سفارش تبلیغ
صبا ویژن
فیلم سینمایی 313
این مطلب از  آقای محمد رضا زائری است. ممکن است کامل بعا همه مضمونش موافق نباشم ولی از این جهت که نگاهی به فیلمی شیعی درباره امام زمان دارد، آنرا منتشر می کنم تا  مایه ای برای تاملات بیشتر شود. البته که هنوز فیلم را ندیده ام و نظر گروه شهید اوینی را به بعد از دیدن فیلم حواله می کنم. البته با این نظر ایشان کاملا موافقم که این فیلم جو مناسبی برای فعالیت های بعدی و بیدار شدن سینمای فراماسون زده وغربزده ایران خواهد  ساخت و ان شاء الله فرزندان معنوی حضرت روح الله را بیش از گذشته به تکاپو وامی دارد... ان شاء الله. 
ما که عادت کرده‎ایم موضوع انتظار امام عصر و نیمه شعبان را یا از زبان یک روحانی در صدا و سیما بشنویم یا در فضای حسینیه و مسجد با آن روبه‎رو بشویم یا... نماد‎های تصویری مشخصی از ریش و عمامه تا چادر مشکی و... را برای این پیام انتظار داشته باشیم. برای همین وقتی می‎بینیم یک مجری تلویزیون از ظهور امام عصر سخن می‎گوید و دعا می‎خواند، اگر از آن نماد‎های مشخص بی‎بهره باشد، برای این نسل کمی‎نگر و مادی‎پندار و ظاهر‎گرا و به‎شدت سطحی، باور‎پذیر نیست و با خود می‎گوییم: «مجبور است دیگر بیچاره، به او گفته‎اند بگو، می‎گوید، برایش نوشته‎اند و گفته‎اند بخوان!»
البته حق هم داریم، فضای عمومی و فرهنگی جامعه ما و نماد‎های صوتی و تصویری رایج جز این اقتضا نمی‎کند. در روزگاری که نرخ روز نان عافیت در بسیاری از اوقات نفاق و ریا و تظاهر است و به اقتضای شرایط، چنان که افتد و دانی... طوری که کارگردان مسابقه تلویزیونی هم مجبور است قبل از ضبط جواب سئوال مذهبی برنامه را به حضار اعلام کند ! (‎چون فرض دروغین و بی‎ربط اولیه این است که اولا دینداری یعنی پاره‎ای ‎محفوظات و ثانیا همه مردم دیندار و مذهبی هستند و...) این تازه اول داستان است !
با ‎چنین پیشینه ذهنی وقتی وسط فیلم‎‎های متنوع و جدید یک ویدئوکلوپ به یک فیلم داستانی برمی‎خوری که از یاران امام زمان سخن می‎گوید، باید هم تعجب کنی... وقتی در قفسه فیلم‎های اکشن و درام و رمانتیک و رزمی ‎هالیوود، فیلمی می‎بینی که درباره انتظار امام عصر ساخته شده، باید هم شگفت‎زده شوی...
وقتی عادت کرده‎ای تصویری را همیشه در یک قاب و قالب خشک و ثابت و کلیشه‎ای ببینی، انتظار ‎نداری یک فیلم با فضای غربی و لوکیشن اروپایی و ادبیات امروزی از مفهوم سنتی و دینی انتظار بگوید.
انتظار نداری قهرمان اصلی فیلم که قرار است بعدا از یاران امام عصر باشد، حلقه به گوشش بیندازد یا گیتار دستش بگیرد یا... (کسی که کراوات دارد، ساواکی است و کسی که قرار است شهید شود، از اول داستان ریش می‎گذارد و نماز شب می‎خواند. بر همین اساس، امام زمان و اسلام و انقلاب فقط مال ماست و آمریکا و استکبار و جهنم مال بقیه و از همه این‎ها مهمتر، تهران مرکز عالم است و بس.
قرائت و روایت ما از همه چیز - نه فقط دین و مبارزه با استکبار - تنها قرائت مجاز و مقبول است!)
فیلم «313» چه برای ما خوشایند باشد و چه نه، چه آن را بپسندیم و چه نه، چه از نظر حرفه‎ای نمره بالایی بگیرد و چه نه... به هر حال، جسارتی قابل تحسین است و نخستین گام برای پاسخ گفتن به نیاز جدی و اساسی امروز ما یعنی ریختن محتوای ارزشی و اعتقادی در ظرف مناسب و جدید و عرضه پیام دینی به زبان و ادبیات قابل فهم مخاطبان جهانی متنوع و مختلف.
ما در ایران به دلیل عدم ارتباط مستمر و مستقیم و ناآشنایی با زبان‎های خارجی، متأسفانه این ضرورت را احساس نمی‎کنیم. از آثار و تبعات سوء تهاجم فرهنگی به‎شدت آسیب می‎بینیم، اما تأثیری نمی‎توانیم بگذاریم. رسانه‎هایمان برای خارج از کشور را کسانی اداره می‎کنند که جز به زبان فارسی آشنا نیستند و ما در واقع از تهران برای دنیا حرف می‎زنیم نه در یک فضای زنده و فعال و ملموس.
فیلم داستانی «313» محصول گروهی از شیعیان انگلستان است که به نظر می‎رسد چندین نفر از آن‎ها اعضای یک خانواده هستند.با امکانات عادی اما در سطح قابل قبولی از جهت حرفه‎ای و فنی تولید شده است. استاندارد‎های رایج کار در همه زمینه‎ها رعایت شده؛ از طراحی پوستر و تیتراژ و ترانه‎هایی در میان فیلم تا راه‎اندازی سایت اینترنتی.
فیلم در عین این‎که بسیار ساده و متواضع و بی‎ادعاست، نکات مثبت فراوانی دارد. خوش‎ساخت و جذاب و مؤثر است و مسیر داستان تقریبا منطقی و باور‎پذیر به نظر می‎رسد. داستان درباره جوانی به نام علی لیث است. او که هنگام تولد، فرزند آخرالزمان خوانده شده، به‎عنوان نماد نسلی که ظهور امام زمان را درک خواهند کرد، معرفی می‎شود. وی در یک خانواده شیعی در لندن زندگی می‎کند. پدرش او، مادر بیمار و خواهرکوچکش را رها کرده و وی برای گذران زندگی به فروش مواد مخدر می‎پردازد. با نماز بیگانه است و از عقاید شیعی چیزی نمی‎داند.
مدیر مدرسه که به هوش و استعداد او مطمئن است، مجبورش می‎کند درباره امام مهدی(عج) یک مقاله تحقیقی بنویسد و او که در آغاز زیر بار نمی‎رود، طی حوادثی به این کار تن می‎دهد.
او به طور معجزه‎آسایی با یک عالم دینی به نام محسن آشنا می‎شود که گرچه معمم نیست، اما در نقش یک روحانی با مدارا و حوصله به‎تربیت او پرداخته و به بهانه مقاله نوشتن، بسیاری از مشکلاتش را درمان می‎کند.
در طول داستان چند بار با عدد «313» مواجه می‎شود. خواب‎های عجیبی می‎بیند و شیخ محسن او را به‎عنوان جوانی که به خاطر مأموریت‎های بزرگ انتخاب شده، برای آینده آماده می‎کند.
او که بسیار به این دانشمند نکته‎دان و دوست‎داشتنی وابسته شده، ناگهان درمی‎یابد که او از دنیا رفته است و تمام ثروت خود را برای وی گذاشته. او با این پول به دانشگاه می‎رود و پس از تحصیلات، مؤسسه امام مهدی را تأسیس می‎کند.
در پایان فیلم، صحنه‎ای را می‎بینیم از پخش خبر ویژه تلویزیون‎های خبری دنیا در مورد حوادث مکه مکرمه. تصاویر آشوب و اغتشاش در مکه را نشان می‎دهند و گزارش تصویری از کشته شدن نفس زکیه می‎گوید که از نشانه‎های ظهور امام زمان(عج) است.
بعد از آن علی به همراه سیصدوسیزده نفر دیگر از مؤمنین دیده می‎شود که از نقاط مختلف دنیا پیرامون نوری (اشاره به وجود مقدس امام عصر) جمع شده‎اند و آماده یاری حضرت موعود هستند.
طبیعتا نخستین کار این گروه و تجربه این کارگردان قابل انتقاد است. هم نکته‎های بسیاری از جهت حرفه‎ای و فنی وجود دارد که می‎توان به آن‎ها ایراد گرفت و هم مسایلی که ما از جهت اعتقادی و فکری ممکن است نپسندیم یا نپذیریم.
شخصا نیز اشکالاتی به فیلمنامه یا بعضی صحنه‎ها دارم، اما معتقدم در مجموع اصل این اقدام بسیار قابل ستایش است. متأسفانه دست‎اندرکاران تولید فیلم را نمی‎شناسم، اما هرکه باشند و به هرگروه فکری و دسته‎بندی سیاسی اجتماعی که منسوب شوند، فرقی نمی‎کند. این تجربه یک جای خالی جدی را پر کرده است و امروز ما برای سخن گفتن با دنیا، چاره‎ای جز توجه جدی به این ظرفیت‎های مؤثر نداریم. (هفته آینده درباره تأثیر پخش سریال «یوسف پیامبر(ع)» در کشور‎های عربی و بازتاب عجیب آن خواهم نوشت. در اشاره به ظرفیت نقد آماده و مفت و مجانی ارتباط و تأثیر در مخاطبان جهانی به زبان هنر).
فیلم «313» از همکاری فنی چندین نفر بریتانیایی هم استتفاده کرده. زبان اصلی طبیعتا انگلیسی است، اما در نسخه دی‎وی‎دی زیرنویس فارسی هم دارد. کیفیت تصویر و نور و صدا قابل قبول و در سطح کار‎های معمول غربی است.صحنه‎ها زیبا و فیلم خوش‎ساخت است. چون بعضی ملاحظات نامربوط ما را نداشته‎اند، شخصیت ‎پردازی و تغییر و تحول قهرمان فیلم تقریبا باور‎پذیر و طبیعی است. بازیگر نقش علی لیث بر اساس شناسنامه فیلم به بازیگر نقش مادرش محرم است، بنابراین در صحنه بیمارستان مادر به طور طبیعی پسرش را در آغوش می‎گیرد و می‎بوسد.
همه خانواده‎های مسلمان در فیلم یکدست و یک‎جور نیستند. (خانم بی‎حجاب و مرد بی‎نماز در میان آن‎ها به چشم می‎خورد) در بخش‎هایی از داستان به‎طور بسیار زیبا و مفیدی لایف استایل زندگی دینی دیده می‎شود (از نمک خوردن قبل از غذا گرفته تا تلاوت قرآن و...) فیلم به طور پراکنده پیام‎های معنوی و مؤثر فراوانی دارد که نیاز امروز مخاطب است.
نکات بسیار زیادی در مورد فیلم «313» می‎شود گفت، اما طبیعتا اینجا قرار نیست نقد فیلم بنویسیم یا داستان فیلم را شرح دهیم. قصد من تنها معرفی این کار به دوستانی بود که می‎توانند درباره آن بنویسند و آن را معرفی کنند.
فکر می‎کنم حتی خود فیلم هم با حذف چند صحنه مختصر که محل ایراد و اشکال اعتقادی خواهد بود، حتی قابل پخش از صدا و سیما باشد (شاید البته من معیار‎های عجیب و غریب صدا و سیما را فراموش کرده‎ام که در آن فیلم ماتریکس و نارنینا قابل پخش است و جومونگ قهرمان ملی‎اش می‎شود.اما بعضی از پیام‎های دینی و مذهبی غیرکلیشه‎ای و برخی چهره‎های مؤمن و متعهد صریح و صادق در آن غیر قابل پخش هستند). فیلم «313» کار خارق‎العاده و عجیب و غریبی نیست. یک تجربه است که ممکن است ایراد هم داشته باشد. یک گام است که با پیوستن گام‎های بعدی راهی نارفته را به مقصد می‎رساند.منبع: هفته نامه پنجره به نقل از اینجا

نوشته شده در  دوشنبه 88/8/4ساعت  4:36 صبح  توسط عضو گروه شهیداوینی 
  نظرات دیگران()

غرب، سینما و آخرالزمان بخش دوم

بخش اول را در این آدرس ببینید: http://naghdefilm.parsiblog.com/1114349.htm

 

- سینماى مورد بحث چه تصویر و تصورى از جهان و آینده به‏طور کلى ارائه مى‏دهد؟

اصولاً انواع آخرالزمان را ما در فیلمهاى هالیوودى شاهد هستیم. فرض بفرمائید: آخرالزمان تکنولوژیک،12 آخرالزمان طبیعى،13 آخرالزمان متافیزیک14 یا فرا ماده آخرالزمان دینى،15 آخرالزمان از جنس ساینس فیکشن16 که با نوع تکنولوژیک یک مقدار تفاوت دارد، آخرالزمان اسطوره‏اى17 و... اینها برخى از انواع آخرالزمان است که شما در فیلمهاى هالیوودى مى‏توانید ملاظحه کنید. فرض بفرمایید در آخرالزمان دینى همان پیشگوییهاى دینى - که عمدتاً توراتى است - به صورت مستقیم یا غیر مستقیم به عنوان وقایع آخرالزمانى به بیننده عرضه مى‏شود. در آخرالزمان ساینس فیکشن یا حالا بگوئیم علمى - تخیلى، معمولاً جدالى بین انسان و همزادهاى فرازمینى او درمى‏گیرد.

طبعاً تنشها و چالشهایى در این جدال نهایى یا فاینال کانفلیکت18 وجود دارد که بحث نهایى در این خصوص را اگر مجالى بود مجدداً عرض خواهم کرد. پس این تقابل انسان با همزادهاى فرازمینى او است که چنین فرجامى را موجب مى‏شود و آخرالزمان ساینس فیکشن یا علمى تخیلى بروز مى‏کند. آخرالزمان تکنولوژیک حدیث چالش میان انسان و فرزند ناخلف او تکنولوژى است. تکنولوژى از جنس بشر نیست، از سنخ او هم نیست. بشر یک وقت فرزند خود را که از جنس و از سنخ خود اوست مى‏بیند که بر وى پیشى گرفته؛ لذت هم مى‏برد؛ چون فرزند تداوم منطقى و طبیعى و فطرى وجود ماست. اما تکنولوژى فاقد این صفت است. بنابراین اگر روزى محصول بشر بر او سبقت بگیرد؛ فقط موجب وحشت، احساس پوچى و از خود بیگانگى او مى‏شود. انسان اگر از ماشین کم بیاورد در واقع اینگونه تعبیر نمى‏کند که فرزندش بر او سبقت گرفته، بلکه حس مى‏کند مصنوعش بر او برترى یافته و محصول این نوع نگاه فقط وحشت است. در آخرالزمان تکنولوژیک، ما مى‏بینیم که مصنوعى صانع خود را نابود مى‏کند؛ یعنى آنچه که بشر خود آفریده بر بشر غلبه مى‏کند و بشر را به فرجام خودش در این دنیا مى‏برد. حالا گاهى وقتها این مصنوع یک سوپر کامپیوتر فوق هوشمند است، گاهى وقتها یک سلاح اتمى غیر قابل کنترل و در واقع هوشمند و گاهى اوقات نیز انواع دیگرى از تکنولوژى است. ولى هر چه هست وحشت و تنهایى انسان را در مقابله با این مخلوق خود نشان مى‏دهد. همان کاراکتر معروف دکتر فرانکنشتاین،19 مصنوعى که صانع خود را نابود مى‏کند، دقیقاً همین است. فرانکنشتاین هیولایى بود که در آزمایشگاه توسط یک دکتر بیولوژیست تولید شد. (براساس رمان معروف خانم شلى20) در واقع ما همین قصه را مى‏بینیم و بعد فیلمهاى سینمایى متعددى براساس آن ساخته شد نهایتاً این هیولاى آزمایشگاهى صانع خود را تعقیب کرده و مى‏کشد. این نسبت بین صانع و مصنوع را ما با نام پدیده فرانکنشتاین مى‏شناسیم و این یک نوع آخرالزمان است. آخرالزمان اسطوره‏اى، آخرالزمانى است که در آن موجوداتى، مفاهیمى از اعماق افسانه و از آن سوى تاریخ، از دنیاى افسانه‏ها و اساطیر ملل سر بر مى‏آورند و در شرایط کنونى خطرساز مى‏شوند و تقابل آنهاست که وقایع آخرالزمانى را ایجاد مى‏کند. مثلاً تیتان‏ها21 و ژئانهایى22 که از قعر دوزخ، تارتاروس23 و از دل زمین برمى‏خیزند و دنیا را بر مى‏آشوبند در اسطوره‏هاى یونان باستان یا در اساطیر سایر ملل داریم که اینها از آن سوى مرز اسطوره مى‏آیند و به شدت واقعى و امروزى و حقیقى مى‏شوند و شرایط آخرالزمانى را براى بشر ایجاد مى‏کنند. گاهى وقتها آخرالزمان از جنس آخرالزمان طبیعى است. در این‏گونه، طبیعت به عنوان قربانى بشر، دیگر تجاوز و تعدى او را برنمى‏تابد و بر علیه انسان اعلام جنگ مى‏کند. زلزله‏هاى عجیب و غریب، آتشفشانها، برخورد شهاب سنگهاى عظیم به کره زمین و وقایع این‏گونه پایان عمر دنیا را رقم مى‏زنند و یک آخرالزمان طبیعى یا فاجعه طبیعى پدید مى‏آورند. آخرالزمانها انواع دیگرى هم دارند. مثلاً گاهى وقتها خود انسان به دست خویش این آخرالزمان را ایجاد مى‏کند. اینها رویکردهاى متعدد و الگوهاى آخرالزمانى متفاوتى هستند که در واقع سینماى هالیوود اتخاذ کرده است. در نگره دینى - عمدتاً که با رویکرد توراتى دنبال مى‏شود - ما مى‏بینیم که شیطان در آغاز و هزاره یا در برخى تواریخ خاص از زندان دوزخى خود رها مى‏شود و کمر به قتل آدمى مى‏بندد و در راه سر برداشتن آنتى‏کرایست24 یا ضد مسیح (و در واقع دجال آخرالزمان به قرائت آنها) قدم مى‏گذارد. مى‏دانید که یهودیان هم به نوعى به مسیحا قائلند؛ گرچه آنها مسیحى را که در سرزمین فلسطین ظهور کرد مسیح کذاب مى‏دانند و مسیح حقیقى را پیامبر دیگرى مى‏دانند که در آخرالزمان مى‏آید. به هر حال این نوع نگاه در فیلمهاى هالیوود (با این فرض که دینى باشند) بیشترین فراوانى را دارند. یورش شیطان و عکس‏العمل سپاه حق و پیروان حق و نبرد نهایى که در بین آنها در مى‏گیرد همان مفهوم فاینال کانفلیکت است که پیش از این به آن اشاره کردم و چون در منطقه »هادّمجدّون« است حالا به »آرماگدون« معروف مى‏شود و در آن نبرد است که تکلیف حق و باطل مشخص مى‏شود و در خونبارترین جنگ تاریخ حق بر باطل پیروز مى‏شود و اینها انواع رویکرد به مقوله آخرالزمان است که هالیوود تاکنون به تصویر کشیده است.


- در چه مباحث و مضامینى این تصویرسازى در تقابل با اسلام، جهان اسلام، تشیع و انقلاب ایران قرار مى‏گیرد؟

اصولاً همه‏اش مى‏تواند در تعارض و تباین باشد؛ چون هیچ‏کدام بر مبناى قرائت ما نیستند. اما اکثر آنها مستقیماً ما را دلیل وقوع آخرالزمان نمى‏دانند. ولى در برخى موارد مستقیماً انگشت اتهام را بسوى ما مى‏گیرند. گاهى وقتها به صورت کاملاً استعارى، نمادین و در لفافه بیان مى‏شوند، و گاهى اوقات نیز به صورت هم صریح و مشخص. مثلاً از میان موارد غیر مصرّح، فیلم معروف »بیگانه«25 را داریم که قسمت اول آن را رایدلى‏اسکات26 ساخت و بعد جیمز کامرون27 و دیوید فینچر28 و ژان پیرژانت در واقع قسمتهاى بعدى این مجموعه را تا »بیگانه 4« کارگردانى کردند. در این نگاه ما مى‏بینیم که اسلام به صورت یک خطر ما قبل تاریخى، یک خطر قدیم و یک خطر باستانى از میان تخمهاى هیولاهاى باستانى در یک فضاى مرموز و مدهوش متولد مى‏شود. آزاد مى‏شود و به صورت یک موجود مهاجم بیگانه درمى‏آید که ابتدا در سر آدمى رخنه مى‏کند، از راه مغز وارد مى‏شود، در دل لانه مى‏کند و مى‏بالد و رشد مى‏کند و از دل آن میزبان بیرون مى‏زند و طى زایمانى دردناک میزبان را مى‏کشد و از میزبانى به میزبان دیگر مى‏رود و مدام خود را تکثیر و تولید مى‏کند و نهایتاً نسل بشر را نابود مى‏سازد. شرایط آپوکالیپتیکال29 یا آخرالزمانى را ما در این فیلم شاهدیم و همه چیز کاملاً نمادین روایت شده است. این موجود بیگانه حتى خونش هم خطرناک است و اگر خونش را بریزى با نیروى مخرب نهفته در خون خود همه چیز را نابود مى‏کند. خوب این ما را یاد چه مى‏اندازد؟ در اسلام حتى خون هم مى‏تواند بر شمشیر غلبه کند و به گونه‏اى بر رقیب لطمه بزند. فرهنگ شهادت و استشهاد همیشه کابوس دنیاى غرب بوده است. بعد هم ملاحظه مى‏کنید که در پایان (در قسمت چهارم) فقط به یک صورت مى‏توانند بر بیگانه غلبه کنند به این نحو که یک موجود التقاطى بین انسان غربى و بیگانه بیافرینند که خون بیگانه در رگش جارى است و فقط این موجود بینابینى مى‏تواند بر بیگانه غلبه کند چون خون او را در رگ دارد ولى مغز انسان آمریکایى را در سر، و حالا این هیولا - انسان است که مى‏تواند بیگانه را براى همیشه نابود کند. این خیلى بحث پیچیده‏اى است. همچنین در مورد گربه ایرانى که در قسمت اول این مجموعه نشان داده شد بحثها صورت گرفت ولى کسى نپرسید چرا اینقدر روى این گربه ایرانى تأکید شد و چرا این موجود بیگانه فقط به دو نفر نتوانست لطمه بزند. یک افسر زن از ارتش آمریکا که از ابتدا خطر بیگانه را گوشزد کرده و نسبت به خطرات او آگاه بود، یکى هم همین گربه ایرانى که گویى از ابتدا همدست بیگانه بود در آن سفینه! به هر حال خیلى آن فیلم معنى‏دار بود. شرایط آخرالزمان را یک جورى داشت گوشزد مى‏کرد که در حال آغاز شدن است. منتهى چون آن موقع رقیب عمده آمریکا (شوروى سابق) هنوز از دور رقابت خارج نشده بود و بلوک کمونیستى هنوز برقرار بودند و هنوز دیوار برلین پابرجا بود، طبیعتاً غرب نمى‏توانست رقیب جدیدى براى خود بتراشد. از اینرو کاملاً تلویحى خطر اسلام را گوشزد مى‏کرد. اما وقتى که آن مانع برطرف شد و صراحتاً جناب هانتینگتون صحبت از تقابل فرهنگ مدرن امروز غرب با تلفیقى از فرهنگ اسلامى و تمدن کنفوسیوسى کرد - (که البته اسلام را باز در جبین این رقابت مى‏دید) - دیگر این رودربایستى هم به کنار رفت، صراحت لهجه حاصل شد و امروزه، در بسیارى از فیلمها تقابل مسلمانان را با فرهنگ غرب مى‏بینیم. مسلمانها به عنوان مظهر سنت و غرب به‏عنوان مظهر مدرنیته و نمایش چالش سنت و تجدّد و همواره شاهدیم که سنت در این فیلمها محکوم مى‏شود. فیلمهاى متعددى را ما شاهدیم که مسلمانان شرایط آخرالزمانى براى دنیا ایجاد مى‏کنند و به نوعى آنها مسبب این خطا هستند. مثلاً فیلم »تصمیم عملى«30 که مسلمانان بمب اتمى را (با هواپیما) به آسمان واشنگتن مى‏برند و مى‏خواهند آمریکا را نابود کنند. مثل فیلم »دلتافورس 31 3 که باز یک تروریست مسلمان مى‏خواهد بمب اتمى را در آمریکا منفجر کند و انفجار بمب اتمى در دنیاى امروز (آن هم در آمریکا) مى‏تواند شرایط آخرالزمان ایجاد کند و خیلى طبیعى است که از نظر بیننده این فیلمها به هر حال مسلمانان عامل این فاجعه آخرالزمانى تلقى شوند. گاهى وقتها هم البته ما مسلمانان را درگیر فعالیتهاى تروریستى کوچکتر و اقدامات فعالیتهاى تبهکارانه دیگرى مى‏بینیم که این تصویر تروریست‏هاى مسلمان را در ذهن مخاطب غربى پررنگتر مى‏کند. مسلمان بنیادگرا، تروریست است چون به مفاهیم جهاد و شهادت ایمان دارد و کسى که چنین باورى دارد مضّر به حال جامعه است، بیمار روانى است، او را باید یک جایى برد و حبس کرد، او مخل آسایش و امنیت دیگران است، این نوع نگاه مغرب زمین است به فرهنگ ما، اگر هم شرایط آخرالزمانى را به تصویر بکشند در سناریوى آن نقش ضد مسیح یا دجال یا جناح مخالف حق را قرار است ما ایفا کنیم.

 

- آیا خط سیر اینگونه فیلمسازى را از نظر شروع و ادامه پروژه طى دهه‏هاى اخیر مى‏توان ترسیم کرد؟

خط سیر عمدتاً از دیریابى و پیچیده‏گویى به سمت صراحت است. البته همان موقع هم فیلمهایى بود که تصریحاً چیزهایى مى‏گفت ولى داستانى نبودند، آنها مستند بودند مثل همین فیلم معروف tomorrow The man who saw مردى که فردا را دید که بازیگر معروف سینما »اورسن‏ولز« تک‏گویى و پلاتوهاى آن فیلم را اجرا کرده و بر مبناى پیشگوییهاى نوسترآداموس32 خطر آخرالزمانى مسلمانان را گوشزد مى‏کند و به نوعى شخصیت آخرالزمانى منجى مسلمانان را بعنوان دجال غرب نشان مى‏دهد و اینکه این همان آنتى‏کرایست معروف است که مى‏آید و دنیا را با خطر مواجه مى‏کند. بله آن موقع هم فیلمهاى صریح بودند ولى در حوزه مستند و در میان تولیدات داستانى ما این صراحت را کمتر مى‏دیدیم. ولى به تدریج از دهه نود به این سو فیلمها صراحت لهجه پیشه کردند و مصرحاً مسلمین را جناح باطل آخرالزمان و رهبر آنان را آنتى‏کرایست نشان دادند و این در خیلى از کارهایشان قابل رصد و پى‏گیرى است.


- به نظر شما اینگونه فیلمها را چگونه و با چه پیش فرضى باید دید؟

مى‏ترسم که اگر پاسخ سؤال شما را بدهم بسیارى از دوستان و همکاران در حوزه فیلم و سینما را از خود برنجانم! نمى‏دانم، شاید آنها دوست نداشته باشند اینجور فیلم ببینند و معتقدند که هنوز بهترین راه فیلم دیدن، فیلم دیدن بر مبناى منطق ضمیر ناخودآگاه و حس هیپنوتیزم شدن و خود را به فیلم سپردن و با امواج فیلم جلو رفتن باشد. براى اینکه حالا حتى این دوستان را هم راضى کرده باشم مى‏گویم که لااقل سعى کنید در نوبت دومى که فیلم را مى‏بینید از داستان فیلم فارغ شوید و نگذارید فیلم بر دوش شما سوار باشد، شما برگرده فیلم سوار شوید شما در واقع فیلم را تحلیل کنید، نگذارید فیلم شما را به تحلیل ببرد و به استحاله دچار کند. شما فیلم را تحلیل کنید. شما مؤلفه‏هاى تصویرى فیلم را، چینش موضوعى آن را و اینکه چگونه روایتى را در پیش گرفته و در وراى این روایت چیست و نمادها و استعارات و نشانه‏هایش را ببینید و تفسیر کنید و واقعاً فیلم را اینگونه دیدن، ارزش دارد. ما یک فیلم را طى دو یا سه ساعت مى‏نشینیم و تماشا مى‏کنیم شاید یک سال، دو سال یا حتى چند سال براى تولید آن فیلم کار شده باشد. یعنى آنچه که دیگران طى سه سال اندیشیده‏اند من مى‏خواهم طى یک ساعت ببینم. پس هر چقدر فکر کنیم جا دارد. چون حاصل فکر سه ساله یک جمع را قرار است ببینیم. از مرحله آغاز و نگارش یک فیلمنامه تا مرحله پایان تولید و تدوین نهایى کار. پس لازم است که ما به همین یکى دو ساعتى که فیلم را مى‏بینیم بسنده نکنیم و ساعتها وقت بگذاریم. اگر فکر مى‏کنیم این فیلم حرفى دارد براى گفتن (صرف‏نظر از اینکه این حرف بإ؛ججا اهداف و آمال ما و ارزشهاى ما سازگار باشد یا نباشد) جا دارد که فیلم را عمیق ببینیم. پس عمیق دیدن فیلم به این دلیل موضوعیت دارد و اگر پذیرفته‏ایم که منطقاً دیوانسالاران غربى، سیاستمداران آمریکایى و سرمایه‏داران صهیونیست نباید از پتانسیل قوى سینما فارغ باشند، طبیعتاً این به ما انگیزه مضاعف مى‏دهد که فیلم را لااقل از نوبت دوم به بعد محتوایى ببینیم. روى مؤلفه‏هاى تصویرى فکر کنیم، بر روى شخصیت‏پردازى تأمل کنیم، در وراى ظاهر آن بواطنى را جست‏وجو کنیم که مى‏تواند حاصل زحمتهاى چند ساله کادر سازنده فیلم باشد و جا دارد این وقت را ما براى یک فیلم بگذاریم. این به نظر من پیشنهاد مشخصى است براى دیدن یک فیلم. البته براى دیدن فیلم مقدماتى لازم است. مقدمات تئوریک و مقدمات هنرى. مقدمات تئوریک این است که آن کسى که فیلم را تحلیل مى‏کند نسبت به موضوع و محتواى آن اشراف نسبى داشته باشد. براى رسیدن به این مقصود مطالعه کافى در حوزه تاریخ، فلسفه غرب، هنر غرب، هنر سینما و بسیارى از مسائل اسطوره‏شناسى و زیباشناسى تصویر از ضروریات است و در واقع تحلیلگر باید بر کلیه این موارد اشراف داشته باشد و همچنین باید واجد برخى صفات دیگر باشد تا بتوانیم بگوئیم فیلم را از این منظر مى‏تواند ببیند. البته کلیه این موارد قابل تحصیل‏اند و اگر این توانایى‏ها را در خود جمع کنیم کشف لایه‏هاى پنهان فیلم کار چندان دشوارى نخواهد بود.


- در این میانه ما از چه نقش، چه جایگاه، چه رویکرد و تصمیم‏سازى برخورداریم؟

جایى که فعلاً هستیم کشف توطئه است، هنوز کارى نکرده‏ایم، راهى نرفته‏ایم، راه رفته دیگران را به نقد کشیده‏ایم. اولاً باید این را بفهمیم که این موج آخرالزمانى براى چه در دنیا ایجاد شده است. ما از یک منظر اگر بخواهیم خوشبینانه این موج را نگاه کنیم مى‏توانیم بگوئیم که الحمدللَّه ضمیر انسان غربى و فطرت خفته او بیدار شده و دارد دلالت مى‏کند به حقیقتى که فرجام ناگزیر بشریت است. حالا او هم مثل ما منتظر منجى است، او هم مثل ما نگران ظهور دجّال است، صرفاً ما در تعریفمان از این منجى و این دجال مشکل داریم. این نگاه خوشبینانه ما مى‏تواند باشد به ماجرا. راه دیگر هم مى‏تواند این باشد که غرب در واقع دارد مى‏کوشد از این طریق مدیریت سیاسى کند دنیاى امروز را، اگر دیوانسالاران غرب، اگر سیاستمداران و سیاستگذاران هالیوود بتوانند در شرایط امروز یک باور آخرالزمانى را در ذهن سکولار مردم مغرب زمین بکارند؛ کمترین دستاوردش براى آنها این است که مى‏توانند نوعى رضایت عمل هاى‏ریسک33 از دنیاى امروز بگیرند که شرایط، شرایط آخرالزمانى است، شرایط بحرانى است، شرایط عادى نیست، پس ما اجازه داشته باشیم که با اختیارات ویژه شرایط بحرانى دنیا را مدیریت بکنیم. با این اختیارات ویژه اگر کمى هم خونریزى کردیم عیب ندارد! اگر یک مقدار حقوق بشرى را که مدام زیر عَلَمش سینه مى‏زنیم زیر پا گذاشتیم کسى بر ما خرده نگیرد؛ چون نبرد نهایى حق و باطل است و تکلیف کار دنیا باید معلوم شود. در زیر تیغ تیز، اگر تعدادى بیگناه هم کشته شدند باز مسئله‏اى نیست! افکار عمومى غرب نباید بر ما خرده گیرد. براساس این پیش فرض سیاستمداران غربى مى‏توانند از همه اصول ارزشى و اخلاقى خودشان عدول کنند و آن طبع بهیمى و حیوانى مستتر در بعضى از زیر لایه‏هاى نفس امّاره خود را بروز دهند و به این طریق در واقع یکجور اختیار ویژه بگیرند براى بازى آخرالزمانى که در صدد انجام آن برآمده‏اند؛ به گونه‏اى که افکار عمومى غرب از ایشان بازخواست نکند و اصولاً اگر سینما یکى از مهمترین ابزار مدیریت افکار عمومى پابلیک دیپلماسى34 تلقى مى‏شود، پس منطقى است که از این پتانسیل نهایت استفاده صورت گیرد. لذا رد پاى این شیوه را در تحلیل وقایع بعد از یازدهم سپتامبر 2001 و حمله وحشیانه آمریکا به افغانستان و عراق به وضوح مى‏توان دید. یک قرائت دیگر هم هست که غرب دارد موج سوارى مى‏کند. از یکسو بر مبناى ولایت تکوینى و مدیریت الهى مردم جهان بوى آخرالزمان استشمام کرده‏اند و به مسیر صحیحى مى‏روند که در آن مسیر، تمام دنیا احساس تشنگى کنند براى منجى موعود اما گروهى فرصت‏طلب، مزّورانه بر این موج‏سوار شده و تعریف خاص خود را از منجى آخرالزمان و دجال آخرالزمان به دیگران عرضه کرده‏اند. یعنى با سوء استفاده از یک نیاز فطرى و کاملاً طبیعى موج‏سوارى مى‏کنند بر این احساس و فطرت درونى تا قرائت خاص خود را عرضه دارند. این هم تفسیر دیگرى است بر این موضوع. به هر حال هر کدام از اینها که باشد اگر ما بر این باوریم که قرائت آخرالزمانى شیعه کامل‏ترین، نابترین، روشنگرانه‏ترین و فاقد خرافه‏ترین قرائت آخرالزمانى است باید سعى کنیم کاملاً هوشمندانه، خیلى زیبا و به دور از اغراق و خرافه آن را عرضه بداریم و از آن دفاع بکنیم. وقتى دیگران از خرافه‏هاى خودشان اینگونه دفاع مى‏کنند ما چرا از حقیقت خودمان دفاع نکنیم و این هم یک چالش است بین مؤمن و کافر که هر کدام دارند شرایط آخرالزمانى را با دیدگاه خودشان تعریف و تفسیر مى‏کنند. از اینکه در این گفت‏وگو شرکت کردید از شما سپاسگزاریم.

 

پى‏نوشتها

1 . Holywood
2 . Dream works
3 . Steven Spilberg
4 . George Lucas
5 . Paramont
6 . Metro Goldwyn Meyer
7 . Apocalypse end of days
8 . Arcetype
9 . Mytology
10. Religious Apocalypse
11. Prediction
12. Technological Apocalypse
13. Natural Apocalypse
14. Metaphysical Apocalypse
15. Religious Apocalypse
16. Sciencefictional Apocalypse
17. Mytological Apocalypse
18. Final Conflict
19. Frankenstein
20. Shelley .Mary W
21. Titans
22. Giants
23. Tartarus
24. Antichrist
25. Alien
26. Rideley Scott
27. James Cameron
28. David Fincher
29. Apocalyptical
30. Executive Decision
31. Delta force III
32. Nostradamus
33. High Risk
34. Public Diplomacy

همچنین ببینید: مجموعه نشست های دکتر شاه حسینی در فرهنگسرای رسانه درباره سینما وصهیونیسم: استادشاه حسینی و نشست مدیریت آخرالزمان در حوزه سینما  /  نشست اول و دوم سینماوآخرالزمان با حضور استادشاه حسینی  / نشست سوم سینما وآخرالزمان با حضور استادشاه حسینی   /   نشست چهارم سینما وآخرالزمان با حضور استاد شاه حسینی  /   نشست پنجم و ششم سینما و آخرالزمان با حضور استاد شاه حسینی   /  نشست هفتم سینما و آخرالزمان با حضور استاد شاه حسینی و نشست هشتم در این آدرس: نشست هشتم سینما وآخرالزمان با حضور استاد شاه حسینی


نوشته شده در  سه شنبه 88/5/20ساعت  1:34 صبح  توسط عضو گروه شهیداوینی 
  نظرات دیگران()

غرب، سینما و آخرالزمان بخش اول

بخش دوم را در این آدرس ببینید: http://naghdefilm.parsiblog.com/1114350.htm

بسم الله الرحمن الرحیم

اشاره: مجید شاه حسینى، 36 سال سن دارد و رشته تحصیلى‏اش پزشکى است. تقریباً بیست سال است که او به حوزه هنر و سینما رو آورده و در همین زمینه در دانشکده‏هاى مختلف به تدریس پرداخته است. وى در حال حاضر مدیر گروه معارف اسلامى شبکه اول سیماى جمهورى اسلامى است.در این سالها او در زمینه فیلمنامه‏نویسى، تحلیل محتواى فیلم، تاریخ سینما و نگاه معنایى به حوزه فیلم و سینما تلاشهاى ارزشمندى انجام داده است. از او مقالات مختلفى در نشریه‏هاى سوره، نیستان، نگارستان و ... به چاپ رسیده و کتابهایى نیز در زمینه‏هاى یاد شده از او منتشر شده است.آنچه در پى خواهد آمد حاصل گفت‏وگوى مفصل ما با مجید شاه حسینى در زمینه سینما و آخرالزمان است که امید است مورد توجه شما خوانندگان عزیز واقع شود.

 

- لطفاً قبل از هر چیز تصویرى از سینماى غرب (بویژه هالیوود) و جهت‏گیرى عمده آن بفرمایید.

هالیوود1 در واقع یک نام استعارى و نمادین است که براى مدیریت امپراتورى تصویرى غرب انتخاب شده، والاّ در زمانى که من و شما هستیم بیشتر یک شهرک توریستى است در حومه شهر لوس‏آنجلس آمریکا و طبیعتاً نمى‏خواهیم در مورد هالیوود فیزیکى صحبت کنیم؛ چون الآن یکى دو دهه‏اى است که اصلاً عمر کمپانیهاى عظیم به یک معنا به سر آمده است؛ اگر چه کمپانیها وجود دارند، ولى در واقع نظام تصویرى آمریکا دیگر کمپانى محور نیست و کمپانیهاى کوچک‏تر و فرعى‏ترى سر برداشته‏اند که به مراتب مؤثرتر و موذیانه‏تر از کمپانیهاى بزرگ عمل مى‏کنند و کمپانیهاى اقمارى، خرده تراستها، و شرکتهاى کوچکى در گوشه و کنار کار خودشان را پیش مى‏برند و اتفاقاً در حوزه بحث ما - یعنى آخرالزمان و آنچه که با بضاعت من تقدیمتان مى‏شود - خیلى‏هایش به حوزه کار همین خرده تراستها و کمپانیهاى کوچک برمى‏گردد و فقط یک دفتر جمع و جور فنى، تکنولوژى، تصویرى، با امکانات البته فوق‏العاده بالا که الان دارند در سطح جهانى موج‏سازى مى‏کنند. مثلاً امروز نقش دریم ورکس2 و کارهایى که آقاى اسپیلبرگ3 در آن انجام مى‏دهد یا شرکت معروف جرج لوکاس4 و کارى که او دارد انجام مى‏دهد شاید به مراتب تأثیر گذارتر از کارهایى است که پارامونت5 یا متروگولدن مایر6 و دیگران تولید مى‏کنند. البته سخنان من به این معنى نیست که کمپانیهاى بزرگ امروز نابود شده‏اند یا نیستند یا مثلاً از قبل بهتر شده‏اند یا از خباثت آنها کاسته شده؛ بلکه به این معناست که سیستم تصویرى آمریکا دیگر به آن صورت کمپانى محور نیست که همه چیز زیر سقف چند کمپانى اتفاق بیفتد و این پدیده، تحلیل ما را آسان کند. یعنى اگر ما این کمپانیها و محصولاتشان را بشناسیم و در واقع به ماهیت هالیوود پى برده باشیم؛ آن نگاه کلاسیک را به هالیوود فیزیکى نخواهیم داشت. منظور ما از هالیوود نظام مدیریتى حاکم بر پروژه‏هاى تصویرى آمریکا به نحو اخص و مغرب زمین به نحو اعمّ و آن اتاق فکرى است که تعیین مى‏کند کدام سوژه‏ها و کدام مفاهیم دستمایه کار تصویرى قرار بگیرد. هالیوود فیزیکى تاریخچه خودش را دارد که خیلى به بحث ما مربوط نمى‏شود؛ چه شد که ایجاد شد؟ رقیبان اروپایى‏اش، چه کمپانیهایى و چه مراکز و شهرک‏هاى سینمایى بودند؟ چه شد که هالیوود آنها را تقریباً از دور رقابت خارج کرد و تمام نیروهاى کیفى و فنى و هنرى سایر شهرک‏هاى سینمایى کشورهاى اروپایى را جذب خود نموده و چگونه هالیوود از آغاز در ترویج سیاستهاى دولت ظاهرى آمریکا و همچنین دولت پنهان آمریکا (سیاستمداران صهیونیست) این همه سال عمل کرده است؟ اینها قابل بحث است ولى مشخصاً به موضوع بحث ما مربوط نمى‏شود. در همین حد مى‏خواهیم هالیوود مورد بحث خودمان را تعریف کنیم.


- رویکرد سینماى غرب به مضامینى چون »آخرالزمان، دجال، ظهور مسیح، جنگ نهایى و امثالهم« را چگونه ارزیابى مى‏کنید؟

رویکرد هالیوود به بحث آخرالزمان7 مثل دیگر رویکردهایش ناظر به فکر، برنامه‏ریزى و اندیشه قبلى است. هالیوود صرفاً از این جهت که آخرالزمان سوژه ناب، بدیع، جذاب و تماشاگرپسندى است سراغ آخرالزمان نرفته است گیریم که جذابیت در همه مؤلفه‏هاى تصویرى هالیوود به عنوان یک اصل رعایت مى‏شود ولى اقبال هالیوود به آخرالزمان صرف جذاب بودن این سوژه نبوده و مقاصد کاملاً جدى و نهفته‏اى در این رویکرد وجود داشته است. اصولاً آخرالزمان و پایان دنیا و باور این پدیده، مبنى بر یک کهن‏الگوى8 مشترک بشرى است که در ضمیر ناخودآگاه ابناى بشر نهادینه شده است. چگونه مى‏توانیم بپذیریم که این دنیا همینطور پیش برود و به پایان نرسد و اصولاً ضمیر ناخودگاه ما و منطق میتولوژیک9 ما این را نمى‏پذیرد که دنیا بدون پایان باشد. به همین دلیل براى این پایان دوست داریم که تصویر ارائه کنیم. قرائتهاى مختلفى را در حوزه هنر، ادبیات و کتب دینى نسبت به آخرالزمان براى ما ترسیم کرده‏اند و در اساطیر ملل متعدد هم نقاط مشترکى که مى‏توانیم بیابیم چند تا بیشتر نیست. یکى از آن چند تا، آغاز آفرینش و پایان عمر دنیاست. قصه‏اى که تقریباً در اکثر قریب به اتفاق اساطیر ملل یافت مى‏شود و همین نشان مى‏دهد که ما ناگزیریم به آخرالزمان به عنوان یک سوژه مستتر در ضمیر ناخودآگاه، جمعى بشر بپردازیم. خصوصاً که اگر براى مخاطب بار محتوایى و معنایى و سیاسى هم داشته باشد و هالیوود در واقع با این رویکرد به سراغ آخرالزمان رفته است. چون اولاً پدیده‏اى جذاب است. آنچه که نیامده و پیشگویى مى‏شود همیشه براى انسان جذاب است. دیگر اینکه روایتهاى متعدد و متفاوتى نسبت به این پدیده مى‏توانست اتخاذ کند و این تعدد روایتها باعث مى‏شد آن افکارى که اتاق فکر هالیوود تولید کرده بود خیلى راحت و از طرق متفاوت به مخاطب منتقل شود. به نوعى موضوع آخرالزمان این پتانسیل را داشت که دستمایه اتاق فکر هالیوود قرار بگیرد و در جهت ترویج غیر مستقیم مفاهیمى که به گونه‏اى صهیونیزم بین‏الملل پى‏جوى آن بود به کار رود. از همان آغاز، یهودیان به دلیل نفوذى که در هالیوود داشتند توانستند بسیارى از آموزه‏هاى توراتى را به فیلمهاى هالیوودى تسرّى دهند. اصولاً نگاه آخرالزمانى در هالیوود انواعى دارد که در نگره دینى عمدتاً توراتى است؛ بنابراین ما انواع آخرالزمان را در محصولات تصویرى هالیوود داریم. در »آخرالزمان دینى«10 ما در واقع نگره توراتى را مى‏بینیم و کاملاً نشان مى‏دهد که لااقل در آنجایى که شیوه روایت نگاه مستقیم به گونه دینى باشد ما آخرالزمان را با قرائت تورات خواهیم داشت.


- این رویکرد متأثر از چه آموزه‏هایى است، یهودى، مسیحى، صهیونیستى الحادى و یا...؟

در کتاب مقدس مسیحیان هم پیشگوییهاى آخرالزمانى دیده مى‏شوند. آنها هم پیشگوییهاى مفصلى دارند؛ مثلاً در فراز آخر کتاب مقدس انجیل، (فصل مکاشفات یوحنّا) پیشگوییهاى آخرالزّمانى را مى‏بینیم که به زبان نماد و استعاره بیان شده‏اند ولى در آثار هالیوود عامدانه رویکرد توراتى‏نسبت به آخرالزمان به‏کار مى‏رود. اگر چه شباهتهایى هم بین آخرالزمان تورات و انجیل هست ولى به هر حال انگار قرار بوده است قرائت یهودى در نگره دینى هالیوود رعایت شود. همچنین نگاه به شیطان، نگاه به فرشته‏ها، نگاه به بهشت و دوزخ در سینماى هالیوود باز به گونه‏اى توراتى است. حاصل آن که اصولاً وقتى هالیوود به سمت قرائت و روایت دینى مى‏رود عمدتاً از تورات تأثیر مى‏پذیرد.


- غرب با طرح این مباحث چه اهدافى را دنبال مى‏کند؟

قطعاً این کار بى‏هدف انجام نمى‏شود و این خام‏طبعى و خام‏اندیشى است که تصور کنیم هالیوود صرفاً به دلیل جذابیت این سوژه به موضوع آخرالزمان پرداخته است. ببینید من این را در فضاهاى دانشگاهى و خدمت دوستان دانشجو به کرّات گفته‏ام، نسبتى که بشر با سینما برقرار مى‏کند (در حین تماشاى یک فیلم) نسبت بسیار پیچیده‏اى است. انسان عاقلِ بالغِ اندیشه‏ورز، دقایقى از عمرش را تصمیم مى‏گیرد که فکر نکند و به خود دروغ بگوید و زمانى در حدود دو ساعت را در مقابل یک پرده عریض بنشیند و فکر خود را از هر آنچه در دنیاى بیرون است جدا کند و به پرده روبرو چشم بدوزد و به خود بباوراند که این ترکیب نور و سایه و رنگ که در مقابل چشمهاى اوست عین واقعیت است و به خود بباوراند انسانها و بازیگرانى که در فیلم ایفاى نقش مى‏کنند، اگر چه آنها را مى‏شناسد و اسم حقیقى و حتى زندگى‏نامه و شجره‏نامه‏شان را مى‏داند، همان اشخاص اعتبارى هستند که در فیلم ادعا مى‏شود و همین نسبتهایى را که فیلم ادعا مى‏کند بین آنها برقرار است و تا پایان فیلم به ضمیر خودآگاه خودش بگوید تو خاموش باش، حرفى نزن، دخالتى نکن و همین‏طور بر مبناى منطق ضمیر ناخودآگاه بنشیند و فیلمى را ببیند و در عالم مجازى آن غوطه‏ور شود و گاهى اوقات براساس جنس و حس و حالت، مخاطب موردنظر به چنان حالتى از همزاد پندارى برسد که پاى فیلم گریه کند یا به شدت متأثر شود و از فیلم تأثیر بپذیرد. این نسبت ویژه میان فیلم و مخاطب بسیار عجیب است. شما وقتى کتاب مى‏خوانید اینگونه ارتباط برقرار نمى‏کنید؛ یعنى در هر سطر کتاب مى‏توانید از خود بپرسید که من با عقاید نویسنده موافق یا مخالفم. اما نسبتى که سینما با بیننده برقرار مى‏کند، نسبتى یک سویه و دیکتاتوروار است. سینما مخاطب خود را هیپنوتیزم مى‏کند و ما خود خواسته هیپنوتیزم مى‏شویم.

وقتى که چنین نسبت ویژه‏اى بین فیلم و بیننده برقرار مى‏شود آیا خلاف عقل نیست که سیاستمداران مغرب زمینى از چنین پتانسیل عظیمى استفاده نکنند. اگر نکنند در عقل آنها باید شک کرد! زمانى ما بحثى با دوستان دانشجو داشتیم به نام »سینما و دموکراسى« و پیش‏درآمد آن این‏که نسبت سینما با مخاطب اصلاً دموکراتیک نیست. کاملاً یک جهته، یک سویه و غیر دموکراتیک است. سینما آنچه اراده کند القا مى‏کند و بیننده هم این تأثیر را مى‏پذیرد و قبول مى‏کند، مگر بینندگان خیلى خاص که موضوع بحث ما نیستند. بنابراین ما باید بدانیم که این پتانسیل را نمى‏توان نادیده گرفت. خیلى طبیعى است هر فیلمسازى که فکرى، اندیشه‏اى، قصدى، غرضى یا حتى توطئه‏اى در ذهن دارد منطقاً باید از این پتانسیل استفاده کند و اگر نکند باید در فهم او شک کرد. بدیهى است که از این ظرفیت استفاده مى‏کند خصوصاً در شرایطى که تمام لوازم این صنعت را در اختیار داشته باشد. پس طبیعى است که آنها از این ظرفیت استفاده مى‏کنند و این اصلاً چیز غریبى نیست.


- اهداف هالیوود از توجه ویژه به بحث آخرالزمان چیست؟

عرض شود که مقدمه را گفتیم که کاملاً سینما از آن روزى که ایجاد شد سیاسى بود و باید مى‏بود و این پتانسیل چیزى نبود که بتوان آن را ندیده گرفت. این را اگر بپذیریم چون بعضى‏ها اصلاً اصل این قضیه را نمى‏پذیرند، الف را نمى‏گویند که تا »یا« را نگویند! و اینکه سینما صرفاً هنر است و حدیث نفس شخص هنرمند است. اصلاً این حرفها نیست. اصلاً سینما را اینجور نباید دید و کلاً این نوع نگاه را تکفیر مى‏کنند. من این مقدمه را گفتم که این نگاه را به رسمیت بشناسیم و اینکه سیاسى ندیدن سینما خلاف عقل است. حالا چه اهدافى را دنبال مى‏کنند؟ طبیعتاً اهدافى که نظام استکبارى غرب دنبال مى‏کند در سینماى او نیز منعکس مى‏شود؛ یعنى در آن نظام دیوان سالارى که ما مى‏شناسیم و نظامى که همه چیز حتى دین را در خدمت مطامع و منافع کلى آن نظام تعریف و تفسیر مى‏کند، طبیعتاً سینما هم خالى از این معنى و خارج از این قاعده نخواهد بود. لذا موظف است همان اهداف را دنبال کند. فرهنگ غرب در ذات خود کاملاً مهاجم و سلطه‏گر است و سینما هم در همین راستا تعریف مى‏شود. فرهنگ غرب در عین اینکه بیش از همه بر طینت لیبرال - دموکراسى مى‏تند و به آن مى‏بالد، به شدت در ذات خود مهاجم است. فرهنگ غرب رقیب را برنمى‏تابد و اصولاً فلسفه‏اى که بعد از رنسانس در مغرب زمین شکل گرفت و (به زعم خودشان) به عصر روشنگرى معروف شد و فلاسفه آن یکى در پى دیگرى آمدند و اصولى را عرضه داشتند؛ در واقع حاصل یک جهان‏بینى و فرهنگ یک‏سویه و ذاتاً مهاجمى بود که رقیب را تحمل نمى‏کرد. هیچ از خود پرسیده‏ایم: چرا اصول و قواعد متعارف مغرب زمین این همه تمامیت گراست؟ نظام جهانى حقوق بشر، اعلامیه‏هاى جهانى...؟ قواعد جهانى، قوانین جهانى، جامعه جهانى، دهکده جهانى، چون این نظام نمى‏تواند رقیب یا تالى‏تلو دیگرى را تحمل کند. طبیعتاً در همه امور نگاهى یکسویه و تمامیت خواهانه دارد و سینما نیز باید مطابق این قواعد و داخل این ارکستر بنوازد. پس طبیعتاً همان اهداف را دنبال مى‏کند و در ذات خود مهاجم است، ذاتاً تمامیت گراست، و تمامى ارزشها و ضد ارزشهاى اعتبارى و جعلى خود را در خدمت مطامع و منافع غرب سالاران تعریف مى‏کند. سینما تمام مقولات: فکرى، حسى، عاطفى و تاریخى و... را در این راستا مى‏نگرد. از نگاهى دیگر، سینما ضمن اینکه تجارت بسیار سودمندى است هر زمانى ممکن است فیلمهایى ساخته شوند که تجارى نیستند و فروش اندکى دارند ولى اندیشه و هدفمندى مستتر در آن باعث شده آن فیلم تولید بشود. بنابراین به نظر مى‏رسد که اهداف هالیوود چندان از غایات نظام غرب دور نیستند، هدف همان است: کندن بشر از آسمان و وابسته کردن او به زمین، زمینى کردن بشر به نوعى، تصویرى کردن بشر و او را از باطن امور به ظاهر امور درآوردن، انسان درونگرا را به برونگرا تبدیل کردن، انسان معطوف به فطرت را به عقل جزوى و جزئى مشغول داشتن، انسان ارزشگرا را به انسان مادیگرا تبدیل کردن، انسان معنوى را به موجودى مادى تبدیل کردن، تفسیر مادى ارائه دادن از حوزه‏هاى ارزشى و همه این پروسه »زمینى شدن انسان« را به نوعى مدیریت کردن. اگر، همه آنچه گفتیم در فرهنگ و فلسفه مغرب زمین ریشه دارد، طبیعتاً در سینماى آن سامان هم لحاظ شده است؛ یعنى مشغول کردن انسان به اصول بسیار ساده و پیش پا افتاده اصالت منفعت و اصالت لذت و تربیت آوردن مخاطب بر این اساس و اینکه این لذت گاهى از طریق خشم، زمانى از طریق شهوت، وقتى از طریق وهم و گاهى هم از طریق ترس قابل تأمین است. پس فرهنگ اصالت لذت اقتضا مى‏کند که سینما به همه این حوزه‏ها بپردازد و سینما هم در همان راستا طبیعتاً اهداف فرهنگ مهاجم سکولار زمینى انسان غربى را دنبال مى‏کند.


- موضوع پیشگوییها درباره حوادث آینده، جایگاه ویژه‏اى در این سینما و فیلمسازى دارد آیا تعریف، حد و مرز، هدف ویژه و یا استراتژى معینى را از این امر مى‏توان سراغ گرفت؟

براى انسان امروز پردیکشن11 یا پیشگویى از حوزه‏هاى بسیار جذاب و جالب توجه است. انسان امروز آنچنان مادى، فلکزده و زمینى است که به‏گونه‏اى براى موضوعات فرازمینى دلش تنگ شده است و بیش از همیشه مى‏خواهد بداند فرجام این دنیا چیست. مثلاً انسانى که از فرط بى‏هویتى به نهیلیسم روى آورده و یک جور پوچ‏گرایى پیشه کرده کاملاً در مورد آغاز و فرجام امور مى‏تواند دچار شک و تردید شود. چنین انسانى طبعاً باید نوعى قرائت فلسفى ویژه خود را ارائه کند و طبیعتاً آخرالزمان از آن حوزه‏هایى است که قویاً مى‏تواند قرائت هدفمندى از زندگى عرضه دارد و اینکه دنیا فرجامى دارد و آن فرجام قواعد و اصول خاص خود را مى‏طلبد و این یعنى یکجور معنى بخشیدن به زندگى بى‏هویت انسان امروز. این نشان مى‏دهد که توجه به مقوله آخرالزمان (غیر از کهن الگو بودن آن در ضمیر ناخودآگاه انسان) دلایل دیگرى هم مى‏تواند داشته باشد و اینکه اصولاً جذابیت مستتر در این سوژه هم مؤید این مطلب است که راویان هالیوود در کنار مجموعه‏اى از مباحث به بحث آخرالزمان نیز بپردازند و طبعاً انسان دوست دارد بداند این دنیا نهایتاً به کجا مى‏رسد و نقطه پایان این دنیا کجاست. البته از این حسّ کنجکاوى مى‏توان سوء استفاده نیز کرد و انواع قرائتهاى عجیب و غریب را در خصوص آخرالزمان به خورد انسان امروز داد.

...ادامه را در پست بعدی ببینید:http://naghdefilm.parsiblog.com/1114350.htm

همچنین ببینید: مجموعه نشست های دکتر شاه حسینی در فرهنگسرای رسانه درباره سینما وصهیونیسم: استادشاه حسینی و نشست مدیریت آخرالزمان در حوزه سینما  /  نشست اول و دوم سینماوآخرالزمان با حضور استادشاه حسینی  / نشست سوم سینما وآخرالزمان با حضور استادشاه حسینی   /   نشست چهارم سینما وآخرالزمان با حضور استاد شاه حسینی  /   نشست پنجم و ششم سینما و آخرالزمان با حضور استاد شاه حسینی   /  نشست هفتم سینما و آخرالزمان با حضور استاد شاه حسینی و نشست هشتم در این آدرس: نشست هشتم سینما وآخرالزمان با حضور استاد شاه حسینی


نوشته شده در  سه شنبه 88/5/20ساعت  1:34 صبح  توسط عضو گروه شهیداوینی 
  نظرات دیگران()

قسمت دوم مقاله پروژه آخرالزمان سازی هالیوود

قسمت اول را در اینجا ببینید: http://naghdefilm.parsiblog.com/1114332.htm

 

مبانی و پیش زمینه های آثار آخرالزمان سینمای غرب

پرداختن به این بحث در سیاست های استعماری غرب نوین ، قبل از اختراع سینما هم سابقه دیرینه ای داشته است. برخی مبانی و پیش زمینه های این قبیل آثار آخرالزمانی بدین قرار هستند:
1- کابالیسم (تصوف یهودی): کابالا تلفظ انگلیسی کلمه ی « کباله » عبری است. این کلمه به معنی قدیمی و کهن است و اصطلاحا به معنای تصوف یهودی به کار می رود. پیروان آن، این مکتب را دانش سری و پنهان خاخام های یهودی می خوانند و برای آن پیشینه ای تا حدود قرن دوم میلادی قائلند؛ اما محققان (19) شروع آن را به قرن سیزدهم میلادی می رسانند که با « شیطان شناسی » و « پیام مسیحایی» قوی خود در جنوب فرانسه ، توسط اسحاق کور ( 1160 - 1235 ) پایه گذاری شد . این دوران مصادف با سبطنت جمیز اول ( 1213 - 1276 )، شاه آراگون ( واقع در شمال اسپانیا ) است. جیمز از سال 627 هجری (1229 م. ) به دولت های اسلامی اندلس هجوم برد و موجی از جنگ های صلیبی را علیه اسپانیای اسلامی راه انداخت. همچنین همین ایام بود که جنگ صلیبی پنجم در شرق اروپا با جهان اسلام انجام می شد و سلطنت عباسی بغداد به وسیله ی بودائیان هم پیمان هلاکوخان مغول ( 656 ق / 1285 م. ) در هم شکست و دولت مقتدر ممالیک ترک در مصر ایجاد شد و به اصلی ترین رقیب زر سالاران یهودی و صلیبیون مسیحی اروپا تبدیل شد.(20 )زر سالاران یهودی در این ایام احساس کردند که به یک حرکت و شور مسیحایی قوی نیاز دارند تا توده های مسیحی و خواص یهودی را با خود همراه کنند . ایجاد کابالیسم در همین ایام، برای انداختن شور آخر الزمانی گسترده ای بین عوام اروپا برای مقابله با مسلمانان بود و از طرفی با اتحاد راهبردی لودائیان و یهودیان و صلیبیون اروپا، فشار بر دولت ممالیک مصر و عباسیانی که مرکز خود را به قاهره منتقل کرده بودند، بیشتر شد و برای زرسالاران جنگ طلب اروپا نیاز بود که شیطان و یاران او را در میان مسلمانان جستجو کنند تا مردم اروپا علیه مسلمانان بسیج شوند و در جنگ های صلیبی باقی مانده، از جنگ طلبان حمایت کنند.(21 )در کابالیسم، همان اسطوره سیاسی یهودی « پادشاهی خاندان داوودی » در آخر الزمان جنبه ای ملکوتی و راز آمیز عرفانی می گیرد و در قالبی جدید چنین طرح می شود که نخستین تجلی نور در کوه طور بر موسی (ع) بود و سپس داوود (ع) نماد نور الهی و عامل آن در دنیای زمینی بدل می شود و « شخینا »، تجلی روحانی داوود (ع) به حامل آن نور الهی در دنیای ماوراء زمینی مبدل می گردد. این نور در بین یهودیان می ماند تا در زمان آخر در سرزمین موعود بر مسیح از نسل داوود (ع)، نازل شود و حکومت جهانی یهود تشکیل گردد. (22) این مفاحیم که در بین مسیحیان هم به دلیل آشنایی با نبی داوود مرسوم بود، به زودی جا افتاد و با چاپ متعدد رساله های کابالی ، تا چند قرن، شور مسیحایی و شعف آخر الزمانی را در بین مسیحیان اروپا هم راه انداخت و باعث انسجام و اتحاد سربازان الیگارشی زرسالار یهودی - مسیحی اروپا شد . تا این که در نیمه اول قرن 17 م. آمستردام به کانون فرهنگی فعال الیگارشی یهودی بدل شد و همپای آن، ترویج آرمان های مسیحایی به عنوان ایدئولوژی استعمار زمانه آغاز گشت و همین آرمان های آخر الزمانی بهانه ی غاصبان آمریکا برای رفتن به « سرزمین جدید » و قتل عام سرخپوشان شد. (23) تکاپوی تبلیغاتی و انتشاراتی زرسالاری یهودی هلند در آمستردام، تأثیرات جدی در تکوین اندیشه ی استعماری انگلیس نیز بر جای نهاد . (24) مناسک جنسی و جادوگری و سحر و کهانت، بعد ها در کلوپ های کابالیتی مرسوم شد و حتی اتهام آشامیدن خون توسط یهودیان و پیوند آنها با شیاطین و جادوگران در سده نوزدهم ( خصوصا در روسیه و شرق اروپا ) به وفور بین مردم شایع شد .(25) این آیین منحرف، بعد ها در تکوین اندیشه فراماسونری هم نقش بسزایی بازی کرد که انجمن های سری ماسونی را در اختیار استعمارگران انگلیسی و آمریکایی قرار داد. (26)
اکنون نیز در هالیوود در سال های دهه 1990 و 2000 م . کابالیسم جان تازه ای گرفته است و برخی قوانین سنتی کابالیسم رازیر پا گذاشته و با عضویت زنان در این فرقه موافقت شده است تا از طریق بسط آرمان های مسیحایی و آخر الزمانی و شیطان شناسی صهیونیستی بتواند انسجام بیشتری در مواجهه با روند روبه رشد اسلام انقلابی داشته باشد.
به نوشته روزنامه دیلی میل، اکنون رهبر یهودی 75 ساله این فرقه « فیوال گروبر گر ( فلیپ برگ )»، از قدرتمندان پشت پرده هالیوود است و با کمک همسر دومش « کارن » به طور علنی « مرکز آموزش کابالا » را تأسیس نموده و بسیاری از هنرپیشه های معروف و عوامل سینمای هالیوود را به خود جذب کرده است و از طریق این مزدبگیران اهداف خود را تعقیب می کنند . افرادی چون «مادونا» ( که نام خود را به استر - ملکه یهودی دربار خشایارشا - تغییر داده است )، « الیزابت تیلور » ، « باربرا استرایسند » ،« دیان کیتن »،« دمی مور » ، « برتینی اسپیرز » ، « وینونا رایدر »، « میک جاگر» و حتی فوتبالیست ها « دیوید بکام » (27) و همسرش « ویکتوریا » و... فساد و هرزگی و متأسفانه شهرت بالای برخی از افراد شهره ی عام و خاص است . مثلا برتینی اسپیرز در یک مورد یک ازدواج سه ساعته با یک خواننده دیگر داشت و پس از جدایی طی 24 ساعت طلاق گرفت ! و البته همینان الگوی بسیاری از جوانان مورد استحمار زرسالاران کابالیست هستند .
فرقه ی فیلیپ برگ به ادعای خودشان، حدود سه میلیون عضو دارد و ثروت فراوانی دارد . در سال 2002 حدود 23 میلیون دلار داشت، ولی در سال 2003 فقط در لس آنجلس 26 میلیون دلار ثروت داشت ! اینان روش های ظالمانه ای برای ثروت افزایی دارند ؛ مثلا آب معمولی را به نام «آب کابالا » هر بطری 8 دلار می فروشند! یا کتاب اصلی کابالیسم یعنی « ظهر » را که زیر یکصد دلار است ، به قیمت 430 دلار می فروشند . این اعمال و پیوستن فرد فاسدی چون « مادونا » به این فرقه ، باعث موضع گیری شدید علمای سنت گرای یهودی چون « ربی یاکوب ایمانوئل » و « خاخام باری مارکوز » و « ربی اسحاق کدوری » خاخام سرشناس بیت المقدس علیه فرقه ی او شده است؛ اما شواهد و دلایل فراوانی بر حمایت همه جانبه ی شبکه مقتدر زرسالاران یهودی - صهیونیست هالیوود ، از ترویج کابالا و مناسک جنسی و جادوگری و رمزوارگی و آرمان های مسیحایی و شیطان شناسی مدرن آن در دست می باشد. (28)
طیف مروج کابالیسم و فرقه های تابع کابالیسم چون « فرانکیسم » و « دونمه » بسیار وسیع است و شامل ترویج رقص های جنسی لمبادا (رقص بره ) که از مناسک جنسی دونمه های ترکیه گرفته شده است و توسط مایکل جکسون و سایر مفسدین هالیوود، رواج داده می شود تا فیلم هایی که به ارزش جادویی اعداد و حروف مربوط می شود ( خصوصا حروف عبری در دایره هایی که نماد های سنتی کابالیسم می باشند). فیلم هایی مانند «پی » و اسرار حروف » به ترویج اهمیت حروف و اعداد عبری می پردازند و مقدمه سازی می کنند تا مخاطب به کابالیسم نزدیک شود و در فیلم پر هزینه و پر مخاطبی چون « هری پاتر»
(در قسمت های متعددش) به مباحث شیطان شناسی و آخر الزمانی و جادوگرایی و سحر وکهانت و سمبل های پادشاهی داوودی ( شیر غران ایستاده ) (29)که نماد سبط یهودا می باشد، پرداخته می شود ؛ سبطی که بر اسباط 12 گانه مسلط شد و یهودیت ماده گرا را به وجود آورد . در این فیلم، همچنین با اشاره به شجاعت و استعداد و برگزیدکی پیشین هری، مطالب مزبور را کاملا جهت دار به اسم یک فیلم فانتزی یا داستان تخیلی به خورد کودکان معصوم می دهند؛ (30) البته جدای از این بحث ها ، آثاری که در هالیوود، تبلیغ زیادی روی آن ها می شود، به وضوح در ارتباط با اهداف اربابان صهیونیست یهودی و مسیحی هالیوود می باشد و به گفته مصطفی عقاد کارگردان فیلم معروف «الرساله » : « در هالیوود همه کاره تهیه کنندگان و پشتیبانان، صهیونیست هستند ... همه چیز حتی سوژه ها کنترل می شوند ...» (31)


2- عهد عتیق و تاریخ و عقاید و احکام و اسطوره ها و سمبل های یهودی، یکی از مهمترین منابع ومبانی فیلم های آخر الزمان محسوب می شود . در عهد عتیق کتاب « دانیال نبی » و « اشعیا » و پیشگویی های انبیای اسرائیل، در این باره بسیار اهمیت دارد. انتخاب نماد مار با اژدهای بالدار به عنوان شیطان در برخی فیلم های آخر الزمانی از این قبیل است و همچنین رسیدن بهشت زمینی و ایجاد پادشاهی مسیح بن داوود از مهمترین آموزه های روزگار پایان در عهد عتیق محسوب می شود . در فیلم های یهودی سمبلیک آخر الزمانی، نماد شیر یا تاج یا قلعه همان « پادشاهی داوودی » می باشد که باید در سرزمین شیر و عسل ( همان اسرائیل بزرگ از نیل تا فرات ) تشکیل شود و سپس تسلط بر همه ی جهان را برای اعقاب یعقوب، پدید آورد . توجه به حفظ میراث خانوادگی و سمبل های نگهدارنده ی آباء و اجداد ؛ علی الخصوص سمبل «سپر محافظ دودمانی» (32)(Coat of Arms / Heraldry) و نمادهای جانبی اش چون تک شاخ و اسب و گوزن و مهر گیاه و تاج و قلعه و شمعدان هفت شاخه و گرگ و رنگ های آبی آسمانی و فیروزه ای و قرمز و طلایی که هر کدام نماد یکی از قبایل 12 گانه بنی اسرائیل بود، ( 33) در این قبیل آثار به وفور دیده شده است .
نژاد پرستی و تأکید بر اصالت خون و عالی ترین نسب و دودمان نجیب و درجه اول نیز از مشخصات اصلی برخی آثار سینمایی محسوب می شود . تأکید بیش از حد روی کلمه ی « مادر » و « میراث اجدادی » نیز از دیگر نشانه های یهودی بودن منشاء اثر می باشد چرا که نسل و دودمان و الیگارشی دودمانی یهودی که در خانواده هایی چون روچیلد در طی 200 سال متجلی شده است، در بین یهودیان بسیار اهمیت دارد و در یهودیت است که یکی از اصلی ترین ملاک های یهودی بودن، یهودیت مادر فرد است تا آنجا که بسیاری از مفسرین قانون در رژیم غاصب فلسطین، یهودی بودن مادر را دلیل اصلی یهودیت فرد اسرائیلی می دانند . اسطوره هایی چون : مظلومیت و تنهایی و آوارگی یهودیان و دوری از سرزمین مادری و سپس بروز استعداد ها با تکیه بر « یاد خانواده » و تداوم « ثروت دودمانی » و « شرافت خانوادگی » برای « شکست شیاطین جن و انس » رسیدن به سروری دیگران و تشکیل « سلطنت آخر الزمانی » در سرزمین وعده داده شده و مقدس؛ در آثار فراوانی از هالیوود مطرح شده اند که « هری پاتر » و « ارباب حلقه ها » و « ماتریکس » و « فرار جوجه ای » از آن نمونه اند که همگی این آثار از مهم ترین فیلم های آخر الزمانی هم محسوب می شوند . بحث معاد مادی ورستاخیز مردگان خاص ( یهودیان ) و زندگی آزاد مردگان در بین زندگان و کمک به زنده ها برای ایجاد بهشت زمینی نیز از مهمترین عناصر یهودیزه هالیوود هستند که در بسیاری از فاخرترین فیلم ها شاهد آن بوده ایم. (34 )
به علت ابتنای بسیاری از آینده نگری های آخر الزمانی هالیوود بر به اصطلاح پیشگویی های انبیا و مقدسین بنی اسرائیل و انتزاعی و مبهم بودن اکثر آن پیشگویی ها و در نتیجه، آزاد بودن راه برای تعدد تفاسیر و تأویلات آخر الزمانی، فیلم های گوناگون آخر الزمانی با عناصر تصویری مختلفی ساخته شده اند و « اژده های هفت سر » و « وحش » و مار یا اژدهای قدیم و عناصر شیطانی دیگر به انحنای مختلفی تصویر شده اند .

3- مسیحیت صهیونیستی و یهودیزه و عهد جدید و تفاسیر صهیونیستی - توراتی از آن، نیز از مهمترین منابع و مبانی فیلم های آخر الزمانی می باشد. آنچه به شدت در این قسم خود نمایی می کند، کتاب مکاشفات یوحنا، آخرین سفر عهد جدید است . اکثر مسیحیان عهد عتیق راهم معتبر می دانند ، خصوصا مسیحیانی ، که به آراء و اندیشه های یهودی - توراتی نزدیکترند ؛ مانند پروتستان ها و کالوینیست ها و پیورتیانها و مسیحیان صهیونیست. به همین دلیل، امروزه تفاسیر توراتی از انجیل و مکاشفات یوحنا مبنای بسیاری قضاوت های آخر الزمانی و هنر وسینمای پایان دوران شده است . شاید برخی از عناصر خاص مسیحیت صهیونیستی که در عهد قدیم ( تورات ) نیامده است را بتوان به عنوان شاخصه های اصلی فیلم های صهیونیست مسیحی بدانیم ؛ گرچه یهودیان هم برای جذب مسیحیان و قلوب دینی آنان، از این عناصر استفاده می کنند. برخی از مهمترین این عناصر را در ادامه می آوریم. بر اساس آموزه ی نجات در مسیحیت و یهودیت و از نظر مسیحیان صهیونیست، در آخر الزمان یهودیانی هم که پس از نبرد آرماگدون باقی می مانند ، مسیحی می شوند و یاور عیسی (ع) خواهند شد ؛ ولی از منظر یهودیان، نژاد برتر عبرانیان هستند که پس از پیروزی مسیح بن داوود بر شیاطین و شروران، بر تمام انسان های دیگر که درجه دوم و سوم و حتی در برخی موتون 35 پست تر از حیوانات شمرده اند ، حکومت خواهند کرد .
صهیونیسم مسیحی در باره مشکلاتی که در بابل ( عراق و سوریه و اردن امروز ) پیش می آید و حکومت دولت یهودی در فلسطین وظهور مسیحا در زمانه ی واپسین و بلایای آخر الزمانی و ظهور شیطان قدرتمند در آخر الزمان و برخی موارد دیگر با صهیونیسم یهودی اشتراکاتی دارد و اصولا همین اشتراکات بوده است که باعث شده مسیحیان، تحت سلطه ی تفکرات اسطوره ای صهیونیسم قرار بگیرند و فرقه ی مسیحیت صهیونیستی به وجود بیاید . فیلم امگاکد 2 ( میگیدو ) نمونه کاملی از یک صهیونیست مسیحی است که شبکه T.B.N که در تملک صهیونیست های مسیحی آمریکا است ،آن را ساخته است. در این فیلم سپاهیان شر به رهبری آنتی کرایس ( دجال یا ضد مسیح ) و با حضور اعراب و مسلمانان و ایرانیان و چینی ها ( آسیایی ها ) در صحرایی در شمال بیت المقدس و جنوب شرق حیفا در کنار تپه ی شریفان ( حر مجدون یا آرماگدون ) با سپاهیان خدا به رهبری رئیس جمهور آمریکا درگیر می شوند و شیطان از پوسته ی انسانی خود که همان آنتی کرایس است بیرون می آید و مانند اژدهایی بالدار نیروهای سیاهی تاریخ را به یاری می طلبد و سپس موفقیتی نسبی پیدا می کند، ولی با توسل مسیحیان معتقد آمریکایی، مسیح دومین قیام خود را انجام می دهد و معجزه وار، شیطان را به زندان ابد می فرستد و یارانش را ( با محوریت مسلمین ) نابود می کند . فیلم « بشمار تا آرما گدون » (36) هم از نمونه های صهیونیست مسیحی سینمای هالیوود می باشد که در آن بر عروج عده ای مسیحیان تحت فشار به آسمان و نزول آنان با مسیح و پیروزی آنان بر مصائب و بلایای عظیم آخر الزمان و تشکیل حکومت جهانی مسیحی تأکید می شود . بسیار مناسب است که در پایان این قسمت به هفت مرحله یا هفت مشیت که مسیحیان صهیونیست به آن قائل هستند، اشاره ای کنیم :
مرحله ی اول : بازگشت یهودیان به سرزمین های میانه ( سرزمین موعود وفلسطین یا اسرائیل ) پس از ایام پراکندگی در جهان .
مرحله دوم : ایجاد دولت یهودی درسرزمین فلسطین(مسیحیان صهیونیست گاهی داغ تر از یهودیان از حکومت جنایتکار اسرائیل حمایت می کنند.)
مرحله سوم : رساندن بشارت ها و تنذیر های انجیل به جهانیان و بنی اسرائیل ( البته با قرائت های یهودیزه شده و تفسیر اسکوفیلدی از انجیل ).
مرحله چهارم : حصول مرحله سرخوشی مؤمنان مسیحی (Rapture) و عروج مسیحیان معتقد به بهشت در کنار مسیح (ع).
مرحله پنجم : دوران فلاکت و رنج و بلایای عظیم هفت ساله (Tribulation) و ظهور دجال و مبارزه سایر مأمنان با دجال .
مرحله ششم : وقوع جنگ آرماگدون در انتهای دوران رنج هفت ساله در شمال غرب بیت المقدس (اورشلیم ) با تأکید تبلیغاتی بر نبرد هسته ای عظیم و کشته شدن تعداد بسیار زیادی از مردم زمین که در برخی منابع مسیحیت صهیونیستی گفته شده تا چهار پنجم یا دو سوم مردم زمین کشته خواهند شد و صحنه ی نبرد، خون تا زیر زین اسب ها را خواهد گرفت ( برخی به غلط این روایت را اسلامی دانسته اند! ) .
مرحله ی هفتم : ظهور دوم مسیح و مؤمنان واقعی و شکست لشکریان دجال و استقرار بهشت زمینی در جهان خصوصا سرزمین های میانه به پایتختی اورشلیم ( یهودیان بنا به اختلافات یا مسیحی می شوند یا هم پیمان مسیح خواهند شد ) .

4- شیطان گرایی و سیطنیسم (37 ) نیز یکی از پس زمینه های آخر الزمان های سینمایی است . گرایش به قدرت برتر و اهریمنی شیطان در طول زمان های دور از مصر باستان تا یونان باستان و غرب جدید ادامه داشته است و در دوران اخیر نوع جدیدی از پرستش شیطان که به همراه جادوگری و مناسک جنسی است، شایع شده است و « کتاب شیطان گرایان » (38 )توسط پیغمبر شیطانی آنان « آنتوان لوی » نوشته شده و کلیسای شیطان ( satan church) در آمریکا توسط این یهودی لاوی (39 ) پایه گذاری شده است. علاوه بر این که پایه گذار و مدون شیطان پرستی یهودی و صهیونیست است، مروجین و مبلغین آن هم غالبا سینمای هالیوود و شبکه اینترنت می باشد. فیلم هایی چون ماتریکس و هری پاتر و جن گیر و کنستانتین با ترویج جبر گرایی و قدرت فوق العاده شیطان، از مبلغین غیر رسمی این مکتب محسوب می شوند .

5- اسلام هراسی و کاشتن بذر تنفر از مسلمانان، از اصلی ترین مایه های آثار آخر الزمانی هالیوود است. غرب سال هاست که فهمیده ذات اومانیستی تمدنش با خدا گرایی و حق محوری اسلامی تنافی دارد. از طرفی با پیروزی انقلاب اسلامی به رهبری امام راحل به عنوان یکی از مراجع بزرگ شیعه، غرب صهیون زده به قدرت نظریه ی ولایت فقیه اقتدار حسینی ، امید مهدوی ، سلحشوری علوی و عقلانیت و علم گرایی شیعی پی برد و آن را بزرگترین دشمن خود در نبرد سایبرنتیک ( نبرد علمی رسانهای و سخت افزاری ) یافت. در رأس اقتدار آنگلوزایان آمریکا بزرگترین رغیب خود را ایران اسلامی دید و به همین دلیل شروع به حمله رسانه ای سینمایی ( برنده ترین سلاح فرهنگی غرب ) به مسلمانان کرد . در بسیاری از آثاری که حدود سه دهه پیش ساخته اند، به شدت این جو ضد اسلامی رواج داده شده و کار را به آنجا رسانده اند که حتی در فیلم ( مردی که فردا را دید ) (پیشگویی نوستر آداموس )، اما زمان شیعه را «The King of Terror» یعنی سلطان تروریسم و وحشت و شرارت و شیطان خطاب کرداند ؟ ! این فیلم دقیقا دو سال پس از پیروز یانقلاب اسلامی در سال 1981 م ساخته شد و باز هم برای جو سازی علیه پرونده ی هستی ایران در سال 2001 م با حرکت جدیدی به کارگردانی « اورسن ولز » یهودی، نسخه ی جدیدی با کیفیت بالای اولیه در دنیا پخش کردند . در این فیلم ترس فراوان آمریکاییان و صهیونیست ها از قدرت تجمع و انسجام مسلمانان در نماز جمعه و قدرت اقتصادی نفت و قدرت علمی و توان هسته ای و همکاری مسلمانان با همسایه قدرتمند شمالی خود روسیه و ولایت پذیری آنان از «رهبر جوان ورشید خود» هویداست.
سینمای فریبنده ی هالیوود به این قبیل آثار آخر الزمانی که مسلمانان با بمب اتمی به تمام جهان متمدن! حمله می کنند، اکتفا نکرده و فیلم های نمادین و پیچیده ای چون ماتریکس و هری پاتر و ارباب حلقه ها و پسر جهنمی رادر فضای آخر الزمان سازی مورد نظر خود به بازار جهانی ارائه کرد که با موفقیت زیادی هم همراه شد . شاید در ماتریکس با کامپیوتری روبروباشیم که با مغز هوشمند خود بر ابنای بشر مسلط شده است و فقط اهالی شهر زایان (صهیون ) هستند که درست می فهمند و اسیر بردگی تکنولوژی نشده اند ، اما دریکی از انیمیشن های نه گانه ماتریکس ( معروف به انیماتریکس ) کارگردانان فیلم ( برادران واچفسکی ) حرف خود را به طور عریانی می زنند : آنجا که با زوم کردن روی نقشه خاورمیانه ، عربستان را نشانه می گیرند و با زوم کردن روی مرکز بیابانی شبه جزیره شهری را ( شهر صفر - یک ) به عنوان محل استقرار شیاطین روبوتیک ( یاران کامپیوتر شیطانی ماتریکس ) نشان می دهد که عقل هر عاقلی آن را مهمترین شهر مسلمانان می داند . در ادامه ی این انیمیشن ، خرمگسی شوم و جغد مانند روی شبه جزیره عربستان فرود می آید و به سمت بصره و سپس بغداد حرکت می کند . ( نهایت جسارت و بی شرمی نسبت به مقدسات اسلامی! ). این نقشه درون سازمان ملل نصب شده است که به دست قدرت یک کارگر نظافتچی سازمان ملل متحد (!؟) این خرمگس کشته می شود و با خونش هلال شیعی را از منتهاالیه عراق (لبنان ) تا وسط ایران ترسیم می کند ! در این انیمیشن هم جامعه ی ملل ( بخوانیدصهیونیست های حاکم بر آمریکا و فرانسه و آلمان و کانادا ) از قدرت علمی و پیشرفت اقتصادی این روبات های شیطانی در هراسند و آن ها را منکوب و سرکوب می کنند! در فیلم پسر جهنمی (Hell Boy ) نیز آمریکایی ها در مبارزه با اتحاد نازی های هیتلری و ایرانیان موفق می شوند که شیطان را محدود کرده و نگذارند راه تسلط او به این دنیا باز شود .
در صحنه ای موجود شریری که با پسر جهنمی (پسر آتشین ) مبارزه می کند، از درون یک مجسمه ی کاملا ایرانی به وجود می آید . در فیلم آخر الزمانی دیگری به نام « ارباب آرزوها » (Wish Master) نیز شاهدیم که شیطان از درون یک مجسمه ی خدای ایرانی به آمریکا منتقل می شود و بلایای عظیم را به آمریکا می برد و در آنجا با هوشمندی فرزندان ایالات متحده، شیطان شرقی تار و مار می شود. در این زمینه فیلم های بی شماری وجود دارد که به همین مقدار اکتفا می کنیم .
مهمترین هدف صهیونیسم بین الملل از تصویر آخر الزمان به گونه های متنوع در سینما ، انداختن نوعی هراس در دل مخاطب و تحریک عواطف مخاطب برای تحسین قهرمانان هالیوودی و منجیان آخر الزمانی سینمایی توسط مخاطب است .
اسلام انقلابی مهمترین خطر استراتژیک برای تمدن اومانیستی - صهیونیستی معاصر است و در نبرد سایبرنتیک موجود در عرصه ی فرهنگ ، این اندیشه اسلامی - شیعی ( حسینی ، مهدوی و ولایی ) است که در مقابل سیل اطلاعات یک جانبه سد ایجاد کرده و کم کم دارد از آب های پشت سد به نفع ترویج ایده های اندیشمندانه عقل ورزانه خود استفاده می کند .
 
پی نوشتها و منابع:
1- اشاره به آیه 82 سوره ی مبارکه مائده ، لتجدن اشد الناس عدواه للذین آمنوا الیهود و الذین اشرکوا .
2- اشاره به آیه 96 سوره مبارکه بقره : ولتجدنهم احرص الناس علی حیاه ی
3- برای مطالعه بیشتر ر.ک : پروتستانتیسم ، پیوریتانیسم و مسیحیت صهیونیستی ، نصیر صاحب حق ، نشر هلال ، چاپ سوم ، تهران 1384 ، و همچنین : تاریخ نا گفته و پنهان آمریکا ( هارون یحیی ) ترجمه نصیر صاحب حق، نشر هلال ، چاپ اول، تهران ، 1384.
4- اشاره به نظریه پایان تاریخ فوکویاما ( از استراتژیست های کاخ سفید ) که لیبرال دموکراسی را پایان تاریخ می داند .
5- The man who saw tomarrow به کارگردانی اورسن ولز کارگردان فرانسوی یهودی ، سال 1981 .
6- اشاره به فیلمی به همین نام yonngary که دایناسوری حامی غربی ها بود و دایناسور مزاحم را از سر راه برداشت .
7- در فیلم معروف « بیگانه » هیولایی که در بدن دیگران رشد می کند و از منابع حیاتی آنان تغذیه می کند، به انسان غربی حمله می کند و آنچنان خطرناک است که حتی اگر خون او را بریزی، خونش هم مخرب
است . منتقدان فراوانی مقصود از این بیگانه را مسلمین می دانند که با شهادت طلبی و سرخی خونشان در ذهن بسته ی مادی غربی ها نفوذ کرده اند و منافع مادی آن ها را به خطر انداخته اند .
8- هزاره گرایی در میان یهودیان و مسیحیان و حتی مسلمانان و بودائیان طرفدارانی دارد . هزاره گرایان معتقدند در ابتدای هر هزاره اتفاقات مهمی می افتد. جو شدید آخر الزمان گرایی که صهیونیسم مسیحی در آمریکا و غرب ایجاد کرده بود، در ابتدای هزاره سوم میلادی، هیاهوی فراوانی درباره ی پایان جهان به راه انداخت .
9- از جمله سوپرمن و بت من بعد از چند دهه باز سازی شدند مرد عنکبوتی و ماتریکس هر کدام در سه قسمت در اوایل هزاره جدید ساخته شدند .
10- دکتر حسن بلخاری، از بررسی حدود 100 فیلم پر فروش و تأثیر گذار این نتیجه را گرفته اند . www.zhortv.ir
11- این مطلب از مصاحبه دکتر مجید شاه حسینی با سایت موعود اقتباس شده است . www.mouood.org
12- (Omega Code2 )Megiddo) به کارگردانی Brian trenchard -smith و نوشته مشترک Stephen Blinnو John Fasano و به تهیه کنندگی Matthew Crouch و محصول شبکه T.B.N است
13- Hell Boy داستان آمدن یک پسر سرخ رنگ آتشین از جهنم به این دنیاست که مأموریت ذاتی اش زمینه سازی برای ظهور شیطان اصلی و حضور او در این عالم است . این پسرک سرخ رنگ را آلمان ها با هدف تسلط بر دنیا یه این جهان آورده اند ، ولی او بر اثر زندگی با آمریکایی ها به عواطف انسانی رسید و دراثر عشق به زن ( که نقش او را سلمابلیر یهودی بازی می کند ) حاضر نمی شود شیطان را به این جهان بیاورد و با فداکاری، شیطان را در آخرین لحظه ی پایان جهان نابود می کند .
14- Matrix در سه قسمت به سال های 199 و 2001 و 2003 بر پرده ی اکران رفت. شرکت یهودی صهیونیست برادران وارنر آن را به کارگردانی برادران واچفسکی و تهیه کنندگی جوئل سیلور یهودی ساخت و به یکی ازآثار مطرح و جریان ساز ( از جهت جلوه های ویژه و تفکر شک گرایانه ماتریکسو لوژی اش ) تبدیل شد .
15 - Htarry potter بر اساس نوشته جی . کی . رولینگ انگلیسی در هفت قسمت قرار است تولید شود. اکنون قسمت پپنجم آن بر پرده ی اکران است این اثر را شرکت یهودی برادران وارنر تهیه کرده و محصول مشترک آمریکا و انگلیسی است .
16- 4) The Awaking : Omen ) به کارگردانی Gorge Montesy and Dominique Othenin Girard - .
17- ر.ک: طالع نحس ، فیلمی که شیطان را به جهان سیاست راه داد ؛ نرم افزار نمایه مطبوعات ، نشر هیئت امنا ی کتابخانه های کشور .
18 - ر.ک: نگاهی به لابی صهیونیستی در آمریکا ، مارک وبر مدیر مؤسسه بازنگری تاریخی، روزنامه رسالت، شماره 5302، خرداد 1383، ص 8 به نقل از سایت www.IHR.org و همچنین: متن فیلم مستند «سینما، یرزمین موعود صهیونیسم» دکتر مجید شاه حسینی، نشر کانون فرهنگی بشری و همچنین: هالیوود و فرهنگ سازان شیطانی، رامین شریف زاده ، فصلنامه کتاب نقد، شماره 32، پائیز 1383، ویژه نامه صهیونیسم.
19-زرسالان یهودی و پارسی، استعمار بریتانیا و ایران، عبدالله شهبازی، ج دوم، مؤسسه مطالعات و پژوهش های سیاسی، چاپ اول، 1377، تهران، ص 245 فصل «دسیسه های سیاسی و فرقه های رازآمیز».
20-همان.
21-همان، ص 247.
22-همان، ص 245.
23-تعداد کشته های سرخپوستان را تا صد میلوین نفر در طول سه قرن 16و 17 و 18 گفته اند. به دلیل دستبرهای فاتحان و غاصبان آمریکا در تاریخ، آمار بسیاری از غربی های در این زمینه خیلی مورد اعتماد نیست. برای مطالعه بیشتر ر.ک: تاریخ ناگفته و پنهان آمریکا ، پیشین. همچنین زرسالاران یهودی و پارسی، استعمار بریتانیا و ایران، جلد اول، ص 220.
24-زرسالاران یهودی و پارسی، استعمار بریتانیا و ایران، ص 307، ج دوم.
25-همان، ص 357.
26-همان، ص 358.
27-دیوید بکام، کاپیتان تیم فوتبال انگلیس که اخیرا ملکه انگلیس وی را به «شوالیه» ملقب کرد.
28-در نوشتن این قسمت از سایت استاد عبدالله شهبازی استفاده شد است: www.shahbazi.org.
29-دایره المعارف جوداییکا، ذیل کلمه Heraldry coat of arms».
30-برای مطالعه بیشتر ر.ک: مقاله ای از خاخام جک آبرامویچ تحت عنوان: is harry potter jewish در آدرس www.naghdefilm.parsiblog.com می توان منبع اصلی آن را بیابید.
31-مصاحبه مجله سوره، شماره سوم با مصطفی عقاد.(دوره شهید آوینی). در این سایت می توانید این مصاحبه را ببینید: www.iricap.com
32-دایره المعارف جوداییکا، ذیل همین کلمه متن مهمی در تبیین سمبل های مختلف اسباط 12گانه دارد.
33-استنادات توراتی این سمبل ها و رنگهای مقدس را در این منبع بیابید: مبانی فراماسونری (فراماسونری و یهود)، گروه تحقیقات علمی به سرپرستی هارون یحیی، ترجمه سعید میری، مرکز نشر اسناد انقلاب اسلامی، چاپ سوم، 1385، فصل دوم.
34-برخی فرقه های یهودی (صدوقیان) اساسا زنده بودن روح پس از مرگ را انکار می کنند و عده ای (فریسیان) قبول دارند که روح پس از مرگ نمی میرد، ولی معادشان در همین دنیاست و روح مردگان آزادی عمل دارد و جهان آختری چون مسلمانان را قبول ندارد.
35-مثلا در کتاب تلمود که از معتبرترین منابع یهودیان است، می خوانیم: «فقط به یهودیان می شود به چشم انسان نگاه کرد. خارج از یهود، همگی حیوان هستند.» ر.ک: تلمود سلطان آروح، صفحه 111. برای دیدن نمونه های بیشتر ر.ک: مبانی فراماسونری، پیشین، ص 15-17.
36-count down to armagedon.
37-satanism.
38-satanic bible.
39-لاویان گروهی از یهودیان بودند که مراسم عبادی را در دست داشتند و از کاهنان مصر باستان شدیدا تأثیر می پذیرفتند.
40-(1)the exorstist محصول 1973 م به کارگردانی william friedkin.
منبع:برگرفته از ماهنامه فرهنگ پویا شماره(5)، ویژه نامه آخرالزمان. نویسنده: محمد حسین فرح نژاد، نشر دفتر پژوهش های فرهنگی قم.

نوشته شده در  سه شنبه 88/5/20ساعت  1:13 صبح  توسط عضو گروه شهیداوینی 
  نظرات دیگران()

پروژه آخر الزمان سازی هالیوود 

اصول کلی حاکم بر فیلم های آخر الزمانی هالیوود
متن کامل این مقاله را می توانید در این آدرس هم ببینید: http://www.rasekhoon.net/Article/Show-28519.aspx

این روزها تبلیغات مسلط در این « جنگل جهانی» - که به اشتباه « دهکده » نامیده اند - در ید صهیونیان می باشد که در لباس مسیحیت در خدمت یهودند. یهود ماده گرایی که خالق عالم، آنان را شدیدترین دشمنان مؤمنین (1) و حریص ترین مردم به زندگی مادی (2) نامید . مسیحیت صهیونیستی، اکنون بهترین پوشش برای پنهان شدن زرسالاران یهودی و مسیحی دنیا شده تا بتوانند در پوشش دفاع از آینده دین خدا و زمینه سازی ظهور مسیح اهداف مادی و شهوانی خود را تعقیب کنند. مسیحیانی که انجیل را فقط به قرائت توراتی و تلمودی می فهمند و به خاطر ظهور مسیح (ع)، به رژیم غاصب اسرائیل یاری می رسانند تا دولت الهی اسرائیل (!) را در سیزمین شیر و عسل حفظ کند و برتری در جنگ آرماگدون را برای ظهور مسیح (ع) سبب شوند .
 

اشارتی تاریخی

روزگاری، یهودیان از نظر کلیسای مسیحی، قاتلان عیسی (ع) شمرده می شدند و مثلث شیطانی « یهود ، یهودا و شیطان » مورد لعن مسیحیان بود، اما با نفوذ مزورانه و برنامه ریزی مدبرانه یهودیان دنیا طلب، در طی قرون 14- 16، پروتستانیسم یهود گرا در مسیحیت سر بر آورد (3) و در مقابل کلیسای رم قد علم کرد و با همیاری ثروتمندان منتقد یهودی و خوانین و پادشاهان محلی مسیحی قدرت طلب، علیه کلیسا قیام کرد و سپس از دل پروتستانیسم، پیوریتانیسم یهودیزه متولد شد و با توسعه ی فرهنگ آنگلوساکسون در انگلستان و سپس آمریکا، تمدن اومانیستی معاصر توسط « مسیحیت یهود دیزه » رشد و توسعه یافت و نهایتا لیبرال دموکراسی در قله ی آمال خود قرار داد. (4) در دهه دوم قرن بیستم که قدرت تصویر سینمایی، خود را نمایاند، شش استودیوی یهودی « برادران وارنر »، « متروگلدن مایر »، « یونیور سال »، « پارامونت »،« کلمیبا » و « فوکس قرن بیستم »، هالیوود را در حومه ی شهر لس آنجلس شکل دادند از آن تاریخ تا کنون، سینمای هالیوود، به ابزاری قوی و جهان شمول تبدیل شد که با هدایت تهیه کنندگان و برنامه ریزان یهودی، سوژه های موردن نظر خود را انتخاب می کرد و آگاهانه آن ها را بارور کرده و به فیلم تبدیل می کرد و تأثیرات خود را می گذاشت .
در ایام جنگ جهانی این مثلث عوض شد و « نازیسم ، فاشیسم و شیطان »اظلاع سه گانه آن را ساختند و پرو پاگاندای سینمایی علیه حکومت رایش سوم شکل گرفت .
در سال های جنگ سرد، مثلث شیطانی باز تعریف شد و « چین ، شوروی و شیطان » سه ظلع آن را ساختند و یهود و یهودا از گناه تاریخی خود تبرئه شدند؛ تا این که روح خدا در کالبد ملت ایران دمید و به رهبری امام و پشتوانه ی حماسه عاشورا ، انقلاب علوی شکل گرفت که عملا ایرانیان را چون مردانی آهنین، به صف منتظران موعود، وارد کرد. ناگهان دیکتا توری سرمایه که با به راه انداختن جنگ تصنعی بین آمریکا و شوروی سود های کلانی به جیب زده بود و در سینما « جنگ ستارگان » را به راه انداخته بود تا « مجتمع های صنعتی - نظامی » صهیونیستی حداکثر سود را داشته باشند، از خواب خود خواسته پرید و دوباره تعریفی جدید از مثلث شیطانی ارائه داد ؛« روسیه ، مسلمانان و شیطان ». در سینما هم آثاری چون « مردی که فردا رادید » (5) پدید آمد که بر اساس پیشگویی های نوستر آداموس توسط یهودیانی چون « اورسون ولز » دو سال پس از پیروز ی انقلاب اسلامی (1981) ساخته شد که در آن به همکاری هسته ای مسلمانان و روس ها و ظهور دجال در بین مسلمین پرداخته بود. با فروپاشی بلوک شرق، خطر کمونیسم در سینما کمتر مورد اشاره قرار می گرفت و این بار حتی مثلث تبدیل به دو ضلعی (؟!) شده بود و یک خط شیطانی در طول تاریخ رسم می شد که در لباس جدیدی، تمدن غرب را نشانه گرفته است؛ شیطان باستانی در قالب اسلام، خود را ظاهر کرده بود و با فریب مسلمانان، زمینه ی سقوط بشریت (بخوانید غرب ) را فراهم کرده بود . در سناریوی جدید، مسلمین ، یاران شیطان بودن که از زیر خاکستر قرون بر آمده بودند و همچون « گودزیلا » حیات انسانی را تهدید می کردند و فقط دایناسورهایی بزرگتر از خود شان چون « یونگاری » (6) حریف آن ها می شدند و چون «بیگانه» ای بودند که اگر خونش را هم می ریختی، سرخی خونش هم اثرات مخرب خود را برای تمدن اومانیستی غرب با محوریت آمریکا داشت (7) و باعث ویرانی و فساد می شد؛ لذا ظهور «بیگانه» ها و«وحشی» ها را همسان پایان یافتن زمانه ی انسان به تصویر کشیدند. دیگر این « جنگ دنیا ها » آنچنان وسیع شده بود که دامنه ی گسترده اش، آن را به خطری برای همه ی بشر تبدیل می کرد و پایان دوران را در صورت تسلط شیاطین مخرب، برای بشر به ارمغان می آورد؛ پس هالیوود در دشمن سازی اش، نیاز داشت اوضاع را آخر الزمانی به تصویر بکشد و عطش نیاز به منجی را چند برابر کند و منجیان و ابر قهرمانان خود را به رخ عالمیان کشد این چنین بود که آخر الزمان و موعود و منجی برای اربابان سینما، موضوعیتی دو چندان یافت . با نزدیک شدن سال 1999 و 2000 و عطش هزاره گرایی (8) در بین فرقه های مختلف مسیحی و یهودی، منجی گرایی نیز رشد یافت و با سیلی از ظهور قهرمانان قدیمی و جدید در هالیوود روبرو بودیم. (9) از طرفی با افول کمونیسم، کارخانه داران تسلیحات - که غالبا صهیونیست هستند - به فکر افتادند که بازار یابی سینمایی خودرا باز هم تداوم بخشند و در دورانی که غربیان به شدت از مدرنیسم و ماشینیسم و مکاتب بشر ساخته خسته شده اند، دشمنی قوی اسلام را با غرب هرچه افزون تر به تصویر کشند و با نزدیک نمایی دورانی که شیاطین مسلمان (!) بر جهان مسلط شده اند، آخر الزمان خاص خود را خلق کنند، آخر الزمانی که اگر تجهیزات مدرن و تسلیحات فوق پیشرفته آمریکایی نباشد، شیطان بر اوضاع مسلط می شود. همه ی این عوامل در کنار پیشرفت های ایران شیعی و نفوذ تفکرات ناب اسلامی در جهان، باعث شد که بحث آخرالزمان و مسیحی و حکومت پایان روزگار در سینمای غرب و سر آمد آن یعنی هالیوود، اصالت پیدا کند و در فاصله ده ساله 1995 تا 2005 از 22 فیلم پر فروش جهان، 19 مورد به نحوی به این موضوع بپردازد . (10)آثار شاخص و تأثیر گذاری چون : ماتریکس ، هری پاتر ، ارباب حلقه ها ، پسر جهنمی ، ترمیناتور ، امگا کد ،2 (مگیدو ) و...
اکنون که پروژه ی جهانی سازی تفکرات صهیونیستی یا همان اسطوره های صهیون مآب در دستور کار سازمان های فرهنگی ، تبلیغی ، سیاسی غرب خصوصا آمریکا قرار گرفته است .

 

انواع آخر الزمان در سینما

از جهات مختلفی می توان انواعی برای پایان دوران در سینمای مرسوم غرب متصور شد . در یک تقسیم بندی می توان به این اقسام تصویر کردن آخر الزمان در سینما برسیم: (11)
1- آخر الزمان دینی که در آن پیش گویی های کتاب مقدس ( با محوریت تورات ) به تصویر در می آیند . حتی انجیل هم با نگاه به تورات تصویر می شود .
2- آخر الزمان تکنولوژیک که حدیث چالش وسیع انسان و مصنوعات اوست که بر او برتری یافته اند؛ چه از نوع ماشین های قوی یا موجودات زنده ای که با مهندسی ژنتیک تغییر کرده اند .
3- آخر الزمان علمی - تخیلی که در آن جدال گسترده ای بین انسان و موجودات فرا زمینی یا بیگانه به تصویر در می آید .
4- آخر الزمان اسطوره ای که موجودات و مفاهیمی از اعماق افسانه ها و اساطیر به امروز می آیند و شرایط سخت آخر الزمان را برای بشر ایجاد می کنند.
5- آخر الزمان طبیعی که بشر با انواع و اقسام بلایا و مصیبت های طبیعی مثل سیل ها و زلزله های شدید ، امراض فراگیر ، آتش فشان های بی رحم ، شهاب سنگ های بزرگ و حشرات و حیوانات عجیب و غریب علیه سلطه ی افراطی بشر می شورند و بشر در نبرد با این بلایا به شرایط صعبی می رسد که اگر تلاش نکند و در مقابل این ها مقاومت نکند، آخرین نفس های حیات خود را می زند و به پایان جهان می رسد .
6- آخر الزمان متافیزیکی- جادویی که ساحران و جادوگران و رمالان امروزی یا دیروزی، برای به دست آوردن قدرت ، عرصه را بر آدمی تنگ کرده و اوضاع را به سمت وحشت و هراس واپسین روزهای حیات بشری پیش می برند .
در هر کدام از این انواع، فیلم های زیادی ساخته شده است که در تمام آن ها ، نژاد بخش کره ی زمین باید از نژاد یهودی یا آنگلو ساکسون باشد واگر منجی یا منجیان غربی نباشند، همه ی افراد بشر در خطر نابودی یا بردگی همیشگی شیطان هستند.

در یک تقسیم بندی دیگر، می توان دو نوع کلی ازآخر الزمان را در آثار سینمایی برشمرد:
1- آخر الزمان دینی : که در آن عناصری چون مسیح یا مشیا (ماشیحا ) خدا ، فرشتگان و سایر عناصر مسیح - یهودی ، یاریگر انسان در برابر هیولا یا وحش یا مار یا شیطان یا اژدها هستند و بحث هزاره گرایی و دریاچه ی آتش و زندان هزار ساله و تخت پادشاهی و حق و باطل و ایمان و کفر مطرح است . البته به دلیل نفوذ بسیار بالای یهودیان و صهیونیست ها در هالیوود، طبیعتا محور این قبیل آثار پیش گویی های تورات خصوصا کتاب های دانیال نبی و اشعیا و حزقیال می باشد و در مواردی که طبق پیش گویی های انجیل در کتاب مکاشفات یوحنا، مواردی مطرح شده با قرائت های مسیحیت صهیونیستی و با تفلسیر یهودیزه از مسیحیت طرف هستیم. در چنین آثاری، بشر در آخرین لحظه های غربت و تنهایی جبری و تقدیری اش دربرابر سپاهیان شرارت و شیطان مورد حمایت یک نیروی معنوی قدرتمند مسیحیایی قرار می گیرد . بهترین نمونه از این دست آثار، قیلم امگا کد 2 ( میگیدو ) (12)است که ساخته شبکه TBN و صهیونیست های مسیحی است .

2- آخر الزمان غیر دینی : در این نوع تصویر آخر الزمان ، کمتر نامی از خدا و مسیح و ( ماشیحا ) برده می شود و بشر به تنهایی با اراده ی قوی خود جبر تقدیر را می شکند و به تنهایی با تکیه بر تکنولوژی و عقل خود بر دشمن شریرش فائق آمده و برتری انسان بر همه چیز و اومانیسم افراطی را به وضوح به تصویر می کشد . در این قبیل آثار به جای قدرت الهی، در برخی موارد قدرت عشق مطرح می شود که قهرمان داستان با عشق خالصانه و صد در صد زمینی به ستاره مؤنث فیلم، جهان را از شر شیاطین می رهاند ؛ مانند فیلم « پسر جهنمی » (13 )و « ماتریکس » (14)و در برخی موارد نوع دوستی و یا ملی گرایی یا قوم گرایی یا میراث اجدادی یا خانواده یا سرزمین، بت هایی می شوند که قهرمان به خاطر آن ها در مقابل ضد قهرمان ایستادگی و مقاومت می کند ؛ مانند فیلم « هری پاتر » (15)که خانواده و حفظ میراث اجدادی و سرزمین هاگوارتز در آن اصالت دارد .
نکته ی مهم این است که اساطیر صهیونیستی هم در نوع دینی و هم در نوع غیر دینی به شدت یافت می شوند .
انواعی از آخر الزمان غیر دینی آنچنان انحرافی و عجیب هستند که بعضا ضد دینی می شوند ؛ مانند قسمت چهارم « طالع نحس » (16) که در آن شیطان تمام موانع پیش روی خدا را بر می دارد و دخترک مورد حمایت خود و برادر کوچک ترش « الکساندر » را محافظت می کند تا بتوانند حلقه ی شیطان پرستان را تشکیل و گسترش دهند . دخترکی که به شدت از علائم مسیحی و کلیسا و کشیش و هر نوع متافیزیکی متنفر است . قابل ذکر است که پس از ساخته شدن قسمت اول طالع نحس، اسرائیل نقش مهمی در تولید قسمت های بعدی این فیلم ایفا کرد .(17)
برخی منتقدین مسیحی ، « هری پاتر » را هم در این راستا ارزیابی کردند و شیوع خرافه و جادو و کارهای خلافی چون دزدی، پنهان کاری، جادوگری و قانون شکنی توسط قهرمانان داستان را علیه مسیحیت ارزیابی کردند. نکته قابل توجه این است که در هالیوود ضد دینی، فیلم همیشه ضد مسیحی است و فیلم ضد یهودی واقعی در هالیوود هرگز ساخته نمی شود. (18) 
 ...ادامه مطلب را در پست بعدی بخوانید... http://naghdefilm.parsiblog.com/1114334.htm

نوشته شده در  سه شنبه 88/5/20ساعت  1:12 صبح  توسط عضو گروه شهیداوینی 
  نظرات دیگران()

http://mouood.org/content/view/5317/5/
  • معرفی کتاب  هالیوود ‌و ‌فرجام‌ جهان
نام نویسنده: آقای سید ابوالحسن علوی طباطبایی
تاریخ نشر: هلال(موسسه فرهنگی موعود)/ تاریخ نشر: 1386 /تعداد مجلدات:یک جلد/قیمت: 14000 ریال
موضوع “فرجام جهان” دل مشغولی همیشه‌ی آدمی است از گذشته‌های دور تا فرجام جهان و آثار فرهنگی، محصول تلاشی است پیگیر برای یافتن پاسخ این پرسش، فرجام جهان به کجا می انجامد‌؟
منابع دینی و کلام صادره از سوی انبیای عظام الهی اوّلین منبع پاسخگویی این پرسشند و البته مطمئن‌ترین آنها تا آن هنگام که مورد دستبرد، تفسیر ‌به رأی و‌ تحریف مغرضان واقع نشده باشند.
“سینمای غرب”، به عبارتی دیگر جادوی غرب، در پی یافتن “موضوعاتی محرّک برای جلب تماشاگر” و “ایجاد زمینه‌های فرهنگی، سیاسی و اجتماعی”‌ برای محقق ساختن اهداف جریان پشت پرده‌ی سلطه و حکمرانی، طی همه‌ی سال‌هایی‌که ‌از ‌عمرش‌ می‌گذرد،‌ پرداختن‌ به ‌این‌موضوع‌ را ‌دست‌ مایه‌ی ‌ساختن بسیاری‌ از‌ آثار ‌سینمایی‌کرده ‌و ‌آینده‌ی‌ مفروض‌ خود‌ را‌ به‌ انحاء ‌مختلف‌ به تصویرکشیده است.اثر حاضر حاصل‌ پژوهش‌ و ‌مطالعه‌ی‌ مدرس، ‌سینماگر و پژوهشگر ارجمند‌جناب آقای علوی طباطبایی درباره‌ی سینمای “هالیوود ‌و ‌فرجام‌ جهان” است‌ که‌ امید ‌می‌رود مقدمه‌ای‌ برای‌ کاوش بیشتر‌ و‌ زمینه‌ای‌ برای‌ نقد ‌و‌ تحلیل‌ دقیق‌تر‌ جوانان و پژوهشگران این‌ حوزه ‌باشد.
منبع:http://mouood.org/content/view/5317/5/
نوشته شده در  چهارشنبه 86/6/28ساعت  11:29 عصر  توسط عضو گروه شهیداوینی 
  نظرات دیگران()

چرا به قهرمان نیاز دارند؟

 

 در دهه 1930 یعنی همان زمان که آمریکا با بحران اقتصادی شدیدی دست و پنجه نرم می کرد ، این نیاز احساس گردید که آمریکاییان به لحاظ روانی احتیاج به وجود فوق قهرمان دارند تا در سایه تصور و خیال آن ، آرامشی ولو موقتی بیابند.  اینچنین بود که در سال 1933 شخصیت "سوپرمن" به صورت داستان مصور (کمیک استریپ) توسط "جری سیگل" و "جو شوستر" خلق شد.
از 4 ماه مه 2007 بازهم تصاویر قهرمان افسانه ای دیگری برپرده سینماها رفت تا تماشاگر عام امروز جامعه آمریکا در بیش از 4000 سالن سینما به تماشای آن بنشیند و همه آرزوهایش را در وجود آن قهرمان سرخ و آبی پوش ببیند (همان رنگ های پرچم آمریکا)که از در و دیوارها مثل آب خوردن بالا می رود ، تارهای عنکبوتی اش را همچون رشته های طناب به گوشه و کنار ساختمان های مرتفع گیر می دهد و بوسیله آنها از این سو به آن سو می پرد تا با قدرت شگفت آورش ، دشمنان جامعه انسانی که خبیث و بدجنس و طماع هستند را نابود سازد. در مقابل همه این قهرمان بازی ها ، پلیس و نیروهای نظامی نظاره گر آرتیست بازی هایش ، تنها برایش دست می زنند و هورا می کشند! یادش بخیر ! یک زمانی این نیروهای نظامی  و امنیتی کلان شهرهای آمریکا مثل نیویورک ، در مقابل کینگ کنگ و گودزیلا و دایناسورهای سرزمین گمشده و بیگانه های فضایی و امثال آن ، لااقل از خود عکس العملی نسان می دادند و با تانک و توپ و هواپیما به جنگ با هیولاهای زمینی و فرازمینی می رفتند ولی گویا امروز دیگر همه چیز را برعهده سوپرقهرمانان خیالی گذارده اند!! اگرچه این تنها اسپایدرمن  نیست که چنین ماموریت های خطیری را انجام می دهد. سوپرقهرمان های دیگری هم هستند مثل بت من و سوپر من و 4 شگفت انگیز و لاک پشت های نینجا و ...که هر از گاه از داخل کمیک بوک ها بیرون می آیند و کمی از استرس و اضطراب مردم آمریکا را کاهش می دهند ، ولواینکه  برروی پرده سینما ، به آنها اطمینان خاطر دهند تا  نگران و هراسان نباشند که هیچ دشمنی برروی کره خاکی یا در اعماق فضا نمی تواند آنها را اذیت کند ، چراکه این سوپرقهرمانان حضور دارند و سر بزنگاه به دادشان خواهند رسید!!!

25 ماه مه نیز سر و کله کاپیتان جک اسپارو با قسمت سوم "دزدان دریای کاراییب" برپرده سینماها پیدا شد  که ترکیبی از لانگ جان سیلور "جزیره گنج و "سندباد" معروف است.(بسیاری از ایده های طرح قصه این قسمت از داستان های معروف سندباد گرفته شده است)  نمونه کامل یک کاراکتر آمریکایی با همه آن خصوصیات "شلختگی کابوی" که برخی آن را به "بی خیالی جنوبی " نیز تعبیر می کنند. جک اسپارو از آمریکایی ترین کاراکترهایی است که به مردم خود ینگه دنیا و البته این سوی آب ها قالب شده است. چراکه ریشه در فاتحان قاره نو و بنیانگذاران آمریکا دارد . پایه گذارانی که اغلب از دزدان دریایی فراری از مجازات حکومت اسپانیا به شمار می آمدند!!! (شگفت انگیز آنکه چند روز پس از اکران این فیلم ، یکی از مدیران پخش والت دیزنی گفته بود ، "جک اسپارو" به یک پدیده فرهنگی بدل شده است!!)

جک اسپارو هم علیرغم همه خصوصیات بلبشو و شلخته اش ، اما یک تنه ناجی شخصیت های مثبت قصه می شود و با همه بدمن ها و تهدید کنندگان آرامش دریاها در می افتد تا اینکه آنها را به سزای اعمالشان برساند. یعنی علیرغم جنگ و درگیری بی امان همه دوستان و یاران کاپیتان "برباسوا" و فداکاری های "ویل ترنر" و "الیزابت سوان" ، اما بالاخره این جک اسپاروست که قلب "دیوی جونز" را می شکافد و به حکومت سیاه او پایان می دهد.اما سر و کله این به قولی سوپر قهرمان ها از کجا پیدا شد و چرا دوباره چند سالی است که پرده سینماها را عرصه تاخت و تاز خود قرار داده اند؟
در دهه 1930 یعنی همان زمان که آمریکا با بحران اقتصادی شدیدی دست و پنجه نرم می کرد ، این نیاز احساس گردید که آمریکاییان به لحاظ روانی احتیاج به وجود فوق قهرمان دارند تا در سایه تصور و خیال آن ، آرامشی ولو موقتی بیابند.  اینچنین بود که در سال 1933 شخصیت "سوپرمن" به صورت داستان مصور (کمیک استریپ) توسط "جری سیگل" و "جو شوستر" خلق شد. سوپرمن در واقع نشانه رویاهای آمریکایی بود ، قهرمانی که از اعماق فرهنگ آنگلوساکسون می آمد با مشخصات قهرمانان محبوب فوتبال آمریکایی که همواره حق قضاوت و اجرای عدالت را برای خود محفوظ نگه می دارند. گویی قاضی "روی بین" افسانه ای بود که می خواست برای نخستین بار قانون را در جامعه موسوم به "غرب وحشی" پیاده کند. یا جرج واشینگتن بود که می خواست همراه 54 تن از رهبران ایالت های دیگر ، در اواسط قرن هیجدهم ، قانون اساسی آمریکا را بنویسد.
با توفیق قصه های سوپرمن و استقبال گسترده از آنها ، مجلات ارزان قیمت و کتاب های سریالی ، مملو از این دسته داستان های مصور گردیدند ؛ فلش گوردون ، کاپیتان مارول ( که بعدا آدم های شگفت انگیز از درونش متولد شدند) ،بتمن ، باک راجرز ، فانتوم ، کاپیتان آمریکا و ...همه و همه سوپرقهرمانانی بودند که در حوادث و فجایع هیولاهای مختلف ، سر می رسیدند ،  با آنها می جنگیدند و پیروز می شدند.
در سال 1936 ، کمپانی یونیورسال حقوق استفاده بسیاری از این داستان های مصور را خریداری کرد و براساس آنها شروع به ساخت سریال های سینمایی نمود که مورد استقبال وسیع سینماروها قرار گرفت. این روند خصوصا در سالهای بعد ادامه یافت به ویژه در دورانی که آمریکا درگیر جنگ دوم جهانی و مصایب ناشی از آن گردید و سپس در ایام   پس از جنگ و سرخوردگی و یاس مردم ، همچنین طی  سالهای جنگ سرد برای مقابله با دشمنی به نام کمونیسم همواره این کاراکترهای سوپر قهرمان برای سردمداران اقتصاد و سیاست آمریکا که سرنخ رسانه ها و از جمله کمپانی های فیلمسازی را هم در اخنیار داشتند ، مورد بهره برداری قرار می گرفتند تا جامعه در مقابل تهدیدات و خطراتی که همان رسانه ها توی بوق می کردند ، احساس وابستگی بیشتری به قدرت حاکم بنماید.

تقریبا پس از دهه 50 که جامعه آمریکا ثبات بیشتری یافت و با ورود کاراکترهای تازه نفسی همچون "جیمزباند" و "مت هلم" و امثال آن (که بیشتر با دوران جنگ سرد متناسب بودند) ، سوپرمن و بت من و کاپیتان مارول ، طرفداران خود را از دست دادند و در نتیجه کم کم به محاق رفتند. اما به قول "کیم نیومن" در کتاب "فیلم های کابوس گونه " اگر در آن دوران  ،  یک سینماروی دهه 40 با ماشین زمان ، مسافرتی به دهه 70 می کرد ، حتما به نظرش مسخره می آمد که می دید از ماجراهای فلاش گوردون ، "جنگ ستارگان" را ساخته اند و یا سوپر من را بازسازی کرده اند. فیلم هایی که نسخه های اصل شان در زمان خود تحقیر گردیده و ناچیز شمرده می شدند.(در اینجا بایستی دو فیلم "بت من" ساخته تیم برتن در دهه 80 را مستثنی کرد ، زیرا برتن در آن فیلم ها ، کاراکتر بت من را بهانه ای برای پرداخت درونی و اکسپرسیونیستی  قهرمان های زمینی  به حساب آورده بود ، آنچه که باعث شد حتی در مقابل فیلم "بازگشت بت من" ، گروهی از یهودیان آمریکا موضع گیری نمایند ، به دلیل آنکه کاراکتر پنگوئن را برداشتی از صهیونیست های آمریکایی قلمداد کرده  بودند.)

به هرحال آن بنجل های دهه های 30 و 40 در دهه 70 و 80 دوباره توسط کمپانی های بزرگ و با بودجه های کلان جان گرفتند تا در واپسین سالهای جنگ سرد و درحالی که انقلابات مردمی در بسیاری از نقاط جهان ، منافع آمریکا را با خطر جدی مواجه ساخته بود، مردم آمریکا را دوباره با تهدیدهای موهوم و سوپرقهرمان های خیالی مشغول کنند ، تا سرخوردگی و یاس ناشی از شکست در ویتنام و ایران و آمریکای لاتین ، حداقل در سطح رسانه ای توجیه شود و آمریکاییان ولو در حد کاراکترهایی مانند "راکی " و " رمبو" پیروز میادین مختلف جهانی قلمداد گردند!!

دهه 90 ، همراه شکست اردوگاه کمونیسم ، هژمونی آمریکا را نیز در رهبری اردوگاه سلطه کم رنگ کرد ، چراکه مترسکی به نام کمونیسم از بین رفته بود و امپریالیسم آمریکا برای هدایت سیاسی بلوک غرب ، دستاویزی قوی در اختیار  نداشت. اینجا بود که سینمای آمریکا فرصتی یافت تا از چنگال سوپر قهرمان ها به در آید و با فیلم هایی همچون :"سکوت بره ها" ، "رقصنده با گرگ ها" ، "نابخشوده " ، "پالپ فیکشن" ، "نجات سرباز راین" ،" زیبایی آمریکایی" ، "فول مانتی" و "قاچاق" به بازیابی موضوعات مبتلابه تاریخی – اجتماعی جامعه خود  بپردازد که سالها در پس پرده های تهدیدات و خطرات موهوم پنهان مانده بود.اما پس از 11 سپتامبر 2001 و حادثه برج های تجارت جهانی در نیویورک ، بازهم بهانه لازم در دستان سردمداران آمریکا قرار گرفت تا با ساختن و پرداختن دشمن تازه نفسی تحت عنوان "تروریسم" ؛ به خاورمیانه  لشکر کشی کنند و دوران طلایی ژاندارمی خود در دهه های 60 و 70 را تجدید نمایند. از این پس بود که طبق معمول هالیوود هم وارد گود شده و این بار (آنچنانکه که گردانندگان آن در همایشی پس از 11 سپتامبر 2001 عنوان کردند) با تمام قوا امکانات سینمایی خود را به میدان آورد.

اینجا بود که در کنار بسیاری از فیلم های تبلیغاتی مانند :"سقوط بلک هاوک" ، "پشت جبهه دشمن" ، "جاسوس بازی" و ...دوباره سر و کله سوپرقهرمان ها پیدا شد. در اولین تابستان بعد از حادثه 11 سپتامبر بود که نخستین "اسپایدرمن" جدید به کارگردانی سام ریمی و بابازی توبی مگوایر و کریستین دانست به روی پرده سینماها رفت و با فروش فوق العاده ای مواجه گردید. دومین قسمت در سال 2004 با همان گروه سازنده ، بازهم به توفیق وسیعی دست یافت. سال بعد ، "بت من" با روایت داستان آغازینش تحت عنوان " بت من آغاز می کند " با کارگردان قابل بحثی همچون کریستوفر نولان به میدان آمد. این "بت من" دیگر علنا در مقابل تروریست هایی که از شرق به گاتهام سیتی هجوم آورده بودند تا به قول خودشان آن شهر گناه و فساد را نابود گردانند ، می ایستاد!! علیرغم درگذشت کریستوفر ریو (بازیگر نقش سوپرمن ) هم بالاخره صاحبان کمپانی برادران وارنر پس از دو دهه ، یک سوپرمن جدید و تازه نفس از قوطی خود بیرون آورده و تحت عنوان "سوپرمن بازمی گردد" در سال 2006 روانه پرده سینماها کردند. این سوپرمن نیز به شکل مضحکی سعی داشت تا دنیا را یک تنه از شر آدم بدها خلاص کند و این مضحکه آنقدر شور بود که از طریق "سی دی" به اصطلاح پرده ای فیلم می توانستیم بارها و بارها در جدی ترین صحنه های آن  ، صدای خنده تماشاگران را بشنویم!!

اگرچه سام ریمی در اسپایدر من 3 ، سعی داشته تا جلوه تازه ای از این سوپرقهرمان ارائه نماید و یکی از بدمن های قصه را به سیاق  دکتر جکیل و مستر هاید ، درون وجه منفی خود پیتر پارکر قرار دهد ( درونی که توسط ماده ای خارجی از ورای کره زمین آلوده می شود) اما همچنان وی در گیر سوپرقهرمان بازی هایش است ، این بار با محکومی که از زندان گریخته (و حتما جامعه آمریکا را ناامن ساخته!) و از قضا عامل اصلی قتل ناخواسته عموی پیتر هم هست و اتفاقا در اثر یک آزمایش سری (شاید در جایی مثل گوانتانامو!)هم به موجودی شنی بدل می شود!! اسپایدرمن هم بر پس زمینه ای از پرچم آمریکا(لابد برای اینکه تماشاگر پرت هم شیر فهم شود !!)  ، این بار با کمک دوست / دشمن قدیمی اش ، هری آزبرن ، به جنگ وی می رود. ضمن اینکه پیام هایی از جنس صلح طلبی و بخشش هم در فیلم گنجانده شده است!!! نکته جالب آن که درون منفی یا مستر هایدی پیتر پارکر با نماد لباس سیاه و سر و وضع رپ گونه مشخص می گردد!(و این رپ شدن که به راک رقصیدن هم می انجامد!! بسیار مضحک  از کار درآمده)

در فیلم "دزدان دریای کاراییب" نیز ، آدم بدها با مهیب ترین و مشمئز کننده ترین چهره به نمایش گذاشته می شوند. کاپیتان دیوی جونز با آن سر و وضع اختاپوسی و یاران عجیب و غریبش در کشتی "داچمن" هراس آورتر از هر دشمنی نمایانده می شوند تا مخاطب  دلش را به جک اسپاروی بی اصل و نسب و بی قید و بند خوش کنند. خصوصا که این بار قسمتی از دشمنان هم از شرق آمده اند (مثل آن سرکرده دزدان دریایی سنگاپور با بازی "چو یون فت") تا پازل همیشگی هالیوود علیه آسیایی ها  تکمیل شود. و اینچنین معروفترین دزدان دریایی (یا شاید تروریست ها) اجتماع می کنند تا گنج دیوی جونز را بدست آورند!

همچنان در اسپایدر من 3 و دزدان دریای کاراییب 3 ، موضوع دشمن موهوم و خیالی ( و این بار بسیار موهوم تر) و ترس از آن به مخاطب القاء می شود و اینکه جامعه به شدت به امثال اسپایدرمن و جک اسپارو نیاز دارد. از همین روست که این فیلم همچنان مورد استقبال واقع شده و چندین  هفته بر صدر جدول پرفروش های آخر هفته آمریکا می نشینند.

مایکل مور (مستند ساز معروف آمریکایی ) در فیلم "بولینگ برای کلمباین" ،  پراکندن همین نوع ترس توسط رسانه های مختلف آمریکایی را موجب بروز و رشد  عدم اعتماد در جامعه آمریکا و رخداد سالانه  بیش از 11 هزار قتل با اسلحه در این کشور می داند . (از جمله فاجعه اخیر دانشکده پلی تکنیک ویرجینیا)    زیبگینو برژینسکی (مشاور امنیت ملی جیمی کارتر ، رییس جمهور اسبق آمریکا) هم در مقاله ای که در روزنامه واشینگتن پست 25 مارس 2007 نوشت، درباره  حضور چنین ترس و وحشتی که در جامعه آمریکا رواج داده می شود تا لزوم چنان سوپر قهرمان هایی توجیه شود و البته مصداق بارزش در دولتمردان آمریکایی جستجو گردد،می گوید :

«جنگ علیه ترور» موجب ایجاد «فرهنگ ترس» در ایالات متحده شده است. دولت بوش با تبدیل این سه کلمه به عنوان یک امر مقدس ملی پس از واقعه دهشتناک 11 سپتامبر، ضربه مهلکی به دموکراسی آمریکایی، امنیت روانی آمریکاییان و جایگاه ایالات متحده در جهان وارد کرده است . آسیبی که ازسوی این عبارت سه کلمه‌ای متوجه آمریکا شده است، بارها و بارها بزرگتر از آسیبی است که حملات 11 سپتامبر به ما وارد کرد، حامیان «جنگ علیه ترور»، از ابهام موجود در این عبارت به صورت استادانه‌‌ای استفاده کرده‌ اند. ارجاع دائمی به «جنگ علیه ترور»، رسیدن به یک هدف بزرگ را امکان‌پذیر ساخته است. این هدف، سبب گسترش فرهنگ ترس در ایالات‌متحده شده. ترسی که پشت این عبارت پنهان است، سیاستمداران را قادر می‌سازد تا با استفاده از این ترس، احساسات عمومی را در حمایت از طرح‌های خود برانگیزند. بدون ایجاد ارتباط روانی میان شوک ناشی از واقعه 11 سپتامبر و ادعای وجود تسلیحات کشتار جمعی در عراق، کنگره آمریکا هرگز اجازه ورود به جنگ عراق را صادر نمی‌کرد. انتخاب مجدد بوش در سال 2004 نیز تا حدودی در نتیجه تأکید بر این مسئله بود که «یک مملکت در حال جنگ» فرمانده کل قوای خود را تغییر نمی‌دهد. آمریکای امروز، در نتیجه گسترش فرهنگ ترس، دارای ملتی با اعتماد به نفس و نیرومند نیست. ملت ما هم اکنون چند پاره شده است، دیگر خبری از آن اعتماد به نفس آمریکایی نیست ...این مشکلات نتیجه 5 سال شست‌وشوی مغزی ملت آمریکا به نام «جنگ علیه ترور» است. آمریکای امروز کشوری ناامن و سرشار از ناراحتی‌های روانی است. کنگره آمریکا در سال 2003، گزارشی تهیه کرد و در آن 160 محل احتمالی وقوع حمله تروریستی را مشخص نمود. با لابی‌هایی که انجام شد، این آمار در ابتدای سال 2004 به 1849، در پایان همان سال به 28360 و در سال 2005 به 77769 مورد افزایش یافت. آخرین گزارشی که در اسناد ملی موجود است، این آمار را 300000 مورد اعلام کرده است. چنین آمارهایی خود دلیل دیگری از روان پریشی ناشی از گسترش فرهنگ ترس در ایالات متحده است.دولت، رسانه‌های عمومی و صنایع تولید سرگرمی در ایجاد فرهنگ ترس در جامعه نقش عمده را بازی می‌کنند. بیلبوردهای هشداردهنده در اتوبان‌ها، پست‌های بازرسی بی‌دلیل در ادارات و سازمان‌های مختلف، تلویزیون‌های کابلی که همواره ترس از عملیات تروریستی را گسترش می‌دهند و وسایل سرگرمی مانند فیلم‌هایی که شیطان را در هیبت عربی نشان داده و سبب گسترش اسلاموفوبیا  (اسلام هراسی) می‌شوند، نمونه‌ای از نقشی است که این عوامل در ایجاد جو ناامنی روانی در کشور برعهده دارند. آنچه امروز در تبلیغات مختلف مشاهده می‌شود، شبیه کارزار ضدیهودی نازی‌هاست و در صورت ادامه ، تبدیل به واقعه‌ای همچون هالوکاست خواهد شد."

وقتی در صحنه ای از فیلم "اسپایدر من"(مرد عنکبوتی) مردم به شدت برای این سوپر قهرمان عنکبوتی دست می زنند ، روشن می شود که جامعه آمریکا را تا چه حد  محتاج سوپر قهرمان ها کرده اند. شاید از آنجا که هیچگاه در تاریخش ، قهرمان آنچنانی نداشته است؟ ژان لوک گدار در صحنه ای از فیلم "در ستایش عشق" ضمن اشاره به هجوم فرهنگ و هنر بدون ریشه آمریکا بر فرهنگ و تاریخ اصیل اروپاییان ، آن را با تحمیل ناجی شدن یانکی ها در جنگ دوم جهانی مقایسه کرده و از زبان یکی از شخصیت هایش به نام "ادگار" (که شاهد خرید خاطرات جنگ فرانسوی ها از سوی یک استودیوی هالیوودی است تا براساس آن فیلمی درباره جنگ ساخته شود) می گوید :" ...آمریکاییان هیچ خاطره و گذشته ای ندارند و همیشه از خاطرات دیگران استفاده می کنند..."در فیلم "گنج ملی" هم که نیکلاس کیج و دوستانش برای کشف رمز و رازی ، به دنبال تاریخ آمریکا هستند ، حتی در گنجینه ملی شان ، کلکسیونی از میراث سرزمین ها و ملت های دیگر را می یابند!!و کلام آخر اینکه به قول گالیله :"بدبخت ملتی که به قهرمان نیاز دارد" سعید مستغاثی/ موعودhttp://mouood.org/content/view/5009/40/      

نوشته شده در  شنبه 86/4/30ساعت  4:23 صبح  توسط عضو گروه شهیداوینی 
  نظرات دیگران()

به گزارش خبرگزاری آینده روشن ، وبلاگ "آرماگدون"به برسی باورهای آخرالزمانی آثار سینمایی در چند سال گذشته پرداخته استبلاگر این وبلاگ که اکنون موسسه فرهنگی آرماگدون را نیز به راه انداخته است با ارائه ی مقالاتی جامع سعی در آشکار سازی توطئه های رسانه ای صهیونیسم علیه اسلام را دارد. بلاگر در چند پست از وبلاگش با ارائه مقاله ای جامع از جواد شمقدری کارگردان ایرانی با عنوان "قواعد شش‌گانه سینمای هالیوود" به برسی لایه های پنهان دنیای فیلم سازی هالیوود پرداخته است.  وی میگوید : نویسنده در این مقاله سعی کرده است با مرور قواعد مشترک آثار سینمایی که کارخانه رویاسازی هالیوود از بدو تاسیس تاکنون به مردم جهان عرضه کرده است، سرنخ هایی از اهداف پنهان و نهان گردانندگان آن به دست ذهن مخاطب بسپارد. در بخشی از این مقاله میخوانیم : هیچگاه سینمای هالیوود و دنیای رسانه‌ای غرب در ترسیم جایگاه خود در تضاد خیر و شر دچار تردید و شک، پنهان‌کاری، دوگانه عمل کردن و انحراف نمی‌شود یعنی همیشه خود را مظهر خیر و سفیدی و دیگران را مظهر شر و سیاهی قلمداد می‌کند. هالیوود تلاش میکند با استفاده از فیلم هایی مانند فیلم‌ «روز استقلال» و «آرماگدون» ترس و وحشت ناشناخته و هولناک و عظیمی را در دیدگان مخاطب ساده   و بی‌دفاع خود ماندگار سازد تا در زمان ضرورت با تنها اشاره‌ای او را غیرمستقیم در ایجاد یک سری حوادثی که باید همچون دومینو پشت سر هم روی دهد سهیم  کند. (همچون حوادثی که بعد از یازده سپتامبر و به دنبال وحشت و ترس حاصل از شوک انهدام برج‌های دوقلو رخ داد.) فیلمساز هالیوود به خود اجازه می‌دهد سالها ترس و وحشت و بیم از آینده‌ای تاریک و مرگ‌آفرین را در شهروند خود نهادینه کند تا به نتایج مافوق تصوری که اراده کرده‌اند که همانا تسلط بر تمامی سرمایه‌ها و میراث بشری است دست یابند.
به اعتقاد نگارنده هالیوود برای مبارزه با اسلام هر هیچ تلاشی فرو گذار نمیکند : هالیوود در ساخت فیلم‌های سینمایی علیه اسلام و مسلمانان تنها به یک ژانر یا تولید چند فیلم بسنده نمی‌کند، از همه ژانرها و گونه‌های مختلف سینمایی اعم از عاطفی، رمانتیک، کمدی، حماسی، حادثه‌ای، سیاسی، جنگی، تخیلی، کودک و در قالب انیمیشن، بازی رایانه‌‌ای و غیره سود می‌جوید، و از همة ظرفیت‌های انسانی نیز استفاده می‌کند. اگر بتواند، در کنار کارگردانهای هالیوود از کارگردانان دیگر و حتی کشور مقصد نیز سود می‌جوید.
در بخشی از مقاله با اشاره به اینکه آمریکا فیلم سازی را به عنوان ابزاری برای زمینه سازی سیاست هایش به کار گرفته است چنین میخوانیم : آمریکا قبل از حذف صدام و حمله به عراق فیلم‌های زیادی در این باب ساخته است که نگارنده با اینکه فرصت چندانی برای فیلم دیدن ندارد در دو ژانر کمدی (Hot shot) و جنگی (سه پادشاه) آثاری با این مضمون دیده است. در پایان نویسنده میگوید : این جریان رسانه‌ای و سینمای هالیوود است که بیش از دلار و بیش از ناوهای آمریکایی و هواپیماهای جنگی و بیش از سرویسهای مخفی و اطلاعاتی و توانایی فنی و تکنولوژی توانسته است آمریکای محدود در مرزهای جغرافیایی را به آمریکای جهانخوار تبدیل سازد.

برای دسترسی به این وبلاگ از لینک زیر میتوانید استفاده کنید :  http://www.armageddon.ir 


نوشته شده در  شنبه 86/4/2ساعت  4:18 صبح  توسط عضو گروه شهیداوینی 
  نظرات دیگران()

<      1   2      

لیست کل یادداشت های این وبلاگ
سواد رسانه ای درحوزه:تحلیل و برررسی شبکه های اجتماعی و موبایل
معرفی تفصیلی کتاب «اسطوره های صهیونیستی در سینما»
نقد وبررسی چند فیلم ایرانی جدید توسط سعید مستغاثی
نقد وبررسی ابعادشخصیت مرد درسینمای ایران/بررسی\تسویه حساب\
نقد و بررسی انیمیشن ظهور نگهبانان/ rise of guardian
مروری بر فیلم های بازگوکننده جنایات صهیونیسم غاصب درفلسطین اشغال
حقیقتاچرارسانه های آمریکایی نسبت به ایران،اینقدر کینه جو هستند؟!
هالیوودوبازنمایی محرف تاریخ واندیشمندان ایرانی-نقدفیلم پزشک
بررسی سینمای اسراییل[غاصب]:شرق،غرب وسیاست بازنمایی
آشنایی با الکس جونز اندیشمند و منتقد ومستندساز آمریکایی...
[عناوین آرشیوشده]