دانش محرمانه، دروغ، مکر و حیله، اهانت و خوش شانسی محض برای دفاع در مقابل هر آنچه که شما را تهدید می‌کند و در مقابل خواسته‌های شما می‌ایستد، می‌باشد. این مجموعه یک «کورنوکوپیا» برای پیام غلط دیگری نیز می‌باشد: «هدف، وسیله را توجیه می‌کند». هیچ چیز دیگری همچون این پیام دیده نمی‌شود. به هیچ کسی جز کسانی که شما با آنها احساس راحتی می‌کنید و از اهداف شما پشتیبانی می‌کنند و باعث می‌شوند در مورد خودتان احساس خوب داشته باشید، نمی‌توان اعتماد کرد. کشتن دیگران در صورتی که شما خوب باشید و دیگران بد باشند، توجیه‌پذیر است. افراد محافظه‌کار و متعصب‌های ضدّ جادو، انسان‌های واقعاً بدی هستند و لایق هرگونه مجازاتی می‌باشند. (از این رو، مجازات دور سیلز لذت‌بخش می‌باشد.)

هدف غایی شیطان، رد کردن و طرد جادو است. برای مثال تبهکار بزرگ «ولد مورت»، هنگامی که به یک پسر معلول که توسط پدر مخالف جادوی خود ترک شده است تبدیل می‌شود، از دور خارج می‌شود. پس از آن، در فضای داستان یک افسانة جوان وجود دارد، که هنگامی که با جادو تلفیق می‌شود، به یک عامل توانا و غالباً نهفته تبدیل می‌شود و رفته رفته در هر یک از جلدهای این داستان رشد می‌کند و در پایان جلد آخر، در خوشی و رستگاری خانوادگی، شخصیت‌های محوری داستان به اوج خود می‌رسد. بله؛ هری با اشرار تقریباً شیطانی روبه‌رو می‌شود؛ آزمونی سخت و پایان‌ناپذیر از مبارزات و پریشانی‌ها را متحمل می‌شود؛ بر انسان‌های عجیب و غریب شکست‌ناپذیر پیروز می‌شود؛ جهان را نجات می‌دهد؛ با جینی ازدواج کرده و بچه‌دار می‌شود و نسل جدیدی از جادوگران و ساحره‌های کوچک را به وجود می‌آورد. اگر این یک طنز یا هجونامه بود، شاید به آن می‌خندیدیم. امّا این داستان خود را به عنوان مسئله‌ای کاملاً جدّی ارائه کرده است؛ این فستیوال حقایق ناقص، مهلک و دروغ‌های آشکار، به سادگی با برخی از ارزش‌های مثبت آمیخته شده است؛ با برخی نقش‌پردازی‌های جذاب و شیوه‌های نویسندگی نامناسب برای قهرمان و ضدّ قهرمان مجموعه، از یک طفل یتیم سرخورده استفاده شده است. علی‌رغم عناصر و خصیصه‌هایی مثل شوخ‌طبعی، باهوشی و سخنان طعنه‌آمیز جسورانه، فرهنگ عمیقی از تحقیر نیز در این مجموعه وجود دارد. سراسر داستان بسیار جذاب و لرزاننده می‌باشند؛ بسیار مرگبار و پوچ.

مسئلة اصلی این است. این‌گونه نیست؟ اگر دنیایی که در آن زندگی می‌کنیم، مقدس (روحانی و منزه) نبوده و بلکه پوچ و مرگبار است، آنگاه ما بایستی هر کاری که می‌توانیم برای تغییر دادن آن انجام دهیم. ظاهراً خدایی وجود ندارد و ما بایستی خدای خودمان باشیم. همان‌طور که همة کودکان یتیم می‌دانند، اگر پدری وجود نداشته باشد، ما باید پدر خودمان باشیم. این یک وظیفه و کار دشوار برای هر کسی است، امّا با کمک برخی قدرت‌های باورنکردنی قابل انجام است و اگر بعد از همة اینها چیزی وجود داشته باشد که اندکی ورای دنیای مادی و این جادوی مادی است، آیا می‌تواند حقیقت داشته باشد؟ طبق داستان، مطمئناً خیر. در مجموعة هری پاتر، نشانه‌هایی از قلمروهای دیگر و ابعاد غیرمادی و متافیزیکی که هیچ‌گونه مرجع اخلاقی بالاتری ندارند، دیده می‌شود. امّا اینها ویترین‌هایی برای کیهان‌شناسی پایه‌گذاری شده توسط رولینگ می‌باشند. گواهی و شهادتی سخت در سراسر داستان وجود دارد، مبنی بر اینکه یک جهان‌بینی اسرارآمیز به آرامی امّا بدون شک به وجود خواهد آمد. در حقیقت، این شکل جدیدی از مجموعة بدعت‌ها و الحادهای قدیمی و یک فلسفة عرفانی جدید می‌باشد که باقیمانده‌های نمادهای یهودی ـ مسیحی را اقتباس کرده و آنها را با مفاهیم دینی زندگی و [عالم] پس از مرگ درهم آمیخته است. برای مثال، در اواخر جلد آخر، مربی و مدیر هری، دامبلدور، پس ار مرگ خود و مرگ کاذب هری و قبل از رستاخیز مبهم آخر، در محیطی تار و مربوط به دنیایی دیگر، با هری ملاقات می‌کند. امّا حتّی این مورد و دیگر مراجع متافیزیکی، به ندرت توسط نویسنده برای بیان هدف اصلی‌اش که همان تجلیل از کمال مطلوب انسان دوستی می‌باشد، استفاده شده است. این‌گونه بشر دوستی‌ها، بدون وجود انواعی از روحانیت ـ و هر آنچه که روحانیت بهتری برای هموسین دئو، از آن روحانیتی که پاداش‌ها و هیجان‌های غیرطبیعی و بدون پاسخ‌گویی اخلاقی به خداوند ارائه می‌کند، داشته باشد ـ نمی‌تواند مدت زیادی به حیات خود ادامه دهد. ممکن است این مسئله را متناقض بدانید؛ مذهب بشر دوستی سکولار. در این مذهب، همانند بسیاری دیگر از مذاهب، جهان به شدت در حال تهدید می‌باشد و به ناجی خود نیاز دارد. آنگاه یک قهرمان دوست داشتنی در این موقعیت چه باید بکند؟ او باید رشد کند. در این هفت داستان نیز قهرمان این‌گونه عمل می‌کند و به تحقق قدرت‌های نیمه خدایی ذاتی خود نزدیک می‌شود. در داستان هرگز به این قدرت‌ها به عنوان قدرت‌هایی شبیه به قدرت خداوند اشاره نشده است؛ چون در این صورت، به‌طور ضمنی نوعی قدرت بالاتر و متعالی‌تر را تصدیق می‌کند، حال آنکه در دنیای پاتر، هیچ سلسله مراتب مطلقی در آفرینش وجود ندارد.

رولینگ در یکی از مصاحبه‌هایش بیان کرده است که: «کتاب‌های من عمدتاً در مورد مرگ می‌باشد. آنها با مرگ والدین هری آغاز می‌شوند. اشتغال ذهنی و فکر دائم ولدمورت برای تفوق بر مرگ است و تلاش او برای رسیدن به ابدیت، به هر قیمتی، که هدف هر کسی در استفاده از جادو می‌باشد، در این کتاب وجود دارد. از این رو من دریافتم که چرا ولدمورت خواهان غلبه بر مرگ است. همة ما از مرگ می‌هراسیم».

در حقیقت، هزاران نوع مرگ خشن در این هفت جلد وجود دارد که معمولاً در اثر نبردهایی است که شامل نفرین، جادو و زهر می‌باشند. شمار شخصیت‌های انسانی و دیگر مخلوقاتی که در این مجموعه کشته می‌شوند، از دست خواننده خارج می‌شود و تا آنجایی که من می‌دانم، هیچ یک از آن شخصیت‌ها به مرگ طبیعی نمی‌میرند. دنیای پاتر قلمرو مرگ است، پادشاهی مرگ و تنها با استفاده از ابزار مرگ می‌توان بر حاکمیت ابدی آن برتری یافت. در سراسر این مجموعه، مرگ و قدرت، پیوندی ناگسستنی برقرار کرده‌اند. علاوه بر این، مرگ تهدید نهایی و راه حل پایانی هر مشکلی است. برای مثال، در جلد شش، دامبلدور توسط سوروس اسنپ شیطان، که برای تبهکار و شریر بزرگ، ولدمورت کار می‌کند، کشته می‌شود. در جلد هفت آگاه می‌شویم که اسنپ یک جاسوس دوجانبه بوده است که به طور مخفیانه به دامبلدور و هری وفادار بوده است. این هم فاش می‌شود که دامبلدور از اسنپ خواسته است که او را بکشد ـ مرگی آسان و بدون درد ـ و گفت‌وگوی آنها در این مورد، به طور عجیبی مانند توجیه مرگ آسان و خودکشی به کمک پزشک است.

اینکه بدانید چه کسی هستید، در تفوق بر مرگ بسیار مهم است. شما به تدریج با تجربه و همراه با مطالعه دانش‌های محرمانة ممنوعه، کشف خواهید شد و [خواهید فهمید] که بیشتر از آنی هستید که فکر می‌کردید؛ در حقیقت، شما حقّ دسترسی به اسراری را دارید که خودتان را برایتان می‌نمایاند و ارزش شما برای دیگران آشکار می‌شود. تا زمانی که همتایان حامی و شجاعی دارید، مورد عشق، نفرت، چاپلوسی و ترس قرار می‌گیرید، ولی هرگز فراموش نمی‌شوید و قدرت‌های مخفی اضافی به شما داده می‌شود. با افزوده شدن آگاهی، قدرت‌های جادویی ذاتی شما آزاد خواهد شد و با تمرین به نیروی جادویی فوق‌العاده نیرومندی تبدیل خواهد شد. البته باید از این نیروها استفاده کرد، زیرا دشمنان واقعاً پستی در بیرون وجود دارند و این شیطان و دشمن بزرگ، پس از شما در گذرگاه بزرگی قرار دارد و او هم مثل شما قدرت‌هایی دارد. از این رو اگر می‌خواهید او را شکست دهید، بسیار مهم است که قدرت‌هایی به ترسناکی و وحشت‌آوری قدرت‌های او داشته باشید. شما به نبرد خواهید پرداخت، زمین خواهید خورد و دوباره برمی‌خیزید، امّا در پایان پیروز خواهید شد. شما ناجی جهان می‌شوید.

رولینگ داستانی را به شکل درام انسانی درآورده است که به کهنگی «ایلیاد» است، امّا بدون بینش عمیق هومر نسبت به انگیزه‌های انسانی. به کهنگی «بوولف» است، امّا با نقش‌هایی در هم و درس‌هایی منحرف؛ معاصر با« ارباب حلقه‌ها» می‌باشد، امّا بدون تعریف تولکین از فروتنی و حکمت و پاکدامنی حقیقی. او از رنج و محنت استفاده کرده است تا داستانش را از یک سناریوی ساده خوب‌ها در برابر بدها، یا حتی سناریوی صرفاً تغییریافتة خط مقدم خیر و شر، پیچیده‌تر کند. او با هوشمندی و خلاقیّت، تمامی مرزهای داخلی و خارجی، عمودی و افقی را در هم ریخته است و تنها عامل درخشنده، تقدیر ضمیر پویای شخصیت محوری داستان می‌باشد. خواست این شخصیت، بیشتر آرزو برای زنده ماندن است تا آرزو و میلی ـ از نوع نیچه‌ای ـ برای قدرت و رفته رفته این خواسته به سوی آرزویی برای یک هویت سوق پیدا می‌کند که در آن، قدرت، یک عامل تقویت کننده ضروری برای این خواسته است. امّا رولینگ شخصیت هری را یک پسر دوست‌داشتنی و بازیگوش ساخته است. بسیاری از خوانندگان جوان با این شخصیت آشنا هستند. او مانند بسیاری از جوانان زمان ما است که به نحوی رها شده‌اند و خانواده‌هایی از هم گسسته و خواهران و برادران غایبی دارند که به واسطة سقط چنین از بین رفته‌اند یا به طریقی دیگر، این کودکان به علت روش‌های پیش‌گیری از بارداری و عقیم‌سازی، تنها مانده‌اند. آنها به خاطر انواع گوناگون عدم توجه، کم‌ارزش شمرده شده، از تنهایی رنج می‌برند و برخی نیز توسط بچه‌های قلدر تحقیر می‌شوند. (این بچه‌های قلدر، کودکان بدبخت دیگری هستند که به خاطر نداشتن هویت، به کودکان ضعیف‌تر زور می‌گویند تا از این تنها راه در دسترس، بتوانند خودشان را ثابت کنند.) حیاط مدرسة محلّه‌تان را نگاه کنید. همة این کودکان آنجا هستند؛ هری‌ها و هرموینزها، دراکو مالفوی‌های شریر و گروه چاپلوسانشان. این یک حالت انسانی می‌باشد و از هر سنی به سن دیگر و هر فرهنگی به فرهنگ دیگر ـ هر جا که انسان نیروی نگهدارندة بخشش را نپذیرد ـ تفاوت کمی دارد.

هری بر شیاطین گوناگونی که با او روبه‌رو می‌شوند پیروز می‌شود، البته او این کار را بدون بخشش و رحم انجام می‌دهد. ما می‌بینیم که در حال تشویق او هستیم و سپس یا از روی بی‌ارادگی این کتاب‌ها را می‌پذیریم یا از آنها حمایت می‌کنیم. این کتاب‌ها مسیر آزادی، راهی به دور از رنج، طرفداری از زندگی، نفی ثروت، حلقة زنجیر حصارها و محوطه‌هایی محصور شده که کودکان محبوب ما یعنی همة کودکان را بی‌رحمانه محدود می‌کنند، می‌باشند. هری راه را می‌داند، این کودک زیبای بازنده، حسّ ترحم غریزی ما برای مردم رنج دیده را برمی‌انگیزد؛ ما هری را هنگام عبور از موانع، پیروز می‌بینیم، درست همان‌طور که همة ما آرزو داریم که در زندگی خودمان این‌گونه باشیم. بله، من و شما هری هستیم. ما او را دوست داریم و چه بازیگر تمام عیاری برای این نقش در فیلم انتخاب شده! صورتی شیرین، شجاع و آسیب‌پذیر. یک پسر خوب و زیبا. در «هری پاتر و یادگاران مرگ»، می‌بینی که هری به دورة جوانی می‌رسد. او به طور شگفت‌انگیزی به بلوغ رسیده است. او نسبت به ضعفا احساس شفقت و مهربانی دارد و می‌خواهد مانع نفرین‌ها و بلاهای مهلک شود و چوب‌های جادویی را از دست کسانی که می‌خواهند او و دیگران را بکشند، بیندازد. این مسئله تا حدی است که رموس لوپین هری را نکوهش می‌کند و پاسخ دفاعی هری را مبنی بر اینکه کشتن مردم روش ولدمورت است نه او، دریافت می‌کند. حتی بعد از اینکه دراکو، شکنجه‌گر قدیمی هری، با گروهش به او حمله می‌کند و نزدیک است که با نفرین خشونت بار فایندفایر هری را آتش بزند، او دراکو را نجات می‌دهد. ممکن است که این پیشرفت جدید در شخصیت هری، آنهایی را که از روش انتقامی قدیمی او لذت می‌برده‌اند، ناامید کند، امّا با این حال، این نیز موقعیت طرفداران هری را که آن سوی رویة ظاهری شخصیت‌ها و جریان‌ها را نمی‌بینند، تقویت می‌کند. همان‌طور که دیویدهادون منتقد بیان می‌کند: «هری این عقیده رولینگ که کودکان «ذاتاً خوب» و بدون نیاز به اصلاح و رستگاری هستند را به طور کامل واقعیت می‌بخشد.» آنها تنها نیاز دارند که رشد کنند و یاد بگیرند که از قدرتشان «هوشمندانه» استفاده کنند. در دنیای هری، گناه نخستینی وجود ندارد به جز جادو.

اگر ما در دنیایی تنگ و ترسناک حبس شده‌ایم، چرا راهی که هری به ما نشان داده است را بررسی نکنیم؟ وقتی که ما مثل همة انسان‌ها و حتی آنهایی که این مطلب را انکار می‌کنند، آرزو و میل به یک قدرت برتر و مافوق داریم، چرا نباید بندة نیروهای غیر طبیعی‌ای که به جای آن تعالی اصیل ارائه شده‌اند شویم؟ بندگی واژه‌ای است که ممکن است شما را یاد یک واژة قدیمی بیندازد، بردگی. هنگامی که یک برده در زنجیر است، در مورد آزادی خیال‌بافی و رؤیاپردازی می‌کند، امّا این خیال‌های پوچ، زنجیر او را محو نمی‌کنند. انسان‌های اسیر شده زمان ما نیز مانند بردگان قدیمی، با هر لذتی که می‌توانند در ابعاد محدود این دنیا کسب کنند باقی مانده‌اند و اینها نیز معمولاً با لذّاتی زودگذر و مجهولند، همان‌طور که در گذشته به وفور در ممالک مشرکین اثبات شده است. آنهایی که اسیر دنیای پاتر می‌باشند، ممکن است با خوشگذرانی ذهنی و تحریک عواطفشان و ترشح آدرنالین، به واسطة عصبانیت و خون، افسانه و ترس و به وسیلة نمایش بی‌نظیر و ابتکارات هوشمندانه، شاد باشند و توجه‌شان از شرایط واقعی که دارند دور باشد؛ امّا توجه داشته باشید که نمادهای سنتی تمدن غرب، از طریق این بافت بسیار پیچیده از طرح‌ها، مورد سوءاستفاده و استفاده، تغییر و پیوند ناجور، تکذیب و حتی بارها وارونه‌نمایی قرار گرفته‌اند. زیرا در این دنیای خیالی، هیچ چیز معتبر و آن‌طور که به نظر می‌رسد نیست و حتی ساختار لغزش‌ها و خطاهای فکری ما را به همان جایی می‌برد که وهم و خیال نویسنده می‌خواهد. یک داستان‌نویس ضعیف نمی‌تواند حتّی کمی از این داستان را بنویسد. امّا رولینگ یک داستان‌نویس بااستعداد است و اثر موزون عظیم او، در تجزیه و از هم گسستن اصول اساسی تمدن و انسانیت، به وسیلة بسیاری تصدیق شده است؛ زیرا او ما را گرامی داشته و سرگرم کرده است؛ به این دلیل که «این [داستان‌ها] تماماً در مورد عشق هستند».
آزادی حقیقی تنها زمانی ممکن می‌شود که عشق حقیقی وجود داشته باشد و عشق حقیقی بدون صداقت ممکن نیست. همان‌طور که تولکین در مقاله‌ای در مورد ادبیات خیالی بیان کرده است، نویسنده‌ای که می‌خواهد تصور و تخیل را به طریقی سالم تغذیه کند، بایستی بدون توجه به اینکه جزئیات یک دنیای خیالی چقدر خارق‌العاده می‌تواند باشد، به نظم اخلاقی دنیای واقعی وفادار باشد. نمی‌توان قانون طبیعی را که خداوند در وجود ما قرار داده است، به کلی ریشه‌کن کرد، امّا می‌توان آن را شدیداً تغییر شکل داد تا منجر به انحراف آگاهی، ضمیر و پس از آن اعمال ما شود. اهمیتی ندارد که یک افسانه تا چه حد از نظم مادی رخت بربسته است امّا افسانة سالم آن است که به ما بیاموزد، یکدیگر را به نحوی سالم دوست داشته باشیم؛ با دوست داشتن همسایه‌هایمان و حتی دشمنانمان، لااقل تلاش کنیم که دوست داشتن آنها را یاد بگیریم و بپذیریم که این کار صحیح است. این کار با بخشش ممکن می‌شود. امّا عشق انتخابی (همراه با نفرت انتخابی) به آزادی منتهی نمی‌شود. این کار، احساس عشق بدون وجود مفهوم آن و احساس آزادی بدون وجود پایه‌های آن می‌باشد. اگر خدا یک پدر غایب می‌باشد ـ یا پدری است که اصلاً وجود ندارد ـ قهرمان و خوانندگان آن با چنین احساساتی تنها مانده‌اند، با وفاداری منحرفشان و با عشقشان به امیال و آرزوهای سیر نشدنی خود و حس می‌کنند که انکار اینها، نفرینی مرگبار و تباه کردن خود می‌باشد. به این دلیل است که بسیاری از مردم به شدت به ارزش‌های کتاب‌های پاتر وفادارند و این مسئله را نادیده می‌گیرند که بسیاری دیگر از ارزش‌ها در این کتاب‌ها در حال تحلیل و نابودی می‌باشند. به این دلیل است که مدافعان دنیای پاتر چنین سرسختی از خود نشان می‌دهند و بارها علیه منتقدان برافروخته و عصبانی می‌شوند. به تصور آنها، منتقدان دنیای پاتر، دشمنان آزادی و اصالت می‌باشند. درست همان‌طور که لفاظی در مورد آزادی و دموکراسی در حال افزایش است، در حالی که در مورد مسائل مهم دیگر در حال کاهش می‌باشد، لفاظی در مورد «ارزش‌ها» نیز در حال افزایش است و مسئله حقیقی‌تر که همان ایمان و پاک‌دامنی است، در حال مهجور شدن است. چه چیزی این بردگان خیال‌پرداز این فریب را بیدار خواهد کرد؟
میشل دی. اوبرین، ماهنامه موعود شماره 93  ? منبع اصلی: www.lifesitenews.com. به نقل از سیاحت غرب، ش16.   http://mouood.org/content/view/7881/3/

نوشته شده در  پنج شنبه 87/12/29ساعت  5:29 عصر  توسط عضو گروه شهیداوینی 
  نظرات دیگران()

نقدی است بر سه گانه  FINAL  DESTINATION

داستان این سه گانه هرچند از لحاظ قصه و شخصیتها اصلا به هم ربط ندارند اما ساختار و شکل و کلیت  سه فیلم  به یک صورت بوده : فرار از مرگ/ در هر سه داستان انسانهای قصه با  آینده بینی یکی از نزدیکان  از چنگال مرگ  گروهی فرار می کنند.

و در قصه اول یک گروه دبیرستانی جهت  شرکت در  ارد و سوار یک بویینگ پهن پیکر شده که در لحظه آخر با اینده بینی قهرمان داستان  چند نفر انها بر اثر جنجالی که او در هواپیمای آماده پرواز بوجود می آورد از هواپیما اخراج  می شوند که همین اخراج باعث زنده ماندنشان می گردد!

در ادامه داستان فرشته مرگ  که این افراد را که از چنگش فرار کرده اند  یکی یکی  سراغشان می رود و آنها را به شکلی کاملا وحشیانه  و دلخراش از صفحه گیتی پاک می کند ......درداستان دوم چندین راننده وسرنشینانشان که دریک بزرگراه در حرکتند باز یا آینده بینی یکی از رانندگان از  داس بلند فرشته مرگ فرار می کنند ولی باز  شکار کینه توزانه  فرشته مرگ آغاز می گردد.... در داستان سوم آینده بینی در یک ترن شهر بازی  صورت می گیردو همان سلاخی های دوباره ....

 

 آنچه دراین سه داستان مهم جلوه می کند در 3مورد (البته به نظر بنده)بسیار قابل توجه می کند:

 1- قدرت شیطانی فرشته مرگ ، که به نظر می رسد این فرشته کاملا با شیطان یکسان تلقی شده است ، البته با توجه به دیدگاه انسان محورانه انسان غربی که با مرگ همه چیز تمام می شود کاملا این تلقی هم خوانی دارد چه اینکه  قدرتی که مرگ انسان غربی را مقدر می سازد با توجه به مفهوم مرگ نزد نهلیستها دقیقا همان معنی نابودگر و اهریمن را می دهد . به عنوان فیلم یعنی FINAL  DESTINATION  ( با ترجمه تحت لفظی مقصد نهایی ) توجه کنید آیا نویسنده یا کارگردان  چیزی جز سیاهی محتوم سرنوشت انسان را می خواهد  اعلام کند ؟

  2- انتقام فرشته مرگ از انسانهای بی دفاع  کاملا وحشتناک است بصورتیکه  این انتقامها  از نظر بار فنی بسیار طرح ریزی شده و از لحاظ میزان توحش بکار رفته روی سیاه هر  حیوان وحشی را سفید می کند ، این خشونت افسارگسیخته  بر علیه انسان چه معنی می تواند داشته باشد ؟ آیا برای فروش گیشه  اینچنین  این سه گانه خشونت آمیز طراحی شده است ؟ یا خشم و ترس  انسان غربی را  از  ابر نیروی جهان ( اصطلاح فیزیکی از آفریده  جهان)  را نشان می دهد ؟ یک طنز جالب در این سه گانه  نمود دارد  که نابودگر (فرشته مرگ اصطلاح در خور این فیلم ضد ماورایی نیست ) بله نابودگر به ترتیب ریاضی گونه ایی ( مفهوم گرا ) دست به قصابی می زند ، تا جایی که یه از بازیگران فیلم بعد از دیدن مرگها دست به خودکشی با یک هفت تیر پر می زند ولی از اسلحه هیچ تیری شلیک نمی شود  و همان بازیگر در صحنه بعدیکه یک تصادف است بوسیله های لوله های آب سوراخ سوراخ می شود که خود کنایه ایست از سوراخ شدن بوسیله هفت تیر ! نابودگر اصلا مر گ سریع و راحت فراریانش را طالب نیست؟!

3- نابودگر به راستی همانند یک گربه که با شکارش بازی می کند با افراد قربانی اش بازی می کند و هر کدامشان را که می خواهد از بین ببرد با دیگری کاری ندارد هیچ ، که اسباب فرارش را از مهکله فراهم می سازد و سپس بعد از نابودی قربانیش به سراغ همان فردی می رود که که نجاتش داده بود! و جالبتر اینکه  فردی که آینده بینی بصورت ناخودآگاه توسط وی صورت می گیرد بوسیله هخمان قدرت ماورایی همیشه به صحنه قصابی می رود برای نجات قربانی ، اما هر بار دست خالی بر میگردد ،  و این خود نمادی است از بازیچه بودن انسان در مقابل سرنوشت .

4- چرا ابر نیرو یا همان نابودگر  به انسانهای از آینده شان خبر  می دهد ؟ آیا این همان بازی دادن افراد است که برای تفریح آنها را به یک تلاش بی فرجام بکشاند ؟ یا واقعا  نیروی مثبتی هم وجود دارد ؟ که به نظر بنده چیزی جز تلاش انسانها در این فیلم بار مثبت نداشت و فرار از مرگهای دسته جمعی چیزی جزء حیله و نیرنگ نابودگر برای درگیر کردن افراد در  امری بیهوده جهت سرگرمیش و  ارضاء غریزه توحشش توجیهی دیگر ندارد که همان تفکر باستانی یونانی خدایان مکار کوه المیوس نیست. جالبترین قسمت داستان این است که کسی که آینده بینی را انجام می دهد یک جایزه ویژه دریافت می کند و آنهم هم شانس زنده ماندن را!

5- این سه گانه  بدون شک انتقامی است که از پرورگار گرفته می شود ؛ بخاطر اینکه برگشت به دین در غرب قدرت زیادی پیدا کرده و حافظان تفکر مارکس و نیچه این امر را اصلا بر نمی تابند ، حال بر نتابیدن قدرت لخت و عریانی مثل آنچه در ترکیه می گذرد باشد و یا  ارباب رسانه و چک چک قطرات سیاه روغن سوخته هالیود بر کاسه زلال باورهای بی آلایش انسان.

 تذکر:صداو سیمای جمهوری اسلامی چرا قسمت دوم را بخاطر  فصلهای سلاخی اتوبان در برنامه "سینمای دیگر "که اختصاص به جلوه های ویژه دراد پخش می کند؟ چرا داستان سوم را تمام و کمال پخش می کند؟

 آیا یک انسان دین دار متعهد و متخصص در امر فیلم شناسی هالیود در این سازمان حضور ندارد؟ منبع: http://mh3.blogfa.com/post-91.aspx


نوشته شده در  پنج شنبه 87/4/27ساعت  2:52 عصر  توسط عضو گروه شهیداوینی 
  نظرات دیگران()

خاندان یهودی لوی(لاوی)، پایه گذاران و مروجین شیطان پرستی

 شیطان پرستی (ساتانیسم/Satanism ) یکی از این نحله‏های مجعولی است که در دو دهه اخیر، حاکم بر بسیاری از آثار هالیوود بوده است و یهود دنیاپرست هم با پشتیبانی مادی و فکری سعی در ترویج این خرافه عصر پساصنعت داشته است. کمپانی‏های یهودی و صهیونیست، امروز هم سردمدار جریان انحرافی معنویت گرا در هالیوود شده‏اند و معناگرایی را بعضاً به پرستش نیروی متافیزیکی شروری فروکاهیده‏اند. به دلیلِ تازگی این مکتب مجعول، خصوصاً در جامعه ما و سایر کشورهای اسلامی، لازم است که تبیین دقیق‏تری در مورد این اسطوره صهیونیستی داشته باشیم.

 همانطور که گفته شد در میان اقوام باستانی و ادیان تحریف شده، بزرگ نمایی قدرت شیطان وجود داشته است؛ ولی آنچه به نام «شیطان پرستی» امروزه عده‏ای غافل و فریب خورده را به دور خود جمع کرده است، دست پختِ یکی ازخاندان‏های سابقه دار یهودی می‏باشد. «خاندان لاوی» (لِوی) که برخی از آنها با همین نام خانوادگی و برخی با شهرت «کوهن یا کاهن» و اسامی شبیه به اینها، از قرن سیزدهم میلادی تاکنون، هشت سده است که تاریخ مدون و انسجام خانوادگی کم نظیری دارند.[1]  «تودروس ابولافی» رئیس و حاخام کاستیل ولیون (اسپانیای قرن13م.) بود که یهودیان وی را از نوادگان خاندان سلطنتی یهود می‏دانستند. این خاندان نقش بسیار مهمی در تجهیز سپاهیان صلیبی علیه مسلمانان در شمال اندلس داشتند و از همان سده سیزدهم با فرقه شهسواران معبد[2] رابطه نزدیکی داشتند. این فرقه غارتگرانی بودند که حاصل پیوند شوم شهسواران (شوالیه‏های) مسیحی و زرسالاران یهودی بودند و عملیات خویش را در هاله‏ای از سِرّ می‏پوشاندند و خود را «عارفان راز دان الهی» می‏نمایاندند. اینان از ابتدا متأثر از کابالیست‏های یهودی بودند و از ابتدا با سازمان پنهان و قدرت طلب فراماسونری تعامل گسترده‏ای داشتند و «لُژکهن اسکاتلند» را که هنوز هم شاخه اصلی ماسونی به شمار می‏رود، در سیطره خود گرفتند.[3]

 خاندان لوی پایه‏گذار مکتب رازآمیز کابالا(قبالا) هم بودند که این مکتب، عرفانی ناقص و متاثر از میترائیسم (خورشید پرستی) و بت پرستی مصر باستان و خدایان روم و یونان باستان بود. البته در کابالیسم از مفاهیم عرفان اسلامی هم استفاده‏های ناقصی شده است.[4]  کابالا تداوم زمینی همان پادشاهی داوودی در ملکوت بود، یعنی همان ایده «جهانی شدن پادشاهی داوودی یهود» که اکنون پوسته‏ای عرفانی و رازآمیز برگرفته بود.[5]

 امروزه هم شیطان پرستی با نمادهایی و تفکراتی برگرفته از میترائیسم و هلنیسم و مصر باستان، سعی در ترویج بی‏دینی و لاقیدی و بت‏پرستیِ پس از مدرنیته دارد. باز هم فردی از خاندان یهودی لوی، بنام «آنتوان لوی/ لاوی» با نوشتن «انجیل شیطانی» و برپایی «کلیسای شیطان»[6]از سال 1966م. سعی در تخریب دین مسیحیت و عرفان ناب اسلامی دارد و با ترویج این مکتب تصمیم دارد اروپا و آمریکا را هر چه بیشتر زیر سیطره الیگارشی یهودی ببرد. در این مکتب مانند کابالا، سحر، جادو، رازورزی، وثنیت و ماده گرایی همچون سم به رگ‏های بشر وارد می‏شود.[7]

 پاورقی ها و منابع:

[1]. در سده سیزدهم میلادی مهم‏ترین خاندان یهودی دربار آراگون که به قدرت و ثروت زیادی در جنگ‏های صلیبی رسید، خاندان لوی بود که در آراگون به نام‏های ابولاوی، ابن لاوی، کاوالریا و کابالریا شناخته می‏شدند.

.[2] طریقت شهسواران معبد، در آغاز نام دسته‏ای از شوالیه‏های فرانسوی بود که پس از اشغال بیت المقدس به دست صلیبی‏ها در سال 1118م. در این شهر ایجاد شده و حفاظت از زائران مسیحی را بر عهده داشتند و نام خود را سربازان فقیر مسیح و معبد سلیمان گذارده بودند. به تدریج با انسجام و شهرت فراوانی به صورت مزدوران مسلحی برای پادشاهان صلیبی درآمدند و در 1291 که جنگ‏های صلیبی پایان یافت، به اروپا بازگشتند ولی سازمان خود را حفظ کرده و رئیسی انتخاب کردند به نام استاد اعظم و به صورت پنهانی تداوم و حیات دادند، ولی در سال 1304 فیلیپ چهارم آنان را مخل امنیت فرانسه تشخیص داد و افراد آن را به جرم‏های فساد و جنایت و آشوب، دستگیر کرد و در سال 1312 پاپ آنها را منحل اعلام کرد و فیلیپ آخرین استاد اعظم ظاهری آنها ژاک دموله را در ملا عام اعدام کرد ولی آنها در مناطقی چون پراونیس فرانسه پنهان شده و در قالب فراماسونری و کابالیسم ایده‏های مادی و مشرکانه و قدرت پرستانه خود را تا به امروز دنبال کرده‏اند. امروزه طریقت شهسواران معبد از شاخه‏های مهم فراماسونری است و آداب خاصی دارد و در تمام طریقه‏های ماسونی نام «ژاک دموله» آخرین استاد اعظم رسمی این فرقه، بسیار گرامی است و نام «فیلیپ چهارم»، قاتل «دموله» بسیار منفوراست. به عقیده بسیاری ازمورخان، جنبشی که در سال 1381م در انگلیس علیه کلیسای کاتولیک با نام «شورش روستاییان» ایجاد شد، توسط عوامل پنهان باقیمانده همین گروه بود و پنجاه سال بعد باز یک کشیش به نام«John Huss /جان هالس» در جنوب اطریش (بوهیما)، شورشی را با کمک همنیان علیه کلیسای کاتولیک آغاز کرد. هدف اینان دگرگونی فرهنگی مسیحی پایه‏ای اروپا و جایگزینی آن با فرهنگی الحادی- کابالیستی- سکولار بود که از اصول لائیک مصر و یونان باستان پیروی می‏کرد. این حرکات به رنسانس و اخراج دین از صحنه زندگی مردم اروپا و تسلط اومانیسم و زرسالاری یهودی بر اروپا و آمریکا انجامید. ر.ک: زرسالاران یهودی و پارسی، استعمار بریتانیان و ایران، همان، ج 2، ص 27-26 و همان جلد، ص 243 به بعد، فصل دسیسه‏های سیاسی و فرقه‏های رازآمیز و همچنین ر.ک: داستان حقیقی کابالا، هارون یحیی  (اندیشمند ترک تبار که سرپرست نویسندگان کتاب ارزشمند مبانی فراماسونری هم بوده است)، ترجمه باران خردمند، مجله موعود، شماره 62.

[3] .داستان حقیقی کابالا،همان منبع وهمچنین کتاب مبانی فراماسونری (فراماسونری و یهود)،همان.

[4] .همان منبع، در مورد کابالیسم و عرفان‏های دوران پست مدرنیسم در ادامه همین مقاله، مطالب مفصل‏تری خواهیم آورد.

[5]شخینا» در کابالیسم‏های، تجلی روحانی داوود می‏باشد که حامل نور در دنیای ماوراء زمینی است، همانطور که خود جسم زمینی حضرت داوود نبی پس از موسای نبی(علیهم السلام) حاصل نور در دنیای زمینی بود.

[6]. Satanic Bible کتاب مقدس شیطانی است و  Satan Church ، کلیسای شیطان است که آنتوان لوی به عنوان پیامبر شیطانی برای انسجام هر چه بیشتر این مکتب منحرف مادی، آن را در آمریکا پایه گذاری کرد.

[7].مورخ یهودی کابالا، «تئودور ریناچ» می‏گوید: «کابالا سمی است که به رگهای یهودیت وارد می‏شود وآن را کاملاً دربرمی‏گیرد.» ر.ک: داستان حقیقی کابالا، همان منبع، به نقل ازاین منبع:  

Mesta H.Webter,Secret societies and subresive movements,p299


نوشته شده در  یکشنبه 87/4/2ساعت  9:51 عصر  توسط عضو گروه شهیداوینی 
  نظرات دیگران()

 نمادهای شیطان پرستان وفراماسونرهادربرنامه مثلث شیشه ای! چرا؟ 

نمادهای شیطان پرستان در برنامه مثلث شیشه ای

 

با تاسف باید بگویم که تلویزیون گاهی در غربگرایی و تقلید مبتذل، از حد می گذارند و  گوی سبقت را  از شیطان هم می رباید! برنامه مثلث شیشه ای تقلید سطحی و صریحی از سمبل های شیطان پرستان  وفراماسونرها داشته است که قطعا باید این اقدام مشکوک از جانب مسئولان امر پی گیری شود والا بیش از گذشته اطمینان مردم به صدا وسیما کم می شود و ضررش در نهایت به چشم نظام خواهد رفت و مشخص است که چه کسانی سود می کنند. باید مسئولین امنیتی و سیاسی نسبت به این مسئله واکنش جدی نشان بدهند.

اما به صورت کاملا مستند بنا به تحقیقات مفصلم درباره فیلم ها و سمبل های شیطان پرستان(که متاثر از خاندان لوی یهودیان صهیونیست هستند و از آنتوان لوی یهودی خط گرفته اند.) چندین سمبل که در این برنامه از این گروه ضد خدا و صهیونیستی دیده ام بدین قرار است:

1-مثلث که از اصلی ترین سمبل های این گروه و فراماسونری است در دکور برنامه مثلث شیشه ای دیده می شود: یکی زیر پای مجری و میهمان، یکی میز جلوی میهمان، یکی بالای سر میهمان ومجری و یکی هم آرم برنامه و اسم برنامه که در یم بدعت خطرناک از شب شیشه ای به مثلث شیشه ای تغییر نام پیدا کرد. البته  در تاریخ هنر غرب مسلم است که این نماد مخصوص هنر یونان وروم است که شیطان پرستان هم به عنوان نماد خود برگزیده اند.

2-هرم  نیز از اصلی ترین نمادهای شیطان پرستان و فراماسونرهاست. اما می دانیم که هرم خئوپوس که در دلار آمریکا هم به کار رفته است  و همینطور ترکیب هرم خئوپوس و چشم که میز جلوی مجری که بوسیله یک شیشه از وسط دو شق شده است دقیقا یادآور همان نماد است، مهم ترین سمبل های فراماسونری است که در سمبل های شیطان پرستان هم دیده می شود. نماد ابلیسک (ستون سنگی شیطان) هم که در مصر باستان و خورشیدپرستان هلیوپولیس استفاده می شده است وبعدها سمبل شیطان پرستان شد نیز استفاده زیادی از مثلث و هرم می کند.

3-رنگ قرمز و ترکیبش با زرد از اصلی ترین سمبل های این گروه جعلی است که در دکور استفاده فراوانی از این رنگ ها و ترکیبش شده است.

4-رنگ قرمز صندلی و میز مجری و میهمان بسیار شبیه طیف قرمز مورد استفاده در سمبل ها و نمادهای شیطان پرستان می باشد. (برای اطمینان می توانید به سایت ها و وبلاگ های این گروه مراجعه کنید.)

5- آتش که از نمادهای اصلی اینهاست، با ترکیب رنگ های زرد و قرمز و سفید به وضوح پیداست.

6- ترکیب رنگ قرمز و سیاه اطراف دکور نیز کاملا شبیه فضاسازی های مراسمات و سایت های این گروه گمراه است.

***نکته بسیار مهم این است که این سمبلهاونمادها و رنگهادرکنار هم به این معنا به کار می روند ودرتحلیل نمادهاباید شرایط و زمینه ها وپیرامون نمادراهم تو جه داشته باشیم که متاسفانه جمع شدن مجموع اینها کنار هم هیچ شکی را باقی نمی گذارد.

 برای من که مقالاتی درباره این گروه نوشته ام و سایر دوستان گروه مطالعاتی شهید آوینی که حدود چهار سال است که در فیلم های هالیوودی و  مروج شیطان پرستی و سمبل ها و نمادهای غربی ها کار کرده ایم،‏ این امر مسلم است و از مسئولان امر می خواهم که هر چه زودتر دکور این برنامه را عوض کنند و کارگردان و تهیه کننده این مجموعه و دکوراتور را محاکمه کنند.  واقعا چرا باید پول های بیت المال خرج تبلیغ چنین گروه های کثیفی شود؟ چرا شبکه پنج صدا وسیما با نفهمی اش پیاده نظام آنتوان لوی شده است؟ چرا باید صدا وسیمای تایران به صهیونیست ها و آرمان ها و نمادهایشان سواری دهد؟ چرا تلویزیون  کارهای خوب خود را به یکباره خراب می کند؟ چرا؟ منتظر جواب ها و اقدامات مسئولین هستم.  

 ***برای مطالعه بیشتر ر.ک:

--شوالیه های معبد، مبانی نظری فراماسونری جهانی، نوشته هارون یحی، ترجمه :‏موعود، نشر هلال،چ اول، تهران،1386.

--زرسالاران یهودی و پارسی، استعمار بریتانیا و ایران، عبدالله شهبازی، موسسه مطالعات و پژوهش های سیاسی، چاپ اول 1377،

--مبانی فراماسونری، نوشته گروه تحقیقات، ترجمه جعفر سعیدی، نشر مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ دوم، تهران ، 1376.

--کتب اسطوره شناسی و نمادشناسی.

--قاموس کتاب مقدس(برگردان و تالیف مستر هاکس نشر اساطیر، چاپ اول،1377، تهران) ذیل کلمات شیطان و مار و اژدها و هیولا و دجال و وحش.

--دائره المعارف کتاب مقدس (ویراستار ومسئول گروه ترجمه: بهرام محمدیان، نشر سرخدار،چاپ اول،1381) ذیل کلمات شیطان و مار و اژدها هیولا و دجال و وحش.

--مقاله داستان حقیقی کابالا، هارون یحیی، ترجمه باران خردمند، مجله موعود.

--مقاله  همان شیطان خودمان، تمثال های قرون وسطایی از شیطان ناتوان در سینمای نوین آمریکا،‏کلی جی وایمن، ترجمه:ناصر رفیع، مجله عصر آدینه، شماره اول،بهار1385، ص126. ‏

--مقاله  همان شیطان خودمان، تمثال های قرون وسطایی از شیطان ناتوان در سینمای نوین آمریکا،‏کلی جی وایمن، ترجمه:ناصر رفیع، مجله عصر آدینه، شماره اول،بهار1385، ص126. ‏

--خواندن این مقاله هم جالب است: شناخت بیشتری از شیطان یهودی-مسیحی هالیوودی:

 http://naghdefilm.parsiblog.com/Archive54324.htm 

 

--------------------------------------------------------------------------------

بعدالتحریر:با توجه به استقبال خوب دوستان از این نوشتهُ مطلبی تکمیلی به نقل از بخش چهارم مقاله مفصل اسطوره های صهیونیستی در شماره 19 مجله رواق اندیشه وهنر(ماهنامه تخصصی خانه هنرو اندیشه مرکز پژوهشهای اسلامی صداوسیماُبهمن1386) درباره سابقه یهودی-صهیونی فرقه جعلی شیطان پرستی می آورم:

 خاندان یهودی لوی(لاوی)، پایه گذاران و مروجین شیطان پرستی

 این مطلب را در این آدرس ببینید: http://naghdefilm.parsiblog.com/558044.htm


نوشته شده در  شنبه 87/4/1ساعت  4:9 صبح  توسط عضو گروه شهیداوینی 
  نظرات دیگران()

 ،قسمت دوم مصاحبه محققان و طلاب و دانشجویان خانه هنر و اندیشه مرکز پژوهش های اسلامی صدا و سیما در قم با منتقد محقق سینما، آقای سعید مستغاثی با عنوان «جادوئیسم و سینما». شماره 22 نشریه رواق اندیشه و هنرماهنامه تخصصی خانه هنر و اندیشه

-پس فیلم سازان مستقل در سینمای غرب، خصوصا هالیوود چه می کنند؟   

در مصاحبه­های بسیاری از کارگردان­های هالیوود هست که بسیاری از طرح­های مستقل خودشان در آمریکا را نتوانستند اجرا کنند، چون روسای کمپانی­های بزرگ تولید و توزیع و بازاریابی این اجازه را ندادند، و فقط طرح­های خاص که هم جهت با نظریات صهیونیست هاست اجازه تولید و پخش میگیرند. جریان اصلی سینمای آمریکا که همه سینماها را در بر می­گیرد، دست این گروه است. یک مثال خیلی ساده اش فیلمی بود که چندی پیش تلویزیون راجع به ترور جرج بوش پخش کرد. در این فیلم، فیلم­سازی می­آید، به اصطلاح آینده را نشان می­دهد که مثلا جرج بوش ترور می­شود و به قتل می رسد. این فیلم را که در انگلیس ساخته شد، هیچ­کدام از سینماهای آمریکا حاضر نشدند نشان بدهند، چون همه این زنجیره سینمایی در دست همان کمپانی­های صهیونیست­ مسیحی و یهودی است. این سیستمی است که موجود است.این سیستم از سالها پیش، برنامه­ریزی گسترده ای کرد، طرح­ریزی کرد، که طبق آرمان­ها و اهدافش فیلم های بسیاری بسازد. فیلم­هایی که بتوانند آرمان­ها و اهدافشان را تئوریزه کنند. گویی از دهه هفتاد هم این قضیه وجود داشته، شما به خوبی اسطوره­های صهیونیسم مسیحی و یهودی را در این فیلم­ها می­توانید ردیابی کنید.

 

-اگر ممکن است، درباره سایر فرقه های انحرافی عرفانی غرب، توضیحات بیشتری بفرمائید. ظاهرا هری پاتر بیشتر مدیون مکاتب عرفانی یهودی-مسیحی است، در این زمینه چه بیانی دارید؟

درباره کتاب و فیلم هری­پاتر باید به یکی از اسطوره­هایی که در هالیوود بیشتر از همه وجود دارد و تفکری که بیشتر از همه رسوخ دارد، اشاره کنم. تفکر کابالیسم(قبالائیسم) در این فیلم واضح است. کابالیسم داستان مفصلی دارد. بعضی­ها شروع آن را به آیین های جادویی و مشرکانه مصر باستان مربوط می­کنند، کابالیسم یکی از آیین هایی است که جادوئیسم و جادوگری اصلاً از آن در می­آید، برخی فرقه شوالیه­های معبد و جنگ­های صلیبی را در ترویج کابالیسم در میان مسیحیان و ایجاد کابالیسم مسیحی موثر می دانند. عناصر اصلی کابالیسم، موعودگرایی و شیطان شناسی و قدرت شر و روش های مرموز صوفیانه و پنهان کاری و جادوگرایی هستند. همه این عناصر در اثری چون هری پاتر پیداست. البته آثار فراوان دیگری هم به کابالیسم اشاره های پیدا و پنهانی دارند. اگر دوستان فیلم رمز داوینچی را دیده باشند، به خوبی می­توانند نمادها و علائمی را در این فیلم در این باره ببینند. بعضی مواقع خودشان این چیزها را به خوبی در فیلم هایشان رو می­کنند و می­گویند.

به هر صورت کابالیسم مکتب جادوگری است و سر رشته آن هم می­رسد به آن کاهنان و ساحران مصر باستان که افراد فرعون بودند. مایه­های اصلی آن، مایه­های مادی­گری است. خیلی­ها حتی ماتریالیسم و مکاتب مادی­گری را ناشی از این کاباله­ها می­دانند، اینها آمدند ماتریالیست را حتی با اومانیسم ترکیب کردند، بعدها در جنگ های صلیبی، فرقه شوالیه­های معبد، این مضامین یهودی-دنیوی را از حاخامهای کابالیست فراگرفتند و در اروپا پخش کردند. گفته می­شود که شوالیه­هایی که خودشان مسیحی بودند،‌ بعد در محل ادعایی معبد حضرت سلیمان(علیه السلام) در بیت المقدس، تنها ماندند و به آموزه­های جدیدی رسیدند و کلیسای کاتولیگ آنها را مرتد اعلام کرد. سپس اینها بیرون آمدند و مدت­ها حق السکوت از کلیسای کاتولیگ می­گرفتند تا بالاخره بر اثر قدرت گرفتن کلیسای کاتولیک، آنها را قتل عام کردند، اما عده­ای از آنها به اسکاتلند گریختند و اولین لژ­های فراماسونی را به وجود آوردند، یعنی در واقع فراماسونری هم از همین­جا به وجود آمده است و منشا کابالیستی دارد.

 

-اگر امکان دارد درباره فیلم و رمان رمز داوینچی که اخیرا سر و صدای زیادی به پا کرد و ارتباط آن با بحث بیشتر توضیح دهید. درباره سایر آثار شاخص نیز توضیحاتی بفرمائید.

در فیلم رمز داوینچی ماجرای مذکور به نوعی توضیح داده می شود. در فیلم می بینیم که برخلاف عقیده مسیحیت کاتولیک ادعا می شود که حضرت عیسی مسیح (علیه السلام) نسلی از مریم مجدلیه داشته اند. راز و رمز این نسل را انجمن یهودی- صهیونیستی اخوت خانقاه حفظ کرده است. آن نسل در همان روز موعود، می­­آید و ظهور می­کند و در نبرد نهایی آرماگدون پیروز می شود. به هر صورت کابالیسم و جادو از اینجا به شوالیه­های معبد و سپس به فراماسونری کشیده شد. شما در این فیلم، هم اسطوره­ها و نمادهای کابالیسم و جادوگری و هم فراماسونری می­توانید پیدا کنید.

در جنگ ستارگان دقیقاً ماجرای شوالیه­های معبد وجود دارد، در این فیلم چند قسمتی و پرفروش، افراد شوالیه مانندی هستند که می­خواهند دنیا را  توسط یک امپراتوری نجات دهند، توسط آدم­های خبیثی که دارت نامیده می­شوند، خبیث­ترین­ها به کناره رانده می­شوند و بعد شورش می­کنند و در جنگ آخر پیروز می­شوند. همان جنگ آرماگدون.

در سه گانه پر خرج و موفق ارباب حلقه­ها باز همین قضایا وجود دارد، یعنی دقیقاً نه شوالیه­اند که محور مبارزه با باطل هستند. ‌نه فرد هستند که یاران حلقه اند که این عدد عین تعداد نه نفر اولیه فرقه شوالیه های معبد هستند! قسمت آخر فیلم هم با نام و رویکرد بازگشت پادشاه تمام می شود. آن پادشاهی که خودشان اعتقاد دارند برمی­گردد. شیطان شناسی و قدرت شر و موعودگرایی و قهرمان پروری و لباس هایی شبیه سربازان صلیبی و تمام عناصر دیگری که لازم است تا آن فیلم را هم اثری متاثر از کابالیسم بدانیم، در فیلم ارباب حلقه ها وجود دارد.

فیلم رمز داوینچی یکی از فیلم­های کابالیستی است که مایه­های تأسیس انجمن اخوت خانقاه صهیون را این­گونه توضیح می­دهد که برای حمایت و حفاظت از نسل به وجود آمده تا در زمان خاص آن عیسای دوم بر اساس پیش گویی های کتاب مکاشفات یوحنا از عهد جدید بیاید و بعد از جنگ آرماگدون جهان در حکومت هزار ساله مسیح ثانی آرامش خود را بیابد. در فیلم ادعا می شود افراد مختلفی در این انجمن عضو بوده اند، همان فراماسون­ها، مثلاً کسانی مثل لئوناردوداوینچی، سر آیزا ک نیوتون  و افراد دیگر.

در فیلم رمز داوینچی گفته می­شود که حقیقت راز عیسی مسیح(علیه السلام)، حقیقت جام مقدس و آن مریم مجدلیه است،بانویی که به نظر آنها بدکاره بود و سپس با عنایت مسیح، بانوی مقدس شد. بنا به ادعای فیلم، این حقیقت در تمام طول تاریخ توسط اعضای خانقاه صهیون زنده نگاه داشته شده است: در تابلوها، در موسیقی، در فیلم و در سایر هنرها. این جالب است که یک فیلم هالیوودی است که این مطالب را می­گوید، یعنی این به قول برخی توهم توطئه نیست. دلیل اینکه چرا در این فیلم صریحا این مطالب را می­گوید و دست خودشان را رو می­کند،‌ را هم خواهم گفت.

حتی ادعا می کند ما آمدیم حقیقت این جام مقدس و حقیقت ماجرای مریم مجدلیه را در طول تاریخ برای کودکان در کارتون­ها نگه داشتیم! در کارتون­های والت دیزنی. حتی اسم می­آورد: زیبای­خفته، سیندرلا، سفید برفی و هفت کوتوله، شیر شاه.  همیشه در این کارتون­ها آدم­هایی هستند که قلمرو آنها تسخیر شده است؛ مثلاً سفیدبرفی از قلمرو خودش رانده می­شود، و به جنگلی می­رود و در آنجا زندگی می­کند. سیندرلا و زیبای خفته  هم همین گونه اند.  اینها از قلمرو خودشان دور شده اند و زمانی باید به وسیله نیروهای خیر برگردند و قلمرو خودشان را پس بگیرند مثل شیر شاه.

در برخی از این آثار همیشه به دنبال مادری می­گردند. این سوال همیشه در ذهن­ها بوده که چرا در این کارتون­ها، همه دنبال مادرشان می­گردند، برای من هم سؤال بود چرا همه دنبال یک مادر گمشده­ای می­گردند؟ بنا به ادعای فیلم آن مادر گمشده همان مریم مجدلیه است، یعنی در این فیلم می­گوید که ما سعی کردیم این حقیقت راز جام مقدس را در آثار مختلف هنری حفظ کنیم و به نسل آینده انتقال دهیم. حتی موسیقی­هایی چون موسیقی اوپرای فلوت سحرآمیز بوتزا که دقیقاً اسطوره­های یهودی و کابالیستی در آن بیان می­شود، یا بوچلی، یا خیلی­های دیگر که اصلاً باور نمی­کنید.

همیشه می­گفتند این نظریه، توطئه است و اینها، این­جوری نیست هنر برای هنر است! هنر برای سرگرمی است! هالیوود برای سرگرمی فیلم­ می­سازد! ولی الان خود هالیوودی ها می­گویند که این­گونه نیست و نبوده و نخواهد بود. اسم هری ­پاتر هم در فیلم رمز داوینچی به طور مستقیم می­آید که گویا هری پاتر هم از جمله آثاری بوده که برای حفظ آن حقیقت جام مقدس ساخته شده است. هری­ پاتر فردی است که از قلمرو خودش دور مانده، حقش را موجود رازآمیز و شروری به نام لرد ولدُمورت ضایع کرده است و هری به دنبال حق خود با او نبردهایی می کند تا در آخرین نبرد پیروز شود. ولدُمورت در جمع آنتی کرایست یا همان دجال و ضد مسیح از نظر صهیونیست های مسیحی است. هری پاتر، کرایست(مسیح) است. هری­پاتر کسی است که قرار است دنیا را نجات دهد.

اگر شما در این فیلم­ها نگاه کنید می­بینید که عبارت «چوزِن وان» یعنی فرد برگزیده و منتخب یگانه، به کار می رود. در ماتریکس می­گویند نئو، فرد برگزیده­ای، ‌در هری­ پاتر و  جنگ ستارگان هم قهرمان فیلم را یک برگزیده می دانند که باید این دنیا را نجات دهد. پشتوانه همه این آثار، یک فرضیه است، چیزهایی به طور غیرمستقیم یا مستقیم به مخاطب القا می شود تا پروژه آخرالزمان سازی غرب، بنا به خواست صهیونیسم سامان بیایبد.

 شوالیه های معبد، یکی از کارهایی که در معبد سلیمان انجام می دهند، جادوی سیاه است کهدر فیلم هری­ پاتر هم جادوی سیاه را دیدیم. اصلاً محفل ققنوس در هری­پاتر، همان قضیه شوالیه­های معبد است که می­خواستند رازی را نگه­دارند، محفل ققنوس هم همان محفلی است که قرار است هری­پاتر آن را محافظت کند.

جرج بوش نهایتا از آن فیلم دفاع کرد. دقیقاً آرمان های صلیبی سیاست مداران صهیونیست در این فیلم ها نمایان است. در نهایت، چیزی که این وسط وجود ندارد، خداست. مقابله با نیروهای خیر و شر و همه چیز، با استفاده از نیروهای انسانی و جادوئی است، مثل هری­پاتر، جنگ ستارگان،‌ ارباب حلقه­ها یا خیلی فیلم­های دیگر. این­ چنین است که جادوئیسم در خدمت آموزه­های یهود، کابالا، انجمن خانقاه صهیون، فراماسونری و صهیونیسم قرار می­گیرد، چیزی که الان دیگر پرده­پوشی نمی­کنند.

 

-چرا اینها می­آیند و صریحا این مطالب را می­گویند، چه شده که حالا دارند از رو بازی می­کنند؟

در فیلم رمز داوینچی گفته می­شود، که با تغییر هزاره، نوبت به نبرد نهایی می رسد م همه چیز رو می شود. البته این جزء اعتقادات آنهاست. الان صد و بیست کانال اوانجلیستی شدیدا در حال فعالیت است. اینان می­گویند که ورود به هزاره سوم، یعنی ظهور آرماگدون. اینها در دروازه های بیت المقدس و قدس شریف، دوربین کار گذاشته اند که قضیه جنگ آرماگدون را فیلم­برداری کنند.  مرتب توریست می­برند آنجا، بارها و بارها این گفته شده و این اعتقاد در رمز داوینچی هم گفته می­شود که با عوض شدن هزاره، با ورود از برج هود به برج حمل باید این اسناد خانقاه صهیون افشا شود که یک چنین نسلی از عیسی مسیح(علیه السلام) وجود دارد. افشا شود که اینها باید آزادی­خواه جهان باشند. خوب حالا رمز داوینچی افشاگر این است دیگر، یعنی خود او دارد دلیل وجودی خودش را بیان می­کند و می­گوید به این دلیل ساخته شده­ام که بگویم چه اتفاقاتی می­افتد و باید بیفتد.

در آمریکا مؤسسه­هایی درست شده مثل مؤسسات اکتوان، مؤسسات فیلم­سازی است، که دقیقاً به دست اوانجلیست­ها درست شده و قرار است اینها خودشان فیلم­هایی بسازند که مستقیماً تبلیغ این آرمان­های خودشان را بکنند، یعنی به این نتیجه رسیدند که دیگر پرده­پوشی و در پرده سخن گفتن و در خفا حرف زدن و سخن­گفتن بس است. دیگر باید بدون پرده سخن گفت. از این جهت است که شما می­بینید هفتاد درصد از فیلم­هایی که از آن طرف می­آید،‌ فیلم­های غربی آخر الزمانی است و ‌همین مایه­های جادویی در آن وجود دارد، آنتی کرایست  ظاهر می شود و  مسیح باید با آن مقابله کند. به قول یکی از دوستان سینمای غرب الان آرایش آخر الزمانی گرفته است. این یک واقعیت است و در همه فیلم­هایشان دیده می­شود،‌ و جادوئیسم هم در همین مرتبه قابل تفسیر و تعبیر است....ادامه دارد....


نوشته شده در  پنج شنبه 87/2/26ساعت  4:29 صبح  توسط عضو گروه شهیداوینی 
  نظرات دیگران()

مصاحبه با استادسعید مستغاثی منتقد و کارگردان سینما

بسم الله الرحمن الرحیم این نوشته ، قسمت اول مصاحبه ای است برگرفته از نشست محققان و دانشجویان خانه هنر و اندیشه مرکز پژوهش های اسلامی صدا و سیما در قم با منتقد محقق سینما، آقای سعید مستغاثی با عنوان «جادوئیسم و سینما».  این مطلب خواندنی  در شماره 22 نشریه  گران سنگ رواق اندیشه و هنر(ماهنامه تخصصی خانه هنر و اندیشه) به چاپ رسیده است.

-با سلام و تشکر از شما که قبول زحمت نمودید و وقت خود را در اختیار ما قرار دادید. امروزه در فیلم های بسیار زیادی شاهدیم که به مقوله جادو پرداخته می شود. سینمای آمریکا(هالیوود) بیشتر از اروپا به این امر می پردازد و شرکت های عظیمی چون برادران وارنر در آثار معروف و اسطوره ای چون هری پاتر و ارباب حلقه ها و فیلم های ژانر وحشت به وفور به این امر توجه نشان داده اند. اگر ممکن است تاریخی اجمالی از ارتباط سینما و جادو بفرمائید؟

با سلام به شما و تشکر از تلاش هایی که در این مرکز دارید. سینما را یک جادو خطاب می­کنند، به قولی می­گویند سینما واقعیت را رؤیا و رؤیا را واقعیت می­نمایاند، یعنی اصلاً،  اساس سینما جادوست. معروف است که به پرده سینما پرده جادوئی می­گویند، چرا که اولین فیلم­هایی که در تاریخ سینما تولید شد به یک نوعی برای مردم حالت جادو را داشت، اینکه حالا روی یک پرده­ای عده ای حرکت کنند، حرف بزنند، یا حرکاتی انجام دهند،‌ برای مردم جادو بود،‌حتی نقل است در اولین اکران سینمایی عمومی که توسط برادران لومیر انجام شد، زمانی که در فیلم، ورود قطار به ایستگاه را نشان دادند، مردم از سالن فرار کردند. فکر می کردند قطار می­آید و به آنها برخورد می­کند!

فیلم­ساز دیگری در سال­های اولیه شکل گیری سینما، به نام ملیس مشهور شد که  فیلم­هایش را با نوعی تروکاژ یا حقه­های سینمایی همراه می کرد. مثلاً سر کسی در فیلم جدا می شد، یا کسی از فضا می آمد، مردم ایمن کارها را بیشتر نوعی جادوگری و اعمال محیرالعقول می پنداشتند.

راجع به خود جادوگری در تاریخ سینما، فیلم­های متعددی ساخته شده است.‌ در اغلب این  فیلم ها، طبعا جادوگرها آدم­های خبیثی هستند، چون در فرهنگ مردم آمریکا و اروپا به این صورت بوده است. در فیلم­هایی که در ارتباط با سرخ­پوست­ها و سیاه­پوست­ها ساخته شده است، نادر بوده اند جادوگرهایی که قابل­قبول و خوب باشند. البته در فیلم هایی چون جادوگر شهر زمرد، جادوگر خوبی می­بینیم که می­گوید من جادوگر شرق هستم، جادوگر خوبی هستم، البته در همان فیلم باز جادوگر اصلی فیلم، کارهای محیرالعقول انجام می­دهد، یعنی جادوگری نمی­کند. در سریال­های تلویزیونی هم، فیلم­های فانتزی یا فیلم­هایی با مایه­های طنز و کمدی بوده که جادوگری را یک کار فانتزی و طنز نشان داده است، نمونه آن سریان افسونگر بود، سریال دختر شاه پریان بود. در  فیلم­هایی مثل دزد بغداد هم چنین بوده است؛ اما آثار بسیار فراوانی وجود دارد که جادوگران، خبیث و بدطینت و شیطانی هستند. در سینمای دهه هشتاد در آثار زیادی چون فیلم جادوگر، خود جادوگران آدم­هایی بد و مرتبط با شیطان تصویر می­شوند.‌

 

-اما می بینیم که اخیرا فیلم هایی چون هری پاتر به صحنه تبلیغات جهانی آمده که جادوگران، انسان های خوبی هستند.

بله، آن چیزی که مورد بحث ما است، ‌جادوئیسم در حداقل دو دهه اخیر سینمای جهان است که به نحو خیلی شگفت­آوری تغییر ماهیت داد. یعنی جادو از وجه منفی به وجه مثبت آمده است و جادوگرها آدمهای خوبی نشان داده می شوند.‌ آدم­های مثبت در جبهه جادوگران مثبت قرار می­گیرند و آنهایی که جادوگر نیستند منفی هستند، نمونه­اش همین فیلم­های هری پاتر است که جادوگرها قهرمان اصلی فیلم هستند و به غیر جادوگرها کلمه منگل و در ترجمه مشنگ می­گویند! حتی، در این قبیل فیلم ها هرکس خون جادوگری ندارد انسان اصیل و موجود اصیلی محسوب نمی شود! قسمت ششم هری پاتر، اساساً بحث شاهزاده اصیل است، یعنی کسی که مثلاً مادرش جادوگر نبود. پدرش جادوگر بود. خود هری پاتر هم همین است، ‌یعنی اصلاً نیمه اصیل محسوب می­شود.

اینکه چرا یک­دفعه مذاق کارگردانان سینما به این صورت درآمد و جادوئیسم در سینما تغییر جبهه داده است باید مورد بررسی دقیقی قرار گیرد. البته این را می­شود از دهه­های هفتاد هم پی گرفت، فیلم­هایی مثل استاروار یا جنگ ستارگان، حتی نقد تاریخی آن می­خورد به رمان­های جی.آر.تالکین که ارباب حلقه­ها از روی آن ساخته شد. اما به طور مشخص در سری فیلم های هری پاتر این مرام مستقرشده است. خوب این یک بحث فلسفی در باب شر و جادوی مثبت و منفی می­طلبد که بنده در آن سطح نیستم اما اشاره­هایی می کنم.

 این  به موقعیت زمانی امروز برمی­گردد. شاید اطلاع داشته باشید که موقعیت زمانی امروز غرب، موقعیت خاصی است، یعنی به اصطلاح امروزه در عصر تعویض هزاره هستیم. تعویض هزاره و ورود به هزاره سوم یک موقعیتی است که از دیرباز باور بسیاری از غربی­ها خصوصا اوانجلیستها و برخی پروتستان ها این بوده که نزدیکی به آخر الزمان است، این یک بعد داستان است. بعد دیگر برمی­گردد به تجربه­ای که عرب پیش از دهه هفتاد و هشتاد داشت، در دهه هفتاد و هشتاد، نوعی عصیان­گری در غرب وجود داشت به این مفهوم که همه باورها و سنت­های جامعه اعم از خانواده و اخلاق نفی می­شد. عصیان­گری علیه این بافت­های قدیمی، نوعی فضیلت به حساب می­ آمد. در فیلم­های دهه هفتاد به وضوح این چیزها را می بینیم؛ یعنی فراوانند آدم­هایی که از خانه بیرون می­زنند و بر علیه سنت­های اخلاقی جامعه می­شورند و روابط سنتی را زیر پا می­گذارند. این قبیل چهره ها، آدم‌های مثبت، فعال و پویا قلمداد می­شوند؛ ولی آنهایی که در آن بافت سنتی می­مانند، چهره های منفی هستند. این به وفور در سینمای دهه هفتاد وهشتاد سینمای غرب واضح است.

این شیوه قهرمان پردازی و الگودهی، به نتیجه فاجعه­باری در غرب انجامید. یکی از نتایج آن سست­شدن بنیاد خانواده بود که جامعه غرب را در دهه هشتاد وارد بحران عظیمی کرد. همین مطلب، جامعه­شناسان و سیاست­مداران غرب را به تفکر انداخت که چرا چنین اتفاقی دارد می­افتد و جامعه دارد از بین می­رود. لذا نوعی بازگشت، هم در جامعه و هم در بین گردانندگان  و برنامه ریزان اجتماع به وجود ­آمد. خودشان می­گویند رجعت دهه نود. به وضوح این موضوع را از طریق فیلم­های  سینمایی می­توان دید. تأکید می­کنم از طریق فیلم؛ چون به نظر عده ای از صاحب نظران، سینما، بازتاب بلاواسطه جامعه است.

 

-شما این حرف را تا چه حد قبول دارید؟ آیا مکاتب مختلف سینمایی و هنری هم شامل این بیان می شوند؟

بنده هم چنین اعتقادی راجع به جوامع مختلف در دوران­های مختلف دارم. ممکن است از ظاهر یک فیلم کمدی و ملودرام، نشود چیزی درآورد؛ اما در باطن می­شود خصوصیات رفتاری و زندگی و تفکر افراد آن دوره را درآورد. مثلاً فیلم­های دهه بیست و سی آلمان را که می بینیم، فضاها تاریک است و نماها کج و معوج است و داستان­ها یا بیشتر داستان­های سیاهی است یا در حسرت آینده خیلی درخشانی خبر می دهد. وقتی که تاریخ را بکاویم، خواهیم دید که دهه بیست و سی، دوران بحران روحی ملت آلمان بوده است. دورانی که پایان جنگ اول است و شکستی که آلمان در جنگ اول خورد. دورانی که نهایتا به فاشیسم کشیده شد.

درباره مکتب نئورئالیسم ایتالیا نیز این معادله برقرار است. فیلم­های آن دوره بسیار ساده و سیاه و سفید هستند، حرکت دوربین وجود ندارد و استودیویی نیست. متوجه می­شوید که آن سینما، دوران بعد از جنگ را به خوبی می­تواند توضیح دهد، دوران کمبودها را، دورانی که هیچ چیز وجود ندارد، دورانی که یک نفر به دنبال یک دوچرخه می­رود. به خوبی می­شود از فیلم­های نئورالیستی سینمای ایتالیا، دوران بعد ازجنگ اروپا را درآورد. به قول معروف، فیلمی که از جامعه خودش به دور باشد، فیلمی است که فرزند زمان خودش نیست.

 

-البته در تاریخ سینما و در کشور خودمان نیز چنین فیلم هایی داشته ایم.

بله، نمونه فیلم هایی که با زمانه بیگانه اند، در سینمای امروزه ایران خیلی زیاد است، یعنی اصلاً معلوم نیست این آدم­ها و فیلم­ها و فضاها از کجا آمده اند؛ اما بسیاری از فیلم­ها در تاریخ سینما، تفسیر زمان خودشان بودند، فرضاً امروز خیلی از فیلم­هایی که از آمریکا می­آید یک­جوری آن وحشتی که در طول تاریخ­شان به وسیله مسائل مختلف و از سوی حاکمانشان در جامعه آمریکا القا شده است، دیده می­شود. اگر صد سال دیگر، آیندگان این فیلم­ها را ببینید متوجه می­شوند در این زمان در جامعه آمریکا چه می­گذشته. حتی در بسیاری فیلم­های ایرانی که فرزند زمانه خویش نبوده اند، می توان درآورد که مردم این زمان چه­طور فکر می­کنند، چه­طور زندگی می­کنند. یک کاوشگر می تواند برداشت های خوبی از این فیلم ها بگیرد، حداقل در نوع رفتارها و زندگی مردم و خیابان­هاو محیط زندگی آنهات و دغدغه های برخی مردم روزگار فیلم.

 

-به بحث اصلی بازگردیم، داشتیم درباره دوران رجعت دهه نود در جامعه غربی حرف می زدیم.

 علاوه بر اخبار رسانه ها و مطبوعات و کتب، از فیلم­های دهه هفتاد و هشتاد نیز می­توان عصیان­گری جوامع غربی و سپس بازگشت دهه نود را فهمید. ما در دهه نود شاهدیم که در بسیاری از فیلم­ ها مسائل اخلاقی مطرح می­شود، لزوم پای بندی به خانواده طرح می شود، آدم­هایی که از خانواده­ها گریخته بودند دچار بحران می­شوند، دچار سرگشتگی می­شوند، دچار آوارگی می­شوند، روابط غیراخلاقی مذموم شناخته می­شود، چیزهایی که در دو دهه قبل از آن فضیلت بود.

بازگشت در جامعه غرب، متفکرانه یا سیاست­مدارانه، جامعه غرب را به تفکر  وا می­دارد. طبیعی است که عاجل­ترین نتیجه این قضیه می­تواند گرایش به دین در جامعه غربی باشد، لذا برنامه ریزان غربی به فکر می افتند که چه کنند. به این نتیجه می رسند که همان کاری که سال­ها کرده بودند را در جوامع غربی تداوم بخشند، یعنی مکاتب و فرقه های انحرافی را گسترش دهند. اینکه شما در دهه نود شاهد هستید در غرب و به خصوص آمریکا ده­ها و صدها فرقه و گروه و مسئله انحرافی به وجود می­آید، در همین راستاست. مراکزی برای  احضار روح، جن­گیری، کف بینی،‌ شیطان پرستی، جادوگری تا آنجا رشد کردند که برخی رسانه­های آن زمان غرب، از اینکه ناگهان آن­قدر جریانات منحرف، رشد کردند. وحشت از اینکه این فِرق و مکاتب انحرافی، در جامعه آمریکا روی فیلم­ها و رفتارهایشان، به شدت تأثیر می­گذارد.

 

-آیا مقامات برنامه ریز و سیاست مداران نیز در اینجا با سینمای غرب همراه بودند؟

البته این جریان به شدت از طریق مقامات و برنامه ریزان سیاسی و هنری تایید می­شد و هنوز هم چنین است. مسلما از نظر آنها، به خاطر اینکه دنیا به دنبال آن دین­ اصلی و توحیدی نرود، باید آیین های انحرافی ایجاد شود و آن پتانسیل که در مردم برای گرایش به معنویت ایجاد شده بود به این صورت سمت و سوی انحرافی پیدا می کند. واضح است که با ترویج باطل حق لاپوشانی شده و مردم به انحرافات فکری و عملی گرایش پیدا می کنند و از راه مستقیم -که مخالفت با ظلم و فساد است- باز می مانند و سیاست مداران غربی، همچنان سلطه خود را حفظ می کنند.

 

-سینمای غرب در این بحث، دقیقا چگونه عمل کرد؟ بیشتر به سمت کدام آیین های انحرافی رفت؟

خوب طبیعی است که وقتی یک همچنین زمینه­ای فراهم شود، سینما هم­ دست به کار می­شود، سینما هم می­آید یک­دفعه، شاهد هستیم در سینمای هالیوود، انواع و اقسام فیلم­های دینی و معنوی و متافیزیکی متولد می­شود! فیلم­هایی که تا یکی دو دهه پیش اصلاً سابقه نداشته، دهه نود به شدت رشد می کند. مثلاً گرایش به بودیسم را به وفور در سینما و در جامعه غربی می­بینیم. ناگهان می­بینیم هفت، هشت فیلم شاخص راجع به بودا توسط فیلم­سازهای معتبر تولید می­شود، اصلا" شک­برانگیز می­شود، فیلم­هایی که مکاتب عرفانی انحرافی می پردازند، ناگهان اینقدر زیاد می شوند. فرض کنید در یک زمان محدود، مارتین اسکورسیزی فیلم کاندون را  راجع به دالایی لامای چهاردهم رهبر بوداییان تبت می­سازد، خانم جین کمپیون فیلم دود مقدس را راجع به مکاتب عرفانی می­سازد، فیلم معروف هفت سال در تبت ساخته می شود، فیلم دیگری به نام بودای کوچک، و همینطور پشت سر هم فیلم های دیگری در این زمینه، با تبلیغات زیاد شرکت های اصلی، به بازار روانه شده و اکران می شوند.

 آدم­هایی که اصلاً در این مایه ها نبودند، وارد گود ساخت مضامین عرفان شرق آسیا می شوند. ظاهرا باید دیگر عمیق­ترین بحث­های عرفان شرقی را در فیلم­های عرفانی آمریکایی ببینیم! حتی در فیلم­های رزمی، آثاری می بینیم که به وضوح مجسمه های خدایام متعدد بودایی و هندو را نمایش می دهند و گویی پشت هر فیلم ده مرتاض و راهب شرقی نشسته اند و دارند  فیلم­نامه را می­نویسند. می دانید که بودیسم تبتی یا بودیسم شمالی که بیشتر از سایر فرقه های بودیسم در هالیوود و سینمای اروپا ترویج می شود، به شدت به خرافه و جادوگرایی ممزوج است و این مطلب در فیلم هایشان هم هویداست. این یک بعد قضیه است.

اما از جهت دیگر بحث جادوگرایی ترویج می شود. در اثری مانند هری پاتر آیین های جادویی غالبا غربی(مسیحی-یهودی) ترویج می شود. اولین کتاب این مجموعه هفت جلدی، سال 1997 میلادی توسط خانم جی.کی.رولینگ نوشته می­شود و بلافاصله اولین فیلم آن ساخته می شود و در سال 2001 روی پرده سینما اکران می شود. در این فیلم است که الگوی کاملی از یک جادوگر مثبت ارائه می شود.  اکنون دیگر با این پس زمینه که شرح داده شد، به راحتی می­توان فهمید چرا جادوگرها و جادوئیسم در سینما تغییر موضوع دادند. باید در سینما این ماجرا اتفاق می­افتاد. و حالا جادوگرها نیروهای مثبت داستان­ها و قصه­ها می­شدند.

 

-به نظر شما اوانجلیست ها (مسیحیان پروتستان بنیادگرا یا همان مسیحیت صهیونیست) و یهودیان که در آمریکا قدرت رسانه ای و دولتی را در اختیار دارند و لابی بسیار قدرتمندی دارند، نیز تاثیری در این زمینه داشته اند؟

آنچه تا کنون گفته شد، یک بعد قضیه بود، اما بعد دیگری که به نظر بنده، بعد استراتژیک موضوع می­تواند باشد، به باورهای اوانجلیستی بر می­گردد. قبل از آن هم، مسلم است که سینمای آمریکا از اول توسط یهودیان مهاجر به وجود آمد. این چیزی است که در تاریخ نوشته شده است. یهودیان مهاجری که اوایل قرن بیستم از اروپا به آمریکا رفتند، ثروتمند بودند و برخی در آمریکا با کمک های انحصاری هم کیشان نژادپرست خود، پولدار شدند. آنها به دنبال سرزمین موعود بودند، آنان اولین سرزمین موعود خود را در آمریکا جست­وجو می­کردند.

  از مسلمات تاریخ است که کریستف کلمب به امر و سرمایه فراوان مالی یهودیان و مارانوهای(یهودیان مخفی) وابسته به دربار پرتغال مامور شد تا برود و سرزمین موعودشان را پیدا کند. البته اهداف استعماری و غاصبانه هم داشتند. بعد اینها در قرون هیجدهم و نوزدهم، آمدند آمریکا، کسانی مثل پلیس بیمنیر، گارین زانوک، سنزینک. افرادی که هالیوود را به وجود آورند، همه یهودیان پولدار و اشرافی بودند که به جرأت می توانم بگویم همه جزء صهیونیست ها بودند، یعنی طبق برنامه­ای که باید اجرا می­کردند، اینها هالیوود را به وجود آوردند؛ شبیه آنچه در پروتکل­های حکمای صهیون آمده بود.

‌یک مورخ آمریکایی می­گوید: «حدود صد و ده سال است که اینها با فیلم­هایشان دارند برای ما الگو می­سازند، ما زندگی­مان طبق فیلم­های اینهاست، غذا خوردن ما، مردن ما، ازدواج کردن، همه چیزمان الگو گرفته از یهودیان است.» این است که در این شکی نیست که هالیوود توسط اشرافیت یهود به وجود آمد. توسط زرسالاران دنیاطلب یهودی، ‌و الان هم به طور قاطع می­توانم بگویم نود و نه درصد آن دست این گروه است. نه تنها رسانه­های آمریکا که خبرگزاری­هایشان دست صهیونیست­هاست.

البته صهیونیسم اخیرا در مسیحیت هم طرفداران بسیاری پیدا کرده و صهیونیستهای مسیحی، به طور مشخص که حاکمان رسمی این کشور هستند، همین دار و دسته جرج بوش که جزء اوانجلیسها هستند. اینها اعتقاداتشان با سایر مسیحیان متفاوت است. اینان اعتقاد به آرماگدون دارند، اعتقاد به ظهور مسیح موعود در همین سال­های این هزاره جدید دارند، اعتقاد به جنگی در محلی به نام آرماگدون دارند که دنیا را فرا می گیرد و همه غیر از مسیحیان انجیلی و یهودیان را از بین می برد یا آنها را مسیحی می کند. طبیعی است که سینمایی که اینها اداره می­کنند، به این سمت بچرخد، یعنی افکار و باورهای خوشان را از طریق سینما ارائه بدهند. آثار بسیار زیادی از اینها اکنون، عنوان پر فروش ترین و شلوغ ترین گیشه را به خود اختصاص داده اند و شور آخرالزمانی با نگاه های خاص مسیحیت صهیونیستی را در غرب ایجاد کرده اند. ...ادامه دارد...


نوشته شده در  پنج شنبه 87/2/26ساعت  4:28 صبح  توسط عضو گروه شهیداوینی 
  نظرات دیگران()

               شیطان در رسانه های غرب!
 در روایات نیز آمده است که شیاطین تا قبل از بعثت حضرت عیسی تا آسمان هفتم بالا می رفتند و استراق سمع می کردند. همین که آن بزرگوار مبعوث شد، حرکت آنها از آسمان چهارم به بالا ممنوع شد و سپس وقتی پیامبر گرامی اسلام(ص) مبعوث شد از همه آسمانها ممنوع گردیدند و هدف تیرهای شهاب قرار گرفتند
 1- شیطان وجود دارد
این جمله همانقدر که صحیح است، می تواند گمراه کننده نیز باشد. اساسا شیطان کیست و وجود او چگونه است؟
آیا او وجود مطلق دارد یا دستخوش نوعی صیرورت و سنت تاریخی است. اساسا فهم مفاهیم غیبی و ظهورات آنها از جن و فرشته و شیطان گرفته تا معجزات و عذاب ها ممکن نیست مگر آنکه آنها را در بستر ربوبیت حضرت حق بر جریان و حرکت تاریخ ببینیم. تأملی اندک بر تحول و تطورات تاریخی روشن می سازد که ظهور مفاهیم غیبی از ابتدای تاریخ به صورت کاملا معناداری به مرور کاهش می یابد که سیر معجزات و عذاب ها روشن ترین وجه آن است. از معجزات حضرت نوح(ع) و موسی(ع) که سیل عالم گیر و شکافتن رود نیل و یدنورانی و... است، به شفای مریضان و نهایتا به یک کتاب (قرآن) به عنوان آخرین معجزه تاریخ انبیا می رسیم و از سنگ شدن و مسخ شدن انسانها به صورت خوک و میمون به عصری می رسیم که پیامبرش هیچگاه نفرین نمی کند و اگر نفرینی هم وجود دارد اثرش خارج از روابط طبیعی عالم شهود نیست.
در روایات نیز آمده است که شیاطین تا قبل از بعثت حضرت عیسی تا آسمان هفتم بالا می رفتند و استراق سمع می کردند. همین که آن بزرگوار مبعوث شد، حرکت آنها از آسمان چهارم به بالا ممنوع شد و سپس وقتی پیامبر گرامی اسلام(ص) مبعوث شد از همه آسمانها ممنوع گردیدند و هدف تیرهای شهاب قرار گرفتند (به نقل از ترجمه تفسیر المیزان، جلد 1 صفحه 216) این را اضافه کنید به حذف جنیان از مراوده و دخالت در امور انسانها بویژه در عصر قرآن باز اضافه کنید این را که بزرگترین گناهان که بعضاً در مقیاس جوامع بزرگ اتفاق می افتد ولی هیچ کس ظاهرا نه خوک می شود و نه میمون و نه سنگ می شود و نه سنگ از آسمان می بارد، نه یأجوج و مأجوجی می آیند نه هاروت و ماروتی فرستاده می شوند. اینها به معنای حذف عوالم ملکوتی نیست بلکه به معنای سعه صدر در کفر و ایمان است و نشان از مرحله جدیدی از تربیت انسان در بستر سنتهای الهی است که تقدیر انسان را در ابعاد عقلانی و روحانی می جوید.
 شاید با همین رویکرد است که برخی اندیشه ورزان شیعی تاریخ را به 3 دوره عین (قبل از بعثت)، عقل (از بعثت تا ظهور) و روح (بعداز ظهور) تقسیم کرده اند. انسان دوره عینیات نیازمند کمک بیشتر و دستگیری بیشتری بوده است و لذا برای هدایت او مفاهیم غیبی اعم از شیطانی و الهی به صورت عینی و شهودی تجلی می کرده اند. تا به امروز می رسیم که «عصر غیبت» به مفهوم عام برای همه تاریخ و بشریت و به معنای خاص در قلمرو حیات شیعی است.
این مقدمه بیان شد تا مقداری روشن شود که تاریخ بویژه در مورد ظهورات عوالم غیبی هیچگاه عیناً تکرار نمی شود و لذا برخی ظهورات و توانایی های ظاهری و بصری باستانی ابلیس دلیلی برای وقوع در زمان حاضر نمی شود و حتی به نوعی خلاف حکمت تاریخی است. یا اگر در دوره ای از تاریخ شیطان امکانی در استراق سمع و در نتیجه پیشگویی برخی وقایع داشته که فرع بر امکان حضور او در طبقات بالای آسمان بوده دلیلی بر امتداد این جواز نیست بلکه بعکس اندیشه حکمی خلاف آنرا اقتضا می کند.
نکته مهم دیگر این است که به موازات و علی رغم غیبت ظهورات ابلیس، بستر اندیشه و سیستمها و مکاتب شیطانی به مرور شکل می گیرد و به عنوان نمونه اگر روزی شیطان خود را به شکل نوجوانی زیبا ظاهر می ساخت تا عملی شنیع را به قوم لوط بیاموزد، امروز اقوامی آمده اند که همجنس گرایی را علمی، قانونی و حتی مشروع!! جلوه می دهند، یا اگر تلاش های ابلیس روزگاری صرف این می شد که یک قارون رباخوار تربیت کند، ثمره اش تمدنی است که شریان های نظام اقتصادی آن، بانکداری ربوی است.
 نکته آن است که وقتی چنین نظم و سیستمی شکل گرفت و انسان هایی برای آن تربیت شدند، ابلیس جنی و فرزندان و لشگریانش به غایت تبلور و ظهور در فرایندهای شهودی و عادی بدل می شوند و ظهورات باستانی آنها نه ضرورتی دارد و نه شاید امکان.
عصر ما، عصر فترت و احتضار شیطان و درعین حال عصر بسط و گسترش امور و مجاری تمدنی شیطانی است و این پارادایم دوگانه روشنگر بخشی از پیچیدگی های زمانه ماست. با این مقدمه تا حدودی روشن می شود که اگر دستگاه تبلیغاتی «شیطان بزرگ»! نمایشهایی کریه و خوفناک و درعین حال قدرتمندانه از یک صورت شیطانی  ارائه می دهد، از سر دلسوزی و خیرخواهی و توجه به عالم غیب نیست. بلکه نمایش جلوه ای از ابلیس است که وجود خارجی ندارد و مخاطب را دچار حیرت می کند و به تدریج به انفعال می کشاند.
2- یکی از زمینه های به تصویر کشیدن شیطان در رسانه های غربی و بویژه هالیوود را باید در قرائت های جدید از کتاب مقدس و بویژه بخش استعادی و غامض مکاشفات یوحنا جستجو کرد آنجا که می گوید «...فرشته ای را دیدم که از آسمان پایین آمد... او اژدها (شیطان) را گرفت و به زنجیر کشید و برای مدت هزار سال به چاه بی انتها افکند.» پس از پایان هزار سال، شیطان از زندان آزاد خواهد شد...» (عهد جدید، مکاشفه، باب بیستم)
  همین موضوع مورد توجه اربابان رسانه ای قرار گرفت و در پایان هزاره دوم و اوایل هزاره سوم محصولات فراوانی وارد بازار رسانه ای و بویژه سینمایی شد آثاری همچون: بچه رزماری، طالع نحس، جن گیر، کنستانتین، پایان روزها، دروازه نهم و حتی فیلمی همچون «ون هلسینگ» و یا «دراکولا ساخته ی برام استوکر» و...
نمادهای شیطان
فارغ از انتقادات عقلی، کلامی و تاریخی در باب صحت و سقم مکاشفات یوحنا و پارامترهای موضوعی و محتوایی چنین فیلمهایی، می توان وجوه مشترکی از نمایش شیطان در این آثار را برشمرد: 
الف- «شیطان ظهور می کند» و در واقع از یک غیبت هزار ساله بازمی گردد و این ظهور چه در سطح فردی و چه در مقیاس اجتماعی و سیاسی در بافت فرهنگی و ذهنیت کنترل شده غربی معنا می یابد و تعبیر می شود. وجوه بارز آن در حوزه گرایشات سیاسی غرب فیلمهایی همچون فاینال فانتزی (نهایت خیال) و یا «سرزمین بهشت» است که سال بازگشت و حمله شیطان به بشر را سال 1979 معرفی می کند یعنی سال ظهور انقلاب اسلامی ایران و حتی در فیلم فاینال فانتزی محل خروج شیطان را دره کاسپین (دریای مازندران) به تصویر می کشد و قس علی هذا.
ب- شیطان نوظهور غربی قدرت تصرف و تسخیر و حلول دارد و از کششی رازگونه بهره می برد. این شیطان آنگونه است که اگر روح خود را به او بفروشی قدرتهایی ویژه می یابی (آنچنان که «دکتر فاستوس» در نمایشنامه معرفی به همین نام به قلم کریستوفر مارلو این راه را در پیش می گیرد) همین راز وارگی و منشأ حقیقی قدرت دانستن شیطان یکی از زمینه های شیطان گرایی نوین است.
ج- کسانی که سر راه شیطان و یا حتی مسیح قرار می گیرند، معمولاً تناسب درونی و شخصیتی با این واقعه ندارند بدین معنا که شخص تصرف شده توسط شیطان و یا مورد توجه قرار گرفته توسط مسیح لزوماً انسانهای به ترتیب پست و شریفی نیستند و حتی به نظر می رسد به عمد عکس این مطلب اتفاق می افتد، یعنی انسانهای بی گناه (همچون در جن گیر، طالع نحس، محسور و...) تصرف شیطانی می شوند و از آن طرف در فیلمی مثل استیگماتا گویا روح مسیح در کالبد زن بدکاره ای حلول می کند. و این انحراف ذهن از ویژگی های باطنی و درونی و اصلاح آنها به سمت یک واقعه صرفاً اتفاقی است.
3- ویژگی های شیطان هالیوودی به علاوه نکات فراوانی که در کتابها، رمانها و شبه فلسفه های نوپدید و بطور کلی نظام رؤیاپردازی و رسانه ای غرب وجود دارد، تأثیراتی تدریجی در بلندمدت برجای گذاشته است. اتفاقی که در تاریخ 2006.6.6 اتفاق می افتد شاید نمونه گویایی باشد، در این تاریخ نسخه بازسازی شده «طالع شیطانی 666» و به بهانه قرار گرفتن سه 6 در شمارش تاریخ درکنار هم که نشانه شیطان است، به نمایش درمی آید، در این تاریخ دو طیف از مردم ظهور می کنند، گروهی که از ترس نحوست، قدرت و شرور شیطان از خانه ها بیرون نمی آیند و گروهی که به عکس این تاریخ را برای جشنها و عروسی های خود انتخاب می کنند. این دو گروه به نوعی مغلوب و منفعل شیطان دست پرورده همین نظام فرهنگی هستند. این دو طیف در مورخه 1976.6.6 که نسخه اولیه طالع شیطانی به نمایش درآمد وجود نداشتند و به نظر می رسد شیطان هالیوودی تاثیرات خود را برجای گذارده است.
این تأثیرات به گونه ای دیگر در پذیرش تدریجی و تلطیف و قلب ماهیت مفاهیم شر و شیطانی و سوق مخاطب به این هدف دیده می شود. در موج جدیدی از آثار هالیوودی شیطان دیگر آن موجود پلید و منفور نیست، پولانسکی که در فیلم «بچه رزماری» شیطان را قدرتمند، مخوف و منفی تصویر می کرد امروز به «دروازه نهم» می رسد که پرستش بی چون و چرا و محض شیطان را دلپذیر و تبلیغ می کند، در فیلم دروازه نهم دیگر درگیری خیر و شر وجود ندارد بلکه مسئله، سبقت به سوی شیطان است، آنگونه که مخاطب آرزو می کند به جای قهرمان فیلم به قدرت مطلق و رازگونه شیطان ملحق شود.
 نمادهای شیطان پرستی همچون ستاره پنج پر در فیلم رمز داوینچی به نمادهایی مثبت تبدیل می شوند و علامت 666 که پیشتر نماد و نشانه شیطان دانسته می شد، به یک نماد هندسی مقدس تعبیر می شود. و یا فراماسونری با همه پلیدی هایش در فیلم «ثروت ملی» به عنوان میراث دار گنج عظیم و تاریخی کل بشر معرفی می شود. (این فیلم متأسفانه در دو نوبت بدون کمترین تحلیل از شبکه 3 سیما به نمایش درآمد) و یا جادوگران که چهره ای کریه داشتند و همواره در سایه شیطان می زیسته اند امروز به قهرمانان نوجوانان ما در آثاری همچون هری پاتر و ارباب حلقه ها بدل می گردند.
با این وصف به نظر می رسد وارد موج دوم نمایشهای شیطانی شده ایم که به جرات می توانیم عنوان شیطان گرایی بر آن اطلاق کنیم. موج اول به نمایش انحرافی خارج از جایگاه حقیقی شیطان (چه جایگاه وجودی و چه مقام تاریخی مبتنی بر حکمت تاریخ) معطوف بود و موج جدید به توجیه و دلپذیر و صاحب تقدیر و مطلق معرفی کردن آن برمی گردد. در این موج پیچیدگیها و گفتمان سیاه شیطان- خدایی تبیین می شود.
4- با این اوصاف یک تردید جدی خود را به صورت این سؤال باز می نمایاند که: «فارغ از نوع نمایش و صحت و سقم محتوایی و مباحث کلامی و فقهی درون موضوعی درباره نمایش و تجسد ویژگی های شیطان، آیا اصل این موج ظهور عوالم غیبی در رسانه ملی حرکتی حکیمانه و براساس گفتمان دینی متناسب با زمانه ماست یا سایه ای است از آنچه در دنیای غرب (با مبانی، گرایشات و غایت و جایگاه تاریخی متفاوت و گاه متضاد با ما) در حال وقوع است؟!
البته نمایش فله ای فیلمهای هالیوودی با مضامینی از این دست در بخشهای مختلف رسانه ملی و ظهور برنامه هایی با همین رویکرد چونان برنامه سینما و ماوراء می تواند ما را به پاسخ این سؤال نزدیک کند. پرسش اساسی دیگری که وجود دارد این که، اساساً نماد شرارت و ظلم و سیاهی روزگار ما کیست؟! آیا شیطان در حال احتضاری که مهلتش در حال اتمام است (براساس برخی روایات ابلیس در مسجد کوفه بدست حضرت ولی عصر از بین خواهد رفت) یا سعه صدری که جریان تاریخی باطل در کفر و الحاد خویش و در صورت یک کل فرهنگی و تمدنی عرضه کرده است!؟ (که البته ثمره مشترک تلاشهای ابلیس و اهواء انسانی و خردجزئی سودانگارانه است). این مسئله ای است که تأمل نخبگان فرهنگی و اندیشمندان و راهبران فرهنگ جامعه و رسانه ها را می طلبد و این ژرف کاوی روشن خواهد کرد که چرا «شیطان بزرگ» اذهان عمومی را به سمت یک شیطان موهوم دیگر معطوف می کند.
و نکته آخر اینکه شیطان طراحی و نمایش داده شده اگر امکان تحقق خارجی نداشته باشد (که ندارد) نشان از عدم تعمق و انفعال و صرفاً ساختارشکنی و برای جذب مخاطب آمده است (کافی است تصور کنید شیطان وجود خارجی و عینی پیدا کند، یک محاسبه عقلی روشن می سازد که کار دنیا به هفته ای نمی کشد) و این وجه مشترک دیگری از شیطان هالیوودی و شیطان در رسانه ها است. در پایان متذکر می شوم که سطر به سطر آنچه بیان شد، سر فصل مباحث پردامنه ای است که از حوصله این مجال اندک خارج بود و چاره ای جز اختصار و اجمال نبود. 
منبع: روزنامه کیهانبا نقل از http://mouood.org/content/view/5985/3/


نوشته شده در  پنج شنبه 86/12/16ساعت  2:16 صبح  توسط عضو گروه شهیداوینی 
  نظرات دیگران()

در بین یهودیان اگر مادر یهودی باشدیهودیت فرد بیش از آن است که پدر یهودی باشدو مادر دانیل(دانیال) جاکوب(یعقوب) رادکلیف یهودی است و پدرش هم پروتستان (فرقه ای از مسیحیان که از کاتولیکها یهودیزه ترهستند) می باشد. این متن زندگی نامه اوست که از دایره المعارف اینترنتی انسرز دات کام برداشته ام: این ادرس:http://www.answers.com/daniel+jacob+radcliffe?cat=entertainment

Daniel Jacob Radcliffe was born in Fulham, London, the only child of Alan Radcliffe, a literary agent, and Marcia Gresham  

(born "Marcia Gresham Jacobson")[3][4], a casting agent who was involved in several films for the BBC. Radcliffe"s mother is Jewish and grew up in Westcliff-on-Sea, Essex;[4] his father is a Protestant who grew up in Northern Ireland.[5] He has two dogs, Binka and Nugget. Radcliffe first expressed a desire to act at the age of five. In December 1999, he made his acting debut in the BBC"s televised version of the Dickens novel David Copperfield, portraying the title character as a young boy.

  Daniel Radcliffe Photo

به علاوه در این ادرس می توانید فیلم مصاحبه با دانبل جاکوب رادکلیف را در این آدرس http://www.jewtastic.com/posts/4449 : ببینید که خودش در آن می گوید: ::مامان من از خون(نژاد) یهودی است و بابام پروتستان:: 

“My mum was of Jewish blood and my dad was protestant” 

 جالب است که وبلاگی به عنوان Harry Potter and Torah blog  در اینترنت در این زمینه مطالبی می نویسد.

در این آدرس نمونه نوشته های انرا ببینید: http://harrypottertorah.blogspot.com/2007/01/moses-egyptian-and-killing-curse.html

درباره یهودی-صهیونیستی بودن داستان و عناصر فیلم هری پاتر ادله زیادی دارم  که انشاء الله در اینده خواهم آورد اما بد نیست نظر حاخام جک آبرامویچ در این زمینه را ببینید:

مقاله هری پاتر یهودی است!  از حاخام جک ابراموویچ!؟ جالب است! http://naghdefilm.parsiblog.com/-212915.htm


منبع اصلی مقاله:http://www.ou.org/ncsy/projects/5764/oct31-64/harry_potter_is_jewish.htm    

البته به زبان انگلیسی مطالب زیادی در این باره یافته ام که اگر خواستید استفاده کنید به این ادرسها مراجعه بفرمایید:

*فروش اینترنتی کتاب هری پاتر و تورات! http://www.amazon.com/Harry-Potter-Torah-Dov-Krulwich/dp/1847532373

Harry Potter and Torah

*

همچنین در این لیست می توانید سایر یهودیان و صهیونیست های عرصه هنر و سینما را بیابید:

     .1 Actors
1.2 Comedians          1.3 Dance
1.4 Film directors              1.5 Magicians
1.6 Models            Theater     1.7 Musicians
1.8 Producers, screenwriters and creators (film and television)
1.9 Professional Wrestlers                1.10 TV and radio presenters 

همچنین: List of Jewish American actors in television

منبع: http://www.answers.com/topic/list-of-jewish-american-actors-in-television

و همچنین: این لیست مهم را(بیش از ششصد نفر) داشته باشید...

از این آدرس:http://www.answers.com/topic/list-of-jewish-actors-and-actresses

همچنین لیست یهودیان آمریکایی: http://www.answers.com/topic/lists-of-american-jews

 


نوشته شده در  شنبه 86/4/9ساعت  7:59 صبح  توسط عضو گروه شهیداوینی 
  نظرات دیگران()

 

Harry Potter is Jewish!
(A Useful Metaphor) 

by Rabbi Jack Abramowitz

No, sorry to say, the character of Harry Potter is not Jewish. I think the books are quite clear on that, what with Christmas being a major plot point what seems like every six weeks. But I think the theme of the Harry Potter series is quite Jewish.

Some religious people of different faiths, including Judaism and Christianity, have opposed the Harry Potter series. (I wouldn’t be surprised to find that Moslems, Hindus and others have objected, as well.) After all, it does appear to glorify a lifestyle quite at odds with the one they espouse. But I think they’re missing the point. Harry Potter doesn’t advocate witchcraft as a lifestyle choice any more than the Terminator movies advocate the killer android from the future lifestyle. Harry Potter is about a boy who just happens to be a wizard.

Personally, I think the Harry Potter story may be a perfect metaphor for what many Jewish teens encounter in their quest for religious growth. You see, Hogwarts isn’t a school of wizardry. It’s a yeshiva. It’s Yarchei Kallah. It’s a Shabbaton. It’s wherever you want to go to grow in Torah observance and get closer to G-d. We’ll talk more about Hogwarts specifically soon enough.

All about Harry

Harry is Jewish. His parents died so that he might survive and carry on their legacy. Voldemort isn’t an evil wizard, but he does represent the forces of evil. He is Egyptian slavery. He is the Syrian-Greeks. He is Haman. He is the Roman persecution. He is the Spanish Inquisition. He is pogroms and Crusades and the Holocaust and the Intifada. He thought he had destroyed the Potter family, but you know what? They survived in Harry, much the same way the Jewish people lives on in you.

Harry didn’t know the gifts he had. He knew that talking to snakes at the zoo was a little strange, but he didn’t understand the power he had inside. Maybe you’ve sometimes felt different from your peers. Maybe you’ve felt that spark inside you, but not known what it was. That’s your Jewish soul, baby! It’s looking to get out and express itself!

So, like you, Harry got his wake-up call. His came by owl post. Yours probably didn’t. But if you’re reading this, somehow or some way G-d sent you an invitation. It didn’t say “Hogwarts” on it, but it said “Torah.” G-d invited you to come claim your heritage.

Dealing with the Dursleys

Harry had the Dursleys, his aunt and uncle, who tried to stand in his way. They were scared of witchcraft. They said it was because it wasn’t “normal,” but that wasn’t the real reason. It was because Mrs. Dursley was jealous of her sister, Harry’s mother, who was a witch. Lily Potter had something special that Petunia Dursley lacked and she hated her for it. Historically, a lot of people have hated the Jews for exactly the same reason: G-d gave us something special that they don’t have.

You probably have Dursleys in your life, too. In America in the 21st Century, your Dursleys probably aren’t overt anti-Semitism (thank G-d), but there are plenty of others. People who belittle your interest in Torah can be Dursleys. But Dursleys can also come from within. The yetzer hara can be a big Dursley. (“Yetzer hara” is usually translated “the evil inclination. If you were a cartoon, the yetzer hara would be a little guy in a red suit who sits on your shoulder and tells you to keep a wallet instead of turning it in.) Laziness, fear of change, peer pressure – Dursleys all. Harry overcame his Dursleys. You can beat yours, too.

(But you have to be careful! Harry goes home every summer and has to outwit the Dursleys again and again. Your Dursleys will never stop trying to deter you from growing in your “magic,” so you must be ever-vigilant!)

Harry and his Friends at Hogwarts

Harry finally made it to Hogwarts. While he was there, he met other witches and wizards from all different types of backgrounds. Ron Weasley’s family is all-wizard. He doesn’t know any other lifestyle. He takes for granted so much of what is new and magical to Harry. Hermione Granger’s family is all-muggle (non-wizard), but unlike the Dursleys, Hermione’s family appreciates what being a witch has done for their daughter and they encourage her growth. Harry is a little jealous of this positive relationship. After all, Hermione can bring her muggle relatives to Diagon Alley (sort of like inviting them to your Shabbos table), something Harry can never do with his family.

At Hogwarts, Harry studies magic. His course of studies includes such varied courses as the History of Magic, Potions and Care of Magical Creatures. This is like our study of Torah. (This gets a huge lehavdil, which is what we say when we compare two things that really aren’t alike.) The Torah is not just a book of laws. It’s the history of our people. It’s self-improvement. It’s how to treat other people. Harry’s course of study is diverse and so is ours.

Casting Spells

Harry and his friends cast spells, but the charms they cast don’t always turn out as intended. Hermione didn’t mean to turn herself into a cat with the polyjuice potion. Ron didn’t want slugs pouring out of his mouth. Gilderoy Lockhart didn’t intend to remove all the bones in Harry’s broken arm. To a degree this can be compared to davening. (No, really.) I’ll explain.

We “cast our spells” (a big lehavdil, again) and ask Hashem to do certain things for us. Sometimes He does as we ask. But, like a spell gone awry, sometimes G-d says no. Not because He’s capricious, but because He knows what’s best for us. (It’s like when you refuse to stuff a three-year-old with candy until they get sick. They think you’re “mean,” but you know that you’re doing them a big favor.)

It’s not a perfect parallel. Spells will probably succeed or fail based on the wizard’s proficiency, which is not the case with our prayers. But, as with the spells, when our prayers don’t get the results we asked for, that doesn’t mean they dissipate in the atmosphere. They still have an effect. No, they won’t make slugs come out of your mouth. The effect of prayer is invariably positive, even when G-d says no.

Voldemort Returns

But all is not perfect in Harry’s world. Voldemort returns and he’s out for blood. Yet, even with his meager abilities, Harry manages to defeat him. A little magic can go a long way, but after each year at Hogwarts, Harry becomes much more proficient! Similarly, whatever Torah we have is what we need to defeat the forces of evil. Even a little is powerful stuff, but every step brings us much more “power.”

Harry would not have been safer back on Privet Drive, never knowing he was a wizard. Voldemort still would have come after him, because he considered Harry’s very existence a threat. Without Hogwart’s, however, Harry never would have had the tools to survive.

It’s the same with you and Torah. Those who would oppose you because you are a Jew don’t care whether you are learned or ignorant, observant or assimilated. They consider you a threat simply because you’re a Jew. Without Torah, you lack the basic tools to defend yourself and banish the darkness. Refusing to take up your arms, i.e. the Torah, is what they want you to do.

I could go on, but I won’t. You can draw your own parallels. A metaphor is just a metaphor. (Or, as I like to put it, “A metaphor is like a simile.”) Harry Potter is just a book. It may be well-written and critically-acclaimed, but at the end of the day it’s the product of human hands and imagination. Like all humans, J.K. Rowling is just dust and ashes. She may have her five Harry Potter books, but we have the five Books that G-d gave to Moses on Mount Sinai. (And we saw special effects far greater than anything ever shown on the silver screen!) Those are the books that count. As much as we can learn from Harry, Ron and Hermione, there is so much more we can learn from the examples of Avraham, Yitzchak and Yaakov (our forefathers Abraham, Isaac and Jacob). May we merit to spend as much effort analyzing the Torah, the true source of our real Jewish “magic.”

منبع:http://www.ou.org/ncsy/projects/5764/oct31-64/harry_potter_is_jewish.htm   


نوشته شده در  پنج شنبه 86/2/20ساعت  5:56 صبح  توسط عضو گروه شهیداوینی 
  نظرات دیگران()

<      1   2   3      >

لیست کل یادداشت های این وبلاگ
سواد رسانه ای درحوزه:تحلیل و برررسی شبکه های اجتماعی و موبایل
معرفی تفصیلی کتاب «اسطوره های صهیونیستی در سینما»
نقد وبررسی چند فیلم ایرانی جدید توسط سعید مستغاثی
نقد وبررسی ابعادشخصیت مرد درسینمای ایران/بررسی\تسویه حساب\
نقد و بررسی انیمیشن ظهور نگهبانان/ rise of guardian
مروری بر فیلم های بازگوکننده جنایات صهیونیسم غاصب درفلسطین اشغال
حقیقتاچرارسانه های آمریکایی نسبت به ایران،اینقدر کینه جو هستند؟!
هالیوودوبازنمایی محرف تاریخ واندیشمندان ایرانی-نقدفیلم پزشک
بررسی سینمای اسراییل[غاصب]:شرق،غرب وسیاست بازنمایی
آشنایی با الکس جونز اندیشمند و منتقد ومستندساز آمریکایی...
[عناوین آرشیوشده]